به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 37
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سلام
    پست شیدا رو دوباره بخون،
    تاکید کرده که مشاور نه، روانشناس، در واقع مشکل زندگی شما به نظر من هم عدم مهارت شما نیست که مشاور و یا پاسخ های اینجا به شما کمک کنه، رابطه همسرت و مادرش اصلا طبیعی نیست و باید ببینی چنین مشکلی ریشه‌اش کجاست و آیا قابل برطرف شدن هست یا نه.
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  2. 5 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    arah (شنبه 06 مرداد 97), Happy.girl.69 (جمعه 05 مرداد 97), hosein.ketab (پنجشنبه 04 مرداد 97), نیکیا (شنبه 06 مرداد 97), میس بیوتی (پنجشنبه 04 مرداد 97)

  3. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آویژه نمایش پست ها
    سلام
    پست شیدا رو دوباره بخون،
    تاکید کرده که مشاور نه، روانشناس، در واقع مشکل زندگی شما به نظر من هم عدم مهارت شما نیست که مشاور و یا پاسخ های اینجا به شما کمک کنه، رابطه همسرت و مادرش اصلا طبیعی نیست و باید ببینی چنین مشکلی ریشه‌اش کجاست و آیا قابل برطرف شدن هست یا نه.

    واقعا اين دسته از دوستانى كه ميان ميگن من ميخوام شوهرم مادرشو ول كنه، يا مرد خوبيه چون پسر خوبيه، اتقد عصبانيم مسكنن كه نميتونم چيزى تايپ كنم

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  4. 5 کاربر از پست مفید Somebody20 تشکرکرده اند .

    Happy.girl.69 (جمعه 05 مرداد 97), نیکیا (شنبه 06 مرداد 97), میس بیوتی (پنجشنبه 04 مرداد 97), آویژه (پنجشنبه 04 مرداد 97), بارن (سه شنبه 09 مرداد 97)

  5. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    امروز داشتم مشورتى ك به خانوم مونا دادم راحه به مشكلش با شوهر و خونوادش ميدادم ميخوندم، دقيقا خودم از لحظه اى كه منفجر شدم ،عكس همه چيزايى كه گفتم به ايشون عمل كردم. و الان نفرتو تو قيافه همسرم از خودم ميبينم،
    به ايشون گفتم طلاق واسه بچه ننه بودن خيلى مسخره س.
    اما خودم دارم بهش فك ميكنم.
    نميدونم با خودم چند چندم.
    حالا كه سر بخث باز شده ديگه غرورم احازه نميده مردى رو كه خواسته هاى منو، اينمه مثه هر زنى دوس دارم اولين توجه و اولويتش من باشم رو مريضى ميدونه و باهام اينحورى رفتار ميكنه و پشت سرم اون حرفارو ميزنه دوست داشته باشم. واقعا تو خودم ميبينم كه خسته شدم و هيچ حسى بهش ندارم. خدا ميدونه، شايد پشيمون شم، اما الان به اين لاك تنهايى كه توش هستم احتياج دارم.

    بچه ها روانشناس خوب و بد داره؟ يا اينكخ همه شوم يه درس خوندن و زياد فرقى مداره
    ویرایش توسط Somebody20 : پنجشنبه 04 مرداد 97 در ساعت 12:03

  6. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    somebody جان،

    آره حتما بگرد و یه روانشناس خوب پیدا کن که پول و وقتت هدر نره.
    شوهرت به نظر آدم وابسته ای میاد. تو پست قبلیت نوشته بودی که یه بار که مادرشوهرت مسافرت بود، از تو می پرسید مغازه رو چیکار کنه و خیلی مستاصل شده بود. در واقع اگر ایشون، شوهری بودن که برای تصمیم گیری ها مستقل عمل میکردن و فقط تو رسیدگی به خانواده افراط میکردن، باز قابل درک بود.

    در مورد خودت هم برام عجیبه که چرا انقدر تو رفتارهات انفعال داری؟ چون توی انجام امورات زندگیت مستقل عمل میکنی، ولی به همسرت و خانوادش که میرسی رفتار انفعالی داری! تو یکی از پست هات نوشته بودی که تو دورهمی های زنونه مادرهمسرت حساب میکنه و بعد میگه پول شوهرت هست. انتظار داشتم به عنوان یه زن امروزی زیر بار همچین چیزی نری. نه اینکه با مادرشوهرت برخورد تند داشته باشی. اصلا. اما با قاطعیت باید این مساله رو با همسرت حل میکردی.
    یکم روی رفتارهای خودت هم تمرکز و مطالعه کن تا بتونی از روانشناس کمک بهتری بگیری.

  7. 3 کاربر از پست مفید بهاره جون تشکرکرده اند .

    hosein.ketab (پنجشنبه 04 مرداد 97), Somebody20 (جمعه 05 مرداد 97), نیکیا (شنبه 06 مرداد 97)

  8. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 اسفند 97 [ 17:32]
    تاریخ عضویت
    1397-3-08
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    649
    سطح
    12
    Points: 649, Level: 12
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    الهام جان هر چی لازم بود شیدا گفت ،،
    خواستم یه نکته ای بگم ،
    اينکه مثه هر زنى دوس دارم اولين توجه و اولويتش من باشم
    این جملات شما در بیان مشکلتون اینطور به ذهن مخاطب القا میکنه که مشکل حساسیت شماست
    ، چیزی که خانمهای امروزی بی مهارت دچارش هستن ،
    درحالیکه مشکل همسرتون انقدر مشخص هست که فامیل هم متوجه شدن .
    بنابراین در بیان مشکل اصلیتون دقت کنید ،
    مشکل شما " وابستگی شدید همسرتون به مادرش هست "

    و شاید در مرحله بعد روحیه سلطه طلبی مادر همسرتون
    " پدرشوهرتون رو از ارتباط صمیمی طبیعی با مادرش منع میکردن
    ++ برای پسرش خونه مجردی فراهم میکنن تا بیشتر پیششون باشن
    و حتی در سفر هم مدام در حال تماس با پسرشون و ابراز نیاز به پسرشون هستن !!! (اون هم یک زن مستقل ) "

    در نتیجه شما فعلا حرفی از اولویت و توجه نزنید
    باید مشکل رو طوری بیان بفرمایید که همسرتون خودش رو به چالش بکشه بلکم به فکر درمان باشن
    یا اگر واسطه ای خواستن غیرمستقیم با ایشون صحبت کنن در مورد مشکل باز همینطور : مثال


    * " همسرت یه زنه و به توجه نیاز داره" »» واکنش همسرتون : او یه حسوده و من بهش توجه دارم .
    * " چی باعث میشه تو حتی نتونی به سفری بدون مادر بری و بهت خوش بگذره ، بدون عذاب وجدان ، بدون استرس "
    »» احتمال به چالش کشیده شدن هست . حداقل اینکه مشکل اصلی شما در نظر او یا مخاطبی که قراره کمک کنه (روانکاو ) خیلی منطقی تر و مهم تره .

    نکته بعدش اینکه خودتون رو سرزنش نکنید .شما در حد توانتون تلاشتون رو کردید ،
    آرامش داشته باشید و از چیزی نترسید ، چرا که هنوز میشه تلاش کرد .

    :)
    ویرایش توسط hosein.ketab : پنجشنبه 04 مرداد 97 در ساعت 16:13

  9. 3 کاربر از پست مفید hosein.ketab تشکرکرده اند .

    Happy.girl.69 (جمعه 05 مرداد 97), Somebody20 (جمعه 05 مرداد 97), نیکیا (شنبه 06 مرداد 97)

  10. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام،
    ميشه گفت رابطمون دقيقا رو همون نقطه ايه كه دفه پيش داشتيم جدا ميشديم، همسرم زده به سيم اخر.
    دعوا پشت دعوا.
    اگه يادتون بياد گفتم ايشون يه دوستى داره ك اصلا زوج سالمى نيستن، خانوم خيلى راحت مسافرت ميره و با پسرا بيرون ميره و ... همسرشم ميدونه و ... حدودا يك ساله با شوهر خودش رابطه نداره و ميگه دوس دارم با كس ديگه اى باشم!!!!نه ناهار ميذاره، نه خونه تميز ميكنه، همه اين كارا با شوهرشه.

    هميشه همسرم پشت سر اين خانوم ميگفت زن درستو نبس، نه ناهار ميذارن نه شام، شوهرش حقشه طلاقش بده. نميدونم ميگفت تو اين مسافرتا دست گل به اب داده.

    چن وقت بيش مثل اينكه شوهرم با دوستش حرف زده و گفته خوش ب حالت زنت ميره مسافزت هى و تو رو تنها ميداه، زن من پيله ست و هيچ جا نميره، ايندفه ك خانومت رفت جايى بگو زن منم ببره.
    خانومش به من گفت اما من باور نكردم، با خودم گفتم اون ميدونه اين زن درستى نيس هيچ وقت نميداره من باهاش برم جايى، بعدشم ميدونه زندگى اينا چقد داغونه و ما سر اين قضيه به تفاهم رسيديم .
    ديشب اينجا بودن، دوباره خانومش تو جمع مطرح كرد، شوهرم خيلى خوشحال شد گفت برو، منم گفتم من ميرم خونه خواهرم، هم نزديكتره هم اون خًوشحال ميشه. شوهرم گفت اگه براى من ميرى يه شب دو شب فايده نداره، يه ده روزى برو. گفتم باشه ي هفته ميمونم.
    باز گير داد اصلاءد خونن خواهرت نزديكه، بايد برى يه حاى دور، با همين خانم دوستم بايد بزى، برى هرجا ميمونه توام ١٠ روز وايستى خرجتم هرچقد بشه ميدم، فقط دور باش.

    بچه ها حيلى از برخوردش حلو اونا ناراحت شدم، بهش گفتم اونش به تو مربوط نيس ك ميخوام كجا باشم، ميخواى نباشم منم ميرم. ديگه م برنميكردم ب اين خونه، اگه تو اندازه يه هفته ازم بيزاى ، من اندازه تمام عمر ازت بدم مياد.

    اومدم تو اتاق اشكام سرازيز بود، حتى حاضره برم كار بد بكنم ولى نباشم؟!؟ يعنى انقد ايزونم؟! اون ك با دوستاش هر از گاهى ميرفت شب بيرون بخوابه، ما سرش به تفاهم رسيده بوديم

    بهدشم دوستش گفت ديدى حرفتو رسوندم؟! حال كن. شوهرمم ازش تشكر كرد. متم فقط اشكام ميومد تو اتاق از ينكخ جلوى اونا نقش يه زن پيلع رو داشتم ك شوهرش ميخواد نباشه.

    اونا ك رفتن گفتم از فردا ظرفارو ميشورى، ناهارم ميخرى، اگه زنى كثه ايشون دوس دارى، از فردا ميشم لنگه زن دوستت.
    صب پاشد همه ظرفارو شست، از بيرونم رفت ناهار بخره الان.
    يعنى انقد بد بودم؟ ك ميخواد شبيه زن دوستش شم، اما اونى كه بودم نباشم؟!
    ویرایش توسط Somebody20 : جمعه 05 مرداد 97 در ساعت 11:27

  11. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    26
    Array
    من پیشنهادم این هست وارد این بازی بشی و با دوستش مسافرت بری اینطور طرف متوجه اشتباهش میشه

  12. 3 کاربر از پست مفید Telegramid_TrueMotion تشکرکرده اند .

    Happy.girl.69 (جمعه 05 مرداد 97), Somebody20 (جمعه 05 مرداد 97), میس بیوتی (دوشنبه 08 مرداد 97)

  13. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 98 [ 00:53]
    تاریخ عضویت
    1396-12-10
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,541
    سطح
    22
    Points: 1,541, Level: 22
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 36 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام من پست های شمارو دنبال میکردم و همیشه کلی حرص می خوردم. واقعا براتون ناراحت شدم. نمی خوام به آقایون توهین کنم همه یکسان نیستن اما بعضی از آقایون فکر میکنن که دیگه چی هستن به خودشون اجازه میدن همسرشونو جلوی جمع کوچیک و تحقیر کنن فکر میکنن که واقعا باید همه جا زورگو و ظالم باشن چون جسما قوی ترن.
    من خودم تجربه مشاور رفتنو داشتم برای من فقط هزینه بر بود و هیچ فایده ای نداشت مشاور خیلی خوب و باتجربه پیدا کردن شاید بتونه موثر باشه اما نمی تونه مشکل شما رو حل کنه چون شما ایرادی نداری این اشکال از همسرتونه متاسفانه تو وجودش شکل گرفته و منبعش مادرشونه‌ و به نظرم وابستگی به این شدت بیمارگونس در حد نرمال و طبیعی خب رابطه مادر و فرزند خیلی خوبه و جنبه های مثبتی داره اما این حدی که شما میگید واقعا غیر طبیعیه. شما خیلی راه حل ها رو امتحان کردید به نظر من البته شاید درست نباشه چون من متخصص نیستم و تجربه کافی هم ندارم اما نظر شخصیمو میگم. مدتی خونتون نرید ولی چیزی که همسرتونم میگه انجام ندید شما باید شخصیت خودتونو حفظ کنید و چیزی باشید که خودتون میخواید حالا چون شوهر شما تحت تاثیر دوستشون از رفتار اون خانم خوشش اومده صرفا نمیشه به خاطر همسرتون مثل اون خانم باشید. اصلا یه مدت بیخیال شوهرتون باشید برید سفر وقتی هم برگشتید به زندگی خودتون فکر کنید و برنامه های جدید بریزید بدون همسرتون نشون بدید که ازش دلزده و خسته اید و فقط فکر خودتون باشید و به دیر و زود اومدن یا اینکه کجاس اهمیت ندید. نشون بدید میخواید مستقل باشید چون ایشون کار اشتباهی میکنه و باید بفهمه که به شما ضربه میزنه این طوری شوکه میشه و دو تا اتفاق میفته اگه همسرتون علاقه ای به این زندگی داشته باشه و شما رو دوست داشته باشه نرم میشه و سعی میکنه رضایت شما رو جلب کنه در غیر این صورت اگه اونم بیخیال شما بشه و نشون بده علاقه ای به این زندگی نداره پس به نظر من خودتو بیشتر از این زجر ندید خب بهتره زندگی مشترکشونو با مادرش داشته باشه.

  14. 4 کاربر از پست مفید a.sadeghiani تشکرکرده اند .

    arah (شنبه 06 مرداد 97), Happy.girl.69 (جمعه 05 مرداد 97), Somebody20 (جمعه 05 مرداد 97), نیکیا (شنبه 06 مرداد 97)

  15. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    من اگر جای شما بودم از همسرم می خواستم فعلا یه جوری از هم دور باشیم تا کمی فکر کنیم
    به سفر با یه آدم ناشایست هم نمی رفتم مگه شوهر آدم حق داره چنین درخواستی بکنه
    دیگه عفت و پاکی شما چیزی هست که خودت باید همیشه مراقبش باشی حتی اگر شوهرت عقلش به اینجاها نمی رسه
    اون می تونه بره همون طبقه پایین خونه مادرش
    قطعا تا الان همه چیز رو به مادرش گفته پس از نظر آبرو ریزی پیش مادرش مشکل خاصی وجود نداره

    یه مدت فکر کن و اون هم فکر کنه ببینید این روند قابل تحمله یا نه
    آیا شما می تونی باز هم تحمل کنی و یا آیا اون می تونه عوض بشه
    ولی براش زمان بذارید که اونم نره و دیگه پیداش نشه مثلا دو هفته

    بحث روانشناس هم نیاز به همکاری همسرت داره که نمی دونم همکاری می کنه یا نه
    اگر می تونستی شرط بذاری که توی مدتی که دور هستید روانشناس هم برید خوب می شد
    حتی اگر اصرار به طلاق هم داره بگو بعد رفتن پیش روانشناس در این زمینه فکرامو می کنم

    به نظرم نیازم نیست بری خونه خواهرت اونا رو هم متشنج کنی به خاطر این شرایط
    ویرایش توسط فکور : شنبه 06 مرداد 97 در ساعت 10:15

  16. 3 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    paiize (شنبه 06 مرداد 97), Somebody20 (شنبه 06 مرداد 97), میس بیوتی (دوشنبه 08 مرداد 97)

  17. #20
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    مرسى دوستاى خوبم.

    شوهرم اصلا اصلا يه ذره م خودشو مقصر نميدونه، اگه نه شايد پا پيش ميذاشت تو اين مدت كه اشتى كنيم، اون معمولا قهر نميكنه قهرم كه بكنه ديگه تا تهش ميره و مطمعننا مساله خيلى حياتيه براش. برغكس من كه هميشه يه شب قهر ميكنم و باز صبحش يادم ميره.

    االان مقصر صد در صد منم، همين رفتارى كه ميگين باهاش داشته باشم، كه بهش بى محلى كنم يعنى از كارات خسته شدم، الان اونم همين تزو داره با من. از ديد اون بخوام به قضيه نگاه كنم، من ديوونه م، حسودم، اونو از دوستاش حدا كردم و حالا ميخوام از مامانش جداش كنم، من خيلى لوسم ى همه ش گريه ميكنم و قهر ميكنم ، اون خيلى بزرگه و من بچه م و از بچه بازيام خسته شده. به عبارتى من مسئول اين قهريم كه سبك قهراى قديميمون پيش اومده و من زندگيمونو ك تازه داشت اروم ميشد با بهونه گيرى خراب كردم.

    با اين شرايط به هيج وجه نميشه شرط براش گذاشت كه روانشناس بياد يا چيزى! تازه اون تو دعرا به من ميگفت بايد خودتو درمان كنى و حسادتو كنتزل كنى بعد بياى به اين زندگى.

    من اون بحث اولويت كه ميگينو دارم، واقعا شايد اين قسمت عيب منه ولى نميخوام الكى اينحا عيبامو قايم كنم، واقعا دوس دارم يه حاهايى ببينم من تو اولويتم و زندگيمون براش عزيزه، بهرحال اون الان مسيول دو تا زندگيه، دوس دارم ببينم زندگى ك مهمتره زندگى خىدمونو. ك متاسفاته همه جا همه جا برعكسشو ميديدم.مثلا مادرشو خودش ميبره دكتر، اما من كه ميرم دكتر يادش نمياد حالمو بپرسه و خودم بهش ميگم نميپرسى دكتر چى گفت؟! و اينو وقتايى كه حرصم ميگيره تو روش ميارم.
    يا روزى صدبارم گه مامانش بيا دنبالم و منو برسون ميره انا براى من نمياد و غر ميزنه، منم اينو هميشه ميگم، مثلا ميگم اگه مامانت بود سريع ميرفتى ولى چون منم نمياى.
    ازين چيزا زياد هست، يعنى بخث وابستگى به كنار، بحث حس مسيوليت بيشترش به اون و حساسيت منم هست.

    يه بحث يگه سياست مادرشوهرمم كه همه كاراشو انداخته گردن همسرم، مثلا مادر برزگ من نميداره پسراش براش خريد برن، ميگه كيدونم زنش ناراحت ميشه، يا خواهر شوهر خودم ميگه شوهرم براى مامانش چيزى نميخهره، ميدونه من حساسم، ولى خب ايشون خودش اعتراف ميكنه من از بى وسيله اى بميرن نميرم نميخرم، تا پسرم بياد بره!! و من ازين كاراش حرصم ميگيره ، ولى خب بايد قبول كنم اين بخش قصيه دو كنترل من نيست و من حق ندارم نظرى بدم. اون چيزيه بين خود مادر و پسر.
    يا اينكه خيلى جاها باهمسرن دوتايى ميرن و منو نميبرن، مثه اين قديميا ك ميگن پسرم حاى شوهرمه، باهم ميرن مراسم عزادارى يا هيادت مريض و ... به منم ميگن تو نميشناسى. من اوايل ناراحت ميشدم اما الان ديگه عادت كرده بودم كار بدى نيست و طبيعيه.
    بعضى وقتام كه ميبنيم باهم از خريد ميان، يجورى ميشم، باخودم ميگم من بايد با شوهرم برم خريد نه تو، ( خيلى وقتام به خدا اصن حسى ندارم، اما يه وقتاييم به اين فك ميكنم شوهرم انگار دو تا زن دازره، هرچيزى تو خونه من اتفاق ميوفته خونه مامانشم انحام بده، جز اينكه شب پيش هم خوابيم و روزا بيشتر مامانشو ميبينه)
    من اين سفرر ميرم بچه ها، كه يه مدت دور باشيم از هم ، اما شوهرمم ميشناسم، اون الان داره منو تنبيه ميكنه و ول كن نيست.
    منم راستش اگه قرار باشه برگردم به زندگى كج ى كوله قبلى، كه همه ش لحبازى و دعوا و تنهايى و رفيق بازياش باشه، ميدونم كه نميتونم تحمل كنم و دير يا زود به حدايى ميرسم.

    واقعا تو نقطه اى ايستادم كه لنگ در هوام.كثل هميشه خودمو سرزنش ميكنم و اشكالام مياد حلو چشمم و اينكه من هميشه گند ميزنم.
    ویرایش توسط Somebody20 : شنبه 06 مرداد 97 در ساعت 11:25

  18. کاربر روبرو از پست مفید Somebody20 تشکرکرده است .

    میس بیوتی (دوشنبه 08 مرداد 97)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.