سلام دوستان
تشکر دلجو دلتنگ عزیز.ممنون از نظرتون.
تشکر از آقای امید
95 درصد روابط حتی پدر و مادر شما رو درک نمیکنند
حالا ادم باید ازشون جدا بشود ؟؟
اون ها رو رها کند ؟
خیر من اصلا چنین چیزی نمی گم که پدرومادرش رو رها کنه.اگه چنین کارس بخواد بکنه خودم مخالفت می کنم چون این رو وظیفه فرزند میدونم که به والدینش رسیدگی کنه.اما حرف من فقط پدرومادرش نیست.حتی مادر و خانواده خودم هم هست.دوستان و تمام اطرافیان. همسرم به شدت منفعل است و دیگران خیلی سواستفاده می کنند.و این روی زندگیمون تاثیر بدی گذاشته و بارها باعث دلخوری و ناراحتی شده.من میگم همیشه موظف نیستی به دیگران بله چشم بگی .آدم باید بتونه گاهی بگه نه.بارها از حق خودش و من به راحتی گذشته برای خوشایند دیگران و دیم برام آزار دهندس.اتفاقا اینجا هم کمک خواستم برای اینکه این حس انفعالش از بین بره اما موفق نبودم.این احساس انفعال در مقابل پدرش شدت بیشتری داره و همیشه گوش به فرمانشون هست.دوست داره من رو هم مثله خودش نوکر مردم کنه و این اصلا با روحیات من سازگار نیست.
دوستان من دیشب خودم برگشتم خونه.مامانم و خواهرم باهام حرف زدن و گفتن اصلا دلیل درستی برای قهر از خونه وجود نداره و تشویقم کردن به آشتی.مامانم زنگ زد با شوهر خواهرش حرف زد که واسطه آشتی ما بشه.و ایشون هم اینکارو کرد اما همسرم با ناز وادا ساعت 1 شب رفت و باهاش حرف زد و قبل از اون شوهر خواهرش زنگ زد و گفت زنگ میزنم جواب تماسم رو نداده.و منم فک کردم دنبالم نمیاد و خودم برگشتم.فقط به خاطر اینکه عید هست و رفت و آمد خونه مامانم زیاد و من نمی خوام هنوز چیزی معلوم نیست همه بفهمن.یک موضوع دیگه هم اینکه آخر فروردین باید آزمایش بده و نتیجه عملش مشخص بشه که میشه بچه دار شیم یا نه؟قبل عید با خودم می گفتم اگه نتیجه بد باشه و همسرم خوب نشه من چجوری ولش کنم اما الان میگم فداکاری برای چنین آدمی حیفه.
من رو فقط موقع بدبختیا می خواد و کارش که حل میشه خانواده دوست میشه.
دیشب برگشتم ساعت 1 شب دیدم ماشینش هست خودش نیست زنگ زدم بهش گفتم کجایی من اومدم خونه گفت چرا برگشتی من اومدم با شوهر خواهرم حرف بزنم میام.موندم و اومد من سرم توی گوشیم بود اونم هیچ حرفی نزد و رفت اتاق خوابید منم اومدم داخل هال خوابیدم و خیلی حس تحقیر دارم خیلی.دیگه نه غروری هیچی برام نموند همش له شد.
دیگه نمی تونم باهاش مثله قبل باشم.میدونم اشتباهه اما دلم می خواد ازش راحت شم.دوست دارم نتیجه آزمایش بد شه میدونم دور از انسانیت هست اما خیلی داغونم.
زندگیم شده همش دروغ.و تظاهر اون همیشه موقع قهر اینه که تحملش بالاست و من رو یادش میره.ازش متنفرم
کار خوبی کردید که برگشتید .
من حس میکنم که شما چون همسرتون مشکل بچه دار شدن دارن یه جورایی حس می کنید قربانی شدید و بخاطر اون حس حالا در نقش قربانی به ستمگر تغییر جهت داده اید
حالا شما باید به جای ستمگر به چالشگر تبدیل شوید یعنی چالشگر با انتقاد سازنده فرد قربانی را از نقشش خارج میکند. در انتقاد سازنده چالشگر کل هویت و وجود فرد را هدف قرار نمیدهد بلکه با وضعیت من خوبم تو خوبی به او میگوید این رفتارت خوب نیست بیا راجع به آن با هم صحبت کنیم در حالی که ستمگر حالت من خوبم تو خوب نیستی را برقرار میکند و کل هویت و جود فرد مقابل را زیر سؤال میبرد.
و وقت هایی که حس قربانی دارید اون رو به خلاق تبدیل کنید یعنی خلاق برخلاف قربانی تمرکزش روی "آنچه میخواهم" است ونه "آنچه نمیخواهم" تمرکز روی خواستهها و نخواستهها تحول آفرین است. خلاق روی راه حلها متمرکز میشود نه یافتن مقصر. عملکرد خلاق دو ویژگی دارد:
- افزایش قدرت تخیل و پاسخ به پرسش "من چه میخواهم؟".
- انتخاب پاسخ به شرایط و چگونگی زندگی حتی وقتی مشکلات بوجود آیند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)