به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 شهریور 97 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    3,574
    سطح
    37
    Points: 3,574, Level: 37
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کمکم کنید از این وضعیت بیرون بیام

    1. دوستان عزیز تالار سلام . من و همسرم ۸ ساله ازدواج کردیم یه دختر ۵ و نیم ساله داریم ازدواجمون کاملا سنتی بود و هیچ علاقه ای از اول در کار نبود به این امید که عشق واقعی بعد ازدواجه اما خیلی اینطور نشد یه علاقه یا حس وایستگی یا نیاز به همدیگه پیدا کردیم اما زیاد نشد و با کوچکترین بحث و مشکلی مثل دو تا غریبه میشیم با هم قهرها و دعواهای زیادی داشتیم روزای بدمون بیشتر از روزای خوبمون بوده همسرم شدیدا وابسته به خونوادشه همه مشوراتهاش و حرفهاش با اوناست با خونواده من ارتباط کمی داره در کل طرز تفکرش خیلی مرد سالارانه است فکر میکنه به زن نباید بها بده به قول خودش زن ذلیل نباشه خیلی وقتها توی بحث و دعواها گله هامو دلخوریهامو چیزایی که رنجم میدن انتظارهایی که ازش دارم بهش گفتم اما تاثیرشون در حد کم بوده من خیلی باهاش ساختم با نداریهاش با بیکاریش جلوی کار کردن منو گرفت و .... تا اینکه به لطف خدا دو سالی هست هم کارش ثابت شده هم در امدمون بهتر شده بدون نظر من تصمیم گرفت کنار خونه مامانش خونه بسازیم توی مراحل ساخت هم خیلی جاها باز بدون نظر من انگار نه انگار که من زن اون خونه ام دیگه یه بار دعوا کردیم یه جاهای کوچیکی نظرمو پرسید ولی در کل هر کار که خودش یا خونوادش گفتن برا خونه کرد این یه نمونه از اختلافهامون هست تا جایی که بهم احساس بی ارزشی دست میده من اوایل زندگی ناپخته بودم و به دعواها قهرا دامن میزدم اما از وقتی دخترم بزرگتر شد و دعواهامون اذیتش میکرد سعی خومو میکنم که زندگیم سرد نباشه قهرم طولانی نشه دعوا راه نیفته توی خودم میریزم خیلی وقتا شده که چیزی واقعا اذیتم کرده اما به شوهرم چیزی نگفتم چون میدونم فایده نداره فقط میشنوه عمل نمیکنه چند وقتیه یه برای برادرشوهرم خواستگاری رفتن شاید باورتون نشه چندین برابر من خرید شد برای عروس چندین برابر من عزت و احترام گذاشتن براشون و این تبعیض عین خوره داره منو میخوره هیچیم نمیتونم بگم چون شنونده ی عاقلی ندارم شوهرم با همه خواهر برادراش فرق میکنه اونا خیلی باهم زندگی خوبی دارن خیلی محبت میکنن به هم اما شوهر من همیشه سرده هیچوقت فکر عوض کردن فضای خونه نیست هیچوقت مارو گردش نبرده مهمونی فقط از طرف خودش دعوت باشیم میاد هیچوقت حتی یه شاخه گل برام نخریده بهم پول میده برای خودم نیازهامو بگیرم اما همیشه من بهش گفتم همیشه من پیشنهاد گردش مهمونی رفتن مهمونی دادن رفتن به خرید و خیلی چیزای دیگه رو میدم که بابعضیشون مخالفت میکنه اون همیشه بی حوصله است منم راستشو بخواین صبرم کمه زود نا امید میشم خیلی وقتا تصمیم میگیرم که شاد باشم جو این زندگی رو عوض کنم به خودم برسم اما همینکه میبینم فایده ای در رفتار شوهرم نداره منم میرم گوشه خسته شدم به هم ریختم افسرده شدم نمیخوام سال جدیدم اینطوری شروع شه نیاز به کمکتون دارم

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 شهریور 97 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    3,574
    سطح
    37
    Points: 3,574, Level: 37
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    [QUOTE=abani;442344]1. دوستان عزیز تالار سلام . من و همسرم ۸ ساله ازدواج کردیم یه دختر ۵ و نیم ساله داریم ازدواجمون کاملا سنتی بود و هیچ علاقه ای از اول در کار نبود به این امید که عشق واقعی بعد ازدواجه اما خیلی اینطور نشد یه علاقه یا حس وایستگی یا نیاز به همدیگه پیدا کردیم اما زیاد نشد و با کوچکترین بحث و مشکلی مثل دو تا غریبه میشیم با هم قهرها و دعواهای زیادی داشتیم روزای بدمون بیشتر از روزای خوبمون بوده همسرم شدیدا وابسته به خونوادشه همه مشوراتهاش و حرفهاش با اوناست با خونواده من ارتباط کمی داره در کل طرز تفکرش خیلی مرد سالارانه است فکر میکنه به زن نباید بها بده به قول خودش زن ذلیل نباشه خیلی وقتها توی بحث و دعواها گله هامو دلخوریهامو چیزایی که رنجم میدن انتظارهایی که ازش دارم بهش گفتم اما تاثیرشون در حد کم بوده من خیلی باهاش ساختم با نداریهاش با بیکاریش جلوی کار کردن منو گرفت و .... تا اینکه به لطف خدا دو سالی هست هم کارش ثابت شده هم در امدمون بهتر شده بدون نظر من تصمیم گرفت کنار خونه مامانش خونه بسازیم توی مراحل ساخت هم خیلی جاها باز بدون نظر من انگار نه انگار که من زن اون خونه ام دیگه یه بار دعوا کردیم یه جاهای کوچیکی نظرمو پرسید ولی در کل هر کار که خودش یا خونوادش گفتن برا خونه کرد این یه نمونه از اختلافهامون هست تا جایی که بهم احساس بی ارزشی دست میده من اوایل زندگی ناپخته بودم و به دعواها قهرا دامن میزدم اما از وقتی دخترم بزرگتر شد و دعواهامون اذیتش میکرد سعی خومو میکنم که

    - - - Updated - - -

    دوستان کسی نیست منو راهنمایی کنه؟؟؟؟ شاید از نظر بعضیا مشکلاتم خیلی پیچیده یا خیلی پیش پا افتاده باشن اما هر کدوم از مسائلی که گفتم دارن منو خیلی خیلی اذیت میکنن . یکی از دوستان تاپیک در مورد جدا خوابیدن همسرش گذاشته بود یکی از مشکلات من هم همینه شوهرم فقط سال اول ازدواج کنار من میخوابید اما کم کم شبا جلوی تی وی خوابید و منم چیزی نگفتم همینجوری عادت کرد خیلی بده این عادت چندین بار یه جورایی بهش گفتم از این قضیه ناراحتم شاید به همین علت اینقدر روابطمون سرده اما بازم جلوی تی وی خوابش میبره نصفه شب میاد سر جاش میخوابه یکی دیگه اینکه توی مسائل اعتقادی خیلی سسته چند وقت نماز میخونه بعد چند ماه نمیخونه دوباره از نو و ... در این مورد هم خیلی منطقی بهش گفتم تکلیفت رو با خودت روشن کن و در مورد نماز خوندن باهاش حرف زدن باز هم خیلی نتیجه ای ندیدم یه اخلاق دیگش اینکه یه بوم و دوهوا عمل میکنه تویدخونه پدریش حتی اگه خیلی خسته باشه کمکشون میده مواظب مامانشه اما تو خونه پدری من یا خونه خودمون تمام کارها بر عهده منه اگه یه کمک کوچیک بخوام بهانه میاره که انجام نده منم اصرار نمیکنم انگار من هیچوقت خسته نمیشم هیچوقت نیاز به کمک ندارم نمیدونم چه رفتاری درسته خیلی با خودم فکر میکنم اما به نتیجه نمیرسم نیاز دارم همسرن تکیه گاهم باشه درکم کنه ناراحتیمو بفهمه اما نیست

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    باسلام.abaniعزیز این مشکلاتی که داری آیا قبلا کمتربوده یاالان خسته تر شدی؟؟!!
    برای حل مشکلاتت باهمسرت چکار کردی؟!آیا ریشه اونا رو پیدا کردی؟این که درزمان دعوادلخوریات رو بگی معلومه که اثرنمیذاره یاتاثیرش کمه.

  4. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط abani نمایش پست ها
    1. ازدواجمون کاملا سنتی بود و هیچ علاقه ای از اول در کار نبود ..
    به این امید که عشق واقعی بعد ازدواجه
    سلام

    خانم آبانی تمرکزتون رو از اینکه ازدواجتون سنتی بوده و نبودن عشق اولیه بردارید ،
    همون دل نشستن اولیه و نبود حس دافعه کفایت میکنه
    حتی با وجود یکسری مشکلات هم 2تا انسان که نسبت به هم تعهد دارن ، حس دافعه ندارن و هم رو انتخاب کردن ،
    میتونن علاقه و جذبه ایجاد کنن و از وجود هم لذت ببرن .

    نقل قول نوشته اصلی توسط abani نمایش پست ها
    1. خیلی وقتا تصمیم میگیرم که شاد باشم جو این زندگی رو عوض کنم به خودم برسم اما همینکه میبینم فایده ای در رفتار شوهرم نداره منم میرم گوشه خسته شدم به هم ریختم افسرده شدم نمیخوام سال جدیدم اینطوری شروع شه نیاز به کمکتون دارم
    اشتباه خیلی خانمها همینه
    تا وقتی شما ، خودت رو دوست نداشته باشی و این رسیدگی ها به خاطر نفر سوم باشه ، جذاب نخواهید بود .
    خانم آبانی خودت رو دوست داشته باش ، جذاب شو ، حواست به زندگیت باشه اما مشغول خودت باش ،
    تو به خاطر شان و شخصیت خودت به خودت برس
    انتظار تعریف و تحسین هم از کسی نداشته باش .

    همین 4خط رو انجام بدید حتما ، نیمی از مشکلاتتان حل می شود .
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  5. #5
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط abani نمایش پست ها
    1. دوستان عزیز تالار سلام . من و همسرم ۸ ساله ازدواج کردیم یه دختر ۵ و نیم ساله داریم ازدواجمون کاملا سنتی بود و هیچ علاقه ای از اول در کار نبود به این امید که عشق واقعی بعد ازدواجه اما خیلی اینطور نشد یه علاقه یا حس وایستگی یا نیاز به همدیگه پیدا کردیم اما زیاد نشد و با کوچکترین بحث و مشکلی مثل دو تا غریبه میشیم با هم قهرها و دعواهای زیادی داشتیم روزای بدمون بیشتر از روزای خوبمون بوده همسرم شدیدا وابسته به خونوادشه همه مشوراتهاش و حرفهاش با اوناست با خونواده من ارتباط کمی داره در کل طرز تفکرش خیلی مرد سالارانه است فکر میکنه به زن نباید بها بده به قول خودش زن ذلیل نباشه خیلی وقتها توی بحث و دعواها گله هامو دلخوریهامو چیزایی که رنجم میدن انتظارهایی که ازش دارم بهش گفتم اما تاثیرشون در حد کم بوده من خیلی باهاش ساختم با نداریهاش با بیکاریش جلوی کار کردن منو گرفت و .... تا اینکه به لطف خدا دو سالی هست هم کارش ثابت شده هم در امدمون بهتر شده بدون نظر من تصمیم گرفت کنار خونه مامانش خونه بسازیم توی مراحل ساخت هم خیلی جاها باز بدون نظر من انگار نه انگار که من زن اون خونه ام دیگه یه بار دعوا کردیم یه جاهای کوچیکی نظرمو پرسید ولی در کل هر کار که خودش یا خونوادش گفتن برا خونه کرد این یه نمونه از اختلافهامون هست تا جایی که بهم احساس بی ارزشی دست میده من اوایل زندگی ناپخته بودم و به دعواها قهرا دامن میزدم اما از وقتی دخترم بزرگتر شد و دعواهامون اذیتش میکرد سعی خومو میکنم که زندگیم سرد نباشه قهرم طولانی نشه دعوا راه نیفته توی خودم میریزم خیلی وقتا شده که چیزی واقعا اذیتم کرده اما به شوهرم چیزی نگفتم چون میدونم فایده نداره فقط میشنوه عمل نمیکنه چند وقتیه یه برای برادرشوهرم خواستگاری رفتن شاید باورتون نشه چندین برابر من خرید شد برای عروس چندین برابر من عزت و احترام گذاشتن براشون و این تبعیض عین خوره داره منو میخوره هیچیم نمیتونم بگم چون شنونده ی عاقلی ندارم شوهرم با همه خواهر برادراش فرق میکنه اونا خیلی باهم زندگی خوبی دارن خیلی محبت میکنن به هم اما شوهر من همیشه سرده هیچوقت فکر عوض کردن فضای خونه نیست هیچوقت مارو گردش نبرده مهمونی فقط از طرف خودش دعوت باشیم میاد هیچوقت حتی یه شاخه گل برام نخریده بهم پول میده برای خودم نیازهامو بگیرم اما همیشه من بهش گفتم همیشه من پیشنهاد گردش مهمونی رفتن مهمونی دادن رفتن به خرید و خیلی چیزای دیگه رو میدم که بابعضیشون مخالفت میکنه اون همیشه بی حوصله است منم راستشو بخواین صبرم کمه زود نا امید میشم خیلی وقتا تصمیم میگیرم که شاد باشم جو این زندگی رو عوض کنم به خودم برسم اما همینکه میبینم فایده ای در رفتار شوهرم نداره منم میرم گوشه خسته شدم به هم ریختم افسرده شدم نمیخوام سال جدیدم اینطوری شروع شه نیاز به کمکتون دارم
    سلام
    شما و همسرتون در گیر پیش نویس نادیده گرفتن شده اید
    یعنی شناختتون از واقعیت به صورت بالغانه نیست یعنی مساله ای را برای خودتون بزرگ میکند که اون قدر ها هم بزرگ نیست
    یا مساله ای رو نادیده میگیرید که مهم است
    سعی کنید درک خودتان را از واقعیت با بالغ درونتون به صورت سالم تجزیه و تحلیل کنید
    که برای درمان در سطح بالغ قرار داد اسمارت
    و در سطح کودک درونتون امنیت دادن به کودک که اگر حتی واقعیت را ببینی کودک شما در امنیت باشد و دچار بحران نشود
    شاد و سلامت باشید

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 شهریور 97 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    3,574
    سطح
    37
    Points: 3,574, Level: 37
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام تولد آرزوی عزیز نه از اول مشکلاتم همین بوده و اذیتم میکرده بعضی وقتا انگار صبرم بیشتره و بهتر تحملشون میکنم اما بعضی وقتا مثل یه آتش فشان میخوام منفجر بشم برای حل مشکلاتمون کار خاصی نکردیم دو سه بار پایرخونواده ها وسط اومده اما خونواده شوهرم با بی منطقی تمام تقصیر رو انداختن گردن من که من زندگی کردن بلد نیستم یه بار وقت مشاور گرفتم هر چی اصرار کردم نیومد خودمم که رفتم بهم گفت ازدواجت غلط بوده آخه ما به غیر از زمان دعوا دیگه در مورد مشکلاتمون حرف نمیزنیم یعنی شوهرم اصلا اهل حرف زدن و ریشه یابی کردن نیست هر وقت خواستم بگم همه حرفامو براش اس ام اس کردم چون تو خونه یا پا میشه میره یا خودشو به نشنیدن میزنه
    گیسو کمند عزیز ممنون از پاسخت خودم هم خیلی وقتها به همین نتیجه میرسم چون برای خودم ارزشی قائل نیستم بقیه هم بهم اهمیت نمیدن حتی خونواده شوهرم رفتاری که با بقیه جاریها دارن با رفتارشون با من متفاوته
    سلام جناب امید من منظورتون رو درک نکروم میشه واضح تر بگین ممنونم

  7. #7
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نادیده گرفتن به عنوان یک روند درون ذهنی که بواسطه آن بخشی از واقعیت مربوط به خود، دیگران و موقعیت ، کم انگاری ، بیش انگاری و یا چشم پوشی می شود، تعریف می شود.
    .
    حیطه های آن در سه زمینه است:
    خود
    دیگران
    موقعیت
    تغییر واقعیت به واسطه آن در سه جهت است:
    کم انگاری
    بیش انگاری
    چشم پوشی و ندیدن
    .
    با حضور در پیش نویس، ذهن فرد در پاسخ به واقعیت "اکنون و اینجا"، دچار تحریف می شود و مایل است تا دنیا و تجربه اش از زیستن در آن با ارتباط با دیگران را شبیه دریافت های قدیمی و ناکارآمد خود کند.
    می توان گفت که هنگام نادیده گرفتن، "بالغ" فرد دچار آلودگی دوطرفه به "والد" و "کودک" است و در چهارچوب مرجع ناکارآمد خود، گیر افتاده است.
    بهترین پاسخ، استفاده از منابع رشد یافته احساس، تفکر و عمل در انتخاب پاسخ درست به هر مسئله در "اکنون و اینجا" است.
    خانوم ابانی شما بهتره به جای تمبرجمع کردن بواسطه ی بالغ درونتون مسائل رو حل بفرمایید
    مثلا خیلی از اقایون انقدر خسته هستند جلوی تلوزیون خوابشون میبره
    میتونید از این به بعد این فکر کنید که من چقدر همسر تلاشگری دارم
    تعدادی از اقایون اصلا زحمت تلاش و کار به خودشون نمیدن
    خانمی رو میشناسم که نظافت منزل می کرد و همسرش بیکار در خانه بود
    یا اینکه خیلی خوب که همسر شما به شما پول میدهد تا نیازهاتون رو تامیین کنید هر چند خودشون پیشنهاد دهنده نباشند
    خیلی از اقایون به همسرشون خرجی نمیدن لطفا اینو در نظر داشته باشید

    انسان یک دروغگو ی معصوم هست که واقعیت را به نفع خودش تحریف میکند
    ویرایش توسط خادم رضا : جمعه 25 اسفند 96 در ساعت 11:30


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با این وضعیت من چیکار کنم با خانواده شوهرم
    توسط روزنه ی امید در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 دی 93, 23:52
  2. مخالفت فقط بخاطر موقعیت مکان زندگی اون دختر
    توسط رضابکرانی در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 30 تیر 92, 18:48
  3. چطور معیارام رو بهینه کنم از وضعیت سطحی به وضعیت عمقی
    توسط poorhashem در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 دی 91, 00:18
  4. برای موقعیت بهتر صبر کنم؟
    توسط nargol در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 04 خرداد 91, 03:24
  5. 15 واقعیت درباره ازدواج
    توسط جوانه؟؟؟ در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 12 اردیبهشت 91, 21:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.