خاطرات قشنگ و عاشقانه با خودم

[خادم رضا]

سلام
فکر میکنم وجود همچین تاپیکی خیلی احتیاج بود

امروز که سحر بیدار شدم اومدم غذا نخورم که گفتم سحریتو بخور عزیزم گشنت میشه
خیلی بی حال میشی برای همین تا اخر غذام که یک عدس پلو خوشمزه بود رو خوردم
بعد از نماز به خودم زمان برای دعا کردن دادم
به سجده رفتم و هر چی توی دلم بود به خدا گفتم
راستی دیروز یک هدیه خوب برای خودم گرفتم پیش پیش اخه امروز تفلدم
یک اینترنت 10 گیگی

خیییلی از هدییم خوشم اومد
چند لحظه پیشم با خانواده داشتم صحبت میکردم و من رفته بودم بالای منبر حرفهام خودمو تکون داد انگار
خوشحالم که دارم تغییر میکنم
خوشحالم که خودم دارم بهترین تصمیم رو برای خودم میگیرم خدایا شکرت

[paiize]

به به
سلام.خیلی هم تاپیک خوبیه،آفرین به این توجه تون
تولدتون هم مبارک.
واما خاطره:

من هم چندروز پیش خیلی دلم گرفته بودودلم واسه خودم سوخت!
یه موسیقی گذاشتم،چای هم درست کردم وباکلی تشریفات توی سینی گذاشتم،یه کتاب هم برداشتم رفتم توی حیاط زیرانداز انداختم ومشغول شدم.خیلی هم خوش گذشت وحالمو خوب کرد.
البته هوا خنک بود،نه مثل الان!

پ.ن
فرق بین خاطره یک آقا باخانم رو توجه فرمایید.
آقایون باشکمشون خاطرات عاشقانه میسازن وخانم ها هم بااحساسات لطیفشون.قربون خدابرم

[خادم رضا]

سلام خانوم پاییزه
من قبلنا اینجور بودم برای خودم دیوان حافظ داشتم حتمی در روز چند دفعه شعر میخوندم با یک لیوان چای و رادیو معارف تا صبح وای که چقدر خوش میگذشت
دیروز بعد از نماز مغرب حالم خیلی بد شد
حالا فرض کنید من به مادرم میگم قرص استامینوفن دارید مادرم میگن من نمیتونم پاشم
منم تا الان خواب بودم تقریبا دیگه از خودم حسابی مراقبت کردم همش مایعات خوردم الان خدا رو شکر حالمان خوب بید

[فرشته اردیبهشت]

سلام

من هم قبلا ها خیلی خاطرات خوب و خلوت ها با خودم داشتم تا نصفه شب بیدار می موندم
مینوشتم شعر میخوندم فیلم میدیدم خلوتی داشتم


الان خیلی از خودم دور شدم خیلی خوبه که ادم بیشتر از هر کسی به خودش نزدیک باشه و این تنهایی رو تو هیچ رابطه ای از دست نده

خیلی وقت ها خودمون رو فراموش میکنیم

[paiize]

دوباره سلام
ازاین تاپیک خوشم اومده.اسمش هم انرژی دهنده ست!
فرشته جوون مطمئنم توخاطرات قشنگی داری که واسمون بنویسی پس حتما اینکاروکن

تقریبا یکسال پیش باخانواده خودم بدون همسرم رفتم خونه پدربزرگم.خونه ای که خاطرات بچگی ام رو اونجا رقم زدم.
پسرمو خوابوندم وبه یاد قدیم از در پشتی حیاط خونه پدربزرگم رفتم به باغ ومزرعه!نیم ساعتی پیاده روی کردم وبه یاد بچگی هام از گل وگیاه های مختلف چندشاخه ای چیدم ویه دسته گل درست کردم.پابرهنه رفتم توی آب جوی ای که نسبت به گذشته خیلی کم آبتر شده بود.خیلی خیلی روحیه مو شاد کرد.ودوست نداشتم برگردم به خونه!توی اون حال وهوا ویاد خاطرات قدیم لبخند طولانی ای رو توی صورتم ساخت.الان بعد ازیکسال هروقت یاد اون روز میفتم کلی ذوق میکنم.

دوستان عزیز این تاپیک رو دنبال کنید وپست بزارید ازلحظه های خوبتون.باور کنید انرژی شما به تک تک خواننده های این تاپیک میرسه

[خادم رضا]

اینم یه اهنگ عاشقانه برای خود عزیزم

مث پرسه تو بارونی مث حال یه مهمونی مث ماه عسل میمونی
چی بهت بگم از حالم از تو از خودم از خیالم تو که حال منو میدونی
پای این همه خاطره با دل خون اگه میشه بمون
بری جونمو میبری پشت سرت نرو جون دوتامون
از خیال تو دل کندم از تصورشم میمیرم من باور کن
نرو از همه خاطره هام ای رویام نرو ای همه دنیام من بدون تو تنهام تو که میدونی
نرو از همه خاطره هام ای رویام نرو ای همه دنیام من بدون تو تنهام تو که میدونی

♫♫♫♫♫♫

♫♫♫♫♫♫

چه نباشی چه باشی من عاشقتم از من رد شی من عاشقتم حتی بد شی من عاشقتم
چه نباشی چه باشی تو باورمی فکر هرشب تو سرمی عشق اول و آخرمی
نرو از همه خاطره هام ای رویام نرو ای همه دنیام من بدون تو تنهام تو که میدونی
نرو از همه خاطره هام ای رویام نرو ای همه دنیام من بدون تو تنهام تو که میدونی

تصمیمگرفتم برم دنبال کاری که دوست دارم حتی اگر اولش سخت باشه
تصمیم گرفتم فقط یه خورده برای خودم ارزش قائل بشم به خودم به خواستم بیشتر احترام بزارم
این معنیش این نیست حقوق دیگران رو انجام ندم بلکه فکر میکنم کسی که حقوق به خودشو رعایت میکنه به خودش احترام میزاره میتونه به دیگران احترام بزاره

[بی نهایت]

شب ها بچه ها را زودتر می خوابونم بعدش شب و سکوت و من.
این سکوت رو خیلی دوست دارم، کارهای عقب افتاده رو در آرامش انجام می دم، شبکه پویا را با خیالی آسوده اجازه دارم عوض کنم
می رم جلوی آینه خودم را نگاه می کنم، شانه ای و...

[miss seven]

سلام دوستان خوب و مهربانم

تشکر میکنم از ایجاد کننده ی این تاپیک ... خیلی خوبه گاهی حتی کوچکترین کارهایی که خوشحالمون میکنه را انجام بدیم و بعدش حس خوبی که همراه خودش داشت را به خاطر بیاریم و بنویسیم .

من زمانیکه به کسانیکه دوستشون دارم فکر میکنم خیلی احساس خوبی در وجودم احساس میکنم ... مثلا همین امروز به جای اینکه ظهر استراحت کنم رفتم سراغ یه کاری که منو به یاد یه دوست عزیزی انداخت و تمام خاطراتی که باهاش داشتم برام زنده شد و مرور کردم .. (خیلی خوب بود)

ازتون میخوام قدر تمام کسانیکه پیشتون هستن و براتون عزیزن داشته باشین ... همین لحظات خیلی کوتاه با اونها بودن رو واقعا زندگی کنید ،،، یه زمانی میرسه که مینشینید و فقط به خاطره ای که باهاشون داشتین فکر میکنید . شیرینه ولی تلخه که خاطرات جای بودنشون رو هیچگاه پر نمیکنه

[خادم رضا]

سنو سالم که کم بود تجربم که کم بود فکر میکردم خوشبختی یعنی با پول دیگران مثل پدر و مادر همسر و بقیه بهترین غذاهارو بخوری بهترین لباسهارو بپوشی
الان میگم خوشبختی یعنی تو خونه 40 متری خودت افطار یه چایی شیرین با نون پنیر بخوری
بدون هیچ منتی بدون هیچ التماسی بدون هیچ دعوایی بدون هیچ بحثی
وقتیم پیر شدی نیاز به مراقبت بیشتر داشتی یک همسر بکنی تا عمرت به پایان برسه
البته منکه یک پسر دارم حتی انقدر پسرم عاطفیه به اون همسرم هم احتیاج ندارم
فقط پسرم هر روز بیاد یه سری بهم بزنه
یه زندگی اروم
دوستان برام دعا کنید من واقعا فکر میکنم به همچین زندگی احتیاج دارم

[خادم رضا]

قبلنا فکر میکردم خوشبختی یعنی سوار ماشین شاسی بلند همسر شدن پزشو به اینو اون دادن
الان ترجیح میدم دستم توی جیب خودم باشه سوار وسایل نقلیه عمومی بشم حتی اگر له بشم
قلنا فکر میکردم بچه زیاد داشتن خوبه الان فکر میکنم اگر دلم برای بچه داری تنگ شد برم بچه از بهزیستی بگیرم بزرگ کنم بهتر تره


حاضر نیستم دیگه اشک خودموببینم