اینکه کاملا مشخصه دوست داره ولی میخاد منت بذاره، با دست پس میزنه با پا پیش میکشه
اینکه کاملا مشخصه دوست داره ولی میخاد منت بذاره، با دست پس میزنه با پا پیش میکشه
دختر صبور (یکشنبه 21 مرداد 97)
تشکرشده 11 در 8 پست
دوست عزیز اگه راهکار عقلانی میخواید باید مدتی صبوری کنی و راهی که تو پیام قبلی ام گذاشتم رو انجام بده. بی تاب بودن باعث میشه نتونی تصمیمات عاقلانه بگیری. رفعش کن
اگر راهکار احساسی و با فایده کمتر میخوای که بیا اینجا وقایع روزانه ات رو بنویس.
tavalode arezoo (سه شنبه 23 مرداد 97), دختر صبور (یکشنبه 21 مرداد 97)
تشکرشده 30 در 21 پست
سلام دوستان ممنونم از راهنمایی هاتون
به کمکتون احتیاج دارم
دو هفته گذشته تقریبا همه چی آروم بود
همسرم دوبار رفت پیش مشاورش
منم رفتم مشاورش بهم گفت که این تو دوران کودکی پدرش خیلی سخت میگرفته بهش و کلی مشکل داشته به خاطر همین الان این همه مشکل داره و گفت نمیتونه تصمیم بگیره و همه چیزش با تاخیره
بهم گفت مثل پوست سوخته است باید باهاش با ملایمت رفتار بشه
تو این دو هفته هم من سعی می کردم به کارش کاری نداشته باشم اونم آروم بود بعضی وقت ها تو خودش بود بعضی وقت ها نه دوبار تنها رفت خونه مادرش. بعد اتفاقی من فهمیدم یه بارش هم مادرش مهمون داشت و فقط همسرم رو گفته بود بره البته بعد از اینکه من ز زدم بهش و فهمیدم اونجاست و مهمون داره همسرم گفت میخوای بیام دنبالت که گفتم نه مرسی مزاحم نمیشم.
کلا مادرش خیلی تو گوشش میخونه که جداشه و جدایی و تنهایی بهتر از زندگی بده و برعکس همه مادرها میگه که جدایی خیلی هم بد نیست و خیلی ظریف و هوشمندانه اینو میگه و از اول زندگیمون دوست داشت که همسرم تنها بره اونجا و من نباشم.
الان هم که وضعیت اینطوریه که گفته من نه مهمونی میام نه مسافرت و نه بیرون و نه میخوام خانوادتو ببینم و نه اونا بیان خونمون. خودش هم پنهانی میره خونه مادرش همش. نمیدونم باید چی کار کنم من تنها برم خونه دیدن خانواده ام ؟ یا فعلا نرم؟ نمیدونم؟
الان سه ماهه که وسایلهاشو جمع کرده گوشه اتاق که میخواد بره و جداشه و مدارکش هم برده خونه مادرش. جمعه بهش گفتم اتاق رو خیلی وقته جارو نکردم این وسایلهارو یا بزار سر جاشون یا اگه نیازی نداری بهشون فعلا بزاری انباری که یهو مثل بمب ترکید و بلند شد تند تند گذاشتشون یه گوشه تو کمد تو دیواری و گفت من نمیخوام اینجا بمونم و قصدم طلاقه یادت نره. بعدش هم من خیلی دلم گرفت رفتم تو اتاق گریه کردم اومد داد زد برای چی گریه میکنی هیچی نگفتم بعد رفت تو اتاق بعدش اومد گفت من دارم اذیتت میکنم گفتم نه من سه ساله که به این رفتارهات عادت کردم اوایل غیر مستقیم میگفتی نمیخوای بمونی حالا مستقیم میگی
بعدش هم رفتم تو اتاق اصلا حوصله هیچ کاری ندارم فقط میخوایم رو تخت و گریه میکنم. ساعت از هشت شب که میگذره هر پنج دقیقه یه بار ساعت و نگاه میکنم که ببینم ساعت چنده و چرا نیومده و دیگه واقعا ضعف اعصاب گرفتم و کل شب بیدار میشم و ناراحتم از اینکه صبح ساعت 5 میره. دیشب ساعت ده اومد خونه. داره این دیر اومدن هاش دیوونم میکنه. دیشب دوباره رو تخت خوابیده بودم اومد گفت تو همچنان داری گریه میکنی آفرین گریه کن ببینم به کجامیرسی. دیگه تحمل ندارم کمکم کنید. اعصابم خیلی خورد میشه شب ها انقدر دیر میاد صبح ها انقدر زود میره. پنج شنبه ها هم از صبح میره خونه مادرش و شب ساعت نه میاد. چی کار کنم الان دیگه خسته شدم. از یه طرف میگم باید تحمل کنم دوره مشاوره اش بگذره شاید خوب شه. مشاوره هم گفت طاقت بیار و به خودت برس ولی واقعا نمیتونم چطوری تو این شرایط خوب باشم.
تشکرشده 0 در 0 پست
سلام
منم مشکلات زیادی با شوهرم داشتم مثل شما اما نه دقیقا مثل شما
مجبور شدم طلاق بگیرم الان هم از زندگیم راضی هستم
بعضی موقع ها تنهایی به آدم فشار میاره اما چاره ای نسیت
سعی کنید طلاق توافقی بگیرید تا راحت تر کاراتون انجام بشه
لینکشم میذارم برات که زنگ بزنی مشورت کنی باهاشون
من برای این کار رفتم دفتر گروه وکلای پارسای
یه خانومی بودن دلسوز کارمونو انجام دادن دستش درد نکنه
تشکرشده 30 در 21 پست
سلام من عضویت یه ماهه سایت رو انتخاب کردم و حق اشتراک دادم ولی نه میتونم اطلاعات کاربری رو تغییر بدم و نه بلدم چطوری از مدیران همدردی نظر تخصصی بگیریم. خیلی از تاپیک های که قبلا برام قفل بود مثل تاپیک های بالهای صداقت همچنان قفله چی کار باید بکنم
تشکرشده 30 در 21 پست
ای کاش مدیران همدردی به موضوع من هم سر بزنند. من عضو سایت شدم ولی از امکاناتش نمیتونم استفاده کنم. موضوعات قفل شده برام باز نمیشه و کارشناسای متخصص هم نظر نمیدند.
در ادامه دو روز قبلی دیروز هم حالم خیلی بد بود و گریه میکردم تو اتاق که همسرم برگشت خونه اومد تو اتاق گفت ببین حتی اگه هر روز اینجا گریه کنی و هر بلایی سرت بیاد برام اصلا اهمیت نداره و میخوام طلاقت بدم و حتی یه درصد هم امکان نداره نظرم عوض شه و حتی یه درصد هم امید نداشته باشه که درست شه. من به فکر زندگی جدید هستم و تو رو کاملا از ذهنم آورده بیرون. علت اینکه الان هم مونده تو این خونه اینه که میخوام تو وضعیتت بهتر شه ولی اگه نشه هم هر وقت خسته شدم میرم. منم همش گریه میکردم میگفتم آخه من مگه چی کار کردم من که اشتباهاتمو قبول کردم گفتم دیگه تکرار نمیکنم. میگفت اصلا فکرشم نکن که من برگردم.
چند وقته هی میگه قفسه سینه ام درد میکنه پریشب رفتیم دکتر نوار قلب گرفت و اینا گفت چیزی نیست. بعد دوباره خودش رفته پیش یه دکتر دیگه اون بهش گفته استرس نداشته باش. انگار که من انداختمش تو این وضعیت میگه بیماری هایی که مردم تو هفتاد سالگی میگیرند من الان گرفتم. انگار من باعث شدم این کاررو بکنه. بهش گفتم ببین به خاطر رفت و آمد و شرایط بد کاریت هست که انقد از همه چی نا امیدی بیا اساس کشی کنیم تهران شاید بهتر شد. گفت نه تو میخوای خودت تنها برو هر کاری میخوای بکن. کلا هم از اول خیلی جون عزیز بود الان یکم موهاش ریخته سریع رفته پیش دکتر مو و هر روز هزارتا سرم و تقویت کننده میزنه به موهاش و معتقده زندگی با من باعث شده موهاش بریزه.
بهش گفتم به همین راحتی نمیتونی یه نفرو مطلقه کنی گفت الان قرن 21 مردم اینجوری زندگی نمیکنن این همه ادم طلاق میگرن. اصلا من زندگی مشترک برام دیگه معنی نداره. خیلی التماسش کردم گفتم توروخدا اینطوری نکن.
نمیدونم چی کار کنم توروخدا کمک کنید. تو این وضعیت بهتر نیست خونه رو ترک کنم. چه رفتاری باید باهاش داشته باشم. فکر کردم شاید یه نامه براش بنویسم بهش همه حرفامو توش بنویسم و بعدش هم برم. هر کاری خواست بکنه. خیلی حالم بده.
تشکرشده 147 در 76 پست
سلام.حوصله کنید.هنوز کاربری شما فعال نشده.چون رنگ کاریتون عادی هست هنوز.مستقیما هم پیام بدین تا رسیدگی کنند.میدونم سخته ولی سعی کنید تو این روزها پیش همسرتون گریه نکنید.محکم بودن شما به همسرتون کمک میکنه تا بتونه بدون اینکه فکر کنه شما دارین رفتار اغواگرانه انجام میدین متعادلتر باشه.شدت نیازمند نشون دادن خودتون رو کم کنید.این رفتارها برای خودتون بیشتر مضر هست.حوصله کنید تا کاربریتون فعال بشه و کمکتون بکنند.
درپناه خدا
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
سلام،
بعد از پرداخت، این فرم رو هم ارسال کردید؟
http://hamdardi.com/?part=eform&inc=eform&id=14
تشکرشده 30 در 21 پست
سلام من فرم را هم پر و ارسال کردم تو قسمت تماس با ما هم پیام گذاشتم ولی فعال نمیشه
لطفا شما راهنمایی کنید
من الان تصمیم گرفتم که دیگه هیچ التماسی نکنم و اصلا باهاش بحث نکنم و نگم که تغییر کردم و سعی کنم قانعش کنم. میخوام یه چهار پنج روز هم تنها برم مسافرت و فکرم آزاد شه و بتونم خودمو برای طلاق آماده شم. سه ماه اینا صب کنم تا دوره مشاوره تموم شه و تغییرات منو ببینه. اگر تو این دوره درخواست طلاق کرد هم موافقت کنم و دارم آماده میشم برای جدایی. به مادرم هم گفتم اونم نظرش اینه که هر چه سریع تر جدا شید و میگه انقدر خودتو مقصر ندون اشتباه از اون بوده میگه اگه واقعا تو رو نمیخواد نباید هی بهت بگه عذاب وجدان دارم به خاطر تو و اینکه نگران توام و میخوام تو هم به این نتیجه برسی میگه اون با پا میزنه و با دست میکشه. به هر حال بعد از سه ماه خودم ازش میخوام که بریم توافقی جدا شیم.
فک کنم راه درستی انتخاب کردم. خواهش میکنم راهنمایی کنید. واقعا به کمکتون احتیاج دارم مخصوصا آقای m.reza91 و شیدا و tavalode arezoo ....
تشکرشده 3,495 در 804 پست
احسنت.من الان تصمیم گرفتم که دیگه هیچ التماسی نکنم و اصلا باهاش بحث نکنم و نگم که تغییر کردم و سعی کنم قانعش کنم
این تصمیمتون خیلی خوبه.
التماس کردن هیچ کمکی نمیکنه بلکه شما رو از هدفتون دور تر هم میکنه. البته خودتونو سرزنش نکنید، یادتونه گفتم این راهی که در اون فرار دارید با آزمون و خطا و اشتباه همراهه تا به مرور بتونید رفتاراتونو تنظیم کنید؟ این دقیقا همین مساله است.
ایا این مشاجرات اخیرتون به خاطر این بوده که همسرتون بی خبر رفته خونه ی مادرش؟ ضمنا یه مقدار از رابطش با خانوادش بیشتر بهمون بگین. اینطور که فهمیدم مادرش مثه یه پناهگاه امن بوده در مقابل پدرش.
در خصوص اشتراکتونم مدیر همدردی که آنلاین بشند رسیدگی میکنند و کار خوبی کردید که اشتراک گرفتید.
tavalode arezoo (سه شنبه 23 مرداد 97), میس بیوتی (چهارشنبه 24 مرداد 97), دختر صبور (چهارشنبه 24 مرداد 97)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)