به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 62
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array

    لطفا در جهت مهارتهای کلامی و ارتباطی با همسر راهنماییم کنید (2)

    یکی از دوستان گفتن تاپیک جدید باز کنم فقط من نمیدونستم عنوان جدید چی بذارم چون این دنباله همون مبحث قبلیه. من هفته آینده میرم سفر احتمالا نتونم زیاد بیام اینجا ولی خوبه جایی باشه حواسمو بیشتر جمع کنم یا برعکس حرکت نکنم و مشکل یا سوالی هم پیش اومد بتونم سریع بیام ازتون بپرسم و همچنان از راهنمایی های خوبتون که فوق العاده روی من اثرگذاره بتونم بهره ببرم. و البته مهمتر از همه بالاخره بتونم راهی پیدا کنم رابطه مو به اون میزان صمیمیتی که هدفمه برسونم.
    ممنونم از راهنمایی و توجهتون.

    نقل قول نوشته اصلی توسط paiize نمایش پست ها

    من دقیقا متوجه نشدم مشکل دوست خانمتون چی هستش؟مشکلش اخلاقیه واقعا؟یابه قول خودتون اونویه رقیب عشقی حساب میکنید؟
    توی روابط دوستانه سن وسال مهم نیست اونی که بیشترمعتقده به اخلاق ورفتارخوبِ خودش خواه ناخواه بااعتمادبه نفسی که داره میتونه تاثیربزاره روی طرف مقابل،حالا من میگم چه بهتر که خانم شمااین اعتمادبه نفس واین درستی وغلط بودن رو به مرورازشماواززندگی مشترک به دست بیاره تابتونه روی دوستش هم تاثیر بزاره.

    یه مورددیگه که نوشتید به خانمتون گفتید زن پسرعموم خوبه وفلان...اگه همسرمن منوباخانم دیگه ای مقایسه کنه واین روبه روم بیاره اصلا نمیدونم که ته ماجراچی میشه.قاطی میکنم بدجور.چه معنی میده شوهرمن بخوادحتی توی ذهنش منوبایه خانم دیگه مقایسه کنه!!!هرزن ومردی ویژگی های خاص خودشون رودارن توی زندگی مشترک

    واماراجع به دوستم
    دوست من هیچ گونه مشکلی نداشت حتی پاک ترازخودم بود.شوهرم فقط به خاطرعلاقه شدیدمن به ایشون واینکه نمیتونست تحمل کنه که من واون چقدرصمیمی هستیم به اجباروادارم کرد رابطه امو باهاش قطع کنم.اولش خیلی باهاش بحث کردم میخواستم ازروی منطق بپذیره اما هیچ منطقی نداشت که اشتباه کردم نباید باهاش بحث میکردم مطمئنم اگه باراول که گفته بودیامن یااون مقاومت نمیکردم وکمی سیاست به خرج میدادم ومیگقتم عزیزم فقط تو بعدش خیلی راحت میتونستم باهاش درارتباط باشم.فقط باید خیال شوهرمو راحت میکردن که بلدنبودم.اینوبعدامتوجه شدم.
    دوستموگذاشتم کناربه اجبار.چندین باربه خاطردعوای شدیدمیکردیم اماخب من گاهی که دلم تنگ میشد یواشکی باهاش تلفنی صحبت میکردم.
    تقریبا تاسه سال اینجوربودم وخیلی اذیت شدم چون تنها دوستی بود که داشتم.دوستی که ازابتدایی تادانشگاه کنارهم بودیم مثل دوتاخواهر.من عاشقشم.توی تمام اون مدت فقط من بودم که سراغ اونومیگرفتم دوستم اصلا اقدامی نمیکردچون حساسیت همسرم رومیدونست راجع به خودش.
    خلاصه اینکه تقریبا دوسال به طورکامل باهاش قطع ارتباط کردم حتی شماره تماسی هم ازش نداشتم.که خیلی اذیت شدم.بالاخره وقتی بچه ام یه دنیااومد یه شب ازشوهرم که باهم بیرون بودیم خواستم که منوببره درخونشون سوپرایزش کنم بابچه ام.که رفتیم وفهمیدم ازدواج کرده خلاصه دوباره باهاش ارتباط گرفتم واینباردیگه همسرم حساس نبود.چون خیالش راحت شده بوددیگه.تاالان.امادیگه اون رابطه گرم وصمیمی چندسال پیش بینمون نیست بااینکه هنوزم عاشقانه دوستش دارم.

    ایناروگفتم که بدونید اگر بخوای به زور وادارش کنی که اونو کناربزاره هیچوقت ازذهنش بیرون نمیره وروزبه روز بیشتربه اون نزدیکترش میکنی.امااگه اجازه بدید که همچنان باهاش درارتباط باشه(البته گفتم که نمیدونم مشکلش چیه)بعدازیکی دوسال زندگی مشترک خودبهخود خودشون رابطه شون سردمیشه.


    ممنونم خانم پاییزه. امیدوارم ناراحتتون نکرده باشم راجع به دوستتون پرسیدم.
    مشکل من با دوست خانمم هردو مسئله هست. نمیدونم چطوری بیانش کنم از تاپیک اولم دارم میگم اینجا ولی نمیدونم دیگه چطوری بگم که هم متوجه منظورم بشید هم بد نباشه. فکر میکردم اصل مسئله رو تونستم مطرح کنم و رو حساب همین دارین راهکار میدین. هردو مسئله با هم هست ولی چون صمیمیت بینشون هم زیاده مورد اخلاقی ضررش مضاعف شده. من اهل تهمت زدن به کسی نیستم و آدم بدبین یا با ذهن بسته ای هم نیستم از طریقی از یه سری مسائل خبردار شدم. برای شیدا خانم تعریف کرده بودم منتها نیستن انگار که در بیانش به شیوه صحیح به من اینجا کمک کنن.
    دوست خانم من مثل دوست شما نیست همینو بگم.
    و البته این خانم صمیمی ترین دوستشم نیست که تو زندگیش نباشه خانمم بخواد مثل شما خیلی اذیت بشه. خانم من دوستای زیادی داره که نصف بیشترشونو من اصلا نمیشناسم دوست صمیمیش یه دختریه همسن خودشه مثل خودش بینهایت شیطونه اهل دوست پسر و این حرفا هم هست ولی دختر خوبیه بد نیست.
    رقیب عشقی از اون جهت گفتم که خانمم داره منو با این آدم در یک سطح و جایگاه میبینه قبلا همچین حسی نداشتم الان ولی با این دیدی که داره پیدا کردم. و چیزی که خیلی از ابتدا اذیتم میکرده اینه که این خانم مشاور و راهنمای ارشد زندگی ماست انگار! به خانمم آموزش میده حتی یه سری مسائل خاص رو که باید فقط بین زن و شوهر باشه میره به دوستاش میگه و اون آدمم هرچی بهش بگه گوش میده. خانم من میدونه و خودشم قبول داره یه سری مسائل غلطه ولی میگه زندگی شخصی اون آدمه و ما نباید دخالت کنیم. نتیجه اینکه بعیده اون آدمو نصیحت بکنه.

    نمیخوام به زور وادارش کنم رابطه شو قطع کنه که دلش پیش اون خانم بمونه یا بازم یواشکی رابطه داشته باشن و زور رو هم که تجربه کردم روش جواب نداد. الانم وقت مناسبی نیست به این مسئله بپردازم یعنی فرصتشم نمیشه ولی برای بعد ماه عسل راهنماییم کنید چی کار کنم کلا رابطشون قطع بشه نه اینکه کم بشه میدونم قولی هم که بهم داده جدی نیست و به این راحتیا قطعش نمیکنه. من در زمینه ارتباط این دو نفر نزدیک فکر کنم هفت هشت ماهه یعنی از وقتی یه چیزهایی رو خبردار شدم در فشار و عذاب هستم. یکی دوسال که میفرمایید طول میکشه تا ارتباطشون قطع بشه واقعا برای من زیاده و اعصاب من انقدر کشش نداره نمیتونم تحمل کنم. با دوستای دیگه ش مشکل جدی ندارم چون چیز خیلی بدی ازشون ندیدم یکم البته حسودیم میشه چون حس میکنم با اونا صمیمی تره تا با من ولی جلوی رابطه های دیگه شو نمیگیرم فقط این یکی مسئله سازه جدی. به خانواده شم نمیتونم بگم چون اولین چیز میپرسن خودت با چه آدم هایی نشستی که میدونی اون خانم چی کار میکنه. بحثش مفصله فقط اینکه نمیتونم به کسی هم بگم.


    خانم پاییزه خانم من روحیاتش با شما کمی متفاوته شما شخصیت قوی و جسوری دارین. خانم من اعتماد به نفسش زیاده ولی یکم ترسو یا شاید بشه گفت محافظه کار و وابسته ست برای همینم دروغ زیاد میگه. نتیجه اینکه قاطی نمیکنه وقتی با کسی مقایسه ش میکنم فحش میده ولی داد و بیداد نمیکنه میترسه از عصبانیت من. منم اصلا متوجه نشدم ناراحت هم شده باشه چون معمولا از هرچی ناراحت بشه سریع یا قهر میکنه یا ناراحتیشو میگه تو دلش زیاد نگه نمیداره. ولی من جدا نمیدونستم اخلاق خانمی رو هم نباید با اخلاق خانمم مقایسه کنم! اینکارو فکر کنم صد بار تاحالا کردم. ظاهرو تازه اینجا بهم دوستان گفتن متوجه شدم دیگه حواسم هست از ظاهر کسی تعریف نمیکنم جلوش چون واقعا هم ناراحت میشه و عجیب واکنش نشون میده. ولی اخلاق و رفتار دیگه نمیدونستم ایراد داره خب من چطوری بهش بفهمونم چه رفتاری ازش انتظار دارم اگه نگم اخلاق فلانی خوبه یا از کسی یاد بگیره؟ بعد تعارف هم که ندارم باهاش تاحالا خیلی بهش گفتم اخلاقتو عوض کن یا گفتم اینجوری با اعصاب ضعیف من و رفتار تو، تو زندگی به مشکل میخوریم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط arah نمایش پست ها
    اونشب هرچقد گریه کرد (چون احتمالش زیاده)عصبانی نشید فقط بغلش کنید و بهش بگید همیشه حمایتش میکنید و بامحبت برخورد کنید، فضای هتل رو بگید آماده کنن و اگه چندتا یادداشت عاشقانه که نشون بده همیشه حمایتش میکنید باخط خودتون باشه عالیه.


    میشه یه چندتا مثال بزنید چه جملات عاشقانه ای بنویسم؟ من چیزهایی که به ذهنم میاد خیلی عادیه در حد مفهوم دوستت دارم و دو بیت آهنگه. مفهوم حمایت یعنی چطوری بگم؟ رو کارت میشه نوشت هواتو دارم یا خیلی سطحیه خوشش نمیاد؟
    و اینکه چی کار کنم گریه ش نگیره خوشحال باشه؟ اصلا استعدادی در زمینه آروم کردنش حین گریه ندارم و چون سیگارم فعلا ترک کردم یکم اعصابم حس میکنم داره ضعیف میشه شایدم بخاطر استرس عروسی و شلوغی اطرافمه سر و صدا شب ها زیاده منم گاهی سر و صدا عصبیم میکنه یکم حس میکنم نگران و عصبیم. البته از ابتدای هفته آسنترا و آلپرازولام شروع کرده بودم از دیروز قطعش کردم چون هم خوابمو یکم بهم زده وقت ندارم زیاد بخوابم این روزا هم نمیدونم چرا تپش قلب گرفتم. امروز که نخوردم هم اثرش هست. مطمئن نیستم گریه ش بگیره بتونم آرومش کنم اگه بتونم پیشگیری کنم اصلا گریه نکنه مطمئن تره.

    یه چیزیم که هست حس میکنم کلا با اومدن ایل و تبار من به خانمم یکم استرس و فشار منتقل شده. چیزی نگفته ولی حس میکنم از یه چیزهایی ناراحت میشه. من میخوام صد در صد احساس خوبی داشته باشه و چیزی هم ناراحتش نکنه یا اشکش اصلا این چند روز درنیاد ولی نمیدونم چطوری بهش حس خوبی بدم.
    ویرایش توسط Amir A : پنجشنبه 23 فروردین 97 در ساعت 07:34

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اردیبهشت 03 [ 16:54]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,567
    امتیاز
    44,791
    سطح
    100
    Points: 44,791, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,976

    تشکرشده 6,460 در 1,462 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    359
    Array
    سلام
    آقاامیر فک کنم متوجه شدم مشکل دوست خانمتون چی هست.
    درموردچیزهایی که متوجه شدین باخانمتون حرف زدید.مثلا گفتید به این علت نمیخوام باهاش درارتباط باشی؟
    اگه نگفتید حتما درکمال آرامش بعدازازدواج این حرفهاروبگید وخوب روشنش کنید که نمیخوام خانم من باهمچین خانمی درارتباط باشه ونگران میشم واینکه خدایی نکرده دلم نمیخوادکسی هم راجع به توهمچین فکرکنه چون توباهاش دوستی.خلاصه ازعواقب دوستیش بااون خانم بگید.بهش بگید اگه این مشکل رونداشت مثل بقیه دوستانت هیچ مشکلی نداشتم.
    وبگید این حرفهارویک بارمیگم ودوست دارم به خاطر علاقه ات به من له حرفهام احترام بزرای
    بهش بگید اگه بااون خانم دوست نباشی ومواظب رفتارت باشی وخودت مراقب خودت باشی ومن هم همیشه مواظبتم دیگه نیازی به حمایت اون خانم نداری.بگید اگه اون خانم میتونست ازخودش مراقبت میکرد(همه اینهاروواسه این میگم که مطمئنید ایشون مشکل دارن اگه هم که مطمئن نیستید که هیچی)

    جملات عاشقانه رودیگه خودتون به دلتون رجوع کنید تاازش حرفهای عاشقانه دربیاد.کمی خلاقیت به خرج بدید مثلا شما تازه دامادهستید هاااا
    این همه جمله محبت آمیز...
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  3. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    Amir A (پنجشنبه 23 فروردین 97)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم خانم پاییزه همین که بالاخره من تونستم این مسئله مهم رو بهتون منتقل کنم جای امیدواری داره برام. من نمیدونم چطوری اینو به دیگران بگم یه انجمن دیگه بهم گفته بودن برو به پدرش بگو ولی من اصلا هیچ جوری نمیتونستم آخه برم چی به خانواده ش بگم بعد اصلا چی کار میتونستن بکنن؟ دیگه از این به بعدم که مسئولیت همه چیز و روابطش فقط با منه.
    با خودش حرف زدم بله واضح گفتم به این خاطر نباید دیگه باهاش بگردی. خودشم قبول داره زندگی اون آدم درست نیست کاملا میدونه من به این خاطر مخالفم ولی میگه به ما ربطی نداره
    هم من اطمینان دارم هم خودش از قبل اینکه من خبردار بشم این مسئله رو میدونسته. وقتی من فهمیدم و بهش گفتم و دید از چیا خبردارم ترسید. سریع قبول کرد دیگه پیش اون خانم کار نکنه ولی فقط همین دیگه جلوی رابطه شو و اینکه حتی اون آرایشگاه یواشکی نره رو هرکاری کردم نتونستم بگیرم.
    این چند روز بگذره بعد اینجوری که شما نوشتید یه بار دیگه بهش میگم. البته قبلا یه سری از این حرفارو گفتم بهش. فکر کنم با زبون خوش کار جدی ای نتونم بکنم اینجوری که پیش میره و منم راهی پیدا نمیکنم به این شیوه های مسالمت آمیز حل نمیشه. شیوه هایی که به فکر خودمم همیشه اومده هم برای دور کردن اون زن هم برای کنترل زن خودم همشون از دم زوریه. الان که میاد خونه م دستم بازتره ولی هرکاری بکنم به نظرش میشم آدم بد و ازم فاصله میگیره.
    یه چیزی که هست جدای از تاثیرگذاری اون خانم روی همسرم من نمیخوام فردا روز مثلا اون خانم پاش به خونه م هم باز بشه یا بچه دار شدیم با بچه م هم در تماس باشه نمیدونم میتونم حسم رو انتقال بدم بهتون در این مورد. وقتی یه چیز به این بدی رو راجع به یکی میفهمی دیگه احساس امنیت نداری نسبت به اینکه اون آدم نزدیک خانواده ت باشه. من هربار که فهمیدم خانمم رفته آرایشگاهش یا اون باری که فهمیدم رفته خونه این آدم مهمونی شدیدا نگران بودم که اتفاقی براش نیفته. حتی الان تلفنی هم میفهمم باهاش صحبت میکنه عصبانی میشم. من فقط به وفا و خوبی خودش اعتماد دارم به غریبه ها که نمیتونم اعتماد داشته باشم بعد نگران میشم میخوام کنترلش کنم میشه بدبینی و سخت گیری.


    کارتم بیخیال شدم دیگه چیزی به مخیله م نرسید وقتم نداشتم تو نت بگردم کارهای دیگه داشتم همون گل و شمع کافیه یه چیزی بنویسم بد برداشت کنه بدتر مکافات میشه. یه جمله عادی امروز راجع به زمانبندی کارها بهش گفتم که یکم فرزتر باشه چندساعت ازم ناراحت بود و حرصم داد که جلوی دیگران باهام بد حرف زدی و ساعت دست من نیست! کلا زیاد از دل خودم چیزی بهش نگم و علاقمو هم تو عمل و رفتارم نشون بدم فکر کنم بهتره.
    ممنون

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام امیر آقا

    ازتون خواهش میکنم بدون مشورت در مورد دوست همسرتون با خانمتون نه حرف بزنید و نه برخوردی بکنید.

    ممنون

  6. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Amir A (سه شنبه 11 اردیبهشت 97), paiize (پنجشنبه 23 فروردین 97)

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 اردیبهشت 03 [ 16:54]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,567
    امتیاز
    44,791
    سطح
    100
    Points: 44,791, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,976

    تشکرشده 6,460 در 1,462 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    359
    Array
    سلام
    من هم باصباجان موافقم.
    اگرخانمتون اراین موضوع اطلاع داره وهمچنان به دوستی بااون خانم اصرارداره پس باید راه دیگه ای روپیش گرفت.راهی که نتیجه اش نشه دعواوکتک کاری...آخه شمانوشتید بازبون خوش قبول نمیکنه راستش من ترسیدم نکنه کاری کنید که پشیمونی به باربیاره.
    درمورداین موضوع بامشاورصحبت کردید؟چه گفته؟
    کاش اشتراک آزادمیگرفتید وبه طورخصوصی این موضوع روازمدیر میپرسید

    بازهم صبوری کنید
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  8. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Amir A (سه شنبه 11 اردیبهشت 97), صبا_2009 (پنجشنبه 23 فروردین 97)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    اقا امیر شما یه احساس مسوولست خیلی وحشتناکی در رابطه با نزدیکانتون (همسر و احتمالا داداشتون) دارین که خیلی انرژی ازتون میکیره و واقعا فرساینده هست! دوست عزیز کاملا طبیعیه که همسرتون نزدیک عروسی استرس بگیرن و یا تحت فشار باشن ً اومدن خانوادتون هم نگرانیشووو بیشتر کنه...اینا کاملا طبیعیه و نیازیم نیست که شما حلش کنی...خانم شما یه زن بالغه! ۲۵ سالشه خودش باید از پس مدیریت این مسایل بر بیاد ولی شما انگار دوست دارین به جای اون نگران باشین...غصه بخورین...استرس بکشین ...ولی اب تو دل ایشون تکون نخوره!! این رفتارها حتی از جانب یک مادر هم خیلی اغراق امیز و نادرسته! بازم برای بار چندم میگم: بذارین همسرتون بزرگ و عاقل شه! اینقدر بازشو تو همه چیز به دوش نکشین ...خیلی زودتر از اونچه که فکرشو بکنین خسته و سرخورده میشین!
    ویرایش توسط میس بیوتی : جمعه 24 فروردین 97 در ساعت 12:34

  10. 4 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    Amir A (سه شنبه 11 اردیبهشت 97), arah (شنبه 25 فروردین 97), deljoo_deltang (جمعه 24 فروردین 97), صبا_2009 (جمعه 24 فروردین 97)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آذر 97 [ 13:03]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    5,540
    سطح
    47
    Points: 5,540, Level: 47
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 92 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقا امیر
    درمورد گریه والا تقریبا آخر عروسی اکثر خانوما یهو انگار باورشون میشه از خانواده دارن جدا میشن و دلتنگ میشن، خود من آخر عروسی وقتی دیدم واسه همیشه دارم از خونه بابام میرم صورت بابامو که نگاه کردم زدم زیر گریه بااینکه همسرم از قبل کلی نگران بود که گریه نکنم.
    اونشب همسرم فقط آرومم کرد بهم گفت هیچوقت نترس و نگران نباش فک نکن من الان فامیل و خانواده دور و برم هستن تو تنهایی الان مادوتا همدیگه رو داریم تاپای جونم مراقبتم و تمام تلاشم خوشبختی و آرامشته هیچوقت نمیذارم احساس کنی اگه از خونوادت دوری حامی نداری ازالان تاهمیشه مثل کوه پشتتم.
    چرا میخواین جلوشو بگیرید گریه نکنه؟ گریه خیلی طبیعیه مثل اینه بخواین جلوشو بگیرین نخنده!!!باید به این آرامش برسه که همه احساساشو جلوتون پنهان نکنه شما فقط لازمه همراهیش کنید گریه ایشون از این نیست که شما نتونستید کاری کنیدوقتی گریه شو به عنوان یه حس طبیعی بپذیرید بدون عصبانیت راحت میتونید آرومش کنید.
    البته امیدوارم خانمتون گریه نکنه اما اگه احیانا اتفاق افتاد بغلش کنید ببوسیدش شبیه حرفای بالا رو بهش بگید و شده حتی سکوت کنید و بگید من پیشتم و گریه ات برام سختترین چیز دنیاس تمام سعیمو میکنم نذارم اشکت بیاد.
    اینم یه سری متن عاشقانه
    *همیشه با من بمان هیچکس عاشقانه تر از من، نمی‌تواندتو را بسراید تو در تمام لحظه‌هایم تکرار می‌شوی اما؛هیچگاه تکراری نمی‌شوی
    *عشق یعنی داشتن تو
    گرفتن دستات
    نگاه کردن توی چشمات ونفس کشیدن کنارت…

    *دوستت دارم به حدی که برای تمـام لحظه هایت فرشی از عشـق پهن میکنم تا تـــو عاشقانه قدم بزنی و من‌‌ عاشقانه نگاهت را بدزدم

    *لمس نفس‌هایت
    ‎ضربان قلبــم را
    ‎به شمارہ می اندازد
    ‎تـــــو
    ‎آرام آرام نفس بکش
    ‎مـــــــڹ
    ‎لحظه به لحظه دیوانه ات می شوم

  12. 4 کاربر از پست مفید arah تشکرکرده اند .

    Amir A (سه شنبه 11 اردیبهشت 97), mercedes62 (سه شنبه 11 اردیبهشت 97), tavalode arezoo (شنبه 25 فروردین 97), صبا_2009 (شنبه 25 فروردین 97)

  13. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    سلام
    تشکر بابت راهنمایی هاتون خیلی وقته خوندمشون ولی فرصت نمیشد بیام پاسخ کاملی بنویسم. دو روز طول کشید خورد خورد نوشتمش.

    چشم صبا خانم مشورت میگیرم. در اون مورد هنوز برخوردی نکردم. فقط یه دفعه تو مسافرت عصبانی شدم بهش گفتم سرتو میبرم بازم با این زن حرف بزنی اونم بخاطر کار اشتباه خودش بود و البته منظورم جدی نبود طبیعتا چاقو تیز نمیکردم. بهشم گفتم قولتو شکستی و قابل اعتماد نیستی حرف های خانم پاییزه رو هم تماما بهش انتقال دادم که مردم اگه بفهمن دوستت چه جوریه راجع به تو هم بد قضاوت میکنن مفصل باهاش حرف زدم ولی بعیده اثری کرده باشه. تبلتشم از اون موقع دست منه نمیاد بگیره خودش میدونه زده زیر حرفش انگار روش نمیشه یا میترسه دعوامون بشه هیچ حرفی هم راجع به دوستش نمیزنه دیگه منم فعلا در این مورد کاریش ندارم. برام مثل روز روشن بود که سر حرفش نمیمونه ولی هنوز کار خاصی در این زمینه انجام ندادم یه مشکل کلی تری دارم فعلا باهاش. اینو حل کنم بعدش گزینه هایی که مد نظرمه در مورد جدا کردنش از اون خانم براتون مینویسم شما بگید کدومش کم ضررتره یا اگه راهی خودتون مدنظرتون بود بهم بگین خیلی ممنون میشم. بهرحال من فکر میکنم باید در اون مورد بین بد و بدتر انتخاب کنم فقط نمیخوام تا جای ممکن کاری انجام بدم که باعث فاصله گرفتنش از خودم بشه یا به آدم بیگناهی هم این بین آسیب زده بشه. اگه این دغدغه ها مطرح نبودن جمع کردن اون مسئله کار یک روز بود منم انقدر حرص نمیخوردم.

    مشکل حیاتی فعلیم که ازتون همفکری میخوام اینه که من یه چند صفحه قوانین خونه رو مرتب شماره گذاری شده براش نوشته بودم چند ماهم سر تنظیمش وقت گذاشتم چند روز پیش دادم بهش نه برای اینکه امضا کنه فقط برای اینکه قوانین رو بخونه و پیشش باشه فراموش نکنه. منتها ناراحت شد و برخورد زشتی هم همون اولش کرد به من میگه برو بابا!! کاغذهارو هم فرداش دیدم پاره کرده فکر میکنه من میخوام اذیتش کنم. هیچ کدوم کارایی که میخوامو حاضر نیست انجام بده. سر این مسئله دعوامون هم شد. حتی لیست رو کامل نخونده رد کرد.

    یه مشکل دیگه م هم اینه که تو عصبانیت شدید نمیتونم از خونه بیام بیرون. میام بیرون فوری زنگ میزنه به خانواده ش بیان پیشش. البته به خانواده ش گفت از سر دلتنگی گریه کرده و اختلافی نداریم ولی دوبار اینکارو تکرار کنه خانواده ش فکر میکنن من دارم اذیتش میکنم. یه سری اختلافات و بهتره بگم دشمنی های حل نشدنی با خانواده ش دارم. اونا هم تحریکش میکنن تا چیزی پیش میاد بهشون زنگ بزنه من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد.
    نتیجه اینکه نمیتونم موقع عصبانیت شدید از خونه بیام بیرون راه حل دیگه ای نیاز دارم.

    صبا خانم چی کار کنم که الان قوانینم رو بپذیره؟ چطوری بهش بفهمونم؟ من لیست وظایف روزانه هم مدنظر دارم که تا اینو قبول نکنه اونو نمیتونم بهش بگم. بهانه میاره میگه میخوای اذیتم کنی آزادیمو بگیری مگه دیوونه م بخوام اذیتش کنم؟ تازه بهم یکم نزدیک شده. آزادی هم داشته باشه من مخالفتی ندارم منتها در جهت زندگی خودمون دو تا نه دیگه رفیق بازی ها و صبح تا شب شبکه های اجتماعی و بی اجازه اینور اونور رفتن.
    با بیرون رفتنش کلی مشکل دارم خودش به تنهایی بحث مفصلیه اسنپ میگیره من به اسنپ به هیچ عنوان اعتماد ندارم میگم فعلا بازم از آژانس محله پدرت استفاده کن یا زنگ بزن به من خودم برات ماشین میفرستم بهانه ش اینه که دوره طول میکشه بیاد! منم هنوز فرصت نکردم با آژانس محله خودمون آشنا بشم ببینم چطور آدمایی هستن یکم هم طول میکشه بشناسمشون کلا هم خوشم نمیاد زیاد بره بیرون ولی گوش نمیده هرچی میگم. راجع به ارتباط با دوستاش هم بند و تبصره معین گذاشته بودم که میگه هیچ کدومو حاضر نیست رعایت کنه! میگم به دوستات بگو بیان خونه، تو نرو بیرون میگه دلم میپوسه تو خونه! چهار روزه اومدیم خونه عین چهار روزشو بیرون رفته چه پوسیدنی آخه؟

    حرف بدی بهش نزدم با لحن بدی هم خداوکیلی نگفتم اگه یکسال پیش بود که هنوز اینجا نیومده بودم و یه چیزهایی رو نمیدونستم بهش مستقیم میگفتم نیاز به تربیت از نو داره و هم ازش امضا میگرفتم هم همون موقع که اولین نه رو میاورد کتک رو میخورد ولی الان فقط بهش گفتم این لیست برای اینه که با هم راحت تر کنار بیایم یا مثلا بهش نگفتم اینا دستورات منه گفتم این مسائل رو میخوام رعایت کنی واقعا سعیمو کردم حرف و رفتارم خشن نباشه. دیدم کاغذهارو پاره کرده از عمد گذاشته جلوی چشم هم بهش چیزی نگفتم. با اینکه تک تک این رفتارهاش به چشم من توهینه و مستحق مجازات.
    گفتم به حرفم گوش ندی منم دیگه به حرفت گوش نمیدم فایده نکرد. بهش اخطارم دادم عصبانی میشم ولی حالیش نمیشه منظورم چیه شوخی گرفته. سردی هم فایده نداره چون از من ناراحت بشه میره بیشتر میچسبه به دیگران. دیگه موندم چی کارش کنم وقتی حرف بدون داد و فریاد نمیفهمه؟


    ما تازه چهار روزه اومدیم سر زندگیمون میفهمم هنوز تو حال و هوای عروسی و ماه عسله یه سره عکس و فیلم هامونو تماشا میکنه به دیگران نشون میده موضوع نود درصد حرفاش چه با من چه با دیگران هنوز همین چیزاست کی چی گفته و چی کار کرده. درک میکنم شاید زوده بهش سخت بگیرم ولی فکر میکنم اگه بذارم یه مدت همینجوری بدون قانون بچرخه دیگه عمرا فرمانبرداری و قانون تو سرش بره همینجوری هم بد عادت شده. دیگه مثل قبل نگران از دست دادنش نیستم بعد چهار و نیم سال تقلا احساس میکنم بالاخره خانواده شو شکست دادم. خیالم راحته پیش خودمه اختیارش دست خودمه فقط میخوام رفتارهاشو درست کنم. ترجیحا با یه راه دوستانه بدون خون و خونریزی.
    حس میکنم هنوز متوجه یه چیزهایی نیست شوخی و بچه بازی میگیره. راهکارهای خودمم ملایم نیستن. کلا هم اولین راه حلی که به ذهنم میاد همیشه زدنه چه برای مسائل کوچیک چه برای مسائل بزرگ چون سریعه و زود بازده. روش های دیگه هم بلدم ولی فکر میکنم بیشتر از زدن حتی اذیتش کنه.
    راه حل میخوام چطوری میتونم بدون اینکه بزنمش مجابش کنم قوانین خونه مو رعایت کنه؟


    - - - Updated - - -

    ممنونم خانم پاییزه نه به مشاورم هم به همون سبکی که این چند ماه اینجا به شما میگفتم راجع به دوستش گفته بودم. فکر کنم ایشونم متوجه منظورم نشده باشه. به صورت کلی راجع به دوستاش قبلا صحبت کردم و بیشتر بحث شکایت کردن من از رفیق بازی های خانمم بوده. مشاورم همیشه میگه راضیش کن بیاد پیشم حرفش اینه که میتونه قانعش کنه باهام یکم راه بیاد همیشه م میگه کارم سخته با زنی که دارم. منتها خانم من کلا که به بحث مشاوره بدبینه نسبت به این خانم انگار چندبرابر بیشتر. حالا این دفعه رفتم پیشش سعی میکنم این مسئله رو هم یکم بازتر کنم چون مثل اینجا فقط گفته بودم دوستش مورد داره شاید ایشونم متوجه وخامت مسئله نشده که منو برای هر برخوردی مانع میشد.
    پیشنهاد مشاورم تاحالا بالا بردن ظرفیت تحملم و پذیرش دوست های خانمم بوده.

    حقیقتا خانم پاییزه من نظرم این هست که همونطور که برای مسائل مالی و حقوقیم از مشاور استفاده میکنم در مورد روابط و زندگی زناشوییم هم اشکالی نداره اینکاروانجام بدم. نه چون نمیتونم خودم برم در این زمینه ها دانش و اطلاعات کافی بدست بیارم چون استفاده از تخصص یا تجربه دیگران مثل کاتالیزگر میمونه برام کارمو خیلی سریع میکنه ولو اینکه باید اینجا زمانی رو بذارم مسئله رو کامل بنویسم یا بیرون اتاق دکتر و مشاور معطل بشم بازم صرفه جویی در زمانم حساب میشه غیر از زمان ممکنه بهای سنگینی داشته باشه تا مطلبی رو خودت درک کنی که بهتره از تجربه دیگران استفاد کرد.
    خودم رو دانای کل نمیدونم بعضی دوستانی که اینجا منو راهنمایی میکنن انقدر با منطق و درایت صحبت میکنن که میشه پای حرفشون رو قبل از خوندن امضا هم زد. ولی یه سری پارامتر دارم که نظر هرکسی رو هم نمیتونم بپذیرم. وگرنه همین که اینجا اشتراک میخرم در خدماتش نوشته ماهی حداقل یک پست مشاوره ای دریافت میکنید که تاحالا من همچین چیزی اینجا دریافت نکردم و اصلا خبر هم ندارم اینجا چندتا مشاور واقعی وجود داره دنبالش هم نبودم مشاور خودم رو هم از نظر راهنمایی و تحلیلی که به شرایطم میکنه هم حوصله و متانت و انعطاف و حرفه ای کار کردن و درک بالا داشتن در ناراحتی هام کاملا قبولش دارم.

    قبل عید بهش گفتم صحبت راجع به کودکیم بهم فشار آورده داره اذیتم میکنه پذیرفت که اشتباه کرده و حداقل تا زمانی که من با زنم انقدر درگیری دارم وقتش نبود راجع به اون مسائل صحبت کنیم. منعطف، محترمانه و حرفه ای برخورد میکنه. عصبانی بودم شرایطمو درک کرده ازش راضیم.

    یه مسئله ای رو هم تازگیا متوجه شدتش شدم نمیتونم کنترلگری کسی رو در هیچ زمینه ای اصلا تحمل کنم خودم باید مدیریت و کنترل همه چیزو داشته باشم وگرنه عصبی میشم. برام زیاد مهم نیست تو مشاوره کی چطوری و با چه بیانی و چه مدرک تحصیلی ای حرف میزنه مهم اینه حرفش منطقی و قابل اجرا باشه ولی اگه حس کنم میخواد چیزیو بهم دیکته کنه یا به اسم هر مشاوره ای میخواد نیاز کنترل گری خودشو ارضا کنه اصلا نمیتونم بپذیرم. با خانواده خانمم به خاطر همین مسئله کنترل کلی اختلاف دارم. مشاور خودم از این جهات هم متین و مناسبه
    تنها مشکلش اینه که من ماهی یه بار بیشتر نمیرسم برم پیشش و یکی هم اینکه حس میکنم یه سری از دوستان اینجا که قبولشون دارم باهوش تر از مشاور من هستن و ایده های کارآمدتری میدن با این حال از مشاور خودم در حد یک مشاور خانواده رضایت دارم. تمایل چندانی هم ندارم راجع به وضعیت اون خانم با کسی زیاد صحبت کنم هم برام سخته هم صحبت راجع بهش رو زیاد کار قشنگی نمیدونم. تنها مسئله ای که در این مورد برای من اهمیت داره پیدا کردن راهی برای جدا کردن همسرم از این آدمه. مسائل اخلاقی دیگران ربطی به زندگی من و زنم نداره که بخوام جایی عمومی و خصوصی خیلی راجع بهش حرف بزنم.
    با مدیر اینجا هم افتخار آشنایی چندانی ندارم ولی با توجه به یه سری برخوردهای خارج از منطق و مسائل عجیبی که اینجا دیدم ترجیح میدم اگر بخوام از مشاوره های تخصصی اینجا استفاده کنم اینکارو به صورت حضوری انجام بدم. اگر آدرس و شماره دفترشون رو دارید لطفا برام بنویسید تهران یا یکی از چند شهری که سفر میرم باشه میتونم نیاز شد حضوری خدمتشون برسم. بقیه دنیا اصلا چیزی به اسم مشاوره تخصصی چتی وجود نداره برای رد و بدل پیام هم کسی پول نمیگیره. صحبت با متخصص از راه دورم صوتی یا تصویریه و براش مثل مشاوره حضوری طبق ساعت و جلسه ای که میذارن میتونن ویزیت بگیرن. چت و پیام، مشاوره تخصصی حساب نمیشه راهنمایی و مشورت دوستانه ست در نهایت. ایمیل استادهای روانشناسی دانشگاه ملی کلمبیارو از تو سایتشون دربیارین خیلی باحوصله و دوستانه جواب میدن اسکایپ هم میان. اگه این انجمن و صحبت با دوستان هم به شکل کلوب حضوری بود من راحت تر بودم هم حرف زدن راحت تر از تایپه؛ کیبوردها رو مطابق با استاندارد انگشت خانم ها درست میکنن هم من فیس تو فیس خیلی راحت تر میتونم حرف بزنم. شاید یه سری از حرفام هم جوری که منظورم نبود برای عده ای برداشت نمیشد.


    - - - Updated - - -

    ممنونم خانم میس بیوتی گرامی. یادمه اون موقع که من در عذاب قهر خانمم بودم و شرایط روحی خیلی بدی داشتم شما اولین نفری بودین عصبانیت منو درک کردین.
    بار زندگی کشیدن مرد رو خسته نمیکنه بی حرمتی دیدن و قدرنشناسیه که خسته میکنه خانم من کاری براش میکنم ناراحت نباشه اکثرا قدردانی میکنه خیلی ظریف و زنانه هم اینکارو انجام میده که تشویقم میکنه بیشتر دنبال تامین نیازهاش باشم فقط حرف شنوی هنوز بلد نیست که برام به معنی بی حرمتیه و گاهی خسته و کلافه م میکنه. حرف شما صحیحه اگر زودتر بزرگ بشه خیلی مسائل برای من راحت تر میشه. مقاومت داره در برابر رفتارهای بالغانه.

    برای عروسی هم من خودم بیشتر از خانمم استرس داشتم که همه چی خوب بگذره. خب فکر میکردم عروس باید کاملا احساس خوشبختی بکنه. از این جهت حساس بودم چیزی ناراحتش نکنه. وگرنه من خودم که گاهی باعث ناراحتی و استرس و حتی گریه ش میشم.

    و البته درست هم متوجه شدید من یه جور مشکل مسئولیت پذیری شدید دارم. نسبت به مشکل کارمندم هم ممکنه اینجوری بشم. یا یکی از عمه هام و خانواده ش که نسبت بهشون شدید احساس مسئولیت دارم یا نسبت به مشکلات دوستام هنمینطورم یا مثلا دوتا بچه تحت حمایتم دارم البته اصلا تاحالا از نزدیک ندیدمشون فقط حامی مالیشون هستم و تلفنی باهاشون حرف میزنم کار خاصی هم تاحالا براشون نکردم نهایتا بتونم در آینده امین موقتشون بشم ولی وقتی بهم خبر میدن مشکلی پیش اومده یا مریض شدن من واقعا شدید اعصابم خورد میشه و میخوام هرجور شده یه کاری براشون بکنم. نسبت به برادرم هم که خیلی ویژه و زیاده این حسم. الان خونه مو هم ازش سوا کردم همچنان همون احساس مسئولیت قبل رو حس میکنم با اینکه خودم همسنش بودم جواب به کسی نمیدادم ولی هنوز هر روز باهاش در تماسم که مشکلی نداشته باشه نمیدونم چرا اینجوریم. یه جور مریضیه شاید. در مواجهه با زنم هم به صورت ویژه حساسم بخصوص چون خیلی بی مسئولیتی و سر به هوایی ازش میبینم این حالت من تشدید میشه. همینجوریشم قبول دارم زیاده ولی از عمد و ارادی یا به قصد آزار کسی واقعا نیست شخصیتم اینجوریه.


    - - - Updated - - -

    ممنونم خانم آراه از حرفای خوبتون من متاسفانه نوشته هاتون رو چند روز بعد از مراسم دیدم باید این موارد رو زودتر ازتون میپرسیدم فقط حسرت خوردم وقتی نوشته های خوبتونو خوندم. دقیقا یه همچین جملاتی که به عنوان مثال آوردین مدنظرم بود که بلد نبودم از خودم بنویسم. این جور حرفا واقعا عالین متاسفانه من زبونم خشک میشه بخوام یک جمله این مدلی از خودم بگم باید از قبل آماده کنم. فرصت نشد دیگه در سفر هم اینکارو بکنم البته از همون ایده هتل و شمع و گل خیلی ذوق کرد ولی من دلم میخواست میتونستم یه نوشته ای هم یادگاری تو خلوت خودمون بهش بدم چون تو حرف عاشقانه زدن هم مهارتم خیلی کمه خانمم میگه من کم میارم. قبل جشن خودش خیلی حرفای قشنگی بهم زد الانم دیگه مطمئنم ازم ناراحت نیست و احساس خوشبختی میکنه البته منم دو هفته سنگ تموم براش گذاشتم هرچی فوت و فن اینجا و از چندتا منبع دیگه یاد گرفته بودم پیاده کردم روزی دست کم یک سورپرایز براش داشتم عصبانیتم کلا دو سه بار بیشتر نداشتم که واسه منی که روزی چندبار عصبانی میشم رکورد بود. یه ده روز دیگه سالگرد عقدمونه این جمله هارو براش مینویسم. ممنونم از کمک شما. حتی منم از این جمله ها خوشم اومد چه برسه خانمم.

    راجع به گریه هم تونستم پیروزمندانه بیرون بیام دوسری موقع خداحافظی و بعدم تنها شدیم گریه کرد تونستم آرومش کنم عصبی نشدم. کلا همه چی شکر خدا خوب گذشت من زیادی نگران بودم. تازه فرق گریه ای که مقصرش منم با گریه ای که بی دلیله رو فهمیدم مدل گریه هاش فرق میکنه. نسبت به گریه حس میکنم تواناییم بالا رفته البته هنوز عصبانی میشم ولی کنترلم مواقعی که مقصر گریه ش من نیستم خیلی بهتر شده.
    ویرایش توسط Amir A : سه شنبه 11 اردیبهشت 97 در ساعت 15:58

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 02 خرداد 99 [ 15:30]
    تاریخ عضویت
    1395-12-19
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    2,791
    سطح
    32
    Points: 2,791, Level: 32
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    63

    تشکرشده 32 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    آقا امیر در هوش و درایت شما و تلاشی که برای بهبود اوضاع و تسلط به خودتون و زندگیتون میکنید؛ شکی نیست اما اگر خانمتون یک لیست به شما بده و بگه اینها قوانین تنظیم شده برای توئه. چون مدام حرکات ناشایست ازت سر میزنه؛ میخوام مطابق با این قانونها رفتار کنی و ضمنا این هم لیست وظایف روزانته؛ از فردا حق نداری جز زمانهایی که مشخص کردم از خونه خارج بشی و... چه احساسی بهتون دست میده خواهش میکنم نگید راجع بهش صحبت میکنم چون این لیست خواسته‌ها نیست؛ قانونه و وظیفس! باااید انجامش بدید. واکنشتون چیه؟
    خود من بی‌نهایت خونسردم و همسرم مطلقا هر کاری ازم بخواد براش میکنم. ولی اگه چنین برگه‌ای دستم بده فکر میکنم شوخیه. حالا بعدا یه نگاهی بهش میندازم که کلیت نظراتش رو بدونم ولی بگه جدیه احتمالا برای اولین بار زنگ میزنم به پدرم بیاد ببینه دخترش رو به اسیری گرفتن. ببینید کار شما از نظر اصولی اشتباه نیست اما حس خیلی خیلی بدی رو منتقل میکنه.

    زاستی من از خوندن نوشته‌های شما و منطقی که توش هست خیلی استفاده بردم. خواهش میکنم اگر ممکنه به تاپیک من سر بزنید.

  15. 2 کاربر از پست مفید آیـدا تشکرکرده اند .

    Amir A (سه شنبه 11 اردیبهشت 97), mercedes62 (سه شنبه 11 اردیبهشت 97)

  16. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    تشکر آیدا خانم
    خانم من هم قوانین وضع میکنه یک طرفه نیست. الان مثلا قراره یه مدت شام فقط سالاد و میوه بخوریم بخاطر پرخوری هایی که این مدت بیشتر من داشتم میگه همه بعد عروسی چاق میشن باید یه مدت مراقب باشیم. این برای من که همیشه گشنه م واقعا سخته ولی دارم اطاعت میکنم. یا مثلا من اصلا عادت ندارم لیوانی که آب خوردم بشورم کار بیهوده ایه به نظرم وقتی دوباره قراره توش چیزی بخوری ولی خب خانمم گفت قبول کردم از این به بعد میشورم. یا یه سری آداب و نزاکت های دیگه که بخاطر زندگی مجردی طبیعتا من زیاد بلد نیستم. یه سری مواردم اصلا خودم بهش گفتم از این به بعد ترک میکنم بهش قول دادم دیگه هرگز پای هیچ میز قماری نشینم اونم فقط بخاطر ریسک و ضرری که ممکنه به اون تحمیل بشه وگرنه این کار برای من شاید لذت بخش ترین تفریح دنیا بود. فرقش اینه که فقط خانمم قوانین رو شفاهی میگه.
    دلیل اینکه من قوانین رو مکتوب دادم دستش این بود که موارد و بندها زیاد بودن 117 مورد بود که الان این چند روزه داره میشه 130 مورد. میخواستم شفاهی هم بهش بگم باید مینوشتم بعد از رو میخوندم این همه رو. کتبی دادم دستش که یادش نره که در نهایت بی ادبی صبحش دیدم پاره شون کرده. خب من چطوری این موارد رو بهش یاد بدم؟ دونه دونه صدسال طول میکشه بگم و همه شون هم مهم هستن.
    بعد مشکل اصلی حالا شفاهی و کتبی اینه که میگه انجام نمیده. مثلا من با اینستاگرام شدیدا مخالفم و کلا محیط ناسالمی میدونمش خانم من صبح تا شب فعاله فکر کنم از هنرپیشه ها بیشتر فالور داره. یعنی اگه من تو خونه از طریق اینستا بهش پیام بدم فکر کنم زودتر جوابمو بده تا بخوام صداش کنم! خب من براش نوشته بودم که روزی نیم ساعت اینستا بره نیم ساعت شبکه های اجتماعی دیگه. یکساعتم کلا در نت هرجایی که خواست جمعا دو ساعت فکر میکنم برای یه زن خونه دار کافی باشه که تو نت بگرده. خب میتونست راجع به قوانین مذاکره کنه با هم تغییرش میدادیم اینکه کلا میگه نه و چیزی که من چند ماه سرش وقت گذاشته بودم رو به قول شما همون یه نگاه سرسری بهش انداخت و فرداشم پاره ش کرد توهینه اینکه میخواد هرکاری دوست داشته باشه بکنه برای من قابل قبول نیست.


    تاپیک هاتون رو مطالعه کنم آیدا خانم چشم اگر چیز مفیدی به نظرم بیاد حتما براتون مینویسم.


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. لطفا راهنماییم کنید
    توسط bita2 در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 31 مرداد 92, 12:17
  2. راهنماییم کنید لطفاً
    توسط roze siah در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 مرداد 92, 10:02
  3. می خوام ارشد حتما حتما قبول شم البته با این شرایط.... لطفا راهنماییم کنید
    توسط sami92 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 تیر 92, 12:07
  4. راهنماییم کنید همسرم را برگردونم
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 73
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 خرداد 92, 00:46
  5. آیا درانتخابم اشتباه کردم یانه؟(لطفا راهنماییم کنین)
    توسط هیلان در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 فروردین 90, 14:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.