به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 15 , از مجموع 15
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 آبان 97 [ 18:52]
    تاریخ عضویت
    1397-3-22
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    619
    سطح
    12
    Points: 619, Level: 12
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 73.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 20 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط میشل نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز،با توجه به مشکل همسر شما، دارودرمانی رویکرد مناسبی نیست، بنابراین به "روانپزشک" مراجعه نکنید. شما که نمی خواید اینبار همسرتون به داروهای اعصاب وابسته بشه.به روانشناس یا مشاور خانواده مراجعه کنید. ترجیحا کسی رو پیدا کنید که در هر دو زمینه ی بالینی و خانواده تخصص داشته باشه.
    اتفاقا به این بعد قضیه هم فکر کردم ولی آیا میدونید همسرم فقط و فقط به خاطر اینکه یک قرص بگیره و این قرص براش معجزه کنه حاضره بده روانپزشک؟ینی میگه من برم یک قرصی بده که استرس رو لز من دور کنه و شاد و پر انرژی و اجتماعی باشم!!! میگم خب اگر همچین چیزی باشه چرا افراد به اعتیاد رو بیارن چرا افسردگی بگیرن همه میرن یکی یه دونه از این قرص ها که شما میگی میخورن خلاص ...حرف تو مغزش نمیره که جالبه بدونید این طرز تفکر از زبان یک آدم تحصیل کرده با جایگاه اجتماعی بالا بیرون میاد واقعا متاسفم برای خودم با این شوهر گردنمهمسر من الان خانواده من که می بینه شادن خاله ها و پسرخاله ها و پسردایی ها و دختر خاله ها و دایی ها که جمع میشن میگن میخندن میرقصن ایشون لام تا کام با کسی حرف نمی زنه استدلالش هم اینه که چون اونا پول دارن و از نظر جسمی مشکل ندارن شادن !!در صورتی که ایشون هم همه حوزه سالم و خوش تیپ هستن هم واقعا از نظر مالی چیزی کم نداریم فقط اضافه هم نداریم ینی یک خونه و یک ماشین با مبلغی پس انداز داریم و هر چیزی که بخوابیم میخریم و مسافرت هم میرسم ولی مثل اونا مثلا دوتا خونه یا چند تا ماشین نداریم که از نظر من اصلا مهم نیست ولی ایشون براش خیلی مهمه و تا پدر شوهر دختر خاله منو به خاک نماله آروم نمی گیره...بخاطرش با تمام خانواده قطع رابطه هستم و فقط عروسی ها اونم به زور و تهدید میاد ...یک حسادت عجیبی داره اگر بک نفر که از نظر مالی از خودش پایین هست بیاد خونمون اینقدر شاد و راحته و شوخی میکنه تحویل میگیره که کیف میکنم ولی وای به روزی که یک نفر بالا تر خودش ببینه...میدونم از بحث اصلی منحرف شدم ولی من جایی خوندم ریشه وسواس روی سلامتی استرس و اضطراب هست اینارو گفتم که بگم نکنه علتش این مسائل مالی باشه؟ینی ممکنه تا این حد بهش فشار اومده باشه؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید Tannha تشکرکرده است .

    mercedes62 (پنجشنبه 24 خرداد 97)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 آبان 97 [ 18:52]
    تاریخ عضویت
    1397-3-22
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    619
    سطح
    12
    Points: 619, Level: 12
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 73.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 20 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان خوبم سلام خیلی ردی حرف های شما فکر کردم حقیقت مشکل غذا خوردن پسرم تا حدودی حل شده (لااقل الان سیب زمینی و عدس و برنج میخوره خداروشکر من به همینم راضی ام)و اما همسرم ...خیلی باهاش حرف زدم البته حرف زدن های شبانه و در خلوت وقتی پسرم خوابه از نقطه قوت زندگی ماست و باعث میشه بهتر هم و نیازهای همو بشناسیم .من خیلی فکر کردم تا بار یک تحلیل درست از همسرم برسم میخوام برای شما تشریح کنم تا اگر لطف کنید و کمکم کنید.همسرم گذشته بدی داشته شکی درش نیست ،نتونسته خودش رو بروز بده به گفته خودش مادر و پدرش قط ازش درس و نمره میخواستن هیچ گونه کلاس ورزشی و هنری شرکت نکرده با هیچ دوستی حتی تا سر کوچه نرفته و کلا از نظر اعتماد به نفس و اجتماعی بودن مشکل داره خب من سعی کردم هیچ وقت ازش انتقاد نکنم همیشه ازش تعریف میکنم و اگر میخواد کاری رو انجام بده تشویقش میکنم حتی اگر از نظر من کارش درست نباشه(نمیدونم کارم درسته یا نه اگر اشتباهه بگید لطفا.بخاطر همین تا حدود زیادی به من وابسته ست اگر روزی باهاش قهر کنم یا بدونه ازش یا از چیز دیگه ناراحتم مثل یک جوجه مریض میوفته یک گوشه و من واقعا دلم براش میسوزه چه وقت هایی که اینجوری عمگینه چه وقت هایی که با ذوق از آرزوهاش میگه.حالا مشکل اساسی همسر من اینه که نمیتونه چی لز زندگی میخواد هر چند وقت یک بار به یک چیز به صورت کاملا افراطی پیله میکنه و میوفته دنبالش و شبانه روز ازش حرف میزنه و تحلیل میکنه و منو هم درگیر میکنه ساعت ها حرف میزنه و منم برای اینکه بدونه پشتش هستم با همون ذوق و شوق باهاش همراهی میکنم جتی اگر تو دلم اصلا خوشم نیاد از اون کار بعد یک مدت هم که کلی ازش حرف زده ول میکنه و حتی وارد عمل هم نمیشه صبر نمیکنه تا نتیجه کارش رو ببینه مثلا میگه میخوام بدم تو بورس فلان کنم ال کنم بل کنم کلی پول بابت کلاس و این چیزها میده کلی سرمایه میبره بعد یهو دیدی روز بعدش ول کرد با کلی ضرر یا میره ۲۰۰ پول باشگاه میده کلی وسیله ورزشی میخره روزها و ساعت ها از ورزش و تناسب اندام حرف میزنه حتی کلی کلیپ از حرکت های ورزشی که میکنه نشونم میده بعد دو روز میره ول میکنه برای کلاس خوانندگی و موسیقی هم همین بساطه دکتر دفتنش هم همیشه براهه...یعنی زندگی ما به قدری تحت شعاع این تصمیمات آنی و مسخره قرار گرفته که اصلا وقت نمیشه از منو اهداف من حرف بزنیم البته من خودم اعتماد به نفس خوبی دارم و هر هدفی داشته باشم زیاد در موردش با کسی حرف نمی زنم سعی میکنم روی راه های رسیدن به هدفم تمرکز کنم تا حاشیه ها وای همسرم دقیقا برعکسه فقط میخواد در مورد هدفش صحبت کنه و تایید یکیو داشته باشه اگرم تاییدش نکنم که میره تو خودش و همش یک گوشه دراز می کشه...راستش من از این رفتارها خسته شدم چندین بار بهش گفتم ولی اون انگار چیزی جز از این شاخه به اون شاخه پریدن و پرحرفی و گرفتن تایید من نمیخواد و زیاد به حرف های من اهمیت نمیده. حقیقت حس میکنم با یک مرد ببخشید بی عرضه که اصلا شبیه مردها نیست بیشتر شبیه پسر بچه هاست ازدواج کردم تو یک جمع هیچوقت حس نمیکنم یک مرد کنارمه(البته اینو هرگز بهش نگفتم)توی خونه حس نمیکنم کسی پشتمه راستش یه جورایی مطمئن هستم اگر مشکلی داشته باشم نباید ردی ایشون حساب کنم(البته دوست دارم بهم بگید چکار کنم که حس امنیت و آرامش داشته باشم کنارش).مثلا یک مثال که در مورد اینکه نمیتونم در مواقع سختی روش حساب کنم اینه که من زایمان کرده بودم و خانمها خوب میفهمن ‌ه علاوه بر سختی های بچه داری و درد هایی که آدم داره،احتیاج به توجه هم داره اما ایشون تمام مدت رفتن داخل یک اتاق دیکه به شدیدا وانمود میکردن که سرماخوردگی شدید دارن(همه میدونستن داره دروغ میگه حتی پدرش باهاش دعوا کرد که به زنت توجه کن)من واقعا سرخورده شدم نزدیک یک سال بخاطر این بی توجهی هاش ازش به شدت کینه داشتم.موارد دیگه ای هم پیش اومد که من واقعا به کمک احتیاج داشتم ولی ایشون نه تنها کنار من نبودن بلکه قوز بالا قوز شدن اما من هیچوقت نتونستم کارهاش تلافی کنم .حالا میخوام لطفا بهم بگید چطور از این مرد با این خصوصیات یک تکیه گاه برای خودم درست کنم؟آها اینم بگم اصلا اهل کادو خریدن نبود منم لز این اخلاقش خیلی بدم میومد که برای هر مناسبتی منو میبرد کادو میخریدن برای خودم اونم به اصرار من وگرنه اصلا یادش نمیبود. سر این موضوع دعواها داشتیم و اونم با هر دعوا مقاوم تر شد تا اینکه من کلا بیخیالش شدم و یک بار رفته بودن بیرون بدون مناسبت براش یک هدیه کوچک خریدم اومدم خونه خیلی زیبا کادو کردم وقتی لز بیرون اومد دید اشک تو چشماش جمع شد گفت عزیزم حالا میفهمم که تو میگفتی دوست دارم سورپرایز بشم یعنی چی ،هیچکس تا حالا به من اینجوری غافل گیرانه هدیه نداده بود که بفهمم تا جه حد آدم خوشحال میشه ...خلاصه خیلی خوشحال شد و از اون به بعد همیشه برای من سورپرایز داشت و این مساله حل شدمیخوام بگم ایشون درسته خیلی اشتباه دارن و خودشون هم به خیلی از این اشتباهات واقف هستن ولی خب ذات خوبی هم دارن دوست دارن درست بشن اما راهش رو بلد نیستن چون درست تربیت نشدن و من میخوام به کمک شما از ایشون یک مرد ایدال بسازم اگر میدونستم انعطاف این کارو ندارن مطرح نمیکردم ولی مطمئنم میشه ....منتظر نظرات قشنگتون هستم پیشاپیش ممنون

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 آبان 97 [ 18:52]
    تاریخ عضویت
    1397-3-22
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    619
    سطح
    12
    Points: 619, Level: 12
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 73.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 20 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درسته در برابر مشکلات بقیه مشکل من خیلی ناچیز هست ولی انگار سایت همدردی کلا سوتو کور شده حتی به مشکلات خیلی بد هم پاسخ داده نمیشه حجم تمام پاسخ ها افتاده گردن آقای یک دوست...پس فرشته مهربان،باغبان و بقیه کجا..

  5. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 98 [ 00:53]
    تاریخ عضویت
    1396-12-10
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,541
    سطح
    22
    Points: 1,541, Level: 22
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 36 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز. بله واقعا اینجا سوت و کور شده. من خودم درمورد مشکلات و مسائل خودم خیلی گیجم با اینکه دوستان زیادی راهنماییم کردن اما همچنان درگیرم شاید چون مسئله من خیلی پیچیده شده دیگه نمیدونم چی درسته چی غلط. پیش مشاورم رفتم اما با یکی دو جلسه مشکل من حل نمیشد متاسفانه هزینه ی مشاوره ام واقعا سرسام آوره، بنابراین خیلی خوبه که بتونیم بیشتر از نظرات دوستان باتجربه استفاده کنیم چه خوب میشد فعالیتشون بیشتر بود. اشتیاق شما برای حل مشکلتونو کاملا درک میکنم و هیچ مشکلی نیست که قابل حل نباشه ولی متاسفانه یه سری از خصایص از کودکی شکل میگیره و به راحتی قابل تغییر نیست و روان شناسا معتقدن که ۷۰ رصد شخصیت افراد در کودکی شکل میگیره. بهتون توصیه میکنم کتاب مردی به نام اوه رو بخوانید شاید متوجه منظور من بشید چون تا حدودی منو یاد مشکلات شما می اندازه. به نظر من در درجه اول باید سعی کنید ایشونو درک کنید و کینه و ناراحتی رو به دلتون راه ندید و اینو همیشه در نظر بگیرید که انسان خوش قلبی همسر شماست بیشتر خوبی هاشو برای خودتون تکرار کنید این برای آرامشتون بهتره. تا جایی که می تونید با کارهای غیر منطقی همسرتون مخالفت کنید. شما گفتید که اگه باهاشون قهر کنید یا بدونن که تاییدشون نمی کنید به شدت تحت تاثیر قرار میگیره پس تا جای ممکن با هر کار غیر منطقی همسرتون مخالفت کنید و همه جا همراهیش نکنید مثل تربیت یه کودک که وقتی کار اشتباهی انجام میده یا بی محلی کنید یا تنبیه ،و در برابر کارهای خوبشون براشون هدیه بگیرید یا تشویقشون کنید. من تجربه یا علم اینو ندارم که بگم این راه حل ها رو انجام بدید چون چنین مشکلاتی رو باید با مراجعه به روان پزشک حل کنید البته بدون دارو، ولی به نظرم مطالعه مقاله یا کتاب بهتون کمک میکنه و من اینطوری فکر میکنم شاید بتونید از کارهای غیر منطقی همسرتون جلوگیری کنید اما نمی تونید شخصیت کلیشون رو تغییر بدید و یک تکیه گاه برای خودتون درست کنید و راه سختی رو در پیش دارید. بیشتر خواستم باهاتون همدردی کنم. امیدوارم مشکلتون حل شه موفق باشید.

  6. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 آذر 97 [ 00:05]
    تاریخ عضویت
    1388-4-05
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    6,933
    سطح
    54
    Points: 6,933, Level: 54
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 8 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام توصیه می شود شما هم استرس و وسواس زیادی دارین برید برای درمان اقدام کنید


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. کمک فوری ....افسردگی حاد و وسواس فکری
    توسط مهرساده در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 مهر 96, 23:20
  2. راضی کردن فردی دارای وسواس برای مراجعه به دکتر
    توسط deljoo_deltang در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 اردیبهشت 95, 19:48
  3. اختاپوس وسواس فکری- عملی (اختلال وسواس اجباری)
    توسط مدیرهمدردی در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 26 فروردین 95, 08:31
  4. برای قطع یا ادامه زندگی دچار وسواس شدید شده ام ...
    توسط اسیر سرنوشت در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 62
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 آبان 94, 14:47

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.