همه راه ها رو امتحان کردم برای منصرف کردنش از جدایی ولی نشد خواهش میکنم شما کمکم کنید

[شیدا.]

سلام

به نظرم همسرت از خودش و زندگیش خسته است. از شکستهای مکرر و ...
یه مدت به حال خودش بذارش. اصلا کاری بهش نداشته باش
خواست بره دنبال طلاق هم بگو باشه، اگه واقعا فکر می کنی جدایی برای ما سه تا بهتره، من حرفی ندارم، برو اقدام کن (توافقی نباشه، بگو شما برو اقدام کن. بعد تا بخواد مراحل دادگاهش طی بشه زمان داری)

اگه یه مدت ازتون دور زندگی کنه، احتمال این که زودتر به نتیجه برسه بیشتره.
چون می گی آدم بدی نیست. سر و گوشش هم نمی جنبه. شما و زندگیتون هم دوست داشته و داره. شاید اگه بره با مادرش زندگی کنه کم کم مایل به برگشتن بشه.
هیچ پیشنهادی نده، اما اگه خواست بره با مادرش زندگی کنه، خیلی مخالفت نکن. فقط بگو می ترسم شب با بچه تو خونه تنها بمونم. حس حمایتش از شما و بچه را تحریک کن. اما التماس نکن.

واسه این که کمتر بهش گیر بدی برای خودت یه سرگرمی جور کن. کلاس آموزشی، کار و فعالیتی ... یه چیزی که مجبور باشی وقتت را جای دیگه بذاری و 24 ساعتت نشه موضوع همسرت.

تاپیک سوده را که می خونی به زمانها دقت کن. الان خوب یادم نیست ولی فکر می کنم ماجرای سوده از یکسال قبلش شروع شده بود و تا چند ماه بعد از تاپیک ادامه داشت.
صبور باش

[atefeh62]

رها و تنها و شیدای عزیزم خیلی خیلی ممنونم از راهنماییاتون
رها و تنها عزیز حدود ده ماه پیش بعد از دعوای شدیدی که کردیم من همسرمو از خونه بیرون کردم(متاسفانه) بعد از این کار گفت دیگه برنمی گردم یه مدت جدا از هم زندگی کنیم که با التماس های من دوباره برگشت الانم هر وقت بهش میگم تکلیف منو روشن کن میگه بهم فشار بیاری میزارم میرم دیگه شب ها هم نمیام البته اون اوایل ساعت بیشتری تو خونه بود کم کم این ساعت های تو خونه بودن رو کم کرد خودش میگه دارم با وابستگی و علاقه ای که بهت دارم کنار میام که دیگه بهت فکر نکنم و بتونم خیلی راحت ازت جدا شم به منم پیشنهاد میکنه که این کارو کنم احساس میکنم هر چی زمان بیشتر میگذره ازم دورتر میشه
شیدای عزیزم این حرفتون که میگید خسته شده کاملا درسته تو حرفاش همش همینو میگه
من وقت خالی زیاد ندارم اولا یه دختر 7 ساله دارم که هم باید به درساش برسم هم به بقیه کلاس های آموزشیش و خودم شاغلم و متاسفانه وکیلم و هر روز از کیس های مثل خودم که در حال جدایی هستند زیاد میبینم و این قضیه هر روز برام تکرار میشه (که چه همسر های بیرحمی وجود داره و من با همسر مهربونم چه رفتاری کردم) به خاطر همین نبودشو زیاد احساس میکنم اینقدر همسرم مهربون و با احساس بود که الان نبودش واقعا آزار دهنده است
الانم یکی کابوس های زندگیم اینه که واقعا همونطور که خودش میگه به نبود ما عادت کنه و جدایی براش راحت بشه ولی اگه تجربه شما میگه از هم دور باشیم بهتر به نتیجه میرسیم ازش بخوام جدا زندگی کنیم؟
در ضمن همسر من بخواد از ما جدا زندگی کنه خونه مادرش نمیره در حال حاضر دو دوست بسیار صمیمی داره که مجرد هستند و تنها زندگی میکنند

[sahar.66]

عاطفه جان خبر داری همسرت زمانی که منزل نیست کجاست؟ یعنی کلا سرکاره؟!

[atefeh62]

سحر عزیزم سلام
تا قبل از عید. یکی از دوستاش پخش لوازم یدکی داره میگفت میرم پیش اون کار میکنم جنس فاکتور میکنم و جنس تحویل میدم (این دوستش تازگی از همسرش جدا شده ) پیش اون میموند با هم ناهار میخوردند و شام حتی بعضی شب ها میگفت پیشش میمونم منم بهش شک میکردم که داره راست میگه یا نه ولی دو و سه باری که پیگیری کردم دیدم واقعا تو انبار اون آقاست
بعد از عید داره با یکی از دوستاش یه تعمیرگاه ماشین باز میکنه که هر وقت بهش زنگ میزنم یا کار واجبی باهاش دارم میرم اونجا .میبینم اونجاست
البته الان یک ساله دیگه نمی شناسمش نمی تونم قطعی بگم که واقعا داره راست میگه یا با کس دیگه ای است یا نه ولی من تو این 15 سال چیزی ازش ندیدم
ببخشید شما که قدیمی تر هستید در سایت یه سوال دیگه هم داشتم م حدود یک هفته است حق عضویت انجمن آزاد رو پرداخت کردم ولی هنوز نمیتونم ازشون مشاوره بگیرم (یک ایمیل هم به مدیر همدردی زدم برای مشکلم ولی کسی پاسخ نداده) الان باید چی کار کنم؟
یه نکته یادم رفت همسر من همه جور وقتشو میگذرونه جوری برنامه ریزی میکنه که خونه نباشه مثلا یه روز میره دم مغازه یه دوستش تا شب یا الکی میره خونه مادرش یا مغازه شوهر خواهرش و به خاطر دوست های زیادی که داره دستش تو این قضیه خیلی بازه

[tavalode arezoo]

عاطفه جان اشتباه متوجه منظور شیدا شدی.《ایشون گفتن به هیچ وجه پیشنهاد جدایی برای یه مدت رو نده،اگه گفت خیلی مخالفت نکن بهتره دوباره اون پست رو بخون》.درکل خیلی همسرت رو تحت فشار نذار اجازه بده خودش فکرکنه وتصمیم بگیره.درکت میکنم که اوضاع خوبی نداری،نگران آینده زندگیتی.منم یه مدت مثل شمابودم ولی باصبر درست شد حتی بهتر ازقبل

[sahar.66]

سحر عزیزم سلام
تا قبل از عید. یکی از دوستاش پخش لوازم یدکی داره میگفت میرم پیش اون کار میکنم جنس فاکتور میکنم و جنس تحویل میدم (این دوستش تازگی از همسرش جدا شده ) پیش اون میموند با هم ناهار میخوردند و شام حتی بعضی شب ها میگفت پیشش میمونم منم بهش شک میکردم که داره راست میگه یا نه ولی دو و سه باری که پیگیری کردم دیدم واقعا تو انبار اون آقاست
دوست های زیادی که داره دستش تو این قضیه خیلی بازه

این یک فرضیست
با پرسش این سؤال میخواستم ببینم به تحریک چه کسی یا کسانی انقدر اصرار به نبودن یا جدایی داره.
فرمودین تا قبل از عید... درباره ی این چرخش ناگهانی ... اگر فشار روانی ایشان و مسایل اقتصادی و جر و بحثش رو کنار بگذاریم بعضی رفتارا طبیعی نیست. ایشان با خیال راحت منزل رو ترک میکنن و میدونن که مکان دارن . از طرفی از نظر روانی برای شما و بچه عکس العملی نشون نمیدن و دلتنگ نمیشن .

ای کاش این مسایل رو مدیریت میکردین و اجازه نمیدادین ارتباطش با این دست دوستان قوی بشه.
میدونین برخی از افراد جدا شده راه های قانونی رو میدونن.. ممکنه نسخه ی زندگی خودشونو برای دیگری بپیچن و به غلط راهنمایی کنن، تا مدتها در برابر جنس مخالف حالت تهاجمی دارن و حس میکنن باید افرادی مثل خودشون رو نجات بدن. (البته نه همه)
بعضی مجردها هم نسخه ی مجردی میپیچن و یجورایی به غلط طرف رو از مسئولیت پذیری و تعهد جدا میکنن.(البته نه همه)
همسرتون از چه کسی در زندگیش حرف شنوی داره؟؟؟

[رهاوتنها]

عاطفه عزیز ،
خب این رو تو پست اولت ننوشته بودی ، متاسفانه غرورش رو شکوندی ، ولی خب بعدا خودت درستش کردی ، به هر حال خونه و ماشین و مهریه سنگین و دخترت برگه برنده تو هستند ، میدونم میترسی ، والا پست اول منو بخونی می بینی بیرحمی و نامزدی مرد یعنی چی . منم الان پشیمون هستم چرا توافقی جدا شدیم ولی من دستم به جایی بند نبود .مهریه 1 سکه دیگه توافقی و یک طرفه نداره . کاش من پول میدادم طرف تن و روان سالم داشت والا . حالا هول نکن . التماسم نکن . نامه که گفتم اجرا کن . بزار 10 سال دیگه دخترش بیاد جلو چشمش . مهریه هم که باید بده . زندگی عادی کن و صبر . اگر کسی گفت یه مدت بره پیش مادرش بخوابه برای اینه که واقعیت بعد طلاق بیاد جلو چشمش . اگر فکر میکنی دورتر میشه نکن. به خودت برس . فضای خونه رو رمانتیک کن . الان مثل یه بچه شده که از دیدن بال بال زدن شما کیف میکنه . یه مدت رهاش کن . انشاءالله درست میشه .

[atefeh62]

عاطفه جان اشتباه متوجه منظور شیدا شدی.《ایشون گفتن به هیچ وجه پیشنهاد جدایی برای یه مدت رو نده،اگه گفت خیلی مخالفت نکن بهتره دوباره اون پست رو بخون》.درکل خیلی همسرت رو تحت فشار نذار اجازه بده خودش فکرکنه وتصمیم بگیره.درکت میکنم که اوضاع خوبی نداری،نگران آینده زندگیتی.منم یه مدت مثل شمابودم ولی باصبر درست شد حتی بهتر ازقبل

تولد آرزوی عزیز بله حق با شماست من اشتباه متوجه شدم ممنون از تذکرتون
سحر جان ممنون که بهم کمک میکنی متاسفانه یکی از مشکلات ما همینه تا قبل از این قضایا همسرم هفته ای یک بار دور همی با دوستاش داشت که این دور همی توی بدترین شرایط هم باید ادامه پیدا میکرد خودم فکر میکنم یکی از اشتباهاتم این بود خیلی محدودش کردم هر وقت خواست بره اذیتش کردم یا بعدش از دماغش در آوردم
الانم که متاسفانه نمیتونم راجب رفت و آمدش اصلا حرفی بزنم ولی حرفتون رو کامل قبول دارم چون بعد رفت و آمدی که با یه دوست قدیمی و تازه پیدا شده داشت میگفت من اشتباه کردم ازدواج کردم فلانی رو ببین چقدر موفقه راحت داره زندگی میکنه منم اگه علجه نمیکردم . عاشق نمیشدم میتونستم خیلی موفق تر شم
در مورد اینکه از کی حرف شنوی داره؟ میتونم بگم هیچ کس چون از 16 سالگی روی پای خودش ایستاده و این مدت وقتی من واسطه ای فرستادم تا باهاش حرف بزنه فقط قضیه وخیم تر شده
دوست خوبم رهاو تنها عزیز ممنونم از قوت قلبت بله حق با شماست من خیلی کارا کردم که غرورش شکست

یه سوال دیگه: دیشب اومد خونه تا ماشینو عوض کنه گفت میره شهرستان برای کار و شب نمیاد (میدونم که کاری در کار نیست و میره به همون دور همی های قبلی و چون من همیشه باهاش سر این قضیه دعوا میکردم الان داره دروغ میگه )حالا به نظر شما بهش بگم میدونم کجا میری یا به روش نیارم
و اینکه همسر من همیشه تا قبل از این قضایا شیک پوش بود هر روز یه لباس جدید می پوشید و یک ساعت جدید می بست و بوی ادکلنش از یک متریش میومد ولی الان از اون همه لباس دو دست رو میپوشه و اصلا دیگه به خودش نمیرسه انگار دیگه هیچ انگیزه ای برای زندگی نداره فقط روز و شب میکنه به نظرتون دچار افسردگی نشده؟ من چجوری میتونم کمکش کنم

[sahar.66]

سحر جان ممنون که بهم کمک میکنی متاسفانه یکی از مشکلات ما همینه تا قبل از این قضایا همسرم هفته ای یک بار دور همی با دوستاش داشت که این دور همی توی بدترین شرایط هم باید ادامه پیدا میکرد خودم فکر میکنم یکی از اشتباهاتم این بود خیلی محدودش کردم هر وقت خواست بره اذیتش کردم یا بعدش از دماغش در آوردم
الانم که متاسفانه نمیتونم راجب رفت و آمدش اصلا حرفی بزنم ولی حرفتون رو کامل قبول دارم چون بعد رفت و آمدی که با یه دوست قدیمی و تازه پیدا شده داشت میگفت من اشتباه کردم ازدواج کردم فلانی رو ببین چقدر موفقه راحت داره زندگی میکنه منم اگه علجه نمیکردم . عاشق نمیشدم میتونستم خیلی موفق تر شم
م

خواهش میکنم عزیزم

رفیق بازی توی دوران متأهلی کار دست آدم میده. مخصوصا دایره ی دوستانی باشن که اوضاع مساعد روانی نداشته باشن.
حدسم درست بودم حضور دیگران در این قضایا نقش اساسی داره.
مادامی که شما نگران و افسرده و پر از حس التماسی طرف مقابل رفتارش رو تشدید میکنه.‌ بنظرم من بهش بگو برو و اصلا به روش نیار.
بهیچ عنوان باهاش تماس نگیر و اگر ده روزم منزل نیومد پیگیر نشو.
هر تهدیدی کرد بگو مشکلی نیست و سعی کن یک زن قوی باشی. اینطور از رفتارش و ..کم کم عقب نشینی میکنه.
اینبار شما باش که قوی و مقتدر و در عین آرامش زندگیتو میکنی ... هر زمانی که از مواضعش عقب نشست و بشما برگشت شرط ادامه رو قطع ارتباطش با این دست دوستان بگذار و سعی کن اصلا از خواسته ی خودت عقب نشینی نکنی. احساس میکنم شغل ایشون آزاده .. میتونه در جایی دیگر فعالیت کنه.
برای زندگیت برنامه بگذار و توی اون تفریح با همسر و فرزندت رو قرار بده. بهشون توجه کن و معایب رو برطرف کن، یکسری مهارت های ارتباطی رو مطالعه کن.
(چون شما محدودیت سه پست داری من واست در این لینک زیر از مدیران تقاضا میکنم مشکلی رو که پیش اومده انشالله حلش کنن_ درباره انجمن آزاد )
لینک

[reza.m1986]

همسرتون کلید ماجرا رو به شما داده و گفته زندگی ما به یک مو بند بود و پاره شده. کم محلی های شما هیچ تاثیری روش نمیذاره و قطعا از مواضعش کوتاه نمیاد دلیلشم مشخصه دیگه احساسی واسه زندگی مشترک براش باقی نمونده. کسی که کلا 6 ساعت اونم برای خواب میاد خونه داره کامل نشون میده واسه اون زندگی دیگه ارزشی قائل نیست.
شما باید همسرتون رو دوباره عاشق خودتون کنید. باید ببینید چه خصوصیاتی داشتید که همسرتون دوست داشته و اونارو بیشتر بهش نشون بدید. حرف دوستان درسته ضعف نشون ندید و سعی هم نکنید از طریق حرف زدن همه چیز رو درست کنید که تو شرایط شما حرف زدن درمان مشکل نیست. راهنمایی های من خیلی کلی بود و نتیجه گیری و استخراج راهکار با توجه به شناختی که از خودتون و همسرتون دارید به خودتون بستگی داره.