به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 8 از 8 نخستنخست 12345678
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 80
  1. #71
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام آقا امیر در مورد اون حس خلایی که دارید من فکر میکنم هر چه به همسرتون از نظر عاطفی نزدیکتر بشید و نیازها و احساسات همدیگه رو بیشتر درک کنید اون حس خلا از بین میره و خیلی خوبه که شما خودتون همونطور که مشخصه دارید برای این موضوع تلاش میکنید و برنامه دارید چون با اطلاعاتی که شما از خانمتون دادید فکر نمیکنم خیلی به این مورد فکر کنه و بیشتر درگیر هیجانات عروسی و مسایل روزمره هست اما شما میتونید با درایت زندگیتون رو در مسیری بندازید که درگیری و تنش کمتری داشته باشه و بیشتر بر پایه اعتماد و محبت بنا بشه چون این ماههای اول زندگی خیلی مهمه و شالوده و مسیر زندگی رو مشخص میکنه و اگه خدایی نکرده این دیوار کج چیده بشه بعدها تخریب و بازسازیش خیلی سختتر خواهد بود نمیدونم تونستم منظورم برسونم یا نه اما خوب به نظرم این اوایل زندگی مشترک خیلی مهمه و تعیین کننده بقیه راهه
    در مورد مشکل شب عروسی اگه بشه مثلا اون شب یه اتاق توی هتل بگیرید و خودتون به اقوام بگید اینجوری راحتترید شاید بد نباشه اما اگه خیلی این رسومات برای اقوام مهمه شاید راهکار خودتون بهتر باشه اینجوری کسی چیزی نمیفهمه و موضوع تموم میشه

  2. کاربر روبرو از پست مفید آرام 10 تشکرکرده است .

    Amir A (چهارشنبه 22 فروردین 97)

  3. #72
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آذر 97 [ 13:03]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    5,540
    سطح
    47
    Points: 5,540, Level: 47
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 92 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقا امیر سلام
    درمورد مسئله ای که مطرح کردین اصلا لازم نیس به این رسم تن بدین. ماهم دقیقا همین رسمو داشتیم و به شدت هم سفت و سخت بوداما همسر من قبل عروسی قاطعانه جلوی همه وایساد و گفت هیچ کس حق نداره تو شخصیترین مورد زندگی ما دخالت کنه، ببینید این رسمای غلط تا جایی که بهش عمل بشه پایدار میمونه پس ماها باید جلوشو بگیریم.
    هیچ نیازی به دروغ نیست این شمایید که به عنوان مرد میتونید این رسم غلط رو حداقل درمورد خودتون اجرا نکنید.
    من همیشه این کار همسرم به عنوان یه خاطره خوب یادم میمونه بااینکه ما تا بعد عروسی رابطه نداشتیم اما اینکه همسرم اینجوری حمایتم کرد واقعا برام ارزشمنده.
    بهترین کار اینه شب عروسی هتل بگیرید یاحداقل جایی برید که تنها باشید. خود عروسی به اندازه کافی استرس داره حتی اگه خانمتون باکره هم بود واقعا آدم خجالت میکشه همه منتظر دستمال باشن من خودم عزا گرفته بودم که باچه رویی بعدش بیام توجمع،اما همسرم خیلی راحت بیان کرد به هیچ عنوان زیر بار نمیره و دستمال نشون نمیده.
    اگرم نتونستین و مجبور شدین زیر بار برین پیشنهاد صبا جان خوبه. اینکه بخواین راه خودتونو برین به نظر من قشنگ نیست و دامن زدن به این رسمه.عروسیتونم تبریک میگم خوشبخت باشید

  4. 3 کاربر از پست مفید arah تشکرکرده اند .

    Amir A (چهارشنبه 22 فروردین 97), tavalode arezoo (سه شنبه 21 فروردین 97), صبا_2009 (چهارشنبه 22 فروردین 97)

  5. #73
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 خرداد 97 [ 12:33]
    تاریخ عضویت
    1393-6-04
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    2,889
    سطح
    32
    Points: 2,889, Level: 32
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3

    تشکرشده 17 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام من هم با arah موافقم ما هم اين رسم رو داشتيم اما حدود 15 سال پيش كه خواهرم ازدواج كرد حاضر نشد اين رسمو اجرا كنه و بهتره بدونيد ديگه اين رسم تو خانواده به كل قطع شد و دعاش موند براي خواهرم .
    بالاخره بايد يك نفر شروع كننده قطع يك رسم غلط باشه چه بهتر كه شما باشيد و بقيه شما رو دعا كنند
    موفق و پيروز باشيد

  6. 2 کاربر از پست مفید taranom-na تشکرکرده اند .

    Amir A (چهارشنبه 22 فروردین 97), صبا_2009 (چهارشنبه 22 فروردین 97)

  7. #74
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم بابت تبریکات و آرزوی خوشبختی. امیدوارم همگی دوستان چه مجرد چه متاهل احساس خوشبختی بکنن و بسیار هم ممنونم که به من مشورت میدین خیلی از مطالبی که گفتین به ذهن من نمیرسید و برام کاملا جدید بود.

    صبا خانم دید شما مثبته و من اینجوری فکر نکرده بودم ممکنه الان به من احساس نزدیکی بیشتری بکنه منتها چون تنها نمیشیم زیاد نمیتونم این مسئله رو متوجه بشم. حرفاتون باعث شد احساس بدم نسبت به حضور اون زن تو آرایشگاه کمتر بشه ممنونم.
    خب چرا از من حس امنیت نمیگیره؟ من شاید گاهی وقتا عصبانی بشم بترسونمش ولی در برابر دیگران همیشه ازش دفاع کردم باید پیش من احساس امنیت داشته باشه نه دیگران.
    اتفاقا دقیقا خودش منو مقایسه میکنه با این دوستش. میگه اونم مثل تو قلبش مهربونه نباید از روی زندگیش قضاوتش کنی! انگار کاملا من و اون زنو در یک سطح و جایگاه میبینه فقط من نقش پدر دارم براش اون خانم نقش مادر!
    نمیدونم چطوری غیرمستقیم ازش بخوام از اون خانم حرف بزنه فعلا که البته نمیخوام اصلا اسمشم میاد حالم یه جوری میشه. سخته فکر کنی رقیب عشقیت یه زنه و بهش هم باختی.


    ممنونم خانم پاییزه
    من نمیتونم الگوی زنم باشم چون تز فکریمون متفاوته. من فکر میکنم زندگی یعنی کار و پول دراوردن خانمم فکر میکنه زندگی یعنی تفریح و خوش گذرونی و نهایتا خرید کردن. گاهی بهم میگه من اهل حال نیستم خب نمیاد منو که قبول نداره الگوی رفتاری خودش بکنه. منم بخوام شبیه اون رفتار کنم که ازم پندی رو قبول کنه دیگه خودم تاثیر گرفتم ازش جای اینکه تاثیرگذار باشم و اون میشه الگوی من جای اینکه من باشم. همین الانم بهم گفته دو هفته اصلا سیگار نکش و من با اینکه برام واقعا سخته و تابحال همچین کاری نکردم قبول کردم. من کار سختی که اون ازم میخواد حاضرم انجام بدم ولی برعکسش نه به زبون خوش پند و تاثیری نمیگیره ازم.

    من بهش گفتم ببین زن پسر عموم چه زن مطیعیه رو حرف شوهرش حرف نمیزنه این چند روز که اینجان ازش یکم یاد بگیر. فردا شبش دیدم نشسته بغل گوش اون زن یه سره داره پچ پچ میکنه بهش میگم چی در گوشش میگفتی میگه مسائل زنانه بود! اگه چیز بدی بهش یاد داده باشه فردا اون دوتا تو زندگی به مشکل بخورن میان یقه منو میگیرن که جلوی زنتو نگرفتی. خودش الان یه پا استاد شده به شیطون درس میده دیگه از کسی پند و نصیحت نمیگیره.

    دوستشم ده سال ازش بزرگتره آره اگه همسن و سالش بود شاید میشد یه جوری به خانمم بگم برو نصیحتش کن البته فکر نمیکنم اینجور آدم ها پند پذیر باشن چون این خانم از سر نیاز مالی همچین کاری نمیکنه خودش آرایشگاه داره. فقط خدا میتونه همچین آدم هایی رو به راه درست هدایت کنه.
    خانم پاییزه یکی از دوستان چند وقت پیش به من گفتن برم تاپیک های شما و چند نفر دیگه رو مطالعه کنم چندتا از تاپیک هاتونو خوندم ولی نه همه رو. متوجه شدم گویا شما هم دوستی داشتین که همسرتون باهاش مخالف بوده جسارتا میخواستم بدونم اون خانم رو به خاطر همسرتون از زندگی حذف کردین یا خیر و اگر حذف کردین چی باعث شد راضی شدین اینکارو بکنید؟


    ممنونم خانم آرام از تذکری که راجع به اهمیت ابتدای زندگی دادین. نمیدونستم ماه های اول انقدر اهمیت داره کار سخت شد. من برعکس فکر میکردم اشکالی نداره اول ها اگه مشکلی بود بعدا کم کم با هم سازگار میشیم. ولی اینجوری که میگین خیلی افتضاحه که من نتونستم به اون سطح از نزدیکی و صمیمیت با زنم برسم و احتمال زیادی هم میدم که بعد ماه عسل درگیری و اختلافات زیادی برامون پیش بیاد. اگه خود ماه عسل مشکلی پیش نیاد تازه. من واقعا هم خیلی علاقه دارم هم احساس نیاز میکنم که از نظر عاطفی بهم نزدیک بشه ولی نمیدونم چطوری دیگه هرکاری به فکرم میرسیده و اینجا هم راهنمایی گرفتم امتحان کردم نیاز دارم زنم هم نیازها و نگرانی های منو درک کنه و یکم بخاطر من چیزهایی که اعصاب منو بهم میریزه مراعات کنه ولی شاید چون من نمیتونم خیلی احساساتی حرف بزنم ناراحتی منو درک نمیکنه. نمیدونم واقعا. ولی بده اگه همین اوضاع فعلی قراره شالوده و آینده زندگی مشترکم باشه.
    من به بهبود اوضاع در آینده امید بسته بودم. به اینکه مثلا بچه دار بشیم و بهم نزدیک تر بشیم.

    - - - Updated - - -

    تشکر بسیار خانم گیسو کمند گرامی از پاسخگویی شما.
    با توجه به نقل قولی که کردین یعنی چون من گفتم قلب ندارم میفرمایید خودم رو دوست ندارم؟ من میگم قلب و احساس چندانی ندارم چون خودم رو با دیگران مقایسه میکنم. مثلا ده سال پیش تو کارگاه یه آدم بیشعوری آچار سه نظام رو روی دستگاه تراش خاموش گذاشته بود رفته بود. نفر بعدی که دستگاه رو روشن کرد آچار از روی دستگاه تراش پرت شد و با شتاب زیاد مستقیم خورد وسط سر یه بنده خدایی و درجا مرد. صحنه چندشناکی بود که توضیح نمیدم ولی همه حالشون بد شده بود یکی میزد تو سر خودش یکی گریه میکرد یکی بالا میاورد من تنها کسی بودم اونجا حس خاصی نداشتم و میخواستم برگردم سر کارم. اونقدر بی تفاوت بودم که منو فرستادن خبرشو به خانواده ش بدم. فقط وقتی زن و دختربچه شو دیدم حالم منقلب شد و احساس کردم سخت ترین کار روی زمینو باید انجام بدم. منظورم اینه که خودم متوجه هستم احساساتم کمتر از دیگرانه و دیرتر از آدم های نرمال هم احساساتی میشم. این مسئله رو پذیرفتم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها

    سوال ، امیرخان فقط و فقط برای شخص خودتون چه کارهایی انجام میدید ?

    چقدر و چگونه مراقب خودتون هستید ?
    ( مراقب خودتون یعنی شخص خودتون ، و نه روابطتون ، نه همسرتون ، نه شرکتتون )
    منم مثل بقیه آدم ها زندگی میکنم خوابم معمولا یکم کمتره که عادت دارم و اذیتم نمیکنه غذام ولی مثل بقیه ست یه موقع که حرفه ای بوکس کار میکردم برای حجم آوردن روزی هفت هشت وعده غذا میخوردم الان ولی مثل بقیه چهار پنج وعده میخورم. هنوز گاهی ورزش میکنم ولی تفریحیه دیگه. از کارتون خیلی بدم میاد خب ولی سالی سه چهار تا فیلم سینمایی اکشن و تخیلی خوب میبینم. عید امسال برای اولین بار یه سریال هم دیدم. البته نصفه مونده هنوز. خب خیلی وقت نمیکنم ولی منم از تفریح کردن یا بازی کردن لذت میبرم. صندلی داغ شما اینجا برای من تفریح بود با اینکه از خوابم باید میزدم ولی اگه خانم پاییزه گریه شون نگرفته بود میگفتم بهم خوش گذشت.
    عاشق یادگیری هستم و برای حرفه م خودمو به روز نگه میدارم برای دیگران ممکنه یه کارایی مثل یادگیری عذاب آور باشه برای من یادگیری چیزی که تخصص فن خودمه لذت بخشه.
    اخبار ماشین هارو خیلی دنبال میکنم چون عاشق ماشینم. این کاریه که تنهایی و کاملا برای دل خودم انجام میدم.
    راجع به مراقبت هم من زیاد به سلامتی و امنیت و آرامش فکر نمیکنم نه اینکه اینا مهم نباشن مهم هستن ولی چیزهای خیلی مهمتری برام وجود داره. پول که باشه اینا هم خودشون میان. به خورد و خوراک و بهداشت و سر و وضعم میرسم ولی مثلا مریض بشم نمیرم دکتر مگه اینکه به حال اغما بیفتم دیگران منو ببرن با پای خودم نمیرم. هیچ وقتم دنبال امنیت و آرامش خودم نبودم فکر میکنم رسالت هرکسی تو زندگی مشخصه و رسالت منم هیچ وقت این نبوده دنبال رفاه و آرامش خودم باشم. برای آرامش و امنیت و سلامتی کسانی که دوستشون دارم حاضرم جونم رو هم بدم و فکر میکنم هدف اصلی زندگی من این تعریف شده که تامین کننده باشم نه مصرف کننده.

    راجع به خونه مجردی هم خودم میدونستم دارم کار بدی انجام میدم و نمیخواستم اونجا مکان خوش گذرونیم بشه میخواستم فقط اگه عصبانی شدم و نمیتونستم خشممو کنترل کنم برم اونجا فقط برای خواب. میخواستم کیسه بوکسم ببرم یه جورایی تفریح محسوب میشد که دیگه خونه رو پس دادم.
    هرچند الان با توجه به اینکه میبینم دو روز طول میکشه تا من عصبانیت شدیدم به میزان قابل قبولی کنترل بشه اونم به کمک دوستان اینجا حس میکنم یه جایی واقعا نیاز دارم بتونم از اتفاقات بد پیشگیری کنم ولی بازم یه جایی برای خوش گذرونی رو خیانت کارانه میدونم. نهایتا عصبانیتم حل نشه باید برم پیش برادرم بمونم. بحث این نبود که تفریح دوست ندارم یا خودمو دوست ندارم بحث این بود که پناهگاه مخفیانه رو عدم صداقت و یه جورایی نامردی میدونستم و خودمو لایق جایزه و خوش گذرونی در اون شرایط نمیدونستم. قبلا اینجا گفته بودم که هر قانونی برای اطرافیانم دارم چندبرابر سخت ترشو برای خودمم دارم.

    - - - Updated - - -


    راجع به اون مسئله هم ممنونم بابت پیشنهادات و نظراتتون
    من هم با این رسم ها مخالفم و به نظرم دوره این کارا سر اومده دیگه ولی از اونجایی که ید طولایی دارم در ناراحت کردن خانمها نمیخوام زن های فامیلم رو هم ناراحت کنم. وگرنه روشو دارم برم بگم به شما ربطی نداره.
    از دروغ و فریب هم بدم میاد و نشانه ضعف میدونم. نمیدونم بتونم در عمل واقعا دستمال الکی نشون بدم یا نه. بگم سیکل زنانه یا خسته ایم و اینا هم ممکنه شک برانگیز بشه براشون زن ها داستان پراکنی میکنن این مواقع. نمیخوام پشت سر زنم حرف دربیارن.

    من فامیلامو سالی یه بارم شاید نبینم اون موقع که کمک نیاز داشتم هیچ کدومشون نبودن پول میخواستم تنها بودم برای بچه بزرگ کردن تنها بودم برای خواستگاری رفتن تنها بودم الان که دیگه نیازی بهشون ندارم هرکدومشون میخوان نقش مادرو برام بازی کنن و اصرار هم دارن که بالاخره یکیشونو جایگزین مادرم در این مراسم بدونم همشون آدم های خوب و مهربونی هستن ولی میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. منم دیگه تو این سن نه نیاز به مادر دارم نه پدر. برای عقدم هم نیومده بودن انتظاری از کسی نداشتم خب هرکسی زندگی خودشو داره ولی دیگه دخالت توی این مسائل خصوصی هم نباید داشته باشن. بهرحال نمیتونم هم وقتی منزل من ساکن هستن رسم مهمون نوازی رو بذارم کنار یا بگم بزن و بکوب راه نندازین و ساکت باشین دور از ادبه. اگر مهمون من نبودن یعنی روستای خودمون بودیم میشد مستقیم بگم برین خونه هاتون همچین کاری نمیکنیم ولی وقتی مهمون هستن نمیشه جلوشونو گرفت بهرحال شب منزل من هستن و میخوان بزن و برقص راه بندازن. بهترین کار فکر کنم همونه که بهشون بگم میخوایم دو نفری تنها باشیم و خودمون بریم هتل. خانمم هم لابه لای حرفاش گفت آخر شب فضای عاشقانه میخواد که البته هنوز نمیدونم منظورش دقیقا چیه ولی فکر کنم شلوغی خونه در تضاد با فضای عاشقانه باشه. میتونم هتل اتاق بگیرم سفارش بدم آخر شب گل و شمع بچینن تا برسیم. تو خونه نمیشه با این همه آدم سورپرایزش کنم از این چیزا خوشش میاد یه بار هتل شیراز اینکارو کردم تا چند هفته هرجا میرفتیم برای همه تعریف میکرد و خوشحالش کرده بود گل خیلی دوست داره.
    ایده هتل فکر کنم هم به چشم دیگران بی احترامی نیاد و ناراحتشون نکنه هم خانمم رو خوشحال کنه. بخوان الگوبرداری هم کنن و اون رسمو بذارن کنار جایگزین خوبیه.

  8. 2 کاربر از پست مفید Amir A تشکرکرده اند .

    arah (چهارشنبه 22 فروردین 97), آرام 10 (چهارشنبه 22 فروردین 97)

  9. #75
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام آقا امیر من فکر میکنم منظورمو خوب نرسوندم اصلا نمیخواستم باعث استرس شما بشم ببینید منظور من این بود که از اول شما رابطه رو مدیریت کنید و بهش سمت و سو بدید مطمعنا اوایل زندگی عشق و هیجانات بیشتر هست اما هنوز وابستگی نیست بیشتر دلبستگی هست هر چه زندگی مشترک پیش میره وابستگی بیشتر میشه ... خاطرات مشترک بیشتر میشه اون هیجانات اولیه فروکش میکنه بیشتر جداییها در سالهای ابتدایی زندگی اتفاق میافته اما بعد از چند سال زندگی مشترک و وقتی که پایه های زندگی محکم شد و بچه ای هم وارد زندگی شد تنشها به مراتب کمتر هست اوایل زندگی چون هنوز دو طرف از نیازها و احساسات هم شناخت کاملی ندارند ممکنه تنشها و درگیریها بیشتر باشه اما اگه یکی از طرفین با درایت مدیریت کنه و اجازه نده زندگی مشترک به بیراهه بره به نظر من اون زندگی به سمت خوشبختی میره دیگه بعد از چند سال وقتی به عقب برگردین و نگاه کنین جز خاطرات خوب و فداکاری چیزی دیده نمیشه اون وقت همسرتون هم با تجربه تر و مسوولیت پذیر تر شده و قدر گذشتها و فداکاریهای شما رو میدونه اما اگه خدایی نکرده از اول به خاطر مسایل گذر و کوچیک زندگی به تنش کشیده بشه بعدها هم عقده میشه و نمیشه زمان رو به عقب برد و درستش کرد شما الان ابتدای زندگی هستید و زمان در دست شماست میتونید از ابتدا زندگی خوبی بسازید که همه آرزوشو داشته باشند البته این غیرممکنه که هیچ دعوا و تنشی پیش نیاد اما میشه کنترلش کرد مخصوصا در مورد شما که عشق و علاقه دوطرفه وجود داره و همین عشق باعث میشه خیلی جاها گذشت کرد امیدوارم خوشبخت بشید

  10. کاربر روبرو از پست مفید آرام 10 تشکرکرده است .

    Amir A (چهارشنبه 22 فروردین 97)

  11. #76
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آذر 97 [ 13:03]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    5,540
    سطح
    47
    Points: 5,540, Level: 47
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 92 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقا امیر
    تبریک میگم بهتون از نظر من شما یه مرد واقعی هستین، تلاشاتون واقعا ستودنیه.
    اول درمورد مسئله شب عروسی مطلبی رو بگم اگه ایده هتل رو با کاری که گفتین اجرا کنید عالیه، به چند دلیل یکی اینکه اونشب خانم شما داره از خونواده جدا میشه قطعا وقتی بخواد بین همه فامیل شما باشه واسش سخته حسی که خودم شب عروسی داشتم بهتره جایی دور از شلوغی باشین و فقط شما رو به عنوان تکیه گاهش ببینه، اونشب هرچقد گریه کرد (چون احتمالش زیاده)عصبانی نشید فقط بغلش کنید و بهش بگید همیشه حمایتش میکنید و بامحبت برخورد کنید، فضای هتل رو بگید آماده کنن و اگه چندتا یادداشت عاشقانه که نشون بده همیشه حمایتش میکنید باخط خودتون باشه عالیه. دلیل دوم همون بحث رسم و رسومه اینجوری ازین رسم راحت میشین! عروسی خودم دقیقا یک سال پیش بود واگه بدونید چقد حتی خونواده خود من رو دستمال اصرار داشتن باورتون نمیشه که مااینکارو نکردیم!
    درمورد دوستش خود منم یه دوست خیلییییی خوب داشتم 7سال باهاش دوست بودم و واقعا هیچ مشکلی نداشت بعداز ازدواج بدون گفته همسرم واقعا رابطه کمتر شد در حالی که تو دوران عقد و نامزدی رابطم باهاش بیشتر شده بود اوایل همسرم خیلی بهش حسادت میکرد الانم واقعا حسادت شدید داره حتی مستقیم میگه ازش بدم میاد وقتی اینجوری میگفت من بیشتر جذب دوستم میشدم چون به هرحال یه جاهایی هست که آدم نمیتونه باهمسرش درد دل کنه چون یه مرد ممکنه آدمو درک نکنه.
    منو همسرمم تنش های زیادی باهم داشتیم خیلی جاها منم بهش میگفتم بی احساس و سنگ تا کم کم انتظاراتمو بهش گفتم مثلا همینکه گریه میکردم عصبانی میشد میگفتم من دلم میخواد اون لحظه بغلم کنی الان خدارو شکر بعداز یه سال داریم باهم همسو میشیم و به تبعش هرچی به همسرم نزدیکتر شدم و بیشتر حس کردم درکم میکنه از دوستم دورتر شدم آخرشم خود دوستم رابطشو باهام قطع کرد، درسته دوستی منافاتی با ازدواج نداره و هرکس نیاز داره دوستایی داشته باشه اما خب گاهی داشتن آرامش تو زندگی نیازمند یه سری تغییرات و از خودگذشتگی هاس که اگه نتیجه مثبت باشه هیچ احساس بدی هم وجود نداره.
    به خانمتون زمان بدید زندگی مشترک خواه ناخواه آدمو بزرگ و صبورتر میکنه خود من بااینکه همسرمو خیلی دوست دارم اوایل گاهی پشیمون میشدم واز همسرم میترسیدم چون اونم خیلی عصبانی بود به مرور با نرمی و لطافت خودم تونستم آرومش کنم و الان خداروشکر عشقمون از قبل هم بیشتر و محکمتر شده مطمئن باشید شما هم میتونید.

  12. 2 کاربر از پست مفید arah تشکرکرده اند .

    Amir A (چهارشنبه 22 فروردین 97), tavalode arezoo (چهارشنبه 22 فروردین 97)

  13. #77
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم خانم آرام از توضیحاتتون الان متوجه شدم. حواسمو جمع میکنم واسه چیزهای بیخودی بحثمون نشه. متشکرم از راهنماییتون.


    نقل قول نوشته اصلی توسط arah نمایش پست ها
    اگه چندتا یادداشت عاشقانه که نشون بده همیشه حمایتش میکنید باخط خودتون باشه عالیه.

    میشه یه چندتا جمله خوب بگید من زیاد تو حرف عاشقانه زدن و بیان احساسات خوب نیستم. ایده کارت خیلی خوبه هتلو رزرو کردم گل و شمع هم سفارش دادم. از این کارت های نوشته شده خوب نیستن؟


    بعد گریه دیگه برای چی بکنه؟ میشه کاری کرد پیشگیری کنم گریه نکنه؟ گریه مدیریتش سخته

  14. #78
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,446 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    آقاامیر
    من دقیقا متوجه نشدم مشکل دوست خانمتون چی هستش؟مشکلش اخلاقیه واقعا؟یابه قول خودتون اونویه رقیب عشقی حساب میکنید؟
    توی روابط دوستانه سن وسال مهم نیست اونی که بیشترمعتقده به اخلاق ورفتارخوبِ خودش خواه ناخواه بااعتمادبه نفسی که داره میتونه تاثیربزاره روی طرف مقابل،حالا من میگم چه بهتر که خانم شمااین اعتمادبه نفس واین درستی وغلط بودن رو به مرورازشماواززندگی مشترک به دست بیاره تابتونه روی دوستش هم تاثیر بزاره.

    یه مورددیگه که نوشتید به خانمتون گفتید زن پسرعموم خوبه وفلان...اگه همسرمن منوباخانم دیگه ای مقایسه کنه واین روبه روم بیاره اصلا نمیدونم که ته ماجراچی میشه.قاطی میکنم بدجور.چه معنی میده شوهرمن بخوادحتی توی ذهنش منوبایه خانم دیگه مقایسه کنه!!!هرزن ومردی ویژگی های خاص خودشون رودارن توی زندگی مشترک

    واماراجع به دوستم
    دوست من هیچ گونه مشکلی نداشت حتی پاک ترازخودم بود.شوهرم فقط به خاطرعلاقه شدیدمن به ایشون واینکه نمیتونست تحمل کنه که من واون چقدرصمیمی هستیم به اجباروادارم کرد رابطه امو باهاش قطع کنم.اولش خیلی باهاش بحث کردم میخواستم ازروی منطق بپذیره اما هیچ منطقی نداشت که اشتباه کردم نباید باهاش بحث میکردم مطمئنم اگه باراول که گفته بودیامن یااون مقاومت نمیکردم وکمی سیاست به خرج میدادم ومیگقتم عزیزم فقط تو بعدش خیلی راحت میتونستم باهاش درارتباط باشم.فقط باید خیال شوهرمو راحت میکردن که بلدنبودم.اینوبعدامتوجه شدم.
    دوستموگذاشتم کناربه اجبار.چندین باربه خاطردعوای شدیدمیکردیم اماخب من گاهی که دلم تنگ میشد یواشکی باهاش تلفنی صحبت میکردم.
    تقریبا تاسه سال اینجوربودم وخیلی اذیت شدم چون تنها دوستی بود که داشتم.دوستی که ازابتدایی تادانشگاه کنارهم بودیم مثل دوتاخواهر.من عاشقشم.توی تمام اون مدت فقط من بودم که سراغ اونومیگرفتم دوستم اصلا اقدامی نمیکردچون حساسیت همسرم رومیدونست راجع به خودش.
    خلاصه اینکه تقریبا دوسال به طورکامل باهاش قطع ارتباط کردم حتی شماره تماسی هم ازش نداشتم.که خیلی اذیت شدم.بالاخره وقتی بچه ام یه دنیااومد یه شب ازشوهرم که باهم بیرون بودیم خواستم که منوببره درخونشون سوپرایزش کنم بابچه ام.که رفتیم وفهمیدم ازدواج کرده خلاصه دوباره باهاش ارتباط گرفتم واینباردیگه همسرم حساس نبود.چون خیالش راحت شده بوددیگه.تاالان.امادیگه اون رابطه گرم وصمیمی چندسال پیش بینمون نیست بااینکه هنوزم عاشقانه دوستش دارم.

    ایناروگفتم که بدونید اگر بخوای به زور وادارش کنی که اونو کناربزاره هیچوقت ازذهنش بیرون نمیره وروزبه روز بیشتربه اون نزدیکترش میکنی.امااگه اجازه بدید که همچنان باهاش درارتباط باشه(البته گفتم که نمیدونم مشکلش چیه)بعدازیکی دوسال زندگی مشترک خودبهخود خودشون رابطه شون سردمیشه.
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  15. 3 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Amir A (پنجشنبه 23 فروردین 97), tavalode arezoo (چهارشنبه 22 فروردین 97), صبا_2009 (چهارشنبه 22 فروردین 97)

  16. #79
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    خانم پاییزه جوابتون رو اینجا نوشتم براتون چون این تاپیک یکم پر شده:
    http://www.hamdardi.net/showthread.p...758#post443758

  17. #80
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام

    این تاپیک از ظرفیت مجاز عبور کرده

    لذا قفل میشود

    آقا امیر ،،،در تاپیک جدیدی که ایجاد کردید ،،،خلاصه ای از پیشرفت هایی که در مسیر این تاپیک راهنمایی گرفتید ،بگذارید ،،،،همراه با لینک این تاپیک .

    چون کاربرانی که قصد راهنمایی دارنند ( در تاپیک جدیدتون ) مسیر و پیشرفت این تاپیک را بدونند .


    متشکرم


    در پناه حضرت دوست .


    ویرایش توسط باغبان : پنجشنبه 23 فروردین 97 در ساعت 12:16

  18. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    صبا_2009 (پنجشنبه 23 فروردین 97)


 
صفحه 8 از 8 نخستنخست 12345678

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. لطفا راهنماییم کنید
    توسط bita2 در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 31 مرداد 92, 12:17
  2. راهنماییم کنید لطفاً
    توسط roze siah در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 مرداد 92, 10:02
  3. می خوام ارشد حتما حتما قبول شم البته با این شرایط.... لطفا راهنماییم کنید
    توسط sami92 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 تیر 92, 12:07
  4. راهنماییم کنید همسرم را برگردونم
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 73
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 خرداد 92, 00:46
  5. آیا درانتخابم اشتباه کردم یانه؟(لطفا راهنماییم کنین)
    توسط هیلان در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 فروردین 90, 14:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.