به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 26 , از مجموع 26
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    نازنین جان همسرت خیلی خسته هست و پشیمون که چرا اینقدر زود خودش رو درگیر اینهمه زحمت کرده ! به قول خودش میتونست بره فوقشو بخونه سر فرصت بره سربازی و یه کار متناسب با روحیه ش پیدا کنه و ... از ۱۸ سالگی که از خانوادش جدا شده و بعدشم بلافاصله سربازی و کار ( اونم دوتا کار) . نمیدونم چه دلیلی داشته که اول زندگی خودشو تو این همه قرض و قوله بندازه تا بتونه خونه بخره!!! مگه چه عیبی داشت چند سال اول زندگیتونو مستاجر میشدین؟؟؟ الان میتونستین یه نامزدی خوب و کم دغدغه داشته باشین و اینقدر درگیری ذهنی نداشته باشین! هر کی دیگه هم جای ایشون بود، خسته میشد چون از ۱۸ سالگیش و شروع جوونیش همش داره تلاش میکنه و زحمت می کشه و با توجه به اوضاع اقتصادی مملکت و شرایط محیط کار ، از زحمتش هم خیلی نتیجه ای نمیگیره. میدونی اون شما رو میبینه که تو خونه خودت نشستی خانواده و دوستان و فامیل دورو برت هستن... وقت ازاد دو برابر ایشون داری و داری زندگی مجردی خودتو میکنی( منظورم اون مسوولیتای کم دوران مجردیه که واقعا برا همه لذتبخشه) و با خودش مقایسه میکنه که هیچکدوم از اینارو نداره و از خیلی وقت پیش که اومد خواستگاری شما ، چقدر تو زحمت افتاده و نتونسته از دوران راحت مجردی لذت ببره! ازدواج شما با شناخت کافی نبوده و کاملا احساسی رفتین جلو ،... خرید خونه اول زندگی و درگیر کردن همسرت با سه تا وام و کلی نگرانی مالی هم بزرگترین اشتباهتون بودده!!
    ویرایش توسط میس بیوتی : چهارشنبه 10 مرداد 97 در ساعت 15:10

  2. 2 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    nazanin_nasimi (پنجشنبه 11 مرداد 97), Pooh (چهارشنبه 10 مرداد 97)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 مرداد 97 [ 13:46]
    تاریخ عضویت
    1397-5-02
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    215
    سطح
    4
    Points: 215, Level: 4
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همه ی اینا انتخاب خودش بوده...پدرش همیشه مستاجر بوده.خاطرات تلخی از اسباب کشی یا پیدا کردن خونه و استرساش داره...همیشه میگفت اگه اولش خونه نخریم دیگه نمیتونیم بخریم...همه پولمون میره پای اجاره و هزینه ها...از طرفی ام هوش اقتصادیه خوبی داره...قبل از گرونیا هی میگفت خونه قراره گرون بشه..میترسید مثل باباش تااخر مستاجر بمونه...خیلی تلاش کردم منصرفش کنم ولی نتونستم...تازه اگه بابام نبود الان ی خونه ی داغونه قلنامه ای خریده بود..ب هر قیمتی میخواست فقط مستاجر نشه
    میدونم خیلی خستس☹نمیدونم چیکار کنم ک هی احساس خستگی نکنه....از طرفی میگم چ خسته شدنی اخه؟ادمیزاد ب تلاش زندس!وقتی تلاش نکنه با مرده چ فرقی داره؟زندگیه یه ادم موفق همینجوریه دیگه....کارو کارو کار .سختی کشیدن و رشد کردن...نیماام خیلی شبیهه ادمای موفقه ایندس!

  4. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    نازنین جان

    به نظر می رسه خیلی مایلی همه چیز تحت کنترلت باشه، حتی احساس و رفتار و افکار دیگران مخصوصا همسرت. این جوری دو حالت برات پیش میاد یا اینکه خیلی از خودت مایه

    می گذاری و بعدش خسته و کلافه و درمونده میشی و حس میکنی جایگاهتون عوض شده و یا حالت دوم اینکه ظاهرا پا پس می کشی اما در فکرت و در باطن ماجرا، هنوز پیگیر و دنبال

    مسأله هستی تا یه جوری ختم به خیر بشه . اما حالت سومی هم وجود داره ، اینکه بپذیری یک مسأله هیچ ربطی به شما نداره و کلا خودت رو از ماجرا بکشی بیرون در عوض روی نقش ها

    و وظایف خودت بیشتر تمرکز کنی. برای اینکه شما وارد نقش خانوم خونه بشی و مسئولیت های سنگین تر رو به همسر واگذار کنی لازم هست تا اول خودت با خودت رو راست باشی

    و کاستی های خودت رو هم بپذیری . با دقت رفتار خودت رو بررسی کن ببین کجای کار ایراداتی داشتی و بعد رفتار خودت رو اصلاح کن .

    **در مورد چنتا از اصلی ترین و تأثیرگذارترین وظایف یک زن رو در زندگی مشترک مطالعه کن و روی اونها متمرکز شو، بقیه کارهایی که انجام میدادی در سایه ی این ها باشه و اختیاری. فایده

    ی این کار اینه که گاهی مسئولیت هایی رو ما برای خودمون تکلیف می دونیم که روی وظایف اصلی ما سایه میندازه و گاهی خرابش میکنه. اگر اولویت ها رو بدونیم بیشتر مراقب هستیم.

    اگر اولویت ها رو بدونیم بیشتر تمرکز رو میذاریم روی این ها . جای اینکه رو 10 تا وظیفه ای که برای خودمون تعیین کردیم توی هرکدوم نمره 13 بگیریم بهتره روی 4تا وظیفه اصلی مون تمرکز

    کنیم و نمره 19 بگیریم و اگر بقیه رو هم 10 شیم مشکلی نیست.

    حالا شما چه چیزهایی رو تکلیف یا وظیفه خودت می دونی؟ کدوم ها برات درعمل اولویت دارن؟ اخلاق،رعایت احترام،حفظ جذابیت، خوش زبونی، آرامش داشتن و آرامش بخش بودن،

    تأمین کننده مالی بودن ، آشپزی خوب، درس خوندن ، کار کردن، به خود رسیدن ، حفظ استقلال ، حامی بودن و ... به عنوان یک زن کدوم ها رو در عمل بهتر انجام دادی و براش وقت و انرژی گذاشتی؟

    برای اجتناب یا حرکت سمت چه مسائلی روش انرژی زیادی گذاشتی (چه از نوع مثبت چه منفی)؟ اینها نشون دهنده اصلی ترین دغدغه های شماست.

    ****
    خب حالا مسائل اصلی و فرعی زندگی خودت رو دسته بندی کن. ببین چه مسائلی حیاتی هستند؟ و چه مسائلی خیلی هم اهمیت ندارند؟ گاهی لازمه

    در مورد مسائل فرعی از خواسته هات کوتاه بیای و فشار رو از همسرت برداری. و در مورد مسائل اصلی جای اعمال فشار ، فقط مشوق و هدایت کننده همسرت باشی .

    اینکه بتونی شرایط همسرت رو درک کنی و بهش فشار بیشتری اعمال نکنی خودش میتونه خیلی به بهبود روابط شما کمک کنه.


    مثلا: وقتی همسرت از پدرت دلخور هست که چرا اجازه سفر بهتون نداد؟ میتونی بهش بگی این دست من نبوده و خود شما هم پذیرفتیدش.اما الان خوشحالم که در کنار هم هستیم و داریم

    میریم سفر. یا اگر دوباره یادآوری کرد میتونی بهش بگی اون سفر به من خیلی خوش گذشت. به شما چطور؟ و از خاطراتش بگی.

    لازم نیست همیشه صاف خودتو بندازی توی بحث ، گاهی گریزی هوشمندانه باعث میشه محبت شما دونفر به هم زیادتر بشه، و این خیلی ارزشمندتره. این جوری احترام هردوی شما هم

    حفظ میشه.

    توی این مثال اولویت شما رعایت احترام و اخلاق خوش بوده اما اگر وارد جدل میشدی اولویت شما میشد اثبات کردن خود .

    مثال های مشابه توی گفتگوهای شما خیلی زیاده. تهدیدهایی که راحت میتونی به فرصت تبدیلش کنی و برای همسرت دلبری کنی. بعدش میبینی که چه آسون همسرت هم برات دلبری میکنه.
    ***مسأله دیگه در مورد دو طرفه بودن انتظارات هست.

    این لحن خوبی نیست که به همسر بگیم : ما وظیفه نداریم کار خونه انجام بدیم اما تو وظیفه داری کار کنی و پول دربیاری. مرد باید کاروتلاش کنه تا زندگیشو بسازه و این وظیفشه و... .

    این اصلا حرف خوشایندی نیست . درسته همسر وظیفه تأمین مالی داره(تا منظور از تأمین چی باشه؟) اما اینکه چندشیفت کارکنه تا خونه بخره و... وظیفه نیست.

    چه خوبه زن و شوهر با تشکر مداوم از هم، کارهای همدیگرو بزرگ ببینن و لطف خطابش کنند نه اینکه همدیگرو تخریب کنند.

    نمیشه همسر رو برای رفتن به رستوران گرون قیمت تر تحت فشار بگذاریم و بعدش بگیم نگاهت رو از روی مال من بردار که برای خودم هست. این بیشتر خودخواهیه. بهتره که همیشه

    از همسر تشکر کنیم حتی اگر لطف کوچیکی بود، به اندازه ظرفیت مالی همسر ازش توقع داشته باشیم، کاستی ها رو غیر مستقیم و با احترام گوشزد کنیم، طلبکار نباشیم و لحن طلبکارانه نداشته باشیم.

    به نظرم طلبکار بودن همسران دیگری رو دلسرد میکنه و در عوض تشکر کردن و قدردانی و رعایت احترام انگیزه ای میشه برای همسر. اینکه کسی هست که قدر زحمات آدم رو بدونه وعاشقانه منتظر هست تا بدون چشمداشت محبت کنه خستگی رو از تن می بره.

    درخواست طلبکارانه و لحن طلبکارانه روی طرف مقابل اثر بدی میذاره و حتی فکر طلبکارانه رو هم حتی اگر بخوایم مخفی کنیم باز هم جایی توی رفتار و گفتار ما نمود پیدا میکنه.

    درواقع اون چیزی که پیر شیم حسرتش میمونه رستوران خوب رفتن نیست بلکه لحظه هاییه که میتونستیم کنار هم خوش باشیم و نبودیمه حتی با یه اتفاق ساده.


    نقل قول نوشته اصلی توسط nazanin_nasimi نمایش پست ها
    همه ی اینا انتخاب خودش بوده...
    نقل قول نوشته اصلی توسط nazanin_nasimi نمایش پست ها

    نمیدونم چیکار کنم ک هی احساس خستگی نکنه....

    برای اینکه همسرت اصلا احساس خستگی نکنه باید بگم کاری از دست شما ساخته نیست چون هر انسانی احساسات و عواطف خودش رو داره و همیشه که شما همراهش نیستی، تو

    مشغله زندگی،سرکار،برخورد با افراد مختلف در محل کار،انتظارات و توقعات شخصی و... همه و همه در زندگی اکثر ماها وجود داره.

    نقل قول نوشته اصلی توسط nazanin_nasimi نمایش پست ها
    از طرفی میگم چ خسته شدنی اخه؟ادمیزاد ب تلاش زندس!وقتی تلاش نکنه با مرده چ فرقی داره؟زندگیه یه ادم موفق همینجوریه دیگه....کارو کارو کار .سختی کشیدن و رشد کردن...نیماام خیلی شبیهه ادمای موفقه ایندس!


    این سوالت با سوال اولت در تناقضه. شاید اگر احساس همسرت رو بپذیری راحت تر بتونی بهش حق بدی که خسته باشه. اما نقش شما از جایی شروع میشه که کنار همسرت هستی ، با

    درک متقابل، با خرج کردن احساسات و عواطفت ، با قدردانی و تشکر و مهربانی ، با آراستگی و توجه به همسرت و خودت و... میبینی خیلی چیزا درست میشه.

    به طور خلاصه خستگی و ناراحتی همسرت رو مدام به خودت نسبت نده اما تا میتونی از فرعیات و حواشی زندگی کم کن تا بیشتر به همسرت و خودت و زندگی مشترکتون برسی .
    ویرایش توسط Eram : پنجشنبه 11 مرداد 97 در ساعت 10:38

  5. 2 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    nazanin_nasimi (پنجشنبه 11 مرداد 97), الهه زیبایی ها (جمعه 12 مرداد 97)

  6. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 مرداد 97 [ 13:46]
    تاریخ عضویت
    1397-5-02
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    215
    سطح
    4
    Points: 215, Level: 4
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    Eram عزیز واقعا ممنونم ازت.چقدر خوب موقعیت رو میتونی از بالا ببینی.
    ی تیکه های از متنتو ک میخوندم حس کردم سال هاس منو میشناسی.قطعا مدت ها زمان و کارو مطالعه صرف شده تا به این جایگاه برسی.امیدوارم همیشه موفق باشی...


    به نظر می رسه خیلی مایلی همه چیز تحت کنترلت باشه، حتی احساس و رفتار و افکار دیگران مخصوصا همسرت. این جوری دو حالت برات پیش میاد یا اینکه خیلی از خودت مایه می گذاری و بعدش خسته و کلافه و درمونده میشی و حس میکنی جایگاهتون عوض شده و یا حالت دوم اینکه ظاهرا پا پس می کشی اما در فکرت و در باطن ماجرا، هنوز پیگیر و دنبال مسأله هستی تا یه جوری ختم به خیر بشه . اما حالت سومی هم وجود داره ، اینکه بپذیری یک مسأله هیچ ربطی به شما نداره و کلا خودت رو از ماجرا بکشی بیرون




    وقتی دقت میکنم میبینم واقعا این حرفا درسته.من میخوام همه چیو ی تنه حل کنم.همه رو راضی و خوشحال ببینم....ولی خب قرار نیست همه ی مشکلاته دنیارو من حل کنم این وسط خیلی مایه میذارم و بعدش خسته میشم...بعد ی نگاه ب اطرافیانم میندازم میبینم ن تنها ازم متشکر نیستن و قدره کاری ک کردمو نمیدونن بلکه لطف مکرر من شده حق مسلمشون!!و خب همین منو بیشتر آزار میده...اونا انتظار خومات بیشتر دارن و منم هم خدمات میدم هم خدماتم و لطفام بعنوان وظیفه تلقی میشه...



    حالا شما چه چیزهایی رو تکلیف یا وظیفه خودت می دونی؟ کدوم ها برات درعمل اولویت دارن؟ اخلاق،رعایت احترام،حفظ جذابیت، خوش زبونی، آرامش داشتن و آرامش بخش بودن،تأمین کننده مالی بودن ، آشپزی خوب، درس خوندن ، کار کردن، به خود رسیدن ، حفظ استقلال ، حامی بودن و ... به عنوان یک زن کدوم ها رو در عمل بهتر انجام دادی و براش وقت و انرژی گذاشتی



    متاسفانه حقیقت اینه ک من بیشتر حامی بودم تو زندگیم .تو دوران دبیرستان دایم عذاب وجدان پولی رو داشتم ک پدرم بابت کرایه سرویس مدرسه میداد ک من تو نمونه دولتی بتونم درس بخونم...بعداز تموم شدن پیش دانشگاهی سریع رفتم سرکار ک باری رو دوش پدرو مادرم نباشم و کمک خرجشونم باشم...پدرو مادر من سنشون بالاس .اغلب این من بودم ک از اونا مراقبت میکردم.البته خب این ۵وشیش ساله اخیر...کمتر پیش میومد کسی نگرانم بشه چون از پس مشکلاتم برمیومدم.اغلب کارای خونه رو من مدیریت میکردم.حتی سره عروسی خواهرم ک ۲۲سالم بود،همه ی برنامه های یک ماه قبل عروسی تا عروسی رو نوشته بودمو همه طبق اون عمل میکردنو خیالشونم راحت بود یا توی خونه اغلب تصمیم نهایی رو من میگیرم یا نقش پررنگی توش دارم.
    فک میکنم تا امروز بیشتر روی نقش همایت کنندگی و مدیریت و تامین مالی کار کردم....و اونقدر اینکارو خوب انجام دادم ک بقیه خیلی غیر فعال شدن....مثلا من این ماه پول خونه رو ک داشتیم جور میکردیم مبلغی رو ب همسرم قرض دادمو پول کمی برام مونده تا اخرماه و میوه نمیتونم بخرم...یخچال ما یک هفتس خالی از میوس!!!!در حالیکه هرزمان ک من شاغل باشم یخچال خالی نمیمونه و دوسدارم حداقل اندازه ای ک تو این خونه نون میخورم براشون نون بیارم و کمکشون باشم..ولی فک کنم زیاده روی کردم!شایدم نه!یکم گیج شدم!

    الان دوسدارم خانومی کنم...دلم نمیخواد وقتی کیسه ی برنج پشت ماشینه من بپرمو بیارمش یا وقتی لامپ سوخته من برم بالا چارپایه یا شب وقتی ماشین مونده دم در من برم و پارکش کنم تو حیاط...از کارای مردونه بیزارم.ولی نمیشه اینکارارو نکرد.پدرو مادرم نمیتونن اینکارارو بکنن...ولی وقتی همسرم میبینه این اوضاع رو اونم متوقع میشه...منم ک مستعدم کاملا...




    وقتی همسرت از پدرت دلخور هست که چرا اجازه سفر بهتون نداد؟ میتونی بهش بگی این دست من نبوده و خود شما هم پذیرفتیدش.اما الان خوشحالم که در کنار هم هستیم و داریم میریم سفر. یا اگر دوباره یادآوری کرد میتونی بهش بگی اون سفر به من خیلی خوش گذشت. به شما چطور؟ و از خاطراتش بگی.
    لازم نیست همیشه صاف خودتو بندازی توی بحث ، گاهی گریزی هوشمندانه باعث میشه محبت شما دونفر به هم زیادتر بشه، و این خیلی ارزشمندتره. این جوری احترام هردوی شما هم حفظ میشه. توی این مثال اولویت شما رعایت احترام و اخلاق خوش بوده اما اگر وارد جدل میشدی اولویت شما میشد اثبات کردن خود .مثال های مشابه توی گفتگوهای شما خیلی زیاده. تهدیدهایی که راحت میتونی به فرصت تبدیلش کنی و برای همسرت دلبری کنی. بعدش میبینی که چه آسون همسرت هم برات دلبری میکنه




    این جواب خیلی قشنگ بود.خیلی دوسدارم اینطور جواب دادنا و باسیاست بودنا رو یاد بگیرم.میتونید کمکم کنید؟باید کتاب خاصی بخونم یا تمرین خاصی انجام بدم؟من بطور ذاتی از این استعداد بهره ای نبردم....گاهی سعی میکردم اینجور وقتا سکوت کنم ک همسرمم بیشتر عصبی میشد از سکوتم...یا سعی میکردم بهش محبت کنم مثلا حرفای قشنگ بزنم ک خب تو اون موقعیت همسرم ناراحت بودو چهاتا حرف سنگین میزدو منم حرصم دوبله درمیومد.میگفتم نگاش کن من دارم بهش محبت میکنم اونوقت این چقدر شعور بخرج میده و جواب محبتمو چجوری میده و خلاصه قلبم دوبرابر میشکست... دلم میخواد با سیاست بشم کمکم کنید������������





    به نظرم طلبکار بودن[
    I][B] همسران دیگری رو دلسرد میکنه و در عوض تشکر کردن و قدردانی و رعایت احترام انگیزه ای میشه برای همسر. اینکه کسی هست که قدر زحمات آدم رو بدونه وعاشقانه منتظر هست تا بدون چشمداشت محبت ک[B][/I] خستگی رو از تن می بره.درخواست طلبکارانه و لحن طلبکارانه روی طرف مقابل اثر بدی میذاره و حتی فکر طلبکارانه رو هم حتU][/Iی اگر بخوایم مخفی کنیم باز هم جایی توی رفتار و گفتار ما نمود پیدا میکنه.



    این کاملا درسته وای این حرکت و حرفای من بازتاب رفتارای خودشه...کافیه یه خوبی ای بکنه اونو جوری صد بار میزنه تو سرت ک نتونی جم بخوری یا کافیه خطایی ازت سر بزنه اونو جوری هرروز میاره جلو چشمت ک ارزوی مرگ کنی.یا مثلا وقتی از سختیای کارش میگه و من قیافم تو هم میره زود تیکه میندازه ک ادای ناراحتارو درنیاز تو ک از خداته..الدنگ بخاطر تو ب این وضع افتادم!������������ ���������������� �
    اینجور ک منم برای دفاع از خودم میگم عزیزم من زورت نکردم انتخاب خودت بود و مردیو باید کار کنی و هرکاری ام سختیای خودشو داره و نون از زیر سنگ درمیاد وووووبحث ادامه پیدا میکنه و منو با موردا و کارایی ک بخاطر من سختیاشو تحمل کرده اشنا میکنه برای هزارمین بار....










    درواقع اون چیزی که پیر شیم حسرتش میمونه رستوران خوب رفتن نیست بلکه لحظه هاییه که میتونس
    تیم کنار هم خوش باشیم و نبودیمه حتی با یه اتفاق ساده




    این خیلی خوب بود.واقعا خوب بود.








    درک متقابل، با خرج کردن احساسات و عواطفت ، با قدردانی و تشکر و مهربانی ، با آراستگی و توجه به همسرت
    و خودت و... میبینی خیلی چیزا درست میشه




    با چه لحنی اینکارو بکنم؟مثلا ی مدت وقتی سرکار بود و میدونستم کارشون خیلی سخت و بدنیه بهش پیام میدادم ازت ممنونم ک بخاطر منو زندگیمون داری سختیارو پشت سرمیذاریو ازشون با اراده ی همیشگیت عبور میکنی.....
    اونم یا هیچی نمیگفت ک اینکارش منو دیوونه میکنه....یاام تیکه بارم میکرد...ک بازم عصبی میشدم...
    نمیگم حرفای قشنگ و محبت امیز بینمون نیستا.نه .ما لحظه های خوش هم کم نداریم .لحظه هایی ک ادم میتونه محبت و دوسداشتن و از تو چشمای طرف مقابلش بخونه ولی خب این لحظه های بد انگار پررنگ تر تو خاطرم ثبت میشن.




    ی کشف بزرگی ک داشتم تو این چند وقته این بوده ک من نمیتونم با نیما صحبت کنم.وقتی بهش پیام میدم خیلی خوب تر حرفامو بهش میگم و جالب اینجاس ک رو اونم تاثیر بیشتری میذاره...دیگه نمیگه تو بچه ای تو خامیو...ب منطق حرفام بیشتر پی میبره.کلا من قدرت بیانم زیاد خوب نیست.اینم یکی دیگه از استعدادهاییه ک بطور ذاتی ازش بی بهره ام ودوسدارم تقویتش کنم...
    چند وقت پیش کلی با درخواست و دعوا و .... راضیش کردم ی ساعت بهمدیگه پیام بدیم.تو این ی ساعت کلی از مسایل حل شدن...من از اوله این رابطه یاد گرفتم و عادت کردم حرفامو اینجوری بهش بگم.وقتی کنارمه نمیتونم حرف بزنم باهاش...نمیتونم خوب حرفامو براش جا بندازم.یا سو تفاهم میشه یا حس میکنه بچه ام و شرایط و درک نمیکنم ولی با پیام همه چیز انگار براش جا میوفته.... مثلااونشب ک با پیا حرف زدیم برای اولین بار بود بعده مدت ها بهم گفت: رفتارتون با ما از اول خوب نبود میدونم توجیه مناسبی نیست ولی کششم همونقدر بود....
    هیچوقت ب این اعتراف نمیکرد ک حرفا و دلیلایی ک واس کارای اشتباهش میاره واقعا فقط توجیهن و دلیل منطقی نیستن....این اولین بارش بود ک بعد مدت ها اینجوری نرم شده بود ...یا در جواب ی پیام دیگم نوشت:شرایط خیلی بدی دارم....
    معمولا این حرفو نمیزد...بجاش بددهنی میکرد یا سعی میکرد تحقیر کنه....
    حس میکنم تنها راه ارتباطی ما ک میتونه نتیجه های مثبتی به همراه داشته باشه همینه!
    ویرایش توسط nazanin_nasimi : پنجشنبه 11 مرداد 97 در ساعت 16:11

  7. کاربر روبرو از پست مفید nazanin_nasimi تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (جمعه 12 مرداد 97)

  8. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 مرداد 97 [ 13:46]
    تاریخ عضویت
    1397-5-02
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    215
    سطح
    4
    Points: 215, Level: 4
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    Eram جان لطفا بازم راهنماییم کن...تنهام نذار نمیدونی حرفات چقدر تو زندگیم کارگشابود...

    چند شب پیش این پیامتو براش فرستادم:

    درواقع اون چیزی که پیر شیم حسرتش میمونه رستوران خوب رفتن نیست بلکه لحظه هاییه که میتونستیم کنار هم خوش باشیم و نبودیمه حتی با یه اتفاق ساده.نظرم راجب اینچیزا تغییر کرده...
    باورت نمیشه چی جوابمو داد!!گفت:

    رستوران هم غذاهای خوشمزه داره
    ینی کسی که همیشه تااسم رستوران میومد جبهه میگرفت و داغ میکرد و جز این دیالوگ ک ،من عمرا ۷۰تومن واس ی وعدمون نمیدم، چیزی نمیگفت؛الان داشت از مزایای رستوران واسم میگفت!!!!اصلا رو ابرا بودم انگار...
    چقدر قدره کلمات زیادن!چقدر میتونن مسیر زندگی ادمو تغییر بدن...

    Eram جان من از قدرت استفاده از جادوی کلمات محرومم....کمکم کن پرورششون بدم...ی کتاب یا ی راه درست بهم معرفی کن لطفا
    الان موضوع حیاتی ای ک بهش دارم خیلی فک میکنم اینه ک از اونجایی ک خیلی اهل منت گذاشتنه،اگه فردا روزی باز بیاد بگه من بخاطره تو درسمو ول کردم و از خانوادم دور شدمو سختی کشیدم و همه ی این حرفای تکراریشو بازم برام بگه،بهش چی بگم ک این حرف و دیگه تکرار نکنه؟؟؟
    ی حرف آزار دهنده ی دیگش اینه: ارزششو نداشتی ک بخاطرت پشت کنم ب خانوادم...یا اینکه میگه اگه ب عقب برگردم دوباره اینکارو نمیکنمو ده سال بعد ازدواج میکنم یا اینکه میگه پشیمونم...
    اینجور جاها چی بگم بهش؟؟البته اخیرا خیلی کم این حرفارو شنیدما ولی خیییییلی برام ازار دهندس.بارها بهش گفتم وقتی میگی پشیمونم خودتو از چشمم میندازی کم کم سرد میشه رابطمونو از هم متنفر میشیم ولی بازم وقتی فشارا زیاد میشن تکرارشون میکنه....چی باید بگم؟؟؟

    و مورد بعدی ک خیلی باعث ترسم شده اینه ک یکی دوبار بهم گفته من جوونی نکردم...درسته من براش توضیحاتی دادم و گفتم الان باهم جوونی کنیم...ولی هنوز دلش میخاد بادوستاش باشه مجرد باشه...خوشبختانه دوستاش شهرستانن وگرنه من طاقت نمیاوردم ....خودش باعث قطع ارتباط من باتمام دوستام شده....ولی دوسدارم یچیزی بهش بگم ک این از ذهنش دربیاد ک جوونی نکرده و اینا...

    و مورد اخر اینکه چند وقته پیش من پیج اینیستای پسرخالشو دیدم ک عکس کادوهای رنگاوارنگی ک واس نامزدش میگرفتو گذاشته بود....منم خیلی حالم گرفته شد...گفتم خوشبحالشون...
    پریروز نیما ب کنایه میگفت کادو هم میخواد....عزیزم من باید دوست داشته باشمو از عملکردت راضی باشم تا برات کادو بخرم و گل!!!!!!
    شاخام داشت در میومد!این چ حرفی بود ک واس توجیه خساستش میگفت؟؟؟؟گفتم ینی دوسم نداری؟؟؟گفت از کارای بابات راضی نیستم
    همونجا ارزو کردم کاش شلوارم کمربند داشت تا سیاهو کبودش میکردم نیمارو....واسه توجیه خساستش چندین بار این حرفو زده...بنظرت جواب درست چیه؟
    لطفا کمکم کن و تنهام نذاارررر
    ویرایش توسط nazanin_nasimi : شنبه 13 مرداد 97 در ساعت 00:52

  9. کاربر روبرو از پست مفید nazanin_nasimi تشکرکرده است .

    Eram (شنبه 13 مرداد 97)

  10. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    ممنون عزیزم لطف داری خوشحالم که این مطالب برات مفید بوده.

    همونطور که خودت گفتی و شیدا هم از مطالب شما بهش پی برده بود مسأله مالی برای شما خیلی مهم بوده و هست . طبق برداشت خودت نقش شما که بیشتر حمایت مالی و تأمین

    کنندگی هست که البته بیشتر نقش مردونه هست و ظرافت کمتری داره و با ذات لطیف خانوم ها کمتر همخوانی داره. اما خب از اونجا که نمیشه یک شبه این ویژگی رو تغییر داد به نظرم به

    تدریج ویژگی های زنونه ات رو در کنار این ویژگی گسترش بدی و چون این لطافت مطابق با ذات زنانه همه ی ما خانوم هاست با ذهن و روح شما همخوانی داره و باعث بالا رفتن سطح

    انرژی میشه. به تدریج وقتی لذت رفتار مناسب رو بچشی دیگه متوجه میشی ویژگی های مردانه چندان ارضا کننده نیست و کمرنگ ترش میکنی .

    به نظرم در قدم اول از بار مسئولیت های مالی ات کم کن. البته هرچی نامحسوس باشه بهتره . برای مثال مستقیما به بقیه نگو نمیخوام کمک کنم!و در صورت لزوم ازشون درخواست پول کن.

    درخواست کردن رو تمرین کن. از پدر،مادر،همسر و... . این تصور که شما نیاز به حمایت نداری رو کم کم کمش کن و با درخواست کردن شروع کن تا نیازهات رو به دیگران نشون بدی.

    بعضی وظایف رو از روی دوش خودت بردار مثل پرکردن یخچال خونه که واقعا وظیفه شما نیست . یا در مورد جهیزیه نمی دونم چرا احساس گناه داری که برات خرج بشه؟ اگر با مادر یا

    خواهرهات راحت تری بهشون بگو در تهیه جهیزیه نیاز به حمایت داری و خودت نمیتونی تهیه اش کنی. البته توقع زیادی از خانواده نداری اما چون رسم هست این هدیه از طرف پدر و مادر

    دختر داده میشه دوست داری این رسم هرچند در سطح کمتر اجرا بشه.

    به همسرت هم نشون نده اونقدر پول داری که میخوای واسه خودت جهیزیه بخری چون این کنجکاوی همسرت رو زیاد میکنه نسبت به پولت و متوقع میشه. وقتی داری به پدر کمک کنی

    چرا به همسرت نکنی؟ یا وقتی داری به همسرت برای خرید خونه کمک میکنی چرا به پدرت کمک مالی نکنی؟ هر دو حالتش باعث متوقع شذن طرف دیگه میشه پس بهترین کار اینه که

    پولت رو برای خودت و آیندت پس انداز کنی و در صورت لزوم به صورت کاملا نامحسوس و بدون اینکه به کسی اعلام کنی از همسر یا پدر بنابر تشخیص خودت حمایت کنی. مثلا از پدر 10

    ملیون گرفتی تا جهیزیه بخری اما اجناست شد 11 تومن و اون 1 تومن رو از جیبت گذاشتی و... . در هر حال منظورم اینه که لازم نیست به همسرت بگی که 1 تومن از جیب دادم تا جهیزیه

    بخرم چون لزومی نداره .

    در مورد حرف های آزاردهنده ای که از همسرت می شنوی باز هم فکر میکنم قضیه ی همون حرمت هاییه که نگه داشته نشده و باعث شده این جور حرف ها بین شما عادی بشه. البته

    من فکر میکن که شما هم حرف های آزاردهنده ای به همسرت زدی که شاید از نگاه خودت آزاردهنده نبوده اما از نظر همسرت بوده.

    کسی که منت میذاره شاید دلیلش اینه که فکر میکنه کارهاش اونجور که باید و شاید دیده نشده(البته شاید) میتونی امتحان کنی و ببینی آیا وقت هایی که ازش قدردانی میکنی منت گذاشتنش کم میشه؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط nazanin_nasimi نمایش پست ها


    الان موضوع حیاتی ای ک بهش دارم خیلی فک میکنم اینه ک از اونجایی ک خیلی اهل منت گذاشتنه،اگه فردا روزی باز بیاد بگه من بخاطره تو درسمو ول کردم و از خانوادم دور شدمو سختی کشیدم و همه ی این حرفای تکراریشو بازم برام بگه،بهش چی بگم ک این حرف و دیگه تکرار نکنه؟؟؟
    اگر امروزتون رو درست کنین دیگه نگران فردا هم نیستین.

    نقل قول نوشته اصلی توسط nazanin_nasimi نمایش پست ها
    ی حرف آزار دهنده ی دیگش اینه: ارزششو نداشتی ک بخاطرت پشت کنم ب خانوادم...یا اینکه میگه اگه ب عقب برگردم دوباره اینکارو نمیکنمو ده سال بعد ازدواج میکنم یا اینکه میگه پشیمونم...
    اینجور جاها چی بگم بهش؟؟البته اخیرا خیلی کم این حرفارو شنیدما ولی خیییییلی برام ازار دهندس.بارها بهش گفتم وقتی میگی پشیمونم خودتو از چشمم میندازی کم کم سرد میشه رابطمونو از هم متنفر میشیم ولی بازم وقتی فشارا زیاد میشن تکرارشون میکنه....چی باید بگم؟؟؟
    اگر بتونی مواقع خستگی و ناراحتیش رو بشناسی و باهاش مدارا کنی شاید کار به این جا نکشه. وقتی همسرت خسته از سرکار میاد وقت مناسبی برای بحث و گفتگو نیست. منظورم اینه که وقتی خسته هست نگذار کار به بحث بکشه و اگر دیدی گیر داد یا خواست بحثی رو شروع کنه از جواب های آروم و لحن خوب استفاده کن . یعنی اولین جمله ای که از دهن همسر خارج شد که حتی اندکی تلخ بود جو رو مدیریت کن تا کار به گفتگوهای تلخ تر نکشه. مثلا اگه تو خونه هستی به محض ورودش میتونی براش شربت درست کنی و ببری یا هندوانه و... بهش بگی برای تو امادش کردم بیا بشین و تعریف کن امروز چه خبر بود؟
    یا اینکه اگر حرفی زدی یا جمله ای به کار بردی که واکنشش خوب نبود دفعه دیگه اصلاحش کن و هی اون یک جمله رو بهش نگو . مثل این جمله که وسط بحث بگی اگر اینو بگی باهات سرد میشماااا ! واقعا جمله ی بی کاربردیه حتی به درد تهدید هم نمی خوره!

    نقل قول نوشته اصلی توسط nazanin_nasimi نمایش پست ها
    و مورد اخر اینکه چند وقته پیش من پیج اینیستای پسرخالشو دیدم ک عکس کادوهای رنگاوارنگی ک واس نامزدش میگرفتو گذاشته بود.
    اینستاگرام تابلویی از بهترین لحظات زندگی هر فرده که می خواد به دیگران نشون بده و حالت نمایشی

    داره . کسی که از درون راضیه و احساس غنا داره نیاز نمیبینه خوشی هاشو به دیگران نمایش بده .

    بلکه بدون نمایش دادن اونها هم شادو مسروره. زندگی هر فرد مجموعه ای از اتفاقات خوشایند و

    ناخوشایند که توی شبکه های اجتماعی فقط خوشایندهاش رو میبینیم.

    برای اینکه یادت نره چه لحظه های خوشی کنار همسرت داری میتونی یه گروه یا کانال دونفره باز کنی

    و عکس های عاشقانه و یادداشت هاتو بگذاری اونجا.

    نقل قول نوشته اصلی توسط nazanin_nasimi نمایش پست ها
    پریروز نیما ب کنایه میگفت کادو هم میخواد....عزیزم من باید دوست داشته باشمو از عملکردت راضی باشم تا برات کادو بخرم و گل!!!!!!
    شاخام داشت در میومد!این چ حرفی بود ک واس توجیه خساستش میگفت؟؟؟؟گفتم ینی دوسم نداری؟؟؟گفت از کارای بابات راضی نیستم
    همونجا ارزو کردم کاش شلوارم کمربند داشت تا سیاهو کبودش میکردم نیمارو....واسه توجیه خساستش چندین بار این حرفو زده...بنظرت جواب درست چیه؟
    شما انتظاراتت مقداری یک طرفه هست. به نظر شما در جواب اینکه بگی : ای آدم خسیس پس چرا

    برام کادو نمی خری چی میتونه باشه جز اینکه از عملکردت راضی نیستم تا برات کادو بخرم!

    درسته که شما این رو در فکرت داری و لزوما به زبونش نمیاری اما از کوزه همان برون تراود که در

    اوست. اگر خشن فکر کنی خشن هم رفتار میکنی.اگر لطیف و مهربان فکر کنی همینطور رفتار میکنی.

    نازنین جان خوشبختی به این چیزها نیست . نه به کادو نه به رستوران و نه به پیج پر زرق و برق اینستا

    و اما به نظرم با صبر و مهربانی و روی خوش خیلی از این مسائل درست میشه . اگر شما از همسرت

    توقع کمی داشته باشی همین به خود شما برمی گرده و همسرت ازت توقع کمی خواهد داشت .

    و اگر شما پر توقع باشی و اهل گلایه همسرت هم همینطور خواهد شد. اگر به سادگی از کارهای

    همسرت تشکر کنی همسرت هم از مهربانی هات تشکر میکنه و اگر کار همسر رو وظیفه بدونی و

    طلبکار باشی همسرت هم نسبت بهت پرتوقع میشه.

    البته تغییر کردن به زمان و تلاش مستمر عملی نیاز داره .

    کتابی که من مطالعه کردم و خیلی زیبا بود:

    ازدواج بدون شکست از دکتر ویلیام گلاسر

  11. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    nazanin_nasimi (یکشنبه 14 مرداد 97)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عشق قدیمی 1طرفه دوباره اومد/من دست و پام لرزید/چه جوری دوباره عاشق نشم؟
    توسط arash7591 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 آبان 91, 21:01
  2. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  3. دنیا زیباست
    توسط laya در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 شهریور 87, 00:07

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.