به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 12 1234567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 112
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array

    لطفا راهنماییم کنید که باز هم به خودم و این خواستگار لازمه زمان بدم یا نه؟ (2)

    سلام.

    امیدوارم حال همگی خوب باشه.

    فکر کنم دوستانی که در جریان تاپیک قبلی من بوده اند، از کم و کیف قضیه خبر داشته باشن.

    دیروز معرف زنگ زد.
    میگفت پسر بالاتر رو قبول کرده و گفته ""میتونم یک سوم دارایی و هستیم رو به عنوان مهریه بدم ولی بعدش دیگه احساس تنهایی میکنم و حس میکنم اونجور که باید همراه و پشتیبانم نیست و هم رو درک نمیکنیم"

    من جوابی ندادم. ولی خب درک میکنم که میگه احساس تنهایی بهش دست میده.

    فقط پرسیدم خب چرا اینها رو به شما میگن ؟
    گفت :"خودم هم نمیدونم و بارها هم بهشون گفته ام به من ربطی نداره. ولی پی در پی با من تماس گرفته اند این چند روز. و من هم خیلی سرزنششون کرده ام بابت خساستی که در تعیین مهریه به خرج داده اند. ولی در کل حرفشون اینه که شما رو دوست دارند و لایق زندگی مشترک میدونن شما رو و نگات مثبت شما براشون ارزشمند بوده. ولی درخواستی از من برای اینکه با شما حرف بزنم نکرده اند و اونها هم الان خبر ندارن که من دارم با شما حرف میزنم"

    میگفت :" قسم میخورم و با زبان روزه دارم حرف میزنم"

    در کل معرف رو قبولش دارم و بهش اعتماد دارم.

    حالا من موندم اصلا چه حرفی بزنم؟ خب اگه نظر من و خانوادم رو میخوان چرا به خودمون زنگ نزدن؟

    از طرفی ودم تا دیروز حالم داغون بود. یعنی تا پریشب که فقط داشتم گریه میکردم و درد شدیدی توی قفسه سینم داشتم و غذا هم نمی تونستم بخورم. هم از عذاب وجدان. هم از اینکه چرا شانس من اینجوریه. هم وقتی میدیدم اصلا هیچ تماسی نگرفتن به خودم میگفتم دیدی؟ برای اینها هم ارزش نداشتی.

    و هم یه حس ناامیدی و گم بودن داشتم.

    ولی خب از دیروز که معرف زنگ زد و گفت اونها چند بار باهاش تماس گرفته ند، یهویی اون درد شدید توی قفسه سینم از بین رفته.

    از طرفی این چند روز خانوادم یه حرفایی زدن که قبلا نزده بودن.مثلا هی بهم میگن خوب شد که نشد، قیافش یه جوری بود، اهل کار نبود، قد و یه دنده بود، مریض بود، تکلیفش معلوم نبود و ..... یکم توی دلم رو خالی کرده این حرفاشون. نه از این نظر که خودم مثلا نمیدونستم که مریضه، از این نظر که یهو حس کرده ام برای خانوادم اعتبار نداشته و توی دلشون چی فکر میکرده اند.

    یه چیز دیگه هم هست. الان حس میکنم مثلا همون سی تایی که خودش با دلش و میل خودش میخواست بده، برام شیرین تر از مثلا صد تاییه که بدونم به زور چونه زدن من و خانوادم و معرف قبول کرده و دلش باهاش نباشه. یعنی اون صد تاريا، برام دلچسب نیست الان دیگه. حس فروشی بودن بهم دست داده. من قلبش رو میخواستم نه پولش رو.

    کاش خودش از اول، توی همون پیشنهاد اولش، اونقدر کم نگفته بود که کار به اینجاها بکشه.

    کلا توی دلم خالی شده نمیدونم چرا.

    نمیدونم هم به معرف چی بگم؟ من دیروز فقط حرفهاش رو گوش کردم. حرفی نزدم. فقط همون سوال رو ازش کردم. اونم در کل باز گفت که هیچ کس کامل نیست. اینها شاید یکم خسیس باشن ولی شما در برابر کسی که خسیسه، نباید ملاکتون رو مادیات قرار بدید و دستت بذارید روی فقط یه نقطه منفی اونها و منکر خوبیهاشون بشید. و اگر با شناختی که تا اینجا داشته اید ازشون اونها رو در کل مورد مناسبی می بینید، باز هم فکر کنید.


  2. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (سه شنبه 01 خرداد 97)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    عزیزم یه سوال دارم ازت منهای مهریه آیااونقدر میخواهیش که قرار باشه یه عمری تو شادی وغم همدیگه شریک باشین؟؟!!منظورم اینه اگه اونا مهریه رو همون اول به مقدار بقیه اعضای خونوادتون قبول کرده بودند اونوقت نظرتون دربارش چی بود؟
    یه مثال درباره مهریه بزنم :داداش کوچیکه من یه آدم فوق العاده مذهبیه وعقیده داره مهریه واقعا به گردن مرده نه اینکه تو جامعه ما مهریه عددی باشه برای سفره عقد.بعدهم اگه خدای نکرده مشکلی پیش بیاد واقعا گرفتن مهریه کارحضرت فیله.برای همین میگه هرجابرای من خواستگاری رفتین بیشتراز14تا تعیین نکنین،این مقداریه که همون شب عروسی میدم تازیر دین نباشم بیشتر از این درتوانم نیس.(نمیخواد به هیچ وجه از بابام کمک بگیره درحالیکه وضع مالی خونوادم خوبه)این حرفو در حالی میگه که مهریه زنداداشم800تاست ومنم 500تا.بقول مامانم اصلا رومون نمیشه جایی این مقدارو تعیین کنیم ولی حرف داداش من یکیه شاید ایشون هم عقیدش اینجوری باشه .

  4. 2 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    Pooh (دوشنبه 31 اردیبهشت 97), الهه زیبایی ها (سه شنبه 01 خرداد 97)

  5. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tavalode arezoo نمایش پست ها
    عزیزم یه سوال دارم ازت منهای مهریه آیااونقدر میخواهیش که قرار باشه یه عمری تو شادی وغم همدیگه شریک باشین؟؟!!منظورم اینه اگه اونا مهریه رو همون اول به مقدار بقیه اعضای خونوادتون قبول کرده بودند اونوقت نظرتون دربارش چی بود؟
    یه مثال درباره مهریه بزنم :داداش کوچیکه من یه آدم فوق العاده مذهبیه وعقیده داره مهریه واقعا به گردن مرده نه اینکه تو جامعه ما مهریه عددی باشه برای سفره عقد.بعدهم اگه خدای نکرده مشکلی پیش بیاد واقعا گرفتن مهریه کارحضرت فیله.برای همین میگه هرجابرای من خواستگاری رفتین بیشتراز14تا تعیین نکنین،این مقداریه که همون شب عروسی میدم تازیر دین نباشم بیشتر از این درتوانم نیس.(نمیخواد به هیچ وجه از بابام کمک بگیره درحالیکه وضع مالی خونوادم خوبه)این حرفو در حالی میگه که مهریه زنداداشم800تاست ومنم 500تا.بقول مامانم اصلا رومون نمیشه جایی این مقدارو تعیین کنیم ولی حرف داداش من یکیه شاید ایشون هم عقیدش اینجوری باشه .

    سلام. تولد آرزو جان.... ایشون هم حرفش این بود که میخوام بتونم بدم و بر عهدمه. ولی نمی گفت همون روز بعد از عقد میگفت در طول زندگی.

    در مورد سوالی که پرسیدین....

    ببینید، نمیتونم بگم عاشقش هستم. یک آشنایی سنتی بوده و من هم فقط با مصلحت و سبک سنگین منطقی پیش رفته ام نه با احساس. خودش هم چون تقاضای ملاقات نمیکرد رابطه عمیق حسی بینمون برقرار نشد. ولی با این حال وقتی بود من با وجود تمام ذهنم که مشغول بود، حسم به زندگی بهتر بود و دلم قرص تر بود.

    البته واقعا وقتی هم فکر میکنم مثلا الان بخواد عقدم باشه یهو وحشت برم میداره. نمیدونم از استرس و اضطرابه یا از چیز دیگه.

    شماها وقتی فکر میکردین که الان بخواد عقدتون باشه، اصلا دلتون نمیلرزید؟ یعنی مطمئن مطمئن و خوشحال بودید؟ اصلا نمیترسیدین که چی بشه در آینده؟ یا همونیه که میخوام یا نه؟ نکنه اشتباه کنم؟ نکنه به درد هم نخوریم و ...؟؟؟؟ ششما این نگرانی ها رو نداشتین؟ غیر طبیعیه نگرانی هام؟ :(

    ویرایش توسط Pooh : دوشنبه 31 اردیبهشت 97 در ساعت 12:29

  6. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (سه شنبه 01 خرداد 97)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام عزیزدلم

    نگرانی هات کاملا طبیعیه و بیشتر دخترها همچین احساسی رو تو این مقطع تجربه می کنن.

    به نظر من از طریق معرف یه فرصت دیگه بهشون بده ولی تمرکزت رو بیشتر روی شناخت اون آقا بزار تا حواشی. مثلا به این احساساتت مثل استرس و حس های منفی در مورد خودت زیاد

    بها نده.

    تو دختر باهوشی هستی.این کاملا در نوشته هات مشخصه.فقط نیاز به آرامش داری که بتونی تصمیم رو بگیری.

  8. 3 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    minno (دوشنبه 31 اردیبهشت 97), الهه زیبایی ها (سه شنبه 01 خرداد 97), شیدا. (پنجشنبه 03 خرداد 97)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 فروردین 03 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    813
    امتیاز
    25,800
    سطح
    96
    Points: 25,800, Level: 96
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 550
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,581

    تشکرشده 2,292 در 742 پست

    Rep Power
    203
    Array
    سلام خانم poohعزیز

    امیدوارم حالتون خوب باشه

    ببین عزیزم نکته ای ک به ذهن من رسید این بود که
    بهتره شما خودت با معرف صحبت نکنی....مادر خواهر بزرگتری....

    فایدش اینه ک موقع صحبت اگر نخواستن چیزی رو قطعی بگن....حالا
    روش فک کنن یا الان صلاح ندونستن بگن....لازم بود تو لفافه حرف بزنن
    بتونن. و از طرف شما هم ک برگ آخری و البته برگ برنده ابراز بی اطلاعی کنن اطلاعات و بگیرن بعد بگن حالا تا ببینیم نظر pooh چیه
    نمیدونم شاید این معرف دوستته هم سن و سالته ولی چون سری قبل خواستگاری هم گفتی من با معرف حرف زدم....میگم.
    درد هر حال شما وارد صحبت نشی بهتره به نظر من.

    در مورد اینم که این حرف های معرف معنی پشیمانی از طرف اونها داره یا نه......معرف از نظر صمیمیت به کدوم طرف نزدیکتره؟؟
    این مکالمه ای هم ک شما گفتی با معرف داشتی .....قشنگ این معنی رو میده که اگه می خوان دوباره بیان، مخالفت چندانی نداریم.

    ی چیزی هم که تو تاریک قبلی گفتین، اینکه شاید بریم رو با برین بیرون
    اشتباه شنیده....عزیزم اصلا خودتو ناراحت نکن. حواست به اینم باشه که
    اون طور با اخم و تخم خداحافظی کردن و نمیدونم اومد کتش و برداشت
    و مثل همیشه تشکر نکرد....از طرف ی پسره بالای سی پسندیده نیست.

    میتونه نشو نه این باشه ک هنوز به پختگی لازم نرسیدن......آدم ممکنه
    به هر دلیلی توافق ترسه دلیلی نداره ادب و متانتش و از دست بده .در کمال ادب و خوشروییی خداحافظی و آرزوی خوشبختی برای همو.....

    بازم قضاوت با خودتونه که از نزدیک ایشون و دیدی ......
    بیشتر حواست به خودت باشه
    موفق باشی

  10. 3 کاربر از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده اند .

    mercedes62 (چهارشنبه 02 خرداد 97), Pooh (سه شنبه 01 خرداد 97), tavalode arezoo (سه شنبه 01 خرداد 97)

  11. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.

    الهه زیبایی عزیز... کاملا درست میگید، من هم اصلا برام خوشایند نیست که هی به من زنگ میزنه و خودم هم برام آزاردهنده و مشکوک به نظر میاد که نکنه از طریق معرف میخوان اول نظر من رو بفهمن؟ ولی خب تا حالا نشده بخوام با مامانم یا خواهرم حرف بزنه. شاید اشتباه کرده ام.

    از نظر صمیمیت فکر کنم به اون ظرف نزدیکتره. البته فقط فکر کنم. چون روزی که قرار بود مهریه تعیین کنن، به من پیام داد و گفت که خانواده پسر ازش خواسته اند که در جلسه تعیین مهریه حضور داشته باشه، ولی نمیتونه بیاد. و خیلی با تاکید بهم گفت توی مهریه اصلا کوتاه نیا و ملک هم تعیین کنید.

    در مورد اخلاق ایشون هم تا اون موقع چنان رفتاری ازش ندیده بودم. خودمم شوکه شدم.

    ولی اگر مایل به ادامه بودن ، و حاضر شدن مهریه رو بالاتر بیان (نه از این جهت دید مادی و مالی، بلکه از این جهت که مطمئن بشم منو به خاطر خودم میخواد نه به خاطر کم توقعیم) خب میشه حرف زد و مراحل آشنایی رو پیش برد. اگر نه که من نرفتم بگم پشیمونم و بیا همون سی تا... . اگر نظرشون تغییر کرده باشه و این چند روز فکر کرده باشن و به این نتیجه رسیده باشن که اشتباه کردن، خب چه اشکالی داره ما استقبال نکنیم از آشنایی بیشتر؟

  12. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    آوای بهشت (سه شنبه 01 خرداد 97)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اردیبهشت 98 [ 17:06]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    3,969
    سطح
    40
    Points: 3,969, Level: 40
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    165

    تشکرشده 137 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام.

    امیدوارم حال همگی خوب باشه.

    فکر کنم دوستانی که در جریان تاپیک قبلی من بوده اند، از کم و کیف قضیه خبر داشته باشن.

    دیروز معرف زنگ زد.
    میگفت پسر بالاتر رو قبول کرده و گفته ""میتونم یک سوم دارایی و هستیم رو به عنوان مهریه بدم ولی بعدش دیگه احساس تنهایی میکنم و حس میکنم اونجور که باید همراه و پشتیبانم نیست و هم رو درک نمیکنیم"

    من جوابی ندادم. ولی خب درک میکنم که میگه احساس تنهایی بهش دست میده.

    فقط پرسیدم خب چرا اینها رو به شما میگن ؟
    گفت :"خودم هم نمیدونم و بارها هم بهشون گفته ام به من ربطی نداره. ولی پی در پی با من تماس گرفته اند این چند روز. و من هم خیلی سرزنششون کرده ام بابت خساستی که در تعیین مهریه به خرج داده اند. ولی در کل حرفشون اینه که شما رو دوست دارند و لایق زندگی مشترک میدونن شما رو و نگات مثبت شما براشون ارزشمند بوده. ولی درخواستی از من برای اینکه با شما حرف بزنم نکرده اند و اونها هم الان خبر ندارن که من دارم با شما حرف میزنم"

    میگفت :" قسم میخورم و با زبان روزه دارم حرف میزنم"

    در کل معرف رو قبولش دارم و بهش اعتماد دارم.

    حالا من موندم اصلا چه حرفی بزنم؟ خب اگه نظر من و خانوادم رو میخوان چرا به خودمون زنگ نزدن؟

    از طرفی ودم تا دیروز حالم داغون بود. یعنی تا پریشب که فقط داشتم گریه میکردم و درد شدیدی توی قفسه سینم داشتم و غذا هم نمی تونستم بخورم. هم از عذاب وجدان. هم از اینکه چرا شانس من اینجوریه. هم وقتی میدیدم اصلا هیچ تماسی نگرفتن به خودم میگفتم دیدی؟ برای اینها هم ارزش نداشتی.

    و هم یه حس ناامیدی و گم بودن داشتم.

    ولی خب از دیروز که معرف زنگ زد و گفت اونها چند بار باهاش تماس گرفته ند، یهویی اون درد شدید توی قفسه سینم از بین رفته.

    از طرفی این چند روز خانوادم یه حرفایی زدن که قبلا نزده بودن.مثلا هی بهم میگن خوب شد که نشد، قیافش یه جوری بود، اهل کار نبود، قد و یه دنده بود، مریض بود، تکلیفش معلوم نبود و ..... یکم توی دلم رو خالی کرده این حرفاشون. نه از این نظر که خودم مثلا نمیدونستم که مریضه، از این نظر که یهو حس کرده ام برای خانوادم اعتبار نداشته و توی دلشون چی فکر میکرده اند.

    یه چیز دیگه هم هست. الان حس میکنم مثلا همون سی تایی که خودش با دلش و میل خودش میخواست بده، برام شیرین تر از مثلا صد تاییه که بدونم به زور چونه زدن من و خانوادم و معرف قبول کرده و دلش باهاش نباشه. یعنی اون صد تاريا، برام دلچسب نیست الان دیگه. حس فروشی بودن بهم دست داده. من قلبش رو میخواستم نه پولش رو.

    کاش خودش از اول، توی همون پیشنهاد اولش، اونقدر کم نگفته بود که کار به اینجاها بکشه.

    کلا توی دلم خالی شده نمیدونم چرا.

    نمیدونم هم به معرف چی بگم؟ من دیروز فقط حرفهاش رو گوش کردم. حرفی نزدم. فقط همون سوال رو ازش کردم. اونم در کل باز گفت که هیچ کس کامل نیست. اینها شاید یکم خسیس باشن ولی شما در برابر کسی که خسیسه، نباید ملاکتون رو مادیات قرار بدید و دستت بذارید روی فقط یه نقطه منفی اونها و منکر خوبیهاشون بشید. و اگر با شناختی که تا اینجا داشته اید ازشون اونها رو در کل مورد مناسبی می بینید، باز هم فکر کنید.

    سلام عزیزم من تاپیکهات رو خوندم و تا حدودی فکر میکنم در جریان هستم .

    درباره ی حرفهای خانوادت حساس نشو ، اونا به نظرشون مسئله تموم شده اومده و برای همین میخوان تو فکر نکنی وای چه چیزی از دست دادم و خودتو اذیت کنی . این کارو من خودم وقتی دوستام با کسی به هم میزنن یا رابطه ای رو تموم میکنن انجام میدم و اونقدر ویژگی های منفی طرف رو بولد میکنم تا خودشونو بابت از دست دادن اون فرد یا شانس اذیت نکنن . ( البته دروغ نمیگما همونطور که شما هم حرفای خونوادت واقعیته منتها یکم پررنگ تر) فکر نکن معنیش اینه از اول هم راضی نبون و فلان .

    + اون پسر خودش اشتباه کرده از اول بحث مهریه رو مطرح کرده و شما رو حساس کرده . اصلا تقصیر شما نبود ضمن اینکه تعداد موردنظرش کم بود

    پیشنهاد من اینه فعلا دست نگه دار فقط به معرفت بگو : برای من هم مادیات خیلی اهمیت نداره و منکر ویژگی های مثبت این اقا نیستم منتها ایشون از همون اول خودش بحث مهریه رو پیش کشید و باعث شد من نگران شم که چقدر دید مادی ایی به این ازدواج دارن ...یعنی یه جوری که حرفات جوابی چه + چه - توش نباشه ولی نشون بدی اینطور که اون اقا فکر کرده مادی نیستی .

    اینجوری معرفتون همونطور که حرفای اونا رو به شما منتقل کرد این حرفهای شما هم به اون اقا میگه تا ایشونم بفهمه شما مادی نیستی و خودش مهریه رو تو ذهن شما بزرگتر کرده ، همچنین اگه قصد مطرح کردن دوباره داشته باشن جراتشو پیدا میکنن .

    بعد از دادن توضیحاتم دیگه بیشتر از این خودتو درگیرشون نکن . ایشالا هرچی خیره پیش میاد

  14. 3 کاربر از پست مفید آوای بهشت تشکرکرده اند .

    Glut.tiny (سه شنبه 01 خرداد 97), Pooh (سه شنبه 01 خرداد 97), tavalode arezoo (سه شنبه 01 خرداد 97)

  15. #8
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.

    امروز خودش برام از حیاط و گل های اون خونه ای که قراره توش زندگی کنه، عکس گرفته فرستاده.

    قبلا هم چند بار از گل و درختای حیاط برام عکس می فرستاد.

    حس خوبی پیدا کردم از کارش. ولی نمیدونم چه عکس العملی نشون بدم. بعد از اون شب که از خونمون رفتن، این اولین ارتباطیه که برقرار گرده.

    از یه طرف میگم اول بذارم خانوادش رسما تماس بگیرن و تکلیف مهریه رو روشن کنن و فعلا عکس العملی نشون ندم.

    از یه طرفم میگم حالا اگه بعد از بحث مهریه بخوام ارتباط شکل بگیره، (به فرض اینکه قبول کرده باشن خواسته ی منو) یه وقت فکر نکنه من واقعا دنبال مادیات هستم و حالا که توقع مالیم اوکی شده دارم ادامه میدم؟

    چون واقعا من فقط خواستم بهم ثابت بشه خودم رو دوست داره یا فقط دنبال یه دختر کم توقع ساده هستن.

    به نظرتون جوابی بدم یا نه؟

    -----------------------------------------------------------------------------------

    دل نازکی هم بده هاااا..... الانه که گریم بگیره که نکنه دلش بشکنه....
    ویرایش توسط Pooh : سه شنبه 01 خرداد 97 در ساعت 18:24

  16. #9
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    كويا نظرشون نسبت به مهريه تغيير كرده و تمماس كرقتن و برلي فردا ميخوان بيان.

    جرا من اينقدر ترديد دارم? جرا اصلا ذوق زده و شاد نيستم?

  17. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    حتما در تو چیزی دیده که خواستارته.
    به قول دوستان الان تمرکزت را از روی مهریه و اینها بردار و سعی کن بیشتر خودش را بشناسی.
    برای عکسی که فرستاده بود چه عکس‌العملی نشان دادی؟

  18. 2 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    Pooh (پنجشنبه 03 خرداد 97), صبا_2009 (پنجشنبه 03 خرداد 97)


 
صفحه 1 از 12 1234567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 86
    آخرين نوشته: شنبه 29 اردیبهشت 97, 00:23
  2. شرایط زندگی من و اومدن خواستگار..لطفا راهنماییم کنید من چطوربرخوردکنم
    توسط Kimiya.khanom در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 22 شهریور 96, 04:50
  3. دارم وابسته میشم...راهنماییم کنید
    توسط parasoo67 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 اسفند 90, 02:39
  4. راهنماییم کنید-خواستگارجدید
    توسط النا61 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 47
    آخرين نوشته: دوشنبه 21 اردیبهشت 88, 23:18
  5. +راهنماییم کنین دیگه واقعا خسته شدم
    توسط Sahar H در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 بهمن 87, 23:42

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.