به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 80

Hybrid View

  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array

    لطفا در جهت مهارتهای کلامی و ارتباطی با همسر راهنماییم کنید

    سلام
    چون این یک مبحث جدا از تاپیک در جریان فعلی من هست براش تاپیک مجزا زدم.


    نقل قول نوشته اصلی توسط deljoo_deltang نمایش پست ها
    خوب نتیجه گیریتون در مورد اون تاپیک چی بود؟ شما در این تاپیکتون چون هم فرصت دارید و هم موضوع براتون مهمه و هم چون تنها از طریق نوشتاری با تاپیکتون در ارتباط هستید به نظر مهارت گوش دادن خوبی دارید اما در دنیای واقعی جون زبان بدنتون هم وارد عمل میشه ممکنه طوری برای همسرتون باشه که ایشون رو به اجتناب از گفتگو سوق میده.


    اون سوالی که ازتون پرسیدم به این خاطر بود که به طور مثال وقتی ریییس من ازم این سوال رو بپرسه می دونم که رییسم دنبال اینه بدونه کارهای مربوط به شرکت که من اونروز انجام دادم چی بوده. وقتی خواهرم ازم بپرسه دنبال اینه که من اگر درددلی دارم و همینطور در موارد دیگه. پس 1- وقتی ما می تونیم یک جواب درست از سوالمون بگیریم که کمی خاصتر سوال بپرسیم. 2- پیش زمینه طرف در مورد شخصیت ما، طرف ما رو به سمت پاسخی می بره که برای ما و خودش خوشایند باشه .
    3- طرف ما نباید ترس از توبیخ، تحقیر، توهین و .... در مورد پاسخی که میده چه در اون زمان چه در اینده بداشته اشه. 4- قابی که به کار می بریم می تونه بسیار کمک کننده باشه.
    مثلا من یکروز میرم آرایشگاه و همسر من میاد خونه و می گه امروز کجاها رفتی؟ خوب من به این سوال سعی می کنم سرسری جواب بدم و حرف رو عوض کنم چون بنا بر تجربه گذشته حدس می زنم همسرم دنبال یک ایراد در منه . ولی اگر همسرم بیاد خونه و بگه وای بلا چی کار کردی امروز اینقدر خوشگل شدی ؟ .... احتمال اینکه من با ذوق بشینم براش تعریف کنم که رفته بودم آرایشگاه خیلی زیادتره.

    - - - Updated - - -

    و البته با توجه به واکنش همسرم دفعه بعد یا خودم پیشقدم میشم برای تعریف بیرون رفتن و یا برعکس فیلتر بیشتری برای تعریف کردن به کار می برم.
    تشکر خانم دلجو از پاسخ و راهنماییتون



    این درسته که من اینجا چون نوشتاری با شما در ارتباط هستم مجبورم صبر بیشتری هم برای بیان مسئله م هم برای دریافت پاسخ داشته باشم. در مکالمه حضوری من هم سریع تر و بی ملاحظه تر حرفمو میزنم هم صبر کمتری برای گرفتن جواب دارم فحش هم میدم و گاهی لحنمم تند میشه که البته خانمم تاحدود زیادی به اینا عادت کرده ولی همون دقت نظری که اینجا به تک تک جملات و راهنمایی ها دارم در مورد گفته های خانمم هم دارم و برام همه حرفاش مهمه



    نتیجه ای که از اون تاپیک مهارت گوش کردن گرفته بودم این بود که متوجه شدم یه جاهای کارم اشتباهه و میلنگم. رفتم یه مدت چندتا فیلم راجع به بادی لنگویج یا همون زبان بدن از یوتیوب دیدم و یه سری نکته هم ازش نت برداری کرده بودم که متاسفانه در یکی از عصبانیت هام ریز ریز شدن ولی مثلا متوجه شدم نباید موقعی که همسرم باهام حرف میزنه دست به سینه بشینم چون فکر میکنه گارد گرفتم در برابر حرفاش
    یا مثلا متوجه شدم که من حالت و احساس خاصی در چهره م نیست وقتی حرف میزنه تمام توجهم بهشه ولی نه سر تکون میدم نه هیچ علامت و واکنشی از علاقه میتونم نشون بدم. با وجود علاقمندی و اهمیت زیادی که برای حرفاش قائلم
    یه مدت این مسائل رو سعی میکردم رعایت کنم ولی ترک عادت موجب مرضه و برام سخت بود ولش کردم
    و اینکه من بهش زل میزنم و اون دوست نداره و حتی فکر میکنه من دارم عصبانی نگاهش میکنم و میگه مثلا چرا اینجوری نگام میکنی در حالی که من فقط نگاهم جدیه و جور بدی نگاهش نمیکنم واقعا!


    یه مشکل دیگه هم از نظر کلامی هست همسر من خیلی شمرده شمرده و با طمانینه صحبت میکنه ولی من سرعت حرف زدنم خیلی سریعه و سرعت کند اون برام یه جاهایی که میخوام زودتر بدونم چه اتفاقی افتاده قابل تحمل نیست و وسط حرفش زیاد میپرم قصدم اینه کمکش کنم زودتر حرفشو بزنه و به اون جای مهم برسیم ولی شاید اون برداشت بدی میکنه. یا اگه چندبار بهش بگم خب ادامه ش یا بگم زود باش بگو و فس فس نکن ناراحت میشه و بعدش حس میکنم یه سری از حرفاشو میخوره دیگه
    گاهیم وسط حرفاش سوال میپرسم انگار ناراحت میشه و حرفاشو خلاصه میکنه که متوجه نمیشم دلیلش اینه من درست بلد نیستم سوال بپرسم ازش یا کلا دوست نداره چیزی بپرسم.
    یه سری مواقعم که متاسفانه وسط چیزهایی که میگه من عصبی میشم و دعوامون میشه ولی این مربوط به مواقعیه که کار اشتباهی انجام داده و دلیل نمیشه کلا کارهای روزانه و عادیشو دیگه دوست نداشته باشه بگه همه کاراش که منو عصبانی نمیکنه.
    قبلا که همه چیزو برام تعریف میکرد اگه همه چیز عادی بود و کار بدی نکرده بود کلی هم قربون صدقه ش میرفتم یا اگه کار خوبی کرده بود ازش تعریفم میکردم

    الان با توجه به این مسائل مدت های زیادیه که دیگه مسائلشو نه با زبون خوش نه حتی با تهدید و خشونت هیچ جوری برای من تعریف نمیکنه. یعنی حتی اگر با روی خندونم ازش بپرسم چی کار کردی انقدر امروز خوشگل شدی دیگه تعریف نمیکنه و حتی شده میگه هیچی! یا کلا دروغ میگه جاهایی که من در روز خبردار شدم از طریق مادرش یا دیگران رفته رو شب که ازش میپرسم رفتی چی کار کردی کلا انکار میکنه و میگه اصلا اونجا نرفتم! همین یک دلیل اساسی دعواها و فاصله مون شده


    الان با توجه به این روند اشتباهی که من واقعا ناخواسته رفتم و باعث فاصله گرفتنش شده چی کار کنم دوباره به حرف بیاد و همه چیزو خودش با ذوق و بدون اینکه من بخوام از زیر زبونش به زور بکشم بیرون برام بگه؟
    عام و خاص هم برای من فرقی نداره من همه چیزو میخوام درباره ش بدونم از حال و اوضاع روحیش در روز تا اینکه کجا رفته و با کی حرف زده و چی کار کرده
    در حال حاضر من دیگه چکش نمیکنم ولی دوست دارم مثل گذشته خودش باهام احساس صمیمیت کنه و همه چیزو بگه. اینکه یه چیزی رو یه زمانی داشتی ولی حالا از دست دادی بدتره تا اینکه اصلا از اول نداشته باشی


    در این زمینه مهارت های ارتباطی با همسرم دوستان اگر مثل همیشه من رو یاری کنید که کمی پیشرفت کنم خیلی ممنونتون میشم.
    پیشاپیش ممنون.

  2. 2 کاربر از پست مفید Amir A تشکرکرده اند .

    mastanehh (یکشنبه 20 اسفند 96), paiize (یکشنبه 20 اسفند 96)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    امیر آقا این صفحه پشت صحنه صندلی داغ رو احتمالا نخوندید فرصت کردید بخونید
    http://www.hamdardi.net/showthread.p...287#post442287

    اما در مورد این تاپیک
    به نظر من در رابطه با مهارت کلامی مهمترین نکته ای که باید رعایت بشه این هست که آدم خودشو جای طرف مقابل بذاره یعنی شما دقیقا وقتی می خواین حرف خانمتون رو قطع کنید به این فکر کنید که اگر جای ایشون بودید چقدر عصبانی و ناراحت می شدید و از اون کار صرفنظر کنید
    و یا اینکه خودتون در نظر بگیرید اگر جای خانم بودید موقع حرف زدن و درد دل همسرتون با مهربانی و محبت نگاه میکرد چقدر ذوق بیشتری برای ادامه صحبت داشتید تا وقتی که با عصبانیت و نگرانی نگاه بشه

    کمی مهربانی و نرمش بیشتری داشته باشید و مهمتر از اون اینکه صبوری کنید
    اگر خانم شما قبلا خیلی درد و دل میکرده و الان پنهان کاری می کنه لازمه با مهربانی و صبر باعث بشید خودش به همون حس و حال قبلی برگرده
    من نمیدونم شما چرا وقتی یه چیزی رو میخواین فکر می کنید با دستور و تهدید انجام میشه
    اونجوری فقط بدتر میشه

    دستور و تهدید رو در رابطه با خانمتون کلا تکرار نکنید صبر کنید
    اگر صبور باشید و یه مدت تهدید و عصبانیتی در کار نباشه اعتماد خانمتون برمیگرده و چه کسی بهتر از همسر که یه زن بتونه حرفهای دلشو بهش بزنه

    منتها همسری که حوصله کنه و مهربون باشه
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  4. 6 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    Amir A (چهارشنبه 23 اسفند 96), deljoo_deltang (چهارشنبه 23 اسفند 96), mastanehh (یکشنبه 20 اسفند 96), paiize (یکشنبه 20 اسفند 96), گیسو کمند (یکشنبه 20 اسفند 96), صبا_2009 (یکشنبه 20 اسفند 96)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 16:22]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    44,908
    سطح
    100
    Points: 44,908, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,987

    تشکرشده 6,466 در 1,463 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    359
    Array
    سلام
    چه خوب که این تاپیک روزدید راستش پستهای اون تاپیک اینقدرطولانی بودکه هربارمیومدم بنویسم تامیخواستم پستهای قبل روبخونم کلی طول میکشید وصرف نظرمیکردم ازنوشتن.
    آقاامیر مهارتهای کلامی بیشترش برمیگرده به همون مهارت گوش دادن چون تاخوب گوش ندی نمیتونی درست هم جواب بدی یاصحبت کنی.
    خودتون به چندتانکته اشاره کردید.اینکه حرف خانمتون روقطع میکنید یامیگید زودتربگو!!اینها واسه یک ارتباط دونفره سم حساب میشه!احتمالا خانمتون هم ازاین رفتارهای شماناراحت شده که دیگه کمترواستون حرف میزنه ترجیح میده جایی صحبت کنه که به حرفهاش گوش بدن وتازه سرزنشش هم نکن.
    شمانبایدتوی حرفهاش دنبال یه اشتباه بگردید حالا گیریم که اشتباه هم داشته باید اجازه بدید صحبتهاش تموم بشه یه حس خوب بهش منتقل کنید بعدباکمال احترام بگید مثلا چه خوب که اینجوری کردی امااگه این کارونمیکردی بهترنبود؟
    نباید طوری رفتارکنی که خانمتون بترسه ازحرف زدن باشما یااسترس بگیره که وای الان بازغرمیزنه،الان گیرمیده،الان میگه زودباش و...
    بااحترام به صحبتهاش گوش بدید باهاش هم حسی کنید همراهیش کنید توی صحبتهاش تا کم کم دوباره اون اعتماد برگرده ومثل سابق باهاتون حرف بزنه.
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  6. 5 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Amir A (چهارشنبه 23 اسفند 96), deljoo_deltang (چهارشنبه 23 اسفند 96), mastanehh (یکشنبه 20 اسفند 96), گیسو کمند (یکشنبه 20 اسفند 96), صبا_2009 (یکشنبه 20 اسفند 96)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنون
    من الان که حرفشو قطع نمیکنم چون دیگه چیزی خودش به اون صورت تعریف نمیکنه که. باید به زور چهار کلمه حرف ازش بکشم اون مال قبل بود که توضیح دادم. اون زمان ها که تعریف میکرد اینجوری برخورد کرده بودم انگار باعث سکوتش شده
    مشکل اینه که الان دیگه من اون اشتباهاتو انجام ندم هم خودش چیزی برام نمیگه یا بازم دروغ میگه
    اجازه بدین من با مثال توضیح بدم

    مثلا من از ابتدا به خانمم گفته بودم تا خونه هنوز کارش تموم نشده و بنا و کارگر اونجا میاد میره تنهایی اونجا نره یا با هم بریم یا من میرم عکس میگیرم براش میفرستم. اونم قبول کرده بود هیچ جور بدی هم بهش نگفته بودم با مهربونی گفته بودم.
    یه بار ماه پیش رفت اونجا به من نگفت تا چند روز بعدشم من خبر نداشتم تا یکی بهم گفت عکسای خونه رو تو اینستاگرام خانمم دیده و رفتم دیدم با چندتا از دوستاش عکس گرفته وحتی عکس دسته جمعی با کارگرا انداخته بود که سر این جوش آوردم و یه دعوای بدجور داشتیم و من انقدر عصبانی بودم میخواستم از پنجره پرتش کنم پایین و آخرم زدمش تو دیوار و کمرش کبود شد.... دو سه روزم تو استرس شدید بودم که نکنه باز قهر کنه و از اون طرفم نگران عمل برادرم بودم و پدر مادر خانمم هم اذیت میکردن و هر روز باهاشون بحث داشتم اعصابم خورد بود خیلی.... چون از اول قرار بود تو هتل جشن بگیریم تعداد مهمونارو هی زیاد کردن و از ظرفیت هتل زد بالا منم بعدش تالار رزرو کردم تا چند ماه پیش که یکی از مشتری هام باغ شخصیشو بهم پیشنهاد داد و حتی ارکستر هم گفت میارم و منم سادگی کردم اینو به خانواده خانمم گفتم از اون زمان شروع کردن اذیت که اصل هزینه عروسی کرایه جا بوده که تو نمیدی و هی خرج های دیگه تراشیدن که بهرحال اون پولی که توی تصورشون بوده از طرف من خرج بشه.... کلا هم فکرشون اینه هرچیزی که من انتخاب میکنم به درد نمیخوره و باید هرکاری فامیلاشون کردن ما هم همون کارو بکنیم و من اوایل هرچی گفتن گفتم چشم ولی دیگه رفتارشون هی داشت بدتر میشد بحثمون شد توقعات بیخودی داشتن که مثلا من حتما باید بنز کرایه کنم چون همه فامیلاشون همین کارو میکنن و خب من با این جور توجیهات کنار نمیام کرایه ماشینه مدل ماشین خودمم مثلا چهارصد پونصد تومن کمتر از بنزی بود که اینا میخواستن و مشکل واقعا دو سه تومن خرج اینور اونور نبود من میخواستم ماشین خودمو سوار بشم و دلیلی نمیدیدم ماشین دیگه ای کرایه کنم..... سر آتلیه و خریدها و شام و موسیقی خلاصه همه چی به همین شکل اختلاف سلیقه داشتیم و منم بیشتر از اینکه طلبکاری رفتار میکردن عصبانی میشدم..... اگه با روی خوب و به شکل پیشنهاد حرفاشونو میزدن بازم هرچی میگفتن قبول میکردم ولی حس کردم دیگه خیلی دارن زور میگن و شخصیتمو هدف گرفتن.
    الانم مدتیه دیدم اعصابمو خورد میکنن دیگه جز مناسبت ها و مهمونی های جمعیشون نمیرم پیششون و به خانمم هم گفتم به همه بگه هرکسی دوست نداره میتونه عروسی نیاد اونام کلا رفتن تو قیافه برام. (این تیکه رو اضافی گفتم اگه کسی راهی در این زمینه ها هم بلده که با خانواده عروس چطوری باید در مورد جشن عروسی کنار اومد که برای هر دو طرف برد برد باشه بگه و اصلا تا چقدر دخالت خانواده دختر مجازه؟ من زیاد تو این مسائل خبره نیستم دوست دارم همه چیز عالی باشه ولی فکر میکنم جز خانمم کسی حق نداره نظر بده و کار خانواده شو دخالت میبینم)

    خلاصه تو اون شرایط ناجوری که گیر افتاده بودم از هر طرف و کارمم یهو زیاد شده بود و خیلیم خسته و عصبی بودم با خانمم هم دعوام شد و این اتفاق افتاد و چند روز بعدشم اومد خودش عذرخواهی کرد و گفت من نمیدونستم ناراحت میشی و تو گفتی تنهایی نرو من با دوستام رفتم و میخواستم بتونن بعدا خودشون راه خونه رو پیدا کنن! منم عذرخواهی کردم که هلش دادم و گفتم دیگه تا کارگر اونجاست نرو چه تنها چه با کسی اگرم خواستی به کسی نشون بدی از دور نشون بده حداقل توی خونه نرین. این مشکل مثلا حل شد

    باز چند روز پیش من رفتم خونه رو چک کنم دیدم بیرون تو حیاط سه تا گلدون اضافه شده. خانمم به گل و گلدون خیلی علاقه داره در این که کار خودش بود شک نداشتم کف خونه هم کود ریخته بود. گذاشتم شب رو در رو باهاش حرف بزنم خودش که تعریف نکرد هرچی پرسیدم چه خبر و چی کار کردی خواستم خودش بگه دیدم نمیگه بد هم نمیپرسیدم ولی حتی منم گفتم رفتی اونجا اولش انکار کرد گفت اصلا من اونجا نرفتم و هی میخواست حرفو عوض کنه دید من کوتاه نمیام بهش گفتم گلدون ها که پا در نیاوردن خودشون برن اونجا بازم کم نمیاورد اولش گفت شاید رفته باشم الان یادم نیست! یه ربع سر همین بحث کردیم که چرا میگه یادم نیست! بعدم که قبول کرد گفت من توی خونه نرفتم و تنها بودم گلدون هارو گذاشتم پشت در رفتم! گفتم اگه داخل نرفتی چطوری توی خونه کود ریخته گفت کارگرا ریختن! گفتم چطوری سه تا گلدون سنگین بردی تا اونجا گفت داداشم باهام بود کمکم کرد! گفتم میگی تنها بودی گفت اونو حساب نکردم منظورم این بود با دوستام نبودم! گفتم داداشت یه لیوان زورش میاد جابجا کنه چطوری راضی شده سه تا گلدون برات بیاره گفت بابام بهش گفته بوده گوش کرده! گفتم کی برات به اون خوبی قلمه زده گفت خودم زدم! هرچی من گفتم یه چیز اینجوری جوابمو میداد. آخرم بهش گفتم چرا یه هفته صبر نکردی خونه خالی میشد میرفتی که دیگه گریه زاری راه انداخت که چرا انقدر دعوام میکنی و من کار بدی نکردم!! تا الانم بالاخره من نفهمیدم با کی اونجا رفته بوده صد حالت مختلف این چند روز ازش پرسیدم جوابمو نداد! همون شبم یکساعت باهاش بحث کردم هی حرفشو عوض کرد با انبرم نمیتونم حرف راست از زیر زبونش بکشم
    نه تهدیدآمیز باهاش حرف زدم نه دستوری ازش خواستم تعریف کنه نه بد نگاهش کردم چون اصلا داشتم رانندگی میکردم نمیتونستم بهش زل بزنم وقتی در این مورد حرف میزدیم... ولی اولا کل مسئله رو انکار کرد بعدم پشت سر هم چاخان گفت آخرم گریه زاری الکی راه انداخت که من دیگه چیزی بهش نگم.

    من دلم میخواد از این جهات آرامش داشته باشم خودش بیاد بهم بگه درست غلط هرکاری که کرده خودش تعریف کنه ولی نمیگه یا من بلد نیستم جوری بپرسم که بگه. این نگفتن هاش مشکلات زیادی برامون ایجاد کرده در حدی که من از دیگران باید بشنوم یه سری چیزارو یا خودم کاراگاه بازی دربیارم و اینکه اینجوری بفهمم هم بیشتر عصبانیم میکنه و آخرم باعث دعوامون میشه.

    ویرایش توسط Amir A : چهارشنبه 23 اسفند 96 در ساعت 01:27

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir A نمایش پست ها
    ممنون
    من الان که حرفشو قطع نمیکنم چون دیگه چیزی خودش به اون صورت تعریف نمیکنه که. باید به زور چهار کلمه حرف ازش بکشم اون مال قبل بود که توضیح دادم. اون زمان ها که تعریف میکرد اینجوری برخورد کرده بودم انگار باعث سکوتش شده
    مشکل اینه که الان دیگه من اون اشتباهاتو انجام ندم هم خودش چیزی برام نمیگه یا بازم دروغ میگه
    اجازه بدین من با مثال توضیح بدم

    مثلا من از ابتدا به خانمم گفته بودم تا خونه هنوز کارش تموم نشده و بنا و کارگر اونجا میاد میره تنهایی اونجا نره یا با هم بریم یا من میرم عکس میگیرم براش میفرستم. اونم قبول کرده بود هیچ جور بدی هم بهش نگفته بودم با مهربونی گفته بودم.
    یه بار ماه پیش رفت اونجا به من نگفت تا چند روز بعدشم من خبر نداشتم تا یکی بهم گفت عکسای خونه رو تو اینستاگرام خانمم دیده و رفتم دیدم با چندتا از دوستاش عکس گرفته وحتی عکس دسته جمعی با کارگرا انداخته بود که سر این جوش آوردم و یه دعوای بدجور داشتیم و من انقدر عصبانی بودم میخواستم از پنجره پرتش کنم پایین و آخرم زدمش تو دیوار و کمرش کبود شد.... دو سه روزم تو استرس شدید بودم که نکنه باز قهر کنه و از اون طرفم نگران عمل برادرم بودم و پدر مادر خانمم هم اذیت میکردن و هر روز باهاشون بحث داشتم اعصابم خورد بود خیلی.... چون از اول قرار بود تو هتل جشن بگیریم تعداد مهمونارو هی زیاد کردن و از ظرفیت هتل زد بالا منم بعدش تالار رزرو کردم تا چند ماه پیش که یکی از مشتری هام باغ شخصیشو بهم پیشنهاد داد و حتی ارکستر هم گفت میارم و منم سادگی کردم اینو به خانواده خانمم گفتم از اون زمان شروع کردن اذیت که اصل هزینه عروسی کرایه جا بوده که تو نمیدی و هی خرج های دیگه تراشیدن که بهرحال اون پولی که توی تصورشون بوده از طرف من خرج بشه.... کلا هم فکرشون اینه هرچیزی که من انتخاب میکنم به درد نمیخوره و باید هرکاری فامیلاشون کردن ما هم همون کارو بکنیم و من اوایل هرچی گفتن گفتم چشم ولی دیگه رفتارشون هی داشت بدتر میشد بحثمون شد توقعات بیخودی داشتن که مثلا من حتما باید بنز کرایه کنم چون همه فامیلاشون همین کارو میکنن و خب من با این جور توجیهات کنار نمیام کرایه ماشینه مدل ماشین خودمم مثلا چهارصد پونصد تومن کمتر از بنزی بود که اینا میخواستن و مشکل واقعا دو سه تومن خرج اینور اونور نبود من میخواستم ماشین خودمو سوار بشم و دلیلی نمیدیدم ماشین دیگه ای کرایه کنم..... سر آتلیه و خریدها و شام و موسیقی خلاصه همه چی به همین شکل اختلاف سلیقه داشتیم و منم بیشتر از اینکه طلبکاری رفتار میکردن عصبانی میشدم..... اگه با روی خوب و به شکل پیشنهاد حرفاشونو میزدن بازم هرچی میگفتن قبول میکردم ولی حس کردم دیگه خیلی دارن زور میگن و شخصیتمو هدف گرفتن.
    الانم مدتیه دیدم اعصابمو خورد میکنن دیگه جز مناسبت ها و مهمونی های جمعیشون نمیرم پیششون و به خانمم هم گفتم به همه بگه هرکسی دوست نداره میتونه عروسی نیاد اونام کلا رفتن تو قیافه برام. (این تیکه رو اضافی گفتم اگه کسی راهی در این زمینه ها هم بلده که با خانواده عروس چطوری باید در مورد جشن عروسی کنار اومد که برای هر دو طرف برد برد باشه بگه و اصلا تا چقدر دخالت خانواده دختر مجازه؟ من زیاد تو این مسائل خبره نیستم دوست دارم همه چیز عالی باشه ولی فکر میکنم جز خانمم کسی حق نداره نظر بده و کار خانواده شو دخالت میبینم)

    خلاصه تو اون شرایط ناجوری که گیر افتاده بودم از هر طرف و کارمم یهو زیاد شده بود و خیلیم خسته و عصبی بودم با خانمم هم دعوام شد و این اتفاق افتاد و چند روز بعدشم اومد خودش عذرخواهی کرد و گفت من نمیدونستم ناراحت میشی و تو گفتی تنهایی نرو من با دوستام رفتم و میخواستم بتونن بعدا خودشون راه خونه رو پیدا کنن! منم عذرخواهی کردم که هلش دادم و گفتم دیگه تا کارگر اونجاست نرو چه تنها چه با کسی اگرم خواستی به کسی نشون بدی از دور نشون بده حداقل توی خونه نرین. این مشکل مثلا حل شد

    باز چند روز پیش من رفتم خونه رو چک کنم دیدم بیرون تو حیاط سه تا گلدون اضافه شده. خانمم به گل و گلدون خیلی علاقه داره در این که کار خودش بود شک نداشتم کف خونه هم کود ریخته بود. گذاشتم شب رو در رو باهاش حرف بزنم خودش که تعریف نکرد هرچی پرسیدم چه خبر و چی کار کردی خواستم خودش بگه دیدم نمیگه بد هم نمیپرسیدم ولی حتی منم گفتم رفتی اونجا اولش انکار کرد گفت اصلا من اونجا نرفتم و هی میخواست حرفو عوض کنه دید من کوتاه نمیام بهش گفتم گلدون ها که پا در نیاوردن خودشون برن اونجا بازم کم نمیاورد اولش گفت شاید رفته باشم الان یادم نیست! یه ربع سر همین بحث کردیم که چرا میگه یادم نیست! بعدم که قبول کرد گفت من توی خونه نرفتم و تنها بودم گلدون هارو گذاشتم پشت در رفتم! گفتم اگه داخل نرفتی چطوری توی خونه کود ریخته گفت کارگرا ریختن! گفتم چطوری سه تا گلدون سنگین بردی تا اونجا گفت داداشم باهام بود کمکم کرد! گفتم میگی تنها بودی گفت اونو حساب نکردم منظورم این بود با دوستام نبودم! گفتم داداشت یه لیوان زورش میاد جابجا کنه چطوری راضی شده سه تا گلدون برات بیاره گفت بابام بهش گفته بوده گوش کرده! گفتم کی برات به اون خوبی قلمه زده گفت خودم زدم! هرچی من گفتم یه چیز اینجوری جوابمو میداد. آخرم بهش گفتم چرا یه هفته صبر نکردی خونه خالی میشد میرفتی که دیگه گریه زاری راه انداخت که چرا انقدر دعوام میکنی و من کار بدی نکردم!! تا الانم بالاخره من نفهمیدم با کی اونجا رفته بوده صد حالت مختلف این چند روز ازش پرسیدم جوابمو نداد! همون شبم یکساعت باهاش بحث کردم هی حرفشو عوض کرد با انبرم نمیتونم حرف راست از زیر زبونش بکشم
    نه تهدیدآمیز باهاش حرف زدم نه دستوری ازش خواستم تعریف کنه نه بد نگاهش کردم چون اصلا داشتم رانندگی میکردم نمیتونستم بهش زل بزنم وقتی در این مورد حرف میزدیم... ولی اولا کل مسئله رو انکار کرد بعدم پشت سر هم چاخان گفت آخرم گریه زاری الکی راه انداخت که من دیگه چیزی بهش نگم.

    من دلم میخواد از این جهات آرامش داشته باشم خودش بیاد بهم بگه درست غلط هرکاری که کرده خودش تعریف کنه ولی نمیگه یا من بلد نیستم جوری بپرسم که بگه. این نگفتن هاش مشکلات زیادی برامون ایجاد کرده در حدی که من از دیگران باید بشنوم یه سری چیزارو یا خودم کاراگاه بازی دربیارم و اینکه اینجوری بفهمم هم بیشتر عصبانیم میکنه و آخرم باعث دعوامون میشه.

    سلام
    ای کاش بجای این همه سین جیم بهشون میگفتین:عزیزم چه گلای قشنگی برده بودی خونه.کاش میگفتی بهم تا باهم میبردیم.سنگین نبود اون گلدونا برات؟
    به شخصه به عنوان یک خانم اینجوری بیشتر میپسندم و آمادگی حرف زدنم بیشتر میشه تا یکی به زور بخواد ازم حرف بکشه. هر چقدرم بدون دعوا و در حال رانندگی و سوال معمولی و ....
    طول میکشه یک مدت ولی آخرش درست میشه.

  9. 4 کاربر از پست مفید donya. تشکرکرده اند .

    Amir A (چهارشنبه 23 اسفند 96), deljoo_deltang (چهارشنبه 23 اسفند 96), mercedes62 (جمعه 17 فروردین 97), tavalode arezoo (چهارشنبه 23 اسفند 96)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 مرداد 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1396-11-08
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    1,164
    سطح
    18
    Points: 1,164, Level: 18
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    در مورد خانواده خانمتون من فکر میکنم اصلا نیاز نیست اونا تعیین کنن مراسم چطور و کجا برگزار بشه و اگه خیلی علاقه دارن جلوی فامیل خودی نشون بدن عروسی رو با هزینه ها کلا در دست بگیرن. در این زمینه تنها کسانی که مجاز به تصمیم گیری هستن شما و خانمتون هستید و بقیه فقط در حد نظر دادن و مشاوره اجازه دخالت دارن.
    گاها حواشی به این مراسم اضافه میشه و باعث میشه شبی که قراره بهترین شب زندگی باشه تبدیل به سختترین و خسته کننده ترین شب بشه.

    دلیل دروغ گفتن خانمتون کاملا واضحه. ایشون نمیتونن در چارچوبهای شما قرار بگیرن و البته چارچوبهای شما هم خیلی سفت و سخته و این وسط هردو دارید عذاب میکشید. شما یکم فکر کنید این مسائل چقدر روح و روان شما رو در شبانه روز درگیر خودش میکنه.
    شما میگی میخوام از این جهات آرامش داشته باشم و حرفارو خودش بگه. اما همچین چیزی تا بینهایت میره. هر موضوعی بازگو بشه موضوع جدیدی باز میشه و شما روز به روز در استرس و اضطراب بیشتر فرو میرید. شما دوست دارید ازش حرف بکشید و دنبال اینید که چجوری حرف بکشید من میگم اصلا حرف نکشید.

    تخم بددلی رو از دلتون بیرون بیارید تا بیشتر رشد نکرده.

  11. 4 کاربر از پست مفید reza.m1986 تشکرکرده اند .

    Amir A (چهارشنبه 23 اسفند 96), deljoo_deltang (چهارشنبه 23 اسفند 96), mercedes62 (جمعه 17 فروردین 97), tavalode arezoo (چهارشنبه 23 اسفند 96)

  12. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنون از پاسختون
    منم دوست ندارم حرف بکشم ترجیح میدم خودش بگه. منتها اصلا نمیدونم چطوری رفتار کنم که خودش با ذوق بیاد همه چیزو بگه. نمیشه هم که اصلا هیچی از حال و روزش خبر نداشته باشم من میخوام صمیمیت برقرار باشه تو رابطه م. فاصله مون کم بشه استرس خودمم از زندگی مشترک از بین بره نه اینکه از هم بی خبر بشیم و هر روز دورتر.
    فکر میکنم شاید من خوب حرف نمیزنم یا زبان بدنم به نظرش خوب نمیاد که پنهون کاری میکنه یا دروغ میگه. و شاید اگه یه جور دیگه یاد بگیرم ازش سوال کنم اونم انقدر منو نپیچونه
    چرا میگین بددلم؟ بددلی یعنی چی اصلا همون بدبینیه؟ بدبین نیستم بهش اعتماد دارم که میذارم تنها بیرون بره
    راجع به مراسم نظر خودمم همینه فقط مطمئن نبودم کار درستیه یا نه. تشکر

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 مرداد 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1396-11-08
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    1,164
    سطح
    18
    Points: 1,164, Level: 18
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir A نمایش پست ها
    ممنون از پاسختون
    منم دوست ندارم حرف بکشم ترجیح میدم خودش بگه. منتها اصلا نمیدونم چطوری رفتار کنم که خودش با ذوق بیاد همه چیزو بگه. نمیشه هم که اصلا هیچی از حال و روزش خبر نداشته باشم من میخوام صمیمیت برقرار باشه تو رابطه م. فاصله مون کم بشه استرس خودمم از زندگی مشترک از بین بره نه اینکه از هم بی خبر بشیم و هر روز دورتر.
    فکر میکنم شاید من خوب حرف نمیزنم یا زبان بدنم به نظرش خوب نمیاد که پنهون کاری میکنه یا دروغ میگه. و شاید اگه یه جور دیگه یاد بگیرم ازش سوال کنم اونم انقدر منو نپیچونه
    چرا میگین بددلم؟ بددلی یعنی چی اصلا همون بدبینیه؟ بدبین نیستم بهش اعتماد دارم که میذارم تنها بیرون بره
    راجع به مراسم نظر خودمم همینه فقط مطمئن نبودم کار درستیه یا نه. تشکر
    مسلمه این سوال جواب کردنای شما برای ایجاد صمیمت و از حال و روز هم با خبر بودن نیست وگرنه اصلا چه اهمیتی داره اون گلدونا چجوری اونجا برده شدن که شما چند ساعت راجع بهش بحث و جدل کردید و چندین روز فکر شما درگیر این قضیه ست. صادقانه جواب بدید فهمیدن این موضوع چه کمکی به صمیمیت شما میکنه.

    منظورم از بددلی اینه که شما میگید کارگر اونجاست، یعنی فکرای بد میکنید و این نشون میده به خانمتون و البته محیط پیرامون اصلا اعتماد ندارید. عدم اعتماد به محیط پیرامون تا حدی طبیعیه اما مال شما خیلی زیاده از طرفی اگه قراره زندگی مشترک رو آغاز کنید باید اطمینان به خانمتون رو به صددرصد برسونید.

    اگه دوست دارید با خانمتون صمیمی بشید در یک کلام نیازهاشو بشناسید و سعی در برطرف کردن اونا کنید. جمله رو کلی گفتم ولی اگه توضیحات بیشتری نیازه بفرمایید تا دقیق تر بگم

  14. 4 کاربر از پست مفید reza.m1986 تشکرکرده اند .

    Amir A (چهارشنبه 23 اسفند 96), deljoo_deltang (چهارشنبه 23 اسفند 96), mercedes62 (جمعه 17 فروردین 97), آنیتا123 (چهارشنبه 23 اسفند 96)

  15. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم دنیا خانم
    من اصلا اینجوری که شما نوشتین فکرم کار نکرد که بگم. تاحالا اصلا اینجوری فکر نکنم باهاش حرف زده باشم. خیلی خوب گفتین. فکر کنم اینجوری میگفتم خوشش می اومد و مقاومت نمیکرد درست میگین. خیلی آموزنده بود مثالتون. اتفاقا دوست داشتم به خودم میگفت با هم میبردیم. کاش اینجوری میگفتم
    حتما تو اولین موقعیتی که پیش بیاد اینو امتحان میکنم


    ممنون آقا رضا
    من کاملا صادقانه نظرمو میگم. شما که منو نمیشناسین که بخوام به دروغ خودمو جور دیگه ای نشون بدم نفعی برای مسائلم نداره. از نظر من صمیمیت یعنی اینکه خودش بیاد بگه امروز با فلانی فلان جا رفته. خودش تعریف کنه. من اصلا نگفتم سوال جواب کردن های من که تازه باعث دروغ گفتنش هم میشه صمیمیت ایجاد میکنه بینمون. خودم شاکیم از این شرایط و حس میکنم فاصله مونو زیاد میکنه
    ولی بی خبری هم همین نتیجه رو داره. اینکه من هیچی نپرسم اونم هیچی نگه بازم فاصله ایجاد میکنه
    خب حداقل من باید بدونم اون کجا و با کی بوده یا نه؟ این حدم نباشه تو رابطه مون خودشم که نمیاد بگه دیگه هیچی. وقتی خودش نمیگه و ازم فاصله میگیره منم مجبورم به طریق دیگه بخوام به زور و با سوال جواب بفهمم چه خبره. برام هم مهمه گلدونارو با کی برده بود یا از کجا خریده بود یا حتی چه ساعتی اونجا رفته بود.

    به محیط پیرامون درسته اعتماد ندارم و دلم نمیخواد زنم جایی باشه که احتمال سواستفاده و بی احترامی بهش هست. ولی اینکه نمیخوام در یک فضای بسته با چندتا کارگر قرار بگیره که اگه بخوان اذیتش کنن نتونه از خودش دفاع هم بکنه ربطی به بی اعتمادی به خودش نداره که. به خودش کاملا و صد در صد اعتماد دارم


    راجع به نیازهای خانمها هم چرا که نه ممنون میشم توضیح بدین ممکنه نکته هایی باشه که ندونم و یاد بگیرم.

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir A نمایش پست ها
    ممنونم دنیا خانم
    من اصلا اینجوری که شما نوشتین فکرم کار نکرد که بگم. تاحالا اصلا اینجوری فکر نکنم باهاش حرف زده باشم. خیلی خوب گفتین. فکر کنم اینجوری میگفتم خوشش می اومد و مقاومت نمیکرد درست میگین. خیلی آموزنده بود مثالتون. اتفاقا دوست داشتم به خودم میگفت با هم میبردیم. کاش اینجوری میگفتم
    حتما تو اولین موقعیتی که پیش بیاد اینو امتحان میکنم


    ممنون آقا رضا
    من کاملا صادقانه نظرمو میگم. شما که منو نمیشناسین که بخوام به دروغ خودمو جور دیگه ای نشون بدم نفعی برای مسائلم نداره. از نظر من صمیمیت یعنی اینکه خودش بیاد بگه امروز با فلانی فلان جا رفته. خودش تعریف کنه. من اصلا نگفتم سوال جواب کردن های من که تازه باعث دروغ گفتنش هم میشه صمیمیت ایجاد میکنه بینمون. خودم شاکیم از این شرایط و حس میکنم فاصله مونو زیاد میکنه
    ولی بی خبری هم همین نتیجه رو داره. اینکه من هیچی نپرسم اونم هیچی نگه بازم فاصله ایجاد میکنه
    خب حداقل من باید بدونم اون کجا و با کی بوده یا نه؟ این حدم نباشه تو رابطه مون خودشم که نمیاد بگه دیگه هیچی. وقتی خودش نمیگه و ازم فاصله میگیره منم مجبورم به طریق دیگه بخوام به زور و با سوال جواب بفهمم چه خبره. برام هم مهمه گلدونارو با کی برده بود یا از کجا خریده بود یا حتی چه ساعتی اونجا رفته بود.

    به محیط پیرامون درسته اعتماد ندارم و دلم نمیخواد زنم جایی باشه که احتمال سواستفاده و بی احترامی بهش هست. ولی اینکه نمیخوام در یک فضای بسته با چندتا کارگر قرار بگیره که اگه بخوان اذیتش کنن نتونه از خودش دفاع هم بکنه ربطی به بی اعتمادی به خودش نداره که. به خودش کاملا و صد در صد اعتماد دارم


    راجع به نیازهای خانمها هم چرا که نه ممنون میشم توضیح بدین ممکنه نکته هایی باشه که ندونم و یاد بگیرم.
    خواهش میکنم....
    همونطور که شما همسرتون رو دوست دارین ایشونم شما رو خیلی دوست دارن ... فقط تو مهارت های ارتباطی هردو خیلی ضعیف هستین. یکم آقا منشانه تر با مسایل برخورد کنین خیلی بهتره.آرامشتونو حفظ کنین.مثلا اگر اینو بهشون گفتین جواب میدادن خودم تنها رفتم عصبانی نشید.ازش تشکر کنین بخاطر سلیقه اش و بازهم میگفتین اگر به من میگفتی باهات می اومدم برای جابجایی گلدونا اذیت نمیشدی تا دفعه بعد با ترس کمتری باهاتون روبرو بشه. من اصلا از سین جیم خوشم نمیاد و واقعا الکی جواب میدم.ایشونم مثل منن فقط با یک تفاوت که شما خیلی سریعتر از همسر من عصبانی میشید و همه چیز به هم میریزه. بهتون دم نوش های سنبل الطیب و بهارنارنج رو پیشنهاد میدم.تقویت کننده اعصاب و آرامش بخش هستن.انقد ب خودتون استرس وارد نکنید.روند پیری رو خیلی جلو میندازه

  17. 6 کاربر از پست مفید donya. تشکرکرده اند .

    Amir A (پنجشنبه 24 اسفند 96), deljoo_deltang (چهارشنبه 23 اسفند 96), mastanehh (پنجشنبه 24 اسفند 96), mercedes62 (جمعه 17 فروردین 97), paiize (پنجشنبه 24 اسفند 96), یگانه زهرا (جمعه 25 اسفند 96)


 
صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. لطفا راهنماییم کنید
    توسط bita2 در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 31 مرداد 92, 12:17
  2. راهنماییم کنید لطفاً
    توسط roze siah در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 مرداد 92, 10:02
  3. می خوام ارشد حتما حتما قبول شم البته با این شرایط.... لطفا راهنماییم کنید
    توسط sami92 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 تیر 92, 12:07
  4. راهنماییم کنید همسرم را برگردونم
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 73
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 خرداد 92, 00:46
  5. آیا درانتخابم اشتباه کردم یانه؟(لطفا راهنماییم کنین)
    توسط هیلان در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 فروردین 90, 14:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.