به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 70
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 تیر 97 [ 12:12]
    تاریخ عضویت
    1397-2-31
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    276
    سطح
    5
    Points: 276, Level: 5
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط alm-snz نمایش پست ها
    سلام
    جمعه دوباره گفت جدا شیم
    گفتم آخه چرا مگه چی کمه
    گفت تو همه چی رو از من گرفتی گفت دوستامو نمیبینم گفتم تو که کلی با اونایی
    گفت هر بار با ترس و عذاب وجدان بوده
    گفتم خب حالا بدون عذاب وجدان برو هر جور دوست داری من دیگه غر نمیزنم
    گفت دیگه دوست ندارم بهم خوس نمیگذره خلاصه شروع کرد انقدر از من بد گفت بعد گفت از خانواده ات خوشم نمیاد مادرت چرا فلان موقع رفت در یخچالو باز کرد چرا پنجره رو باز کرد بابات چرا گفت بریم عید خونه عموت چرا گفت ماشین رو ببرید فلان مکانیک گفتم میخواستم کمک کنن گفت نمیخوام کسی کمک کنه گفت من این زندگی رو نمیخوام کیو برم ببینم گفتم طلاق بگیریم گفت باشه ولی توافقی گفتم نه من حق و حقوقمو میخوام گفت
    یهو گریه ام گرفت خیلی بعد اومد گفت معذرت میخوام عصبانی بودم
    بعد از یکم من گفتم‌ یه بار دیگه حرفاتو بگو میخوام بنویسم برای خودم که بادم بمونه داشتم بهانه گیری میکردم
    بحث رفت سر طلاق دوباره گفت من هیچی ندارم گفتم چرا نداری من و تو که تقریبا حقوقمون یکیه اندازه هم هم خرج میکنیم چرا تو هیچ پس اندازی نداری
    گفت یعنی میگی من پولمو میبرم جای دیگه گفتم من اینو نگفتم
    گفت پس چی گفتم تو پولتو جمع نمیکنی صرفه جویی نمیکنی چمیدونم

    ولی واقعا نمیدونم چرا هیچ وقت پول نداره تو حسابش
    بهرحال گفت من تو خرید خونه انقدر پول دادم که با تورم نیشه انقدر فللن موقع طلا خریدم فلان موقع پول دادم بهت و ... همه رو از مهریه کم کن گفتم پس این مدت که تو این خونه بودی بالاخره خونه اجاره هم داره
    میدونم حرفم اشتباه بود ولی خودش شروع کرد به این جزییات

    یهو قاطی کرد داد و بیداد کرد رفتم معذرت خواستم گفتم منطوری نداشتم بدتر کرد کادومو پرت کرد سمتم هرچی دم دست بود پرت کرد
    رفت لباس پوشید گفت میرم نزاشتم برت گفتم من شب میترسم گفت میبرمت خونه بابات گفتم نیستن گفت میبرمت خونه خاله ات خلاصه نرفت رفت دو تومن ریخت به حسابم گفت اینک پول اجاره امشبم
    فرداش زنگ زدم ج نداد
    فردا شبش اومد وسایلاشو جمع کرد رفت
    اس ام اس دادم معذرت خواستم ده بار زنگ زدم ج نداد
    داشتم دیوونه میشدم
    قلبم داشت درمیومد
    سب نیومد فرداش ساعت یازده اینا اومد رفت خوابید
    دستش هم حوله اینا بود فک کنم رفته بود ایتخر با دوستاش
    امشب هم تا الان نیومده
    هفته قبل رفته بودم مشاور گفت تو خیلی آدم آویزون و دم دستی هستی و مردها اصلا اینجوری دوست ندارند تو همیشه براش آماده ای گفت اصلا بهش توجه نکن خیلی عادی و سرد برخورد کن گفت اصلا لازم نیست هی ازش بپرسی راضی هستی دوست داری؟
    لطفا شما هم راهنماییم کنید چی کار کنم تو این دو روزی که نبود خیلی حالم بد بود
    سلام گرامی
    من تصور میکنم نداشتن اختلاف سنی باعث به وجود آمدن این مشکلات شده و اون فکر میکنه جوانی نکرده و به خاطر ازدواج با شما به اونچیزی که باید میرسیده نرسیده و الان چیزی نداره به همین دلیل دستش توی جیب شماست. این عدم قدرت در مقابل شما باعث سرخوردگی اون شده و اون علت این عدم قدرتشو شما میدونه که به خاطر زندگی با شما نتونسته به جایی برسه.

  2. 2 کاربر از پست مفید darknight تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (پنجشنبه 04 مرداد 97), دختر صبور (چهارشنبه 13 تیر 97)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 بهمن 98 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1397-4-03
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    34

    تشکرشده 30 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    لطفا راهنمایی کنید
    شبا ساعت یازده میاد سلام میدم جواب نمیده مستقیم میره تو اتاق رو زمین میخوابه در رو هم میبنده
    من باید چی کار کنم

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 بهمن 98 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1397-4-03
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    34

    تشکرشده 30 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به darknight
    ممنون از پاسخت
    ولی اون میخواست به چی برسه فوق لیسانسه با هشت سال سابقه کار
    به نظرم اگر یه نفر بخواد اینجوری فکر کنه واقعا خودخواهیه
    تازه همه دوستاش و هم سنو سالاش به همین شکل ازدواج کردند
    حالا به فرض که یه همچین نظری منطقی باشه
    الان تکلیف چیه چون فکر میکنه جوونی نکرده باید منپ طلاق بده بعد بره جوونی کنه
    نمیفهمم

  5. کاربر روبرو از پست مفید دختر صبور تشکرکرده است .

    darknight (شنبه 16 تیر 97)

  6. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    شما کارتون تمام وقته؟

    تفریحات شخص شما چیه؟

    زندگی رویایی و خوشبختی که در ذهن خودتون دارید رو توصیف کنید برامون.

    چقدر با هم وقت میذارید برای تفریح و سفر؟

    خانه داری و کارهایی که زنانه است رو چقدر انجام میدید؟ مثلا آشپزی و غذاهای متنوع، تزیین غذا، درست کردن دسرها، کیک و شیرینی پزی، کار های هنری، دکوراسیون خونه، رسیدگی به گل و گیاه و...

    شخصیت خودتون لطافت زنانه داره یا از آون زنهای خیلی قوی هستید که یه پا مرد هستن برای خودشون؟

    رابطه شما با خانواده ایشون چطوره؟

    در تصمیم گیری ها، چقدر با شوهرتون مشورت میکنید؟ و چقدر به نظراتش اهمیت میدید و عمل میکنید؟

    اگر در مساله ای مشورت بخواید از دیگران، شوهرتون رو برای مشورت ترجیح میدید یا پدرتون رو؟

    در حضور خانوادتون، چقدر به شوهرتون احترام میذارید و طوری رفتار کرده آید که اعتبار ایشون پیش خانوادتون حفظ بشه و روز به روز بیشتر باشه؟

    اینها رو لطفا جواب بدید. کتاب رازهایی درباره مردان از باربارا دی انجلس رو هم حتما بخونید
    ویرایش توسط Pooh : سه شنبه 12 تیر 97 در ساعت 22:32

  7. 3 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    m.reza91 (سه شنبه 12 تیر 97), tavalode arezoo (سه شنبه 12 تیر 97), دختر صبور (چهارشنبه 13 تیر 97)

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 بهمن 98 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1397-4-03
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    34

    تشکرشده 30 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام pooh عزیز
    ممنون از پاسخت
    شما کارتون تمام وقته؟ : بعله ساعت 7:15 تا ساعت 2:30 هست. (البته هفت ماه هست که اینطوره قبلا دانشجو بودم و بعد از اون درگیر دانشگاه و درس بودم)
    زندگی رویایی و خوشبختی که در ذهن خودتون دارید رو توصیف کنید برامون: همسرم دوستم داشته باشه بهم توجه کنه نشون بده که بهم علاقه داره بچه داشته باشم از کاری که دارم راضی هستم حالا سعی میکنم کمی هم پیشرفت کنم توش. وقت داشته باشم فیلم نگاه کنم نقاشی کنم کلاس ورزش برم. خانواده ام رو ببینم. زندگی معمولی دوست دارم.
    چقدر با هم وقت میذارید برای تفریح و سفر؟ : ایشون شب ها اگه خیلی زود بیاد ساعت 8 میاد خونه ساعت ده ونیم هم میخوابه وسط هفته اصلا وقت نداریم برای تفریح مشترک. مسافرت خوب میریم مثلا بهمن سرفتیم شمال (دو تایی) اسفند رفتیم ترکیه (دوتایی) عید رفتیم شهرستان (عید دیدنی) تو تعطیلات قبلی هم رفتیم شمال (با دوستامون). هر چهار تا مسافرت با برنامه ریزی من بود تقریبا چون تو دورانی بود که ایشون میگفتن از هیچی راضی نیست و کلا خیلی با رضایت نمیومد و تو قیافه بود. بعدش هم مثلا سر کوچکترین چیزی اعتراض می کردم میگفت خودت گفتی بریم.
    خانه داری و کارهایی که زنانه است رو چقدر انجام میدید؟ مثلا آشپزی و غذاهای متنوع، تزیین غذا، درست کردن دسرها، کیک و شیرینی پزی، کار های هنری، دکوراسیون خونه، رسیدگی به گل و گیاه و... : تقریبا خانه داری و کارهای خونه رو انجام میدم خیلی غذاهای متنوع نمی پزم چون همسرم شکمو نیست و خیلی کم غذاست ولی خب همیشه غذا دارم به ندرت از بیرون میگیریم. اوایل که حال و حوصله داشتم کیک می پختم. دکوراسون منزل هم علاقه دارم و خونه ام با سلیقه است. گل و گیاه اینا هم داریم .
    شخصیت خودتون لطافت زنانه داره یا از آون زنهای خیلی قوی هستید که یه پا مرد هستن برای خودشون؟ : کلا سعی می کنم کارهامو خودم انجام بدم به اون نگم جدیدا چون انجام نمی ده و سنگ رو یخ میشم. مثلا بهش میگفتم باهام بیا دندون پزشک انقدر این هفته هفته بعد کرد که خودم رفتم تازه اون موقع که رفتم تو خونه بیکار نشسته بود. سعی می کنم خریدها و ... ولی چون تا دیر وقت سر کاره سعی میکنم خیلی کارهای خونه و خرید هارو خودم انجام بدم که میاد خونه استراحت کنه. در مورد کارهای مردونه مثل بنزین زدن ماشین اینارو همیشه میندازم گردنش میگم خودت انجام بده. ولی در مورد خرید خونه و ... انقدر منفعل عمل می کنه که مجبور میشم خودم دست به کار شم یا مثلا خرید ماشین (البته به خودم قول دادم دیگه نکنم) میگه من به شدت استرس میگیرم و اصلا برام مهم نیست مثلا خونه یا ماشین بخرم. تو برات مهمه خودت میکنی پس منتی نزار.
    خیلی از بالا به نگاه میکنه سر مسافرت رفتن خرید برای خونه یا هرچی منفعل عمل می کنه بعد که من میگم یا با اکراه انجام میده یا نمیده بعد هم میگه من کلا هیچی برام مهم نیست.

    رابطه شما با خانواده ایشون چطوره؟ : اوایل خیلی خوب نبود خانواده ایشون بسیار پنهان کار هستند مثلا دیشبش همسرم اونجا بوده منم میدونم که اونجا بودم امروز به مامانش زنگ میزنم هیچ صحبتی راجع به اینکه همسرم اونجا بوده نمیکنه . یا مثلا خواهرش از خارج داره میاد یه روز مونده بیاد به من میگن. یا میخوان برن خارج دو روز مونده به من میگن. خیلی پنهان کارند مثلا گروه تلگرامی خانواده شون فقط خودشون هستند بدون عروس و دوماد در حالی که ما همه عروس ها و دومادها هستیم یه بار پویا گفتم گفت ما از اول قرار گذاشتیم که گروهمون فقط خودمون چهارتا باشیم.
    پدرش هم خیلی موذب رفتار میکنه کلا طوری رفتار می کن که احساس راحتی نکنی زیاد خونشون. دوران نامزدی هم که میرفتم خونشون همسرم خوشش نمیومد گفت بهم که من دوست ندارم تو بیای انگار میرفتم از کارهاشون سر در میاوردم. اوایل نامزدی من خیلی میرفتم کادو میخریدم و اینا ولی قبل از ازدواج و بعدش رابطه مون خوب نبود من میگفتم اونا خیلی بی تفاوت هستند نسبت به من مادرش چند بار تیکه انداخت (البته در کل رفتار مهربانانه ای با من دارند پدر و مادرش) ولی یکم من اون موقع زیاده روی کردم البته تا حالا رودر رو بی احترامی نکردیم اصلا به هم دیگه. ولی الان حدود یک سال و نیم هست که خوب شدم باهاشون.

    در تصمیم گیری ها، چقدر با شوهرتون مشورت میکنید؟ و چقدر به نظراتش اهمیت میدید و عمل میکنید؟ : اون میگه خیلی کم. به گذشته نگاه میکنم میبینم که کم به نظرش اهمیت دادم و سعی کردم اونو با نظر خودم موافق کنم.
    اگر در مساله ای مشورت بخواید از دیگران، شوهرتون رو برای مشورت ترجیح میدید یا پدرتون رو؟ : شوهرم رو. کلا اول از همه به اون زنگ میزنم خبر جدید رو میگم. بیش از حد بهش توجه میکنم. ولی اون فکر میکنه که من تحت تاثیر مادرم هستم.
    در حضور خانوادتون، چقدر به شوهرتون احترام میذارید و طوری رفتار کرده آید که اعتبار ایشون پیش خانوادتون حفظ بشه و روز به روز بیشتر باشه؟ : خیلی احترام میزارم بهش. خانواده ام هم خیلی خیلی بهش توجه میکنن و احترام میزارند بهش. خودش هم اینو میدونه. مخصوصا پدرم بسیار با احترام و با شخصیت باهاش رفتار میکنه.

    اینم بگم همسرم نسبت به مردهای که نسبت به اون پولدار ترند یا موقعیت شغلی بالاتری دارند حسادت داره و سعی می کنه باهاشون رو در رو نشه. چه همسایه باشه چه فامیل باشه چه دوست باشه. و راجع بهشون زیاد خوب نمیگه. یکی از دلایلی که من سعی میکردم همه چی براش فراهم کنم که احساس کمبود تو زندگی با من نکنه این بود که خیلی تلاش میکردم ماشین وخونه خوب داشته باشیم و دیگه با حسرت و عصبانیت راجع به دیگران حرف نزنه. چون موقع ازدواج همه دغدغه اش اینا بود.

    وقت هایی که باهاش حرف میزدم میگفتم آخه چرا اینطوری میکنی میگفت من کلا راضی نیستم این زندگی نیست که میخواستم. من دوست داشتم مثلا میرفتم اسنپ کار میکردم بعد میومدم خونه کتاب میخوندم و کلاس موسیقی میرفتم. تئاتر میرفتم و ...
    میگم خوب برو همه اینارو میگه نمیشه دلم راضی نیست
    خیلی کلاف سردرگم حرف میزنه.
    کلا شدیدا آدم حساسیه خودش هم میدونه یکی تو خیابون تنش بخوره بهش معذرت نخواد آسمون و زمین رو بهم میدوزه به خاطر همین اغلب بیرون نمیاد میگه خوشم نمیاد از فرهنگ مردم ایران. تو سر کار همش با آدم ها درگیره این بهم اینجوری گفت حق نداشت بگه اون یکی اونطوری گفت چرا گفت. من هم همیشه سعی میکردم بهش بگم طبیعیه حساس نباش بدتر عصبانی میشد. تو رانندگی شدیدا با راننده های اطراف درگیره یکی بپیچه تو لاینش باید حالشو بگیره. خیلی هم ترسو هست. خودش میگه من و بابام خیلی ترسوییم. مثلا یه صدا راه رفتن از طبقه بالا یا راه پله بیاد یا صدای آهنگ از همسایه بیاد (که اصلا من متوجه نبودم یا نمیشنیدم تا قبل از این که اون بگه) شروع میکنه هی غر غر کردن بد و بیراه گفتن.
    تو خونه هم کلا اخبار گوش میده فحش میده بد وبیراه میگه که بعضی وقتا میشینم باهاش حرف میزنم بابا انقدر حساس نباش اینقدرها هم همه چی بد نیست که عصبانی میشه یا انقدر با من بحث میکنه که قانع میشم همه چی واقعا خیلی آزاد دهنده است. اینم بگم حالا خیلی شبیه اون شدم الان به رفتارهای دیگران حساس شدم. نمیدونم چرا وقتی میریم بیرون یا تو خونه اگه سرو صدا از همسایه ها بیاد اونم خونه باشه من استرس میگیرم. خبر بد تو کشور باشه من استرس اینو دارم که الان اون ناراحت و عصبانی میخواد بشه.

    خودش هم میگه من آدم عصبانی و سگی هستم. الان هم میگه اگه تو هم همه رفتارات عوض شه من نمیخوام من اصلا آدم زندگی مشترک نیستم. حتی اگه تو کلا خوب بودی و هیچ رفتار اشتباهی نداشتی من کلا آدم مشکل داری هستم و الان باز ناراضی بودم. اینم بگم که دوران قبل نامزدی هربار منو میدید غیبت پدر و مادر و خواهرشو میکرد. خیلی ازشون بد میگفت. میگفت بهم توجه نمیکنن منو دوست ندارند خیلی بین من و خواهرم فرق میزارن. خون منو کردند تو شیشه. ولی بعد از نامزدی که من دیدمشون دیدم اینطوری نیستند تازه به نظرم هم خیلی خوب رفتار کردند. که من فکر میکنم انقدر با اوناهم اینجوری کرده بود ترجیح داده بودند که به حال خودش ولش کنند.
    در رفتار با دیگران بسیار با ادب و با شخصیت و شوخ طبع هست و از نظر بقیه خیلی آدم خوب و دوست داشتنی و خوش اخلاق و باشخصیت و مهربان هست. مخصوصا در مورد خانم ها که من بعضی وقت ها حسودیم میشه. دخترا بهم میگن خوش به حالت همسرت چه قدر خوبه و درکت میکنه.

    الان هم سه شبه میره تو اون یکی اتاق جواب سلام نمیده رو زمین میخوابه

    میخوام پنج شنبه و جمعه که خونه هست احتمالا، رو برم خونه دوستم. میترسم دعوامون شه. نظرتون چیه الان من باید چه رفتاری کنم.


  9. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 اسفند 97 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1396-7-12
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    1,524
    سطح
    22
    Points: 1,524, Level: 22
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    31

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط alm-snz نمایش پست ها
    لطفا راهنمایی کنید
    شبا ساعت یازده میاد سلام میدم جواب نمیده مستقیم میره تو اتاق رو زمین میخوابه در رو هم میبنده
    من باید چی کار کنم
    سلام. عزیزم خیلی ناراحت شدم این رفتارها خیلی غیر قابل تحمل هست به نظر من خودت رو کوچیک نکن و بگو توهم برای جدایی موافقی
    تا حالا بهش نگفتی؟
    خودت راستی نمیخوای جدا بشی؟

  10. کاربر روبرو از پست مفید k.aram تشکرکرده است .

    دختر صبور (پنجشنبه 14 تیر 97)

  11. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    سلام عزیزم
    قبول دارم که خیلی سخته
    من دقیق شمارو نمیشناسم
    ولی فک میکنم مشاور بد نگفته
    شما باید ایشونو بعضی وقتا رها کنی
    دائم ازش سوال نپرسی ... بهتره عادی باشی انگار که روحیت خوبه ... دیدی که خودش برگشت خونه در صورتی که گفت میرم
    شما سراغش نرو یکم تمل کن اگر اون اومد سراغت تحویلش بگیر و با محبت باهاش رفتار کن

  12. کاربر روبرو از پست مفید anisa تشکرکرده است .

    دختر صبور (پنجشنبه 14 تیر 97)

  13. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 خرداد 01 [ 02:25]
    تاریخ عضویت
    1396-9-29
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    5,314
    سطح
    46
    Points: 5,314, Level: 46
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 144 در 79 پست

    Rep Power
    28
    Array
    همسر شما هیچ وقت برای نعمت هایی که تو زندگی داره به مرحله ی احساس نیاز نرسیده پس قدر شناس که نیست هیچ، طلبکار هم هست! ایشون رو به حال خودش بذارید. بد نیست به یه مسافرت فکر کنید. بذارید دلش برای شما تنگ بشه.

  14. 2 کاربر از پست مفید Parastou تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (پنجشنبه 04 مرداد 97), دختر صبور (پنجشنبه 14 تیر 97)

  15. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    این دو تاپیک رو مطالعه بفرمایید و مشخص کنید چقدر در مورد شما سازگاره، و به نظر خودتون باید چیکار کنید؟
    http://www.hamdardi.net/thread-28347.html
    http://www.hamdardi.net/thread-6377.html

  16. 3 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    Pooh (پنجشنبه 14 تیر 97), tavalode arezoo (سه شنبه 02 مرداد 97), دختر صبور (پنجشنبه 14 تیر 97)

  17. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 بهمن 98 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1397-4-03
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    34

    تشکرشده 30 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آنیسا و پرستوی عزیزم ممنونم سعی میکنم روحیه ام خوب باشه ولی بعضی وقت ها فکر میکنم نکنه فک کنه من که خیلی حالم خوبه و بزاره و بره بگه اصلا ناراحتی ها و وضعیتمون روش تاثیر نزاشته

    سلام به m.reza91 خوندم اون دو تا تاپیک رو از تاپیک اول تقریبا چند مورد رو مثل زیاد زنگ زدن پرسیدن کجایی رو انجام میدادم از تاپیک دوم خیلی کم گذاشتم زیاد پشتیبان و حامی نبودم بیشتر سرکپفت میزدم ولی کاملا غیر عمدی و بدون غرض ورزی و تازه الان متوجه اشتباهاتم شدم امیدوارم کمکم کنید
    امیدوارم فرصت جبران بهم بده

    الان تو این وضعیت که جواب سلام نمیده بسیار خشن رفتار میکنه شب ها دوازده میاد میره تو اتاق میخوابه فقط باید چی کار کنم
    تا کی میخواد ادامه بده


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. میل به ازدواج در کنار ترس از آن ، راه حل چیست ؟
    توسط یه آدم در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 10 تیر 94, 15:02
  2. همسرم پشت من نیست
    توسط hamdard20 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 مرداد 93, 09:00
  3. چک لیست بهداشت روانی = چک لیست مسلمانی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن دین و روانشناسی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 خرداد 93, 03:00
  4. در مسابقه ی زندگی گل زدن هنر نیست بلکه گل شدن هنره !
    توسط مو طلایی در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 مرداد 90, 10:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.