به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 24
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 مرداد 97 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1393-6-15
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    2,951
    سطح
    33
    Points: 2,951, Level: 33
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 6 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز.
    پیشنهاد می کنم برای اینکه کمی به هدف افرینش خودتون و هستی بشید کتاب " هدف حیات زمینی آدم " بخونید . به کلی سوالات شما پاسخ میده و براتون اطلاعات جدیدی ارائه میده . من خودمم درگیر این سوالا بودم اما الان حداقل به زندگی دید دیگه ای دارم . هرچقدرم نا امید بشم باز میفهمم من انسان چه جایگاهی دارم . فعلا با مطالعه برو جلو بعد روانشناس. یا علی

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 23:54]
    تاریخ عضویت
    1392-5-21
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    4,488
    سطح
    42
    Points: 4,488, Level: 42
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Telegramid_TrueMotion نمایش پست ها
    بنظر من مشکل شما این نیست که افسرده ایی یا میگی هدف زندگی چیه
    مشکلت شرایط ارتباطی یا عاطفی یا اجتماعی الانت هست
    خودمم با اینکه علایم افسردگی هم در رفتارام دیده میشه ولی زیاد اعتقادی به اون ندارم چون به حال خودم و وضعیتم اشراف دارم . اینکه الان دارای مشکل ارتباطی و عاطفی و اجتماعی هم باشم تاحدی شاید درست باشه چون وقتی مثل بقیه فکر نکنی و خواسته هات با بقیه یکبی نباشه و مثل بقیه لذت نبری و زندگی نکنی از لحاظهای دیگه هم دچار مشکل میشی

    احتمالا منزوی هستی و شغل و ارتباط خوبی با جامعه نداری.
    منزوی نمیشه گفت ولی شغل ندارم و به همین دلیل ارتباطات اجتماعی کم شده

    با جنس مخالف ارتباط نداری تک و تنها هستی و این شرایط باعث شده سمت بی انگیزگی کشیده بشی و بی حوصله تر بشی هر روز.
    وقتی من انگیزه ای برای کوچکترین کارها تا بزرگترین کارهام ندارم پس ازدواج رو هم شامل میشه ضمن اینکه ازدواج فقط انگیزه نمیخواد و شرایط مالی و چیزای دیگه هم میخواد که اوناهم جور نیست(حتی اگه انگیزه هم باشه)ضمن اینکه منی که تو چرایی زندگی خودم موندم چطوری یکی دیگه رو وارد زندگیم کنم ؟ بفرض که عشق هم یک یا دو یا چند سال منو سرگرم کنه و بعد که فروکش کرد و من باز به همینجایی که الان هستم رسیدم چی؟
    البته این بحران خودبخود منو تنها کرده چون هیچکی مثل من فکر نمیکنه . من حتی نمیتونم بکسی بگم مشکلم چیه چون اصلا قابل درک نیست برای کسی

    وقتی که کباب کوبیده با شیشلیک می خوری حین خوردن هم می پرسی هدف از خوردن این چی هست؟ هدف از زندگی چی هست؟ اگه هرروز تخم مرغ اب پز و سیب زمینی بخوری چطور؟
    شرایطم الان طوری که غذاها برای من هیچ فرقی ندارن/یعنی من غذارو فقط برای سیر شدن میخورم نه لذت بردن از غذا/ برای همین تخم مرغ و کباب برام توفیقی نداره/اینکه میخورم برای رفع نیاز بدنه و اگه میشد نخورد شاید اونم نمیخوردم

    جواب مشخصه ما نیاز های عاطفی جسمی جنسی روانی ارتباطی استقلال شغلی داریم که باید ارضا بشه هرکدوم تو سن و بازه خاص زمانی برای شما کمی دیر شده واسه همین اینطوری شدی
    اینکه مسلمه ولی درمورد من نمیدونم شاید حق با شما باشه ولی از عهده من خارج بوده من تمام توانمو برای زندگی گذاشتم ولی خب چیزی بهتر از این نشده

    باید بنظر من دنبال ازدواج باشی یا طبیعت گردی گروهی با افراد باید از تنهایی بکشی بیرون خودت رو
    چیزی که میدونم و مطمئنم و تجربه کردم:::::
    یکی از مشاورهایی که رفتم همینو پیشنهاد داد ولی ازدواج میشه درگیر کردن خودم با چیزای دیگه برای فریب مغز خودم که به اینچیزا فکر نکنه که این موقتی خواهد بود باتوجه به شناختی که از خودم دارم و چند خط بالاتر هم درموردش گفتم

    بازم ممنون تجربیات خودتو درمیون میذاری

  3. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سلام
    در شرایط کنونی به شما و کسانی که در شرایط مشابه شما هستند، ( از جمله خودم) حق می‌دم که احساسات ناخوشایندی رو تجربه کنند. شرایط دشوار شده و غول ناامیدی اونقدر بزرگ شده که هر لحظه ممکنه ما رو با خودش ببره.
    اما
    به نظرم نباید تسلیم شد. قوی باشید. بله. امیدوار بودن و انگیزه داشتن در چنین شرایطی خیلی جسارت و مثبت‌اندیشی می‌خواد. باید این جسارت رو در خودمون ایجاد کنیم. ما جوان هستیم و دست کم نیمی دیگر از زندگی رو در اختیار داریم. حتی به نظر من با احتساب سالهای خامی کودکی و نوجوانی، بیش از دو سوم زندگی آگاهانه ما هنوز پیش روی ماست.

    چه کنیم؟

    قسمت زیادی از احساسات بد ما به خاطر پارامترهایی است که نمی تونیم کنترلشون کنیم، مثلا خبرهای ناخوشایند در مورد گرانی و دلار، یا بسته شدن فضای کسب و کار و ...
    اما یک سری پارامترها هست که کاملا در اختیار ماست. مثلا اینکه سعی کنیم تا حدی از خودمون محافظت کنیم. سعی کنیم بیش از بیش سرمایه رو حفظ کنیم و مصرف‌گرا نباشیم. سعی کنیم بهترین فرد ممکن در شغل و جایگاه خودمون باشیم و ...

    راهکارهای زیر کمک کننده ست:

    1) از شبکه های اجتماعی فاصله بگیریم، دست کم در ابتدای روز.
    موج ناامیدی تزریقی در این شبکه ها خیلی بالاست، خبرهای بد خیلی شدید و به سرعت پخش میشه ولی خبرهای خوب، به هیچ وجه. شکل همدلی هم در این شبکه ها اونقدرها مثبت نیست که فایده ای داشته باشه.

    2) نشست و برخاست با افراد منفی‌گرا رو کم کنیم و به حداقل برسونیم. ما معمولا میانگین افرادی میشیم که دور و برمون هستند. اگر خیلی جو هم‌نشینان ما منفی و بی انگیزه باشه، ما هم واگیر میکنیم، ولی در مقابل قرار گرفتن بین آدمهای کوشا و مثبت بین، شور زندگی رو در ما تقویت می کنه. دوستان نق نقو رو بریزید دور و به جاش آدمهای شاد و مفید رو جایگزین کنید.

    3) انتظاراتمون از آدم ها و اتفاقات و غیره رو تعدیل کنیم. بر خلاف چیزی که تبلیغ میشه، ما کنترل چندانی روی اتفاقات زندگی مون نداریم!
    مثلا قرار نیست همه راننده ها درست و طبق مقررات رفتار کنند. قرار نیست همه کارهای ما به نتیجه برسه. ما فقط پارامترهای محدودی برای موفقیت در اختیار داریم و یک عالمه پارامتر هست که در به نتیجه رسیدن یا نرسیدن کارهای ما دخیله، ولی ما کنترلی روشون نداریم. مثلا شاید پنج سال برای یادگرفتن روش تولید یک محصول زمان بگذاریم و درست در لحظه ای که ما قراره نتیجه بگیریم، قانون عوض شه و واردات اون محصول آزاد بشه.

    4) ورزش کنیم، حتی اگر لازمه، خودمون رو مجبور کنیم. سرمایه گذاری برای سلامتی خودمون در آینده یکی از بهترین کارهاست که در چنین موقعیتی باید انجام بدیم. غیر از وجه سلامتش، هیجانات مثبتی که بعد از ورزش در بدن ما اتفاق می افته، خیلی کمک کننده است. ورزشی رو پیدا کنید که ازش لذت می برید. اولش سخته، ولی کافیه این سد ذهنی ناامیدی رو بشکنید.

    5) یک برنامه شخصی بریزیم و بهش پایبند باشیم.
    این برنامه می تونه خیلی ساده باشه، مثلا من با خودم قرار می گذارم هر روز چند صفحه کتابی که خوشم میاد رو بخونم. یا مثلا هر روز صبح، درست بعد از بیدار شدن، تختم رو مرتب کنم. یا هر روز ده دقیقه موسیقی آرام بخش گوش بدیم و تنفس عمیق داشته باشم.

    6) به خودمون احساس مفید بودن بدیم. این احساس می تونه خیلی ساده درست بشه، مثلا لبخند زدن به کسی که در خیابان و مترو به شما نگاه می کنه. گوش کردن به درد دل کسی که توی اتوبوس با شما هم مسیره. کمک کردن به کسانی که نیاز به کمک ما دارند. کمی بیشتر از انتظار کار کردن، تحویل پروژه ها، کمی بالاتر از استاندارد مورد انتظار. شما چطور احساس مفید بودن می کنید؟


    آقای وحید عزیز، دوست گرامی
    منتظر دستی نباشید که برای ما بلند شه، اتفاقا درست فکر می کنید و دنیا هم پوج‌تر، بی‌هدف تر و بی معناتر ازین حرفهاست که بخواد قدمی برای ما برداره. اما عزم ما بایدبرای کمک به خودمون جزم بشه. راهی نداریم به جز تکیه به قدمهای شخصی خودمون.
    سهم شادی و جوانی‌تون رو از دنیا بگیرید. تمام و کمال.
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  4. 2 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    ammin (پنجشنبه 04 مرداد 97), میشل (چهارشنبه 03 مرداد 97)

  5. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    1,343
    سطح
    20
    Points: 1,343, Level: 20
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 37 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقا وحید
    جایی جمله ای خوندم که خیلی روم اثر گذاشت و حال منو خیلی عوض کرد خواستم به شما هم بگم
    جمله این بود
    ما به این دنیا اومدیم تا در این دنیا بهترین خودمون بشیم

  6. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 23:54]
    تاریخ عضویت
    1392-5-21
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    4,488
    سطح
    42
    Points: 4,488, Level: 42
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آویژه نمایش پست ها
    امیدوار بودن و انگیزه داشتن در چنین شرایطی خیلی جسارت و مثبت‌اندیشی می‌خواد. باید این جسارت رو در خودمون ایجاد کنیم. ما جوان هستیم و دست کم نیمی دیگر از زندگی رو در اختیار داریم. حتی به نظر من با احتساب سالهای خامی کودکی و نوجوانی، بیش از دو سوم زندگی آگاهانه ما هنوز پیش روی ماست.
    آقای وحید عزیز، دوست گرامی
    منتظر دستی نباشید که برای ما بلند شه، اتفاقا درست فکر می کنید و دنیا هم پوج‌تر، بی‌هدف تر و بی معناتر ازین حرفهاست که بخواد قدمی برای ما برداره. اما عزم ما بایدبرای کمک به خودمون جزم بشه. راهی نداریم به جز تکیه به قدمهای شخصی خودمون.
    وقتی به عقب نگاه میکنم میبینم که برای سعی و تلاش کردن کم نذاشتم و اگر قرار بود به گذشته برگردم و بیشتر سعی کنم شاید ده درصد با الانم اختلاف داشتم بااین شرایط الان از همه لحاظ صفرم.بیشتر که فکر میکنم درگذشته به علت خالی بودن ذهنم از هرگونه تجربه ای بدون توجه به اینکه دنبال هدف و جزِیات زندگی باشم مثل بقیه سعی و تلاش کردم و مراحلی رو طی کردم که امروز هیچ نتیجه ای برام نداره وکسانی که اون مراحلو طی نکردن و تفریح کردن الان از من خیلی شرایطشون بهتره . انگار که در گذشته زندگی رو مثل یه بازی درنظر میگرفتم که دارای قواعدی هست و فکر میکردم اگه قواعدشو رعایت کنم و تلاش کنم تو این بازی موفق میشم ولی الان به جایی رسیدم که متوجه شدم این بازی قواعدی نداره(من نمیدونم) واصلا اینجور که فکر میکردم نیست. حالا بااین تجربیات و بالا پایینها به این نتیجه رسیدم که اصلا چرا باید بازی کنم اونم بازی که قواعدی نداره یا حداقل قواعدشو من بلد نیستم. میدونم هنوز بخشی از عمر مونده و دنیا تمام نشده ولی با چیزایی که گفتم نمیتونم بدون دونستن دلیل این بازی و قواعدش ادامش بدم و اینه که منو نزدیک به پنج ساله دچار رکود و بی انگیزگی کرده(امیدوارم مثالم از تشبیه زندگی به بازی ملموس باشه)
    منتظر دستی نباشید رو خیلیا میگن و من هم نیستم ولی اتفاقا این دنیا هم هدف داره هم معنا ولی من قادر به درکش نیستم یه بحث دیگست وگرنه این دنیا چرا برای بعضیا که هیچ تلاشی نمیکنن و حتی بی مسولیت و سربار هستن قدمهای بزرگی بر میداره بدون اینکه بفهمن ؟ چرا همین بحث شغل در همین برهه زمانی که اینقد بیکاری هست برای بعضیا به آب خوردن شغل عوض میکنن و به جای بهتر ترفیع میگیرن بدون درنظر گرفتن لیاقت و شایستگی؟ و چراهای زیاد دیگه

    نقل قول نوشته اصلی توسط یگانه زهرا نمایش پست ها
    سلام آقا وحید
    جایی جمله ای خوندم که خیلی روم اثر گذاشت و حال منو خیلی عوض کرد خواستم به شما هم بگم
    جمله این بود
    ما به این دنیا اومدیم تا در این دنیا بهترین خودمون بشیم
    سلام/از این جمله ها و مطلب ها زیاد خوندم/و این جمله هم درنگاه اول زیباست و یبار مشاور رفته بودم بهم گفت ولی قانع نشدم /ریزتر که بشی و فکر کنی میبینی بهترین شدن یعنی چی؟ ازنظر هرکی متفاوته و هرکی حدش با دیگری فرق داره ضمن اینکه چرا باید بهترین باشی ؟این چرا مهمه؟واینکه زندگی ما اجتماعیه و من شاید الان خودمو با شرایط صفرم ، بهترین خودم بدونم ولی نه خانواده و نه جامعه و هیچکس برای این نظر من ارزش قایل نباشه و منو بدترین بدونه

  7. کاربر روبرو از پست مفید vahid* تشکرکرده است .

    آویژه (پنجشنبه 04 مرداد 97)

  8. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    از قواعد بازی حرف زدید....

    خیلی برام جالب بود. چون یک کتاب هست که دقیقا زندگی رو یک بازی میدونه و براش قواعدی قایله.

    کتاب "چهار اثر از فلورانس اسکاول شین" رو اگر تونستید تهیه کنید و بخونید.

  9. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    vahid* (جمعه 05 مرداد 97)

  10. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 شهریور 02 [ 15:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-28
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    10,451
    سطح
    68
    Points: 10,451, Level: 68
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 399
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    340

    تشکرشده 500 در 154 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام دوست عزیزم

    نقطه آغاز
    درد جسمی یه حس ناخوشایند ولی آگاهی بخش و می تونه بهت کمک که شرایطت رو بهتر کنی و نزاری بدتر بشه، ببین عزیزم تا حالا دیدی یا شنیدی که یه حیوانی تو طبیعت افسردگی یا احساس خستگی پیدا کنه؟! مسلما نه! کلمه "تائو" به چینی یعنی بستر رودخانه اونا اعتقاد دارن تمام موجودات تو بستر وجودی که برتاشون تعیین شده حرکت می کنند و به همین خاطر هم به کمال می رسند. این فقط ما انسان هایی که دچار خستگی میشیم چون درست زندگی نمی کنیم، تو توی قُمار زندگی بد بازی می کنی به همین خاطرم احساس خستگی می کنی، چیزی که تو ذهنم خیلی کلی که بگم، بزار تیکه تیکه برم جلو


    مدیتیشن
    خیلی از آدم ها وقتی غمگین یا افسرده اند یا خودشون رو به بی خیالی میزنن یا خودشون رو غرق تفریح یا کار می کنند می دونی نکته کلیدی تو هر 3 تاشون چیه؟ ذهنشون رو خاموش کنند

    نباید نباید نباید به این فکرها بها بدی
    ذهن انسان یه ابزار که باید ازش به عنوان یه وسیله برای فکر استفاده کرد نه اینکه همواره فعال نگهش داشت، ذهن انسان اگه ازش استفاده اصولی نکنی دردسر درست می کنه، تو باید به ذهنت مسلط باشی نه ذهنت به تو! آدمای استرسی ذهنشون تند تند پیامدهای منفی براشون خلق می کنه، آدمای ترسو تند تند تو ذهنشون عواقب ترسناک می بیینند، وسواسی ها در حال فلسفه بافی ذهنی اند یا برنامه ریزی های صرفا ذهنی، آدمای افسرده ذهنشون یا تو گذشته پرسه می زنه یا تو آینده، وجه شباهت این افراد با آدمای دیوونه در این که دیوونه ها ذهن رو فریاد می زنند ولی این آدما ذهن درونشون داره غوغا می کنه تمام نشخوارهای ذهنشون رو بری رو کاغذ بنویسی بدی یکی بخونه میگه این چرندیات توهمی چیه دیگه! راه حل اینه که ذهنت رو خاموش کنی، ولی چجوری؟
    مدیتیشن
    مدیتیشن یعنی خاموش کردن ذهن با تمرکز روی فعالیت هات ، راه که میری با تمام وجود به راه برو! چند کار رو باهم انجام نده، غذا خوردنی فقط غذا بخور! به طعمش به بوش به ظاهرش حتی به صدایی که موقع خوردنش حس می کنی گوش کن، هر کار روزمرت رو با تمام وجودت و حواست انجام بده، راز موفقیتت احساس خوبِ، اگه احساس خوبی داشتی یعنی موفق شدی، از چند ثانیه شروع کن! کم کم بیشتر میشه
    اصلا لذتی نمیبرم و گذشته وآینده اصلا برام مهم نیس
    زندگی درک همین اکنون است
    زندگی شوق رسیدن به همان
    فردایی است، که نخواهد آمد
    تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
    ظرف امروز، پر از بودن توست


    انجام کارهایی که عاشقشی
    آدم وقتی کاری که دوسش داره رو انجام میده زمان رو حس نمیکنه، غرق فعالیت ذهنش خاموش، غرق در لحظه حال، انقدر لحظه حالش شیرین که نه گذشته ای تو ذهنش میاد نه آینده ای! فقط لحظه حال

    انجام کارهای جدید
    آدم وقتی کار جدیدی رو انجام میده یا جای جدیدی میره تمام حواسش رو جمع می کنه تمرکزش روی لحظه میره حتی اگه از ذهنش استفاده کنه، استفاده ابزاری نه استفاده نشخواری! شاید ندونی چه کاری رو دوست داری پس دست به انجام کارهای جدید بزن، خودت رو جستجو کن، پروفسور حسابی اون همه رشته عوض کرد آخرش فهمید عاشق فیزیک! از چیزای ساده شروع کن

    پایین تر می نویسم که افکار ناخواسته رو چطور باهاشون کنار بیاییم


    هدفمندی
    دوست عزیز کی گفته همه ما هرکاری رو به خاطر یه هدف مشخص انجام میدیم؟! ما خیلی از اوقات از خود کار لذت می بریم نه از نتیجش اتفاقا انسان های بزرگ این جوری اند، طرف عاشق کار عین خیالش هم نیست که به هدفی برسه یا نه! فرآیند از نتیجه براش مهم تر، بیل گیتس رو در نظر بگیر می موند هارواد لیسانس گرفتنش قطعی بود ولی رفت دنبال کاری که عاشقش بود مشخص هم نبود موفق میشه یا نه! استیو جابز میگه سالگی 1 میلیون، 26 سالگی میلیون و 27 سالگی 100 میلیون دلار پول داشتم ولی برای پول این کارها رو نکردم! انقدر حرف دارم که بنویسم ولی همین قدر کافی!
    قسمتی از روزت رو یه کار اختصاص بده که ازش لذت می بری، تا نه تو گذشته باشی نه تو آینده

    جهت مندی بالاتر از هدفمندی
    جهت زندگی انسان رو ارزش هاش معین می کنند، ارزش ها چیزایی اند که برای فرد لذت بخش و معنادارند، یکی ارزش کلیدی زندگیش عدالت گستری، یکی ثروت، یکی ارزش آفرینی و... جهت پایان نداره، یه مسیر قابل لمس، بعد جهت مندی که هدف گذاری معنا دارو محکم، تقریبا یادم تو یه همایشی دکتر علی صاحبی برگشت گفت بعد کودتای 15 خرداد یکی از رهبران حزب توده از تمام فعالیت های سیاسیش دست کشید و شروع به تدریس و پژوهش کرد. ازش پرسیدن چرا و گفت: من تو زندگی دنبال عدالت طلبی و مبارزه با فقر بودم ولی پی بردم که با دست یافتن به یه سری اهدافم تو حوزه اکادمیک بهتر می تونم به اون مهم قلبیم دست پیدا کنم! چقدر با مفهوم ارزش آشنایی؟ ارزش ها به زندگی ما معنا میدن درواقع نیک زیستی از ترکیب خوشی(در لحظه حال بودن) و معنا(جهت مندی) در زندگی شکل میگیره

    کنترل افکار ناخواسته
    این ویدیو از TED رو ببین، یه زمانی خیلی مشروب می خوردم(من یه مرد 29 ساله ام) حس باحالی بهم میداد مرز بین آگاهی و ناآگاهی، یادم یه روز کتاب نیروی حال اکهارت تُله رو به انگلیسی می خوندم(مطمعنم سانسور شدس فارسیش)، یادم توی کتاب چندین جا میگه که تو ماورای افکارتی، مابین خوندن کتاب بودم که واقعا بُعد جدیدی از آگاهی رو تو وجودم حس کردم که قبلش اصلا تجربش نکرده بودم، یه بعد عمیق سرشار از سکوت محض و یه آرامش خلل ناپذیر، هوشیاری کاملی داشتم، رها، پر آرامش، بدون ترس و اضطرابی، یه قدرت خارق العاده تو وجودم حس می کردم، هیچ چیزی اون جس رو درونم به وجود نیاورده، بیشتر از این نمیگم خودت برو دنبالش و تجربش کن، مطمعن باش می ارزه

    شکیلا تو یه ترانه میخونه
    از گل چهره سوخته طراوتی طلب مکن،،، برای رفع تشنگی تکیه به تشنه لب مکن!
    آدمی که به ارزش درونش به قدرت درونش و به عظمت درونش پی میبره این آدم نه تنها زندگیش پرمعناتر بلکه هستی و انسان ها رو تو کشف معنا راهنما میشه به هر وسیله ای! انسان و انسانیت رو یه درجه بالاتر می بره! کارهایی می کنه خارق العاده!
    هنر گاهی به انسان آگاهی رو میده که شاید سال ها طول بکشه که علم و فلسفه بهش برسن، ما یه مثل تو فارسی داریم که میگه "کافر همه را به کیش خود پندارد!" یادم تو سریال اسپارتاکوس، اسپارتاکوس یکی از گلادیاتورها رو که به یه برده تجاوز می کرد رو می کشه وقتی به غل و زنجیر می کشنش اربابش میگه +چرا الکس رو کشتی؟ - سیپروس رو اذیت می کرد. +احمق الکس یه گلادیاتور بود و سیپروس یه لجن بی خاصیت و برده –سیپروس یه انسان بود! همچین آدمی روم رو به لرزه میندازه
    بالاتر طولانی تر می شد که بنویسم که جهان رو شورشی ها عاشق توسعه دادن نه شورشی های انقلابی، شاید برات نوشتم ارتباطش رو با فرآیندمحوری

    نه به هیأتِ گیاهی نه به هیأتِ پروانه‌یی نه به هیأتِ سنگی نه به هیأتِ برکه‌یی
    من به هیأتِ «ما» زاده شدم
    به هیأتِ پُرشکوهِ انسان
    تا در بهارِ گیاه به تماشای رنگین‌کمانِ پروانه بنشینم
    غرورِ کوه را دریابم و هیبتِ دریا را بشنوم
    تا شریطه‌ی خود را بشناسم و جهان را به قدرِ همت و فرصتِ خویش معنا دهم
    که کارستانی از این‌دست
    از توانِ درخت و پرنده و صخره و آبشار
    بیرون است.


    انسان زاده شدن تجسّدِ وظیفه بود:
    توانِ دوست‌داشتن و دوست‌داشته‌شدن
    توانِ شنفتن
    توانِ دیدن و گفتن
    توانِ اندُهگین و شادمان‌شدن
    توانِ خندیدن به وسعتِ دل، توانِ گریستن از سُویدای جان
    توانِ گردن به غرور برافراشتن در ارتفاعِ شُکوهناکِ فروتنی
    توانِ جلیلِ به دوش بردنِ بارِ امانت
    و توانِ غمناکِ تحملِ تنهایی
    تنهایی
    تنهایی
    تنهایی عریان.


    انسان
    دشواری وظیفه است. شاملو، روحش شاد

    یا میتی کومان! چقدر نوشتم! اگه گنگ و بی سازمان نوشتم بگو که بیشتر توضیح بدم
    لذت ببر!



  11. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    وقتی به عقب نگاه میکنم میبینم که برای سعی و تلاش کردن کم نذاشتم
    نکته همین جاست. همین بخش کافیه برای اینکه شما حس خوبی داشته باشید. اینکه چرا به نتیجه مطلوب نرسیده، بحث دیگریست که در ادامه می گم. اما این نتیجه محوری آدم رو در زندگی بیچاره می کنه.

    لان به جایی رسیدم که متوجه شدم این بازی قواعدی نداره(من نمیدونم) واصلا اینجور که فکر میکردم نیست.
    بله، دنیا اصلا قانون‌مند و منظم و عدالت محور نیست. شاید دنیای بعدی باشه ولی این دنیا خیر.


    ولی اتفاقا این دنیا هم هدف داره هم معنا ولی من قادر به درکش نیستم یه بحث دیگست وگرنه این دنیا چرا برای بعضیا که هیچ تلاشی نمیکنن و حتی بی مسولیت و سربار هستن قدمهای بزرگی بر میداره بدون اینکه بفهمن ؟ چرا همین بحث شغل در همین برهه زمانی که اینقد بیکاری هست برای بعضیا به آب خوردن شغل عوض میکنن و به جای بهتر ترفیع میگیرن بدون درنظر گرفتن لیاقت و شایستگی؟ و چراهای زیاد دیگه
    معنا رو ما برای خودمون خلق می‌کنیم که بتونیم زندگی کنیم، برای اینکه به اون سوال "چرا باید اصلا بازی کنیم؟"برنخوریم. مذهبی‌ها ( لزوما مسلمان ها منظورم نیست، معتقدین به ماوراء و عرفان) هم مثل شما معتقدند معنایی خارج از وجود ما در این دنیا هست که باید کشف بشه و می‌تونن بهش دلخوش باشن. از این دست پاسخ‌ها اگر آرومتون می‌کنه بسیار هست.

    اما این مدل پاسخ ها برای من مفید نبود. چون متناقض به نظرم اومد. دقیقا به همین دلایلی که اشاره کردید. به دلیل تاثیر همین پارامترهای تصادفی که شدیدا تعیین کننده مسیر و داشته های ما در این دنیاست، منتهی ما موقع محاسبه میزان موفقیتمون، هیچ بهایی به این پارامترهای خیلی موثر نمی‌دیم و به جاش خودمون رو دائم کتک می‌زنیم که کم‌کاری کردی، قواعد بازی رو یاد نگرفتی و فلان.
    بذارید مثال بزنم:
    از همون صحبت خودتون شروع کنم، می‌فرمایید "بعضی‌ها مثل آب خوردن شغل عوض می‌کنند". بله، درسته. بیاید ببینیم چرا براشون اینطوره؟ چون احتمالا ارتباطات گسترده‌تری دارند. چرا؟ احتمالا در خانواده مرفه‌تری بودند و به واسطه شغل پدر و مادر، با گستره وسیعی از رده های شغلی ارتباط نزدیک داشتند که همونها پلی شده برای این امکان. یا مثلا ممکنه شرایط خانواده به گونه‌ای بوده که مهارت‌های ارتباطی اون آدم‌ها خیلی تقویت شده. شاید چون آدم سهل‌گیری هستند و راحت با بقیه کنار میان. این سهل‌گیری از کجا آمده؟ شاید در ژنتیکشان بوده، شاید اثر محیطی باشه که توش بزرگ شدند و غیره.
    شما وقتی پروسه ناجوانمردانه مقایسه خودتون با این آدمها رو شروع می کنید، خیلی نرم، تمام این تفاوتهای خط شروع رو نادیده می‌گیرید و فقط به نقطه پایان نگاه می‌کنید. چطور دو دونده‌ای که از یک نقطه مساوی شروع نکرده باشند رو می‌شه مقایسه کرد. چه بسا اگر اون طرف، جای شما بود، نسبت به شما حتی دستاوردهای کمتری هم می‌داشت و اگر شما جای او بودید، بیشتر از او موفق می‌شدید.
    خلاصه حرف من، پارامتر بسیار موثری در این دنیا هست به نام "شانس". این پارامتر رو اگر از محاسباتمون حذف کنیم، به هیچ وجه نمیشه سازو کارها رو درک کرد. برای اینکه خیال شما رو راحت کنم، حتی در این زمینه مطالعه علمی صورت گرفته. مطالعات نشون میده موفق ترین آدم‌ها، اونهایی نیستند که باهوش‌ترند یا کامل‌ترند. بلکه اونهایی هستند که در برهه‌هایی از زندگیشون، شانس‌های خوبی داشتند! این مطالعه رو ببینید. لینک

    لطفا کمی در پاسخ تامل کنید. حتی می‌خوام بهش فکر کنید یکی دو روز و در نوشتن عجله نکنید. اگر این حرف‌ها براتون پذیرفتنی و قانع کننده بود، خواهم نوشت که چطور در این دنیای شانسی، خودکشی نکنیم! و این بازی رو ادامه بدیم.

    ( این صحبت دکتر ملکیان خواندنی است.)
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  12. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 23:54]
    تاریخ عضویت
    1392-5-21
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    4,488
    سطح
    42
    Points: 4,488, Level: 42
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باران13 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیزم
    کلمه "تائو" به چینی یعنی بستر رودخانه اونا اعتقاد دارن تمام موجودات تو بستر وجودی که برتاشون تعیین شده حرکت می کنند و به همین خاطر هم به کمال می رسند. این فقط ما انسان هایی که دچار خستگی میشیم چون درست زندگی نمی کنیم، تو توی قُمار زندگی بد بازی می کنی به همین خاطرم احساس خستگی می کنی

    سلام/برعکس میگید یا شایدم نظر چینی ها اشتباهه چون تاجایی که مشخصه حیوانات کمالات ندارن چون صرفاطبق غریزه عمل میکنن و قدرت شعور و یا همون عقل و استنباط ندارن ولی انسان هست که میتونه درجات مختلفی از کمال رو در سایه عقل و شعور طی کنه یا همون در حد حیوان زندگی کنه

    خیلی از آدم ها وقتی غمگین یا افسرده اند یا خودشون رو به بی خیالی میزنن یا خودشون رو غرق تفریح یا کار می کنند می دونی نکته کلیدی تو هر 3 تاشون چیه؟ ذهنشون رو خاموش کنند
    نباید نباید نباید به این فکرها بها بدی
    راز موفقیتت احساس خوبِ، اگه احساس خوبی داشتی یعنی موفق شدی، از چند ثانیه شروع کن!
    من هم در سالهای اخیر چون نتونستم برای خودم به جوابی برسم ذهنمو خاموش کردم تا ذهنمو از درگیری خلاص کنم(یعنی فعلا از غرق شدن نجات پیدا کنم تا برسم به یادگرفتن شنا) اما این خاموشی مساوی شده با رنج نبردن یا کمتر بردن از ناملایمات زندگی اما مساوی نیست با لذت بردن از زندگی!!!
    و مشکل نبودن همین احساس خوبه دیگه که نشات میگیره از اینکه بدونی برای چی زندگی میکنی، و چیه کارت تو زندگی (برای من حداقل اینطوره)
    ضمن اینکه ممکنه من ذهنمو خاموش کنم ولی خانواده و جامعه خاموش نمیکنه . و همین باعث میشه تو هم نتونی کاملا ذهنتو خاموش کنی. مثلا ممکنه من بگم خسته شدم از دنبال کار گشتن و بیکاری دیگه ولش کن ولی خانواده و جامعه پذیرش نداره و منو کنار میذاره یا حداقل سرزنش میکنه پس من نمیتونم بگم فکرشو نمیکنم

    آدم وقتی کاری که دوسش داره رو انجام میده زمان رو حس نمیکنه، غرق فعالیت ذهنش خاموش، غرق در لحظه حال، انقدر لحظه حالش شیرین که نه گذشته ای تو ذهنش میاد نه آینده ای! فقط لحظه حال
    درسته حتی باعث میشه از وقتای دیگت هم بزنی براش (حتی از خوابت) ولی کو اون علاقه یا کشش و دوست داشتن؟(خود اینا مشکله دوست عزیز)

    آدم وقتی کار جدیدی رو انجام میده یا جای جدیدی میره تمام حواسش رو جمع می کنه تمرکزش روی لحظه میره حتی اگه از ذهنش استفاده کنه، استفاده ابزاری نه استفاده نشخواری! شاید ندونی چه کاری رو دوست داری پس دست به انجام کارهای جدید بزن، خودت رو جستجو کنن
    کسی به سن من که حداقل 20 سال از روزای مفید عمرشو گذرونده و تمام سعیشو کرده و به نتیجه ای نرسیده و الان از همه نظر هیچه و حتی به اینکه درست زندگی کرده هم شک کرده دیگه چه چیز جدیدیو باید تجربه کنه ؟ به گذشته که نگاه میکنم هیچی گذشته زندگیمو جز یکی دو کلاس ابتدایی رو که خواندن و نوشتن یاد گرفتم مفید نمیدونم(اونم برای رفع نیاز اجتماعی) یکسری فعالیتها و سواد آموزی ها که نه بهره دنیایی داشته برام نه آخرتی و نه هیچ چیز دیگه و درنظر میگیرم اگه هیچ یک از اون فعالیتهارو نکرده بودم احساس رضایتمندیم با امروزم که اون مراحلو طی کردم فرقی نمیکرد.(یعنی اگه درس نخونده بودم و کلاسهای مختلف نرفته بودم و شغلهای مخلف تجربه نکرده بودمو خدمت نرفته بودمو و ... با امروز که همه اونارو انجام دادم هیچ فرقی نمیکردم و درهمین جایگاه الانم بودم که همه رو انجام دادم)

    قسمتی از روزت رو یه کار اختصاص بده که ازش لذت می بری، تا نه تو گذشته باشی نه تو آینده
    هنوز متوجه حرف و منظور من و شرایط من نشدید که اینو میگید(مشکل همین بی انگیزگی و لذت نبردنه از همه چیز)

  13. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 23:54]
    تاریخ عضویت
    1392-5-21
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    4,488
    سطح
    42
    Points: 4,488, Level: 42
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آویژه نمایش پست ها
    دنیا اصلا قانون‌مند و منظم و عدالت محور نیست. شاید دنیای بعدی باشه ولی این دنیا خیر.
    نمیشه گفت قانونمند نیست ولی درک قانونش از عقل ما خارجه. عدالتش هم همینطور
    خلاصه حرف من، پارامتر بسیار موثری در این دنیا هست به نام "شانس". این پارامتر رو اگر از محاسباتمون حذف کنیم، به هیچ وجه نمیشه سازو کارها رو درک کرد. برای اینکه خیال شما رو راحت کنم، حتی در این زمینه مطالعه علمی صورت گرفته. مطالعات نشون میده موفق ترین آدم‌ها، اونهایی نیستند که باهوش‌ترند یا کامل‌ترند. بلکه اونهایی هستند که در برهه‌هایی از زندگیشون، شانس‌های خوبی داشتند! این مطالعه رو ببینید.
    یعنی رو شانس حساب کنم و انگیزه بگیرم برای ادامه زندگی؟
    بله این شانس یا همون اگه خدا بخواهد اگر برای کسی محقق شود ، یکی مثل حضرت یوسف از آن اوضاع میشود عزیز مصر و یکی مثل مصطفی زمانی بدون تجربه بازیگری در بین آنهمه که برای تست رفتن انتخاب میشه برای نقش حضرت یوسف و با اولین نقشش بجای حضرت یوسف در واقع بنوعی دیگه ، داستان یوسف برای اون اتفاق میفته و میشه یکی از ستاره های سینما و پیشرفت بخاطر شانس یا همان خداخواهی
    شانس نقش پررنگی تو زندگی من نداشته و همیشه از اونچیزی که حساب میکردم بدتر شده که بهتر نشده و هیچ وقت دو دوتای من پنج تا نشده و همیشه چهارتا بوده برای همین واقع بینانه مسایلو میبینم و نه بدبینانه و نه خوشبینانه
    بخشی از درگیری ذهن من و مشکلم اینه که از گذشته ای ناراضی ام که مسیرو درست رفتم ولی بخش مهم اینه که از این به بعد باید چه مسیری رو برم که تا ده سال آینده هم احساس رضایت از مسیر طی شده داشته باشم و هم در آن زمان به قبل که نگاه کنم احساس عمر سوزی نکنم و اینکه پوچ گذروندم (مثل حال الانم)
    البته این شانس یا عواملی غیر ارادی مثبت که شخص تاثیری در آن نداره و قوانین بازیو بهم میزنه چجوریه برای بعضیا خیلیه برای بعضیا کمه یا نیست خودش جای سواله؟


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی انگیزگی مفرط و نزدیک شدن به پوچی
    توسط vahid* در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 27 دی 96, 03:03
  2. چه جوري از شوهرم پول بگيرم. راهكار بگيد لطفا
    توسط negad در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: جمعه 19 خرداد 96, 18:07
  3. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 فروردین 93, 08:09
  4. مردایی که می گن دختر باید ریزه میزه و کوچولو باشه ،دروغ می گن؟؟؟؟
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 55
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 تیر 91, 16:44
  5. راز پول دار شدن #(معما)#
    توسط کنجکاو در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 مهر 88, 19:05

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.