به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 تیر 97 [ 00:39]
    تاریخ عضویت
    1397-3-15
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    169
    سطح
    3
    Points: 169, Level: 3
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چرا عاشق شدم!!

    همیشه با خودم کلنجار رفتم چی شد عاشق شدم که کل زندگی من رو متحول کرد و الان افسوس و رنج شد حاصل اون....
    یکی از روزهایی که از مدرسه میومدم جایی که سوار سرویس میشدیم یک نگاهی به اطراف کردم یکدفعه نگاهم به زاویه خاصی که رسید قلبم یه گیزی کرد....به جهت نگام توجه کردم دیدم یه جفت چشم دختری داره با دوستاش صحبت میکنه....
    نمیدونم اصلا چی شد...درونم منقلب شد و قلبم سنگین شد...این چیزا چرا اتفاق میفته اونم اینطوری بی هوا...عاشقش شدم و ندونستم باید چیکار کنم و الان که به پشت سرم نکاه میکنم بنظرم میرسه خیلی خراب کردم...چه کاری درست بود که من ندونستم و نکردم....

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    سلام آقا کریم

    برای ما بفرمایید؛

    چند ساله اید؟ و سن اون خانم
    سربازی رفتین؟
    شاغلین؟
    آیا ارتباطی هم بین شما شکل گرفت؟ چه مدت؟
    چه اتفاقی افتاد که به این سؤال رسیدین چرا عاشق شدم!!!

  3. 3 کاربر از پست مفید sahar.66 تشکرکرده اند .

    miss seven (سه شنبه 15 خرداد 97), nazaninIT (سه شنبه 22 خرداد 97), اقاکریم (سه شنبه 15 خرداد 97)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 تیر 97 [ 00:39]
    تاریخ عضویت
    1397-3-15
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    169
    سطح
    3
    Points: 169, Level: 3
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم سحر من 17 ساله بودم و ایشون یکسال کوچکتر از من بودند و الان 17 سال از اون موقع میگذره!
    من شاغل و متاهلم ...
    داستان عشق من هم ماجراهای خودش رو داره ولی بنظرم رسید با رسیدگی نکردن درست به عشقم 12 سال از عمرم رو سرگردان بودم و به دنبالش خیلی مسائل دیگرم هم به سامان نشد .. الان با خانم دیگه ای ازدواج کردم...

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    آقا کریم ممنون که پاسخ میدین. اما یکم بیشتر توضیح بدین و مسئله رو باز کنین
    هفده ساله میگذره و دوازده ساله سرگردان بودین..، بعد اون هیچی به سامان نشد...
    و همچنین درباره همسرتون و روابطتتون بیشتر توضیح بدین تا بشه با دقت با شما همراه شد و راهنماییتون کرد.

    هر چه که مهمه یا حتی مهم نیست ولی ربط داره رو بیان کنین.

    ممنون

  6. 2 کاربر از پست مفید sahar.66 تشکرکرده اند .

    nazaninIT (سه شنبه 22 خرداد 97), paiize (سه شنبه 15 خرداد 97)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام

    مهم نیست چرا عاشق شدید و اینکه همان موقع چرا نرفتید دنبال عشق تون! یا نتوانستید!! این ها گذشته و الان متاهل هستید.

    سوال اینه که الان چرا عاشق همسر و خانواده تون نیستید؟؟؟

  8. 5 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    nazaninIT (سه شنبه 22 خرداد 97), paiize (سه شنبه 15 خرداد 97), Quality (یکشنبه 27 خرداد 97), نیکیا (شنبه 19 خرداد 97), اقاکریم (جمعه 18 خرداد 97)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 تیر 98 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1395-12-03
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    3,601
    سطح
    37
    Points: 3,601, Level: 37
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 258 در 107 پست

    Rep Power
    34
    Array
    عاشق شدن در یک نگاه؟؟ اون هم در سالهای پر از هیجان اتمام دوران نوجوانی؟!
    به نظرم این نوع عاشق شدن بیشتر ناشی از فعل و انفعالات شیمیاییه مغزه

    شایدم قضیه شما فرق میکنه و بعدش یه رابطه دوستی داشتین .کلا خیلی مبهم نوشتین ولی چیزی که مشخصه از نظر من عشق یک اعتیاد شیرین هست و در زمانی که مشکلات زندگی به آدم فشار میاره بعضی از افراد اینطوری خودشون رو معتاد میکنند تا آرامش هر چند کمی پیدا کنند.

    بگرد ببین چه مشکلی الان پیش اومده؟ از روابط عاطفی و ج ن س ی با همسرت راضی هستید؟

  10. 2 کاربر از پست مفید خندون تشکرکرده اند .

    nazaninIT (سه شنبه 22 خرداد 97), اقاکریم (جمعه 18 خرداد 97)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 تیر 97 [ 00:39]
    تاریخ عضویت
    1397-3-15
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    169
    سطح
    3
    Points: 169, Level: 3
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به بزرگواران:
    خانم سحر در مجموع صحبت کردن راجع به وقایع 17سال در چند سطر مشکل هست و از اون گذشته صحبت راجع به موضوعی که همه این سالها راجع به اون با کسی صحبت چندانی نکردم راحت نیست... و البته موضوع عشق سهل ممتنع هست نمیدونم چه چیز رو باید انتخاب کنم و بگم کخ حق مطلب ادا شده باشه.
    تو این تاپیک نخواستم به مسائل خانواده ام بپردازم.(تمرکزم روی حال درونی خودم هست)
    کوتاه سخن: من بخاطر اینکه تمرکز اون خانم رو از درس نگیرم و به کنکورش لطمه نزنم سعی کردم تمام نوشته هام ونامه هام رو نگه دارم تا بعد از کنکورش...البته بالاخره خودم رو رسوا کردم ولی کار به ارتباط نرسید...بعد دوسال سر یک اتفاق سعی کردم فراموشش کنم.و بنظر خودم کردم.تا ده سال بعد فراموشی .که تصمیم به تشکیل زندگی گرته بودم...دوباره یادش کردم ببینم چه کار میکنه و تو صفحه مجازی پیداش کردم و از دوستاش پرسیدم و فهمیدم ازدواج کرده.این موقع بود که درونم یک اتشی زبانه کشید و احساس غم سنگینی کردم و ماتم گرفتم...و فهمیدم که به حسم درست رسیدگی نکردم من تو اون ده سال ندیدمش و حتی بیادش هم نبودم و این غم سنگین و البته یک نشانه دیگه بهم ثابت کرد که عشقم رو زنده بگور کرده بودم..احساسی که هرگز تجربه نکردم...
    حالا تو این سالها خیلی تلفات دادم..سلامتیم..موفقیت تحصیلی و شغلی و دلم و احساسم... من که رسم عاشقی بلد نبودم چرا باید عاشق میشدم!
    جناب یه دوست: کلامتون منطقی هست ..بنده چندماه هم در حد عاشقی همسرم رو دوست داشتم حتی در کنار مشکلاتمون ولی الان دنبال تحلیل همزمان زندگی مشترک و این چالش بزرگم نیستم...
    خانم خندون: خب برای نظریه ها باید احترام قائل شد و ممنون که احتمالی برای اینکه عشق در یک نگاه من از دسته فیزیولوژیکی نبوده قائل شدین....من نمیدونم عشقها با هم فرق دارند یا نه (تجربه زندگی من که به چند دختر دیگه هم علاقه مند شدم...و منظورتون رو از اعتیاد و فشار و ارامش درک میکنم) ولی من در دوران اوج زندگیم و ناخواسته وارد این گود شدم..بنظرم عشق من کمی غریب هست... اون حسی که زمان عاشقی وارد من شد و من رو به ادبیات و موسیقی و خوشنویسی علاقه مند کرد و حس زیبایی رو در من فعال کرد و تو این مدت بطور غیر ارادی زیبایی هیچ دختری در دلم رخنه نکرد تا پس از 12 سال که فهمیدم اون خانم ازدواج کرده و ناگهان همه اون احساسها از درونم با سوزش و شعله فوران کرد و خارج شد و از اون به بعد بود که دخترانی که تا قبل ازین پایان بنظرم زیبا نمیومدند و انتقاد میکردم بنظرم دارای زیبایی و جذبه بودند و دست و دلم به ساز و قلم و شعر هم نمیره....اون احساس هر چی بود پر کشید و رفت و 12 سال احساس و عاطفه من که در اسارت بود و در این غوغای احساسات جوانی که هرچه میشد اتفاق بیفته نیفتاد.....چرا نباید احساسم رو پرورش میدادم و لذت اون عشق رو میچشیدم من ناآگاه بودم....
    دوباره مطرح میکنم نمیخوام به روابط همسری ام بپردازم...اشفتگی داریم ولی این اشتغالات به دلیل خاصی تو درونم فعال شده.
    بهرحال ممنونم از اینکه نظراتتون رو بیان میکنید.

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    سلام آقا کریم

    سر بسته مینویسین و باید کامل توضیح بدین.

    چه شد که فلانی فراموش شد؟ _ چه شد که دوباره عاشق شدم و ازدواج کردم؟ _ چه شد بعد از سالها تحریک شدم بدنبال فلان شخص در اینترنت بگردم؟ _ چرا نمیخواهم از همسرم و روابطمان .. از ویژگی های مثبت تا مشکلاتمان صحبت کنم؟ _ چرا خودم را برای عشقی ناقص که در سن پایین داشتم سرزنش میکنم ؟_ آیا من امروز و در این جایگاه عاشق همسرم هستم؟ _ چرا بنظرم همه زییا آمدند اما دست از هنر و خلق زیبایی ها کشیدم؟
    و بسیار چراهای دیگر که پاسخ مفصل شما رو میطلبه و البته نیاز به بررسی تخصصی داره.

    اگر میشه از امکانات سایت استفاده کنین و پاسخ های تخصصی تر دریافت کنین.

  13. 3 کاربر از پست مفید sahar.66 تشکرکرده اند .

    nazaninIT (سه شنبه 22 خرداد 97), نیکیا (شنبه 19 خرداد 97), Ye_Doost (پنجشنبه 17 خرداد 97)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 تیر 97 [ 00:39]
    تاریخ عضویت
    1397-3-15
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    169
    سطح
    3
    Points: 169, Level: 3
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سوال های جالب و ریزبینانه و نکته سنجی شده ای مطرح کردین....
    سعی میکنم جواب های کوتاه و سریع بدم که خسته کننده نباشه ولی ظاهرا سوالات بیشتری میسازه!
    بعد از اولین دیدارمون سعی کردم تعقیبش کنم و خوب خونشون رو پیدا کردم و البته خوبی مسئله این بود که هم موقع رفت به مدرسه و هم موقع برگشت از مدرسه تلاقی رفت و امد داشتیم ولی به ندرت این زمانها باهم همخوانی پیدا میکردند،توی این رفت و امدها اسمشون رو از زبان دوستاشون فهمیدم و چون بندرت میدیدمشون گاها مسافتی رو تا خونشون با فاصله تعقیبشون میکردم...که خوب این طور کارام باعث شد متوجه بشه و این باعث شد فراری بشه ازمن...مثلا موقعی که میرسیدم جایی که باید سوار ماشین بشم...اینقدر ماشینها رو سوار نمیشدم تا اون بیاد و باهم سوار بشیم ... اما یا ماشینها برای من نگه نمیداشتند و فقط برای ایشون نگه میداشتند و من میموندم یا اینکه ایشون برای ماشینی که من سوارش میشدم دست بلند نمیکرد و سوارش نمیشد... بعد یک مدتی براش سرکوچه شون یه قطعه شعر با یک شاخه گل میذاشتم ولی هیچ وقت نتونستم بفهم خودش توجه کرده یا نصیب کس دیگه ای شده! بعد تعطیلی مدارس عملا بهانه ای برای دیدار نبود و شبها از کوچشون رد میشدم شاید در رفت و امد باشه و دیداری بشه....بعد یه مدت شماره تلفن خونشون رو گیر اوردم و دو سه باری زنگ میزدم و منتظر اینکه خودش جواب بده که این نقشه ام هم با شکست همراه بود همیشه...اونموقع موبایل و اینترنت نبود که j
    بعد مدتی راجع به خانوادش اطلاعاتی پیدا کردم... برادرش دوستی کوچکی باهام داشت و پدرش متاسفانه معتاد بود ولی خانواده شون در مجموع فهمیده بودند و خودش خیلی نجیب و متین و با وقار بود و البته درنظرم خیلی زیبا بود....
    فرهنگ خونوادشون با ما تفاوت داشتن و بعدا دیدم ایشون پوششون رو هم تغییر دادند و کمی متفاوت میگردند و خب با کمی درگیری به خودم میگفتم باید ایشون رو همونطوری که هست بپذیری وگرنه بگذار فراموشش کنم و ایشون با کسی که در قالب فرهنگی خودشون هست زندگی کنه تا خوشبخت باشه تا اینکه با من ازدواج کنه و درگیری داشته باشه....شاید اگه اونموقع میتونستم باهاش ارتباط داشته باشم و صحبت کنم مجبور نبودم جواب و سوالها رو خودم طراحی کنم میفهمدیم من حاضرم بخاطرش با خیلی مسائل با نگرش جدید زندگی کنم و ایشون هم متقابلا....و اینطوری عشقم رو نادیده نمیگرفتم و عاشقی کردن و محبت کردن و دوست داشتن و دوست داشته شدن رو از خودم دریغ کردم...سالها ناخوشی رو به خودم تحمیل کردم ....سر دوسال بعد عاشقیم همه نوشته هام رو دفن کردم که بعدا هم هرچقدر گشتم پیداشون نکردم....مقداری از نوشته هام و هرچی که بوی اون دوران رو میداد قبل از ازدواج با همسرم سوزوندم که یاد و خاطره ای از جای دیگه رو با خودم به زندگی جدیدم نبرم و موفق هم بودم اما چندتا مسئله دوباره این روزها چالش من شده...
    میبینید وقتی میخوام مفصل توضیح بدم مثنوی هفتاد من کاغذ میشه! این تازه جواب یکی از سوالاتتون بود....

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 تیر 97 [ 00:39]
    تاریخ عضویت
    1397-3-15
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    169
    سطح
    3
    Points: 169, Level: 3
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پاسخی دیگر:
    ادم وقتی عاشق میشه: طبع شعرش گل میکنه..بعد دوست داره چیزی بنویسه و یا چیزی بگه یا از احساسش برگی ورق بزنه و اینطوری خوشنویس شدم و بعد دوست داره اهنگین بنویسه و بخونه و اینطوری نوازنده شدم و تو همه اینها موجب شگفتی اساتیدم بودم..میدونین چرا...
    چون یه احساس قوی تو درونم میجوشید...
    دست خودم نبودم .. از روی اختیار نبود...خودش میومد...
    بعدازینکه احساسم رو دفن کردم ندونستم دارم خاک میریزم تو چشمه طبع لطیفم...من دست از هنر و زیبایی نکشیدم ..دستم دیگه به کار نمیره...سرچشمه اشکال پیدا کرد.....
    بعدازینکه اون خانوم ازدواج کرد یه احساسی از درونم تخلیه شد...یه طورایی سوختم و سینم گر گرفت...اونموقع متوجه نشدم چی شد ...ولی بعدا اون خانوم دیگه برام معشوق نبود خانمی بود که براش احترام قائل بودم ولی صاحب قلبم نبود....مثل خیلیای دیگه....
    یک راهی باید باشه که بشه این احساس رو درست مدیریت کرد...
    ممکن هست نحوه ایجادش بنظر ناقص بیاد و کمی مضحک...ولی عشق در یک نگاه وجود داره...واقعیه و بهمراهش هدیه میاره..پس هست....حالا چطوریه و چطور ایجاد میشه..ایا توجیهی داره یا نه نمیدونم...ولی دیدین ادم نگاه سنگین اطرافیانش رو حس میکنه و سر بلند میکنی میبینی داره نگات میکنه(براتون پیش اومده!!) فکر کنم عشق در یک نگاه هم جدب انرژی خاصی هست که ادم حس میکنه...فقط نمیدونم کسی تجربه کرده...کسی هست عملکرد بهتری داشته باشه....این موضوع برام اهمیت فلسفی دارم..میخوام براش جواب پیدا کنم...
    پاسخ به موضوعات مطرح شده دیگه رو هم بمرور مینویسم.


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.