به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array

    1 خدا اصلا من رو نمی بینه

    سلام
    دختری 31 ساله هستم

    مهندس کامپیوتر هستم و توی یه شرکت خصوصی کار می کنم از یه خانواده با وضع مالی متوسط

    قبلا پدرم وضع مالی خوبی داشتند ولی ورشکست شدند

    هدفم از این نوشته درد دل هست و به این دلیل نوشتم که واقعا دلم پر از درده و نا امیدی

    5 سال پیش با پسری عقد کردم که متاسفانه به دلیل رفتارهای ضد اجتماعی و همین طور خیانت به

    من ازش جدا شدم مهریه ام رو هم کاملا بخشیدم مدت این عقد 10 ماه بود


    تو این ایام خواستگارانی داشتم که متاسفانه هیچ کدوم به نتیجه نرسید و بعضی ها رو هم من

    نخواستم ببینم چون واقعا با ملاک های من متفاوت بودند


    تا اینکه چند وقت پیش یکی از اشنایان یه مورد معرفی کردند که همکارشون بودند 38 ساله و از نظر

    ظاهری آدم معقول و جا افتاده ای بودند لیسانس داشتند و خونه و ماشین و کار خیلی خیلی عالی

    این فرد به حدی با آرمان های من جور بودند که واقعا فکر کردم خدا می خواد رو ی خوشش رو به من

    نشون بده

    قرار شد که ایشون بیان و ما همدیگه رو ببینیم

    آشنای من گفتند که این فرد تنها مشکلی که داره مسافت زیاده بین محل زندگی اون ها و محل زندگی

    ماست و قرار شد در مورد طلاق من ، در همون جلسه اول صحبت بشه ولی از طرف واسطه چون اون

    دو نفر
    خیلی با هم دوست و رفیق بودن

    با توجه به اینکه اون فرد خودش یه نامزدی به هم خورده داشت البته با صیغه محرمیت و دلیلش این

    بود که دختر خانم بعدا چیزی که نشون می دادن نبودند

    خلاصه اون اقا بلیط هواپیما گیرشون نیومد و از شانس من با اتوبوس اومدن (ایشون به خاطر جایگاه و

    مقامی که توی کار دارن سفر هاشون هوایی هست و سفر های بین شهری هم با ماشین و راننده

    شخصی ) البته اینکه ایشون وضع مالی خیلی خوبی داره و جایگاه شغلی بالا رو من بعدا از ملاقات

    فهمیدم چون واسطه گفت نمی خواستم ذهنت درگیر مسائل فرعی بشه

    خلاصه ما با هم صحبت کردیم و از بین صحبت هاشون متوجه شدم که دقیق همه چیز ها رو توضیح

    می ده و ماجرای نامزدیشون رو کامل گفتند ، دلیل هاشون رو توضیح دادند ، از همه چیز گفتند مثل

    سبک زندگیشون و سبک کار کردنشون و انتظاراتشون از زن زندگی ، ...

    من می خواستم بعد از اینکه در مورد نامزدی خودشون حرف زدند منم ماجرای طلاقم رو بگم ولی چون

    با اون واسطه هماهنگ کرده بودم حرفی نزدم و گذاشتم شناخت اقای خواستگار کامل تر بشه

    ولی فکر می کنم اشتباه کردم

    ولی بیشتر حرفشون روی مسافت بود و اینکه من باید برم تهران زندگی کنم و به خاطر شرایط خاص

    کاری که داشتند 14 روز کار و 14 روز خانه (اقماری) می گفتند براتون سخت می شه که هم از خانواده

    دور باشید و هم تنها

    البته خانواده خودشون همون تهران زندگی می کردند

    و اصلا این توی ذهنشون نبود که بیان شهرستان ما زندگی کنن تاکیدشون این بود که من خانه و

    زندگی تهران هست و امکان نداره جا به جا بشم .

    من هم در جواب بهشون گفتم منم یک سری ملاک هایی دارم از جمله تعهد و مسئولیت پذیری

    اگه شوهرم بهم متعد باشه و با اخلاق حتی توی جهنم هم که بره باهاش می رم و حتی اگه قرار

    باشه تو چادر زندگی کنم می کنم ولی با شخصی که بی مسئولیت باشه و وفادار نباشه اصلا نمی

    تونم زندگی کنم . این واقعا شعار نبود من به خاطر سختی هایی که کشیدم واقعا دلم یه زندگی با ثبا

    ت می خواد یه آدمی که بتونم بهش تکیه کنم کسی که تنهام نگذاره ...

    من هم از رفتار و منششون خوشم اومده بود آدم ارومی بودن اهل مطالعه بودنشون رو دوست داشتم

    اینکه اصل و اصالتشون هم مثل خودمون بود و احساس راحتی با هاشون داشتم

    و از طرف اون فرد چیزی که من رو از بقیه دختر ها متمایز می کرد آشنایی من با کار اقماری بود و

    ایشون می گفتند خیلی خوبه که شما با این کار اشنا هستید و درک می کنید شرایط کار ما چطوری

    هست .

    خلاصه بگم توی مسیر برگشت بارون شدیدی گرفت و ماشین ما سر خورد و میلیمتری از یه حادثه

    خطرناک نجات پیدا کردیم !!!

    این جایی هست که واقعا از خدا گلایه دارم چرا این طور شد...

    اقای خواستگار اومدن خونه آشنای ما و قرار شد فردا دو نفری با هم برن تهران و ایشون ماجرای طلاق

    من رو براشون توضیح دادن مثل اینکه اولش یه لحظه جا می خوره و بعدا می گه که اشکالی نداره من

    هیچ مشکلی با این قضایا ندارم و اصلا به خانواده هم نمی گم و لی در مورد مسافت باید بیشتر فکر کنم

    گلایه دوم من از خدا

    همون شب از طرف کار به آشنای ما تماس می گیرن و می گن مه فردا صبح براتون بلیط هواپیما گرفتیم

    و آماده برگشت به کار بشید و این طوری آقای خواستگار از موندن خونه آشنای ما منصرف می شه

    و می گن که من باید برگردم و دوباره از شانس من بلیط هواپیما گیرشون نمیاد و مجبور می شن با

    اتوبوس برگردن و اون هم به سختی.....

    خلاصه بگم دیشب اون آقابا واسطه تماس گرفتن گفتند که این مسافت برای من خیلی زیاده و من

    نمی تونم هر چند که اون خانم دختر خوبی بودن و از رفتارشون معلوم بود از خانواده خوبی هستند ولی

    من اخلاق خودم رو می شناسم و نمی تونم با این مسیر و مسافت کنار بیام اون واسطه هم می گن

    که این دختر میاد تهران زندگی می کنه و ما 14 به 14 هستیم مگه چقدر می خوایم تو این مسیر رفت

    و امد کنیم ولی ایشون قبول نمی کنه

    من نمی دونم به کدوم دلیل ایشون من رو نخواستن

    به خاطر طلاقم ؟ شاید به این دلیل که من نگفتم بهش ولی من گذاشتم تا حدودی با روحیاتم آشنا

    بشه بعد این موضوع عنوان بشه

    ولی خودشون گفتند که من درک می کنم و خیلی شجاعت می خواد یک نفر بتونه خودش رو از یک

    زندگی نا به سامان بکشه بیرون و زندگی خوب داشتن حق این دختر بوده و گناهی نکرده

    به خاطر مسافت زیاد ؟ اگه اینطور بود همون صبح که رفتیم سر قرار ایشون با اتوبوس اومده بود و مسیر

    طولانی رو دیده و وقتی که هم دیگه رو دیدیم گفتش که مرحله اول قرار ملاقات دیدن و پسندیدن

    هست ، و ممکنه شما یا من حتی ظاهر هم رو نپسندیده باشیم در این شرایط لزومی نداره وارد

    جزئیات بشیم ، از نظر من شما اوکی هستید اگه شما هم با من موافقید وارد فاز دوم آشنایی بشیم و

    از معیار ها و ملاک هامون صحبت کنیم و اگه واقعا مخالف با مسیر طولانی بود مخالفتش رو اعلام می

    کرد و اصلا دلیل نداشت اینقدر موشکافانه از خودش و افکارش و انتظاراتش بگه


    واقعا نمی دونم اگه قرار نیست که بشه چرا خدا دل ادم رو خوش می کنه
    عرض کردم این فقط بحث یه درد دل بود که کردم
    می دونم از نظر کارشناسانه فقط یه قرار ملاقات ساده بوده و نباید توقع ایجاد می کرد
    ولی برام خیلی سخته قبول این موضوع
    ای کاش تقدیر جور دیگه رقم می خورد
    ای کاش می گذاشت من خودم رو بهتر بهش بشناسونم
    ای کاش فرصتی می شد که ذات من رو بهتر بشناسه

    خدایا دلگیرم ازت
    هرچند همه چیز رو سپرده بودم به خودت و هر چند راضی بودم به رضا تو
    ولی لطفا شخصی رو که قرار نیست تو زندگی من بمونه سر راه من قرار نده

  2. 2 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    dooo (دوشنبه 20 فروردین 97), paiize (دوشنبه 20 فروردین 97)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,451 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    359
    Array
    سلام دوست عزیز این حکایت روهرچندتکراری امابخونید:

    گنجشکی محزون با خدای خود شکوه کرد که :
    پروردگارا صبحگاهان طوفانی فرستادی که آشیانم را به زیر افکند. من با تو چه کرده بودم و کدام گوشه سلطنتت را تنگ کرده بودم که مستوجب چنین عقوبتی شدم ؟
    خدای فرمود:
    ماری بزرگ در کمین تو و جوجه هایت بود در حالیکه تو در خواب خوش بودی . بادی در راه بود فرستادمش تا لانه ات را به آرامی واژگون کند تا از نیستی برهی !
    «چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید حال آنکه خیر شما در آن است» بقرة آیه 216
    ........................
    اگربه خدا ایمان دارید پس اجازه بدید که هرکارکه میخواهدانجام بدهد.
    اگه اون آقادلش باشماباشه بازهم میاد اگه هم نباشه هرچیزی روبهونه میکنه.
    به خداتوکل کنید
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  4. 4 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    dooo (دوشنبه 20 فروردین 97), Erica (دوشنبه 20 فروردین 97), دختر 7 (سه شنبه 21 فروردین 97), صبا_2009 (دوشنبه 20 فروردین 97)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    سلام بشما
    وقتی یک مرد میشینه و تمام ماجرای خودش رو بیان میکنه... وقتی از خودش برای شما میگه .. یعنی غیر مستقیم بهتون میفهمونه خانم فلانی شما هم با من صادق باش و همه چیز رو بیان کن، دقیقا همین حالا.

    بشخصه فکر میکنم بزرگترین علت کناره گیری ایشون همین هست.(البته مسافتم دخیل بوده)

    هر وقت که موقعیت ازدواج برای شما پیش میاد همون ابتدا یه بیوگرافی مختصر از خودتون بدین، حرفی رو که میدونین مهم هست رو بگین.(طرف اگر دوست داشته باشه و از نظرش مهم نباشه همون لحظه تصمیمشو میگیره)

    حالا خداروشکر خیلی زود بیان کردن و شما ضربه ی عاطفی چندانی نخوردین... اما اگر جلو میرفتین و نمیشد بیان کنین و به تعویق میفتاد اون طرف حس میکرد نیتی از نگفتن این ماجرا دارین.

    درهر حال از خدا برای شما یک زندگی عاشقانه و طولانی رو با یک فرد خوب خواستارم







    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد


    ویرایش توسط sahar.66 : دوشنبه 20 فروردین 97 در ساعت 11:21

  6. کاربر روبرو از پست مفید sahar.66 تشکرکرده است .

    دختر 7 (سه شنبه 21 فروردین 97)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام

    شما تو دلتون (آگاهانه یا ناآگاهانه) خیلی علاقه مند شده و امیدواری هم به خودتون داده بودید وگرنه این مورد هم یک مورد معمولی بوده. خواستگاری شما که فقط در حد آشنائی بوده وگرنه خیلی هم تا مجلس عروسی هم میروند و بهم میخوره. پس اون ها چی باید بگند.

    گله از خداوند هم از نوعی که شما دارید، چرا به ظاهر همه چی خوب و موفقیت آمیز و ایده آل است ولی یهو بهم می ریزه؟. چرا اول امید میدی و بعد نا امید می کنی؟ ... این مسائل برای همه بصورت های مختلف پیش میاد. شاید بخشی از اون ها امتحان باشه، بخش دیگه ای سیر طبیعی وقایع ...
    فکر کنم ببهتر باشه دعا کنیم خدا ما رو بیشتر از طاقت مون آزمایش نکنه

  8. کاربر روبرو از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده است .

    دختر 7 (سه شنبه 21 فروردین 97)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    ممنون از نظراتتون
    در مورد بیان طلاقم از همون اول من چندین جا خونده بودم که از ابتدا نگین چون طرف ذهنیتش نسبت به شما عوض می شه و شاید اصلا نخواد بقیه ویژگی های خوبتون رو ببینه
    به همین دلیل گذاشتم و اخر سر بیان کردم
    حقیقتا دارم به این فکر می کنم چرا باید در مورد کسی که برای من ارزش قائل نشد ، ارزش قائل بشم و به خاطرش ناراحت بشم ؟؟؟
    من حقیقتا می گم با اینکه شرایط کار اقماری شرایط کاری بسیار سختی هست چه برای کسی که شاغل هست و چه برای کسی که همسر این افراد هست
    من زندگی خواهرم رو دیدم و تا حدودی با این شرایط اشنا هستم البته نکته مثبت خواهر من اینه که پیش ما زندگی می کنه
    من شرایط این چنین زندگی رو اون هم به دور از خانواده خودم قبول کردم
    ولی ایشون سختی مسیر رو اونم برا ی مدت محدود برای خودش رو نخواست و گفت من نمی تونم تحمل کنم
    پس در نتیجه فکر کردن به کسی که من رو قبول نکرده کاره اشتباهیه

  10. 2 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    نادیا-7777 (سه شنبه 21 فروردین 97), میس بیوتی (جمعه 14 اردیبهشت 97)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.