والا من فکر میکنم اینکه بهش بگی هرچی میخوای بگو من ممکنه بشنوم ولی اهمیت نمیدم، اوضاع رو خراب تر میکنه! اگه دنبال درست کردن اوضاع هستید این راهش نیست اما اگه قصد کشیده شدنه کار به لج و لجبازی و ناراحتی و دعوا دارید این دقیقا کاریه ک باید انجام بدید.
امیدوارم دوستانی ک تجربه ی بیشتری در این زمینه دارن بیان و نظر کارشناسی تر و عملی تری ، نسبت ب من و این دوستمون ک میگه چون همسرمون بی اهمیته و ب فکره درست کردن اوضاع نیست ماهم باید بیخیال شیم و هرجور ک خودمون راحت تریم عمل کنیم یا هرچی بیشتر درک کنید شریک زندگیتونو این حرفا بیشتر میشن!!!!!!، بهتون بدن.شاید همسرتون هم داره از سمت دیگه ای تلاش میکنه واس زندگیش ویا حتی شاید به زعم خودش بیشتر از شماهم داره تلاش میکنه .
من خودم بشخصه چیزی ک تجربه ی شخصیمه میگم ولی خب مسلما این ی راهکاره همه شمول نیست!مثلا تو خانواده های ما ب مردا بیشتر اهمیت میدن..وقتی همسرم میاد خونه ی ما،خیلی شیک ومجلسی میشینه کناره پدرم و میوه و چایی و شیرنیش ب راهه و با بابام بحثای سیاسی و ...میکنن و از خدماتی ک بهشون میرسه لذت میبرن...تا ده سال بعد هم اوضاع همینه و همه ،همه جوره مراقبن ک داماد ناراحت نشه ک زندگی دخترشون پرتنش نشه.بایدم از شرایط راضی تر باشه و کمتر موقعیت ناراحت شدن پیدا میکنه...ولی کلا ب خانوم ها کمتر اهمیت داده میشه...البته من الان عقدم و اولای این رابطه هامو رو چشمه همشون جادارم ولی تجربه نشون داده بعد از یکی دوسال این شرایط عوض میشه...مثلا اگه میوه ی خوبی وجود داشته باشه اول مردا حق اسنفادشو دارن بعدا خانوم ها.کلا چیزهای خوب اولب افراد دیگه ی خانواده میرسه..درواقع مادرشوهرا چون عموما فداکار ترین عضو خانواده ان،بعد ازچند وقت و خودمونی شدن ،عروس رو هم مثل خودشون میدونن و تو فدا کاریا و کارها ب زور شریکشون میکنن������
من بااینکه هنوز خیلی درگیر این مسایل نشدم،ولی همون چندباری ک دچاره مشکل شدم با خانواده ی همسرم و به همسرم گفتم موضوع رو،همسرم شروع کرد به توجیه کردن رفتاره خانوادش!مثلا من حالم گرفته بود،همسرم گفت چی شده؟؟منم براش تعریف کردم ک زنداییت داشت ظرفارو میشست،مامانتم بهش گفت بیا کنار نازنین میشوره!!یکم ب دلم اومد...وهمسرم شروع کرد ب توجیهات بی ربط ک مامانم اخه این فکرو کرد و اون فکرو کرد وفلان و....
من واقعا از حرف مامانش اونقدراام ناراحت نشده بودم ی چندتا ظرف بود دیگه ولی خب یکم بهم برخورده بود ک چرا از من مایه میذاره شاید من دوسندارم اینکارو بکنم ..تو اون شرایط از حرفای همسرم اروم ک نشدم هیچ،بیشترم حرص خوردم و منتظر بودم موقعیت علنی تر و محسوس تری پیش بیاد تا ب همسرم ثابت کنم ک من حساس نشدم و مادرش واقعا داره کاره اشتباهی انجام میده...دیگه قضیه جدی تر شده بود برام و بیشتر رفتارای مادرش ازارم میداد..درحالیکه شاید اگه منصفانه نگا میکردم و بی لجبازی واقعا جانداشت ناراحت بشم از اون رفتارا...حالا فک کنید اگه همسرم میگفت واس من اهمیتی نداره چی میگی دیگه چقدر برای من ناراحت کننده میشد...
تا اینکه بالاخره خودم به این دید رسیدم ک تا وقتی منتظرم نیما و این و اون ازم حمایت کنن و حقم رو بگیرن و از ناراحت شدنم جلوگیری کنن،اوضام هرروز بد و بدتر میشه!پس دوتا تصمیم مهم گرفتم ک باعث شده تو ۶ماهه اخیر هیچ گله و شکایتی به همسرم نکنم از خانوادش،
۱.تصمیم گرفتم خودم از حق خودم دفاع کنم و اگه از چیزی ناراحت شدم راهه درسته بیانشو پیدا کنم و همونجا تو لحظه ی وقوع حلش کنم و نذارم کینه بمونه تو دلم و قضیه کش دار بشه...ک گاهی موجب ناراحت شدنشون میشه البته ولی من ترجیح میدم ناراحت بشن و آگاه تا خوشحال بمونن و آزار دهنده..اگه ام تو اون لحظه حرف مناسبو پیدا نکردم میام تو خلوتم با خودم تمرین میکنم ک دفعه ی بعد چی بگم ک هم حرفمو گفته باشم همم سوتفاهم و ناراحتی پیش نیاد.
۲.تصمیم گرفتم مادر همسرم و بعنوان مادرشوهر نگا نکنم
بعنوان مادر هم بهش نگا نمیکنم چون باعث میشه تو یسری شرایطا بدجور بخوره تو ذوقم و به اعتقادم فقط ی مادر وجود داره واسه ادم پس بهتره الکی خودمو گول نزنم...
جدیدا بهش ب چشم ی دوست نگا میکم...ی دوستی ک مثل بقیه ی ادما امکان داره خطا کنه یا رفتار اشتباهی ازش سربزنه و میتونم راحت تو موقعیتای مختلف ناراحتیمو بهش بگم و ناراحتیاشو بشنوم.الان شرایطم بهتر شده و جبهه گیریام رفع شده...
البته اینم بگم ک همسرم شدیدا هوامو داره...اونقدر براش توضیح دادم ک ادم باید از همسرش همه جوره حتی پیش خانوادش حمایت کنه ک الان دمش گرم،چشش نزنم،همیشه هوامو داره وقتی حرفی میشه ..
درواقع شما خیلی موقعیتتون حساسه بعنوان شوهر...شما اید ک باید تا حدی مدیریت کنید این رابطه رو بین خانواده و همسرتون...ی رفتاره نادرست شما میتونه روابط بین همسرتون و خانوادتونو ب راحتی تیره کنه و بالعکس...نمیشه ب راحتی خودتونو راحت کنیدو از وسط این روابط پاتونو بکشید بیرون
یکم طولانی شد امیدوارم بتونه کمکت کنه واز دوستان مشاوری ک واقعا خوب مشاوره میدن و راه های علمی و عملی و همه شمول تری رو ارایه میدن خواهش میکنم بیان و نظر و راهکار بدن چون واقعا برام جالب شد ک بدونم تو این شرایط بهترین کار درک کردن همسره یا بی توجهی بهش.
راستی حالا ک همسرتون راضی ب اومدن پیش مشاور نیست،میتونید با این سایت اشناش کنید..من چندین تا از تاپیکای این سایت و خوندم واقعا بیشتره حرفایی ک توسط اساتید زده میشه،اگه بکار گرفته بشه میتونه تو بهبود شرایط تاثیر بسزایی داشته باشه...البته نحوه ی اشنا کردنش با سایتم مهمه ها اگه یجوری بهش بگید ک ناراحتش کنه دوباره جریان میوفته تودوره لجبازی..بنظرم باید بدونه که شما براتون مهمه این زندگی و بهبود این رابطه و حتی کلی وقت گذاشتید برای حل کردن مشکلاتتون و ب چشم ی مرد بیتوجه و بی احساس و بی مسولیت بهتون نگاه نکنه
علاقه مندی ها (Bookmarks)