به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1394-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    4,610
    سطح
    43
    Points: 4,610, Level: 43
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خيلي خستم نميفهمم سر زندگيم چه بلايي داره مياد

    سلام
    من واقعا ديگه خسته شدم كم اوردم زندگيم همش شده قهر و اشتي نميدونم چه زندگيه مشتركي در انتظارم خواهد بود
    ديروز دوباره به مشكل خوردم و الانم قهريم وقتي مشكلات بعضيارو ميشنوم يا ميخونم ميبينم واقعا ما داريم بچه بازي ميكنيم ولي دست خودم نيست نميتونم جلوي اين اتفاقارو بگيرم
    جريان ازينقراره كه پنجشنبه نامزدم خونه ما بود و گفت فردا ميخوام برم شمال (البته منظورش با من بود)(شمال برادرش با خانمس ويلا دارن قرار بود اونا برن و اينم به هواي اونا ميخواست بريم و من اصلا اونجارو دوس ندارم برا مسافرت)منم چون فرداش يعني روز جمعه تا عصر مهمون دعوت بودم و امكان بهم زدنشم نبود و از طرفي هم واقعا ازين تصميمات دقيقه نود مخصوصا براي سفر متنفرم بهش گفتم من نميتونم و نميشه كه گفت ديت خودته مگه من مردم هرچي گفتم بگو چشم(با صداي حالت دعوا ولي به شوخي) اياد حرف مشاور افتادم كه بهم گفت يه ماه هركار ميگه بكن بهش محبت كن و بعدش عليرغم ميل باطنيم تقريبا موافقش شدم بعد شب نشيني رفتيم پيش دوستامون دوستمون پيشنهاد سفر تعطيلات دوروزه رو داد جالب اينجاست كه قبول كرد و گفت از خدامه ولي اين(منظورش من بودم)مهمونه فردا و عصر ميتونيم حركت كنيم!!!
    انگار خودشم يادش رفت كه تو خونه بهم اون برنامرو گفته بود خلاصه من گفتم اخه بي برنامگيه كه چي جمعه عصر بريم با شما شنبه عصرم برگرديم اينهمه راحو خسته كنندست و بزاريم يه فرصت ديگه...خلاصه قرار شد اگه اوكي شديم خبرشون كنيم....كه موقع برگشت تاخونمون يه مسير نيم ساعته رو تو ماشين باهام حرف نزديم و اومد منو دم در خونمون پياده كرد.فرداش يعني روز جمعه من مهموني رفتم و اخراي مهموني ساعت پنج بود كه ديدم زنگ ميزنه كه دارم ميرم شمال دربيا ازونجا بريم گفتم يه ساعته درميام حرف ميزنيم پرسيدم با كي ميريم گفت دوتايي(ميدونه عاشق دوتايي رفتنم)گفتم كجا ميمونيم گفت ويلاي داداشم با زنش رفتن اونجا ...گفتم جز اونا كي هست گفت نميدونم!(درحالي كه اوندوتا رفتني حتما چندين نفرم ازينجا ميرن باهاشون از فاميلاي نامزدم كه دوس ندارم باهاشون مسافرت برم)شبش تو اينستا فهميدم كه خواهراش با خانوادشون و دختر خالش با خانوادشم دوروزه رفتن اونجان!!!!!!!ولي بهم گفت نميدونم كي هست اونجا!!!!
    خلاصه من از مهموني در اومدم و اومدم خونمون و ز زدم بهش كه با ارامش راضيش كنم كه از هيچ لحاظ بصرفه نيست اينهمه راه پاشيم مبريم و يه روزه برگرديم پيشنهاد دادم بيا دنبالم بريم خونه خودمون شام درست كنم فيلم بگيريم بشينيم دوتايي لذت ببريم فردارو هم از صبح ميريم گردش همينجا خوش ميگذرونيم كه راضي نشد و اخر سر گفت باشه تو بمون خونتون و منم كار دارم كارامو ميكنم
    هيچي نگفتم و خدافظي كرديم
    و من زدم زير گريه و مامانم فهميد و درد دلم باز شد و گفتم بهش ديگه نميخوام طلاق ميخوام بگيرم
    مامانمم گفت يه مدتيه حس ميكنم رابطتون مثل قبل نيست با هم ...
    در اين حين ديديم زنگ در خورد و نامزدم اومد بيخبر پاشدم رفتم دسشويي منو نبينه با اون وضع صورتمو شستم كه اومد درو باز كرد و فهميد چشام قرمزه و سلام داد و هيجي نگفت نشستيم يه يه ربعي و مامانم تنهامون گذاشت و هيچ حرفي نزديم و پاشد با مامانم خدافظي كرد و رفت ...از ديروزم خبري ازش نيست فقط ميدونم سفر نرفته و همينجاست
    مخستم
    حتي نميتونه براي با من بودن كاري كنه
    فقط ميخواد به هر قيمتي كه شده با جمع باشه
    با من بودنو دوست نداره
    از عيد به اينور كه كارش سختتر شده عصبانيتر شده خيلي وقتا حتي ديگه منو نميبوسه پيش هم ميمونيم ولي رابطه نميخواد بقول خودش غيرتيتر شده دوتايي جايي رفتني هرجايي نميبره منو درحالي كه چهارنفرم پيشمون باشن ميبره ،مشاور بهم گفت اعتمادشو جلب كني بايد ولي اون خودش ميدونه من چطور دختري هستم اتفاقي هم نيوفتاده كه بدبين شده
    منم روزبه روز دلسرد تر ميشم و بيحس تر

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1394-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    4,610
    سطح
    43
    Points: 4,610, Level: 43
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    كاش كمكمكنين بتونم اروم بشم
    دارم دق ميكنم

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1394-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    4,610
    سطح
    43
    Points: 4,610, Level: 43
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    يعني موضوع من اينقدر پيش پا افتاديت يا اينقدر حاده كه كسي از ديروز كمكي از دستش برنيومده؟حالم واقعا خرابه با خانوادم نميتونم حرف بزنم كسيو هم ندارم و نميخوام به اطرافيانم مشكلمو بگم...شب براش پيام فرستادم از حال الانم ننوشتم از اينكه چه حس بدي دارم اينروزا ازينكه چقدر به توجهش احتياج دارم ولي پياممو ديده و باز نكرده....من اشتباه كردم حسميكنم اين اون شوهري نيست كه بتونه خوشبختم كنه

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام

    فعلا که سایت خلوت شده کسی نیست. احتمالا خلوت تر میشه !!!

    نوشته های شما بیشتر شبیه درد دل کردن بود تا بیان مشکل. راستش من خودم خیلی متوجه نشدم بالاخره مشکل تون چیه؟ مشکل تون رو واضح و روشن بیان کنید و توجه داشته باشید خواننده ها تو ذهن شما نیستند.

    از گذشته هم که افسردگی شدید داشته و دارید. به نظرم حتما به روان پزشک مراجعه کنید وگرنه حال تون بدتر میشه. 2 ماه اول رو تحمل کنید به تدریج بهتر میشید. البته دکتر باتجربه و خوب باید انتخاب کنید.

    موفق باشید

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1394-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    4,610
    سطح
    43
    Points: 4,610, Level: 43
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    سلام

    فعلا که سایت خلوت شده کسی نیست. احتمالا خلوت تر میشه !!!

    نوشته های شما بیشتر شبیه درد دل کردن بود تا بیان مشکل. راستش من خودم خیلی متوجه نشدم بالاخره مشکل تون چیه؟ مشکل تون رو واضح و روشن بیان کنید و توجه داشته باشید خواننده ها تو ذهن شما نیستند.

    از گذشته هم که افسردگی شدید داشته و دارید. به نظرم حتما به روان پزشک مراجعه کنید وگرنه حال تون بدتر میشه. 2 ماه اول رو تحمل کنید به تدریج بهتر میشید. البته دکتر باتجربه و خوب باید انتخاب کنید.

    موفق باشید

    سلام
    من تحت نظر مشاور هستم دكتر بهم گفت افسردم با نامزدمم هم حرف زد و چند تا علفيات گياهي توصيه كرد كه مصرف كنم
    يك جلسه هم با نامزدم حرف زد و به اونم گفت كه علت افسردگيم اون هم دخيله به من گفت به نامزدت گير نده و به اونم گفت هواي نامزدتو داشته باشو كمكش كن ازين حال دربياد
    مشكل من اينه كه اونطور كه دلم ميخواست نيست من ادم رومانتيكي هستم اصلااينطور چيزا سرش نميشه وقتي هم ميشه خيلي مزخرفه انگار داره فيلم بازي ميكنه خيلي خشك و خنده دار اداي رومانتيكارو درمياره از بس خودشو غرق كار كرده تبديل به ادم خشن و يه ادم اهني شده
    از اول نامزديمون مشكل اينكه دوتايي سفر بريم داشتيم اواسط بهتر شد و چند بار باهم دونفره سفر رفتيم دلم خوش شده بود كه اخلاقش اونطور كه ميخوام شده ولي از عيد به اينور دوباره شده همون قبلي و يا شايد هم بدتر و غير منطقيتر هر جا ميريم بايد جمع بريم فرقي هم نداره خانوادش يا خانوادم يادوستان
    طوري كه برنامه ميريزه پيشنهاد ميده با فلاني بريم جايي وقتي فلاني برنامش جور نميشه باهامون بياد، ايشونم ميگه نريم بهتره!حالا اين رفتن يا مسافرت خارج از شهر يا كشور باشه و يا يه سفر دو سه ساعته نزديك و يا رفتن به يه كافه!
    وقتي با كسي هستيم انرژيش مضاعف ميشه طرف حتي اگه ساكت ترين و بيانرژي ترين باشه مثل من اينقدر از هر طرف باهاش با شور و شوق حرف ميزنه كه ...ولي اگه با من بره چون من ساكتم بقول خودش و اخمو اونم ساكت ميشه با اين رفتاراش من حس ميكنم منو دوست نداره و من فقط بعنوان يك عروسكي هستم كنارش كه بگه بله منم زن دارم و پوز قيافه و خانوادمو بده

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1394-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    4,610
    سطح
    43
    Points: 4,610, Level: 43
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امروز سه روزه كه سر همون مساله از هم دوريم و قهر و بيخبر ...ازش سرد شدم ...حتما اونم ازم سرد شده
    خواهش ميكنم كمكم كنين

  7. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 16:28]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,218
    سطح
    19
    Points: 1,218, Level: 19
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 89 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم من تاپیکهای قبلی شمارو خیلی سریع مرور کردم. سوالی که هست چرا انقدر نامزدی شما طولانی شده تاریخ عروسی مشخص نشده هنوز؟ وقتی مدت نامزدی طولانی بشه این ناراحتی ها و حساسیت ها بخصوص برای دختر پیش میاد. فکر نمیکنی دلیل ناراحتی و زودرنجیت با این مسئله در ارتباط باشه؟
    میتونی صفات مثبت و منفی نامزدت رو بنویسی؟

  8. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1394-7-08
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    4,610
    سطح
    43
    Points: 4,610, Level: 43
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Fariba.89 نمایش پست ها
    سلام عزیزم من تاپیکهای قبلی شمارو خیلی سریع مرور کردم. سوالی که هست چرا انقدر نامزدی شما طولانی شده تاریخ عروسی مشخص نشده هنوز؟ وقتی مدت نامزدی طولانی بشه این ناراحتی ها و حساسیت ها بخصوص برای دختر پیش میاد. فکر نمیکنی دلیل ناراحتی و زودرنجیت با این مسئله در ارتباط باشه؟
    میتونی صفات مثبت و منفی نامزدت رو بنویسی؟
    تر

    سلام خيلي خيلي ممنون كه برام وقت گذاشتين خيلي خوشحال شدم بالاخره يكي خواست كمكم كنه
    اره خودمم يكي از عوامل اينهمه ناراحتيمونو همين طولاني شدن نامزدي ميدونم
    مامانم ميگه ربطي نداره چه بسا همون سال اول ميرفتين سر خونه زندگيتون الانم با يه بچه مجبور بودي غر بزني همش !
    والا خودمم قاطي كردم تازگيا قدرت تحليل رو هم احساس ميكنم از دست دادم نميتونم تصميم بگيرم خيلي ضعيف شدم...تو اين مدت بخاطر ساختن خونه نامزد مونديم البته الان يه ساله تموم شده و قراره بعد از محرم صفر عروسي كنيم...منم از عروسي گرفتن ميترسم هيچ شور و شوقي برام نمونده نميدونم چيم شده اصلا خوشحال نيستم...
    خصوصيات مثبت نامزدم:
    برخورد خوب با خانوادم
    -خيلي شاده حتي اگه مشكلات بزرگي داشته باشه بر اين عقيده هست كه دنيا دو روزه بايد شاد بود
    -مسئوليت پذيره و كاري
    -دلش صافه و هيچوقت بد كسيو نميخواد
    -وفاداره و سربه زير
    -خوشبينه و اميدوار
    -هميشه مقابل خانوادش از من حمايت ميكنه و هميشه خواسته پيششون بزرگم كنه برخلاف اينكه پيش خانواده خودم گاها اينطور نيست

    ويژكي منفي:
    -زود از كوره درميره و عصبي ميشه و تن صداش بلنده
    -لجبازه مخصوصا اگه من شروع كنم لجبازيو
    -تشنه ي محبته و ميخواد نازشو بكشم
    -هميشه راست حرف نميزنه و به اين جمله اعتقادي نداره كه ناراحتي با شنيدن حقيقت خيلي بهتر از ناراحتي بعد اينه كه بفهمي حقيقتو ازت پنهون كردن يا براي اينكه ناراحت نشي بهت دروغ گفتن درموردش!
    -اولويت اولش كاره پول در اوردن بعد حرف زدن با من!
    -بلد نيست رمانتيك باشه و حرفاي خوب خوب بزنه من ادم خيلي احساسي هستم و با اين رفتارش من ازش سرد و سردتر ميش
    -اكثرا گردش و سفر با جمع رو به سفر دوتايي ترجيح ميده و اين مساله واقعا منو عذاب ميده بخاطر اين اخلاقش هيچوقت نميتونيم به جايي كه ميخواهم بريم بگرديم بريم و يا زمانش دست خودمون نميشه ، چون تو جمع بايد تابعه جمع بود
    ویرایش توسط sara94sara : دوشنبه 28 خرداد 97 در ساعت 22:28

  9. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    با اين چيزايى ك ميگى شوهرت ي ادم برون گرا ست و شما درونگرا،
    يكم تو همين سايت يا گوگل سرچ كن، ميگه چطور باهم به تعادل برسى

    خب با همسرت حرف بزن بگو عزيزم من سفر دوتايى دوست دارم ، تو با جمع بودن!
    اگه ميخواى جفتمون خوشحال باشيم و لذت ببريم يه بار جورى ك تو دوس دارى سفر ميريم، ي بارم جورى ك من دوس دارم.
    همينارو بهش بگو
    وقتى اتقد مهربونه، ازش بخواه، محبتشو بيشتر نشون بده، مطمعن باش به حرفت گوش ميده
    ( منو همسرمم همين مشكلو داريم دقيقا)

  10. کاربر روبرو از پست مفید Somebody20 تشکرکرده است .

    Fariba.89 (سه شنبه 29 خرداد 97)

  11. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 16:28]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,218
    سطح
    19
    Points: 1,218, Level: 19
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 89 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خصوصیات مثبتی که نوشتی برای مرد در زندگی مشترک خیلی عالی و مهم و حتی حیاتی هستن مسئولیت پذیری، وفاداری، حمایت گری. خصوصیات منفی ای هم که نام بردی اونقدر جدی به نظر نمیان مثلا اینکه کار براش حرف اول رو بزنه جز خصوصیت اغلب آقایون هست و خصلت منفی هم حساب نمیشه ذاتشون به این شکله.
    اگر همسرت فرد رومانتیکی بود که صبح تا شب ده بار به تو زنگ میزد باهات حرف بزنه ولی مسئولیت پذیری زندگی رو نداشت اهل کار نبود یا جلوی دیگران میخواست خوار و خفیفت کنه خوب بود؟ عزیزم مرد مسئولیت چرخوندن زندگی رو داره و طبیعیه که جدی تر به مسائل خارج از منزل و کاری نگاه کنه.
    اگر وقت آزادت زیاده سرتو در روز به یک فعالیت مفید و آموزشی گرم کن تا دنبال دریافت محبت و تماس و پیام عاشقانه در طول روز نباشی. (اگر اتفاق افتاد چه خوب و اگر اتفاق نیفتاد حتما امکانش نبوده و ایرادی نداره)
    اگر شما لجبازی میکنی دیگه انتظار نباید داشته باشی همسرت هم در جواب لجبازی نکنه. مردها در این مسائل خیلی از ما خانمها میتونن بچه گانه تر رفتار کنن. خیلی وقت ها ما باید راه بالغانه رفتار کردن رو یادشون بدیم با رفتار بالغانه خودمون !
    حرف ها و کارهای رومانتیکی که ازش میخوای رو مستقیم بهش بگو و یاد بده. خیلی از مردها حتی تا چند سال بعد ازدواج بلد نیستن و به مرور یاد میگیرن. بازم به جای شکایت کردن بهترین کار اینه خواسته های معقول و عاشقانه رو مستقیم بهشون بگیم.
    در مورد سفر هم پیشنهاد من اینه یه روز که رابطه تون خوب هست بهش بگو در حد یه گردش کوچیک خارج از شهر با هم برین نه پیک نیک یا سفر طولانی یه گردش فقط در حد اطراف شهر رفتن توی جاده و مثلا یه ناهار خوردن تو راه. سعی کن اون روز خیلی شاد باشی خوش بگذرونین گرم صحبت کنی محبت دوست داره اون روز حسابی محبت و دلبری کنی از هیچی شکایت نکنی در نهایت هم بابت اون روز ازش به نحو احسنت تشکر کنی و تا چند روز هم به یادش بیاری که چقدر اون روز خوش گذشته. اگر همچین خاطره شیرینی از یک سفر کوتاه چندساعته براش بذاری خیلی بعیده خودش برنامه سفر دو نفره براتون نچینه.
    در کل هم سعی کن در این چند ماه باقیمونده شیوه های همسرداری رو یاد بگیری خودت رو برای همسر بودن و زندگی مشترک با تمام سختی هاش آماده کن صبوری کردن تحمل کردن مشکلات و همراهی کردن با مرد در زندگی مهمه الان که با این چیزهای ساده بهم میریزی زیر یک سقف برین کارت سخت میشه اگر آمادگی نداشته باشی. مشکلاتی که شما میای هرازگاه اینجا بیان میکنی همشون با یکم ظرافت و مهارت شوهرداری و البته رفتار بالغانه خانم قابل حل هستن.
    قهر این دفعه رو هم کش نده اگر همسرت داره بچه گانه رفتار میکنه شما یادش بده که قهر و بچه بازی مناسب زن و شوهر نیست. خیلی عادی و بدون منت کشی سر صحبت رو باهاش باز کن و دست از گله و شکایت سر مسائل بی اهمیت بردار. همسرش باش نه دوست دخترش!
    موفق باشی عزیزم.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. رهايي از وابستگي(انسان رهايي يافت
    توسط fateme71 در انجمن نامزدی و عقد
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 تیر 92, 17:27
  2. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 آذر 91, 12:27
  3. رهايي از وابستگي
    توسط پريوش در انجمن شخصیت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 15 آبان 89, 15:41
  4. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: دوشنبه 11 مرداد 89, 21:25
  5. کليدهاي طلايي براي زناني كه خواهان ارتباط موفق با شوهر خود هستند !
    توسط lord.hamed در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 11 شهریور 87, 23:48

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.