به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 50
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    به نظرم پنهانکاری همسرتون بیشتر بخاطر اینه که مرتب درقبال کارهایی که بهتون گفته بازخواست شده،بهش بارفتارتون حرکاتتون نشون دادین توهیچی نمیفهمی،همش داری اشتباه میکنی و....
    خب بااین حساب توقع داری همسرت مسائلش روبهتون بگه!درضمن حس میکنم زیادی مسائل بینتون رو به خونوادت میگی یه مسئله ای رو ممکنه همون وقت نگی ولی موقعی که ازش ناراحتی میگی(به قولی دیر وزود داره سوخت وسوز نداره).نمیدونم چقدر مامانت رو دوست داری؟ولی من اگه بودم برای اینکه ناراحت نشه غصه نخوره ناراحتیام رو بهش نمیگفتم.

    من درک میکنم ناراحتیهای شمارو.هرکسی دوست داره الویت اول همسرش باشه،مورد مشورت قراربگیره ولی مطمئن باش اگه بتونی اعتمادش رو جلب کنی ایشون هم حرفهاش رو به شمامیگه سعی میکنه برای اینکه شمارو ازدست نده برای تغییر رفتارهاش تلاش کنه هرچند تغییرشخصیت خیلی سخته.

    تاپیک آداب گفتگو رو تابه حال خوندی؟اگه آره چقدر سعی کردی بهش عمل کنی؟!!!!

  2. کاربر روبرو از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده است .

    *مونا* (جمعه 24 فروردین 97)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    تولد آرزوی عزیز تشکر از همراهیت
    هر وقت همسرم بهم مسائلشون رو میگن من رفتار بدی ندارم و اتفاقا خیلی هم تشویقش می کنم و احساس قدرتمند بودن و باهوش بودنش رو تقویت میکنم.
    اما قرار نیست همه کارهاش از نظر من مورد تایید باشه.بله مثلا کارهایی از قبیل به نام زدن پروانه مغازش به نام مادرش رو اصلا نمی تونم تایید کنم و می ریزم بهم.ایشونم اینجور کارهاش رو پنهون می کنه و نمی گه وقتیم من از زبون دیگران می فهمم عصبی میشم و دعوامون میشه.

    کلا بحثم حیله گر بودنش هست به کاراش فکر می کنم ازش متنفر میشم.
    بذار بهترین داماد دنیا برای مامانم باشه همه کارهاش رو انجام بده چه سودی واسه من و زندگیه من داره؟؟؟وقتی به جای رفتن دنبال شرایط وام برای خرید منزل میره کارهای اداری دیگران رو انجام میده و کارهای خودمون رو تا دادم در نیاد می اندازه عقب چه سودی به حال من؟؟؟؟
    بذار واسه دیگران فرشته باشه وقتی سوهان عمر منه چه فایده ای داره.

    من خیلی بیچارم چون نمی تونم شاید به دیگران بفهمونم این با درو بودنش چجوری خودشو جلو همه خوب نشون داده و من رو بد نشون داده
    کلا کارش با من لجبازیه این از الان که پنج سال و نیمه ازدواج کردیم و با لجبازیاش بچه دار شدنمون رو انقدر عقب انداخت که به این درد دچار شدیم الان باید دنبال درمانش باشیم.
    سر اینکه میدونست من از. زایمان می ترسم و منو مجبور می کرد یا باید زایمان طبیعی کنی یا فعلا بچه دار نشیم. یا اینکه هنور بچه ای نیومده بحث داشت با من که بچه مریض شد همش نبریش دکتر باید ببریش بهداشت مثله دختر خواهرم و این حرف هااااا

    اگه تایپیک های قبلم رو خونده باشید متوجه شدین که من مشکلات زیادی رو پشت سر گذاشتم.اصلا نمی تونم درک کنم چرا بهم اعتماد نداره
    منی که بخوام نذر کنم ازش اجازهدمی گیرم.خونه مامانن بخوام چیزی ببرم ازش اجازه می گیرم.انقدر امانت دار مالشم.باور کنید یه روز ده تومن از جیبش برداشتم نتونستم با وجدانم کنار بیام و زنگ زدم بهش گفتم که برداشتم
    خودش میدونه من توی این مسائل چقدر حساسم.

    اصلا قابل درک نیست رفتارش.
    من فقط میدونم باختم و بازنده این زندگی منم عمرم جوونیم اعصابم همه چیم هدر رفت در کنار این آدم که انقدر نمک نشناسه و فقط وجدانش در قبال پدرومادرش کار می کنه

    آدمی که انقدر بی رگ باشه که زنش از تنهایی تا 3 شب هر شب بیدار باشه پای سیستم. از بی غیرتیش حالم بهم می خوره.

    فقط نمیدونم چرا زندگیه من این شد و انتخابم اینطوری کاش همون سال اول جدا شده بودم و انقدر تلاش بی ثمر نمی کردم.

  4. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    1,325
    سطح
    20
    Points: 1,325, Level: 20
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 56 در 43 پست

    Rep Power
    19
    Array
    سلام مونا جان ،
    یادم نمیاد نوشته بودی چند سالته ؟ ولی انصافا مشکلاتی که نوشتی مشکل حاد و بغرنج نیست. شما بلد نیستی مدیریت کنی. یه لحظه فکر کن قهر کردنت بشه طلاق یکطرفه از طرف شوهرت. اون وقت بیای بیرون از زندگی الانت ، تازه می فهمی مشکل یعنی چی .
    یادت نره شما یک زنی تو جامعه مردسالار. شوهر شما شخصیتا مهرطلب هست . نمیگم خوبه . پدر منم اینطور بوده و مشکلات اینجور زندگی ها رو میدونم. ولی همش بد نیست. شما خودت هیچ نقصی نداری؟
    اینکه میگی هزینه زندگی با مرده می دونستی فقط تو کشور ما یا عربستان و .... اینجوریه . تو هیچ کشور اروپایی از این خبرها نیست . همین که می نویسی داری دعوا میکنی شوهرت خونسرد نشسته آجیل میخوره شما حرصت میگیره ظرف میشکونی یعنی خانم شما مشکل داری. لابد اگر ایشون هم در جواب شما یه ظرف دیگه می شکوند شما خوشحال تر بودی. !!!!

  5. کاربر روبرو از پست مفید رهاوتنها تشکرکرده است .

    *مونا* (جمعه 24 فروردین 97)

  6. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    ببين، دقيقا شوهر منم همين طوره، هميشه اول خونوادش مهمن، بعد من...
    دقيقا پروانه كسبش به اسم مادرشه، ماشينش با مادرش شريكى و ماشين من ازون و مادرش حداست ، مادرش در حريان ريز به ويز پولاش هست اما من هيچيو خبر ندارم،به مادرش بيشتر از من ميرسه و پول ميده...
    اينا خيلى خيلى خيلى بده ، من خودم خيلى روزا حال خيلى بدى دارم وقتى به اين چيزا فك ميكنم ، اما وقتى چاره اى نميبنم باز خودم خودمو اروم ميكنم.
    اول اينكه همسر من انقد رفيق باز بود، ك الان خوشحالم جاى رفيقاشو مادرش گرفته، پس خداتو شكر كن توام، بدون ازين بدترم هيتن، مردايىكه دنبال عياشى ن يا زن ديگه.
    و اينكه من تا پاى طلاق رفتم، خيلى بدبخيتا كشيدم، همين حرص خوردنايى كه ميگى ك هنوزم جا داره بتونم كنترلش كنم، منو به مريضى جسمى كشوند، اما واقعا فهميدم اول اينكه از در جنگ وارد شدن واسه خيلى از مردا جواب نميده، خب شايد مردى باشه كه بترسخ از زنش و يرش داد بزنى بياد سندو بزنه ب اسم زنش، اما براى شوهر من و شما حواب نميده، پس اگه با محبت و صبر تونستى چيزى رو ازين سبك مردا بدست بيارى تونستى، اگه م نه با شاخ و شونه كشيدن بدون كه نميشه.


    من شخصا هميشه به اين فك ميكنم، الان دو تا راه هست، طلاق يا ادامه؟!
    طلاق واسه همچين چيزى؟ ب نظر خودت پشيمون نميشى؟! من كه ميدونم پشيمون ميشم.
    ادامه؟ خب با خشم جز اينكه خودتو ازار بدى چكار ميكنى؟!
    من نميكم كاراش خوبه، با اين دو تا بست اخرت فهميدم اونم يه سرى كاراى اشتباه داره و دركت ميكنم، من ميگم در جهت ارامش خودت فدم وردار.
    از ديد تو خيلى عاليه كه مساله رو درك كنه نره باغ باباش كار كنه مثلا، اما اومديم و رفت :
    اين مهمتره ك تو قهر كنى و برى خونه بابات و دعوا و حنگ و اعصاب خودتو خورد كنى و اونو و اوقات تلخى و و ....
    يا اارامشت؟؟؟ اينكه با ارامش بگى دوس داشتم نرى و به خودمون حق بدى. و تماااام،

    حرف من اينه، كارش خوب نيس، اما ارزش اينهمه اوقات تلخى نداره عزيزم.
    نيازى نيست كاراشو تأييد كنى،فقط قبول كن شوهرى دارى با اين عيب( وقتى ميدونى هييچكس بى عيب نيس)، از قرعه ى عيب هاى همسر، اين به اسم تو افتاده، حالا به حاى اينكه با دعوا برى سمت اين عيب همسرت( كه به قول دوستان بغرنج هم نيست هرچند ازار دهنده س)، سعى كن با اين عيب از در سياست، محبت، دوستى وارد عمل بشى ، هم ذره ذره كمرنگ ميشه، هم خودت، (يعنى اصلى ترين شخص زندگيت)، در ارامشى و زندگى و روح و روانتو( به قول خودت) نباختى عزيز دلم.

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : جمعه 24 فروردین 97 در ساعت 00:53

  7. 4 کاربر از پست مفید Somebody20 تشکرکرده اند .

    *مونا* (جمعه 24 فروردین 97), Happy.girl.69 (جمعه 24 فروردین 97), tavalode arezoo (جمعه 24 فروردین 97), زن ایرانی (جمعه 24 فروردین 97)

  8. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    تشکر رها و تنهای عزیز که برام نوشتی.میدونی چیه من میدونم اینکه ظرف آجیل رو میزنم می شکونم کار درستی نیست اما وقتی می بینم هر بار روی این مسائل مشکل داریم و با یه قول الکی دوباره گذشته رو تکرار می کنه و من ناراحتم دارم باهاش حرف میزنم بی اهمیت و بی تفادته حرصم می گیره.

    سام بادی عزیز تشکر از بودنت.ممنون که درکم کردی.میدونی چیه میدونم همه مشکلاتی دارن و اینم عیب همسر منه اما من مشکلم باهاش همین یه مورد نیست
    مشکلاتی که باهاش دارم:
    1_منفعل بودنش و اینکه برای خودش ارزش قائل نیست
    2_ظاهرش رو دوست ندارم .حداقل می تونه باشگاه بره و انقدر لاغر نباشه اما بهانه کار و میاره. در کل من فک می کنم از لج من هست چون پارسال 25 روزی قهر بکدیم. و اون توی این مدت قرص چاقی می خورد که چاق بشه وقتی من بهش می گفتم. تلاشی نداشت همین که من رفتم قهر شروع کرد .که مثلا بگه در نبودم سرحال ترم شده.چون مدام بهم می گفت سرش به کار گرم بوده و شاد بوده البته می گفت یه روزش هم اومده خونمون و گریه کرده.من سعی می کنم با انصاف همه چیز رو بگم تا بهم کمک شه قصدم این نیست اینجا فقط بدی هاش رو بگم.
    3_دهن بین بودنش
    4_بی فکریاش در مسائل مالی و بی گدار به آب زدناش.البته خیلی تلاش می کنه اما میره میزنه به نام مادرش پروانه رو و ازم پنهونکاری می کنه و بهانشم اینه تو اعتراض می کنی.بله که اعتراض می کنم
    5_فریبکار یاش و دروغ گفتناش و پنهان کاریاش
    6_سرد بودن از لحاظ جنسی (البته یه مدت من هرکلر می کرد فقط بهش خوبی می کردم و باب میلش رفتار می کردم خوب شده بود خب من نمی تونم همیشه به دل اون رفتار کنم و در مقابل اشتباهداتش کوتاه بیام )
    7_بی خیالیاش اصلا براش مهم نیست خونه نداریم و همش دلش می خواد تمام سرمایه رو بزنه به کار .نظر من واسش مهم نیست فقط نظر پدرش و خانوادش
    8_در مقابل رفتارها و بی احترامی های خانوادش که قبلا مفصل توضیح دادم همش توقع داره من خوبی کنم در مقابل بدی اونها می خواد منو هم مثله خودش کنه.من در جواب بدی نهایتا بتونم احترام طرف رو نگه دارم .گاهی نمی تونم جواب بدی رو با خوبی بدم
    9_اصرار به کار کردن من داره و یه مدت که کار می کردم تمام مسائل کاریه منو به خانوادش گزارش میداد.
    10_این خیلی برام سخته که مواقعی که با هم خوبیم 80 درصد مواقع توی خونه سرد و بی تفاوو و بی روحه.نه سرگرمی ای نه چیزی.کلا از صبح میره تا یک و نیم میاد ناهار باز دو و نیم میره تا نه.الان 5 ساله زندگیه من اینه.خسته شدم
    11_با هم دنیا خوبه با من سر لجبازی داره
    12_حس می کنم نسبت به من بی غیرته و ترس از دست دادنم رو. نداره.این موضوع باعث شده ازش فاصله بگیرم
    منم عاری از گناه و اشتباه نیستم

  9. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    1,325
    سطح
    20
    Points: 1,325, Level: 20
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 56 در 43 پست

    Rep Power
    19
    Array
    سلام مونا جان ،
    یکم معقول تر نوشتی ، واضح تر شد . ببین عزیز جان. من خودم مشکلات 1 و 5 و 6و9 و 10و 12 رو داشتم . دقیقا مثل شما حالا کمی بدتر . ضمن اینکه با وجود سر بودن من در همه چیز ، ظاهر ، خانواده ، درآمد و تحصیلات .باز اونی که مجبور بود کوتاه بیاد همیشه من بودم چون تهدید به طلاق میشدم . مهریه هم نداشتم. هیچی بدتر از تهدید به طلاق مداوم از طرف مرد برای یه زن نیست . تازه خرج خودم و بخشی هزینه های زندگی هم با من بود . ولی الان پشیمونم. خودم هم طلاق نمی خواستم . میگفت من ناقصم خب برو سالمش رو پیدا کن .زودتر . من هیچ وقت به روش نیاوردم آنچنان که چرا عمل جراحی شو که به خاطرش حتی معاف پزشکی گرفته بود پنهان کرده .من فقط می خواستم بره دنبال درمان و بچه دار شیم و زندگی کنیم حتی با هزینه من. نمیگم باج دادن من درست بوده ولی چاره ای نمی دیدم .اول برای اینکه مهریه نداشتم . دوم اینکه ایران نبودم . سوم برای اینکه از طلاق می ترسیدم اونم فهمیده بود.
    آخرشم طلاق شد . من دنبال خانواده و بچه بودم .اونم پول و کار کردن من. متوجه مشکلاتت هستم . ولی فکر کن می تونی طلاق بگیری و ازدواج بهتری داشته باشی ؟ اگر اینطور نیست مجبور هستی مدیریت کنی. خواهر کوچک من ، به جای قهر کردن و فرصت سوزاندن ، توصیه دلسوزانه من این هست که زودتر تکلیف آزمایش شوهرت رو روشن کن. اگر مجبور باشی به خاطر مشکل شوهرت تو بدنت رو بسپاری زیر هزار دارو درمان و فشار ، به خدا همه موارد بالا رو بهش میخندی . تقریبا اکثر مردها ترس از دست دادن زن رو ندارن مخصوصا اگر بچه نداشته باشن .پیگیر آزمایش باش و بقیه موارد رو از ذهنت کامل بنداز بیرون . فرصت برای درست کردن اونا زیاده ولی این یکی نه. اولویت بندی داشته باش. اگر به خاطر مشکل اون نتونی مادر بشی و فرصتت سوخت بشه یا بدنت به خاطر اسپرم های معیوب اون چند بار سقط کنه والا بلا پروانه مغازه و مادرش و کلا همه چی از سرت میپره. این مورد رو با هر ترفندی شده زودتر دریاب .

  10. کاربر روبرو از پست مفید رهاوتنها تشکرکرده است .

    *مونا* (دوشنبه 27 فروردین 97)

  11. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    رها و تنهای عزیز تشکر از حضور گرمت.اتفاقا الان یکی از دغدغه های من همین هست.باهاش قهرم و چند روز دیگه باید بره آزمایش بده نمیدونم چیکار کنم. خودشم که پا پیش نمیذاره برا آشتی.
    خیلی بهم ریختم این روزا با خودم فکر می کنم من هیچ اعتمادی بهش. ندارم چجوری باهاش ادامه بدم.از طرفی این سرد بودنش که الان اینهه وز دوام آورده و نیومده آشتی خیلی ناراحتم پی کنه.
    من گرم تر هستم و برام خیلی سخته.اما اون مثله سنگه انگار.ازش متنفرم

    ناهارها گاهی نمیاد شبا دیر میاد می خواد منو حرص بده.فعلا دارم تحمل می کنم.فقط چون باهاش قهرم نمیدونم چجوری باید بفرستمشش آزمایش
    چند شب پیش یه مشکلی پیش اومد و یه جایی گیر کرده بودم که همسایمون مجبور شد به همسرم زنگ بزنه اصلا جواب نداد و شب هم ساعت 11 اومد.

    امشب هم داخل اتاق خواب رفته بود بخوابه من داخل پذیرایی می خوابم خواستم شارژر لب تاب رو بزنم به برق که جرقه بدی زد و ترسیدم و جیغ زدم اصلا انگار نه انگار که بیاد و ببینه چه مشکلی برام پیش اومده

    تعجب می کنم که آدمی که تا این حد برای دیگران منفعل هست برای همسر خودش اینجور لجباز و خودخواه و یه دمدس

    بیرونش مردم رو کشته درونش منو

  12. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    1,325
    سطح
    20
    Points: 1,325, Level: 20
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 56 در 43 پست

    Rep Power
    19
    Array
    مونا جان ،
    منکه کامل پست تو رو نخوندم . نمیدونم برای چی قهری . ولی اگر خودت از خونه قهر کردی رفتی خودتم باید معذرت خواهی کنی.اینقدر مساله غرور و اون بیاد جلو و من برم عقب نکن. اینکار ها بالغانه نیست. به موردی که گفتم فوکوس کن. فکر زمان و خودت باش.

  13. کاربر روبرو از پست مفید رهاوتنها تشکرکرده است .

    *مونا* (یکشنبه 23 اردیبهشت 97)

  14. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام دوستان
    کاش میشد این روزا که به کمکتون شدیدا نیاز دارم راهنماییم کنید
    تشکر رها و تنهای عزیز که تنهام نذاشتی
    به خاطر اینکه قهر بودیم خبر نداشتم آزمایش رفته یا نه.مجبور شدم بعد از 28 روز قهر و تحمل بی محلیاش ناهار و شام خونه نیومدناش و ..... بازم به خاطر خودم باهاش آشتی کنم.فقط خدا میدونه چقدر ازش متنفرم.
    دیشب باهاش آشتی کردم فقط برای اینکه لج نکنه و بره آزپایششو بده.البته باید بذارم چند روزی بگذره از آشتیمون و بعد بگمش بره ازمایش.چون می فهمه هدفم چیه و نمیره.

    نمیدونم چرا توی دلم می خوام نتیجه بد باشه.تا راحت بتونم جدا بشم.میدونم طرز فکرم اشتباهه اما خدا میدونه با این سرد بودنش چه عذابی می کشم

    خیلی سخته با آدمی زندگی کنم که قابل اعتماد نیست. رازدارم نیست و حرفای خصوصیمون هم برای خانوادش میگه. پنهانکاره.

    چند شب پیش قهر بودم هنوز و توی حال خوابیده بودم همسرم هم داخل اتاق خواب بود.حدود ساعت 2 شب از خواب پریدم وخواب بدی دیده بودم.از ترس فقط داشتم گریه می کردم اصلا نیومد ببینه من چمه
    همونجا از دلم کندمش انداختمش دووووووور

    آدمی که بدی خانوادشو یادش میره و خوبیه من رو فایده نداره.من رو جلو همه فامیلشون سکه یه پول کرده

    هفته پیش مادربزرگش فوت کرد و تلگرام برای من و مامانم عکس اعلامیشو فرستاد که بفهمیم و بریم برا تشییع جنازه.ما هم رفتیم

    شبش دیدم دیر اومد.عروس داییش تلگرام بهم پیام داد که چرا کم پیدایی گفتم من امروز اومدم تشییع شما رو ندیدم.تعجب کرد که واقعا اومدی؟؟؟؟
    گفتم آره گفت امشبم شام بودی خونه مادر بزرگ؟گفتم نه کسی به من چیزی نگفت.گفت همه اونجا بودیم.
    خیلی دلم گرفت که برا تشییع اعلامیه می فرسته برم اما برا شام نمیاد دنبالم که اینجوری من جلو فامیلاشون خورد نکنه.اصلا بحث شام نیست بحث احترامه که ایشون تا می تونه به همه می فهمونه زنم واسم بی ارزشه

    مامانم که فهمیدن خیلی ناراحت شدن و فقط برای مجلس ختم اومدن و با هم رفتیم .و برای روز هفتم که ناهار داشتن نرفتیم.

    خیلی برام سخته تحمل این زندگی.من کلا اهل تظاهر و درویی نیستم این چند روزی که باید تظاهر کنم تا بیاد بریم آزمایش خیلی سختمه

    دوستان خواهش می کنم برام نظراتتون رو بگید
    با تشکر

  15. کاربر روبرو از پست مفید *مونا* تشکرکرده است .

    زن ایرانی (یکشنبه 02 اردیبهشت 97)

  16. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    عزیزم من آخرش نفهمیدم آزمایش چی؟
    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد



  17. کاربر روبرو از پست مفید sahar.66 تشکرکرده است .

    *مونا* (یکشنبه 23 اردیبهشت 97)


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.