به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 80
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir A نمایش پست ها
    ممنونم دنیا خانم
    من اصلا اینجوری که شما نوشتین فکرم کار نکرد که بگم. تاحالا اصلا اینجوری فکر نکنم باهاش حرف زده باشم. خیلی خوب گفتین. فکر کنم اینجوری میگفتم خوشش می اومد و مقاومت نمیکرد درست میگین. خیلی آموزنده بود مثالتون. اتفاقا دوست داشتم به خودم میگفت با هم میبردیم. کاش اینجوری میگفتم
    حتما تو اولین موقعیتی که پیش بیاد اینو امتحان میکنم


    ممنون آقا رضا
    من کاملا صادقانه نظرمو میگم. شما که منو نمیشناسین که بخوام به دروغ خودمو جور دیگه ای نشون بدم نفعی برای مسائلم نداره. از نظر من صمیمیت یعنی اینکه خودش بیاد بگه امروز با فلانی فلان جا رفته. خودش تعریف کنه. من اصلا نگفتم سوال جواب کردن های من که تازه باعث دروغ گفتنش هم میشه صمیمیت ایجاد میکنه بینمون. خودم شاکیم از این شرایط و حس میکنم فاصله مونو زیاد میکنه
    ولی بی خبری هم همین نتیجه رو داره. اینکه من هیچی نپرسم اونم هیچی نگه بازم فاصله ایجاد میکنه
    خب حداقل من باید بدونم اون کجا و با کی بوده یا نه؟ این حدم نباشه تو رابطه مون خودشم که نمیاد بگه دیگه هیچی. وقتی خودش نمیگه و ازم فاصله میگیره منم مجبورم به طریق دیگه بخوام به زور و با سوال جواب بفهمم چه خبره. برام هم مهمه گلدونارو با کی برده بود یا از کجا خریده بود یا حتی چه ساعتی اونجا رفته بود.

    به محیط پیرامون درسته اعتماد ندارم و دلم نمیخواد زنم جایی باشه که احتمال سواستفاده و بی احترامی بهش هست. ولی اینکه نمیخوام در یک فضای بسته با چندتا کارگر قرار بگیره که اگه بخوان اذیتش کنن نتونه از خودش دفاع هم بکنه ربطی به بی اعتمادی به خودش نداره که. به خودش کاملا و صد در صد اعتماد دارم


    راجع به نیازهای خانمها هم چرا که نه ممنون میشم توضیح بدین ممکنه نکته هایی باشه که ندونم و یاد بگیرم.
    خواهش میکنم....
    همونطور که شما همسرتون رو دوست دارین ایشونم شما رو خیلی دوست دارن ... فقط تو مهارت های ارتباطی هردو خیلی ضعیف هستین. یکم آقا منشانه تر با مسایل برخورد کنین خیلی بهتره.آرامشتونو حفظ کنین.مثلا اگر اینو بهشون گفتین جواب میدادن خودم تنها رفتم عصبانی نشید.ازش تشکر کنین بخاطر سلیقه اش و بازهم میگفتین اگر به من میگفتی باهات می اومدم برای جابجایی گلدونا اذیت نمیشدی تا دفعه بعد با ترس کمتری باهاتون روبرو بشه. من اصلا از سین جیم خوشم نمیاد و واقعا الکی جواب میدم.ایشونم مثل منن فقط با یک تفاوت که شما خیلی سریعتر از همسر من عصبانی میشید و همه چیز به هم میریزه. بهتون دم نوش های سنبل الطیب و بهارنارنج رو پیشنهاد میدم.تقویت کننده اعصاب و آرامش بخش هستن.انقد ب خودتون استرس وارد نکنید.روند پیری رو خیلی جلو میندازه

  2. 6 کاربر از پست مفید donya. تشکرکرده اند .

    Amir A (پنجشنبه 24 اسفند 96), deljoo_deltang (چهارشنبه 23 اسفند 96), mastanehh (پنجشنبه 24 اسفند 96), mercedes62 (جمعه 17 فروردین 97), paiize (پنجشنبه 24 اسفند 96), یگانه زهرا (جمعه 25 اسفند 96)

  3. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    با سلام
    دوستان واقعا به نکات بسیار کلیدی اشاره کردن (ای کاش کلید Like بود) و البته شما هر بار که مثالی از روابطتون با همسرتون می زنید نکته های زیادی آشکار میشه. به نظرم نکاتی که دوستان اشاره کردند رو برای خودتون یادداشت کنید و روی دیوار کنار تختتون یا روی گاز یا هر جایی که کسی جز خودتون نبینه اما شما هر روز ببینید بزنید تا ملکه ذهنتون بشه.

    فقط یک نکته ، زن و شوهر از هر نوع شخصیتی، مدت زمانی طول می کشه که نسبت به هم شناخت کامل پیدا کنند و این شناخت کمک زیادی در استفاده از مهارت های ارتباطی خواهد کرد که با مشکلات کمتری در آینده روبرو خواهید شد. اما تا اون زمان لازمه که با صبوری و بزرگ منشی (گذشت) سعی کنید که پایه های زندگیتون رو درست بنا کنید و خاطرات شیرینی رو در ذهن همسرتون شکل بدید .
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  4. 3 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    Amir A (پنجشنبه 24 اسفند 96), mastanehh (پنجشنبه 24 اسفند 96), paiize (پنجشنبه 24 اسفند 96)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 مرداد 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1396-11-08
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    1,164
    سطح
    18
    Points: 1,164, Level: 18
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir A نمایش پست ها
    ممنونم دنیا خانم
    من اصلا اینجوری که شما نوشتین فکرم کار نکرد که بگم. تاحالا اصلا اینجوری فکر نکنم باهاش حرف زده باشم. خیلی خوب گفتین. فکر کنم اینجوری میگفتم خوشش می اومد و مقاومت نمیکرد درست میگین. خیلی آموزنده بود مثالتون. اتفاقا دوست داشتم به خودم میگفت با هم میبردیم. کاش اینجوری میگفتم
    حتما تو اولین موقعیتی که پیش بیاد اینو امتحان میکنم


    ممنون آقا رضا
    من کاملا صادقانه نظرمو میگم. شما که منو نمیشناسین که بخوام به دروغ خودمو جور دیگه ای نشون بدم نفعی برای مسائلم نداره. از نظر من صمیمیت یعنی اینکه خودش بیاد بگه امروز با فلانی فلان جا رفته. خودش تعریف کنه. من اصلا نگفتم سوال جواب کردن های من که تازه باعث دروغ گفتنش هم میشه صمیمیت ایجاد میکنه بینمون. خودم شاکیم از این شرایط و حس میکنم فاصله مونو زیاد میکنه
    ولی بی خبری هم همین نتیجه رو داره. اینکه من هیچی نپرسم اونم هیچی نگه بازم فاصله ایجاد میکنه
    خب حداقل من باید بدونم اون کجا و با کی بوده یا نه؟ این حدم نباشه تو رابطه مون خودشم که نمیاد بگه دیگه هیچی. وقتی خودش نمیگه و ازم فاصله میگیره منم مجبورم به طریق دیگه بخوام به زور و با سوال جواب بفهمم چه خبره. برام هم مهمه گلدونارو با کی برده بود یا از کجا خریده بود یا حتی چه ساعتی اونجا رفته بود.

    به محیط پیرامون درسته اعتماد ندارم و دلم نمیخواد زنم جایی باشه که احتمال سواستفاده و بی احترامی بهش هست. ولی اینکه نمیخوام در یک فضای بسته با چندتا کارگر قرار بگیره که اگه بخوان اذیتش کنن نتونه از خودش دفاع هم بکنه ربطی به بی اعتمادی به خودش نداره که. به خودش کاملا و صد در صد اعتماد دارم


    راجع به نیازهای خانمها هم چرا که نه ممنون میشم توضیح بدین ممکنه نکته هایی باشه که ندونم و یاد بگیرم.
    خودتون دارید میگید برام مهمه بدونم کجاست و با کی رفته و . . . اینا برای صمیمیت نیست. شما میخواید به خودتون آرامش بدید و مطمئن بشید همسرتون کاملا در کنترل شماست. شما حتی از اینکه با دوستاش هم رفته و با کارگرا عکس گرفته هم شاکی شدید و کتکشم زدید و حتی میخواستید از پنجره پرتش کنید بیرون! در حالی که بهش گفته بودید تنها نره. و الان هم داستان گلدون و کود! مطمئنا این سوال و جوابها برای ایجاد صمیمیت نیست و برای آرامش خود شماست که خیالتون از همه نظر راحت باشه.

    اگه میخواید با خانمتون صمیمی بشید:

    اول: شخصیتشو بپذیرید و باهاش کنار بیاید، تغییرات شخصیتی آدمها پس از رسیدن به دوره ی جوانی به سختی صورت می پذیره و تغییرات هم اندکه و اگه بخواید تغییرات بزرگی ایجاد کنید بعد از گذشت زمان طرف دوباره به شخصیت اولش برمیگرده (این شعر رو باید عمیقا قبول کنید که میگه هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش)

    دوم: من در مورد خود شما هم شدیدا مخالف تغییرات بزرگ هستم و مطمئنم زمان شما رو هم مجددا به شکل اولیه تون برمیگردونه، یک بار هم بهتون گفتم علت پرخاشگری و عصبی بودن شما دور شدن از خود واقعی شماست، شما باید راهی برای تخلیه خشمتون پیدا کنید (مثلا ورزشهای رزمی) و تنها روی مهارتهاتون عاطفیتون کار کنید و به دنبال تغییرات بزرگ در این سن نباشید.

    سوم: شما و همسرتون دو دنیا و دیدگاه دارید که بخشهای متفاوت و بخشهای مشترکی داره، سعی کنید زیاد در بخشهای متفاوت دنیای هم وارد نشید و بیشتر در بخشهای مشترک سیر کنید. مثال میزنم شما از خواننده x و y خوشتون میاد و از z بدتون میاد، خانمتون به y و z علاقه داره و از x بدش میاد. هیچوقت در زمانهای مشترکی که باهم دارید سراغ x یا z نرید. این یه مثاله که قابل تعمیم به هزاران چیز دیگه میشه.

    چهارم: خطوط قرمز رو برای هم تعیین کنید و در موردش خیلی جدی باشید، البته در مورد خطوط قرمز شرایط رو در نظر بگیرید و تا حد ممکن انعطاف به خرج بدید. مثالی که میزنم در مورد خانم آرایشگر مطلقه ای هست که گفتید علاقه ای ندارید همسرتون باهاش رفت و آمد کنه. این بشه خط قرمز شما و به خانمتون اجازه ندید به هیچ بهانه ای ازش عبور کنه.

    پنجم: روح خودتون رو کمی پرورش بدید، بهتره بگم ظرفیت خودتونو بالاتر ببرید. قرار نیست آدم از هر چیزی عصبانی بشه و بخواد با فحش، کتک و فریاد عصبانیتشو تخلیه کنه و طرف رو تنبیه کنه. بهتره از روشهای دیگه هم استفاده کنید. مثال میزنم فرض کنید یکی تو رانندگی با لایی کشیدن، چراغ دادن و بوق زدن میخواد عبور کنه و این شما رو آزار میده، تو یه حالت شما سعی می کنید با دست گذاشتن رو بوق،فحش دادن و فریاد زدن اون راننده رو تنبیه کنید، تو حالت دیگه میتونید خیلی راحت با راه ندادن بهش اونو عصبانی و تنبیه کنید و از این کارتون لذت هم ببرید، تو یه حالت دیگه با یه نگاه و سر تکون دادن میتونید اونو شرمنده کنید. پس سعی کنید وقتی کسی کاری می کنه که شمارو عصبانی می کنه و هیچ منطقی هم تو وجودش نیست به جای تخلیه خشم به نحوی خشم رو به خودش منتقل کنید و از عذاب دادنش لذت ببرید. (البته منطقی ترین راهکار اینه شما عصبانیتتون رو فرو ببرید و جو رو کلا آروم کنید که با شناختی که از شما دارم غیرممکنه)

    ششم: نیازهای خانمتون رو بشناسید و با براورده کردن اونا خارج از توقع خانمتون اونو خوشحال کنید. چه بهتر که بتونید اونو سوپرایز کنید. مثلا گفتید خانمتون به گل و گلدون علاقه منده. بدون اینکه بهش بگید ببریدش یه گلخونه و چند ساعتی از وقتشو به خرید گلدون، چیدن، گلکاری در حیاط و . . .مشغول کنید. خانمتون عاشق خرید فلان چیزه. بدون گفتن ببریدش جلوی فروشگاه و بهش بگید بریم فلان چیز رو برات بخرم. با همکاری هم خونه رو تمیز و مرتب کنید. با هم آشپزی کنید. با هم فیلم ببینید. دهها کار میتونید انجام بدید که من با عدم شناخت شما و خانمتون نمی تونم مثال های دقیق بزنم.

  6. 4 کاربر از پست مفید reza.m1986 تشکرکرده اند .

    Amir A (پنجشنبه 24 اسفند 96), mercedes62 (جمعه 17 فروردین 97), paiize (پنجشنبه 24 اسفند 96), tavalode arezoo (پنجشنبه 24 اسفند 96)

  7. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    تشکر خانم تولد آرزو
    راستش من خودم اینجوری حس نکرده بودم که سین جیم میکنم. میگفتم سوال میکنم اونم باید جواب بده دیگه. ولی دیروز اینجوری بهم گفتین اینجا و یکم به مکالمه هامون عمیق تر فکر کردم شاید زیادی سوال جواب میکنم.
    نمیفهمیدم اصلا چرا گفت منو دعوا کردی وقتی یه اخم هم از من ندید. خیلی وقت ها به من میگه دعوا نکن در حالی که من تو دعوا نیستم باهاش. فکر میکنم غیر از لحن و زبان بدن و اینا حرف زدنم هم فحشم ندم خوشایندش نیست و برداشت های دیگه میکنه.
    سر چیزهای کوچیکم قاطی میکنم درست متوجه شدین. یکم گلوش درد گرفته بود براش دارو گرفته بودم هرکاریش میکردم نمیخورد میگفت نمیتونم قرص قورت بدم دردم میاد!! منم آخر بشقاب و لیوان و شربت سینه و هرچی دم دستم بود زدم تو دیوار شکستم و نزدیک بود خودشم بزنم. بعدا گفت مریض میشم هرچی گفتم میخوام فقط نازمو بکشی و عصبانی نشی! مسئله مهمی نبود و با یکم شیر و نشاسته حل شد ولی اون لحظه خیلی عصبانیم کرد. نمیدونم چرا گاهی سر چیزهای کوچیک یا حتی بیخودی هم جوش میارم
    احتمالا همینطوره که میگین یه جایی به نظرش خیلی گیر دادم دیگه تصمیم گرفته بهم نگه مسائلو. نمیدونم چطوری دوباره برش گردونم به حالت قبل. اعتمادش از بین رفته.


    ممنونم دنیا خانم از توصیه های خوبتون
    بله متاسفانه ما هر دو در این زمینه ها ضعیف هستیم. نه من بلدم خیلی مهربون و احساسی رفتار کنم نه اون بلده به من احترام بذاره و حرفمو گوش کنه.
    وقتی میگه تنها رفتم و منم میدونم که داره دروغ میگه چطوری ازش تشکر کنم؟ من خیلی جلوی خودمو گرفتم چون ماه پیش سر این مسئله اذیتش کردم دوباره شبیه اون اتفاق رخ نده. ولی دیگه وقتی دروغ میگه نمیتونم تشکر هم بکنم
    آقا منشانه رو خیلی خوب گفتین. اینجوری با خودم تکرار کنم شانش بیشتریه تا اینکه این مدت هی به خودم تو موقعیت ها میگفتم لطیف رفتار کن و بعد خودم حالم بهم میخورد از اینکه بخوام لطیف ظریف باشم. موفق هم نبودم اصلا هرچی خواستم لطیف بشم.
    بابت معرفی دمنوش ها هم ممنون تهیه میکنم حتما.
    از این جمله های خوب بازم داشتین لطفا بگین. مثلا تو شرایط عادی بخوام اینجوری حرف بزنم که خوشش بیاد و خودش از اول شروع کنه تعریف کنه چی کار کرده چطوری شروع کنم؟ بخوام بپرسم امروز چی کار کردی.


    تشکر خانم دلجو من نکته هارو به صورت فلش کارت مینویسم و اونایی که میخوام تو برخوردم باهاش رعایت یا امتحان کنم رو میزنم به آفتابگیر ماشین که فراموشم نشه.


    تشکر آقا رضا
    من که از اول خودمم گفتم میخوام از این جهات آرامش داشته باشم. بحث صمیمیت رو از این جهت میگم که اگر فاصله بین ما کم بشه اون خودش میاد مسائلو تعریف میکنه هم دعوا و به تبع اون فاصله بیشتری ایجاد نمیشه هم من آرامش دارم. برای آرامش خودشم خوبه. چقدر باید فسفر بسوزونه تا اون دروغای خنده دارو به من بگه در حالی که از اول میتونه بیاد همه چیزو راحت و صادقانه بگه.
    منظورم از اینکه گفتم زدمش تو دیوار کتک زدن نبود! من هلش دادم رفت خورد تو دیوار. قصد زدن و حالت کتک زدن هم نداشت. این مدت چون خیلی اعصابم از هر طرف تحت فشار بود و خیلیم میخواستم کنترل کنم با وجود عصبانیت شدید نزنمش زیاد پیش اومد هلش میدادم از جلوی دستم بره می افتاد یا میخورد جایی. ولی انقدر سخت و عذاب آور بود و نمیتونستم کنترل کنم که کارهای خطرناک دیگه هم میزد به سرم الان دو هفته ست اوضاع بهتر شده یه سری مشکلات اطرافم حل شده دیگه این اتفاقای فیزیکی نمی افته خود کمتر دیدن خانواده شم کمک کننده بود به اعصابم. یه مسئله ای هم که بود این مدت خونه خیلی تنها بودیم برادرم نبود دیگه و هم اون خیلی جیغ و داد و گریه زاری راه انداخت هم من خیلی میخواستم عصبانیتمو فیزیکی خالی کنم. وقتی یکی دیگه تو خونه هست جفتمون بیشتر مراعات میکنیم مشکل جدی تر وقتیه که تنها میشیم تو ماشین تو خونه حتی نصفه شب تو پارک تنها باشیم هرجایی که فقط خودمون دوتا باشیم. برای همینم میترسم از زندگی مشترک باهاش و عجله داشتم تا قبل عروسی هرجوری شده اوضاعو درست کنم.
    دلم میخواست میتونستم صد و هشتاد درجه اعصابمو تغییر بدم. ولی حرف شما به نظرم درسته. هر دفعه این مدت خواستم خیلی همه چیزمو تغییر بدم مثل فنری که به زور جمعش کردن با کوچکترین مسئله با رفتار تهاجمی تری به شکل اولم برگشتم و همه چیزو سخت ترم کردم.
    اتفاقا ما این مسئله موسیقی رو هم رعایت میکنیم. من کنار خانمم رپ گوش نمیدم اون پیش من سنتی گوش نمیده. مراعات خیلی از تفاوت هامونو میکنیم و بازم اینجوریه.
    در مورد خطوط قرمز هم من جدی هستم ولی وقتی رعایت نمیکنه نمیتونم دارش بزنم که. پرونده اون خانم آرایشگر رو مثلا گوش نکرد خودم آخر بستم.
    غیر از کتک و فحش و داد هم تنبیه های دیگه هم انجام میدم. مثلا متوجه شدم که خانمها از بی توجهی خیلی اذیت میشن و خانم من حتی شاید چندبرابر. ولی هنوز نتونستم بی توجهی رو موقع عصبانیت جایگزین داد و فحش و اینا بکنم.
    فروخوردن خشم هم برخلاف اون چیزی که معمولا مردم فکر میکنن خیلی کار مضری هست منم تازه این مطلب رو از ویس های دکتر هلاکویی متوجه شدم. حتی باعث مرگ میتونه بشه. بهترین راهش همون تخلیه از راه های دیگه ست. قبلا کیک بوکس کار میکردم بعد عروسی تو فکرش هستم دوباره برم.
    مورد ششمی هم که گفتین که فراوون از این کارا میکنم. هم با کادو زیاد سورپرایزش میکنم هم گل و گلدون خودم براش میخرم هم میبرمش گلفروشی و گلخونه هم خرید زیاد میریم و میذارم هرچی میخواد بگیره. آشپزی هم با هم میکنیم. بازی هم با هم میکنیم ورق و تخته نرد زیاد بازی میکنیم. اگه واقعا همینا کافی بوده و باید صمیمیت ایجاد میکرده که من اینارو انجام دادم همیشه پس چرا با من احساس صمیمیت نمیکنه و پنهون کاری میکنه

  8. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 مرداد 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1396-11-08
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    1,164
    سطح
    18
    Points: 1,164, Level: 18
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بسیار عالیه که شما مورد ششم رو رعایت میکنید و باور کنید تنها دلیلی که تا امروز شما رو کنار هم نگه داشته رعایت این موارد از طرف شماست.
    بی تعارف میگم شما تعدادی خصوصیات بد از نظر یه خانم دارید که به تنهایی میتونه برای فروپاشی یه زندگی کافی باشه. بخصوص برخورد فیزیکی، شما حتی اگه دست یه خانم رو محکم بکشید یه نوع برخورد فیزیکی محسوب میشه چه برسه به هل دادن.

    خشم رو میشه فرو برد و به چیز دیگه ای تبدیلش کرد. در مورد رانندگی براتون مثال زدم. کافیه همیشه کمی به عواقب هرچیزی فکر کنید تا قبل از خشمگین شدن اونو فرو ببرید. مثلا کشته شدن روح الله داداشی سر همین رانندگی بود یا اون فیلمی که اخیرا منتشر شد و یه موتور سوار یه نفر رو جلوی زنش با چاقو زد. اینا عواقب رو به خوبی نشون میده و فکر کردن به این عواقب میتونه جلوی خشمگین شدن و درگیر شدن شما رو بگیره.

    پس نتیجه حرفها این شد. شما میخواید با همسرتون صمیمی بشید تا بیاد همه چیز رو تعریف کنه و شما ارامش بگیرید و خیالتون بابت کارهاش راحت بشه. پس باید برای صمیمی شدن تلاش کنید نه اینکه به زور حرف بکشید تا باعث ناراحتیش بشه و از شما دورش کنه.

    همون کارهای مورد ششم رو انجام بدید و یکم بهش آزادی بدید و یه مدت به حال خودش بذاریدش. همه چیز درست میشه. موسیقی یه مثال بود زدم سعی کنید در تمام امور همچین چیزی رو رعایت کنید.

  9. کاربر روبرو از پست مفید reza.m1986 تشکرکرده است .

    Amir A (جمعه 25 اسفند 96)

  10. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir A نمایش پست ها
    تشکر خانم تولد آرزو
    راستش من خودم اینجوری حس نکرده بودم که سین جیم میکنم. میگفتم سوال میکنم اونم باید جواب بده دیگه. ولی دیروز اینجوری بهم گفتین اینجا و یکم به مکالمه هامون عمیق تر فکر کردم شاید زیادی سوال جواب میکنم.
    نمیفهمیدم اصلا چرا گفت منو دعوا کردی وقتی یه اخم هم از من ندید. خیلی وقت ها به من میگه دعوا نکن در حالی که من تو دعوا نیستم باهاش. فکر میکنم غیر از لحن و زبان بدن و اینا حرف زدنم هم فحشم ندم خوشایندش نیست و برداشت های دیگه میکنه.
    سر چیزهای کوچیکم قاطی میکنم درست متوجه شدین. یکم گلوش درد گرفته بود براش دارو گرفته بودم هرکاریش میکردم نمیخورد میگفت نمیتونم قرص قورت بدم دردم میاد!! منم آخر بشقاب و لیوان و شربت سینه و هرچی دم دستم بود زدم تو دیوار شکستم و نزدیک بود خودشم بزنم. بعدا گفت مریض میشم هرچی گفتم میخوام فقط نازمو بکشی و عصبانی نشی! مسئله مهمی نبود و با یکم شیر و نشاسته حل شد ولی اون لحظه خیلی عصبانیم کرد. نمیدونم چرا گاهی سر چیزهای کوچیک یا حتی بیخودی هم جوش میارم
    احتمالا همینطوره که میگین یه جایی به نظرش خیلی گیر دادم دیگه تصمیم گرفته بهم نگه مسائلو. نمیدونم چطوری دوباره برش گردونم به حالت قبل. اعتمادش از بین رفته.


    ممنونم دنیا خانم از توصیه های خوبتون
    بله متاسفانه ما هر دو در این زمینه ها ضعیف هستیم. نه من بلدم خیلی مهربون و احساسی رفتار کنم نه اون بلده به من احترام بذاره و حرفمو گوش کنه.
    وقتی میگه تنها رفتم و منم میدونم که داره دروغ میگه چطوری ازش تشکر کنم؟ من خیلی جلوی خودمو گرفتم چون ماه پیش سر این مسئله اذیتش کردم دوباره شبیه اون اتفاق رخ نده. ولی دیگه وقتی دروغ میگه نمیتونم تشکر هم بکنم
    آقا منشانه رو خیلی خوب گفتین. اینجوری با خودم تکرار کنم شانش بیشتریه تا اینکه این مدت هی به خودم تو موقعیت ها میگفتم لطیف رفتار کن و بعد خودم حالم بهم میخورد از اینکه بخوام لطیف ظریف باشم. موفق هم نبودم اصلا هرچی خواستم لطیف بشم.
    بابت معرفی دمنوش ها هم ممنون تهیه میکنم حتما.
    از این جمله های خوب بازم داشتین لطفا بگین. مثلا تو شرایط عادی بخوام اینجوری حرف بزنم که خوشش بیاد و خودش از اول شروع کنه تعریف کنه چی کار کرده چطوری شروع کنم؟ بخوام بپرسم امروز چی کار کردی.


    تشکر خانم دلجو من نکته هارو به صورت فلش کارت مینویسم و اونایی که میخوام تو برخوردم باهاش رعایت یا امتحان کنم رو میزنم به آفتابگیر ماشین که فراموشم نشه.


    تشکر آقا رضا
    من که از اول خودمم گفتم میخوام از این جهات آرامش داشته باشم. بحث صمیمیت رو از این جهت میگم که اگر فاصله بین ما کم بشه اون خودش میاد مسائلو تعریف میکنه هم دعوا و به تبع اون فاصله بیشتری ایجاد نمیشه هم من آرامش دارم. برای آرامش خودشم خوبه. چقدر باید فسفر بسوزونه تا اون دروغای خنده دارو به من بگه در حالی که از اول میتونه بیاد همه چیزو راحت و صادقانه بگه.
    منظورم از اینکه گفتم زدمش تو دیوار کتک زدن نبود! من هلش دادم رفت خورد تو دیوار. قصد زدن و حالت کتک زدن هم نداشت. این مدت چون خیلی اعصابم از هر طرف تحت فشار بود و خیلیم میخواستم کنترل کنم با وجود عصبانیت شدید نزنمش زیاد پیش اومد هلش میدادم از جلوی دستم بره می افتاد یا میخورد جایی. ولی انقدر سخت و عذاب آور بود و نمیتونستم کنترل کنم که کارهای خطرناک دیگه هم میزد به سرم الان دو هفته ست اوضاع بهتر شده یه سری مشکلات اطرافم حل شده دیگه این اتفاقای فیزیکی نمی افته خود کمتر دیدن خانواده شم کمک کننده بود به اعصابم. یه مسئله ای هم که بود این مدت خونه خیلی تنها بودیم برادرم نبود دیگه و هم اون خیلی جیغ و داد و گریه زاری راه انداخت هم من خیلی میخواستم عصبانیتمو فیزیکی خالی کنم. وقتی یکی دیگه تو خونه هست جفتمون بیشتر مراعات میکنیم مشکل جدی تر وقتیه که تنها میشیم تو ماشین تو خونه حتی نصفه شب تو پارک تنها باشیم هرجایی که فقط خودمون دوتا باشیم. برای همینم میترسم از زندگی مشترک باهاش و عجله داشتم تا قبل عروسی هرجوری شده اوضاعو درست کنم.
    دلم میخواست میتونستم صد و هشتاد درجه اعصابمو تغییر بدم. ولی حرف شما به نظرم درسته. هر دفعه این مدت خواستم خیلی همه چیزمو تغییر بدم مثل فنری که به زور جمعش کردن با کوچکترین مسئله با رفتار تهاجمی تری به شکل اولم برگشتم و همه چیزو سخت ترم کردم.
    اتفاقا ما این مسئله موسیقی رو هم رعایت میکنیم. من کنار خانمم رپ گوش نمیدم اون پیش من سنتی گوش نمیده. مراعات خیلی از تفاوت هامونو میکنیم و بازم اینجوریه.
    در مورد خطوط قرمز هم من جدی هستم ولی وقتی رعایت نمیکنه نمیتونم دارش بزنم که. پرونده اون خانم آرایشگر رو مثلا گوش نکرد خودم آخر بستم.
    غیر از کتک و فحش و داد هم تنبیه های دیگه هم انجام میدم. مثلا متوجه شدم که خانمها از بی توجهی خیلی اذیت میشن و خانم من حتی شاید چندبرابر. ولی هنوز نتونستم بی توجهی رو موقع عصبانیت جایگزین داد و فحش و اینا بکنم.
    فروخوردن خشم هم برخلاف اون چیزی که معمولا مردم فکر میکنن خیلی کار مضری هست منم تازه این مطلب رو از ویس های دکتر هلاکویی متوجه شدم. حتی باعث مرگ میتونه بشه. بهترین راهش همون تخلیه از راه های دیگه ست. قبلا کیک بوکس کار میکردم بعد عروسی تو فکرش هستم دوباره برم.
    مورد ششمی هم که گفتین که فراوون از این کارا میکنم. هم با کادو زیاد سورپرایزش میکنم هم گل و گلدون خودم براش میخرم هم میبرمش گلفروشی و گلخونه هم خرید زیاد میریم و میذارم هرچی میخواد بگیره. آشپزی هم با هم میکنیم. بازی هم با هم میکنیم ورق و تخته نرد زیاد بازی میکنیم. اگه واقعا همینا کافی بوده و باید صمیمیت ایجاد میکرده که من اینارو انجام دادم همیشه پس چرا با من احساس صمیمیت نمیکنه و پنهون کاری میکنه
    خب موقعیت ها متفاوته.مثلا دیروز میگید که چندروز پیش رفته خونه و باقی مسائل... باید اول به نکته خوب مسئله توجه کنین.مثلا خب رفته خونه...در وهله اول داغ میکنین من انقدر بهش میگم بازم بلند شده اومده اینجا. خب رفته خونه چیکار کرده گلدون برده.خب والا با این وصفی که شما از خودتون دارین منم بودم از ترس دعوا نمی گفتم ولی نمیبردمم گلدون تو خونه.حالا برده شده این گلدونا. نکته مثبت و پیدا کنین و از همون شروع کنین.... خب حالا مرسی که گلدونای قشنگی بردی... هم میفهمه راه گریزی نداره و شما به خودش ربط دادین قضیه رو.هم یهو ته دلش خالی نمیشه که الان امیر شروع میکنه دوباره.هم میبینه قضیه سوالی نیست که تو بردی؟ کارتو بوده؟ و .... بعدش که بگین مثلا کاش به منم میگفتی کمکت میکردم.گلدونا سنگین نبودن برات؟
    میفهمه الان دارین فقط به خودش و کار مثلا مثبتی که کرده فکر میکنین.شاید طول بکشه این مسیر ولی واقعا جواب میده.با هر کسی از درخودش باید وارد شد. راستی اگر بگه تنها رفته یعنی دروغ یا راست؟ اگر بگه تنها بوده که به نظر من راسته نه دروغ... خب اگر راست بگه برای چی دیگه ناراحت بشین؟مگر نمیخواستین راست بگه؟خب وقتی گفته فقط به راست بودن حرفش فکر کنین نه اینکه تنها رفته... تا یک مسئله حل نشه نمیشه بقیه مسایلو حل کنین.
    شما سر مسائل کوچیک واقعا عصبانیت شدیدی دارین.مثلا برای دارو خب اون موقع نمیتونسته بخوره حالا یکم پیازداغشو زیاد کرده شما نازشو بکشین به سلامتی زدین هرچی کاسه کوزه بوده شکستین. خب همونجا براش میداشتین رو میز میگفتی اگر چیزی لازم داشتی بهم بگو.انقدر نپیچین تو دست و پاش که آخر خودتون از اینکه به حرفتون گوش نمیده شاکی بشین.قرار نیست هر چی شما میخواین همون بشه...
    در ضمن اگر خانواده اش در زندگی آیندتون دخالت نکنن و به حال خودتون بذارنتون.با گذشت زمان و صبوری هر دو طرف مسئله حل میشه به مرور.چون اونجا میبینین که فقط هم رو دارین و اونجا برای شادی و رضایت طرف مقابل خیلی کارا میکنین... فقط صبور باشید لطفا.زیادم احساسی نبودین خیلی مهم نیست.یک زن تو زندگیش امنیت میخواد و آرامش.اینا رو بهش بدین به نظرم خیلی نرمتر از الان میشه...

  11. کاربر روبرو از پست مفید donya. تشکرکرده است .

    Amir A (جمعه 25 اسفند 96)

  12. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    1,343
    سطح
    20
    Points: 1,343, Level: 20
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 37 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    به نظر من شما حسن های زیادی برای هم دارید و اینکه یه عده ای میان میگن مثلا تنها دلیلی که شما باهم موندین مثلا اینه یا اونه خیلی حرف اشتباهیه
    مثلا اینکه شما تا این حد همسرتون رو دوست دارید و براتون زیباست چه قدر همین جا دیدیم که مردی ظاهر زنشو دوست نداشته و چشمش دنبال این و اون بوده شما با عشق ازدواج کردید و بعد از این همه وقت هنوزم عاشق همسرتون هستید این برای عده زیادی پیش نمیادو خیلی آقایون یا خانم ها مجبوری صرفا برای اینکه ازدواج کنن ازدواج می کنن بدون عشق
    یا اینکه شما مستقلید و پرتلاش هستید و توان اداره کردن خوب زندگی رو دارید قادرید زندگی خوبی برای همسر و فرزنداتون فراهم کنین این باعث میشه که همسرتون خیلی بهتون تکیه کنه این برای یک خانم چیز کمی نیست که متاسفانه همه می دونیم بین آقایون چه قدر این مسئله کم شده و چه قدر بیشترشون بی عرضه و لوس و وابسته هستن
    شما خانواده ای ندارین که مداخله کنه و زندگیتون رو خراب کنه
    خانمتون هم مشخصه که شما رو خیلی دوست داره من که یه خانمم اینو می فهمم من مطمئنم که شما با یه کم تلاش برای تعادل و هماهنگی باهم خیلی خوشبخت می شید
    یا مثلا اینکه یه عده ای به شما اصرار دارن که لطیف رفتار کنین همسر شما این روحیه شما رو دوست داشته اگر یه آدم لطیف می خواست که شما رو انتخاب نمی کرد من اگر همسرم لطیف رفتار کنه که اصلا حالم بد میشه مرد باید مردونه رفتار کنه یعنی چی لطیف
    از این مردای لطیف که النگوشون میشکنه گریه می کنن ماشالله کم نیستن الان بسه دیگه برامون خیلی ممنون ایشونو لطیف نکنین لطفا

    البته کنترل خشمتون لازمه و اینکه راههای ارتباط بهتر با همسرتون رو پیدا کنین من دلیل حرفام این بود که بگم اینکه یه عده ای اینقدر عشق بین دو نفر را ساده قضاوت می کنن درست نیست اصلا

    بگذریم حالا یه سری صحبت دیگه داشتم شما از اول چه طوری با همسرتون رفتار کردید که عاشقتون شد و همه رو گذاشت کنار و با شما ازدواج کرد سعی کنین همون رفتار رارو به یاد بیارید و همون طوری رفتار کنین و موارد دیگه رو حل کنید

    هیچوقت اینکه راحت خواسته هاتونو به همسرتون بگید رو امتحان کردید اینکه بدون عکس العمل شدید فقط با جمله های مثبت بهش خواسته هاتون رو بگید مثلا بهش بگید برام خیلی عزیزی ولی وقتی صادقی باهام هزار برابر بیشتر برام عزیز میشی
    ویرایش توسط یگانه زهرا : پنجشنبه 24 اسفند 96 در ساعت 16:16

  13. کاربر روبرو از پست مفید یگانه زهرا تشکرکرده است .

    Amir A (جمعه 25 اسفند 96)

  14. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,449 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    359
    Array
    سلام
    امیرخان خانم شما خیلی دوستتون داره اینومطمئن باشید.آدم وقتی بدونه طرف مقابل دوستش داره خیالش جمع ترمیشه وسعی میکنه رفتارهاشواصلاح کنه.
    خانمتون هم مهارتهای ارتباطی اش ضعیفه ومسلما شما سخت ازش میفهمید که هنوزعاشقتونه.اما شک نکنید دوستتون داره وکنارشما داره باهاتون راه میاد باخوب وبد!دقیقا مثل شما که باوجودمشکلاتتون هنوز عاشق هستید.
    آقاامیر به نظرم شماباهرکسی دیگه ای هم که ازدواج میکردید همین مشکلات روداشتید،چون ویزگی اخلاقی شماهمینه.
    اینکه دوستان گفتند به فکرتغییرتوی این سن نباشه روفاکتوربگیرید آدم توی هرزمان ازعمرش وقتی متوجه کاراشتباهش بشه میتونه دیگه انجامش نده مگه اینکه فکرکنه اشتباه نیست.

    آقاامیرمثالهاتون واسم ملموسه!!
    میدونیدخانمتون موقعی که دارورونمیخورد چه فکری میکرد؟؟؟پیش خودش میگفت اَه،چقدرامیرپیله ست مگه من بچه ام که داره بهم میگه اینوبخور.کاش جای این کارها نوازشم میکرد وفقط منوتوی بغلش میگرفت وهیچی نمیگفت سکوت!
    بعدکه همه روریختید میدونید چه احساسی بهش دست داد!پیش خودش میگفت بفرما اینم ازمریض داریش!همه چی اش زوره!الهی من بمیرم که تونخوای ازمن پرستاری کنی!!!
    آقاامیرخانمتون ازتون میترسه که بهتون دروغ میگه.میترسه دادبزنید،میترسه فحش بدید،میترسه کتکش بزنید یاهلش بدید!خدایی نکرده اگه یه بارکه هلش میدی اتفاق بدی واسش بیفته دیگه فقط یه عمرپشیمونیه که فایده ای نداره.
    هم دوستتون داره هم ازتون میترسه.هم دلش میخواد باشی کنارش هم میخوادازت فرارکنه.
    آقاامیرباید دوباره اعتمادش روبه دست بیارید.مچ گیری نکنید.آقاامیر اینهادرست میشه شک نکنید باگذشت زمان حساسیت شما نسبت به خانمتون کمترمیشه وخانمتون هم عاقلانه تررفتارمیکنه اما اینومیخوام بهتون بگم که نمیدونیدچه استرسی به خانمتون واردمیکنید وحتی خودتون.نمیدونید بالین کارها چقدرازعمرتون روکه قراره کنارهم باشید کمترمیکنید.حیف این روزها که اینجوری بگذره.آقاامیر استرس به مرورزمان شادابی ونشاط روازرابطه تون میگیره.پس خواهش میکنم زودتربه اعصابتون مسلط بشید.وقدراین باهم بودن روبدونید.
    مطلب زیرروازاینترنت درآوردم.به نظرم شما کلامتون ازاینجورچیزها دوره بخونید تامتوجه بشید وقتی میگم بازبون خوب یعنی چی؟
    موفق باشی

    )خانم : خواستگاران زیادی داشتم ! آقا: پس من آدم خوشبختی هستم که تورو به چنگ آوردم ! ۲)خانم :
    خسته شدم از بس تواین خونه کار کردم آقا : فدای اون دستای ظریف و قشنگت که خسته شدن !
    ۳)خانم : دلم گرفت توی این خونه ! آقا : در اولین فرصت رودوشم سوارت می کنم تو آسمونا می
    گردونمت تا دل قشنگت واشه ! ۴) خانم : توخیلی زبون بازی ! آقا : آخه زبون ترجمان دله !
    ۵)خانم : من از خانواده ات خوشم نمی یاد! آقا : من که به خانواده ات احترام می ذارم !
    ۶) خانم : توخسیسی! آقا : منظورت اینه که حسابگرم ؟! ۷) خانم : من حوصله ندارم غذا درست کنم
    ! از رستوران بیار! آقا: یعنی من از غذاهای خوشمزه تو محروم بشم ؟ ۸ ) خانم : از قیافه
    ات خوشم نمیاد ! آقا : عوضش تو خیلی خوشگلی ! ۹) خانم : بچه هات منو خیلی خسته کردن
    آقا : بهت حق می دم ! تو خیلی صبوری ! ازت متشکرم ! انشاالله بزرگ می شن جبران می
    کنن! ۱۰)خانم : تو منو دوست نداری آقا به اندازه دنیا دوستت دارم ! ۱۱) خانم : من بدبختم که
    با تو ازدواج کردم ! آقا: عوضش من خیلی خوشبختم که با تو ازدواج کردم! ۱۲)خانم : تو خیلی بدی!
    آقا : عوضش تو خیلی خوبی ! ۱۳) خانم : به روت خندیدم پرروشدی ! آقا : فدات بشم !
    اخم نکن ، زشت می شی ! ۱۴) خانم : باهات قهرم ! آقا : قهرت هم مثل مهرت قشنگه
    ! ۱۵) خانم : با من حرف نزن ! آقا : اون وقت دلم از غصه آب می شه !
    ۱۶) خانم : مادرو خواهرت اصلاً منو دوست ندارند ! آقا : مهم اینه که من تو رودوست دارم !
    ۱۷) خانم : من می رم خونه بابام ! آقا : دلت میاد منو تنها بذاری! ۱۸) خانم : من
    اصلاً تو رو نمی خوام ! آقا : من فقط تورو دارم! ۱۹)خانم : می خوام باهات حرف بزنم !
    آقا : سراپا گوشم ! امیدوارم سنگ صبورت باشم ! ۲۰) خانم : بخت من سیاه بود که زن تو
    شدم ! آقا : عوضش بخت با من یار بود که تو روبه من بخشید! ۲۱) خانم : تو خیلی
    زشتی ! آقا : عوضش تو خیلی ناز و قشنگی ! ۲۲) خانم : بهت می گم زشتی ! آقا
    : زیبایی مرد درعقل اونه ! ۲۳) خانم : از ته دل منو دوست نداری ! آقا : هزاربار می
    گم : دوست دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ، …
    ! ۲۴) خانم : تو غیر از من دیگران را هم دوست داری ! آقا : عشق من از ازل
    به نام تو ثبت شده ! باور نمی کنی دلمو بشکاف تا خودت ببینی ! ۲۵) خانم : تو فقط
    از پولت برای من هزینه می کنی ، نه از عشقت ! آقا : دل من اسیر توست ! این
    چه حرفیه می زنی ! ۲۶) خانم : من همینم ! عوض بشو نیستم ! آقا : تو کریستال منی
    ! همین طوری قشنگی ! لازم نیست عوض بشی ! ۲۷) خانم : تو دل منو شکستی ! آقا :
    خدا نکنه ! به خدا قصد بدی نداشتم ! من فدای دل شکسته تو ! ۲۸) خانم : تو به
    من ایمان نداری ! آقا : با همه وجود قبولت دارم ! ۲۹) خانم : تو به من شک داری
    ! آقا : تو پاک ترین گل وجودی ! اما هرزه چشمان کم نیستند ! ۳۰) خانم : تو منو
    درک نمی کنی ! آقا : امیدوارم به کمک خودت بتونم درکت کنم ! ۳۱) خانم : تو تکیه گاه
    خوبی برام نیستی ! آقا : به من اعتماد کن ! امیدوارم شایسته اعتمادت باشم ! ۳۲) خانم : تو
    خیلی سختگیری ! آقا : حق با توست ! مثل این که خیلی زیاده روی کرده ام ! ۳۳)خانم :
    من که برات زیبا نیستم !اینو خودم می دونم ! آقا : تو گل خوشبوی منی ! امیدوارم هیچ وقت
    پژمرده نشی ! ۳۴) خانم : من مثل تو نمی شم ! من همینم که هستم ! آقا : من
    که راضیم ! از این بهتر نمی شه ! خودتو اذیت نکن ! ۳۵) خانم : با من بحث نکن
    ! حوصله ندارم ! آقا : منو ببخش ! مثل این که زیاد حرف زدم ! ۳۶)خانم : تو همش
    از من ایراد می گیری ! آقا : آخه این قدر خوبی که نمی خوام کوچک ترین عیبی داشته باشی
    ! ۳۷) خانم : سر به سرم نگذار! آقا : می خوامت ! دوستت دارم ! ۳۸ ) خانم :
    زبونت نیش داره ! آقا : گازش می گیرم تا دیگه هوس نکنه تو رو آزار بده ! ۳۹) خانم
    : مسخره ام می کنی ؟! آقا : غلط بکنم ! ۴۰) خانم : من طلاق می خوام ! آقا
    : بسیار خوب ! اول با بزرگ ترها و یک مشاور مشورت می کنیم
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  15. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    Amir A (جمعه 25 اسفند 96)

  16. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    تشکر آقا رضا از راهنمایی و صراحت حرفاتون. قبول دارم اینا برخورد فیزیکیه و خانمها هم به خاطر ساختار فیزیکیشون اذیت میشن با همین حد هم.


    تشکر دنیا خانم توصیه های کارآمدی میکنید که مشخصه از خرد و تجربه بسیاره. هر جمله تون یک نکته ست برای خودش
    یک سری از دوستانش هستن که من رابطه باهاشونو قدغن کردم براش و میدونه اگر بگه با اونا رفته جایی کلاهمون میره تو هم. وقتی یه حالت مظلوم به خودش میگیره و میگه تنها رفتم من میفهمم که با کسی رفته که ممنوع شده معاشرت باهاش. کلا دیگه بعد این همه مدت میتونم یه سری مواقع تشخیص بدم داره دروغ میگه از هول کردنشم میفهمم که خطایی کرده و میخواد مخفی کنه باید خودمو بزنم به اون راه که فکر کنم راست میگه
    مسئله همینه که از من اونقدرم نمیترسه که یه کاری که میگمو نکنه البته خیالشم راحته منم از واکنش قهر و جدایی اون شدیدا میترسم ولی اون فقط وقتی عصبانی باشم
    میترسه ازم و حرفمو گوش میده. باقی مواقع اصلا انگار به آینده و اینکه من بفهمم چی میشه فکر هم نمیکنه. من حتی فکر میکنم خیلی مواقع خط قرمزهارو رد میکنه ولی من خبردار نمیشم
    نازشو هم میکشم ولی تو مواقعی که جدیه یا باید یه کاری بکنه صبرم گاهی کم میاره مثلا سر همین جریان اینکه گفت قرص نمیتونم بخورم چون دردم میاد واقعا کفریم کرد چون دیگه مرزهای لوس بودن رو خیلی جابجا کرده بود و منم دیگه اعصابم بعد یه عالمه نازکشی و قربون صدقه نکشید.

    - - - Updated - - -


    ممنونم خانم یگانه زهرا از صحبت های دلگرم کننده تون که من شدیدا با استرس دم عروسی بهشون نیاز دارم
    بله ظاهر خیلی برای پایبندی آقایون مهمه راضی نباشن دنبال ارضاش از راه های دیگه میرن. من از وقتی خانمم رو دیدم هیچ زنی دیگه به چشمم نمیاد فقط خودشو در همه حال کامل و بی نقص میبینم اینو به خودشم بارها گفتم منتها چون با اشیا مثل ماشین و الماس مقایسه ش میکنم زیاد خوشش نمیاد کمتر از جواهرات که میگم ناراحت هم میشه
    مشاورم هم میگه زن من نرمی زیاد از من نمیخواد و همین که بتونم اشکشو درنیارم یا داد نزنم و نزنمش خوبه. منتها خودش هی تو دعواها بهم میگه من قلب و عاطفه ندارم یا وحشیم یا فقط برای رابطه جنسی میخواستمش یا میگه تو ماشینی و قلبت از آهنه برای همین از گریه ی من دلت نمیسوزه از این جور حرفای منفی. منم میگم حتما یه مدل دیگه میخواسته دیگه منو دوست نداره.
    از کجا شما خانمها میفهمین زن من منو دوست داره؟ من خودمم مثل آقا رضا فقط فکر میکنم داره منو تحمل میکنه و بخاطر آبرو یا چون دیگه دختر نیست عروسیو بهم نمیزنه.
    سر اون جریان کتک زدنش به مشاور گفته بود من احساس ندارم من به مشاور گفته بودم بیست ساله گریه نکردم سر مرگ مادرمم گریه نکردم ابراز احساساتم مشکل داره به این معنی نیست که احساس ندارم مشاور اینو به خانمم گفته بود بعدا خانمم به من یه بار گفت اگه تا آخر امروز یک قطره اشک از ته دلت بریزی اشک بدون کمک پیاز و دود منظورش بود گفت اونجوری قبول میکنم دوستم داری منم هرکاری کردم نتونستم اونم گفت پس دوستم نداری! خیلیم احساس بدی نسبت به خودم پیدا کردم سرش
    نمیدونم دقیقا چی کار کردم که منو قبول کرد. همینجوری خودم بودم فقط به من میگفت با بقیه فرق داری فکر کنم برای همین منو انتخاب کرد. دعوا هم با هم نمیکردیم چون توی یه جبهه بودیم و داشتیم تمام مدت با خانواده ش میجنگیدیم و نقشه میکشیدیم. خیلیم میگفت بهش خوش میگذره. منم اون مواقع یا رو سکوی نفتی بودم یا جزیره کار میکردم یا سربازی بودم و... مثل الان وقتم در کنترل خودم نبود و خیلی کم و به سختی همو از نزدیک میدیدیم قدر همو بیشتر میدونستیم.
    جمله مثبت اینجوری که شما گفتین نه بهش نگفتم تاحالا ولی مثلا راجع به دروغ بهش گفتم اگه راستشو بگی هرچی که باشه کاریت ندارم.

    - - - Updated - - -



    ممنونم خانم پاییزه از حرفای خیلی خوبتون
    من با هرکسی دیگه ازدواج میکردم از اینم ممکن بود بدتر بشه. غیر از همون ایل و تبار خودم
    مرسی که از دید خانمم مسئله رو باز کردین و گفتین. چقدر به نظر خانمها توجه و مراقبت بد میاد
    من نوازشش هم کردم کلی قربون صدقه ش رفته بودم بریم دکتر قبول نکرد دارو گرفتم باز نیم ساعت منتشو کشیدم داروهارو بخوره خودشو بیخودی لوس میکرد
    بعد اینکه قاطی کردم ولی خراب کردم بهش گفتم به درک نمیخوری و التماسم کنی دکترم نمیریم و از این حرفا البته همه اینا در حد پنج دقیقه هم نبود و دوباره نازشو کشیدم.
    حق با شماست هل دادن از کتک زدنم بدتره ممکنه اتفاقی بیفته. قوی هم نیست دست بهش میزنی راحت می افته. نمیخوام دیگه اتفاق بیفته اینم
    نمیدونین من خودم چقدر احتیاج دارم از این استرس ها دربیام از اینکه یه حرفو چندبار باید بهش بگم و تازه بازم باید مراقب باشم گوش کنه و اگرم گوش نکرد اعصابمو بتوم کنترل کنم خسته م
    راجع به مثال ها هم دستتون درد نکنه. ولی یعنی زن ها تا این حد زبون بازی و فریب میخوان؟ من تا چیزی واقعا باورم نباشه الکی نمیتونم بگم
    مثلا در جواب دلم گرفت به جای اون جمله فانتزی تخیلی اشکالش چیه بگیم حاضر شو بریم بیرون؟ این که خیلی بهتر و عملی تره تا وعده اولین فرصت گشت و گذار در عالم رویا! من که کارمو دلش بگیره زمین میذارم براش ارزشی نداره فقط جمله های تخیلی احساسی به درد نخور باید بتونم بگم؟
    یا مثلا جواب اینکه من بدبختم زن تو شدم من ازش میپرسم چرا فکر میکنی بدبختی و پیش خودم میگم خب اگه توضیح بده حلش میکنیم
    ضایع نیست مرد بگه دلم از غصه آب میشه؟؟؟؟؟
    یا دلت میاد منو تنها بذاری!؟؟
    یا زن بگه با من بحث نکن حوصله ندارم! مرد هم بگه ببخشید؟؟؟ یه خورده ذلت بار نیست؟
    کلا زن ها یعنی انقدر یه مردو خوار و ذلیل دوست دارن؟ البته جمله های دیگه ای که معنی منفی حرف خانم رو برداشت مثبت میکرد خیلی خوب بود
    من میتونم جمله هاشو مثبت جواب بدم ولی اصلا نمیتونم به دروغ و چاپلوسی حرفی بهش بزنم اونم تعریف و تمجید خیلی دوست داره ولی من تو دهنم نمیاد الکی حرفی بزنم که قلبا بهش ایمان ندارم

  17. کاربر روبرو از پست مفید Amir A تشکرکرده است .

    یگانه زهرا (جمعه 25 اسفند 96)

  18. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    1,343
    سطح
    20
    Points: 1,343, Level: 20
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 37 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همسرتون شما رو واقعا دوست داره امیر آقا
    اینو از مجموعه چیزهایی که می گین میشه فهمید مثلا اون بار که بهش سرد شده بودید گریه می کرد ومی گفت تو دیگه منو دوست نداری یا اون بار که شما رو با کارهاش خندونده بود یا خیلی موارد دیگه من مطمئنم که شمارو خیلی دوست داره زنی که مردی رو دوست نداره این کارارو نمی کنه

    ضمن اینکه من شرایط مشابه همسر شما رو تجربه کردم اون جدی و محکم بودن شما رو دوست داره ولی به همون صورت جدی هم می تونید حرف دلتون رو بهش بگید
    شما وقتی همسرتون ناراحته خیلی غصه می خورید همین به مورد رو اگر همسرتون حس می کرد هیچوقت نمی گفت شما بی احساسید شما یاد گرفتید که غمهاتون رو مخفی کنید حداقل در مورد همسرتون این کارو نکین لازم نیست لطیف باشید ولی همون احساس واقعیتون همونی که فکر می کنید بدون خشم فقط با غمی که درونتونه بهش بگید چند تا جمله براتون از جوری که دوست دارم همسرم بگه و اگر بگه من می پرستمش براتون می گم شما به تناسب خودتون و همسرتون هرطوری که صلاح می دونید خوب باید احتمالا تغییرش بدید

    مثلا وقتی گریه می کنه شما ناراحت می شید می تونید اینو راحت بهش بگید مثلا نمی دونم چی بگم فقط می دونم هیچ چیز به اندازه اشک تو توی زندگی داغونم نمی کنه همین یه جمله و بعدش سکوت کافیه برای اثبات همه چیز
    یا مثلا گاهی بهش بگید هیچ لذتی برام بالاتر از وقتی نیست که شادت می کنم یا شما دوست دارید همسرتون رو خوشبخت کنید همین رو بهش بگید بگید اینکه بتونم یه زندگی خوب و راحت برای تو فراهم کنم بزرگترین انگیزه برای کار کردنمه
    شاید لطیف بودن براتون سخت باشه ولی فکر نکنم اون احساسی که دارید رو اگر سعی کنید با زبون خودتون بگین خیلی سخت باشه مشکل اینه که شما بیان احساس درونتون رو هم نمی کنید و اونو مخفی می کنیدیه سری موارد دیگه هم هست که ممکنه همسرتون رو سرد کنه براتون می نویسم

    هیچوقت توی غم و قهرتون شما شادی نکنین مثلا با دوستاتون برید بیرون یا عکس شاد بزارید این هیچوقت از ذهن و ضمیر آدم پاک نمیشه که اون به خاطر رابطه غمگین بوده ولی طرف مقابل عین خیالش نبوده حتی اگر واقعا هم اینطور نبوده همون وانمود کردنش برای خراب کردن همه یکدلی و احساس طرف مقابل کافیه ( یه بار یادمه این اتفاق براتون افتاده بود)

    مورد دوم اینکه شما (من حدس می زنم از روی تجربه خودم می گم) فکر می کنم زندگی رو مثل یه برد و باخت دائمی می بینید و همیشه دنبال برنده بودن هستید سعی کنید با همسرتون اینطوری نباشید با اون هم دل باشید اونو جزئی از وجود خودتون بدونید اون رو از این قاعده مستثنی کنید این جمله دکتر هلاکویی رو شنیدید که کسی که بخواد زندگی زناشویی رو ببره همه زندگی رو باخته سعی کنید با همسرتون کاملا توی یک تیم باشید اونطوری که گفتید اول ازدواج بودید باهاش یکدل و صاف باشید نخواید کاری کنید که اون هم در مقابل کاری یا عکس العملی داشته باشه صرفا به خاطر هم دلی و دوست داشتنش این کارو انجام بدید.

    مورد سوم هم اینه که هیچوقت برای لجبازی و یا ایجاد حسادت درون همسرتون کاری نکنید که فکر کنه کس دیگه ای رو دوست دارید اینو گاهی دیدم بعضی جاها می گن اگر حس حسادت زن تحریک بشه خوبه اتفاقا زن و مرد در این مورد هیچ فرقی ندارن این فقط یه زن رو متنفر می کنه و دیگه هیچوقت اون اعتماد سابق به وجود نمیاد حتی اگر واقعی نباشه و فقط به قول معروف برای این باشه که زن حسادت کنه و برگرده البته شما فکر می کنم هیچوقت این کارو نکردید ولی کلا گفتم برای بعدها.


    اینم بهتون بگم امیر آقا زن شما به نظر من یه هدیه هست برای شما در جواب همه سختیایی که کشیدین همسرتون زیباست شما ظاهرشو دوست دارید اون عاشق شماست با سلیقه هست خیلی می تونین زندگی قشنگی باهم درست کنین شما جدی و پرتلاش همسرتون ملایم با احساس و باسلیقه این خیلی می تونه برای ساختن زندگی ایده ال باشه احساسشو سرکوب نکنین بهش پرو بال بدین مثلا همین که گلدون برده خونه جدیدتون چه قدر همین کار زیباست معلومه خانم با سلیقه ای دارید چه قدر ذوق داره خونتون قشنگ باشه اگر همین معنیش دوست داشتن زندگیش با شما نیست پس چیه؟ اصلا خود شما گل دوست ندارید؟ حتما دوست دارید فکر می کنم اینقدر گرفتار بودین که هیچوقت فرصت نکردین عمیق به یه گل نگاه کنین و از زیباییش لذت ببرین خانم شما به شما داره کمک می کنه که زیبایهای زندگی رو ببینید باهاش همراه بشید اینقدر سخت نگیرید
    ویرایش توسط یگانه زهرا : جمعه 25 اسفند 96 در ساعت 11:26

  19. کاربر روبرو از پست مفید یگانه زهرا تشکرکرده است .

    Amir A (شنبه 26 اسفند 96)


 
صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. لطفا راهنماییم کنید
    توسط bita2 در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 31 مرداد 92, 12:17
  2. راهنماییم کنید لطفاً
    توسط roze siah در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 مرداد 92, 10:02
  3. می خوام ارشد حتما حتما قبول شم البته با این شرایط.... لطفا راهنماییم کنید
    توسط sami92 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 تیر 92, 12:07
  4. راهنماییم کنید همسرم را برگردونم
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 73
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 خرداد 92, 00:46
  5. آیا درانتخابم اشتباه کردم یانه؟(لطفا راهنماییم کنین)
    توسط هیلان در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 فروردین 90, 14:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.