به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 87
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array

    لطفا راهنماییم کنید که باز هم به خودم و این خواستگار لازمه زمان بدم یا نه؟

    سلام.
    در اوایل دی ماه یک خواستگاری سنتی مطرح شده بود، که در این پست ها و در تاپیکی که میذارم در موردش گفته ام.
    فعلا به عنوان مقدمه و یادآوری، اون پست ها و تاپیک رو به ترتیب تاریخ قرار میدم. و بعدش مشکل الانم رو مطرح میکنم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    .
    سلام.
    دوستان عزیز مورد دیگه ای هم مطرح شده به شکل سنتی.
    خصوصیات این آقا:
    -38 ساله
    -فوق لیسانس
    -خانوادشون هم فرهنگشون و سطح اقتصادیشون بهمون میخوره
    -به دلایلی فعلا شرایط شغلی مشخصی نداره و داره مقدمات راه انداختن یک شغل آزاد رو فراهم میکنه.
    - بیماری کلیوی داشته و پیوند کلیه شده.

    یک بار بیرون دیدمیم همو. من به همراه مامان رفته بودم و ایشون هم به همراه پدرشون اومده بودن. چیزی که در دیدار اول به نظرم اومد آدمیه خیلی اجتماعی که خیلی راحت میتونه ارتباط برقرار کنه. بسیار پر حرف. ساختار و شکل بدنش هم از اون آدمهایی که بدن شل و نرمی دارن و با اینکه مثلا خود لباسهاش تر و تمیز و مرغوب بود، ولی توجهی به اینکه لباسش رو مرتب کنه و صاف و محکم بشینه نداشت. حتی محکم راه نمیرفت.از حرفهایی که میزد غهمیدم از اون آدمهای خیلی دل نازکه که اصلا تحمل غم دیگران رو نداره و محل کار قبلیش رو هم چون با بیماران سرطانی در ارتباط بوده و میگه اصلا خیلی برام سخت بود و ناراحت میشدم از غم و رنجشون، و تحمل نداشتم اومدم بیرون. دروغ و دوز و کلک نداشت. خودش بود. در به قوا خودش از اینکه مسخره بازی در بیارم و دیگرانو بخندونم خوشم میاد. میگه دوست دارم خونم وسط بازار شهر باشه و همه جور آدمی ببینم و باهاشون حرف بزنم.

    یک جلسه هم اومدن خونمون. و با اینکه پدر و خواهر و خانواده من رو اولین بار بود دیده بود، ولی اونقدر با برادرم گرم گرفت و کلا تمام اون دو سه ساعتی که خونمون بودن رو حرف زد و خاطره تعریف کرد و گفت و خندید، که اصلا انگار نه انگار جلسه خواستگاریه. کلا خانواده گرم و صمیمی و خودمونی و شادی بودن. توی رفتارشون یک آرامش و اعصاب راحت مشهود بود. با هم رفیق بودن.
    ولی توی اون جلسه حتی نخواستن که ما با هم حرفی بزنیم. و جالب اینه که حتی یک بار هم با من حرف نزد و حتی توی حرف زدنهاش همونقدر به من نگاه میکرد که به بقیه نگاه میکرد. منظورم اینه که در کل تماس چشمی خوبی با جمع موقع حرف زدن و خاطره تعریف کردنش داشت. ولی توجه بیشتری به من، نسبت به بقیه نداشت.

    جالبه که حتی توی اون جلسه با خواهرم که 37 ساله است، بحثشون گرم شده بود. و من انگار در حاشیه بودم.

    تماس تلفنی در طول این مدت نگرفته به جز برای هماهنگی اینکه چه روزی بیان. فقط یک بار دیگه هم زنگ زد که فقط گفت که کارهای پایان ناتون چطور پیش میره و توضیحی هم در مورد دوره ای که خودش داره میره داد و تمام. و در صداش هم احساس و علاقه ای به نظرم نیومد. و حتی نو با کلمه شما و فعل جمع صدا نمیکنه. میگه تو.... کارات چطور پیش میره....

    یکی دوبار هم آهنگ فرستاده. که موسیقی های کلاسیک غربی بود. قشنگ بود. ولی من خودم شاید موسیقی های پاپ داخلی و سنتی خیلی دوست دارم و تا حالا زیاد تمایلی به گوش کردن موسیقی های کلاسیک خارجی نداشتم.

    -----------------------------------------------------------------------------------------

    من خودم آدم نسبتا کم حرفیم. و بعضی وقتها خیلی خیلی ساکت و کم حرف. آرومم. حتی مثلا فعالیت هام رو اگر هم پرانرژی باشه دلم میخواد تنهایی انجام بدم. مثلا دوست دارم تنهایی دوچرخه سواری کنم. یا حتی اگر با گروه هستم، ازشون فاصله داشته باشم و یه جای دنج برای خودم پیدا کنم.
    توی جمع هم که باشم خودم حرف کم میزنم. ولی اگر خاطره ای تعریف بشه یا اتفاقی بیفته که خنده دار باشه، منم میخندم. ولی اینکه خودم نقل مجلس باشم، نه.
    رفتارم در کل مودبانه و اتو کشیده و رسمیه. به نظر خیلی ها خشک و نچسب.
    احساساتی هم هستم. و خودم فکر میکنم توقع عاطفی زیادی از طرف مقابلم دارم. یعنی خیلی نیاز به دوست داشته شدن و توجه دارم. به اینکه طرف مقابلم توی نگاهش محبت ببینم، یا جملات عاشقانه بشنوم و فقط هم شنیدنش نه، حتی نوع لحن و حس بیانش برام خیلی مهمه.
    کلا اینکه کسی هی بخواد بهم گیر بده کارات چطوره و چی شد و هی نصیحتم کنه و اینا روی اعصابمه. کلا از تحت فشار بودن اصلا خوشم نمیاد و مضطرب و عصبی میشم.
    خودم از آدمهایی که رسمی و محکم باشن بیشتر خوشم میاد.
    حتی اینکه بهم میگه تو و ... و هیکلش هم از من خیلی درشت تره، و همین هم که میدیدم با خواهرم که سنشون به هم نزدیکتره بیشتر حرفها و دنیای مشترک برای حرف زدن داشت تا من، حس میکنم بیشتر از اینکه احساس و عشق بتونم بهش داشته باشم، حس یک خاهر کوچکتر بهش دارم. یعنی راستش اونم خیب رفتارش مثل برادر بزرگا بود تا یکی که منو برای زندگی بخواد.


    نمیدونم من حساسم یا اینکه واقعا این چیزا و تفاوتایی که به نظرم اومده واقعا جای تامل داره؟

    هیچ ایرادی نمیخوام به ایشون بگیرم. ولی اگه بخوام صادق باشم اصلا احساس تمایلی بهش پیدا نکرده ام.

    واقعا نمیدونم توی این سن من، این فکرا مته به خشخاش گذاشتنه؟ و باید توی این چیزا کوتاه بیام آیا؟


    مامان اینا میگن یه جلسه دیگه بیرون همو ببینید و حرف بزنید. خودشون هم اون روز که اومده بودن خونه، وقت خداحافظی باباش به بابام گفته بود شما هم تشریف بیارید منزل ما.

    نمیدونم همینجا تمومش کنم یا باز ادامه بدم؟

    و اگر لازمه ادامه بدم، اول یک بار بیرون همو ببینیم، یا اینکه اول ما یه سر بریم خونشون؟

    ممنون میشم نظرتون رو بگید.

    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    .در مورد اینکه ایشون خواستگاری زیاد رفتن یا نه، سوالی نکردم. ولی خودشون یک بار توی حرفاشون گفتن که فقط یک بار تا حالا خواستگاری رفتن. اون هم سه سال پیش.

    در کل اینجور احساس میکنم که با اینکه آدم خوش قللبیه، ولی از نطر احساسی سرده.

    خب من اگر هم دلم میخوا ازدواج کنم، دلیل اصلیش نیاز به یک رابطه عاطفی قوی و احساساته. اگر بخوام وارد یه زندگی سرد بشم که خب فقط بار رو دوش خودم رو سنگین کردم بدون داشتن دلخوشی به وجود علاقه. منظورم هم رمانتیک بودن نیست. ولی یک حداقل ته دل رضایت داشتن لازمه. نیست؟

    و آیا همین دلیل قانع کننده برای نه گفتن نیست؟

    در مورد اثرات بیماری ایشون هم سعی میکنم تحقیقات انجام بدم.

    این هم لینک تاپیکی که درش در موردش صحبت کردم:

    http://www.hamdardi.net/thread45020-3.html

    و یک پست هم در مورد ملاکها و درصد اهمیتش برام:

    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    .سلام.
    دوستان، من ملاک هام رو به صورت درصد اهمیتش برام امتیاز بندی کردم. به نظر شما منطقیه این امتیاز بندی؟ واقعا اولویت بندی بینشون برام کار سختی بود. بعضیهاش به نظرم به اندازه هم اهمیت شتن و اولویت بندی بینشون برام سخت بود.

    1- فرهنگ خانوادگی 20
    2-تیپ شخصیتی 18
    3-اخلاق 15
    4-شغل 15
    5-تحصیلات 12
    6-ظاهر 10
    7-سن 10

    مثلا این خواستگار اخیر با ملاحظه و تخفیف، به زور 64 امتیاز گرفت. ولی مثلا وقتی اون یکی آقاهه که دستمو گرفته بود رو امتیاز دادم، به راحتی و حتی با اینکه سعی میکردم بهش کم امتیاز بدم، امتیاز 85 گرفت.

    اشکال کار کجاست که حتی وقتی امتیاز بندی میکنم، نتایج معقولی نمیگیرم؟

    فقط اشاره کنم کخ در تاپیکی معرفی کردم گفته بودم که اونها نه گفته اند. در واقع چند روزی هیچ تماسی نگرفته بودن و من این رو به کنار کشیدنشون تفسیر کرده بودم. اما بعد از چند روز توی تلگرام خیلی معمولی احوالپرسی کرده بودن و من هم جواب دادم. و هنوز هم این آشنایی ادامه پیدا کرده. ولی پیشروی مشهودی نکرده.

    فعلا چون حجم مطالب اشاره شده زیاده، مشکل الان رو در پست بعدی مطرح میکنم.


  2. #2
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    اما چیزی که در این آشنایی به شدت داره منو آزار میده، اینه که ایشون فقط در تلگرام احوالپرسی میکنن و عکس، ویدیو و پستهایی که به نظرشون قشنگ میاد رو ارسال میکنن. اما عملا تلاش و اقدامی برای پیش بردن قضیه نمیکنن و هنوز بعد از 4 ماه، واقعا روی همون پله اول مونده ایم.
    تماس تلفنی هم حتی نمیگیرند. درخواست ملاقات هم نمیکنن. با اینکه فاصله مکانی زیادی هم بین منزل ما و ایشون نیست. اونها مرکز استان هستن و ما شهرستان. ولی با ماشین از منزل اونا تا ما نیم ساعت الی چهل ذقیقه بیشتر راه نیست. ضمن اینکه اگثر اقوامشون در شهر ما هستن و کلا زیاد هم میان این طرفا. اما درخواستی برای ملاقات من نمیکنه.

    در این مدت 6 بار ملاقات در حضور خانواده ها بوده:
    اولی جلسه ی خواستگاری اولیه ایشون.
    دومی حدود یک ماه بعدش که مامان من حالش بد بود و برای عیادت مامان اومدن.
    سومی اواخر بهمن ماه، ما رفتیم منزلشون.
    چهارمی اونها برای عید دیدنی اومدن.
    پنجمی ما برای عید دیدنی رفتیم
    و ششمی ایشون یک جراحی انجام داده بودن مه ما برای عیادت رفتیم. که خب تعدادی از اقوامشون هم همون موقع برای عیادت اومدن و سعادت شد تعدادی از اقوامشون رو هم ببینیم.

    بیرون رفتن خودمون هم کلا چهار بار بوده. اون هم به درخواست من برای صحبت جدی.

    به طور کلی بسیار خانواده منسجم و با روحیه ای هستند. نه تنها خانوادشون. بلکه کلا طابفه و اقوام بسیار منسجم و سالم از نظر اخلاقی و اجتماعی هستند. و این به نظر من یک نکته مثبت و خیلی خوبه.
    بسیار احترام گذار هستند. بسیار مودب.
    در سه جلسه ای که ما رفتیم خونشون خیلی هم مهمان نواز هستند. و خودش خیلی خوش برخورد با همه. خودش هم در پذیرایی خیلی کمک میکنه.
    بسیار اهل احترام گذاشتن به بزرگترهاست. چه پدر و مادر خودش چه پدر و مادر من و چه حتی مثلا عمو و زن عموی خودش، یا خان دایی و ... خودش.
    بسیار علاقمند به خانواده و کانون خانوادست.
    سطح تحصیلی و فرهنگی خیلی خوبی دارند. مثلا پدر ایشون سال 34 فوق لیسانس گرفته. و در کل فامیلشون هم خیلی تحصیل کرده هستند. ولی چیزی که خیلی باز هم به نظرم ارزشمند اومده تواضع و شخصیت اونهاست. و اینکه با اینکه نقد بر مسایل اجتماعی و سیاسی کشور دارن، ولی اعتقادات مذهبی خودشون رو هم به شکل کاملا متعادل پایبند هستن. دیده ام که چه خودش چه پدر و مادرش مثلا وقتی میخوان اسم حضرت علی رو بیارن با چه احترامی میارن، و در عین علاقمندی به مدرن بودن، اعتقاد به دین و اصول اخلقی دارند.
    در کل خیلی با شخصیت هستند. حرف زدنشون هم خیلی قشنگ با هم حرف میزنن. خیلی با هم رفیق هستن. خیلی هوای همو دارن و خانواده و نیازهای همدیگه براشون واقعا در اولویت قرار داره و از نطر عاطفی هم خیلی ارتباط قوی با هم دارند.
    داممنه لغاتی که به کار میبرند بیشتر شبیه کتابهای ادبیات سنتی است تا واژه های عامیانه امروزی. منطورم اینه که خیلی حتی حرف زدن معمولیشون هم فاخره. مثلا باباش که حرف میزنه که مثل الهی قمشه ای حرف میزنه. و من اینشون رو هم خیلی دوست دارم.
    اطلاعات عمومی خیلی خوبی هم دارن همشون. در حدی که هر صحبتی پیش میاد، در حد بالاتر از حد فقط اطلاات عمومی میتونن در موردش حرف بزنن.
    در کل میتونم بگم از نظر فرهنگ، خانواده، تحصیلات و اخلاق و مرام خانوادگی ایشون، واقعا هیچ ایرادی نمیتونم بگیرم.


    اما...... امااااا...... چیزی که من رو در تمام این ملاقات های خانوادگی آزار میده، اینه که واقعا هیچ صحبتی از اصل قضیه نمیشه. حتی به جرات میتونم بگم هیچ توجه متفاوتی به شخص خود من نمیشه. به اصل قضیه نمی پردازند. در جمع، من کاملا حس میکنم در حاشیه قرار میگیرم. در حدی که حتی شخص من، مورد خطاب و صحبت قرار نمیگیره و فقط صحبتهای معمولی که در هر مهمانی رد و بدل میشه در اون جلسات هم رد و بدل میشه. ولی حتی پیش نیومده که مثلا من مورد خطاب قرار بگیرم و بهم بگن خب پو خانم، چه خبر؟

    به بیان دیگه، من در تمام این جلسات این حس رو داشته ام که انگار دختر بچه ای هستم که مامان و باباش رفتن مهمونی و اونو با خودشون بردن. و کاملا در حاشیه بوده ام. نه اصل قضیه.

    حتی خود شخص این آقا، در این ملاقات ها، حتی پیش نیومده که یک بار جدا به من نگاهی کنه و یا سیگنالی از علاقه مندی به من ارسال کنه.

    چهار بار خودمون دو تا ملافات داشتیم بیرون.(که اون هم به درخواست من بوده، چون من بهشون میگفتم لازمه حرف بزنیم و همدیگه رو بشناسیم و تصمیم بگیریم. با تلگرام و آهنگ و ویودئو فرستادن که شناختی حاصل نمیشه)، در هیچ کدوم از این ملاقات ها ایشون هنوز سیگنالی به من در مورد اینکه من رو پسندیده و انتخاب کرده نداده. هنوز همون حرفهای اول رو میزنه.

    مثلا میگه :" من یکی رو میخوام خیلی زرنگ و فرز باشه، اهل پیشرفت باشه، مرتب من رو به پیشرفت تشویق کنه و .... اینجوری هستی؟" و من هم هر بار بهش جواب داده ام:" من در کل آدم آرومی هستم. و از دیگران هم بپرسید پو چجور آدمیه، میگن آرومه. اگر شما مثلا دنبال دختری هستید که خیلی پر شر و شور باشه، نه من اینجوری نیستم. البته وقتی روحیه ام خوب باشه پر انرژی ام. اما در کل شخصیت آرومی دارم"

    مورد دیگه اینکه اون اطلاعات عمومی و روابط اجتماعی خیلی بالای ایشون و قدرت زیادش در برقراری ارتباط با دیگران، در حد زیادیه. البته در مقایسه با من. مثلا وقتی حرفی پیش میاد، شاید من هم همون اطلاعاتی که ایشون دارن در مورد اون مساله داشته باشم، ولی اونقدری که ایشون قدرت ابراز وجود دارند، من ندارم. و ایشون هم راستش فرصت و مهلتی به من برای ابراز وجود نمیدن. این باعث شده من در ارتباط و حرف زدن با ایشون، حتی کم حرفتر از اوایل بشم و حتی این احساس هم دست بده که چیزی ندارم که ایشون نداشته باشه و چیزی نمیتونم به ایشون بدم. به خاطر همین یک حس کم ارزش بودن، یا خیلی سرتر بودن ایشون بهم دست میده که باعث میشه احساس خوبی در مراوداتم با ایشون نداشته باشم.

    اینکه ایشون زنگ نمیزنه و تقاضای ملاقات نمیکنه هم بسیاااار برام آزاردهنده است و برام این مفهوم رو میده که ایشون علاقمند به من نیستن و کششی به من ندارن. و واقعا نمیدونم اینکه الان توقع داشته باشم ایشون مایل به دیدن من باشن، اصلا توقع درستیه یا نه؟ از طرفی روی همون پله اول مونده این قضیه، و از طرفی 4 ماه گذشته و من فکر میکنم اگر قرار بود علاقه ای ایجاد بشه در ایشون، باید کم کم نشانه هاش ظهور میکرد. در صورتی که همون حتی پیامهای تلگرام ایشون هم کمتر شده. و همین هم باز باعث میشه حس کنم میخواد به زبون بی زبونی بگه نمیخوام ولی شاید به احترام خانواده من نمیخوان مستقیم بگن. و یا اینکه نکنه چون فقط سنش بالا رفته میخواد فقط ازدواج کنه و واقعا علاقه ای به من نداره. من در این رابطه احساس واقعا خواسته شدن رو نمیکم. و این خیلی اذیتم میکنه.

    این که توقع عاطفی من از طرف مقابلم چی هست رو با ایشون مطرح کرده ام. ولی به گفته خودش با اینکه من فارسی حرف زده ام ولی درک نمیکنه دارم چی میگم. مثلا من میگم :" دلیل اصلی من برای ازدواج نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدنه. یک دوست معمولی هم میتونه برای من توی تلگرام ویدیو و آهنگ بفرسته. من با یک دوست خانوادگی هم میتونم رفت و آمد خانوادگی داشته باشم. من با یک شریک یا همکار هم میتونم برنامه ریزی برای رشد شغلی داشته باشم. یا با یک همکلاسی هم میتونم رقابت مثبت داشته باشم و هم رو تشویق به رشد تحصیلی کنیم و در تحصیل پیشرفت کنیم. میتونم خودم برم سر کار و و استقلال مالی داشته باشم و کم کم حتی مستقل زندگی کنم و از خانوادم جدا بشم. ولی من دنبال چیزی توی ازدواج هستم که توی هیچ کدوم از اینها نمیتونم پیداش کنم. اونم اینه که یک همدل و یک همراه همیشگی اشته باشم که همدیگه رو دوست داشته باشیم و به هم عشق و علاقه داشته بشیم. تفاوت ازدواج با بقیه روابط دوستانه و صمیمی، فقط رابطه جنسی نیست که. یک دلبستگی و عشق عمیق تره"

    ولی خب گویا حرفام براش خیلی غریب بود. تا حدی که فرداش میگفت حرفات فارسی بود ولی من نمیفهمیدم یعنی چی. و میگفت دیشب که حرف میزدی احساس خستگی و ناتوانی کردم.

    و جالبتر و عجیب تر اینکه بعد از این حرفام به جای اینکه توجهش رو بیشتر کنه، همون ویدیو و آهنگ و احوالپرسی های تلگرامش هم کمتر شده. خیلی کمتر.

    در این مورد که اصلا روحیاتمون با هم جور هست یا نه و حرف همو میتونیم بفهمیم یا نه، ازش خواستم که یک جلسه مشاور بگیریم. و حتی مشاوری رو که در شبکه تلویزیونی استانمون خیلی دعوتش میکنن رو معرفی کردم. که هنوز اقدامی نکرده چون درگیر نوبت برای جراحی و خود جراحی بود و الان هم خیلی از جراحیش نگذشته. و من هم به خاطر همین شرایط فعلا اصرار نکرده ام. ولی خب به نطرم میتونست نوبت بزنه برای مشاوره مثلا برای دو هفته بعد از عمل جراحیش. ولی خب تا حالا که اهمیتی نداده. البته قبل از عملش من یک بار بهش یادآوری کردم. ولی-باز هم به دلیل همون به نظرم اطلاعات و روابط اجتماعی بالایی که داره و میگم باعث میشه حس کنم نظرات من رو کم ارزش میدونه و آزاردهنده است برام- گفت که "در مورد اون مشاوری که گفتید تحقیق کرده ام و گفتن که تازه دانشجوی دکتری است و ما خودمون توی فامیل روانشناس معتبر که استاد دانشگاه تهرانه داریم و بریم پیش اون بهتره." من فقط گفتم "رزومه کاری و تحصیلی مشاوری که من معرفی کردم هم در سایتشون هست و میتونید برید مطالعه کنید. اما اگر مورد قبولتون نیست نمیریم اونجا. اما فکر میکنم پیش مشاوری که از اقوام و آشنا باشه نریم بهتره. پس خودتون سرچ کنید، مشاوری که مورد قبولتون باشه و اقوامتون هم نباشه نوبت بگیرید."
    که هنوز هم نگرفته و خبری نداده.

    مساله دیگه که من حرفش رو پیش نکشیدم ولی خود ایشون در آخرین ملاقاتی که خودمون دو تا حدود سه هفته پیش داشتیم کرد، مساله مهریه بود.
    ایشون هنوز شرایط شغلی مشخصی نداره و در حال راه اندازی یک شغل آزاده. البته قبلا در ارگانی کار میکرده که به دلیل مشکلات کلیوی که براش پیش اومده بوده، مجبور به ترک اون محیط میشه. الان هم منبع در آمد ایشون، حدود دو میلیون کرایه ای هست که از یک ملک تجاری دریافت میکنه. در کل وضع اقتصادی خانوادش خوبه. جای خیلی خیلی بالای شهر نه، ولی جای خوب رو به خیلی خوب شهر زندگی میکنن. و خودش هم خونه حیاط دار نوساز در شهرک نوساز و مدرن شهر داره، و یک ماشین معمولی هم داره. (البته به دلیلی من اینجور فکر کرده ام که این مغازه و منزلی که هست احتمالا ارثیه ای بوده که به ایشون رسیده. البته نپرسیدم. ولی دلیل اینکه این رو میگم رو در ادامه میگم). نظرش هم اینه که دختر و پسر باید هر دو کار کنند و هر دو درآمدشون رو توی زندگی خرج کنن و هر چی بهش با هم رسیدن، نصف نصف. و کلا توی حرفاش خیلی تاکید داره که نمیخواد زنش بیشتر از توان مالی اون ازش توقع داشته باشه.

    اما در مورد مهریه حرفش رو اینجور بیان کرد:" به نظر من درست نیست که ازدواج رو یک معامله مالی بدونه آدم. دختر در حد توان خودش جهیزیه بده و پسر هم در حد توان خودش مهریه بده. من نظرم اینه دختر و پسر هر چی قبل از ازدواج دارن مال خودشونه. حالا ارثی باشه که بهشون رسیده یا هر چیز دیگه ای. (دلیلی هم که باعث شد من فکر کنم خونه و مغازه ارث بوده همین جملش بود) مهریه ای که در حد توان منه، 20-25 سکه است"

    من شوکه شدم. و حتی ناراحت. ولی به رو نیاوردم. فقط گفتم بحث مهریه تصمیمش بیشتر با خانواده هاست. حالا که ما هنوز روی پله اولیم.
    اما خب باز این حس که علاقه ای به من نداره هم تقویت شد.

    و البته از روی همین مهریه تعیین کردنش و همین که هیچی از ارثی که بهش رسیده و هیچی از چیزایی که الان داره رو نمیخواد بده( که البته من هم چشم طمعی هرگز به هیچ چیز ایشون نداشته و ندارم و اصلا در مورد مسایل مالی و دارایی های ایشون هیچ سوالی ازش حتی نکرده ام و هر چی میدونم خودشون گفته اند) و اینکه خیلی تاکید بر مراعات مخارج از طرف زنش داره و اینکه توقع کار همسر و اینکه درآمد زن هم باید در زندگی خرج بشه داره، یک جورایی باعث شده فکر کنم ذهن خیلی اقتصادی و اهل حساب و کتابی داره و شاید هم خسیس. البته نمیدونم واقعا چون الان شرایط شغلش معلوم نیست این نگرانی ها رو داره، یا اینکه واقعا یک خسیسی داره.


    اینها به طور کلی مسائلیه که در این 4 ماه دستگیرم شده.

    ببخشید طولانی شد. ولی واقعا نمیدونم بین خصوصیات خیلی خوب فرهنگ و خانواده ایشون، و روابطه بین فردی خودمون دو نفر که به نظرم ارتباط قوی و مثبتی ایجاد نشده، به کدوم باید بیشتر بها بدم؟

    از طرفی میگم شاید هم به واسطه سنش و هم به خاطر اینکه هنوز چون خودش در مرحله تصمیم گیری و شناخته و هنوز انتخاب قطعی نیستم براش، اصلا وارد فاز عاطفی نشده هنوز و شاید بهتره زمان بدم ببینم بعدا سیگنالهای احساسی هم ازش میبینم یا نه؟ و از طرفی میگم خب آخه 4 ماه و روی یه پله موندن خوب نیست. بالاخره توی این چهار ماه زمان کافی داشته که تصمیم بگیره. اگر مثبته که خب چمیدونم، بزرگترای فامیلشون رو بردارن بیان شناخت قویتتر ایجاد بشه.(البته گویا پدر خود ایشون، بزرگ فامیلشونه) (و من به جز پدر و مادرش، فقط برادر بزرگ ایشون رو دیده ام که اون هم روزی که ما برای بازدید عید رفتیم، برادرش از سر کار یه سر اومد اونجا و زود هم رفت. و چند تا از اقوامشون رو روز عیادت) اگر هم منفیه که خب خانوادش تماس بگیرن و اعلام کنن. و اصلا اگه طی 4 ماه احساسی به من پیدا نکرده، خب عجیبه مگر اینکه واقعا حدسم در مورد اینکه بهم بی علاقست یا کلا آدم سردیه درست باشه.

    بارها شده به خاطر همین چیزهایی که گفتم تصمیم گرفته ام جواب منفی بدم. ولی خب باز به خودم گفتم پوو، سی سالت شده، خواستگار هم کم داری، اینا هم آدمهای خوب و خانواده داری هستن. زمان بده و صبر کن. اما در کل در این رابطه احساس شادمانی و خوشحالی نمیکنم.

    البته الان دو روزه هیچ تماسی نگرفته. با اینکه عید هم بوده. این به نظرم ممکنه به معنی کنار کشیدن باشه. ولی فقط حدس منه. ولی بلاتکلیفیه آزارم میده. از طرفی ترجیح میدم اگر قراره نشه، نه گفتن از طرف خودم باشه نه اونها.

    به نظر شما توی این شرایط باید واقعا چی کار کنم؟ ممنون میشم راهنماییم کنید.

    باز هم ببخشید که اینقدر طولانی شد. شرمنده.


  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    سلام

    ببخشید یکم نوشته طولانی بود من شاید جا انداختم توی خوندن

    اما چیزی که نظر شخصی منه.. اینه که نه ایشان بلکه برای هر کسی که میخواین بهش فکر کنین یک زمان خاص رو اختصاص بدین و اینکه ازشون بخواین در اون زمان خاص فکراشونو بکنن و نتیجه ها اعلام بشه.
    نمیشه مدتها به امید یکی نشست و اینجور که از ایشون بر میاد آدم مصممی نیستن و علاوه بر شخصیت و .. که تعریف کردین در امر ازدواج سُستن و خیلی زمان میدن.

    از طرفی پیش کشیدن برخی صحبت ها که زمانش الان نبوده و باید بین دو تا بزرگترم مطرح بشه یکی دیگر از مسایلی بود که بنظرم درست نبوده.

    اینم که میگین اون شاد و فعال و ... هست فکر نمیکنم با شما همخوانی داشته باشه .. چون من شما رو فرد آرامی میدونم و افراد اکتیو با افراد آرام نمیتونن ارتباط خاصی بگیرن و به مشکل میخورن.

    در کل سی سالگی برای ازدواج دیر نیست و ملاک هم ازدواج کردن نیست بلکه انتخاب بهترین گزینه، خوشبختی، شادکامی و ازدواج موفق مهمه حتی در سنین بالا.

    تنها مسئله ای که به ذهنم میرسه اینه که ملاقات ها و صحبت های تلفنی یا اینترنتی رو متوقف کنین. اجازه بدین اگر سراغتونو گرفتن با والدینتون در تماس باشن و اینکه اگر بار بعدی در کار بود بالاخره اعلامی از تصمیم خودشون داشته باشن تا تکلیف بر شما هم مشخص باشه.



    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد


    ویرایش توسط sahar.66 : پنجشنبه 13 اردیبهشت 97 در ساعت 11:39

  4. 2 کاربر از پست مفید sahar.66 تشکرکرده اند .

    mastanehh (جمعه 14 اردیبهشت 97), Pooh (پنجشنبه 13 اردیبهشت 97)

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 31 خرداد 97 [ 02:27]
    تاریخ عضویت
    1396-11-24
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,191
    سطح
    18
    Points: 1,191, Level: 18
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    189

    تشکرشده 84 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام پوی عزیز
    نظر شخصی من با توجه به چیزهایی که خودت نوشتی اینه که این آقا رو میشه در دو حالت فرض کرد یا واقعا بی میل هستن و میخوان به شما نه بگن ولی از اونجایی که توی یک خانواده با فرهنگ و مودب بزرگ شدن مستقیم گفتن این نه براشون سخته چون واقعا 4 ماه زمان برای شناخت اون هم بدون ارتباطی که از جنس ارتباطهای قبل از ازدواجه خیلی طولانی و عجیبه. و یا اینکه ایشون کلا از لحاظ هیجانی و احساسی آدم سرد مزاجی هستن و شماباید این رو لحاظ بکنید که با توجه روحیه و توقعاتتون آیا میتونید در آینده یا یک چنین شخصی زندگی کنید که قطعا در اوایل قابل تحمل خواهد بود ولی کمی از اون طراوت و تازگی اولیه زندگی مشترک بگذره قطعا پژمرده و ناراضی خواهید بود خصوصا با مشکلات روحی و دلزدگی هایی که شما اززندگی داشته البته این با توجه به تاپیک های قبلیتون. قطعا ریسک بزرگی خواهد بود واگر خدای ناکرده احساس شکست بکنید به سختی میتونی خودتو جمع و جور کنی.

  6. 3 کاربر از پست مفید mastanehh تشکرکرده اند .

    Pooh (پنجشنبه 13 اردیبهشت 97), tavalode arezoo (جمعه 14 اردیبهشت 97), میس بیوتی (جمعه 14 اردیبهشت 97)

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    سلام پوه عزیز.
    با فرشته مهربان راجع به این مورد شما صحبت کردم و مطلبی که می گذارم نظر ایشان می باشد.
    اول اینکه مطالبی که راجع به جهیزیه و مهریه و همین طور تملک نسبت به اموالی که ماقبل ازدواج به دست آورده اند به نظر صادقانه می رسد و منطقی است، اما این مطلب که زن بعد از ازدواج باید درآمد ش را در منزل خرج کند این درست نمی باشد، چرا که شرعا و عرفا وظیفه مرد می باشد که نیازهای همسرش را تامین کند و تا این حد حسابگری نشانه ایست که باید به‌‌، آن توجه کنید. چرا که حسابگری بیش از حد یکی از نشانه های کم عاطفه گی می باشد و آن چیزی است که در مردان موجب ایجاد حس تامین کنندگی می شود.
    شما بهتر است روی این مورد توجه بیشتری کنید و آن را بیان کنید که به این مورد اعتقاد ندارید
    نکته بعدی این است که رفتار ایشان در طی این مدت به نظر درست می آید. چون الان مرحله شناخت است و قرار نیست که وارد فاز عاطفی شوید. و تمام این رفت و آمدها برای شناخت بیشتر است. اما چیزی که باید مدنظر بگیرید یک بازه زمانی معین برای شناخت بهتر است. انفعال شما ممکن است این تصور را در ایشان ایجاد کند که شما در هر شرایطی خواهان ایشان هستید. شما می بایست بصورت قاطع و جدی از ایشان بخواهید که در یک بازه زمانی معین و طی مراجعه به روانشناس برای شناخت یک سری از ملاکها که در ذهن شما وایشان بدون جواب مانده به یک جمع بندی برسید. و برای شما قابل قبول نمی باشد که بیشتر از این طول بکشد.
    و نکته آخر که به آن کمتر توجه کرده آید بیکاری ایشان است و باید این مورد را بیشتر بررسی کنید.
    ویرایش توسط بی نهایت : پنجشنبه 13 اردیبهشت 97 در ساعت 15:01

  8. 2 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    mastanehh (جمعه 14 اردیبهشت 97), Pooh (پنجشنبه 13 اردیبهشت 97)

  9. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    ممنونم از نطرات همگی. مستانه و سحر عزیز.
    خانم بی نهایت عزیزم، واقعا خیلی ازتون ممنونم که لطف کردید و با فرشته مهربان در مورد مساله من صحبت کردید. خیلی لطف کردید و زحمت کشیدید.ممنونم.
    فرشته مهربان عزیز، از راهنمایی و نظر شما هم خیلی ممنونم. کمی دلم قرص شد.

    در مورد مساله بیکاری ایشون، واقعا نمیدونم باید چطور عمل کنم و چی بگم. یک سری دوره های تخصصی رو برای راه اندازی شغلش در این مدت گذروند. همون اول، یعنی همون دی ماه هم گفته بود که کارش تیر ماه راه می افته. این مدت دوره هاش رو گذروند و میخواست تجهیزات بخره که ناگهان قیمت ارز بالا رفت و نشد. ولی واقعا نمیدونم چجوری در مورد بحث کارش باهاش حرف بزنم؟ و آیا این مساله با وجود نکات مثبتی که در مورد ایشون و خانوادش گفتم، قابل چشمپوشی هست یا نه؟
    در این مورد میشه یکم راهنماییم کنید؟

    در مورد مشاور هم چند روز دیگه که گذشت و حالش بهتر شد میگم. الان تازه جراحی داشته.

    باز هم ممنونم از همگی.


  10. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    mastanehh (جمعه 14 اردیبهشت 97), mohammad72 (پنجشنبه 13 اردیبهشت 97)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    پوه عزیز یه چیزی که برا من جالب بود اینکه ایشون تا ۳۸ سالگی هنوز ازدواج نکرده و فقطم یه بار خواستگاری رفته!!یه خورده عجیبه!شاید واقعا ادم سردمزاجی باشه ...ویکی اینکه هنوز تو این سن و سال شغل ثابت نداره و اینم به نظرم نکته منفی هست! حسابگریش هم یه خورده ازاردهنده هست.همین الان اعلام کنی خونه و ماشینم مال خودمه توقعی نداشته باش ...کارم که بعدا میخوام یه شغل ازاد راه بندازم...تو هم باید درامدت رو بیاری تو خونه مثل من خرج کنی...مهریه هم ۲۰-۲۵ تا بیشتر قبول نمیکنم!!!
    والا پوه جان با توجه به توقعاتی که از زندگی اینده داری( همون حرفایی که به اون اقا زدی) و شناختی که از شما با توجه به تاپیکاتون دارم به نظرم این اقا بدردت نخوره

  12. 4 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    mastanehh (جمعه 14 اردیبهشت 97), Pooh (جمعه 14 اردیبهشت 97), tavalode arezoo (جمعه 14 اردیبهشت 97), آیـدا (جمعه 14 اردیبهشت 97)

  13. #8
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    یه چیزی بپرسم؟
    روحیه افسرده من، ممکنه باعث شده باشه محبتهای ایشون رو نبینم و به قولی، نگیرم؟


  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    عزیزم ماکه محبتهای ایشون باشما رو نمیبینیم ولی اینکه درخواست ملاقات نمیده یاارتباط درست وحسابی باهاتون نمیگیره جای سوال داره؟!ربطی هم به روحیه افسرده وغیرافسرده نداره.
    درکل منم بانظر دوستان موافقم شماباروحیه حساسی که داری این آقا کسی نیست که شمامیخواین. ازنظرمن ایشون اگه خونوادشون رو حذف کنین خودشون چیز خاصی ندارن.

  15. 2 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    Glut.tiny (جمعه 14 اردیبهشت 97), میس بیوتی (جمعه 14 اردیبهشت 97)

  16. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    به نظر من این آقا یا

    احتمالا شما را نپسندیده و بخاطر بافت محترمانه خانواده اش دچار یه جور رودروایسی هستند برای بیان این مساله و به همین دلیل حرف هاش در مورد مسائل مالی و ... هم اینقدر رک و البته مساله کارش هم تا این حد پشت گوش می اندازه و البته هیچ تمایلی به صحبت و خلوت با شما نداره

    یا اینکه

    کلا آدم سردی هست و مسئولیت پذیر نیست و آمادگی ازدواج نداره و ترجیح میده وقت و انرژی ش رو جای دیگه و برای کارهای دیگه و افراد صرف کنه

    در هر دو حالت:
    کیس مناسبی برای ازدواج با شما نیست. من توصیه میکنم به هیچ وجه برای صحبت کردن و باز کردن مسائل پیش قدم نشید و برای دیدنشون در صورتی که درخواستی از شخص شما توسط شخص ایشون نشده به منزلشون همراه خانواده نروید و کلا این خواستگار رو منتفی فرض کنید.

    در صورتی که ایشون پیگیر شدن بخواین طی یک جلسه رسمی از برنامه ها و اهدافشون و تاریخ دقیق محقق شدن برنامه هاشون و تاریخ نامزدی و ... در حضور خانواده ها حرف بزنند. وقتی تمایل ایشون و خانوادشون جدی شد برید سراغ مشاور و ...
    ویرایش توسط صبا_2009 : جمعه 14 اردیبهشت 97 در ساعت 17:31

  17. 3 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (دوشنبه 17 اردیبهشت 97), میس بیوتی (جمعه 14 اردیبهشت 97), آیـدا (جمعه 14 اردیبهشت 97)


 
صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شرایط زندگی من و اومدن خواستگار..لطفا راهنماییم کنید من چطوربرخوردکنم
    توسط Kimiya.khanom در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 22 شهریور 96, 04:50
  2. دارم وابسته میشم...راهنماییم کنید
    توسط parasoo67 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 اسفند 90, 02:39
  3. ای آیینه! من مال خدا هستم
    توسط baran.68 در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 26 مرداد 89, 00:13
  4. راهنماییم کنید-خواستگارجدید
    توسط النا61 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 47
    آخرين نوشته: دوشنبه 21 اردیبهشت 88, 23:18
  5. +راهنماییم کنین دیگه واقعا خسته شدم
    توسط Sahar H در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 بهمن 87, 23:42

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.