به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 50
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array

    ترک منزل بخاطر همسر

    سلام
    قصد نداشتم حتی تاپیک قبلیمو فعلا ادامه بدم چه برسه یه تاپیک جدید بزنم ولی چند روزه گیر کردم و اعصابم دیگه نمیکشه اگه از دوستان کسی بتونه راهی پیش پام بذاره تو این اوضاع چی کار کنم ممنون میشم.

    قضیه اینه که من از دوشنبه از خونه اومدم بیرون یعنی پنج شبه از همسرم جدا شدم. به خواست خانمم بوده نه خودم. خودش میخواست اول بره من برای اینکه اون نره گفتم من میرم تو بشین خونه. مجبور شدم اینکارو بکنم چون میگفت الان نذاری برم فردا میرم فردا نذاری پس فردا میرم! لج کرده بود. پدرش اومده بود دنبالش یه ساعت پایین خونه مون منتظر بود ببرتش و منم هرچی باهاش حرف میزدم منصرف نمیشد مجبور شدم قول بدم خودم از خونه میرم که اون نره پدرش که رفت منم اجبارا به قولم عمل کردم. اگر پدرش میبردش میخواستن پرش کنن و بعدم احتمالا میخواستن واسه طلاق اقدام کنن مجبور شدم همچین کاری کنم جلوی بدتر شدن شرایطو بگیرم.

    هیچ اتفاق خاص و وحشتناکی هم بینمون نیفتاده. میگه خسته م میخوام استراحت کنم یه مدت جدا باشیم!!! فقط پدر مادرش تو تاریکی شب دیدن من سمت ماشین هلش دادم (عصبانی بودم ولی هیچ طوریش نشد) چند روز بعدش پدرش اومد با من دعوا کرد که تو اذیتش میکنی و کوبیدیش به ماشین باهاش بدرفتاری میکنی و... اصرار که میخوام ببرمش که من نذاشتم و مجبور شدم خودم از خونه برم. من اصلا پدرش اومد دنبالش یاد هل دادنشم نبودم چه برسه اینکه فکر کنم کوبیدمش به ماشین!! از خانمم هی بعد اون چیزی که تو تاریکی از دور دیده بودن یواشکی چند روز میپرسیدن کتکت میزنه اذیتت میکنه هی پرش کردن هی چند روز پرش کردن خانمم خودش اعتراف کرد که هی سوال پیچش میکردن ولی میگه الان تصمیم خودمه میخوام چند وقت استراحت کنم جدا باشیم! میگه به پدر مادرم مربوط نیست ولی دقیقا اینا بهش خط دادن و خودشونم میخواستن ببرنش! خودشم قبول داره من نکوبیدمش داشتیم زندگیمونو میکردیم تا سر و کله پدرش پیدا شد. ما از این کشمکش ها خیلی بدترشو تو خلوتمون داشتیم و هیچ وقت بخاطرش نخواسته ولم کنه بره! من تو شوخی و مسائل دیگه م باهاش همینجوریم و اصلا عادی بوده براش خودش میدونه هیچ وقت قصد آسیب زدن بهش نداشتم.

    الانم قهر نیست فقط از هم جداییم شب ها میرم بهش سر میزنم خرید داشته باشه انجام میدم مهمونی اگه بگه بریم (هنوز نگفته) باهاش میرم قهر نیستیم فقط کنار هم زندگی نمیکنیم و رفتارشم بینهایت سرد شده باهام. جمله رمانتیک از خودم زیاد بلد نیستم ولی مثلا براش آهنگ ژو تم لارا فابیان رو تلگرام کردم قبلا سر اینجور مسائل کوچیک از این آهنگای احساسی که دوست داره براش میفرستادم کارساز میشد در حدی که گریه می افتاد زنگ میزد خودش آشتی میکرد باهام یه جور منت کشیم بود دفعه آخری قهر کرده بود پیشم بود دقیقا من همین آهنگو پلی کردم اثر کرد امشب ولی هیچ جوابی نداد گل میگیرم همینطور بی تفاوت میگه خودت بذار تو آب با اینکه عاشق گله نمیگیره ازم. نه میپرسم کجا میری و چی کار میکنی نه دعوا نه هیچی ولی برنمیگرده از تصمیمش. من فقط این چند روز یه بار سر این باهاش دعوا کردم که اگه حالا که من از خونه رفتم اون بره خونه باباش شاخ به شاخ میشیم دیگه اساسی اونم دعوا محسوب نمیشد زیاد چون مقاومتی نکرد.

    چهارشنبه باد و بارون شده بود زنگ زد بهم گفت یه جا گیر کرده رفتم دنبالش تو ماشین حس کردم باهام خوب شده باهاش شوخی کردم اونم جوابمو داد و کلی هم خندید فکر کردم یخش باز شده نزدیک خونه بهش گفتم دلم برات تنگ شده دوباره رفت تو لاک دفاعی باهام سرد شد! دم خونه بهش گفتم میام بالا لباسمو عوض کنم خیس شده گفت فکر نکنی خندیدم بهت میتونی به بهانه لباس برگردی!! منم بهم برخورد پیاده ش کردم رفتم هتل اتاق گرفتم. البته کمرمم اذیت میشد تو شرکت میخوابیدم راحت نبودم. دیشب هم رفتم باز خونه سر زدم دیدم یه میز چیده به چه بزرگی چند مدل غذا درست کرده (برای من اصلا این پنج روزه آشپزی نمیکنه) گفتم مهمونات کیا بودن گفت افطاری زنونه بوده وگرنه میگفتم تو هم بیای! گفت هرچی میخوای برای خودت بکش ببر منم گفتم هروقت برای من آشپزی کردی میبرم اینجوری نمیخوام. کاملا بی تفاوته.

    بهش گفتم یه مشاور پیدا کن هر سن و قیافه ای که مورد تایید خودت بود بریم یه نفر سومی واسطه مون بشه هر مشکلی داری بهش بگی من حلش میکنم گفت باشه. ولی با توجه به سرعت بسیار پایینش تو تمام چیزهایی که من ازش میخوام تا بخواد مشاور پیدا کنه و مشاورم روش بخواد تاثیر بذاره من تو آوارگی هفت تا کفن پوسوندم.

    مشاور خودمم اول گفت برگرد خیلی عادی خونه و بهش بگو اگه از خونه بره نه میری دنبالش نه طلاقش میدی. منتها من میدونم همچین ظرفیت و صبری ندارم و اگه بره خونه باباش میرم پدر مادرشم میکشم برش میگردونم. بعدم اینکه من خودم بهش گفتم میرم هروقت تو خواستی برمیگردم بهش قول دادم میرم که حاضر شد به پدرش بگه بره نمیتونم همینجوری زیر قولم بزنم. به مشاورم گفتم اگه برگردم مجبورم یه کاری بکنم که فرار نکنه بره خونه باباش حالا نمیتونم اینجا بنویسم چی کار گفت اونجوری بدتر میشه همه چی و صبر کنی بهتره. راه دیگه شم این بود که برم با پدر مادرش صحبت کنم چون اونا هستن که الان باعث و بانی این اتفاق شدن و اگه اونا راضی بشن که نمیشن خانمم قطعا راضی میشه منتها مشکل من الان اینه که چه پشت تلفن چه رو در رو فقط باهاشون دعوام میشه و نمیشه با هم صلح کنیم. اونا منو تهدید میکنن اذیتش کنم طلاقشو میگیرن منم تهدیدشون میکنم از خونه م درش بیارن یه سری کارها میکنم. میگن ما پرش نکردیم و تصمیم خودشه به ما ربطی نداره! مادر خانمم میگه خانمم خودش زنگ زده گفته پدرش بره دنبالش، ولی خانمم اون شب میگفت بابام خودش اومده من خبرش نکردم! نمیدونم حرف کدومشونو باور کنم. یکی دو شب قبل این که پدرش بیاد دم خونه مون به من گفت خانواده ش دارن ازش میپرسن من باهاش بدرفتاری کردم یا نه! من یه روز سفر بودم اینا قشنگ نشستن اون روز پرش کردن. پدرشم که همش به من میگفت تو زدیش تو در ماشین منم هی میگفتم نزدم و اشتباه دیدین از دور تو تاریکی آخر پریروز عصبانیم کرد گفتم آره زدمش خوب کاری کردم. (واقعا نزدم)

    دلم براش تنگ شده شدیدا ناراحت و بهم ریخته م الان دو نصفه شبه نمیتونم بخوابم قفسه سینه م هرشب تیر میکشه. تمام روز باید مراقب باشم نیان ببرنش تمرکز حواس ندارم زندگیم بهم ریخته وسایلم بین خونه و هتل و شرکت پخش شده. خونه نیستم نگرانم اتفاقی براش نیفته و نمیخوام هم شب ها تنها باشه و فکرم نمیکنم این فاصله و جدایی کمکی برای رابطه مون باشه. آبرومون هم میره اینجوری مردم اگه بفهمن. الان غیر از خانواده ش فقط رفیقم میدونه گفت خانمشو میفرسته بره با خانمم حرف بزنه بهش گفتم نمیخواد به زنت بگی. برادرم میره خونه میبینه من نیستم ولی تاحالا فکر کرده من سر کارم.

    لطفا بدون بحث سر اینکه کی چند درصد مقصره راهنمایی بفرمایید. برای من مهم نیست کی چقدر مقصره کی آدم بده ست صد در صد تقصیر گردن من آدم بی فرهنگ و بی تمدن و وحشی و بسیار بدی هم هستم. اینارو میگم که دیگه دوستان ازش فاکتور بگیرن برن سر راهکار. قصد طلاق دادن زنم رو هم ندارم در این زمینه راهکار نمیخوام. من فقط راهی میخوام برگردم خونه م و خانمم از این حالت ها دربیاد همین الان فقط برام مهمه. اگه کسی میتونه راهی جلوی پام بذاره از این مخمصه دربیام ممنون و مدیونش میشم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید Amir A تشکرکرده است .

    زن ایرانی (شنبه 12 خرداد 97)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام آقا امیر خیلی متاسف شدم بابت این دوری از خانومتون.. من هم گاهی لجبازیم در حد خانوم شماست مخصوصا وقتی بدونم حق با منه.. بنظرم کمی حساس بودنتون رو کنار بذارید،میتونید دل خانومتون رو دوباره بدست بیارید.. مثلا تو ماشین که گفتید میام بالا لباسام رو عوض کنم بهتر بود حتما میرفتید و تو خونه بغلش میکردید و میگفتید نمیتونم ازت دور باشم.. غرورتون رو کنار بذارید‌‌.‌ مطمئن باشید ایشون ناز میکنن و پرروو نمیشن. اللن هم که میرید بهش سر بزنید بغلش کنید ممکنه اولش ناز کنه ولی بگید که نمیتونید دوری رو تحمل کنید.
    موفق باشید

  4. 2 کاربر از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده اند .

    Amir A (شنبه 12 خرداد 97), tavalode arezoo (شنبه 12 خرداد 97)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم ولی وقتی اجازه نمیده من همون تو ماشین حتی دستشو بگیرم و دستشو میکشه چطوری تو خونه بغلش کنم؟ کناره میگیره ازم و وقتی هم متهم به خشونت و پرخاشگریم نمیتونم به زور بغلش کنم یا هر کار دیگه.
    اگه یه درصد فکر میکردم ته دلش دوست داره برم بالا میرفتم و اصلا هدف اصلیم هم همین بود که تماس فیزیکی برقرار کنیم بلکه باهام خوب بشه حس کردم آمادگیشو داره ولی وقتی اینجوری رفتار میکنه و میگه فکر نکنی میتونی برگردی خب منم آدمم بله غرور دارم بهم برمیخوره. همین که از خونه خودم بیرونم کرده خیلیه.

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام آقا امیر متاسفم از وضعی که پیش اومده متاسفانه خشونت فیزیکی بدترین نوع خشونته به خصوص در مورد زنی که شما رو حامی خودش میدونه و پناهگاه امنش باید باشید در برابر هر خشونتی قصدم سرزنش یا نصیحت نیست اما فکر میکنم احساس همسرتون تو این موقعیت خیلییی خوب درک میکنم چون متاسفانه همسر منم موقع عصبانیت کنترل خودش رو از دست میده و بعدشم پشیمون میشه اما چه فایده ای داره زندگی ما دیگه تقریبا به جدایی کشیده شده امیدوارم زندگی شما اینجوری نشه کاری ندارم که دفعه آخر هلش دادید و به نظرتون خیلیم برخورد خشنی نبوده اما از نظر من هر نوع استفاده از زور و قدرت بدنی چه کتک زدن باشه چه هل دادن یا به زور لباس پوشاندن یا حتی به زور غذا دادن به یک نفر بدون میل و رضایت خودش و وادار کردن اون طرف به کاری که نمیخواد انجام بده خشونت محسوب میشه حالا ممکنه شما دفعه آخر فقط به قول خودتون هلش داده باشید اما برخوردای قبلی براش تداعی میشه و چون خانوادشم دیدن مساله رو براش تشدید میکنن

    به نظر من فقط در صورتیکه همسرتون مطمعن بشه از این به بعد هرگز هرگز از زور و قدرت بدنیتون برای مجبور کردنش به کاری استفاده نمیکنید میتونه شما رو ببخشه البته اول کاملا از خودتون مطمعن بشید که به قولی که میدید میتونید صد در صد پایبند باشید در غیر اینصورت اگه بعدا دوباره در این شرایط قرار بگیرید محاله همسرتون شما رو ببخشه و دیگه قولهای شما هم ارزش و اعتبارشونو پیشش از دست میدن شما باید به خودتون اطمینان داشته باشید که در بدترین شرایط هم هییییچ نوع برخورد خشن فیزیکی با همسرتون نخواهید داشت از هر نوع و بتونید در هر شرایطی به خودتون مسلط باشید یا نهایتا اگه همون موقع مساله حل نشد اون مکان ترک کنید تا در موقعیت بهتر و شرایط روحی بهتری مشکل حل کنید با توجه به اینکه شما به دنبال تغییر خودتون و حل مشکلاتتون هستید امیدوارم بتونید به خودتون مسلط بشید و زندگیتون نجات بدید

  7. 3 کاربر از پست مفید آرام 10 تشکرکرده اند .

    *Tania* (شنبه 12 خرداد 97), Amir A (شنبه 12 خرداد 97), tavalode arezoo (شنبه 12 خرداد 97)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام.بنظر من این ناراحتی خانمتون ریشه در قبل داره باتوجه به گفته های قبلیتون که هفته ای چند بار دعواتون میشد این قهرهم به زودی پیش میومدحالاممکنه ازطرف شمامیشد یا مثل الان ازسمت خانمتون.این حجم ناراحتیها هردوتونو خیلی اذیت میکنه وطاقتتون راتموم میکنه.
    پس لطفا این افکارمنفی رو ازسرتون بیرون کنین مثل اینکه خونوادش پرش کردن یادوستاش.این قهروآشتیها برای همه پیش میاد منتها برای شما یه خورده بیشتره که اینم مربوط به تفاوت فرهنگی و دیدگاههاست.
    شرمنده نمیخوام ناامیدتون کنم ولی باتوجه به شناختی که ازخانمتون به دست آوردم خانم شما یاقهرنمیکنه یادرست وحسابی میکنه یعنی ممکنه توناراحتیهای قبلی زود کوتاه بیاد ولی وقتی مرتبا تکرار شه یکباره به حالت انفجار میرسه.

    نگران این دورهمی بادوستاش وبیرون رفتنهاش نباشین مطمئنم اونم الان حال خوبی نداره فقط یه جور میخواد وقتشو بگذرونه حالش بهترشه.
    یه پیشنهادی دارم اگه موقعیت آشتی پیش اومد یانرمتر شد لطفا سریعا سراغ رابطه زناشویی نرین که خانمتون فکرکنه این همه تلاش شما برای آشتی فقط برای این کار بوده .
    انشالله که به زودی دل خانمتون نرم شه و به یه آشتی پایدار باهم برسین.

  9. 2 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    *Tania* (شنبه 12 خرداد 97), Amir A (شنبه 12 خرداد 97)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 فروردین 02 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1397-2-11
    نوشته ها
    240
    امتیاز
    7,883
    سطح
    59
    Points: 7,883, Level: 59
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    431

    تشکرشده 358 در 165 پست

    Rep Power
    49
    Array
    سلام
    واکنش پدر و مادر همسرتون کاملا قابل درکه. شما هم اگه بجای اونا بودین و دخترتون توسط شوهرش هل داده می شد پیش خودتون فکر می کردین این که داره پیش ما دخترمونو هل میده ببین در غیاب ما چه بلاهایی سرش میاره. مخصوصا دختری که از گل نازکتر نشنیده.
    احترام پدر و مادر همسرتون در هر صورت لازمه... البته اگر قصد دارین زندگیتون حفظ بشه. اگه قصد دارین جدا بشین به بحث هاتون با پدر و مادر همسر ادامه بدین.
    انقدر بدبین نباشین که پرش می کنن و ... هرکسی حق داره نظراتشو درباره هرچیزی بیان کنه. چه برسه پدر و مادر در مورد رفتار دامادشون . مهم اینه که شما نقطه ضعف دستشون ندین. وقتی شما با اونا رابطه خوبی نداشته باشین خیلی بهتر می تونن دخترشونو به قول شما پر کنن.

    به نظرم در قدم اول بهتره تمام کدورتها را بین خودتون و خانواده همسرتون رفع کنید. با گرفتن یه بسته شیرینی و گل. (همراه خانمتون برین خونشون)
    بعد هم برگردین خونه خودتون حتی اگه خانمتون اجازه نداد!
    و ادامه اش اینه که روش گفتگو با همسرتون رو یاد بگیرین. منفعل نباشین و حرفاتون رو با زبون خوش نه دعوا بهش بگین. هزار بار هم که شده با زبون خوش.
    مشاوره هم برین.
    زندگی رو هم زیاد سخت نگیرین. چون اگه شخت بگیرین زندگی هم به شما سخت می گیره.
    ویرایش توسط فرزانه 123 : شنبه 12 خرداد 97 در ساعت 13:57

  11. 3 کاربر از پست مفید فرزانه 123 تشکرکرده اند .

    *Tania* (شنبه 12 خرداد 97), Amir A (شنبه 12 خرداد 97), mercedes62 (یکشنبه 13 خرداد 97)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 تیر 97 [ 02:32]
    تاریخ عضویت
    1397-3-09
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    163
    سطح
    3
    Points: 163, Level: 3
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام اقا امیر , گفتین یه راست بریم سر اصل مطلب , منم همین کارو میکنم.
    چیزی ک من متوجه شدم اینه ک شما میخواین توی کوتاهترین زمان برگردین خونتون بعد بچسبین ب حل کردن مشکلاتتون!راه حل هایی ک ب ذهن من رسیده واسه این خواسته ایناست:
    1)میتونین خیلی اصرار کنین دلتون تنگ شده و... ک شاید اجازه دادن برگردین ولی توی این حالت شاید ایشون روی تصمیمشون جدی تر بشن ک هنوز هنوزا شمارو خونه راه ندن!خوب اصرار گاهی نتیجه معکوس میده!
    با این روش شاید یکی دو هفته دیگه موندین هتل!البته اگه برین خونه برادرتون بهتر نیست؟
    2)راه دوم اینه ک اصلا اصرار نکنین و زنگ نزنین بهش! یعنی ب هیچ وجه تا خبری ازتون نگرفت شمام خبری نگیرین تا خودش ب شما زنگ بزنه و خبرتونو بگیره.
    مثلا امروز برین خونه هرچی لازمتونه جمع کنین با خودتون ببرین و دیگه کاری ب کارش نداشته باشین حتی واسه خرید خونه میتونین با برادرتون هماهنگ کنینو ایشونو بفرستین ولی خانومتون نباید بفهمه ک از طرف شما اومده.
    این راهم یه مشکلی داره,شاید اینجوری بشه ک توی این مدتی ک قراره هیچ ارتباطی نداشته باشین احساس آزادی مطلق بکنن و کلا هر کاری ک دلشون بخواد انجام بدن. ولی مطمئن باشین بعد چند روز نگران میشن ک شما کجایین...
    3)راه سوم صحبت کردن یکی دیگه باهاشونه ک هیچ قصدو قرضی جز خیر و صلاح شمارو نمیخوان. مثلا همسر دوستتون ک اونم بستگی داره ک اون خانوم تا چه حدی با خانوم شما صمیمیه, فن بیانشون چجوریه یا اینکه میتونن روی خانوم شما تاثیر بذارن. توی این موردم باز نظر بقیه اعضارو بشنوین بد نیست
    4)اینم یه راه خیلی سریع ولی یکم استرس زا ک البته خیلی وجدانی نیست:
    میتونین فیلم بازی کینین؟ مثلا خدایی نکرده قلبتون مشکل پیدا کرده؟ مثلا با دوستتون هماهنگ کنین برین بیمارستان بعد دوستتون ب خانومتون زنگ بزنه! هم یه نوار قلب بگیرین, چکاپ کنین این چند روزه ک قلبتون دردش بیشتر شده خدایی نکرده چیز جدی نباشه (گرچه مشکل قلب هرجوریم ک باشه نباید سرسری گرفتش!) هم اینکه خانومتون ببینه شما یه آزمایشی دادین, سرم زدین, مشکل قلبیتون شدیدتر شده, یکم بترسه بیشتر هواتونو داشته باشه! یا اصلا برین خونه مشغول یه کاری بشین مثلا عوض کردن لباس یا دوش گرفتن... ک یهو حالتون بد شه! بعد خانومتونو صدا کنین ک بره قرصاتونو ک از قبل توی ماشین گذاشتینو بیاره! فقط باید حسابی واقعی باشه!
    اینم یه راه خیلی سریع برای برگشت شما ب خونه همراه با توجه و مهربونیای خانومتون! البته شاید تهش اینم بگه ک دو روز بدون من دووم نمیاری ک فکر نکنم خیلی مهم باشه
    اگه بخوایم راه های دیگه هم هستن ک خیلی منطقی تر و درست ترن ولی خیلی زمانبرن واینکه شما گفتین میخواین زودتر برگردین. من خودمم این راه هایی ک گفتمو تایید نمیکنم ک از لحاظ اخلاقی درست باشن غیر مورد اول وسوم ولی خوب با توجه ب عجله شما و لج کردن خانومتون و تاثیر خونواده همسرتونو... توی زمان کم آسونترینو کوتاهترین راه هایی ک ب ذهنم اومدن اینان!
    ولی آقا امیر فکر نمیکنین بشه از این جدایی چند روزه بشه استفاده کرد؟ مثلا یکم روی خودتون کار کنین. ب اتفاقایی ک بینتون افتاده فکر کنین ک مثلا توی فلان موقعیت این رفتارو میکردم بهتر بود یا توی جواب بدی ک خانومم داد شاید فلان حرفو میزدم نتیجه بهتری داشت. ب اشتباهات هر جفتتون فکر کنین...
    اگرم الان ب هیچ وجه نمیتونین ب خاطرات بد فکر کنین چه کاریه ب ذهنتون استراحت بدین. یکم ب خودتون برسین...
    در هر صورت هرکاری ک خواستیم بکنین قبلش توی تالار یه مشورت بکنین...
    ولی آقا امیر کار شمام واقعا زشت بوده! یعنی چی دم ب دیقه هلش میدین؟حق داره قهر کنه!شخصیتش جلو خونوادش خرد شده, کسی ک اینقدر بخاطرش تو روی خونوادش وایساده حالا عین اب خوردن هلش بده و مامان باباشم این برخوردشو دیدن! تازه از حرفاتون مشخصه ک همچینم کارتونو زشت نمیدونین.مهم اینه ک سریعتر ب خانومتون برسین...
    برخورد خونوادشونم کاملا طبیعیه! ناسلامتی یه ماه پیش دختر دسته گلشونو دادن دست شما,شمام خیلی شیک جلو چشمشون زدینش! هل دادن با کتک زدن هیچ فرقی نداره! این حرفا ک میگین پرش کردنم بذارین کنار.انتظار نداشته باشین با اون برخوردی ک شما کردین بی تفاوت میموندن. اینجا حق با خانومتون و خونوادشونه.
    من خودم مورد 1و3 رو توصیه میکنم ولی بهش قول بدین ک دیگه برخورد فیزیکی بینتون نباشه!
    با تک تک حرفای دوستان موافقم!
    ایشالله ک موفق میشین

  13. کاربر روبرو از پست مفید *Tania* تشکرکرده است .

    Amir A (شنبه 12 خرداد 97)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آذر 97 [ 13:03]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    5,540
    سطح
    47
    Points: 5,540, Level: 47
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 92 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقا امیر و دوستای همدردی سلام
    متاسفم بابت مشکلی که براتون پیش اومده امیدوارم زودتر حل بشه.
    خود منم یه زنم باتمام احساسات زنانه و شاید بیشتر، قبلا هم به آقا امیر گفتم که خانمشون از نظر من ذاتن شبیه فرشته اس اما یه موضوعی هست که ناراحتم میکنه و اون اینکه تو کل تاپیکا همه میگن خشونت نداشته باش کتک نزن اینو من انکار نمیکنم که خشونت نتیجه عکس میده ولی خب خدایی خانم ایشونم واقعا بالغ نیس. شاید اگه خانمشون یکم نرمتر برخورد میکرد خیلی از عصبانیتای آقا امیر کم میشد.
    من نمیگم برخورد خانواده خانم شما طبیعی نیس اما اینکه خانوادش با حتی دوستاش حرفی بزنن که رو ایشون تاثیر بذاره خیلی بعیدم نیست چون قبلا نشون داده خیلی تاثیر پذیره.
    من به عنوان یه خانم اگه همسرم همه چیزشو حتی روابط جنسی رو به دوستاش بگه، اگه چیزی بگم لج کنه بهم دروغ بگه یا پنهانکاری کنه والا به ستوه میام منکر نیستم خانمشون پنهانکاری و دروغ شاید از ترسش باشه اما خب زندگی با تلاش یه نفر درست نمیشه.
    همونطور که خیلی خانم ها نتونستن یه طرفه زندگی رو درست کنن. خانم ایشونم باید همراهی کنه.
    متاسفانه آقا امیر شما به شدت به خانمتون وابسته این چون زیباس به هیچ وجه نمیخواین از دستش بدین و حتی دوریشم براتون عذاب آوره.
    این دوری زیادم بد نیس یاد بگیرین این حس مالکیت وحشتناک رو کم کنید هیچ چیزی رو نمیتونید به زور نگه دارین اما بذارین اونم دوری شما رو حس کنه شاید یه تلنگری باشه که بخواد بزرگ بشه. چقد میتونه با دوستاش بهش خوش بگذره آخرش کم میاره نمیدونم راه حلم درسته یا نه اما بذارین اونم بفهمه ممکنه شما رو ازدست بده، بسه اینهمه منت کشی و نازکشیدن بذارین اونم برای حفظ زندگیتون به تکاپو بیفته بذارین اون خواستار برگشت بشه اونوقت دوتاتون برین پیش مشاور.
    من نمیخوام ناامیدتون کنم اولویت اول الان حفظ زندگیتونه اما شما دوتا دنیای متفاوتین راهتون طولانیه یه طرفه هم جلو نمیره رهاش کنید زیاد سراغش نرید چی میشه شما هم یکم سردتر بشین بگین دوتامون باید فک کنیم و قبول کنیم بعداز ازدواج دیگه بچه نیستیم یه تصمیم درست بگیرین.
    تا خانمتون به خودش نیاد وضع همینه امیدوارم به نتیجه خوب برسین

  15. کاربر روبرو از پست مفید arah تشکرکرده است .

    Amir A (شنبه 12 خرداد 97)

  16. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنون
    شاید من نتونستم زیاد خوب مسئله رو از دید خانمم بگم. اون نمیگه چرا منو هل دادی قبول داره من نکوبیدمش تو ماشین و خانواده ش دارن خیلی قضیه رو بزرگ میکنن. اون شبم من اگه میدونستم اینا دسته جمعی اومدن تو ایوون دارن مارو تماشا میکنن که خب حواسمو جمع میکردم فقط از دستش عصبانی بودم و بعدم من فقط یکم هلش دادم بره زودتر سوار ماشین بشه زیاد شدید نبود که اصلا بشه اسمشو خشونت گذاشت هیچیش نشد. هیچیم به من نگفت که مثلا چرا هولم میدی حتی. خب از کجا میدونستم به فرض تو خیالشم اینارو داره جمع میکنه ما تو خونه هم طرف هم ظرف و کاسه پرت میکردیم و من هل دادن و کشیدن و فشار دادن و اینا داشتم باهاش قهر نمیکرد سر اینا. فقط از تهدید به کتک ناراحت میشد که دیگه تقریبا اینکارو ترک کرده بودم. بعدم من خودمو با خودم میتونم مقایسه کنم نسبت به خودم رفتار خشنی با زنم نداشتم نسبت به یه پسری که خیلی حالا رفتاراش نرم و لطیفه شاید یکم خشن محسوب شدم. ولی آخه اعتراض نمیکرد که بگید اینا جمع شده براش یهو زده به سیم آخر!! تو ماشین حتی اون شب گریه میکرد خواهش و التماسم میکرد من ببخشمش اصلا شکایتی از اینکه منو هل دادی نکرد الانم نمیگه مشکلم اینه منو هل دادی میگه خسته م!!! از چی نمیدونم. کاری انجام نمیده کلا خونه. ما فقط یکم بحث زیاد داشتیم این مدت ولی در اون حدی که بخواد بذاره بره نبود. من که از قانون هامم گذشته بودم.

    کاملا اطمینان دارم که اگر پدر مادرش بهش چیزی نمیگفتن الان دچار همچین مشکلی نشده بودیم.

    خانم آرام آدم یه شبه که نمیتونه کاملا تغییر کنه من میتونم یواش یواش عوض بشم خب کتک زدنشو کلا گذاشتم کنار تهدید کردنشو بعد عروسی کم کم داشتم ترک میکردم ولی یهو که نمیتونم خیلی لطیف بشم الان من قولی بدم که میدونم ممکنه نتونم سرش بمونم خوبه؟ اعتبار مرد حرفشه. بخصوص که به نظر خودم دیگه یه چیزهایی اصلا خشونت نیست چون قصد و نیت خشونتم توش نداشتم چطوری قول بدم وقتی نمیفهمم یه جاهایی مرز خشونت و رفتار عادی کجاست؟ من داشتم تلاشمو میکردم اونم میتونست یکم تحمل کنه. که طفلک داشت البته تحمل میکرد پدر مادرش اومدن خراب کردن همه چیو.

    ولی اگر خانمها یکم صبر و تحملشونو تو زندگی مشترک زیاد کنن هر اتفاقی می افته حرف جدایی و رفتن نزنن مردها هم راحت تر میتونن اونی بشن که زنشون میخواد وقتی آدم تو تهدیده چاقو گذاشتن زیر گلوش که داره همه چیزشو از دست میده چطوری به رفتار متمدنانه فکر کنه؟ جنگ تمدن نمیشناسه دیگه. خانمها چندسال صبر میکنن بچه شون راه رفتن و حرف زدن یاد بگیره تا ابدم اشتباه کنه میبخشن ولی برای تغییر همسرشون که احیانا یه چیزهایی بلد نیست و سی سالم همینطوری بوده صبر ندارن.

    فرزانه خانم نمیتونم در این حالت گل و شیرینی بگیرم برم منزل پدرش. من نمیخوام خانواده ش انقدر تو زندگیم نفوذ داشته باشن برم اینجوری با گردن کج پیششون انگار دارم بهشون مجوز میدم که هم از این به بعد بازم بهم بی احترامی کنن هم بیان مغز خانمم رو شستشو بدن بازم تو زندگیمون مداخله کنن. بعدم اینکه پدرش داره به من تهمت میزنه که زدمش تو ماشین کوبیدمش خود خانمم همچین نظری نداره اینا سر پیاز یا ته پیازن که همچین فکری اومدن انداختن تو سرش؟ رابطه من و زنمو بهم زدن عامدانه. تو فکر اینم حتی رابطه مو کلا باهاشون قطع کنم الان تنها دلیلی که باهاشون در تماسم اینه که نگرانم زنمو ببرن از خونه م. هروقت قبول کنه تهمت زده و نباید تو زندگی خانوادگی من تا این حد دخالت کنه همونطور که من تو زندگی اون دخالتی نمیکنم منم قبول میکنم نباید تهدیدش میکردم و گل و شیرینی میگیرم آشتی کنیم.

    ممنونم خانم تانیا از راهکارهاتون. شرمنده من تو اون یکی تاپیک جوابتونو ندادم چون دیگه این مسائل پیش اومده بودن واقعا درگیر بحث اجازه گرفتن نگرفتنش نیستم فعلا. در اون مورد بحث اجازه گرفتن زن برای خروج از منزل البته حرف و دلیل بسیاره شمارو ارجاع میدم به احکام شرعی.

    مورد چهار همونطور که خودتون گفتید وجدانی و شرافتمندانه نیست هرچند احتمال موفقیتش خیلی زیاده با توجه به روحیه مهربون و حساس خانمم. ولی من حال بد واقعیم رو هم تا جایی که بتونم ازش مخفی میکنم چه برسه بخوام تظاهر به چیزی که نیست بکنم. اگه واقعا سکته کنم خبردار میشه بهرحال.
    راه اول رو کماکان خودم دارم پیش میبرم ولی اثری نداشته تا الان و فکر میکنم هرچی من ابراز دلتنگی بیشتر بکنم بدتر هم میشه انگاری. برای خودش میشینه قضیه رو بزرگ میکنه. حتی مشاورم هم جوش آورده بود این دفعه از کار خانمم. زیاده روی داره میکنه در حقم. پیش برادرم هم نمیتونم برم نمیخوام بدونه با هتل مشکلی ندارم ولی اگر قضیه کش پیدا کنه یا کلا منو نخواد دیگه میرم خونه کرایه میکنم.
    راه سوم کسی رو نمیشناسم. با خانم رفیقم رابطه خیلی خوبی دارم و هوای منو همیشه داشته منم هوای اون و بچه هاشو دارم ولی برام خجالت آوره بخواد برام همچین کاری کنه. با زنم هم رابطه ش خوبه ولی جفتشون با همه رفتارشون همینجوری دوستانه ست نمیشه تو فکر خانم هارو خوند که واقعا با کسی دوستن یا ظاهریه. این رفیقم هم شریک کاریمه اگه زن هامون با هم دچار مشکل بشن برای رابطه کاریمون ممکنه خوب نباشه.
    راه دوم به نظرم میشه بهش جدی تر فکر کرد. من این چند روز پیگیر بودم همش بخاطر اینکه نگرانم بره خونه پدرش نمیدونم محلش نذارم ممکنه پشیمون بشه دلش تنگ بشه؟ میتونم حتی این چند روز برم مسافرت تفریحی با دوستام. الان رعد و برق هم میزنه به من زنگ میزنه بهش که میگم بیام پیشت میگه نیا فقط باهام حرف بزن نترسم! نصفه شب زنگ میزنه میگه صدا میاد از تو آشپزخونه میگم میام ببینم چه خبره میگه نیا. از دور منو میخواد از نزدیک نه. خب اگه من این دور رو قطع کنم ممکنه قبول کنه برای اینکه منو داشته باشه باید از نزدیک هم بخواد من پیشش باشم و فقط از دور نمیشه.

    نظرتون چیه بهش بگم چند روز میرم سفر و سراغمو هم نگیر؟ به برادرم میتونم بسپرم مراقبش باشه.

    - - - Updated - - -

    ممنونم خانم آراه. با نظرتون موافق هستم. من به علت وابستگی زیادی که به همسرم دارم سیبل هدف خوبی برای اذیت های خانواده ش شدم. خودش تقصیری نداره زیاد ولی دارن از نقطه ضعف های من سواستفاده میکنن.
    دقیقا حرف دل منو زدین که اگر یه ذره به حرف من گوش میکرد من هم خب دیوونه که نیستم الکی جوش بیارم. وقتی شب جمعه که همه زن و شوهرها با هم هستن پدر مادرش میبرنش بیرون شهر به منم تا خودم خبر نگرفتم نمیگن خب من حق ندارم عصبانی بشم یعنی؟
    ویرایش توسط Amir A : شنبه 12 خرداد 97 در ساعت 18:50

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    1,343
    سطح
    20
    Points: 1,343, Level: 20
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 37 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام امیر آقا
    من تحلیلم رو براتون می نویسم که نظر شخصیه البته

    به نظر من واضحه که در واقع خانوادش خواستن براتون جاده کوبی کنن فکر می کنن حالا که شما با دعوا اومدین دخترشون رو بردین نباید ساکت بشینن و چون نمی تونستن سر قضیه دنبال رفتنش حرفی بزنن چون حق با شماست و نباید به اون صورت خانمتون رو می بردن پس هل دادن رو بهانه کردن این رو با توجه به اینکه می گین خود خانمتون هم می گه هلم ندادی می گم اگر واقعا شما ایشون رو زده بودین و آزاری در این خصوص دیده بود خوب قضیه فرق می کرد. رفتارهای خانمتون هم یه جورایی در همین راستاست اینکه بهتون زنگ می زنه و می گه می ترسم ولی نیا واضحا ناز کردنه دیگه معنیش این نیست که شما رو از دور می خواد ولی از نزدیک نه معنیش اینه که هم می خواد با شما در تماس باشه هم ناز کنه و رو حرفش بمونه شاید شما رو مثلا تنبیه کنه که کارتون رو تکرار نکنید
    اما راه حل من اینه که شما اصلا برای برگشتن به خونه بهش اصرار نکنید حداقل چند روزی صبر کنید بدون اینکه اصلا به برگشتن فکر کنید وقتی زنگ می زنه باهاش حرف بزنید ولی حرفی از برگشت نزنید از اون نپرسید که می خوای برگردم که اون بگه نه عاقلانه هم که فکر کنید بالاخره شما قرار گذاشتین یه مدت دور باشید دیگه پس لازم نیست هر روز ازش بپرسید من برگردم یا نه این خواسته خودش بوده به هر حال
    به نظرم شما هم از این مدت برای تمتع اعصابتون استفاده کنید خودتون رو در شرایطی قرار بدید که آرامش داشته باشید و تحت فشار نباشید که دوباره رفتار عجولانه ای ازتون سر نزنه هم از نظر جسمی هم روحی
    مثلا از نظر غذا و محل استراحت شرایطی فراهم کنید که اذیت نشید و آرامش داشته باشید
    اگر دوستای صمیمی دارید که می تونید برید باهاشون بیرون این کار رو انجام بدید در حد پیاده روی کوه رفتن صحبت کردن جوری که همش روی این موضوع تمرکز نکنید که بهمتون بریزه
    با خانمتون مهربون باشید ولی جوری وانمود کنید که دیگه اصراری به برگشت ندارید و شما هم دارید روی رابطتتون و مشکلات همسرتون فکر می کنید البته غیر مستقیم باید اینو القا کنید به همسرتون مستقیم حرف تندی نزنید که به دل بگیره من مطمئنم از رفتارهای خانومتون که همیشه با دست پس زده و با پا پیش کشیده اینطور بعد چند روز که می بینه انگار شما راحتید و حرف برگشت رو نمی زنید خودش هول میشه می خواد که برگردید البته رفتارتون باید بیشتر نشون دهنده آرامش شما باشه و عصبی نبودن ولی وانمود به خوشحالی کردن و خوش بودن منظورم نیست یه جورایی لجبازی اصلا منظور من نیست اون رفتار واقعا فاصله ایجاد می کنه امیدوارم منظورم رو رسونده باشم
    مثلا من خیلی موافق چند روز بیرون از شهر رفتنتون نیستم این خوب یه ذره سنگینه مثل اینه که مثلا شما رفتید دیدید با دوستاش تو خونه بوده خوب شاید خیلی ناراحت نشدید ولی اگر می رفتید می دیدید حتی با خانوادش مثلا مسافرت رفته خوب دیگه تیر خلاص بود حالا بازم خودتون با توجه به شناخت خانومتون بهتر می دونید
    امیدوارم هرچه زودتر مشکلتون حل بشه
    ویرایش توسط یگانه زهرا : شنبه 12 خرداد 97 در ساعت 21:20

  18. کاربر روبرو از پست مفید یگانه زهرا تشکرکرده است .

    Amir A (یکشنبه 13 خرداد 97)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.