به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array

    پیشنهاد یک ماه طلاق عاطفی از طرف همسرم

    سلام دوستان
    بعضی از دوستایی که همراهم بودن در جریان تاپیکای قبلیم هستن خیلی وقت بود جو زندگیم آروم شده بود من یاد گرفتم کمتر حساس باشم به کمک دوستان خیلی مهارتای دیگه یاد گرفتم که کمکم کرد.
    همسرمم نمیگم خیلی اما تغییراتشو حس میکردم قهرای طولانیش کمتر شد از لج های زیادش کم شد داشت یاد میگرفت بدون داد و بیداد مشکلشو بگه و...
    منم داشتم احساس آرامش میکردم که بالاخره تونستم ازونهمه مهرطلبی و ضعف یکم خودمو بالا بکشم.
    همسرم یه مدت یه کار جدید داشت و خیلی ذهنشو درگیر کرده بود خیلی تحریک پذیر شده بود یعنی حتی اگه یه حرف ساده میزدم دادوبیداد میکرد.منم چون حس میکردم بخاطر کارشه اصلا واکنش نشون نمیدادم.
    تا چند وقت پیش از مسافرت داشتیم میومدیم وقت ناهار گفت تا چند ساعت دیگه میرسیم خونه دیگه تو راه ناهار نخوریم خودت درست کن منم گفتم عزیزم باور کن خستم نمیتونم گفت یه چیز ساده درست کن گفتم باشه چشم. پس یه چیزی میخورم تا خونه. یهو عصبی شد گفت چی میخوای بخرم منم گفتم هیچی دیگه میریم خونه!
    بخاطر این موضوع تا رسیدیم خونه قهر بود منم سکوت کردم که دعوا نکنه.
    وقتی رسیدیم چون چند روز بارون شدید بود خونه سرد بود شوفاژو روشن کردم داد زد گرممه خاموشش کن منم گفتم عزیزم خونه سرده که شرو کرد به داد زدن به درک سرد نیس من گرممه و....
    بعدش رفت حموم و اومد بیرون گفت ببین من تصمیممو گرفتم تو اخلاقت بده و عوض شدی یک ماه جدا میخوابیم و هیچ کاری به همدیگه نداریم باید به رفتارامون فک کنیم!!!!!!!!!!!!!!
    منم سکوت کردم گفتم باشه بعدش شام دعوت بودیم رفتیم تو مهمونی تظاهر بودیم انگار که هیچ مشکلی نداریم.
    آخر شب که برگشتیم جاشو جدا کرد منم خیلی دلم گرفته بود داشتم تو تخت گریه میکردم اومد گفت خواهش میکنم گریه نکن و... گفتم وقتی بارها ازت خواهش کردم جاتو جدا نکن گوش کردی؟
    گفت من تصمیممو گرفتم منم گفتم بهش عمل کن دیدی که هیچ مخالفتی هم باهات نکردم بااینکه بااین کار مخالفم اما چون تو خواستی حرفی نزدم.
    بعدش اومد سرجاش خوابید گفت یادم اومد قبلا قول دادم جدا نخوابیم. تا صبح قهر بود صبحم بدون خداحافظی رفت.
    الان من باید این یک ماهو مثل اون ده روزی که قبلا خواسته بود بگذرونم؟ اینجوری که حتی از غذایی که درست کنم نخوره و فقط درصورتی حرف بزنیم که من چیزی واسه خونه یا خودم لازم داشته باشم.
    دیگه راستش خسته شدم میخوام این مسخره بازیاش تموم بشه واقعا همسر من چون هیچوقت نه نشنیده لوسه و منم بعداز نزدیک دوسال خستم. میشه راهنماییم کنید ممنونم
    معذرت میخوام طولانی شد

  2. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    خیلی از دعواها بخاطر اینکه ما قبل از ازدواج اولویتمون مشخص نکردیم برای همسرمون
    شما متونستید فکر کنید و بگید اولویت اولم تامیین نیازهای خودم حتی اگر تو راضی نباشی اونم راحت ترین و دوست داشتنی ترین راه برای تامیینش
    مثلا در قضیه شوفاژ شما میتونستید خودتون لباس بیشتر بپوشید ولی این کار نکردید چون دوست نداشتید
    زیباترینش اینکه نیاز هر دو تامون برام مهم و با فکرم هر چند برام سخت باشه و کمتر دوسش داشته باشم اون راه انجام میدم
    شما که بعد از مسافرت نمیتونید غذا درست کنید غذاهای اماده داخل فیریزر داشته باشید
    این بازیه روانی من قهر مییکنم تا نوازش بیشتری کسب کنم هم با هم تمام کنید
    به همسرتون بفرمایید احتیاج به قهر نیست من روی کارام بیشتر فکر میکنم بعد انجامش میدم
    اولویت اول من تامیین نیاز هر دومون هست
    و اصلا با همسرتون هم صحبت کنید که جفتتون اینگونه بشید
    من ازدواج نمیکنم تا رئیس فرد دیگری بشم و والد سرزنشگر بازی در بیارم
    من برده نمیگیرم من همسر میگیرم

  3. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    tanhaeii (دوشنبه 17 اردیبهشت 97)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    آقا امید ممنونم از پاسختون باور کنید من دقیقا همینم که نیازهای دوتامونو تو اولویت میبینم اصلا هم من قهر نکردم خب خونه یه هفته خالی بود واقعا سرد بود بااینهمه بارون اما الکی سراین موضوع قهر کرد.من حتی بحثم نکردم باهاش خیلی عادی شوفاژو روشن کردم اون یهو دعوا کرد من اینجوری کرد حتی جوابشو ندادم و شوفاژو خاموش کردم،درمورد غذا هم ما ساعت 6 عصر رسیدیم خونه من دیر غذا بخورم معده درد میگیرم اما بازم حرفی نزدم فقط گفتم خستم و معدم اذیت میشه نمیتونم تا اونموقع اما...
    همسرمن همیشه یا با داد و بیداد یا با قهر و لج به هدفش رسیده. دو ساله دارم هرراهی رو میرم این قهرای مسخره رو کنار بذاره اما متاسفانه خیلی کم تاثیرداشته.
    ببینید اون همیشه میگه همه اشکالا از توئه کوتاهم نمیاد

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 خرداد 97 [ 01:03]
    تاریخ عضویت
    1396-12-21
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    427
    سطح
    8
    Points: 427, Level: 8
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    10

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام من مرور سریعی به تاپیکهای قبلیتون داشتم...لحظات پر فراز و نشیبی داشتین و قطعا با لحطات خاص تاثیر گذار در آینده...
    مسائلی از جمله تحریک پذیری بالا با پاسخگویی تند با صدای بالا و گاها پشیمانی..طلاق عاطفی یکماهه...نرمش همسرتون با خواهش در رفتن به خونه مادرشوهرتون و البته مادرتون که نمیتونه تکیه گاه صبوری براتون باشه حجم وسیعی از تنش هست که واقعا خوب ادامه دادین.....مطمئن نیستم ولی باید ببینیم شما چه انتظار از زندگی دارین چه استانه تحمل دارین چقدر نزد همسر مقبولین چقدر جرات دارین و ازین مسائل ...با اینحال بنظرم همسرتون از با شما بودن ازنظر عاطفی رنج میبره یا میخواد با در کنار شما نبودن شما رنج ببرین! ولی علتش هرچی باشه یعنی مغزش ارور داده و نمیتونه تصمیم بگیره.....یکی از دوستانم توسط مشاورشون توصیه به این طلاق عاطفی موقت شده بودن ولی بخاطر آزردگی زوجه بود که حتی تحمل قیافه همسرش رو هم نداشت....میتونین یک مشاور پیدا کنین و با همسرتون شرط کنید اگر زیرنظر مشاور باشه حاضر به پذیرشش هستین....چون قطعا حل مساله نیس و فقط یک انقطاع برای تنفس بین دو نیمه هست که بدون مربی عملا کارایی در بهبود شرایط اتفاق نمیفته....امیدوارم با امید بمونید

  6. 3 کاربر از پست مفید سالم96 تشکرکرده اند .

    mercedes62 (پنجشنبه 20 اردیبهشت 97), tanhaeii (دوشنبه 17 اردیبهشت 97), Ye_Doost (جمعه 11 خرداد 97)

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    آقای سالم ممنونم از همراهیتون
    راستش دیگه آستانه تحملی واسم نمونده انگار هیچوقت قرار نیست خوشبخت و آروم باشم.
    تا مجرد بودم اونهمه تحقیر و توهین و سرکوفت الانم که متاهلم یه شوهری که درکم نمیکنه فقط دادو بیداد میکنه حتی از جایی ناراحت باشم اینقد فحش میده که خفه میشم. گریه هم بکنم گردنمو میگیره که یا خفه میشی یا خفت میکنم.
    به مشاوره اعتقاد نداره بخوامم شرط بذارم وبگم زندگی نمیکنم باهات میگه برو خوش اومدی.جاییم ندارم برم.نمیتونم حتی واسه یه روز به اونهمه حقارت برگردم
    به قول خودش بی نهایت دوسم داره و تو رفتارشم نشون میده اما این تا زمانیه که حتی تو یه مورد ساده هم نظرم باهاش مخالف نباشه وگرنه میشه یه آدم دیگه.
    پراز عقده ام پراز ناراحتیم واسه همه چیزایی که آرزوشو داشتم و نشد چقد بعضی زنا بدبختن هیچ حقی تو زندگیشون ندارن هیچی!
    دیگه راستش امیدی واسه تلاش ندارم اینم بگم تمام سعیمو کردم اما دیگه واقعا توانی برام نمونده همش درحال جنگیدن بودم دیگه نمیخوام و نمیتونم فقط آرزوی مرگ دارم.
    من هنوز با رفت و آمد یه روز درمیون به خونه مادرشوهرم مشکل دارم اما دیگه هیچ راهی حتی قاطع بودنمم نتیجه نمیده هیچی.
    الان اینقد گریه کردم که چشمام میسوزه اما دیگه دلم نمیخواد تلاش کنم دیگه هیچی نمیخوام
    ویرایش توسط tanhaeii : دوشنبه 17 اردیبهشت 97 در ساعت 22:52

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    تنهایی جان من در جریان تاپیک های قبلیت هستم.
    با توجه به شرایطی که در زمان مجردیت داشتی و اخلاق و رفتاری که از مادرت گفتی، مطمئنا خودت هم آسیب دیدی و حالا که وارد یه زندگی جدید شدی، باز با مشکل مواجه شدی.
    پیشنهاد من اینه که هرجور شده خودت مشاوره بالینی برو که بتونی اون آسیب ها رو برطرف کنی. از هر منبعی که می تونی در جهت شناخت خودت مطالعه کن. فعلا کاری به همسرت نداشته باش. تمرکز رو بزار روی خودت.
    طبق مطالبی که در تاپیک هات می نوشتی، همسرت بهت علاقه مند هست. فقط باید قلقش دستت بیاد و بدونی چطور باهاش رفتار کنی. منظورم این نیست که هرچی گفت بگی چشم. ولی روی خودت کار کن که خیلی نرم خواسته هات رو مطرح کنی.

    در مورد دعوای بعد از مسافرت، شاید شوهرت در طول مسافرت از چیزی ناراحت شده و شام و شوفاژ رو بهانه کرده. چون این ها چیزایی نیستن که کسی به خاطرشون بخواد قهر کنه.
    تو مسافرت زیاد غر نزدی؟ یا یه مسئله ای که شوهرت رو اذیت کرده باشه؟

  9. 2 کاربر از پست مفید بهاره جون تشکرکرده اند .

    tanhaeii (دوشنبه 17 اردیبهشت 97), میس بیوتی (جمعه 21 اردیبهشت 97)

  10. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    بهاره جون عزیز اسمت بهم آرامش میده همراهیات تو تاپیکای قبلیم یادمه.
    خدا شاهده من اصلا غر نمیزنم غیر از این دو موضوع که سر اونم من خیییلللیییی معمولی بودم فقط خنده و خوشی بود اما همسرم یهو عصبانی میشه.
    آره همسرم دوسم داره اما این دوس داشتن حریف غرور و خودخواهیش اصلا نمیشه.من امشب بابام یه مشکلی واسش پیش اومده بود کلیم دلم براش تنگ بود گریه کردم آخه یه ماهه ندیدمش طبق معمول واکنش همسرم دادوبیداد ودرک نکردن بود حالا خودش وقتی اومدیم خونمون بااینکه دوتا خیابون با خونه مادرشوهرم فاصله داریم همش گریه میکرد اما من شب عروسیمم گریه کردم کلی داد زد سرم و دعوا کرد
    بخدا من میخوام مشاوره برم اما همسرم نمیذاره من باید ازش پول بگیرم اون حساب پس اندازای منم داره و بدون اجازش حق یه ریال خرج کردن ندارم جوریم نمیتونم برم که نفهمه.
    بخدا اینقد مطالعه کردم و راهکارا رو به کار گرفتم ونتیجه نداده که الان به اینجا رسیدم.
    باورکنید خستم خیلی خسته
    ویرایش توسط tanhaeii : دوشنبه 17 اردیبهشت 97 در ساعت 23:28

  11. کاربر روبرو از پست مفید tanhaeii تشکرکرده است .

    بهاره جون (سه شنبه 18 اردیبهشت 97)

  12. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    دوستان من دیگه کم آوردم به خدا قسم دیگه نمیدونم چیکار کنم خسته شدم از بس همسرم سر هر موضوع بیخودی دادوبیداد و لج میکنه.لعنت به من که تو این زندگی موندم و اینقد بی پناهم جایی ندارم برم.
    من واقعا نمیتونم با یه آدم عصبی و بددهن زندگی کنم حالا یه عده میگن عصبیش نکن خداشاهده من مثل لال میمونم هرچیم ناراحتم کنه فقط بی صدا میرم جایی گریه میکنم که حتی نبیندم چون اگه ببینه بدتر میشه.
    امروز از بنگاه زنگ زدن مشتری واسه خونه بفرستن منم باتعجب گفتم میخوای خونه رو بفروشی دادو بیداد و دعوا راه انداخته که نه نمیخوام دست ازسرم بردار به خدا دلم میخواد بمیرم دیگه واقعا هیچ راهی درمقابل اینهمه عصبانیت و بددهنی به ذهنم نمیرسه.
    اینم بگم شوهرم با همه همینجوره موضوعیم پیش نیومده که فکرش درگیر باشه اتفاقا این مدت خیلی خوشحاله که کاراش عالی پیش میره

  13. #9
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tanhaeii نمایش پست ها
    تا چند وقت پیش از مسافرت داشتیم میومدیم وقت ناهار گفت تا چند ساعت دیگه میرسیم خونه دیگه تو راه ناهار نخوریم خودت درست کن منم گفتم عزیزم باور کن خستم نمیتونم گفت یه چیز ساده درست کن گفتم باشه چشم. پس یه چیزی میخورم تا خونه. یهو عصبی شد گفت چی میخوای بخرم منم گفتم هیچی دیگه میریم خونه!
    بخاطر این موضوع تا رسیدیم خونه قهر بود منم سکوت کردم که دعوا نکنه.
    وقتی رسیدیم چون چند روز بارون شدید بود خونه سرد بود شوفاژو روشن کردم داد زد گرممه خاموشش کن منم گفتم عزیزم خونه سرده که شرو کرد به داد زدن به درک سرد نیس من گرممه و....
    بعدش رفت حموم و اومد بیرون گفت ببین من تصمیممو گرفتم تو اخلاقت بده و عوض شدی یک ماه جدا میخوابیم و هیچ کاری به همدیگه نداریم باید به رفتارامون فک کنیم!!!!!!!!!!!!!!
    منم سکوت کردم گفتم باشه بعدش شام دعوت بودیم رفتیم تو مهمونی تظاهر بودیم انگار که هیچ مشکلی نداریم.
    آخر شب که برگشتیم جاشو جدا کرد منم خیلی دلم گرفته بود داشتم تو تخت گریه میکردم اومد گفت خواهش میکنم گریه نکن و... گفتم وقتی بارها ازت خواهش کردم جاتو جدا نکن گوش کردی؟


    نقل قول نوشته اصلی توسط tanhaeii نمایش پست ها
    آقا امید ممنونم از پاسختون باور کنید من دقیقا همینم که نیازهای دوتامونو تو اولویت میبینم اصلا هم من قهر نکردم خب خونه یه هفته خالی بود واقعا سرد بود بااینهمه بارون اما الکی سراین موضوع قهر کرد.من حتی بحثم نکردم باهاش خیلی عادی شوفاژو روشن کردم اون یهو دعوا کرد من اینجوری کرد حتی جوابشو ندادم و شوفاژو خاموش کردم،درمورد غذا هم ما ساعت 6 عصر رسیدیم خونه من دیر غذا بخورم معده درد میگیرم اما بازم حرفی نزدم فقط گفتم خستم و معدم اذیت میشه نمیتونم تا اونموقع اما...
    همسرمن همیشه یا با داد و بیداد یا با قهر و لج به هدفش رسیده. دو ساله دارم هرراهی رو میرم این قهرای مسخره رو کنار بذاره اما متاسفانه خیلی کم تاثیرداشته.
    ببینید اون همیشه میگه همه اشکالا از توئه کوتاهم نمیاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط tanhaeii نمایش پست ها
    من امشب بابام یه مشکلی واسش پیش اومده بود کلیم دلم براش تنگ بود گریه کردم آخه یه ماهه ندیدمش طبق معمول واکنش همسرم دادوبیداد ودرک نکردن بود حالا خودش وقتی اومدیم خونمون بااینکه دوتا خیابون با خونه مادرشوهرم فاصله داریم همش گریه میکرد اما من شب عروسیمم گریه کردم کلی داد زد سرم و دعوا کرد
    در مورد گریه هاتون، مردها معمولا در مقابل گریه خانمها احساس عجز و ناتوانی بهشون دست می ده و از این که نمی دونن چیکار کنن و نمی تونن کاری بکنن عصبانی یا ناراحت می شن.
    می تونید به تاپیک های Amir A مراجعه کنید و نظرشون را در مورد گریه های خانمشون ببینید. حتی از این که همسرشون شب عروسی گریه کنه استرس داشتند.

    رفتارهای شما توی تاپیکهاتون درمانده و بیچاره به نظر می رسه و خسته کننده است.
    احتمالا همسرتون هم همین حس را می گیرند که شما حالت خیلی مظلوم و بی نوا به خودتون می گیرید و هم خسته اش می کنید و هم حس ناکارآمد و ناتوان بودن بهش می دید.
    ایشون دوست داره شما را خوشحال و راضی از تلاشهاش ببینه. اما شما مدام حس " من چه بدبختم و من چه درمانده ام" بهش می دید. خسته می شه خب.

    همه جا هم حرفتون را زدید و مخالفتتون را کردید، پشت سرش می گید من که چیزی هم نگفتم.
    همسرتون پیشنهاد می کنه تو راه برگشت از مسافرت چیزی نخورید ( به دلایل اقتصادی، بهداشتی یا ... ). شما گفتی باشه اما یه چیزی بخوریم! این کجا اسمش موافقت یا سکوته؟

    به جای این که سعی کنید بفهمید چرا این پیشنهاد را می ده، فقط می گی همیشه حرف خودشه و زور می گه و با داد و بیداد به منظورش می رسه!

    کسی که معده درد داره، یه بیسکوییتی، چیزی تو کیفش می ذاره.
    ضمن این که این دفعه عادتهای مسافرتی همسرتون را فهمیدید و دفعه بعد یه ساندویچ برای توی راه بردارید یا به قول آقای امید غذای روز برگشتتون را نیمه آماده توی فریزر بذارید.

    می شه بگید سهم شما در این مسافرت چی بوده؟
    که غر بزنید و ایراد بگیرید و به همسرتون حس ناتوان بودن بدید؟

    تهیه یه ساندویچ برای توی راه یا برداشتن یه بیسکوییت برای خودتون اینقد سخته؟

    چقد زنا بدبختن، هیچ حقی تو زندگیشون ندارن؟
    وظیفه چی؟
    وظیفه شما اینه که مدام غر بزنی من چقد بدبختم؟

    همسرتون تو خونه ی مادرش تایید می شه، آرامش داره، اعتماد به نفس می گیره ... با شما نه.
    واسه همین دوست داره بره اونجا. همه ی ما دوست داریم آرامش داشته باشیم.

    این که انتظار داشتی تو راه عصبانیش کنی و وقتی رسید خونه، خوش و خرم بپره بغل شما، انتظار اشتباهی هست.
    احساس خشم در عرض چند ساعت رفع نمی شه و علت رفتارهای همسرتون و درخواست دوری از شما هم، همون غر زدنهای شما تو راه بوده.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  14. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    tanhaeii (چهارشنبه 19 اردیبهشت 97), میس بیوتی (جمعه 21 اردیبهشت 97), زن ایرانی (چهارشنبه 19 اردیبهشت 97)

  15. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    در مورد گریه هاتون، مردها معمولا در مقابل گریه خانمها احساس عجز و ناتوانی بهشون دست می ده و از این که نمی دونن چیکار کنن و نمی تونن کاری بکنن عصبانی یا ناراحت می شن.
    می تونید به تاپیک های Amir A مراجعه کنید و نظرشون را در مورد گریه های خانمشون ببینید. حتی از این که همسرشون شب عروسی گریه کنه استرس داشتند.

    رفتارهای شما توی تاپیکهاتون درمانده و بیچاره به نظر می رسه و خسته کننده است.
    احتمالا همسرتون هم همین حس را می گیرند که شما حالت خیلی مظلوم و بی نوا به خودتون می گیرید و هم خسته اش می کنید و هم حس ناکارآمد و ناتوان بودن بهش می دید.
    ایشون دوست داره شما را خوشحال و راضی از تلاشهاش ببینه. اما شما مدام حس " من چه بدبختم و من چه درمانده ام" بهش می دید. خسته می شه خب.

    همه جا هم حرفتون را زدید و مخالفتتون را کردید، پشت سرش می گید من که چیزی هم نگفتم.
    همسرتون پیشنهاد می کنه تو راه برگشت از مسافرت چیزی نخورید ( به دلایل اقتصادی، بهداشتی یا ... ). شما گفتی باشه اما یه چیزی بخوریم! این کجا اسمش موافقت یا سکوته؟

    به جای این که سعی کنید بفهمید چرا این پیشنهاد را می ده، فقط می گی همیشه حرف خودشه و زور می گه و با داد و بیداد به منظورش می رسه!

    کسی که معده درد داره، یه بیسکوییتی، چیزی تو کیفش می ذاره.
    ضمن این که این دفعه عادتهای مسافرتی همسرتون را فهمیدید و دفعه بعد یه ساندویچ برای توی راه بردارید یا به قول آقای امید غذای روز برگشتتون را نیمه آماده توی فریزر بذارید.

    می شه بگید سهم شما در این مسافرت چی بوده؟
    که غر بزنید و ایراد بگیرید و به همسرتون حس ناتوان بودن بدید؟

    تهیه یه ساندویچ برای توی راه یا برداشتن یه بیسکوییت برای خودتون اینقد سخته؟

    چقد زنا بدبختن، هیچ حقی تو زندگیشون ندارن؟
    وظیفه چی؟
    وظیفه شما اینه که مدام غر بزنی من چقد بدبختم؟

    همسرتون تو خونه ی مادرش تایید می شه، آرامش داره، اعتماد به نفس می گیره ... با شما نه.
    واسه همین دوست داره بره اونجا. همه ی ما دوست داریم آرامش داشته باشیم.

    این که انتظار داشتی تو راه عصبانیش کنی و وقتی رسید خونه، خوش و خرم بپره بغل شما، انتظار اشتباهی هست.
    احساس خشم در عرض چند ساعت رفع نمی شه و علت رفتارهای همسرتون و درخواست دوری از شما هم، همون غر زدنهای شما تو راه بوده.
    شیداجان ممنونم که به تاپیکم سرزدی.نظراتت همیشه دقیق و کارگشاس.
    اتفاقا تاپیک آقای امیر رو دنبال میکنم همسرم نمونه خفیفتر ایشونه با این تفاوت که من مثل همسرشون نیستم تاحالا یه دقیقه هم قهر نکردم یا لج نکردم هیچوقتم درمقابلش قرارنگرفتم.
    من هیچوقت جلوش اعتراض نکردم که بگم بدبختم حتی گفتم تامیتونم جلوش گریه نمیکنم بعد از اون رفتارایی که ازش دیدم.اینجوری نیس همسرم همش یه زن غرغرو و درحال گریه ببینه.
    درمورد مسافرتم منظورم همون بیسکوییت بود که همراهم داشتم اینو در تایید حرفش گفتم!همسر من انتظارداشت اونم نخورم.چون فک میکنه اگه نظرم مخالفش باشه لج میکنم کاری که خودش همیشه میکنه.
    خدا شاهده من یک بارم غر نزدم تو مسافرت همسرم بعد یه هفته تازه دیشب گفت من از رانندگی خسته بودم دلم میخواست سر یکی خالی کنم!!!!!!!
    همسرمن آرامش و اعتماد به نفسی از خونوادش نمیگیره که ازمن نگیره رفتن اونجا رو وظیفش میدونه ازروی علاقه نیست اینو خودش میگه،در عوض همیشه ازمن آرامش گرفته این رفتارای درماندگی من به هیچ وجه جلو همسرم نیس جوری که وقتی حالش خوبه میگه من وقتیم سرکار عصبانیم به این فک میکنم بیام پیش تو چون باعث آرامشمی.
    من قبول دارم خیلی وقتا رفتار ما باعث میشه همسرمون عصبانی بشه اما این یه قانون نیس که همیشه بگیم زن کاری میکنه مرد عصبانی بشه.تا زمانی که ما خانوما حتی تو این موردم به خودمون حق نمیدیم معلومه باهامون همچین رفتارایی میشه.
    همسر من عصبانیت و خودخواهی اخلاقشه درمقابل همه هم اینجوره چون با عصبانیت و قهر به همه چی رسیده!مثلا همسرمن حتی خواستگارای خواهرشم با میل خودش رد میکنه چون یهو از قیافه پسره خوشش نمیاد بعد برای اینکه خونوادشم نتونن مخالفت کنن عصبانی میشه و تو مراسمای خواستگاری نمیاد.تازمانی که حرفش به کرسی بشینه و اون خواستگار رد بشه.
    درکل عقیده اش به گفته خودش اینه که جاییم بدونه من کاری نکردم وحق باهامه عصبانیتشو کش میده که من هوا برم نداره.
    من وقتی میگم تلاشام نتیجه نمیده به این خاطره که تمام حواسم جمعه عصبانیش نکنم اما گاهی بخاطر موضوعاتی عصبانی میشه که واقعا به درموندگی میرسم.
    من اگه اینجا ضعفامومیگم بخاطر اینه که بهتر کمک بگیرم وگرنه اینجوری نیس که همیشه غرغر کنم گریه کنم یا بگم بدبختم
    ویرایش توسط tanhaeii : چهارشنبه 19 اردیبهشت 97 در ساعت 14:58


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست طلاق دادم ولی مادر شوهرم پیش همه دروغ میگه وآبرومو پیش همه میبره چکار کنم؟
    توسط یاصاحب زمان ادرکنی در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 آذر 95, 11:16
  2. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 بهمن 93, 00:46
  3. قبول کردن پیشنهاد خوابیدن پیش هم در دوران نامزدی بدون هیچ محرمیتی !!!
    توسط tanhaei در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: یکشنبه 31 شهریور 92, 06:04
  4. پیامدهای روابط افراطی دختر و پسر پیش از ازدواج؟
    توسط keyvan در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 بهمن 87, 19:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.