به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 7 از 7 نخستنخست 1234567
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 70
  1. #61
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    عزیزم فکرترک خونه وتقاضای طلاق توافقی بازبون خودتون فقط ریشه درعجول بودنتون وخستگیتون از شرایط موجوده.این کارا برای وقتیه که از تصمیمتون مطمئن شدین وهیچ چیزنمیتونه مانع صرف نظر ازاون کار بشه.

    من اگه جای شماباشم یه بار دیگه تاپیکم رو ازاول میخونم وازنکاتی که دوستان گفتند یادداشت برداری میکردم واگه نکته ای مناسب زندگیم میدیدم سعی میکردم بهشون عمل کنم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده است .

    دختر صبور (چهارشنبه 24 مرداد 97)

  3. #62
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 بهمن 98 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1397-4-03
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    34

    تشکرشده 30 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط m.reza91 نمایش پست ها

    التماس کردن هیچ کمکی نمیکنه بلکه شما رو از هدفتون دور تر هم میکنه. البته خودتونو سرزنش نکنید، یادتونه گفتم این راهی که در اون فرار دارید با آزمون و خطا و اشتباه همراهه تا به مرور بتونید رفتاراتونو تنظیم کنید؟ این دقیقا همین مساله است.
    .
    سلام خیلی ممنونم ازتون
    بعله دقیقا همین که میگید هست و پشیمون نیستم از التماس هام و اصراری که کردم چون نشون دادم که واقعا میخواستم زندگیمو حفظ کنم و مطمئنم که همه راه ها رو رفتن. فقط دلم از این میسوزه که فرصت بهم نداد که اشتباهات گذشته رو اصلاح کنم. ولی خب من خیلی ازش خواهش کردم که این کارو بکنه میگه من نمیخوام بیش تر از این فرصت رو از دست بدم.
    مشاجرات اخیرمون به خاطر بی خبر رفتن اون خونه مادرش نبود. اتفاقا خیلی عادی برخورد کردم و وقتی برگشت حالشونو پرسیدم و ... مشاجره اخیرمون به خاطر این بود که دو ماه بود وسایل هاشو بسته بندی گذاشته بود گوشه اتاق که یعنی میخوام خونه رو ترک کنم و موندنی نیستم. و بعدش که من خیلی ناراحت شدم و چند روز حالم بد بود گریه میکردم اومد و گفت که دیگه دوستم نداره و حاضر بمیره و تو این زندگی نباشه و ...

    در مورد رابطه اش با خانواده اش. میدونستم که با پدرش مشکل داره. دوران دوستیم همش از خانواده اش بد میگفت پیش من و من دیدم خیلی بهشون بد بود بعد که دیدمشون دیدم اون قدر که این میگفت وحشتناک نیستند. ولی کلا آدم هایی هستند که به شدت به صورت ظاهری مبادی آداب هستند و حفظ ظاهر براشون خیلی مهمه ولی واقعا پشتیبان بچه شون نیستن. و مادرش هیچوقت هیچوقت چیزی نمیگه که برخلاف نظر پسرش باشه و همیشه خیلی خیلی تحویلش میگیره و ایراداتشو به هیچ وجه بهش نمیگه وخودشو تلخ نمیکنه. مشاور بهم گفت که این بدلیل رابطه بدی که با پدرش داشته اینطوری شده پدرش خیلی سخت گیری میکرده و این الان اینطوری شده ولی الان پدرش یه آدم مظلوم و خنثی هست که نه دخالت میکنه و نه کمکی میکنه. احساس میکنم اینقدر که همسرم با اونا هم بد رفتاری کرده اوناهم اینطوری شدند.

    الان چند وقت که میگه قفسه سینه اش درد میکنه هفته پیش شب گفت که خیلی درد میکنه و بریم دکتر. رفتیم دکتر عمومی نوار قلب گرفت و معاینه کرد گفت چیزی نیست و یه سری قرص معده داد گفت اگه خوب شد یعنی مشکل معده بوده اگه خوب نشد فردا صبح بیا دوباره. صبح همسرم گفت که حالش خوب شده. ولی باز محض احتیاط خودش رفت پیش یه متخصص قلب و اون اکو کرد و اومد خونه گفت پروپنالول داده و گفته از استرس زیاده و خیلی باید مراقب باشه. کلا اینم بگم همسرم خیلی جون عزیزه و همیشه به فکر سلامت خودش هست.
    من دیروز بعد از سر کار رفتم تهران یه کاری داشتم بعدش بهش اس ام اس دادم که من اومدم تهران. زنگ زد بهم که اگه خواستی برگشتنی باهم بریم گفتم من کارم تموم شد اومدم باغ کتاب و اگه میخوای تو بیا اینجا گفت نه گرمه گفتم منم تازه اومدم و بعد از اینکه گشتم برمیگردم. گفت اوکی. ولی واقعا اصلا تنهایی بهم خوش نمیگذشت و بی قرار بودم و حالم خوب نبود. همش به این فکر میکنم که بعد از طلاق دلم براش تنگ میشه و تنها میمونم و دیگه احتمالا موقعیت ازدواج های خیلی بدی داشته باشم یا اصلا نداشته باشم. تازه به اینکه خانواده ام چه قدر اذیت میشن و غصه میخورن هم فک میکنم. من دیروز به مامانم گفتم از اون موقع مثل اسفند رو آتیش هی زنگ میزنه حالمو میپرسه میگه زودتر تکلیفتو معلوم کن و جدا شو. میگه این اگه واقعا تو رو نمیخواد برای چی بهت محبت میکنه.
    دیشب که برگشتم خونه دیدم داره شام میخوره گفت میخوای برات چیزی درست کنم گفتم نه مرسی خودم درست میکنم. بعدش از تانکر آب که خراب شده بود گفت و بعد موقع خواب گفت که اون دکتره قلب (که پدرزن همکارشه) زنگ زده بهش و حالشو پرسیده و بعد گفت که گفته طپش قلب داره و نباید اصلا استرس داشته باشه. اونوقت وسط داد و بیدادهاش سر من میگفت که دارم همه تلاشمو میکنم که بمیرم و آرزوی مرگ دارم!!!
    منم گفتم استرس هیچی رو نداشته باش همه چی درست میشه.
    و میخوام الان بهش اس ام اس بدم بگم که استرس نداشته باشه همونطوری که میخوای میشه.

    ممنونم از tavalode arezoo من همه تلاشمو کردم و اگه راهی باشه بازم امتحان میکنم ولی فکر میکنم اگه تنها یه راه برای من باقی مونده باشه موافقت کامل با نظرشه. ولی واقعا به نظرتون با این رفتارها و حرف هایی که میزنه راهی برای من میمونه جز این راهی که در پیش گرفتم؟؟!! مشاور و همه میگن اگه دنبالش بری اون فرار میکنه واستا سر جات. نه عقب برو و نه جلو.
    لطفا این وبلاگ رو بخونید و بهم بگید کدوم استراتژی رو به کار ببرم و کدوم رو نه

    http://talagh.blogfa.com/post/13/%D8...4%D8%AF%D9%87-
    ویرایش توسط دختر صبور : چهارشنبه 24 مرداد 97 در ساعت 07:52

  4. #63
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام.تو پست قبلیتون نوشته بودین که میخواین یه مدت کاری به کار همسرتون نداشته باشین ، سفر برین و دیگه التماس نکنین و ... اینکارو کردین یا نه؟
    در ضمن اون وبلاگی که ادرسش رو نوشتین هم همه توصیه هاش عالی بود و خیلی بدرد موقعیت شما میخوره...
    یه چیز دیگه: این قضیه تپش قلب و استرس و اینارو الان بیشتر ادما دارن و همچین مساله پیچیده و مهم یا خطرناکی نیست که دکتر قلب ورداره به مریض زنگ بزنه و حالش رو بپرسه!!!! مشخصه که همسرت میخواد خودشو لوس کنه و بهت عذاب وجدان بده!
    ویرایش توسط میس بیوتی : چهارشنبه 24 مرداد 97 در ساعت 13:50

  5. کاربر روبرو از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده است .

    tavalode arezoo (چهارشنبه 24 مرداد 97)

  6. #64
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 بهمن 98 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1397-4-03
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    34

    تشکرشده 30 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چرا بعد از سه روز پرداخت اشتراکم فعال نمیشه

    من سه روز حق اشتراک پرداخت کردم ولی حساب کاریم فعال نمیشه
    میخوام به مدیر همدردی هم پیام بدم میگه شما به این صفحه دسترسی ندارید

  7. #65
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام. فکر کنم آقای مدیر آخر هفته ها بیان تالار. احتمالا فردا پس فردا فعال میشه.

    اما اگه مساله خیلی اورژانسی هست که تا دو روز دیگه لازمه مشاوره ای داشته باشید، اینجا یا با مشاوری که حضورا میرید، مطرح کنید.

    ضمنا فکر کنم اگر روی همین چیزهایی که تا حالا میدونید بیشتر تمرکز کنید و تداوم در انجامش داشته باشید، بهتر از اینه که با خیلی اطلاعات وارد ذهنتون کنید و خودتون رو گیج کنید.

    ببینید که دو سه تا مهمترین رفتار که باید داشته باشبد چیه، و روی اونا کار کنید.

    البته نظر من تخصصی نیست. ولی یکم بزنید به بی خیالی نسبت به رفتارهاش.

    - - - Updated - - -

    راستی به مامانتون هم بگید مامان جان شما نگران نباشید، یه مدت فرصت لازمه تا اثر مشاوره رفتنها رو ببینم، اگر نتیجه نداد چشم، طلاق میگیرم. ولی من با شما حرف زدم که ارومم کنید نه اینکه هی بهم استرس وارد کنید. به جای این استرس دادنها، همراهیم کنید این مدت مشاوره رو با ارامش بگذرونم تا بتونم تصمیم درستی بگیرم.

    - - - Updated - - -

    راستی یه پیشنهاد دیگه هم دارم. یه پرنده ای، ماهی ای، چیزی بگیرید و این مدت ازش مراقبت کنید و بهش محبت کنید. دلیل علمی برای این حرفم ندارم، ولی حسم میگه برای اروم کردونتون مفید باشه.

  8. 3 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    m.reza91 (شنبه 27 مرداد 97), tavalode arezoo (چهارشنبه 24 مرداد 97), میس بیوتی (جمعه 26 مرداد 97)

  9. #66
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 بهمن 98 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1397-4-03
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    34

    تشکرشده 30 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    ممنون از pooh عزیز و بقیه
    ممنونم از راهنمایی هاتون
    من پنج شنبه تنها رفتم دیدن خانمواده ام بعد از یک ماه
    همسرم هم ظاهرا خیلی استقبال کرد
    اونجا که بودم دوبار زنگ زد حالمو پرسید
    برگشتیم دیدم که رفته کلی خرید کرده خونه رو مرتب کرده
    نمیدونم فازش چیه؟کلا وقتی با من بد میشه سریع میره خرید میکنه و اینا یعنی که من وظایفمو درست انجام میدم
    وقتی برگشتم هم دیدم رفت رو مبل نشست تمام مدت بدون حرفی تلوزیون نگاه میکرد
    تشکر کردم ازش که خرید کرده
    همین؟
    تعطیلاته آخر هفته یکی از دوستامون اصرار میکنه باهاشون بریم مسافرت؟به نظرتون چی کار کنم بگم بهش یا نه؟ بریم مسافرت حال و‌ هوامون عوض شه یا نه؟یا اینکه بهش بگم دوستم همچین پیشنهادی داد ولی من گفتم نه که فک کنه علاقه ای با مسافرت رفتن با اون ندارم
    البته من سفر خیلی دوست دارم و تنها راه رفتم به این سفر هم اینه که متاهلی بریم نه تنها
    چی کار کنم به نظرتون؟
    کلا تعطیلات آخر هفته تنها برم جایی یا بمونم خونه و یا پیشنهاد مسافرت با دوستارو مطرح کنم؟ اگه اره هر کدوم رو چطوری مطرح کنم؟لطفا راهنمایی کنید

    - - - Updated - - -

    ضمنا من همچنان دسترسی به صفحه خانم بالهای صداقت به اون موضوعاتی که قفل شده ندارم در صورتیکه کاربریم دیروز فعال شد
    مشاوره تخصصی هم دریافت نکردم متاسفانه
    نمیدونم چرا
    میخوام بدونم خانم بالهای صداقت بعد از اینکه تصمیم به طلاق گرفت چی کار کرد و چی شد
    ای کاش سر بزنه به تاپیکه من و نظر بده
    چطور میتونم ازش بخوام راهنمایی کنه
    راستی کلا مادرش خیلی طرفدار اینه که جدابشه از من و همیشه از اول میگفت تا مطمین نیستید بچه نیارید و تو جوونی جدا شید بهتره
    به نظرتون باهاش خیلی منطقی و مودبانه حرف بزنم و بگم که این حرفارو نزنه ؟

  10. کاربر روبرو از پست مفید دختر صبور تشکرکرده است .

    بالهای صداقت (جمعه 02 شهریور 97)

  11. #67
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    بهتره اصلا قضیه مسافرت رو با ایشون مطرح نکنی...واسه خودت یه برنامه مسافرتی بریز و با خانواده یا دوستات و بدون همسرت برو.فقط بهش اطلاع بده بگو فلان روز و فلان ساعت میخوام با فلانیا برم سفر به فلانجا! فقط در همین حد بهش بگو .این سفر و فاصله گرفتن از همسرت برای روحیه ت خیلی خوبه.کلا سعی کن تمرکزت رو از رو همسرت و رفتاراش برداری و یه مدت نادیده بگیریش.اگرم بحث طلاق رو پیش کشید بگو من سرم شلوغه و فعلا گرفتارم اگه میخوای خودت برو اقدام کن، من فعلا برنامه ای برای این مساله ندارم!
    البته شما ازون کاربرایی هستی که میای اینجا کلی درد و دل میکنی همه هم راهنماییت میکنن ولی درنهایت کاز خودتو میکنی و به روال قبل ادامه میدی

  12. 2 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    m.reza91 (شنبه 27 مرداد 97), دختر صبور (یکشنبه 28 مرداد 97)

  13. #68
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    تشکر کردم ازش که خرید کرده
    همین؟
    بله ، کارتون عالی بوده و کافی.
    تعطیلاته آخر هفته یکی از دوستامون اصرار میکنه باهاشون بریم مسافرت؟به نظرتون چی کار کنم بگم بهش یا نه؟ بریم مسافرت حال و‌ هوامون عوض شه یا نه؟یا اینکه بهش بگم دوستم همچین پیشنهادی داد ولی من گفتم نه که فک کنه علاقه ای با مسافرت رفتن با اون ندارم
    البته من سفر خیلی دوست دارم و تنها راه رفتم به این سفر هم اینه که متاهلی بریم نه تنها
    چی کار کنم به نظرتون؟
    به نظر من مطرح نکنید.
    عجله نکنید. فرصت برای مسافرت خیلی هست ان شاءالله وقتی رابطتون ترمیم شد.
    ضمنا من همچنان دسترسی به صفحه خانم بالهای صداقت به اون موضوعاتی که قفل شده ندارم در صورتیکه کاربریم دیروز فعال شد
    شاید ایشون منتقل کرده به خصوصی و در اونصورت هیچ کس نمیتونه ببینه.
    خیلی وقته کم کار هستند. میتونید بهشون پیام خصوصی بدید، چون سایت پیام های خصوصی رو ایمیل میکنه بعد شاید ببینند و به سایت بیاند.
    مشاوره تخصصی هم دریافت نکردم متاسفانه
    نمیدونم چرا
    تاپیک زدید در انجمن آزاد؟ قسمت خصوصی فکر میکنم(چون کاربری من اون قسمتها رو نشون نمیده- ولی با تیتر قرمز رنگ باید باشه)
    صبر کنید مدیر همدردی جوابتونو میدند.
    میخوام بدونم خانم بالهای صداقت بعد از اینکه تصمیم به طلاق گرفت چی کار کرد و چی شد
    چیزی که ایشون همیشه خیلی روش تاکید داشت عدم وابستگی بود. یادمه حتی مدت ها بعد از ماجراهاشون(که خیلی قبل تر از ورود من به سایت بوده و من در جریان ریزش نبودم) میگفتند که من ممکنه همین فردا هم برم طلاق بگیرم!

  14. کاربر روبرو از پست مفید m.reza91 تشکرکرده است .

    tavalode arezoo (شنبه 27 مرداد 97)

  15. #69
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,005 در 7,404 پست

    Rep Power
    1093
    Array
    سلام

    تاپیک شما از ظرفیت مجاز عبور کرده ... لطفاً طی یک پست یک جمع بندی از نظرات دوستان داشته باش و بفرمایید کدام راهکارها را به کار گرفتید . و تاپیک را آماده قفل شدن کنید و مدتی فقط به راهنمایی در بخش خصوصی و راهکارهای مفید این تاپیک توجه کنید و عملگرا باشید و از آشفتگی و عجله پرهیز کنید ... صبور و آرام پیگیر انجام روشها و رفتارهای صحیح باشید بدون اینکه انتظار بازخورد از همسرتان داشته باشی


    منتظر جمعبندی شما هستم

  16. کاربر روبرو از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده است .

    بالهای صداقت (جمعه 02 شهریور 97)

  17. #70
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 بهمن 98 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1397-4-03
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    34

    تشکرشده 30 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنونم من تو این مدت تمام چیزهایی که تو این تالار و از مدیر همدردی و مشاور یاد گرفته بودم رو به کار گرفتم.
    همسرم مثل قبل، هر روز صبح میره و شب دیر میاد منم خیلی عادی هستم یه آخر هفته مراسم ختم خواهر شوهر خاله ام بود که من بهش نگفتم بیاد و فقط گفتم فلانی فوت شده و من میرم مراسم گفت باشه، بگو میام دنبالت. من با مامانم رفتیم مراسم که بعدش زنگ زدم اومد دنبالم ولی مامانم گفت که با ما نمیاد و خودش برمیگرده (چون میدونست همسرم گفته نمیخواد اونارو ببینه) بعد تو راه برگشت همسرم گفت چرا مامانت نیومد گفتم نمیدونم گفت نمیاد. گفتم فردا ناهار ما رو دعوت کرده چیزی نگفت. فرداش بلند شدم حاضر شدم گفتم من رفتم. رفتم خونه مامان اینا داداشم گفت چرا همسرت نیومد گفتم کار داشت بعد زنگ زد بهش گفت بیا دیگه، گفته بود نه کار دارم. دوباره عصری داداشم منو رسوند و بعد زنگ زد بهش خداحافظی کرد. عصرش برگشتم خونه با عصبانیت گفت خوش گذشت گفتم مرسی تو چی گفت من که تنها بودم البته از اینکه هر هفته مجبور باشم بیام اونجا تو خونه موندن بهتر بود. منم چیزی نگفتم رفتم خوابیدم. فردا شبش بهش گفتم من میدونم خیلی تو این مدت اذیت شدی و میشی و درک میکنم و میدونم آدمی نیسی که با ناراحت کردن من خوشحال شی، ولی از حرف های دیروزت ناراحت شدم. گفت پیش بینی می کردم دوباره به خاطر خانواده ات ناراحت شی بعدش هم گفت خب معذرت میخوام و با ناراحتی رفت خوابید.
    هفته قبل هم مادرش زنگ زد گفت بیاید خونمون گفتم ممنونم حتمن تو اولین فرصت میایم. گفت آخر هفته اگه کاری ندارید بیایید گفتم من کاری ندارم اگه پیام وقت داشته باشه میایم به اون بگیذ گفتم اگه ما نتونسیتم بیاییم شما تشریف بیارید گفت باشه. هر بار اصرار می کنن بیاید من نمیدونم چی بگم فک میکنن من نمیخوام بریم. الان حدود یه ماه و نیمه که خونه خانواده من نیومده و خونه خانواده خودش نرفتیم.
    هفته پیش سه شنبه گفت که دوستش جمعه کرده ناهار گفت چی بگم بهش گفتم هر چی خودت میگی گفت تو چی میگی گفتم فرقی نداره. گفتم هر تصمیمی گرفتی نتیجه رو به من بگو. فردا صبحش اس داد که گفتم میایم. جمعه ناهار رفتیم اونجا و پیش اونا با من خیلی خوب رفتار میکرد همش بهم توجه میکرد. حتی یه جا بغلم کرد. کلا وقتی تو جمع دوستای متاهل قرار میگیره خیلی به من توجه میکنه و انگار مقایسه میکنه و قدر منو بیشتر میدونه.
    تو سه هفته قبل هم فقط یه بار به درخواست اون سکس داشتیم. منم هیچ باری نرفتم سمتش و کلا روحیه ام رو حفظ کردم و کلاس ورزش و شنا میرم و به آشپزی و کارهای خونه میپردازم. کلا هم زیاد حرف نمیزنم میرم تو اتاق مشغول یه کاری مثل نقاشی، مرتب کردن، کتاب خوندن میشم.
    نمیدونم این کارهارم درست هست یا نه. نتیجه مثبت میده یا نه. لطفا راهنمایی کنید.
    روز عید غدیر هم چون سید هست خانواده ام زنگ زدند بهش تبریک گفتند ولی اون اصلا نه زنگ میزنه بهشون نه حالشونو میپرسه. خیلی دلم میشکنه با اونا اینطوری رفتار میکنه.
    ولی بی قرارم همچنان شب ها کابووس میبینم. شب ها که دیر میاد عصبی میشم ولی اصلا نشون نمیدم میاد خونه دیگه مثل قدیم براش آب میوه نمیگیرم براش میوه پوست نمیکنم فقط میگم شام میخوری که معمولا میگه آره براش میارم. و یه چند تا سوال معمولی میپرسم مثلا ترافیک بود، هوا گرم بود و ... توی طول روز اصلا بهش زنگ نمیزنم.
    تو این مدت هم در راستای اینکه احساس قدرت مردونه کنه یه عطر از دیجی کالا سفارش دادم و خواستم ببره محل کارش، و اون تحویل گرفت و پولشو داد اومد خونه گفتم کارتتو بده پولشو بریزیم گفت حالا میدم. دیگه ازش پیگیری نکردم
    هرچند مدیر همدردی میگفت که بهش توجه کن درکش کن و اصلا ناراحت نشو. نمیدونم تا کی با این شرایط بلاتکلیفی باید طی کنم. تغییر مثبت خاصی توش نمیبینم. نمیدونم تو ذهنش چی میگذره. میخواد چی کار کنه. ولی با توجه به شناختی که ازش دارم همینطور منفعل عمل میکنه تا وقتی که من کلافه شم و بخوام تعیین تکلیف کنه و اون موقع بگه که تو خیلی تغییر کردی ولی باز من تو رو نمیخوام.
    به نظرتون باید چی کار کنم همینجوری طی کنم و سنم بگذره و شانس بچه دار شدن نداشته باشم.


 
صفحه 7 از 7 نخستنخست 1234567

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. میل به ازدواج در کنار ترس از آن ، راه حل چیست ؟
    توسط یه آدم در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 10 تیر 94, 15:02
  2. همسرم پشت من نیست
    توسط hamdard20 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 مرداد 93, 09:00
  3. چک لیست بهداشت روانی = چک لیست مسلمانی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن دین و روانشناسی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 خرداد 93, 03:00
  4. در مسابقه ی زندگی گل زدن هنر نیست بلکه گل شدن هنره !
    توسط مو طلایی در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 مرداد 90, 10:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.