به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 62
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 99 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    7,750
    سطح
    58
    Points: 7,750, Level: 58
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Recommendation Second ClassVeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    887

    تشکرشده 279 در 146 پست

    Rep Power
    40
    Array
    اقا امیر من پسرم از جنس شما.تاپیکتون رو از اول و تاحالا دنبال کردم و دوستان انقد راهنمای خوبی کردن که من بخودم اجازه ندادم حرفی بزنم

    ولی شما بازن دارید راه کج و راه خودتون رو میرید برادر من ، متاسفانه

    اگه ناراحتتون میکنم ازتون معذرت میخام ولی میخام واقعیت رو بگم


    آقا امیر گل دوستان این همه راهنمایی کردن که با قانون و بند تبصره و زور نمیشه کاری رو پیش برد ْ ولی باز شما برگشتی سر کوچه اول ْ شما که اینهمه تلاش میکنید ، که راه زندگیتو بسازی اصل مطلب رو بگیر و برید جلو به امید خدا.انقد سخت نگیرید

    کاری رو که با رفاقت و دوستانه میشه انجام داد ْ هیچ وقت با هیچ قانون و لیست وظایف و قراردادی نمیشه انجام داد .باتوجه به اینکه خانموتون هم الویت اول و شریک زندگیتون هست

    این کارتون که رو لیست وظایف درست کردید خیلی سنگینه . هیچ کسی همچنین خفت و توهین رو نمی پذیره ، آدم بشینه برای شریک زندگیش برنامه و ظایف بنویسه
    مگه رباته ایشون یا مگه اسیره.مسیر رو خیلی دارید اشتباه میرید ، اینجوری فاصلتون روز به روز بیشتر میشه

    اگه بخودشما برنامه و لیست وظایف و... بدن ، بگن از امروز ضوابط و وظایف شماست و... اونن بعنوان شریک زندگی چه فکری میکنید ؟ چه حسی بهتون دست میده؟

    همه کارا با دوستی و صمیمی و رفاقت حل میشه ولی از قوه قهریه و قانون گذاری و لیست ظایف و... جواب عکس میده ، الخصوص تو زندگی زناشویی و شریک زندگی


    من نمیخاستم نظربدم و نمیخاستم ناراحتتون کنم ، شما هم مثل برادر من ، ولی واقعا ناراحت میشم و دلم میسوزه بعده اینهه تلاش و پیگیری خودتون ، و راهنماهای خوب و دلسوزانه دوستان ، ۲ بارمیرید سر قانون گذاری و شرح وظایف ومیرید تو جاده خاکی...و برمیگردید سر کوچه اول





    شما فقط بفکر ایجاد صمیمت و رفاقت و نزدیکی با خانومت باش و در برابر ضعف ها و اشتباهات ایشون همراهی کن و اشتباهتون رو تو سرشون نکوب و تحقیرشون نکن و

    بلعکس استقبال کنید که به شما اشتباهتشون گفته یا حرف دلشو زده و یا باشما رو راست بوده .حتی اگه چیزه خیلی بدی باشه ( و بعنوان اینکه شهامت و شجاعت داشتن اینرو بیان کنن .تشویقشون کنید و تقدیر کنید)

    خود اینها چسب رابطه هستش و احساس نزدیکی و ایجاد درک متقابل و محبت میکنه و صمیمت ایجاد میکنه و با رفاقت و زبون خوش میتونید به مسیر که میخاین یا حتی بالاتر برسید ، ایشون وقتی با شما احساس راحتی و صمیمت و رفاقت بکنه کم کم جذب شما میشه و کوچکترین حرف و خواسته شما براشون مهم و پر رنگ میشه و این خواسته هارو کم کم ، جامعه عمل میپوشه چون روز به روز بیشتر تو دلون جا میشید و دوست ندارن شمارو برنجونن و معشوقشون رو دلچرکین کنن و.... خانم ها احساسی هستن و این چیزا خیلی براشون مهمه







    تمرکزتون رو از همه چی دور کنید جز ایجاد صمیمت و رفاقت که تو خطهای بالایی که آبی کردم ، بقیه اش اتوماتیک وار تصحیح میشه و رو به جلو پیش میره به امید خدا

    خدابهمراتون

    موفق باشید
    ویرایش توسط mercedes62 : سه شنبه 11 اردیبهشت 97 در ساعت 18:04

  2. 4 کاربر از پست مفید mercedes62 تشکرکرده اند .

    Amir A (سه شنبه 11 اردیبهشت 97), آیـدا (چهارشنبه 12 اردیبهشت 97), اقای نجار (دوشنبه 17 اردیبهشت 97), طاهره (شنبه 15 اردیبهشت 97)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 02 خرداد 99 [ 15:30]
    تاریخ عضویت
    1395-12-19
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    2,791
    سطح
    32
    Points: 2,791, Level: 32
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    63

    تشکرشده 32 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببینید قبلتر هم گفتم که کار شما از نظر منطق صرف اشتباه نبوده اما واقعا حس بدی میده.

    ببینید همسر من لیوان شستن که هیچی، حتی برای برداشتن کنترل از اون ور مبلی که روش نشسته منو صدا میزنه! میدونید چطوری؟ میگه آیدا یه دقیقه بیا پیشم. بعد که رفتم نشستم میگه عزیزم اون کنترلم از اون طرفت میدی... این نحوه رفتار رو تعمیم بدید به تمام کارهای دیگه‌ای که میکنه.
    اگه همینجوری بگه بیا اونو بده؛ حداقل کاری که میکنم اینه که بهش چشم غره برم و دفعه بعد که صدام زد بگم اگه کنترل رو میخوای خودت بردار. چه برسه به اینکه یه لیست بزاره جلوم که توش آوردن کنترل در شرح وظایفم باشه!
    شاید راحت نباشه به این حد از بازی کردن با کلمات برسید اما حداقل میتونید لیست دست خانمتون ندید.
    یه کمی زیبایی کاری که میکنید رو در نظر بگیرید. اگه خانمتون زیاد توی اینستا میچرخه به کارش توجه نشون بدید. فعالیتش رو دنبال کنید. در موردش باهاش شوخی کنید. اینکه بگید من مخالفم پس انجامش نده؛ لج آدم رو در میاره.
    عملا میخواید تمام سرگرمیهاش رو یکجا کنار بزاره. خیلی سخته. چرا یه جایگزین بهش نمیدید؟
    مثلا ازش بخواید غذای مورد علاقتون رو براتون بپزه یا بگید دوست دارم فلان غذا رو(که ترجیحا بلد نیست و باید یاد بگیره) با دستپخت تو بخورم. اگه هنری داره بخواید یه چیزی برای شما درست کنه؛ یه تابلو نقاشی، کیف چرم، شال. با هم حرف بزنید در مورد مهارتهایی که همیشه دوست داشتید و اگه به موردی اشاره کرد؛ دوره اون کلاس رو در یک آموزشگاه مناسب بهش کادو بدید و تشویقش کنید توش پیشرفت کنه... البته این کارها رو با ملایمت و علاقه انجام بدید نه مثل یه حکم نظامی جدید.

    زنها چندین برابر مردها قدرت تغییر و سازگاری با شرایط رو دارن به شرطی که از راه درستش پیش برید. شما اگه یه شب هر یک ساعت یکبار خانمتون رو بیدار کنید احتمالا فردا بدترین روز برای هردوی شماست؛ اما میبینید که همین زن با اومدن بچه چقدر راحت و صبور ماهها و حتی سالها اینکارو میکنه و لبخندش هم محو نمیشه. شما اگر صدتا آیین نامه برای انجامش بنویسید فایده‌ای نداره و در نهایت دشمن شما میشه اما یه نوزاد ناتوان به راحتی این تغییر رو ایجاد میکنه چون راهش رو بلده.
    تن دادن به قوانینی که شما میخواید با تهیه کتابچه راهنما ممکن نیست. باید صبر و درایت و البته عشق زیاد داشته باشید تا همه چیز در کوتاهترین زمان به شکلی که میخواید در بیاد.
    نمیدونم بعد از این همه توضیح تونستم منظورم رو برسونم یا نه. شما سریعترین و صریحترین راه رو در پیش میگیرید که متاسفانه معمولا به مقصد نمیرسه. کمی در زندگی انعطاف و پیچ و تاب داشته باشید و همه چیز رو همونطور که "باید" باشه نخواید. کمی کشمکش و لطافت لازمه هر زندگیه.
    ویرایش توسط آیـدا : چهارشنبه 12 اردیبهشت 97 در ساعت 03:04

  4. 3 کاربر از پست مفید آیـدا تشکرکرده اند .

    Amir A (پنجشنبه 13 اردیبهشت 97), نیکیا (پنجشنبه 13 اردیبهشت 97), اقای نجار (دوشنبه 17 اردیبهشت 97)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 تیر 00 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    10,303
    سطح
    67
    Points: 10,303, Level: 67
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    388

    تشکرشده 576 در 165 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام آقای امیر.تبریک بابت ازدواجتون
    روحیه ی شما تا حدی شبیه همسر منه.با این تفاوت که شما افراط بیشتری توی برخوردهاتون دارید.این رویه ای که پیش گرفتید اصلا نمیتونه نتایج مطلوبی براتون داشته باشه و از طرفی همسرتون هم ازتون دور میشه.
    من به صورت کامل این احساسات الان همسرتون رو درک میکنم.قانون نویسی و وضع این کارو بکن و اون کار رو بکن خیلی برای یه خانوم سنگینه.تصور کنید من دختر ۲۶ ساله ای با استقلال همه جانبه توی خونه ی پدری اومدم خونه خودم که طبعا انتظار داشتم خانوم خونه خودم باشم احساس میکردم به اسیری آورده شدم.به شوهرم گفتم که این رویه ای که پیش گرفته منو ازش دور میکنه،اعتماد به نفسم رو میگیره و حس همسر بودن رو میگیره.مشکل احساس مسوولیت شدید همسرم و روحیه ی رهبری توی وجودشه.
    اینکه تعیین کنید روزی دو ساعت این کار و روزی نیم ساعت اون کار اصلا اصلا شما رو به خواست دلتون نمیرسونه.
    من زن ۳۰ ساله ی شاغل با کلی کار و برنامه خیلی وقتا اینستاگرام میرم و حریم شخصیه منه.اگه از من خواسته بشه روزی نیم ساعت برم قطعا برخورد میکنم.چه برسه به همسر شما که به مراتب کوچکتر از من و خانه داره.
    در ضمن منم قدرت یک روز توی خونه بودن رو ندارم.دلم میپوسه واقعا
    سخت نگیرید آقای امیر.زندگی خودش سخت هست با سخت گیری های خودمون بهتره تلخش نکنیم

  6. 3 کاربر از پست مفید hanie_66 تشکرکرده اند .

    Amir A (پنجشنبه 13 اردیبهشت 97), mercedes62 (چهارشنبه 12 اردیبهشت 97), طاهره (شنبه 15 اردیبهشت 97)

  7. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    مرسی مرسدس عزیز از صحبت های خوبت نه ناراحت نشدم ممنونم نظرتونو صادقانه گفتین.
    شاید حق با شماست و من دارم بیراهه میرم باز. به نظر خودم بیراهه نبود. ممکنه این مدت از مشاوره دور بودم مسیر رو گم کردم. هفته آینده هم وقت دکتر دارم هم مشاور باهاشون یه مرور اجمالی میکنم ببینم دقیقا کجاهارو ناشیانه رفتار کردم. پرینت قوانینم رو هم میبرم یه نگاهی بندازن ببینم مشکلش محتوای قوانینه یا کتبی بودنش.

    رابطه مون از نظر صمیمیت به نظرم در حال حاضر خوبه حداقل خودم که اینجوری فکر میکنم. چون بازم مسائلشو مثل قبل میاد با آب و تاب برام تعریف میکنه. منم دیگه حواسم هست اون لحظه که تعریف میکنه هیچی نمیگم نطقش کور نشه چیزی میپرسه هم خیلی با احتیاط سعی میکنم نظر بدم برداشت بد نکنه. هم خیلی با هم صحبت میکنیم هم تایم زیادی کلا به خوشی میگذره بینمون. ترفندهای اینجارو هم استفاده میکنم. جمله هایی که یاد گرفتم بهش میگم. حتی تو تاپیک های اینجا یه عشق مسواکی یاد داده بودن که با مسواک ها با هم پیام رد و بدل کنیم با اینکه به نظر خودم خیلی کار لوس و بی مزه ای بود دیدم خانمها چقدر ازش استقبال کردن روی خانمم پیاده کردم اونم خیلی خوشش اومده الان بسطش داده به همه وسایل باید رمزگشایی کنم پیاماشو.
    اعصابم هم فعلا آرومه علی رغم میل باطنیم مدتیه دارم قرص میخورم. سعیم میکنم تا جای ممکن چیزی رو با پرخاش بهش نگم. غیر از بحث هامون سر قوانین و باید و نبایدها در مسائل دیگه با هم ظاهرا که خیلی هم خوبیم مگه اینکه من واقعا اینطور که میگید خراب کرده باشم و اونم داره گولم میزنه واقعا باهام صمیمی نیست.
    خیلی از کاراشو هم میبینم تحمل میکنم هنوز به مرحله جوش آوردن نرسیدم.
    دیگه این آموزه ها و کارایی بوده که من یاد گرفتم و سعیم میکنم اجرا کنم. ولی اینکه خونه کلا بی قانون باشه و به هیچ حرف مهمی گوش نده رو نمیپسندم و میدونم اگر به راه راست هدایت نشه در نهایت این منم که ازش دلسرد میشم و فاصله میگیرم چون این مسئله برام خیلی مهمه و یه جور نیاز اساسی دقیقا به پر اهمیتی نیاز جنسیه که کسی که عاشقشم و جونم رو هم حاضرم براش بدم به حرفی که حداقل به نفع خودشم هست گوش بده. شاید پنج تا ده درصد اون قوانین نفع شخصی من باشه باقیش نفع مشترک هست.
    اگر قرار باشه من کلا بی بخار باشم و اهمیتی ندم دیگه چی کار میکنه و کجا میره و با کیا حرف میزنه مسائل خونه هم برام مهم نباشه اذیت هاشم برام مهم نباشه کلا دیگه خودشم برام بی اهمیت میشه حالا الان نه ولی چندسال دیگه این اتفاق می افته من همچین چیزی نمیخوام. برای همین به این فکر میکنم هیچ راهی نبود باید به زور به راهش بیارم. چیزی نیست که واقعا بخوام و ریسک فاصله گرفتنش رو هم قبول دارم حرف شما صحیحه ترجیح اول من اینه هردو برد کنیم اونم ازم فاصله نگیره. ولی فکر میکنم دلسرد بشم و خودم فاصله بگیرم خیلی بدتره تا اینکه راهی پیدا نکردم یکم سخت بگیرم ولی زندگیم جوری بشه که میخوام. شایدم فکرم اشتباهه ولی دیدم اطرافم مردهایی که از زنشون قطع امید میکنن دوست دخترم میگیرن نیازهاشون تامین بشه ولی وضعیت اسفناکی پیدا میکنن پای حرفاشون میشینی میبینی با وجود حتی چند تا دوست دختر خیلی بدبختن. اونایی هم که دوست دختر نمیگیرن که کلا با مرده متحرک دیگه فرقی ندارن. من نمیخوام زندگیم به این دو حالت مزخرف بیفته. امیدوارم الان تونسته باشم دغدغه و نگرانیمو واضح توضیح داده باشم.


    ممنونم آیدا خانم
    احتمالا همینطوره که میفرمایید به چشمش زیبا و لطیف نیومده. به چشم خودم زیبا بود چون هم مرتب لیست کرده بودم هم تبصره گذاشته بودم برای هر مورد. بعضی بندهارو هم چند گزینه ای گذاشته بودم خودش نظر بده حتی. واقعا کلی سرش وقت گذاشته بودم هرکدوم رو با فکر نوشته بودم. فقط عزیزم و قربون صدقه نداشت متاسفانه به فکرم نرسیده بود.
    اتفاقا من هرچی بگم بیاره برام میاره فقط سیگار باشه یا چیزی که بدونه بیاره میخوام به شوخی بزنمش نمیاره. وگرنه اصلا لازم نیست از ترفند خاصی استفاده کنم تو موارد بی اهمیت به حرفم گوش میده مثلا بگم کجا بریم غذا بخوریم اکثرا میگه هرجا خودت دوست داری اسمشم اینه رئیس منم و تابع منه ولی مسائل مهم هیچی واقعا حرف شنوی نداره باید شانسی نظرمون یکی بشه!
    باشه من لیست رو دیگه پرینتی بهش نمیدم. اگه روزی یکیشم بتونم شفاهی یادش بدم و تا چهار ماه دیگه رفتارش درست بشه من واقعا راضیم. شفاهی چطوری یادش بدم که قبول کنه؟ مسئله بیرون رفتن بدون خبر رو چطوری براش جا بندازم؟ با عزیزم بشین خونه هم که گوش نمیده بدترم میشه خیلی نرم بگم فکر میکنه نمیتونم به زور بشونمش.


    غذا فعلا غیر از صبحانه چیزی درست نمیکنه البته صبحانه های مفصل و خوبی درست میکنه همین که از خوابش میزنه هم برای من خیلی ارزش داره. ولی چون یا شام نمیخوریم یا مهمونی و بیرون هستیم ناهار هم من سر کار میخورم فعلا سفارش غذایی براش ندارم که سرشو گرم کنه یخچالمونم فامیلاش پر کردن هنوز تموم نشده. کلا کار خاصی تو خونه نداره بیکاره میزنه بیرون.
    پیشنهادتون برای جایگزین منطقی و خوبه. دیروز بهش گفتم پیش دوست مادرش بره خیاطی یاد بگیره گفت دوست نداره مادر خودشم خیاطیش خیلی خوبه میگه اگه علاقه داشتم از مامانم یاد میگرفتم. آرایشگری دوست داره که من دیگه نمیتونم اجازه بدم بره هیچ سالنی کار کنه. به موسیقی و نقاشی هم فکر کردم چون میدونم علاقه داره چندتا تابلوی رنگ روغن تاحالا کشیده. ولی تا استاد خوب و سخت گیری پیدا نکنم بهش نمیگم. اتفاقا فکر کردم شاید اگر یک استاد جاافتاده و عاقل پیدا کنم بتونه جای اون دوست آرایشگرشو بگیره من بتونم بدون اینکه اذیت بشه اون آدمو از زندگیمون حذف کنم. آموزشگاه هم دوست ندارم بره از اول هفته استرس چاقی گرفته هر روز داره میره باشگاه حس میکنم باز دوستای جدید بهش ضمیمه شدن اسم های جدید دارم میشنوم. دنبال یه راهیم اولین چیز یکم تو خونه نشستن یاد بگیره.


    فعالیت های نتی هم که فرمودین توجه نشون بدم واقعیتش من دلم میخواد ولی فرصت نمیکنم شاید هفته ای یه بار برسم برم اینستا رصد کنم چی کارا کرده برای همین جا میمونم ازش و گاهیم که از دیگران یه چیزی رو میشنوم که حس بدتری بهم میده. یکی از دلایلی که میخواستم زمان محدودی استفاده کنه همین بود که خودم هم فرصت کنم چکش کنم. زمان بندی هم میفرمایید نکنم براش ناراحت میشه اوکی خب چطوری از تمام فعالیت های نتیش سر در بیارم؟
    منم رو انعطاف خانمم برای تغییر خیلی حساب باز کردم ولی اگر نتونم درحد یک نوزاد روش کنترل داشته باشم که خیلی وضعیت فلاکت باریه برام.


    تشکر هانیه خانم
    من نمیفهمم واقعا چرا همه حتی خودش همش دارن این پیام اسارت رو به یه نحوی القا میکنن. ناراحت شده بود که یکی از دوستاش بهش گفته بود اگه شوهرت اجازه میده یه کاری رو بکن به من میگه تو کاری کردی همه فکر میکنن من برده توام! من روحمم خبر نداره واقعا چی کار کردم. یا خانواده ش مدام جوری دارن برخورد میکنن انگار من دارم اذیتش میکنم و انگار میخوان ازش در برابر من محافظت کنن هم دائم زنگ میزنن چکمون کنن هم نصفه شب پامیشن میان خونه مون هم تحریکش میکنن هرچی میشه بهشون زنگ بزنه! حس بدی پیدا میکنم از این رفتارها.

    اینجوری که شما میگید توضیح نداد مشکلش با قوانین چیه فقط میگه آزادیمو نمیتونی بگیری منم میگم خب نمیخوام آزادیتو بگیرم. اگه توضیح بده دقیقا چه حسی بهش دست میده یا مشکلش با بندها چیه من حلش میکنم. کلا یه جور حالت مقاومت و سرکشی داره. من حتی دیروز بهش گفتم در کمدو قفل میکنم نتونی بی اجازه لباساتو برداری بری بیرون گفت با لباس تو خونه میرم گشت منو میگیره خودت تو دردسر می افتی! کلا دوست داره پررو بازی دربیاره منو حرص بده.
    بعد من خودم میتونم هرشب ببرمش بیرون اگه فقط بحث از خونه دراومدن و نپوسیدنه که باید همین رو قبول کنه. ولی اصرار داره که با دوستاشم بچرخه. هرازگاه باشه من مخالفتی ندارم میگم مداوم و هر روز نباشه.


    بحث حریم شخصی که فرمودین خانم من مراعات نمیکنه که من مراعات کنم. کلا حریم شخصی انگار بینمون نیست در این موردم باهاش مشکل دارم دوست داره تو تمام وسایل من فضولی کنه همه چیو بهم بریزه یا حتی به شوخی وسایلمو برداره. این حالتو قبلا هم داشت و منم بهش صدبار تاحالا گفتم بدم میاد بی اجازه دست به وسایلم بزنی ولی گوش نمیده. مجبورم الان داروها و فلش کارت هام و یه سری چیزهای دیگه رو مدام ازش قایم کنم چون حتی در کیفمم قفل باشه غر میزنه فکر میکنه مثلا سر بریده قایم کردم. مرتب باید جای چیزهایی که نمیخوام پیداشون کنه عوض کنم خودم گاهی گمشون میکنم از این بابت هم داره اذیتم میکنه. البته این کنار مسائل مهم اصلا چیز خاصی حساب نمیشه فقط من باب این گفتم که حریم نداریم که ملاحظه همو کنیم.

  8. کاربر روبرو از پست مفید Amir A تشکرکرده است .

    طاهره (شنبه 15 اردیبهشت 97)

  9. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام امیرآقا

    تبریک میگم مجددا و خوشحالم که مراسم تون به خوبی پیش رفت و البته خوشحالم از شنیدن اینکه از میزان صمیمیت بین تون فعلا راضی هستین.

    صبا خانم چی کار کنم که الان قوانینم رو بپذیره؟ چطوری بهش بفهمونم؟
    نوشتن قوانین کار درستی نیست مگر اینکه طرفین دیدگاه یکسانی داشته باشند، باز هم حتی به نظر من کار درستی نیست، چون به فرض شما 10 قانون وضع کردید مشترکا و زندگی و تفاوت سلیقه جوری پیش میره که فقط 4 تاش رو می تونید عملی کنید ذهن محاسبه گر یه آدم فنی سریع میره سراغ محاسبه که یعنی 40% و این شاید به این معنی هست که من 40% از خواسته هام تو این زندگی محقق شده و احساس شکست و ناامیدی میکنه.

    این نظر کلی من در مورد نوشتن قوانین.

    در مورد همسر شما هم که قانون گریز هست و یه جورایی ساختارشکن 100% قوانین نوشته شده احساس اسارت و ربات و کارمند بودن رو بهش منتقل می کنه.
    خانم شما تو نوشتن جواب نامه های شما، واکنش کاملا احساسی داشتند و از منطق خاصی برای جواب دادن استفاده نمی کردن ، پس این شخصیت کلا براحتی نمی تونه خودش رو با قانون و منطق مکتوب وفق بده.
    خانم شما هیجان محور هست؛ راهکارهای شما هم باید بر پایه شخصیت ایشون باشه و نه رفتارهای شما.

    هرچند منی هم که بخش منطقم بر احساسم غلبه کرده اگر یکی کتابچه با 170 بند بهم بده وبگه این قانون خونه ت هست واکنشم شاید پاره کردن نباشه ولی قطعا ناراحت میشم.

    یه مساله دیگه اینکه هر دختری که ازدواج میکنه خودش رو ملکه خونه و زندگی خودش می دونه، ازدواج براش معنی استقلال داره ، اینکه می تونه تو خونه خودش فرمانروایی کنه، از اون طرفم شما هم به عنوان یه مرد چنین طرز فکری رو دارید که سکان زندگی باید در دستان شما باشه. و مساله شما الان این هست که دو خدا در یک اقلیم نگنجد!!

    راهکار چنین شرایطی این هست که شما خواسته هاتون رو به شکلی مطرح کنید که انگار خواسته خانمتون هست، نه در قالب کلمه خشک قانون!!
    میگن برای اینکه هر عادتی رو بتونیم در خودمون ایجاد کنیم یا ترک کنیم حداقل 21 روز زمان لازمه.
    یعنی شما باید برای هر خواسته تون 21 روز وقت بگذارید (حداقل) و البته نحوه بیانتون باید جوری باشه که منجر به لجبازی نشه.

    اگر چند تا مثال از قانون هاتون شاید بنویسید شاید بهتر بشه راهنمایی تون کرد، که چطور بیان کنید، چطور استمرار بورزید و اصلا آیا چنین خواسته ای شدنی و معقول هست یا خیر.


    یه مشکل دیگه م هم اینه که تو عصبانیت شدید نمیتونم از خونه بیام بیرون. میام بیرون فوری زنگ میزنه به خانواده ش بیان پیشش
    برای حل این مشکل ؛ برید دوش بگیرید ، برید تو بالکن و یا مثلا یه تایم 30 دقیقه ای برای خودتون در نظر بگیرید و آهنگ گوش کنید یا مشت به کیسه بوکس بزنید و ...

    فقط ازش بخواین سکوت کنه و البته خودتون هم تو اون تایم سکوت کنید. شروع کنید به نوشتن یا هر چیزی که ذهنتون رو منحرف میکنه.

    درک میکنم شاید زوده بهش سخت بگیرم ولی فکر میکنم اگه بذارم یه مدت همینجوری بدون قانون بچرخه دیگه عمرا فرمانبرداری و قانون تو سرش بره همینجوری هم بد عادت شده. دیگه مثل قبل نگران از دست دادنش نیستم بعد چهار و نیم سال تقلا احساس میکنم بالاخره خانواده شو شکست دادم. خیالم راحته پیش خودمه اختیارش دست خودمه فقط میخوام رفتارهاشو درست کنم. ترجیحا با یه راه دوستانه بدون خون و خونریزی.
    حس میکنم هنوز متوجه یه چیزهایی نیست شوخی و بچه بازی میگیره. راهکارهای خودمم ملایم نیستن. کلا هم اولین راه حلی که به ذهنم میاد همیشه زدنه چه برای مسائل کوچیک چه برای مسائل بزرگ چون سریعه و زود بازده. روش های دیگه هم بلدم ولی فکر میکنم بیشتر از زدن حتی اذیتش کنه.
    راه حل میخوام چطوری میتونم بدون اینکه بزنمش مجابش کنم قوانین خونه مو رعایت کنه؟
    قضیه مسواک و قراردادهای اینجوری در مورد خانمتون جواب داده، پس یه سری قراردادهای مشابه دیگه هم می تونید تو کارهای دیگه داشته باشید که بتونه متوجه منظورتون بشه، کلا با شوخی و بچه بازی خیلی چیزا رو گویا میشه برای خانمتون جا انداخت. به راهکارهای اینجوری فکر کنید.

    و البته هر کسی یه سری پاشنه آشیل داره؛ پاشنه آشیل خانمتون در رابطه با شما چیه؟ چطور میشه غیرتش (منظورم در ارتباط با جنس مخالف نیست) رو نسبت به شما تحریک کرد؟ چه موقع هایی نسبت به شما احساس مسئولیت میکنه؟ چه زمان هایی مشتاق هست که برای شما کاری انجام بده یا به حرفتون گوش کنه؟ چه موقع هایی ترس از دست دادن شما رو داره؟


    قبلا هم بهتون گفتم؛ برخورد فیزیکی رو از سرتون بیرون کنید حتی اگر لازمه خونه رو ترک کنید و خانوادش سریع بیان پیشش خیلی خیلی خیلی بهتر از این هست که خدا ناکرده دست تون روی ایشون بلند بشه، در شأن یک مرد نیست اون هم مردی که به مشاوره و بهترین راهکار اعتقاد داره و تلاش میکنه که همه کارهاش رو بهترین شکل انجام بده و تا این حد مسئولیت پذیر هست، بخواد از مغزش رو تعطیل کنه و از زور بازوش در مقابل کسی که عشقش هست و براش اینقدر جنگیده و تلاش کرده استفاده کنه؛ و البته اوج بی مسئولیتی و بی عدالتی هست که در مقابل یک انسان ظریف از نظر قدرت جسمی بخواین چنین واکنشی داشته باشید. و البته خودتون هم تجربه ش رو دارید که تو این شیوه بازنده اول و آخر و وسط و بدهکار کل شما هستید و نه تنها رفتار خانمتون تغییری نمیکنه بلکه تا مدت های طولانی باید همه نوع رفتاری رو تحمل کنید و دم نزنید تا ایشون بتونه خاطره بد برخورد شما رو از ذهنش پاک کنه.

    پس برای اینکه به خواسته هاتون برسید دنبال راهکار نرم طولانی مدت باشید.

  10. 4 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 16 اردیبهشت 97), tavalode arezoo (جمعه 14 اردیبهشت 97), بهاره جون (جمعه 14 اردیبهشت 97), طاهره (شنبه 15 اردیبهشت 97)

  11. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز،

    آفرین و خداقوت به این همه جدیت، تلاش و پیگیری.من تمام تاپیکها و پستهای شما با نظرات و راهنمایی های همه ی دوستان رو خوندم.


    قبل از هر چیز ، می خوام بگم که شما مرد خوبی هستید. خیلی خوب .. راستش ازهمون پستی که در مورد اتفاقاتی که در کودکی یاهاش مواجه بودید صحبت کردید در قلبماحترام ویژه ای نسبت به شما حس می کنم.. شما انسان فوق العاده ای هستید که تونستید با تسلط کامل به خودتون بر تمام مشکلاتی که سر راهتون وجود داشته فائق بیایید..شوخی نیست .. شما نه تنها خودتون رو نجات دادید بلکه در کمال شجاعت و قدرت حتی برادرتون رو هم به سمت شرایط قابل توجهی سوق دادید..


    و امروز مردی هستبد موفق به لحاظ کاری و احتماعی با همسری که دوستش دارید و برادری که باعث افتخار و غرور شماست.. و اینها همه شایسته ی تحسینه .


    نکته ی مهمی که در نگاه کلی به پستهای شما به چشم میاد اینه که تمام دستاوردهاتون ضمن اینکه با خواست، تلاش و جدیت و ممارست شما به دست اومده ،یک شاه کلید داشته و اون شاه کلید، آنالیز و کنترل تمام جزئیات مسیری بوده که شما ازابتدا تا به الان به کار گرفتید. هر چند به نظر میرسه در حال حاضر مسائلی وجوددارند که صرفا با کنترل همه جانبه، نتیجه ی دلخواه رو به شما نمیدن.



    اجازه بدید نکاتی که به ذهنم میرسه رو به ترتیب اولویت براتون لیست کنم.



    1- احساس می کنم رنجی پنهان در درون شماست ناشی از قضاوت شما نسبت به خودتون. اینکه در ناخوداگاه ذهن شما امیر نتونسته مادرش رو نجات بده چون کنترل کامل روی شرایط نداشته و این منجر شده به یک احساس ترس عمیق.. ترس از تکرار ناتوانی و از دست دادن های مجدد .. بنابراین ذهن شما امیر کوچک رو مقصر میدونه و ناخوداگاه به این باور رسیده که برای محفاظت از بویژه کسانی که دوستشون داره باید و باید با قدرت دست به هر کاری بزنه حتی کنترلگری شدید و خشونت ..
    مشاور شما حق داره .. به نظر من ، اصلاح این قسمت از ذهنیت شما نسبت به شخص خودتون و واقعیت هایی که در کودکی باهاش مواجه بودید به طورکلی میتونه تغییرات اساسی در نگاهتون به مسائل امروزتون و روش حل اونها داشته باشه .. در واقع در بخشی از مسائل ،شما درگیر خطاهای شناختی عمیقی نسبت به خودتون هستید که درصورت موفقیت در رفع این نگاه، زندگی شما دگرگون خواهد شد. بنابراین صمیمانه خواهش می کنم در این مورد هم ، مثل تمام مواردی که با حساسیت و دقت و جدیت پیگیری میکنید، رفتار کنید.

    2- به طور جدی فکرمی کنم بهتر می بود ازدواجتون عقب می افتاد و شما می تونستید پروسه ی درمان خودتونرو پیش ببرید تا به یک ثبات نسبی برسید.. اما در هر حال ، شما اکنون با همسرتون زیر یک سقف زندگی می کنید و به طور روزانه با مسائل و نکات متعدد و ظریفی روبرو هستید که به هر حال نیازمند راهکار مناسب هستند .. بنابراین به نظر میرسه راهی که انتخاب کردید برای به حداقل رسوندن تنشها، راه تقریبا بهتر و منطقی تر و البته قابل تحسینی باشه اما چون این موضوع به طور تنگانگی پیوند خورده با ترسهای درونی و واکنشهای هیجانی شما و همینطور عدم تمایل همسر شما برای حضور در جلسات مشاوره ،کمبود مهارتهای ارتباطی لازم در ایشون و عدم اطلاع ایشون از روند درمانی شما ،نیازمند دقت، صبر و زمان بیشتری هست که امیدوارم در امتداد زمان مثل فنر فشرده ازطرف شما یا ایشون، یک دفعه رها نشه که خدای نکرده منجر به آسیبهای جدی برای هردونفرتون بشه..
    بنابراین با توجه به اینکه همسر شما تاکنون در مواجهه با نامه هایی که براش نوشتید بعضا رفتار همدلانه تری از خودشون بروز دادند پیشنهادم اینه که درنامه ای ضرورت پیگیری جلسات مشاوره از طرف خودتون و ایشون به طور مجزا و مشترک و نیازبه درک و همراهی ایشون در این پروسه رو به اطلاع ایشون برسونید اما لطفا در مورد ادبیات مناسب این نامه نگاری ،دقت کنید که منجر به سوء تفاهم نشه.
    یادتون باشه پنهان کردن موضوع مشاوره یا .. به هر دلیلی از ایشون در دراز مدت نتایج مطلوبی نخواهد داشت.

    3- فراموش نکنید راه تغییر دیگران ، از مسیر تغییر دیدگاه ما به زندگی عبور می کنه ..به این معنی که برای ایجاد تغییر در دیگران باید ابتدا خودت تغییر کنی ..

    4- یادتون باشه درزندگی مشترک، یک مقصر صرف وجود نداره .. یعنی هر دو طرف به یک اندازه سهم دارند در موفقیت یا عدم موفقیت زندگی .. موفقیت یک زندگی تا حدود زیادی برمی گرده به نزدیک بودن طرز تلقی و برداشت همسران از خودشون ، همسرشون و نقشی که هریک به تنهایی و یا مشترکا در مسائل زندگی مشترکشون ایفا می کنند .. اگر به هر نحوی این طرز تلقی و باور از هم فاصله داشته باشه ،شکست این زندگی، دور از انتظار نیست.
    به نظر من ،شما به جای اینکه اصرار داشته باشید به مقصر دونستن همسرتون در بخش عمده ای از مسائل زندگی و اتلاف انرژی برای اصلاح همسرتون از طریق نظارت به کوچکترین مسائلش و زیرسوال بردن رفتارهاش ،سعی کنید روی نقاط قوت ایشون سرمایه گذاری کنید .. همین روحیه ی ساده انگارانه ی ایشون که اتفاقا شما بسیار منتقدش هستید یکی از نقاط قوت در ایشون هست که باعث میشه نرم و با گذشت باشن در برابر وجه خشونت شما، هر چند کمبود مهارتهای ارتباطی در ایشون (درست شبیه شما) به چالش میکشه این ویژگی رو ..

    5- تفاوت برداشت همسران در کاربرد بعضی از واژه ها، عموما بحرانهای عجیبی رو در زندگی به وجود میاره. مثلا بنده ،شخصا نسبت به کارکرد اصطلاحاتی همچون "وظیفته" ، "مجبوری"، "باید اجازه بگیری"،" حرف شنوی باید داشته باشی" و .. به شدت حساسم و اون رو توهین تلقی می کنم .. و با وجود اینکه اصولا شخصیت منطقی و درعین حال انعطاف پذیری دارم ، از همسرم انتظار دارم که در کاربرد همچین مفاهیمی دقت کافی داشته باشه .. چون معتقدم در زندگی مشترک هر چیزی که معنی اجبار از سوی یکی از طرفین رو داشته باشه اصولا فاقد ارزشگذاریه .. هر چی هم که نظر شما درست باشه چون جنبه ی اجبار و تحکم پیدا می کنه از سوی طرف مقابل ارزشش رو بیشتر از دست میده.. چون از واژه ی "مشترک" اینطور برمیاد که در مورد مسائل مبتلابه بایدمشترکا به یک تفاهم نسبی رسید .. تفاهم هم به این معنی نیست که چون شما میگی ، پس طرف مقابلت حتما باید بپذیره و اگر نظر موافق نداشت یعنی حرف شنوی نداره .. شما باید بدونید نحوه ی طرح مساله از طرف شما باید جوری باشه که ایشون خودش به این تشخیص برسه که نظر شما درسته .


    ببخشید که اینقدر طولانی شد، در پستهای شما ریزه کاریهای خیلی زیادی هست که به اعتقاد من حل و فصل اکثر اونها در گرو بند اول مطالبی هست که براتون نوشتم وگرنه در مبحث مهارتهای ارتباطی شما پیشرفت خوبی داشته اید اما باید بدونید که اصلا کافی نیست، چون به محض اینکه نقطه ی درد شما فشرده بشه بلافاصله همه چیز برمی گرده سر نقطه ی اول ..


    دوستتون دارم.
    و
    امیدوارم روز به روز موفق تر از دیروز باشید.
    We are oneAll is one
    Everything is love

    در من شکفته شده است هزاران مادر
    ویرایش توسط طاهره : شنبه 15 اردیبهشت 97 در ساعت 21:20

  12. 4 کاربر از پست مفید طاهره تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 16 اردیبهشت 97), m.reza91 (یکشنبه 13 خرداد 97), mercedes62 (یکشنبه 16 اردیبهشت 97), نیکیا (یکشنبه 16 اردیبهشت 97)

  13. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    خیلی ممنونم صبا خانم
    واقعیتش دیروز مشاورم منو خیلی ترسوند. قوانینم رو مطالعه کرد. گفت همون بهتره که فرض کنیم خانمم همه اینارو نخونده باشه یعنی ندیده باشه اصلا! گفت حتی اگر زن مطیعی هم بود که نیست سر سال نشه طاقت نمیاره ولم میکنه میره!!! بهم اضطراب خیلی شدیدی وارد کرد دیشب آخر شب داشتم سکته میکردم. البته چندتا عامل بود و دیروز کلا رو مود بدشانسی بودم هم یه مشکل مالی برام پیش اومد هم یکی به ماشینم زده در رفته هم با شریکم دعوام شد. حتی دیروز مشاور به من گفت الان مطمئنی خونه خودته نرفته خونه پدرش!! بخاطر اینکه دعوامون شده بود من میخواستم ببرمش مشاوره نیومد. از جمعه باهام قهر کرده بود من نگران بودم که دوباره قهرش طولانی بشه میخواستم به زور ببرمش که باز دعوامون شد.
    من حتی به این مسئله فکر نکرده بودم که میتونه بره منزل پدرش! خیالم راحت بود دیگه خونه خودمه ولی مشاور میگه خانمم با توجه به تیپ شخصیتیش برای جلب توجه من هم شده اگه تو فشار بذارمش اینکارو میکنه باید مراقب باشم.
    در مورد تواناییم در ارتباط باهاش احساس یه صفر مطلق بودن بهم دست داده نه حتی یه صفر حدی. حس میکنم هرکاری میکنم اشتباه از آب درمیاد. یا اصلا برای اون تلاش های من ارزشی نداره چون خیلی ساده با یک دعوا انگار همه خوشی هامونو یادش میره. ما جمعه دعوامون شد و من برای اینکه نمیخواستم از خونه برم بیرون و اونم همش جلوی دستم بود میترسیدم بزنمش در اتاقو یه مدت خیلی کوتاه شاید یه ربع نیم ساعت روش بستم بماند که چقدر جیغ کشید و آبروریزی راه انداخت بعدش باهام قهر کرد و هرکاری کردم دیگه محلم نمیذاشت. حالا این دفعه عصبانی شدم راه هایی که شما میگین رو میرم راه های شما همیشه اثرگذارن ولی دیگه اون لحظه همین کار به نظرم اومد. دیروز عصر رفتم خونه به زور ببرمش مشاوره باز درگیر شدیم و میخواستم لباسشو عوض کنم لباسش یکم پاره شد زد زیر گریه به من و کل اجدادم شروع کرد فحش دادن من اصلا نفهمیدم چرا برای یه لباس گریه افتاد منتها بهش گفتم بدتر فحشو کشید بهم. منم ولش کردم تنها رفتم مشاوره برای مشاورم تعریف کردم چی شده که اینجوری بهم گفت توی دلمو حسابی خالی کرد. گل و کادو هم گرفتم آخر شب کلی ازش عذرخواهی کردم منتشو کشیدم بازم آشتی نکرد گفتم نمیتونم صبر کنم سیل و زلزله بیاد باهام آشتی کنی گفت مشکل خودته! واقعا از همه طرف دیروز بهم فشار اومد. قفسه سینه م شب درد گرفت و از درد از خواب بیدار شدم که دیگه باهام آشتی کرد و فکر کنم دیگه بخشیده. ولی من خیلی اذیت شدم هنوزم تو سینه م احساس گرفتگی میکنم.


    نقل قول نوشته اصلی توسط صبا_2009 نمایش پست ها
    راهکار چنین شرایطی این هست که شما خواسته هاتون رو به شکلی مطرح کنید که انگار خواسته خانمتون هست
    میشه یه مثال بزنید یعنی چطوری؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط صبا_2009 نمایش پست ها
    و البته هر کسی یه سری پاشنه آشیل داره؛ پاشنه آشیل خانمتون در رابطه با شما چیه؟
    واقعا نمیدونم. چطوری بفهمم نقطه ضعفش چیه؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط صبا_2009 نمایش پست ها
    چطور میشه غیرتش (منظورم در ارتباط با جنس مخالف نیست) رو نسبت به شما تحریک کرد؟
    اینم نمیدونم. از این کارا تاحالا نکردم و بلد نیستم متاسفانه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط صبا_2009 نمایش پست ها
    چه موقع هایی نسبت به شما احساس مسئولیت میکنه؟ چه زمان هایی مشتاق هست که برای شما کاری انجام بده یا به حرفتون گوش کنه؟ چه موقع هایی ترس از دست دادن شما رو داره؟
    فکر کنم وقتی که من مریض یا خیلی خسته باشم یا مثلا کسی علیه من حرف بزنه رگ مسئولیتش میگیره. الان مثلا برام از دوست پدرش وقت دکتر گرفته برای قلبم اصرار داره عصر بریم. دیشبم هرچی بهش گفتم بخواب گوش نکرد تا صبح بالا سرم نشست.

    اگه سورپرایزش کنم یا کاری کنم خیلی خوشحال بشه سعی میکنه یه کاری در مقابل که اصلا ازش نخواستم رو برام انجام بده به عنوان تشکر.
    وقتی که من مخالفم با یه کاری هم با خوشحالی اصرار داره انجامش بده. مثلا اگه بگم لباسم اتو نمیخواد خوبه بیشتر اصرار میکنه که بگیره اتو کنه ولی اگه خودم معمولی بگم بیا اینو اتو کن یا میگه یه چیز دیگه بپوش یا میگه مگه من کلفتتم خودت اتو کن. البته اگه عصبانی باشم و ازم بترسه هرجوری بگم اتو میکنه. هیچ وقتم مشتاق نیست به حرفم گوش کنه و اگرم گوش کنه تا یه هفته منتشو میذاره و هی میگه من به حرف تو کردم.

    ترس اینکه من بمیرم اینجوری از دستم بده رو داره. مثلا اگه برم مسافرت ممکنه نگران بشه هواپیمام سقوط کنه یا محلی که رفتم انفجار و اتفاقی رخ بده خودشو کشته تا از من خبر بگیره. برای همینم من قبلا سفرهای یه روزه مو تا جایی که میشد بهش نمیگفتم چون یهو میگفت خواب بد دیدم و استرس میگرفت. یا مثلا امروز صبح گریه میکرد میگفت بمیری من بدون تو چی کار کنم ولی ترس اینکه من با پای خودم برم و اینجوری از دستم بده رو فکر نکنم اصلا داشته باشه تو دعوا بهش بگم برو گمشو فعلا نبینمت هم خودشو هلاک میکنه انقدر گریه میکنه با اینکه عمدا از کلمه فعلا هم استفاده میکنم که فکر ناجوری نکنه. نمیشه اصلا ترسوندش در این مورد.


    متاسفانه مشکل تفاوت طرز فکر کردن در من و خانمم خیلی شدید وجود داره. من مسائل کیفی رو هم ترجیح میدم به کمی تبدیلش کنم بعد آنالیز کنم با عدد و رقم خیلی مسائل برام قابل فهم تر میشن. ارزش نوشته و امضا برام از حرف بالاتره با چارت و فلوچارت و در قالب عددی چیزی رو بیان کردن دوباره از متن هم راحت تر هستم. متاسفانه خانمم کاملا برعکسه همه چیز رو به حالت احساسی درمیاره اصلا عدد و رقم نمیفهمه از ریاضیات مثلا بدش میاد مدیریت اقتصادی نداره و نمیتونه پول دستش نگه داره فکر کردنش در قالب نقشه کشیدنهای بچگانه ست نه راه حل منطقی پیدا کردن و نمیشه روی رفتارهاش حسابی باز کرد چون دقیقا همینطور که میفرمایید هیجان محور و احساسی عمل میکنه. شاید اگه من بازی یاد بگیرم این اختلاف رو بتونم کمتر کنم.
    این مشکل دو خدا در یک اقلیم هم دقیقا درست متوجه شدید. به من میگه در مسائل خونه دخالت نکن چون من زن خونه م. علت دعوای جمعه مون اصلا همین مسئله بود که خانمم بدون اطلاع من زن پدرم رو دعوت کرده بود مهمونی و من بهش گفتم من رئیس خونه هستم و من باید تایید کنم کی بیاد کی نیاد اونم اینجوری جواب داد و دعوامون شد.


    نقل قول نوشته اصلی توسط صبا_2009 نمایش پست ها
    اگر چند تا مثال از قانون هاتون شاید بنویسید شاید بهتر بشه راهنمایی تون کرد، که چطور بیان کنید، چطور استمرار بورزید و اصلا آیا چنین خواسته ای شدنی و معقول هست یا خیر.
    خیلی ممنونم البته من الان آمادگی اینو دارم دیگه بگید همه شون هم نامناسب هستن چون همه بهم گفتن قانون هام ایراد داره. ولی شما چون هم خانم هستید هم خیلی منطقی هستید شاید راهی داشته باشید من اینارو بتونم یه جوری اعمال کنم تو زندگیم که در این صورت خیلی خوب میشه.
    من قوانینم رو از چند منظر دسته بندی کرده بودم. یه دسته مسائلی که قابل مذاکره نیستن و به شکل باید یا ممنوع گفته بودم. یه دسته هم قابل مذاکره بودن که حتی بعضی هاش نظر خودشو پرسیده بودم چند گزینه ای بود میتونست علامت بزنه.
    مسائل داخل خونه و ارتباط دو نفریمون رو هم از مسائل خارج از خونه باز جدا کرده بودم.
    مثلا نوشتم بند مسائل مربوط به رفت و آمد خارج از منزل
    قانون شماره فلان: خروج از منزل تنها در صورت اطلاع قبلی و کسب اجازه مقدور میباشد.
    بعد زیرش تبصره 1 نوشتم: امکان خروج بلافاصله بعد از کسب اجازه مقدور نیست و حداقل نیم ساعت جلوتر باید اطلاع داده شود. (برای اینکه مثلا تو راه پله ها زنگ میزنه میگه من دارم میرم بیرون)
    و چندتا تبصره دیگه راجع به اینکه اگه مجبور شد از خونه فوری بره بیرون یا من در دسترس نبودم و مسائل دیگه به همین فرمت بالا نوشتم.
    یا مثلا بند مسائل مربوط به نحوه معاشرت داشتم باز مثل همین بالایی دوباره با شماره قانون و تبصره توضیح دادم که وقتی من خونه نیستم جز پدرش و برادرش و برادر خودم هیچ مردی رو حق نداره توی خونه راه بده یا مثلا پیک موتوری اومد حتما باید بره جلوی در حیاط تحویل بگیره درو باز نکنه طرف بیاد پشت در خونه و این مسائل. اگر احساس خطر کرد چی کار کنه اگر مورد مشکوکی بود چی کار کنه اگر همسایه ازش چیزی خواست چی کار کنه و...
    یا مثلا تو بند مسائل مربوط به اینترنت نوشتم اشتراک گذاری عکس و فیلم های شخصیمون فقط با کسب اجازه من ممکنه و در صورت تغییر نظرم هم باید هرچی رو گفتم بدون بحث کردن پاک کنه.
    یا مثلا تشریح مسائل جنسیمون برای دوست و فامیل و حتی مادرشو ممنوع کرده بودم.
    یا مثلا قوانین خورد و خوراک که حداقل پنج وعده در روز غذا بخوره و هر وعده حداقل دویست کالری باشه و یه سری موادی که حتما باید در روز مصرف کنه و برای سلامتی خودشه. یا بند مربوط به خوردن قرص ها و ویتامین هایی که من رفتم از یه دکتر خارج از ایران خواستم اینارو با توجه به فیزیک ضعیف خانمم به من معرفی کنه برای اینکه برای حاملگی آماده بشه.
    اینا مثلا نمونه های قوانین غیرقابل مذاکره م بود. قوانین نرم هم داشتم مثلا مثل اینکه ازش نظر پرسیده بودم که دوست داره لباس تو خونه شو که من شب قراره ببینم من تعیین کنم از اول یعنی زنگ بزنه از من بپرسه چی بپوشه موهاشو چی کار کنه و من بهش بگم یا زنگ بزنه بگه بین چند مورد مثلا کدومو بپوشم.
    یا مثلا دیدن فیلم و سریال تنهایی ممنوعه (چون ممکنه محتوای جنسی داشته باشه) بعد اینو میتونستیم مذاکره کنیم مثلا اگه حوصله ش سر رفت فیلم های مخصوص بزرگسالان رو تنهایی نبینه بقیه آزاد باشه.


    خانمم هیچ کدوم این قوانین و بیشتر از صد مورد دیگه رو قبول نکرد با اینکه بعضی هارو قبلا دست و پاشکسته هم شده انجام میدادیم ولی الان با همش مخالفت میکنه.
    ویرایش توسط Amir A : یکشنبه 16 اردیبهشت 97 در ساعت 12:59

  14. کاربر روبرو از پست مفید Amir A تشکرکرده است .

    طاهره (پنجشنبه 20 اردیبهشت 97)

  15. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    سلام طاهره خانم
    ممنونم از اینکه زمان گذاشتید و پست های مربوط به مشکل من رو کامل مطالعه کردید. با توجه به اینکه مطالب زیاد هست و منم تا الان فرصت نکردم اینجا چکیده ای از مشکلاتم بنویسم و البته آدم سخت گیری هم هستم و برام سخته از خیلی از مسائل درجه دو هم حتی بگذرم توقع این رو ندارم واقعا دوست جدیدی اینجا وقت بذاره و مطالب من رو بخونه بیاد کمکم کنه. اینکه کسی بیاد همچین کار ارزشمندی بکنه و با اشراف کامل به تمام مسائل، برام بنویسه واقعا من رو شرمنده خودش کرده.
    ممنونم از اینکه انقدر هم به من لطف دارید. البته من اینجوری که شما میفرمایید خوب نیستم و اشتباهات خیلی زیادی داشتم و دارم تو زندگی.
    با کلیت مطالبی که ذکر کردید موافق هستم.
    متوجه نشدم خطاهای شناختی که فرمودین درگیرش هستم یعنی چی؟

    راجع به مسائل کودکی من دیگه خیال ندارم نه مشاوره مجازی نه حضوری تا مدت ها با کسی حرف بزنم. اگر مجرد بودم و کسی بهم میگفت به اون خاطر دچار مشکلاتی هستی دنبال درمانش میرفتم ولی الان فکر میکنم همین مسائل مربوط به زندگی مشترکم به قدر کافی ازم انرژی و وقت میگیره. کشش درگیری با اون مسائل کودکی رو هم در خودم حس نمیکنم دیگه. به نظرم پرداختن بهش بی فایده هم بود. اجازه بدید در این مورد ساکت بمونم.

    راجع به اینکه نباید عروسی میگرفتم هم واقعا گفتنش راحته در عمل نمیشد همچین کاری انجام بدم. ترجیح دادم دارو بخورم و بذارم روال عادی طی بشه. معلوم نبود اگه عروسی رو عقب هم مینداختم چقدر میخواست طول بکشه تا مسائل حل بشن. ولی الان به خاطر بی مهارتی هردومون درست میگید دائما درگیر مسائل ریز و درشت هستیم البته به من داره بیشتر فشار میاد تا خانمم.
    خانمم مشاوره رفتن من رو اطلاع داره. فقط من غیر از مشاور از روانشناس و دکتر هم استفاده میکنم که اینارو خبر نداره یا مشاوره هایی که مجازی دارم میگیرم رو اطلاع نداره. قبلا نامه نوشتم ازش خواستم مشاوره بیاد قبول نکرده به زورم نمیاد. دوست نداره کسی ازش ایراد بگیره ناراحت میشه. راه تازه ای اگه پیدا کنم بیاد مشاوره حتما امتحان میکنم.

    راجع به بند چهار من دنبال مقصر نیستم و حرفتون رو قبول دارم سهم زن و مرد در اشتباهات یکسانه. اگه میخوام اونم یکم تغییر کنه بخاطر سازش کنار همه. من دیگه از یه حدی بیشتر انعطاف برام سخته. حتی اگه مثل فنر در نرم هم زندگی لذت بخشی نیست برام یه سری نیازهای مردونه م ارضا نشه.
    نقاط قوتشم قدر میدونم چشم ولی واقعا بلد نیستم چطوری از طریق سرمایه گذاری روی اونا میتونم مثلا تو خونه نگهش دارم؟ به نظر خودم نشدنیه

    بند پنج هم که فرمودین کاملا تسلیم هستم من سعی کردم حرف زدنم رو از قالب دستوری دربیارم ولی انگار بازم خراب کردم. شاید هیچ پیشرفت قابل ملاحظه ای در این زمینه نداشتم. هنوز خیلی وقت ها یا من طبق عادت قبل رفتار میکنم یا اون خیلی حساسه و برداشت بد میکنه. ممکنه دلیلش این باشه که من پس ذهنم فکر میکنم صمیمیت یعنی که من بهش هرجوری بگم چی کار کنه ناراحت نشه. فقط در زمینه حرفا و کارهای رمانتیک فکر میکنم نسبت به قبل پیشرفت کردم که طی چندسال این پیشرفت مستمر بوده. ولی نحوه طرح مسئله به حالت زنانه رو گویا هنوز بلد نشدم.

    ویرایش توسط Amir A : یکشنبه 16 اردیبهشت 97 در ساعت 13:09

  16. کاربر روبرو از پست مفید Amir A تشکرکرده است .

    طاهره (پنجشنبه 20 اردیبهشت 97)

  17. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    آقاامیر اجازه هست منم یه چیز بگم:
    به نظر من مشکل سرپیچی خانمتون بیشتر به خاطر لحن صحبتتونه نه اینکه بخواد تو روی شما وایسه.شایدشماازنظرخودتون آروم ونرم صحبت میکنین.مثلا برای اتو کردن لباس بایه جمله خواهشی بگین نه دستوری:میشه لباسهامو اتو کنی؟مطمئن باشین اینجوری دیگه نه به خانمتون حس کلفت بودن ونه اسیربودن دست میده هم شما به خواستتون میرسین.
    راستی اگه ناراحت نمیشین برای قوانین اولتون چقدر خندیدم آخه من احساس کردم دوتا بچه میخوان باهم بازی کنن یکی میخواد رئیس اون یکی باشه اونم گوش به حرفش نمیده ودعواشون میشه.دروغ چرا بگم من اثرکمرنگی از آقاامیری دیدم که پستهای خیلی عاقلانه وبالغانه میزاره...

  18. 2 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    Amir A (سه شنبه 18 اردیبهشت 97), نیکیا (یکشنبه 16 اردیبهشت 97)

  19. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آذر 97 [ 13:03]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    5,540
    سطح
    47
    Points: 5,540, Level: 47
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 92 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقا امیر سلام.
    تاپیکاتونو همیشه دنبال میکنم نمیدونم همدردی باهام چه مشکلی داره که هزاربار باید واردسایت و خارج بشم تا یه پست ارسال کنم.
    اولا از دست خانومتون حرصم میگرفت اما بخدا الان میگم شما یه فرشته دارین. درسته هنوز خیلی بالغ نیس اما بازم خیلی مهربونه و دوستتون داره.
    توروخدا باهاش اینجوری نکنید آخه این قوانین چیه؟من نمیخوام سرزنشتون کنم اما از این حس مسولیت شدیدتون لطفا کم منید.اگه خانومتون ضعیفه خودش میدونه چی بخوره چی نخوره، چرا نباید تنها فیلم ببینه محتواشم جنسی باشه چرا شما باید براش تعیین کنید چی خوبه چی بد؟
    شما اول باید به خودتون آرامش بدین و باور کنین خانومتونم عاقله و میتونه کاراشو بدون امر شماانجام بده. وقتی باورش کنید خودبه خود رو رفتارتون تاثیر میذاره و به دنبالش خانمتونم تو نقش همسریش جامیفته.
    ببینید آقا امیر فعلا دنبال این نباشید بهش بگید چیکار کنه یا نکنه ذهنتونم درگیر مدل گفتنش نکنید.
    قانون نذارین براش اصلا نمیتونین یه مدت بیخیال اینهمه قوانین بشین؟از زندگی لذت ببرین والا بخدا مطیع ترین زن عالمم اینجوری براش قانون بذارن لج میکنه.
    نگرانم نباشین خانومتون تو دعوا شادیا یادش نمیره این یه حس مقطعیه من با شوهرم بحثم میشه حس میکنم ازش متنفرم ولی یه حس کاذبه
    شما این کارارو بکنید:
    1-به عنوان خانم خونه باورش کنید والا خیلی خانمتون اینجوری که میگین کدبانو و خوش سلیقس اگرم میخواین درمورد مهمونی حتما باهاتون هماهنگ باشه بهش بگین عزیزم وقتی بدون اطلاعم مهمون دعوت میکنی ممکنه من اونروز نرسم سر وقت بیام خونه یا اینکه خیلی خسته باشم اینجوری نمیتونم کمکت کنم به خودمم خیلی فشار میاد ازین به بعد خوشحال میشم باهام هماهنگ باشی که بهترین زمانو باهم واسه مهمونی در نظر بگیریم.
    2- هیچ کاری رو به زور مجبورش نکنید یعنی چی به زور میخواستم ببرمش مشاوره؟ لباسش پاره شده انتظار داشتین گریه نکنه؟
    3- به نظر من از خودش بخواین براتون دمنوش های آرامبخش پیدا کنه و دم کنه شبا باهم بخورین اما نه با زور بهش بگید عزیزم ناراحتم ازینکه عصبانی میشم الانم قلبم اینجوری اذیتم میکنه به نظرم دمنوش گیاهی میتونه موثر باشه میتونی برام سرچ کنی؟شبا باهم بخوریم دوتا لیوان خوشگلم مخصوص اینکار خودت بگیر
    4- قبول کنید هرکسی اشتباه داره پس شما و خانمتونم استثنا نیستین شما تاحالا خیلی موفق بودین ازین به بعدم میتونین روابطتون رو بهتر کنین
    5-خودتون رو دوس داشته باشین اما باور کنید همیشه قوانین تو ذهن ما درست نیست که اصرارم کنیم حتما انجام بشه.
    پس سعی کنید اول خودتونوآروم کنید به همه چی میرسین.
    ویرایش توسط arah : یکشنبه 16 اردیبهشت 97 در ساعت 14:49

  20. 2 کاربر از پست مفید arah تشکرکرده اند .

    Amir A (سه شنبه 18 اردیبهشت 97), نیکیا (یکشنبه 16 اردیبهشت 97)


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. لطفا راهنماییم کنید
    توسط bita2 در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 31 مرداد 92, 12:17
  2. راهنماییم کنید لطفاً
    توسط roze siah در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 مرداد 92, 10:02
  3. می خوام ارشد حتما حتما قبول شم البته با این شرایط.... لطفا راهنماییم کنید
    توسط sami92 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 تیر 92, 12:07
  4. راهنماییم کنید همسرم را برگردونم
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 73
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 خرداد 92, 00:46
  5. آیا درانتخابم اشتباه کردم یانه؟(لطفا راهنماییم کنین)
    توسط هیلان در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 فروردین 90, 14:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.