شوهرم قفل در خونمو عوض کرد

[تکیه گاهم خدا]

سلام دوستان.خواهشا کمکم کنید.
شوهر من بیش از اندازه ب پدرمادرش وابستس بطوریکه بهشون اجازه دخالت در همه امور زندگیمونو میده.
شوهرم رفتارهای خیلی بچه گانه ای داره.یک سال و نیمه ک عروسی کردیم.
مدتی بود که مدام باهم دعوا و جروبحث داشتیم .منزل ما طبقه همکف و پدرمادرش طبقه بالایی ما هستند و بسیاری از مشکلاتموت سر همین موضوع بوده.
چندوقت پیش سر یسری مسائل ک واقعا خسته شده بودم اومدم خونه مادرم ولی اون بجای اینکه بیاد دنبالم یا آشتی کنه پشت در خونمو انداخت و بعدهم قفل در خونمو عوض کرد که البته اینها تمامش زیرسر پدرشه.
الان یکماهه خونه پدرمم.چندوقت پیش ک ب واسطه یکی از فامیلاشون رفتم داخل خونم ک یسری وسایلمو بردارم دیدم شناسنامه و کارت ملیم نیست و برداشته.واسم سواله ک میخادش چیکار؟درضمن قبل عید من رفتم پیش مشاور و اونهم ب اصرار رفت.بعد عید هم یک جلسه مشترک برامون گذاشت مشاور.بنظرتون چیکارکنم.اصن نمیدونم چی بگم در جلسه مشترک؟این آدم اینقد بی احساس ک یکماه هیچ خبری ازمن نگرفت و بامن این رفتارارو کرد و به مشاور گفته بوده که من تو دوران عقد میخواستم ازش جداشم ولی چون مادرم گفته نه عروسی کنی خوب میشه اینکارو نکردم.یعنی حتی مادرش بهش میگه چکارکن چکارنکن.
خسته شدم نمیدونم بااین آدم بچه ننه و کینه ای چه کنم؟ چرا شناسناممو برداشته؟میخاد چکارکنه؟

[sahar.66]

سلام عزیزم خوش اومدین

مطلب مهمی که در رابطه با وابستگی همسران هست اینه که ؛

شما حساس شدین و اینو در رفتار و گفتار بروز دادین..

تمرکزتون رو از خانواده ی همسرتون بر دارین و بذارین ایشون اون احساسی رو که در قبال خانوادش داره ابراز کنه.. وقتی شما ابراز ناراحتی نکنین ایشون هم رفتارش متعادل تر خواهد شد.

شما میتونین همسرتون رو به خودتون جذب کنین تا بیش از پیش به شما و زندگیش توجه کنه ... اصل هر کاری احترام و محبت هست.

از خانواده ی همسرتون هیچ وقت جلوشون شکایت نکنین. و همیشه با احترام یاد کنین این موارد بسیار مهمن..

شما باید طوری عمل کنین که همسرتون مسایل مهم رو با شما در میان بگذارن و بنوعی اعتمادشون بیشتر بشه.
ازش در باره ی امور نظر خواهی کنین تا بهش حس مفید بودن دست بده.. احساس کنه اونم میتونه به غیر از پدر و مادر روی شخص سوم هم حساب کنه. اونم به مرور همین عمل رو متقابلا انجام بده.

وقتی شما خونه رو ترک میکنی اون شخص هیچ دلیلی برای رفتار شما نمیبینه!
چون حس میکنه کار اشتباهی نکرده ، مثل همیشه با پدر و مادرش تعامل داشته و این اصلا کار بدی نیست!
انتظار نداشته باشین یه آدم زیر فشار روانی این وابستگی رو کمرنگ کنه.

هیچکس نمیتونه کاملا وابستگی به والدینش رو از بین ببره، اما میتونه دخالت ها رو کاهش بده .

نظر من این هست که در جلسه ی مشترک حرفاش رو بشنوین و خودتون رو جای اون قرار بدین و ببینین چه انتظاری از همسرتون میتونستین داشته باشین.
بعیچ عنوان حرفای تنش زا و ناراحت کننده نزنین و اجازه بدین ایشون آرامش داشته باشن.
بعد از جلسه از همسرتون بخواین به یک رستوران یا کافی شاپ برین و چند ساعتی رو با هم باشین. توی اون تایم اصلا بحث نکنین و این حرفا رو دور بریزین بجاش حرفهای خوب بزنین.( ممکنه برای فرداش یا چند روز بعد قبول کنه مشکلی نیست)
سعی کنین مقدمات برگشت رو فراهم کنین و با همسرتون مهربان رفتار کنین.
مهری که بتونه در کنار مهر پدر و مادرش قرار بگیره و اون شما رو هم ببینه.

حساسیت و ناراحتی خودتون رو به پایین ترین سطح برسونین در اینصورت همسرتونم از رفتارش پشیمان خواهد شد و کم کم بسمت شما باز خواهد گشت.

در پایان به سؤالات من پاسخ بدین

۱. شما و همسرتون چند ساله هستین؟
۲. آیا هر دو شاغلین؟
۳. ازدواج شما به چه صورت بوده و آیا آشنایی قبلی داشتین؟
۴. روابط شما با خانواده ی همسرتون چطور هست؟

[تکیه گاهم خدا]

سلام سحرجان.من 26 سالمه و شوهرم 31.ازدواج ما کاملا سنتی بود.ایشون شاغل ک من هم خانه دارم.من لیسانس دارم و اون دیپلم.رابطم با خانوادش خوب بود تا قبل بوجود امدن این تنشها.
منم بدون دلیل نیومدم خونه پدرم.دلیلش وابستگی اون ب پدرمادرش نبود.دلیلش بالاگرفتن جروبحث ها و دعواهامون تو مدت اخیر بود.

- - - Updated - - -

تکیه گاهم خدا هم اکنون آنلاین است.
عضو عادی آغازکننده

تکیه گاهم خدا آواتار ها
آخرین بازدید
امروز [ ۱۱:۳۷]
تاریخ عضویت
۱۳۹۷-۱-۱۱
نوشته ها
2
امتیاز
21
سطح
1
Points: 21, Level: 1
Level completed: 41%, Points required for next Level: 29
Overall activity: 8.0%
دستاوردها:
Tagger Second Class
تشکرها
0
تشکرشده 0 در 0 پست
Rep Power
0
Array
سلام سحرجان.من 26 سالمه و شوهرم 31.ازدواج ما کاملا سنتی بود.ایشون شاغل ک من هم خانه دارم.من لیسانس دارم و اون دیپلم.رابطم با خانوادش خوب بود تا قبل بوجود امدن این تنشها.
منم بدون دلیل نیومدم خونه پدرم.دلیلش وابستگی اون ب پدرمادرش نبود.دلیلش بالاگرفتن جروبحث ها و دعواهامون تو مدت اخیر بود.

[sahar.66]

سلام سحرجان.من 26 سالمه و شوهرم 31.ازدواج ما کاملا سنتی بود.ایشون شاغل ک من هم خانه دارم.من لیسانس دارم و اون دیپلم.رابطم با خانوادش خوب بود تا قبل بوجود امدن این تنشها.
منم بدون دلیل نیومدم خونه پدرم.دلیلش وابستگی اون ب پدرمادرش نبود.دلیلش بالاگرفتن جروبحث ها و دعواهامون تو مدت اخیر بود.

- - - Updated - - -

.

ممنون عزیزم

همونطور که عرض کردم طبق پست قبلی من سعی کنین عمل کنین. انشالله مفید خواهد بود و حل خواهد شد.

[خادم رضا]

سلام
باید دید همسرتون به چه دلیلی این کارها رو می کردند
ایا مهار بزرگ نباش دارند یا خیر
ایا تمام جر بحث ها بخاطر حرف دیگران و دخالت اونهاست ؟

[تکیه گاهم خدا]

همسرم بخاطر خودشیرینی جلوی مادرش همیشه چغلی منو میکنه مثلا میگه مامان برنج زنم اینطور شد مرباش اونطور شد ..واقعا نمیدونم به چی میرسه از این چغلی کردنها.
درست مثل یه بچه می مونه رفتاراش.الانم ک من تو این مدت منزل پدرم بوده خیلی ریلکس پاشده رفته با پدرمادر و فک فامیلش مسافرت.بنظرشما این آدم اصن احساس داره؟؟

[هم آوا]

همسرم بخاطر خودشیرینی جلوی مادرش همیشه چغلی منو میکنه مثلا میگه مامان برنج زنم اینطور شد مرباش اونطور شد ..واقعا نمیدونم به چی میرسه از این چغلی کردنها.
درست مثل یه بچه می مونه رفتاراش.الانم ک من تو این مدت منزل پدرم بوده خیلی ریلکس پاشده رفته با پدرمادر و فک فامیلش مسافرت.بنظرشما این آدم اصن احساس داره؟؟

سلام عزیزم
به نظرتون قهر کردن شما فایده ای هم داشته؟ دنبال تکیه گاه نگردین... من توی این چند ساله متوجه شدم تکیه گاه اول آدم خودشه بعدم اگر پدر و مادر خوبی داشته باشی میتونی روی کمک آنها حساب کنی... مردهای الان تکیه گاه نیستن اکثرا به پرتگاه تبدیل شدن( معذرت میخوام از آقایون شاید مردهایی که من دیدم فقط این مدلی بودن ) ولی مرد خوب خیلی کم شده... چرا؟ ما خانم ها بد شدیم؟ یا دیدگاه آقایون راجع به ازدواج عوض شده.؟
من اگر جای شما بودم با ی بزرگتر به خونه م برمیگشتم و هر چه بیشتر در جهت حفظ روابطم با همسرم تلاش میکردم این چند تا حسن داره1. اینطوری خانواده شوهرت بیشتر حرص میخورن و از ندیدن دعوا و درگیری شما هر چه بیشتر متعجب میشن 2. آرامش خودم حفظ میشه 3. مشکل شما مشکل حادی نیست و روی اصل زندگی تون تأثیری نداره پس ارزش درگیری نداره... بهتره از زندگی تون لذت ببرید و اونو تبدیل به جهنم برای خودتون نکنید بلکه با نشون دادن خوشبختی تون به دیگران با باعث ناراحتی اونا بشین نه خودتون
از حساسیت تون نسبت به خانواده همسر تون کم کنید

[طاهره]

سلام دوست من،

سال نو مبارک .


واقعا ناراحت کننده ست که شما در این ایام مبارک از همسرتون جدا و با همچین شرایطی روبرو هستید. اما خب ، این نشون میده که هر کسی باید مسئولیت و تبعات تصمیمها و انتخابها و رفتارهای خودش رو بپذیره.

شما باید بدونید که موفقیت یک زندگی مشترک به خیلی چیزها ربط داره و صرف اینکه دو نفر تحت عنوان زن و شوهر زیر یک سقف زندگی کنند کافی نیست.
به نظر میرسه هم شما و هم همسرتون فاقد مهارتهای لازم برای ایجاد یک ارتباط سالم بین خودتون بوده و هستید. به این معنی که هر دوی شما در بوجود آمدن شرایط امروز نقش پر رنگ دارید.
به نظر من مهمترین اصلی که در یک زندگی زناشویی باید مورد توجه زوجین قرار گیرد توجه به حرمت و ارزش های دو طرف هست ، اگر به هر نحوی این موضوع از طرف هریک از طرفین مورد غفلت قرار گیرد به مرور تبدیل به یک نارضایتی مداوم و مشکل حاد خواهد شد که در کوچکترین موارد هم اثر گذاشته و موجب ایجاد و تشدید اختلافها و درگیرها (حتی گاهی در موضوعات بسیار بی اهمیت) خواهد بود.

و یادتون باشه که اگر همسران بتوانند رابطه ی فیمابین رو به نحو صحیح و شایسته مدیریت کنند قطعا تاثیر گذاری سایر وابستگان کمتر و کمتر خواهد شد.

اما برای شروع لطفا به
انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده که زیر مجموعه انجمن مشاور خانواده می باشد مراجعه و با مطالعه مقالات مرتبط و افزایش آگاهی های خودتون وارد فرایند ایجاد تغییرات لازم برای بهبود زندگیتون بشید.

موفق باشید.

[تکیه گاهم خدا]

سلام.بعد از رفتن من فرداش پدرم رفت درمغازه ش باهاش حرف زد اما اون با گستاخی تمام به پدرم گفت کسیو نمیخام ک برام تعیین تکلیف کنه.حتی دو روز بعدش خودم رفتم باهاش صحبت کنم اما اون خیلی سرد و مغرور جوابمو داد.اصن مادرش و پدرش جادوش کردن.هیچ حرفی روش اثر نداشت.الانم بلاتکلیفم.نمیدونم چه کنم.اشتباهم این بود ک از اول رفتم تو خونه مشترک با مادرشوهر زندگی کردم خیلی ضربه خوردم ازاین ماجرا.نمیدونم درجلسه مشترک مشاوره ک چندروز دیگه داریم چی بگم و چه تصمیمی بگیرم؟