به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array

    سه دونگ خونه به نا همسرم کنم؟

    سلام ان ان شاالله همتون خوب باشین. مختصرا توضیحی از خودمون میدم اما لطفا تونستین تایپیک های گذشته و مخصوصا آخری رو نگاهی بکنین

    من 27 و همسرم 34 ساله هستیم و یک پسر یک سالو سه ماهه داریم. سنتی ازدواج کردیم. من ارشد و همسرم دکتری (هر دو پایان ناممون مونده) و خانواده هردو تحصیل کرده.
    موضوع اینه که همونطور که قبلا گفتم (میدونم اشتباه از پایه بوده که به خواست همسرم عمل شد اما الان بهم بگین چه کنم) همسرم با اصرار فحاشی دعوا مدام منو تحت فشار میذاشت که چرا بابای تو داره و ما اجاره نشین باشیم (پدر همسرم اوایل ازدواج ظاهر مالی خیلی متوسظی داشتن اما درست بعد ازینکه ما خونه خریدیم یکدفعه پولدار شدن و ماشین دویست میلیونی و باغ چند هکتاری و ویلا مئل قصر.... و کلی چیزی خریدن و هنوز ادامه داره. البته از قبل داشتن اما نمیخواستن من و جاریم بفهمیم تا بتونن از پدرای ما پول بگیرن ولی از جاریم نتونستن.

    خلاصه پدر من هم که خودش ازینطرف به من میگفت من حاضرم نصف خونه رو بدم منم دیگه کوتاه اومدم و یک خونه به نام من خریداری شد طوریکه نصف بیشترشو بابام دادن( اونا میگفتن چون بازسازی لازم داره باید بابات بیشرشو بده) و بقیه همسرم دادن و درقبالش گفتن مهرتو برو ببخش (313تا) که منم بخشیدم اما اول خونهن رو به نامم زده بودن یعنی اونا اعتماد کردن کن مهریمو میبخشم.

    متاسفانه به خاطر رکود شدید اقتصادی همسرم خیلی بد آوردن و مجبور شد ماشینشو که به قول خودش تنها چیری بود که داشت بفروشه و دو ساله ماشین من دستشه( ماشین منو پدرم بهم هدیه داده بودن) همسرم به شدت داغون شدن و مدام در موقعیت های مختلف میگفنت من هیچی از خودم ندارم. زندگی ما همش ماله توس و ازین حرفا
    حتی بهم گفتن من اشتباه کردم هرچی داشتم به پای تو ریختم اما تو هیچی حاضر نیستی به من بدی
    (همسرم انتظار داشتن حالا که ماشین ندارن من ماشینمو به نامشون کنم و هدیه بدم بهش، چون وقتی تو عقد بودیم یک ماشین البته خیلی ارزونتر برام خریدن البته تصادف بدی شدو فروختن و پولشو هم بهم ندادن که منم نخواستم)

    از نظر عاطفی مدتهاست دو طرفه کاملا سردیم و واقعا بودو نبود هم فرقی نداره. همسرم مدتیه اتاقشو جدا کرده و منم اعتراضی نکردم چون برام بهتره. قبلش فقط از بودن تو یک اتاق استرس اینو داشتم که نکنه الان صدای پسرم دربیاد دادشو سر من بزنه و حتی دستمون به هم نمیخورد و عین دوتا غریبه تو یک اتاق بودیم واس همین من دیدم فرقی نداره فقط من دیگه استرس نمیگشم و راحتترم اقدامی نکردم.

    خب اینا توضیحات مقدماتی بود تا اصل جریانو بگم. سر یک موضوع واقعا الکی دعوای شدیدی همسرم راه انداخت که چند روز حالمون بد بود و بعد اون یک دعوا شد که قسمت آخرشو میگم چون مرتبطه

    همسر من تاحالا بارها و بارها منو مسخره کرده تو بی عرضه ای یک قرون پول از خودت درنمیاری تو حق نداری روز مادری جز اینکه من میگم واس مامانت ببری چون خودت که درآمد ندارری.... خلاصه هیچ حق مالی من ندارم با اینکه همین خونه که توشیم اجارش خیلی میشد و از طرفی همسر من صبح تا ظهر که میره سر کار وقتی میاد دیگه عین یک مهمونه و همه حرفش اینه تو سر کار نمیری پس باید همه کار خونه با تو باشه حتی برای نگه داشتن چند دقیقه بچه تا من یک کاری رو انجام بدم باید ازش بخوام و اون با منت که بدو زود باش چرا وقتی خوابه اینکارو نکردی و این حرفا پسرمونو نگه داره!

    منم بابت اینهمه سختی که دست تنها تو خونه میکشم(در حدی که اب میخواد صدام میکنه، دست به اتاقش نمیزنه تا من مرتب کنم، یک ظرف جابه جا نمیکنه چون میگه وظیفته) بعد حالا اینقدر هم از لحاظ نداشتن درآمد بهم سرکوفت وقتی میزنه خیلی عصبانی میشم.

    اون شب هم موضوع این بود شروع کرد مسخره کردن من که درآمد ندارم و پس حق ندارم واس تولد بابام چیزی ببرم که من عصبانی شدم (اشتباه کردم میدونم) گفتم اگه خونرو اجاره میدادم الان ماهی کلی درآمد داشتم و تو اینطور بهم توهین نمیکردی (البته همین حرف باعث نشد به هم بریزم 4 روز بود بابات اون دعوا و حرفایی کهش نیدم تو خودم ریخته بودمو همسرم هم چه رفتارایی بدی باهام دات دیگه یکدفعه منفجر شدم)

    یک دفعه برق از سرش پرید و وسط خیابون شروع به دادو هوار و چه فحشا بهم داد و هولم داد سمت ماشین کیف پسرمو برداشت و گفت همین فردا طلاقت میدم حالم ازت به هم میخوره

    و رفت خونه مادرش (مادرش اینا نیستن اینجا) منم گذاشتم یکم زمان بگذره بعد رفتم اونجا پیشش

    خیلی اروم سعی گردم باهاش حرف بزنم اون فقط نعره میزد و بهم فحش میداد. گفتم این حرفم اشتباه بود از بس منو با این حرفات که درآمد نداری خورد میکنی عصبانی شدم اینو گفتم اما اون کوتاه نمیومد و میگف میخوام طلاقت بدم! حالا منکه از خدام بود همیشه طلاق بگیرم از وقتی پسرم اومده اصلا نمیتونم بپذیرم چون میدونم بزرگترین ضربرو پسرم میخوره نه من و شوهرم. و بعدش هم باز حرفایی شد که اصلا توش حقی نداشت و خلاصه خیلی شب بدی بود

    تا صبح اونجا وضعیت وحشتناکی رو گذروندم. آخرش برگشتیم خونمون و گفت من به خدا قسم بخورم دیگه اسم اینکه این خونه ماله منه و این چیزارو نمیارم منم قسم خوردم و اونم حاضر شد بیاد خونه اما دیگه کلا حتی به هم نگاه هم نمیگنیم و حرف هم نمیزنیم.

    حالا من میخواستم مشورت کنم باهاتون

    میخوام باهاش صحبت کنم بگم اینکه گفتی مدتهاست میخوای ازم طلاق بگیری و این حرفارو برام توضیح بده چی تو ذهنته چی خیلی آزارت میده و ازین حرفا
    بعد اگه نتیجه این شد که گفت نه عصبانی بودم و تو عصبانیم کردی و گرنه حرفام چرت بوده (تاحالا حرف طلاق همسرم نزده بود اونشب واقعا میگفت برگرد خونه تنها فردا صبح میام میبرمت محضر) میخوام سه دنگ خونه رو که مهریم بوده به نامش بزنم (خ.دش بارها گفته البته تو دعوا سه دنگ به نامم بزن دلم خوش باشه توهم بهم اعتماد داری، و خودشم میدونه درقبالش مهریم باید برکرده تو قبالم اما اینجاشو من دارم اعتماد میکنم که برگردونه مهریه رو بعدش یانه مثل اونکه اعتماد کرد بهم موقع خرید خونه)

    هدف من اینه اگه ما قراره ادامه بدیم زندگیو پس باید دلگرم بشه همسرم و چون خیلی احساس شکست میکنه که همه چیزشو به من داده میخوام منم بهش نشون بدم منم اعتماد دارم حتی اگه مهریرو بعدش نیاره تو قبالم هم فکرشو کردم مهم نیس چون اولا مهریه رو وقتی موقع طلاق بخوایم که مردا نمیدن و اذیت میکنن پس اصلا نباشه هم خیلی فرقی نداره و دوما خدا پدرمو حفظ کنه اگه روزی همسرم ترکم کنن ایشون کمکم میکنن و خودمم تحصیلات دارم که بخوام سر کاری برم و روزیمو دربیارم پس محتاج مهریه نیستم و اگه این سه دنگ بتونه حال همسرمو بهتر کنه ارزششو داره که به نامش کنم

    خب حالا به نامش بکنم یانه؟
    راستی نتیجه تایپیک قبلی هم مهمه بدونین

    من از پدرم حرفای شماو خواستم (البته پست فرشته مهربان بعد از اتمام قصیه بود و کار از کار گذشته بود نتونستم بهش عمل کنم) گفتم بیاین خونم بگین زمینتونو میخواین بفروشین و اینا
    اما پدرم میگفتن من پولایی که برات خرج کردم از قیمت زمین کم میکنم و بقیش که سیصد میلیونه میذارم برات کنار هروقت خواستی بدم که هرچی گفتم بابا باید این چرخه تموم شه ما باید خودمون زندگی کنیم فایده نداشت و بابام اومدن اون حرفارو گفتن و ازون روز بیچاره شدم باز همسرم میگه تو سیصد میلیون داری و من واسه صد تومن پول ماشین موندم و اونی که خواستم نشد ( همسرم ماشین 270 میلیونی ثبت نام کردن اما ماشینی که خودش دوس داشت 370 بود ولی صد تومن کم داشت البته اون موقع بابام گفتن من بهت میدم هروقت واحدی فروختی پس بدی که بهشدت عصبی شد که 300 تومن دستش داریم حالا 100 تومن قرض میخواد بده!!!!!!!!!) و کلا مدام میگه چرا از بابات اون 300 رو نمیگیری؟ تو فقط بلدی به من فشار بیاری و ازین حرفا

    منم یکبار باهاش حرف زدم که من دوست دارم رو پای خودمون باشیم دوست دارم همسرم تامین کنندم باشه و ازین حرفا که بازم عصبانی شد که چیه منو میخوای بدوشی از من پول فقط مینی؟ پول خودت دست باباته نمیگیری.... (لازم به گفتنه مجدده من تو عمرم هزارتومن درامد نداشتم و این زمین و اینا که گفتم ماله بابامه و بابام کلا عادت دارن هرچی میخرن به نام بچه هاشونه اما فقط به نامه نکه واقعا به ما داده باشن که این مورد رو همسرم اینکارو کردن و منجر به این شد که بابام خرجایی که کردنو ازش کم کنن و بگن بقیش برات کنار میذارم)

    فرشته مهریان عزیز خواهشا با توجه به تایپیک قبلیم شماهم نظر بدین

  2. کاربر روبرو از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده است .

    هادی60 (شنبه 09 تیر 97)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 آبان 99 [ 01:26]
    تاریخ عضویت
    1390-12-28
    نوشته ها
    490
    امتیاز
    10,908
    سطح
    69
    Points: 10,908, Level: 69
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 342
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,477

    تشکرشده 1,571 در 419 پست

    Rep Power
    66
    Array
    سلام و عرض ادب

    کاش متنتون رو مقداری کوتاهتر و خلاصه تر مینوشتید. به جرات میگم نصف بیشتر اعضا این متن طولانی رو نمیخونن...

  4. 2 کاربر از پست مفید mehrdad_m تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (شنبه 09 تیر 97), شمیم الزهرا (یکشنبه 10 تیر 97)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام شمیم الزهرای عزیز
    بذار 10 روز از جرقه زدن این تصمیم توی ذهنت بگذره بعدا ببین نظرت همین هست یا نه
    به نظر من یک تصمیم هیجانی گرفتی

    به نظرم دنبال راههایی باش که ارتباط عاطفی خودت و شوهرت رو افزایش بده نه سطح توقع و حق به جانب بودن شوهرت رو

    فکر نکنم حرص و طمع همسر شما با سه دنگ خونه ارضا بشه
    اثرات منفیش به نظر بدتر میاد

    البته اینها نظرات شخصی من هستن

    در رابطه با مهریه که گفته بودی دقت کن که مهریه قرار نیست از شما حمایت مالی بکنه فقط حداقل یک اهرم فشار هست که مثلا نتونن بیش از حد بهت زور بگن
    مثلا نتونن برای آزار شما حضانت بچه رو ندن و ...

    من جای شما باشم زندگی عادیم رو می کنم فکر نکنم سردی زندگی شما با به نام زدن خونه به وجود اومده باشه که با انتقالش از بین بره

    راههای حل این سردی رو پیدا کن
    دنبال یک راه حل یک شبه و اجی مجی کردن هم نباش ریشه هاش رو پیدا کن

  6. 3 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (شنبه 09 تیر 97), هادی60 (شنبه 09 تیر 97), شمیم الزهرا (یکشنبه 10 تیر 97)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 آبان 97 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1397-3-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    1,737
    سطح
    24
    Points: 1,737, Level: 24
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    152

    تشکرشده 147 در 76 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خواهرم،شمیم الزهرا
    پستهای شما در تاپیک سایر اعضای تالار منو به تاپیکتون رسونده.
    شما خیلی خانمی کردی که به خاطر زندگی خودت و فرزندتون و زندگی مشترکتون رفتین از دل همسریتون در اوردین.
    و میدونم الانم حس خوبی دارین.حس خیلی خوبیه.حس قشنگی.
    و اگر الان روانشناسان تالار بخونن میگن نمیدونم کدوم هورمونتون زیاد شده

    خواهرم ادم مریض داریم که تشنه هست،ولی اگه اب بدی مریضتر میشه.
    زندگی جای گذشت هست.جای انفاق هست.جای ایثار هست.

    از تاپیکهاتون مثل بقیه چیزهایی دستگیرم شده ولی الان نمیخوام نصیحت کنم.

    ولی جدا میگم : از تاپیکتون بغض کردم و نمیدونم چطور بگم که براتون بهترین رقم بخوره.

    شما کل زندگیتون رو بنام همسرتون بکنید هم خوبه.اعتمادش بیشتر میشه. ولی به چی اعتمادش بیشتر میشه؟ شما خونه و ماشین و مقدار پول زیادی پیش پدرتون دارین.
    همسرتون الان اتشفشان تشریف دارن.هرچقدر این اموال رو بریزین تو گلوی مبارکشون ممکنه یه مدت بنظر خاموش بیاد،ولی وقتی فوران بکنه اولین چیزی که رو سرتون اوار میشه همون اموال خودتونه.

    ممکنه هزاران دلیل داشته باشین که بخوایید زندگیتون رو با هر روشی حفظ کنید.ولی واقع بینانه و صادقانه تو همه تاپیکهاتون نفهمیدم چرا دارین این زندگی رو حفظ میکنید؟منظورم این نیست جدا بشین.علت شما برای حفظ زندگیتون فقط پسرتون نیس.چون قبلا سخت تر ازین روزها رو داشتین که اونموقع پسرتون نبوده.

  8. 3 کاربر از پست مفید هادی60 تشکرکرده اند .

    Happy.girl.69 (سه شنبه 12 تیر 97), فرشته اردیبهشت (شنبه 09 تیر 97), شمیم الزهرا (یکشنبه 10 تیر 97)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آذر 97 [ 19:38]
    تاریخ عضویت
    1397-1-20
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,187
    سطح
    18
    Points: 1,187, Level: 18
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 82 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام . اینکه نصف خونه را به نامش بزنید اشتباهه. اینکه شما از اول اینقدر کمک مالی از پدرتون گرفتید خیلی اشتباه بوده ولی اینکه الان نصف خونه را به نام شوهرتون بزنید اشتباه به مراتب بزرگتریه .

    من تمام تاپیکاتون را خوندم شما همیشه با رفتارتون به شوهرتون نشون می دید با عربده کشیدن و دادو بیداد می تونه به خواسته هاش برسه . شما خیلی ضعیف عمل می کنی شوهرت دوتا داد زده می خوای نصف زندگیت را به نامش بزنی . همین الانم به گفته ی خودت ارزش و احترام واقعیت را برات قائل نیس وای به روزی که هوا برش داره که آره من اینقدر خواستنی و قدرتمندم که با دوتا دادو بیداد زنم هرچی داره به نامم می کنه .

    عزیز من اشکال اصلی در وجود شماست اگه از روز اول اینقدر ضعیف نبودی اگه محکم برای حقت وایساده بودی اگه باج نداده بودی الان روزگارت این نبود . ببخش اگه بیانم تند بود امیدوارم از این به بعد یه زن قوی و موفق باشی.

  10. 3 کاربر از پست مفید minno تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (یکشنبه 10 تیر 97), هادی60 (یکشنبه 10 تیر 97), شمیم الزهرا (یکشنبه 10 تیر 97)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    شمیم جان طبق اون چیزی که من از زندگی شما میدونم ؛ بله، نیمی از خونه رو به نام همسرت بکن ولی در ازاش طلاقت و حق حضانت فرزندنت رو به طور کامل ازشون بگیر یک وکالت بلاعزل مادام العمر شامل کلیه اختیارات از حق ثبت نام تو مدرسه و دانشگاه تا اجازه خروج از کشور و ... و البته که گفتم طلاق و نه حق طلاق. فقط در این صورت می تونی دست طمع این مرد رو از زندگی و اموال پدری ت قطع کنی.

    مطمئنم که همسرت موافقت و استقبال میکنه.

    پیشنهادم نه هیجانی هست نه از سر عصبانیت. فقط نمی دونم این وسط شما چیزی رو برای ما کم میگی یا همه چیز دقیقا همینطوره.

    در هر صورت طبق تعریف های شما چند تا مساله مجهول تو زندگی شماست که سالهاست تو تاپیک هاتون مشهوده، ممنون میشم این ابهامات رو هم رفع کنی:

    1) پدر و مادر شما میدونند شما این همه در عذابی و باز هم اینقدر باج میدن؟ نظرشون در مورد جدایی شما چی هست؟

    2)همسر شما آتویی از شما داره که شبیه پمپ مکنده افتاده به جون شما و اموال پدری تون؟

    3) همسرتون از دید شما سلامت روانی داره؟ اگر خیر، خودش هم می دونه که بیمار هست؟ و اقدامی برای درمان خودش انجام داده؟

    4) آیا همسرتون وظایف پدری هم نسبت به پسرتون انجام میده؟ از نوشته های شما که چنین چیزی بر نمیاد ولی خب شاید اینجا فقط مشکلات رو میگی.

    5) همسرت ویژگی مثبتی هم داره؟

    6) تا حالا چرا طلاق نگرفتی؟ مخصوصا اون زمان که بچه نداشتی؟

    7) اگر اشتباه نکنم خودت روانشناسی خوندی یا مشاوره؛ دلیل این حد انفعالت چی هست؟ از چی می ترسی؟

  12. 4 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Baroun (جمعه 15 تیر 97), Happy.girl.69 (سه شنبه 12 تیر 97), هادی60 (یکشنبه 10 تیر 97), شمیم الزهرا (یکشنبه 10 تیر 97)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,699
    سطح
    100
    Points: 39,699, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,254

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام شمیم جان
    دلیل هات برای انجام این کار منطقی نیست .این کار درست به نظر نمیاد
    همین الانشم باید قدردانت باشه که نیست تازه میخوایی بیشتر هم تقدیم کنی

  14. 3 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    mehrdad_m (دوشنبه 11 تیر 97), هادی60 (دوشنبه 11 تیر 97), شمیم الزهرا (یکشنبه 10 تیر 97)

  15. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام الان دیدم اینهمه چیزی تایپ کردم ناپدید شده
    از همتون ممنونم متن بلند منو خوندین
    اخه خلاصش کنم اصل جریانو کامل متوجه نمیشین
    فکور جان دقیقا همینطوره که من فکردم یک راه ساده و میانبر برم تا کمی اوضاع بهتر شه که انگار اشتباه میکنم
    راستش ترمیم رابطه عاطفی ما نیاز به یک فداکاری بزرگ داره نیاز به یک دل بزرگ داره. من خیلی دلم سیاه شده واقعا نمیتونم بهش محبت کنم وقتی اینقدر رفتارای آزاردهنده میبینم... البته ما در عاشقانه ترین روزهامون هم وضع دعوا و توقع مالی همسرم همین بوده ولی الان دیگه خیلی داغونتر شده

    آقا هادی و مینا جان پست صباجان که جواب بدم پاسخ ابهامات شما هم هست
    من هدفم از به نام زدن نصف خونه اینه که دلگرم بشه اینهمه سالها زحمتی که کشیده و این پولو کسب کرده دست خودشه و من قدرشو میدونم. در قبالش مهریه بره تو قبالم تا اهرم هم دستم باشه برای روز مبادا
    ممنون فرشته جان اصال فکر نمیکردم همه یکصدا مخالف باشن!

  16. 2 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    هادی60 (یکشنبه 10 تیر 97), صبا_2009 (یکشنبه 10 تیر 97)

  17. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط صبا_2009 نمایش پست ها
    سلام

    شمیم جان طبق اون چیزی که من از زندگی شما میدونم ؛ بله، نیمی از خونه رو به نام همسرت بکن ولی در ازاش طلاقت و حق حضانت فرزندنت رو به طور کامل ازشون بگیر یک وکالت بلاعزل مادام العمر شامل کلیه اختیارات از حق ثبت نام تو مدرسه و دانشگاه تا اجازه خروج از کشور و ... و البته که گفتم طلاق و نه حق طلاق. فقط در این صورت می تونی دست طمع این مرد رو از زندگی و اموال پدری ت قطع کنی.

    مطمئنم که همسرت موافقت و استقبال میکنه.

    سلام ممنونم
    رو حرفتون خیلی فکر کردم واقعا میخوام بدونم عکس العمل همسرم چیه؟


    پیشنهادم نه هیجانی هست نه از سر عصبانیت. فقط نمی دونم این وسط شما چیزی رو برای ما کم میگی یا همه چیز دقیقا همینطوره.

    من هرچی میگم قطعا یک قسمت زندگی ماست اونم از دید من

    در هر صورت طبق تعریف های شما چند تا مساله مجهول تو زندگی شماست که سالهاست تو تاپیک هاتون مشهوده، ممنون میشم این ابهامات رو هم رفع کنی:

    1) پدر و مادر شما میدونند شما این همه در عذابی و باز هم اینقدر باج میدن؟ نظرشون در مورد جدایی شما چی هست؟

    دقیقا کجا منظورتونه از باج؟ خب خونه رو اوولین بار پدرم بهش گفتن و اونم ول نکرد! منم این وسط اینقد مخالف بودم که اخرش بدون اطلاع من خریداری شد! نه اونا همش فکر میکنن دارن کمک میکنن!

    اونا میدونن همسرم عصبی و پرخاشگره اما تقریبا میهش گفت از ۷۰ درصد شرایط من خبر ندارن
    درباره جدایی فقط همون سال که براش تاپیک زدم گفته شد که کلا پدر من نظرشون اینه این دنیا محل امتحانه و نباید میدون خالی کرد و میگن صبر در مشکلات نزد خدا محفوظه. اما به طور کلی همیشه من هرچی نظرم باشه حمایتم میکنن.

    2)همسر شما آتویی از شما داره که شبیه پمپ مکنده افتاده به جون شما و اموال پدری تون؟

    نه! جالبش اینجاس که همسر من دقیقا برعکس حرف شمارو میزنه. میگه من افتادم به زندگیش و دارو ندارشو گرفتم! البته الان چند سالیه که ابدا به من نمیگه چی میخره و من جسته گریخته از حرفاش با پدرش فهمیدم مثلا مغازه خریده و ازین چیزا
    اما تا چند سال پیش همه داراییشو داد واس نصف این خونه و یک زمین هم اطراف شهر داشت که البته ارزش کمی داره اونم جزو مهریم بود که همون موقع عقد به نامم زدن و سرویس طلا و کلا چند تیکه گرون که برام خریده یعنی واقعا خرج کرده ولی در دل ناراضیه و فکر میکنه بابام باید بیشتر بده به ما

    3) همسرتون از دید شما سلامت روانی داره؟ اگر خیر، خودش هم می دونه که بیمار هست؟ و اقدامی برای درمان خودش انجام داده؟

    سلامت روان در چه حد؟ شدت عصبانیت هاش نرمال نیس اما در حدی نیس که کنترل روی خودش ابدا نداشته باشه چون منو نمیزنه. مشکلات روانی خب مسلمه داره اما نه جوریکه بشه بهش بیمار گفت. کمبودها و عقده هایی داره که ریشه این مشکلاتشه.

    ما تا به حال با هم ۲بار (من تنها که خیلیییی رفتم البته تمام اینها ماله ۴سال به قبله) پیش روانشناس رفتیم که یک موردشو قبلا گفتم ۵ جلسه رفتیم خیلی بد بود انگار میخواس وقت تلف کنه بشه جلسه بعد دوباره پول بگیره!
    یک جلسه میگفت تو نیازاتو بنویس. باز یک جلسه دونه دونه میخوند.... کلا هیچکارییی برامون نکرد جز اینکه برای همدلی با هرکدوممون بد اون یکی رو میگفت و طرفو حق به جانب میکرد!
    دومی بدتر از اولی بود صاف من هرچی گفنم گذاشت کف دست همسرم و بعد جلسه ما تا مدتها دعوا داشتیم!
    این شد که همسرم گفت من بمیرم دیگه پامو پیش مشاور نمیذارم.

    4) آیا همسرتون وظایف پدری هم نسبت به پسرتون انجام میده؟ از نوشته های شما که چنین چیزی بر نمیاد ولی خب شاید اینجا فقط مشکلات رو میگی.

    همسر من صبح تا ظهر سر کارن میان خونه بعد ناهار میخوابن (۴ساعت) بیدار میشن جلو تلویزیون دراز میکشن تا وقت شام بعد باز تلویزیون بعد میخوابن
    وسط تلویزیون ها خیلی روزا پیش میاد با پسرمون بازی کنه. و کلا اگه بریم بیرون شهر یا پارک باهاش بازی میکنه و اتفاقا خیلیم بلده چیکار کنه و کارای باحال میکنه یا تو سفرای اخر هفته که اغلب میریم ویلای پدرشوهرم با پسرمون خیلی بازی میکنه


    5) همسرت ویژگی مثبتی هم داره؟

    بله قبلا هم گفتم البته چیزی که هست نمیدونم چرا رو به افوله!

    قبلا همین محبت هاش بزرگترین نعمت زندگیمون بود که شاید کفر نعمت کردم.
    نسبت به فقرا مهربانه
    اعتقادات رو درسته خیلی اختلاف داریم ولی بازم نکات مثبت اعتقادی زیاد داره
    اهل تلاش برای کسب روزی
    به درس و دانشگاه علاقه داره
    دوست داره من درس بخونم و پیشرفت کنم
    تو تفریحات آدم باحالیه و کلا اهل تفریح هم زیاد هست
    نسبتا ادم دست و دل بازیه (کلا با خانواده من مشکل داره وگرنه خسیس نیس)
    معتاد نیس و قلیون و پیپ که میکشید رو تقریبا به صفر رسونده
    قبلا خیلی هوامو داشت مخصوصا تو جمع خانواده خودش الان هم با وجود رابطه افتضاحمون گهگاهی خیلی ریز موردای امیدوار کننده ازش میبینم
    تو کارای فنی خونه خیلی وارده
    رفیق باز اصلا نیس
    رابطش با خانوادش خیلی خوبه
    شخصیت اجتماعی خیلیییییی عالی داره کل فامیل ما دوسش دارن و واقعا شاید مثلا از دایی و عموم اینا بپرسین بگن بهترین داماد فامیله! چون خیلییی مودب با شخصیت و به قولی جنتلمنه
    ظاهر خیلی خوبی داره
    خوشتیپ و خوش لباس و با سلیقست
    هرکس مریض بشه خیلی نسبت بهش مهربون میشه!
    جتما بازم هست اما ذهنم یاری نمیکنه

    6) تا حالا چرا طلاق نگرفتی؟ مخصوصا اون زمان که بچه نداشتی؟

    گذشته ها گذشته... اما به طور کلی بزرگترین دلیلش انفعال و پیوند قلبی به همسرم بوده و اینکه شاید باورتون نشه من به شدت ازدواج دوست داشتم! یعنی من از دبیرستان میگفتم میخوام عروس شم! با اینکه اصلا خانواده ما اینجوری نبودن که زود دختر عروس کنن اما من چون خودم میخواستم درست از هفته بعد کنکورم خواستگار میومد خونمون که یک سال بعدش هم ازدواج کردم!

    7) اگر اشتباه نکنم خودت روانشناسی خوندی یا مشاوره؛ دلیل این حد انفعالت چی هست؟ از چی می ترسی؟
    پدر من بد دهن نیستن اما سر هر چیز کوچیکی داد میزنن و راحت تحقیر میکنن (بدون فحش) و من از بچگی تو این محیط بودم و همیهش از داد میترسیدم. یادمه دوران راهنمایی دوستم بهم میگفت تو یکی سرت داد بزنه میشینی گریه میکنی!
    خیلی رو داد حساسم
    کلا من به خاطر تربیت پدرم اعتماد به نفس خیلی کمی داشتم تا اواخر دبیرستان که با روانشناسی اشنا شدمو کلاسای مهرت های زندگی میرفتم و ارتباط با یک روانشناس خیلی معروف شهرمون داشتم که کمی حالمو بهتر کرد اما متاسفانه با مدل ازدواجی که کردم خیلی عقب برگشتم و کمی اعتماد به نفس و ضعف هام بیشتر شد
    بارها در شرایط خوب به همسرم گفتم که دادهاش چی به سرم میاره اما اون میگه چطور بابات داد بزنه اشکال نداره من بزنم بده؟ باباتو که خیلی دوست داری!
    کلا هرکار لدی بابام بکنه میهش الگوش ولی هیچ کار خوبی رو الگو نمیگیره.

  18. 2 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    هادی60 (یکشنبه 10 تیر 97), صبا_2009 (یکشنبه 10 تیر 97)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    شمیم جان

    به نظر من بجای اینکه خودت هم مثل همسرت این همه روی اموال تمرکزت باشه و بخوای از این ناحیه بترسی یا زندگیت رو بوسیله این اموال و به نام زدنشون تقویت کنی. یه دوره برو پیش یه روانکاو خیلی خوب و روی ویژگی های شخصیت و ترس هات کار کن. الان فکر میکنم خودت خیلی خوب می تونی ریشه خیلی از مسائل رو در بیاری و البته محیط خانوادگی ت و ارتباط با همسرت فضای خوبی رو برات فراهم میکنه که مهارت هات رو به چالش بکشی.

    پس یه یا علی بگو و بجای اینکه فاصله عاطفی رو بخوای با املاک پر کنی و دلگرمی به همسرت بدهی، دقیقا همون آتویی رو که دست همسرت دادی که ترست هست رو ازش بگیر و یاد بگیر دل همسرت رو تسخیر کنی و نه جیبش رو.

    البته ممکنه که همسرت هیچ همکاری و همراهی نداشته باشه. ممکنه در نهایت زندگی شما آخرش به جدایی برسه، ولی یه شمیم منفعل که با یه داد ساختار ذهنیش به هم میریزه نمی تونه از پس جدایی و تربیت فرزندش به تنهایی بربیاد. پس بدون تنها راهی که فعلا داری این هست که روی خودت و انفعالت و ترس هات کار کنی.

    به نام زدن اموال رو هم بگذار واسه وقتی که تنها راه گرفتن حضانت فرزندت از این طریق باشه.

  20. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    هادی60 (دوشنبه 11 تیر 97), شمیم الزهرا (سه شنبه 12 تیر 97)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.