به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 19 , از مجموع 19
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 دی 01 [ 08:40]
    تاریخ عضویت
    1396-7-02
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    4,472
    سطح
    42
    Points: 4,472, Level: 42
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    36

    تشکرشده 71 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آرزو جان

    من دقیقا شرایط مشابهی داشتم و تو خواستگاری هم با همسرم صحبت کردم. و می خواستم سر همین مسائل حتی به هم بزنم! و خدا را شکر (با مشورت با دو تا مشاور)که این کار را نکردم!!! و الان همسرم خیلی هم عادی است....

    آرزو جان همسر شما از جمله پسرهای بسیار پاک الان جامعه ماست... و علاقه شدید ایشون به شما باعث میشه شما را بسیار زیباتر ببینه. و چون خودش شما را زیبا می بینه فکر می کنه بقیه هم همین نگاه و احساس را دارند. ایشون الان در دوران شیفتگی عشق هستند احتمالا! و صد در صد هم شما عشق اولشونی!

    شما مهمترین کاری که باید بکنی اینه که با پنبه سر ببری! کاری که من کردم.
    و الان با حفظ حجاب اسلامی کار هم می کنم و کاری کردم خود همسرم اصلا خوشحال باشه که من برم سر کار! و خودش مشوقم شد! درحالیکه اوایل به کار کردن خانم ها گارد می گرفت!

    در حقیقت من خیلی هوشمندانه سخنرانی دکتر حبشی (کلید مرد)را با شرایط خودم بومی سازی کردم.جالبه دکتر حبشی مخالف کار کردن زنه.ولی من خیلی فکر کردم و همون کار کردنم را یه کاری کردم بشه مایه حفظ اقتدار شوهرم! یعنی حس تامین کنندگی شوهرم را در حمایت خودم برای رسیدن به علاقه ام برانگیختم و طوری شد شوهرم خودش بهم گفت برم سر کار... و الان هم خیلی حمایتم می کنه و در زمینه علمی هم خیلی تشویقم می کنه برای ادامه تحصیل!

    فقط نباید همسرت را حساس کنی و حرفش را اوایل گوش کن .نذار گارد بگیره.و اگر حالت لجبازی ایجاد کنی روی موضع خودش قطعا محکم تر هم میشه! اما به صورت جنگ نرم و ظریف جلو برو و با پنبه سر ببر!

    من همسرم مخالف روسری رنگی سر کردنم بود. چادر ساده را فقط قبول داشت اما الان نه(نه اینکه رو سری جیغ بپوشم) چادر لبنانی می پوشم در حالیکه اوایل اجازه نمی داد.

    برای مثال ما خواستیم بریم پیاده روی اربعین.گفتم خیلی سختمه بخوام اون همه راه را با چادر ساده راه برم.برام چادر لبنانی می خری؟ گفت باشه فقط تو همین مسیر بپوش... منم گفتم چشم! وقتی برام خرید کلی خوشحالی کردم و ازش واقعا تشکر کردم.تو مسیر گفتم خدا خیرت بده چقدر راحت تر می تونم پیاده روی کنم! ازت ممنونم.

    بعد اومدیم تهران!چند وقت بعدش گفتم اجازه می دی با این چادر برم خونه مامانم سورپرایز بشه. گفت باشه. گفتم وای ممنونم حتما خیلی خوششون میاد...

    چند وقت بعد خواستم برم دانشگاه گفتم مسیر رفت و آمدم سخته...چی کار کنم.کوله پشتیمو اینا را؟خودش گفت چرا چادر لبنانیت را نمی پوشی؟ گفتم وای آقایی تو چقدر خوبی!

    بعد مساوفرت و الان چادر لبنانی(البته طرح صدف که آزاده...) (جالبه همسرم اول ازدواج از من می خواست رو هم بگیرم و می گفت چون خیلی خوشگلی چهره ات زینت محسوب میشه! در حالیکه من فقط از نظر اون این طور بودم و البته این خیلی لذت بخشه برای یه زن!)

    بعد از اینکه نمی تونم مداوم رنگ تیره را تحمل کنم و غیره صحبت کردم. البته من با رنگ های خیلی شاد (در حد مهمانی) مخالفم و می گم نباید خودمو جلوه گر کنم توی خیابان. اما رنگهای ساده را می پوشم.

    اعتماد همسرم هم همه جوره جمع کردم و خودش برخورد منو با نامحرم دیده و می دونه خودم عقلم می رسه.خودم هم راستش به این نتیجه رسیدم هر چقدر حجابم را بهتر کنم خودم آرامش بیشتری دارم و الان یه جور شده خودم بیشتر از قبل حجابم را سفت کردم)

    خلاصه که به خاطر این موضوع اصلا همچین مردی را از دست نده.چون خیلی به نظرش زیبایی و دوستت داره.
    ویرایش توسط ستاره آشنا : چهارشنبه 02 اسفند 96 در ساعت 20:33

  2. کاربر روبرو از پست مفید ستاره آشنا تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (جمعه 04 اسفند 96)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 مرداد 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1396-11-08
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    1,164
    سطح
    18
    Points: 1,164, Level: 18
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متاسفانه باید خدمتتون بگم تخم بددلی و شک در دل ایشون کاشته شده و الان یک نهال هست. این نهال میتونه ریشه کن بشه ولی فقط با اراده خود همسرتون و با سختی بسیار زیاد. اگه ایشون نخوان این نهال رو ریشه کن کنن هر روز که میگذره رشد میکنه و در نهایت تبدیل به درخت تناوری میشه که به هیچ وجه قابل ریشه کن شدن نیست.

    راهکاری که به شما پیشنهاد میکنم اینه که باهاش صحبت کنید و بگید باید این رفتارها رو درون خودش از بین ببره و مسلما به تنهایی نمیتونه و نیاز به یه روانشناس داره. این افکار هم به شما آسیب میزنه هم با شدتی چند برابر به خودش. اگر قبول نکرد برای پایان دادن شکی نداشته باشید.

  4. کاربر روبرو از پست مفید reza.m1986 تشکرکرده است .

    mercedes62 (جمعه 04 اسفند 96)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 خرداد 97 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1396-11-21
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    381
    سطح
    7
    Points: 381, Level: 7
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره آشنا نمایش پست ها
    سلام آرزو جان

    من دقیقا شرایط مشابهی داشتم و تو خواستگاری هم با همسرم صحبت کردم. و می خواستم سر همین مسائل حتی به هم بزنم! و خدا را شکر (با مشورت با دو تا مشاور)که این کار را نکردم!!! و الان همسرم خیلی هم عادی است....

    آرزو جان همسر شما از جمله پسرهای بسیار پاک الان جامعه ماست... و علاقه شدید ایشون به شما باعث میشه شما را بسیار زیباتر ببینه. و چون خودش شما را زیبا می بینه فکر می کنه بقیه هم همین نگاه و احساس را دارند. ایشون الان در دوران شیفتگی عشق هستند احتمالا! و صد در صد هم شما عشق اولشونی!

    شما مهمترین کاری که باید بکنی اینه که با پنبه سر ببری! کاری که من کردم.
    و الان با حفظ حجاب اسلامی کار هم می کنم و کاری کردم خود همسرم اصلا خوشحال باشه که من برم سر کار! و خودش مشوقم شد! درحالیکه اوایل به کار کردن خانم ها گارد می گرفت!

    در حقیقت من خیلی هوشمندانه سخنرانی دکتر حبشی (کلید مرد)را با شرایط خودم بومی سازی کردم.جالبه دکتر حبشی مخالف کار کردن زنه.ولی من خیلی فکر کردم و همون کار کردنم را یه کاری کردم بشه مایه حفظ اقتدار شوهرم! یعنی حس تامین کنندگی شوهرم را در حمایت خودم برای رسیدن به علاقه ام برانگیختم و طوری شد شوهرم خودش بهم گفت برم سر کار... و الان هم خیلی حمایتم می کنه و در زمینه علمی هم خیلی تشویقم می کنه برای ادامه تحصیل!

    فقط نباید همسرت را حساس کنی و حرفش را اوایل گوش کن .نذار گارد بگیره.و اگر حالت لجبازی ایجاد کنی روی موضع خودش قطعا محکم تر هم میشه! اما به صورت جنگ نرم و ظریف جلو برو و با پنبه سر ببر!

    من همسرم مخالف روسری رنگی سر کردنم بود. چادر ساده را فقط قبول داشت اما الان نه(نه اینکه رو سری جیغ بپوشم) چادر لبنانی می پوشم در حالیکه اوایل اجازه نمی داد.

    برای مثال ما خواستیم بریم پیاده روی اربعین.گفتم خیلی سختمه بخوام اون همه راه را با چادر ساده راه برم.برام چادر لبنانی می خری؟ گفت باشه فقط تو همین مسیر بپوش... منم گفتم چشم! وقتی برام خرید کلی خوشحالی کردم و ازش واقعا تشکر کردم.تو مسیر گفتم خدا خیرت بده چقدر راحت تر می تونم پیاده روی کنم! ازت ممنونم.

    بعد اومدیم تهران!چند وقت بعدش گفتم اجازه می دی با این چادر برم خونه مامانم سورپرایز بشه. گفت باشه. گفتم وای ممنونم حتما خیلی خوششون میاد...

    چند وقت بعد خواستم برم دانشگاه گفتم مسیر رفت و آمدم سخته...چی کار کنم.کوله پشتیمو اینا را؟خودش گفت چرا چادر لبنانیت را نمی پوشی؟ گفتم وای آقایی تو چقدر خوبی!

    بعد مساوفرت و الان چادر لبنانی(البته طرح صدف که آزاده...) (جالبه همسرم اول ازدواج از من می خواست رو هم بگیرم و می گفت چون خیلی خوشگلی چهره ات زینت محسوب میشه! در حالیکه من فقط از نظر اون این طور بودم و البته این خیلی لذت بخشه برای یه زن!)

    بعد از اینکه نمی تونم مداوم رنگ تیره را تحمل کنم و غیره صحبت کردم. البته من با رنگ های خیلی شاد (در حد مهمانی) مخالفم و می گم نباید خودمو جلوه گر کنم توی خیابان. اما رنگهای ساده را می پوشم.

    اعتماد همسرم هم همه جوره جمع کردم و خودش برخورد منو با نامحرم دیده و می دونه خودم عقلم می رسه.خودم هم راستش به این نتیجه رسیدم هر چقدر حجابم را بهتر کنم خودم آرامش بیشتری دارم و الان یه جور شده خودم بیشتر از قبل حجابم را سفت کردم)

    خلاصه که به خاطر این موضوع اصلا همچین مردی را از دست نده.چون خیلی به نظرش زیبایی و دوستت داره.


    چطوری همسرتون راضی شد برید سر کار؟؟ چیا رو بهش گفتید؟
    راستش من همین چند روز پیش که میخواستم مراقب مسابقه قرآن مسجد شم روحانی مسجد که شماره گوشی هامون رو میخواست من چون میدونستم شوهرم کاملا مخالفه شماره گوشیم بدم شماره خونه رو دادم. بعد که رفتم پیش شوهرم و بهش گفتم شماره ازمون خواستن و من شماره خونه رو دادم داره میگه حالا چرا داری میگی؟!! یعنی خودت هم دوست داری شمارت رو بدی که اینو میگی!!! اگه خودت باشی که شمارتو همه جا میدی!!!!(یعنی حتی اگه بخوام سر بحث رو باز کنم هم گارد میگیره. حتی اگه منظوری نداشته باشم و کلی بحثمون میشه)خیلی به برخورد اینجور که گفت.
    بعدش هم ادامه داد حتما اگه بخوای بری سر کار هم دوست داری ارتباط کاری اینا داشته باشی دیگه!!!


    همسرم حتی با پیاده روی اربعین واسه خانم ها موافق نیست(ولی خودش دوست داره بره). میگه شلوغه و تنه ها به هم میخوره

    اکثرا سعی میکنه نظر خودش رو بهم قالب کنه و گاهی واسه چیزای بیخود میگه قول بده...
    اگه هم قول ندم کلی ناراحت میشه و منم مجبورم به خاطر این که ناراحت نشه قول بدم.

    اوایل عقدمون که کلی ازم درخواست میکرد و قول میگرفت طبق نظر بقیه اولش قبول میکردم که بعد سعی کنم کم کم نظر خودم رو بگم. ولی هر وقت میخواستم یه جوری بهش بگم میگفتش دیگه بحث قبل رو وسط نکش تو قول دادی یا قبول کردی و این حرفها...

    واسه روسری چطور گفتی؟؟ دانشگاه هم روسری سر میکنی؟؟ من حتی اجازه ندارم دانشگاه روسری مشکی سر کنم!!!
    اوایل حتی ازم قول گرفت دانشگاه نرم!!!
    راضیش کردم که برم
    اما همیشه دیگه بهم میگه همش من کوتاه اومدم گذاشتم دانشگاه بری

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza.m1986 نمایش پست ها
    متاسفانه باید خدمتتون بگم تخم بددلی و شک در دل ایشون کاشته شده و الان یک نهال هست. این نهال میتونه ریشه کن بشه ولی فقط با اراده خود همسرتون و با سختی بسیار زیاد. اگه ایشون نخوان این نهال رو ریشه کن کنن هر روز که میگذره رشد میکنه و در نهایت تبدیل به درخت تناوری میشه که به هیچ وجه قابل ریشه کن شدن نیست.

    راهکاری که به شما پیشنهاد میکنم اینه که باهاش صحبت کنید و بگید باید این رفتارها رو درون خودش از بین ببره و مسلما به تنهایی نمیتونه و نیاز به یه روانشناس داره. این افکار هم به شما آسیب میزنه هم با شدتی چند برابر به خودش. اگر قبول نکرد برای پایان دادن شکی نداشته باشید.
    همسرم اصلا با مشاوره رفتن موافق نیست.
    یه بار بهش گفتم که خودم برم پیش مشاور تا یه مقدار یاد بگیرم کاملا مخالفت کرد
    وقتی هم که بهش میگم یه مقدار سخت میگیری تو بعضی از موارد و بهتره اینجور باشه کاملا جبهه میگیره میگه اصلا من سخت نمیگیرم اینا سخت گیری نیست. سخت گیری ندیدی!!!

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره آشنا نمایش پست ها
    سلام آرزو جان

    من دقیقا شرایط مشابهی داشتم و تو خواستگاری هم با همسرم صحبت کردم. و می خواستم سر همین مسائل حتی به هم بزنم! و خدا را شکر (با مشورت با دو تا مشاور)که این کار را نکردم!!! و الان همسرم خیلی هم عادی است....

    آرزو جان همسر شما از جمله پسرهای بسیار پاک الان جامعه ماست... و علاقه شدید ایشون به شما باعث میشه شما را بسیار زیباتر ببینه. و چون خودش شما را زیبا می بینه فکر می کنه بقیه هم همین نگاه و احساس را دارند. ایشون الان در دوران شیفتگی عشق هستند احتمالا! و صد در صد هم شما عشق اولشونی!

    شما مهمترین کاری که باید بکنی اینه که با پنبه سر ببری! کاری که من کردم.
    و الان با حفظ حجاب اسلامی کار هم می کنم و کاری کردم خود همسرم اصلا خوشحال باشه که من برم سر کار! و خودش مشوقم شد! درحالیکه اوایل به کار کردن خانم ها گارد می گرفت!

    در حقیقت من خیلی هوشمندانه سخنرانی دکتر حبشی (کلید مرد)را با شرایط خودم بومی سازی کردم.جالبه دکتر حبشی مخالف کار کردن زنه.ولی من خیلی فکر کردم و همون کار کردنم را یه کاری کردم بشه مایه حفظ اقتدار شوهرم! یعنی حس تامین کنندگی شوهرم را در حمایت خودم برای رسیدن به علاقه ام برانگیختم و طوری شد شوهرم خودش بهم گفت برم سر کار... و الان هم خیلی حمایتم می کنه و در زمینه علمی هم خیلی تشویقم می کنه برای ادامه تحصیل!

    فقط نباید همسرت را حساس کنی و حرفش را اوایل گوش کن .نذار گارد بگیره.و اگر حالت لجبازی ایجاد کنی روی موضع خودش قطعا محکم تر هم میشه! اما به صورت جنگ نرم و ظریف جلو برو و با پنبه سر ببر!

    من همسرم مخالف روسری رنگی سر کردنم بود. چادر ساده را فقط قبول داشت اما الان نه(نه اینکه رو سری جیغ بپوشم) چادر لبنانی می پوشم در حالیکه اوایل اجازه نمی داد.

    برای مثال ما خواستیم بریم پیاده روی اربعین.گفتم خیلی سختمه بخوام اون همه راه را با چادر ساده راه برم.برام چادر لبنانی می خری؟ گفت باشه فقط تو همین مسیر بپوش... منم گفتم چشم! وقتی برام خرید کلی خوشحالی کردم و ازش واقعا تشکر کردم.تو مسیر گفتم خدا خیرت بده چقدر راحت تر می تونم پیاده روی کنم! ازت ممنونم.

    بعد اومدیم تهران!چند وقت بعدش گفتم اجازه می دی با این چادر برم خونه مامانم سورپرایز بشه. گفت باشه. گفتم وای ممنونم حتما خیلی خوششون میاد...

    چند وقت بعد خواستم برم دانشگاه گفتم مسیر رفت و آمدم سخته...چی کار کنم.کوله پشتیمو اینا را؟خودش گفت چرا چادر لبنانیت را نمی پوشی؟ گفتم وای آقایی تو چقدر خوبی!

    بعد مساوفرت و الان چادر لبنانی(البته طرح صدف که آزاده...) (جالبه همسرم اول ازدواج از من می خواست رو هم بگیرم و می گفت چون خیلی خوشگلی چهره ات زینت محسوب میشه! در حالیکه من فقط از نظر اون این طور بودم و البته این خیلی لذت بخشه برای یه زن!)

    بعد از اینکه نمی تونم مداوم رنگ تیره را تحمل کنم و غیره صحبت کردم. البته من با رنگ های خیلی شاد (در حد مهمانی) مخالفم و می گم نباید خودمو جلوه گر کنم توی خیابان. اما رنگهای ساده را می پوشم.

    اعتماد همسرم هم همه جوره جمع کردم و خودش برخورد منو با نامحرم دیده و می دونه خودم عقلم می رسه.خودم هم راستش به این نتیجه رسیدم هر چقدر حجابم را بهتر کنم خودم آرامش بیشتری دارم و الان یه جور شده خودم بیشتر از قبل حجابم را سفت کردم)

    خلاصه که به خاطر این موضوع اصلا همچین مردی را از دست نده.چون خیلی به نظرش زیبایی و دوستت داره.


    چطوری همسرتون راضی شد برید سر کار؟؟ چیا رو بهش گفتید؟
    راستش من همین چند روز پیش که میخواستم مراقب مسابقه قرآن مسجد شم روحانی مسجد که شماره گوشی هامون رو میخواست من چون میدونستم شوهرم کاملا مخالفه شماره گوشیم بدم شماره خونه رو دادم. بعد که رفتم پیش شوهرم و بهش گفتم شماره ازمون خواستن و من شماره خونه رو دادم داره میگه حالا چرا داری میگی؟!! یعنی خودت هم دوست داری شمارت رو بدی که اینو میگی!!! اگه خودت باشی که شمارتو همه جا میدی!!!!(یعنی حتی اگه بخوام سر بحث رو باز کنم هم گارد میگیره. حتی اگه منظوری نداشته باشم و کلی بحثمون میشه)خیلی به برخورد اینجور که گفت.
    بعدش هم ادامه داد حتما اگه بخوای بری سر کار هم دوست داری ارتباط کاری اینا داشته باشی دیگه!!!


    همسرم حتی با پیاده روی اربعین واسه خانم ها موافق نیست(ولی خودش دوست داره بره). میگه شلوغه و تنه ها به هم میخوره

    اکثرا سعی میکنه نظر خودش رو بهم قالب کنه و گاهی واسه چیزای بیخود میگه قول بده...
    اگه هم قول ندم کلی ناراحت میشه و منم مجبورم به خاطر این که ناراحت نشه قول بدم.

    اوایل عقدمون که کلی ازم درخواست میکرد و قول میگرفت طبق نظر بقیه اولش قبول میکردم که بعد سعی کنم کم کم نظر خودم رو بگم. ولی هر وقت میخواستم یه جوری بهش بگم میگفتش دیگه بحث قبل رو وسط نکش تو قول دادی یا قبول کردی و این حرفها...

    واسه روسری چطور گفتی؟؟ دانشگاه هم روسری سر میکنی؟؟ من حتی اجازه ندارم دانشگاه روسری مشکی سر کنم!!!
    اوایل حتی ازم قول گرفت دانشگاه نرم!!!
    راضیش کردم که برم
    اما همیشه دیگه بهم میگه همش من کوتاه اومدم گذاشتم دانشگاه بری

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره آشنا نمایش پست ها
    سلام آرزو جان

    من دقیقا شرایط مشابهی داشتم و تو خواستگاری هم با همسرم صحبت کردم. و می خواستم سر همین مسائل حتی به هم بزنم! و خدا را شکر (با مشورت با دو تا مشاور)که این کار را نکردم!!! و الان همسرم خیلی هم عادی است....

    آرزو جان همسر شما از جمله پسرهای بسیار پاک الان جامعه ماست... و علاقه شدید ایشون به شما باعث میشه شما را بسیار زیباتر ببینه. و چون خودش شما را زیبا می بینه فکر می کنه بقیه هم همین نگاه و احساس را دارند. ایشون الان در دوران شیفتگی عشق هستند احتمالا! و صد در صد هم شما عشق اولشونی!

    شما مهمترین کاری که باید بکنی اینه که با پنبه سر ببری! کاری که من کردم.
    و الان با حفظ حجاب اسلامی کار هم می کنم و کاری کردم خود همسرم اصلا خوشحال باشه که من برم سر کار! و خودش مشوقم شد! درحالیکه اوایل به کار کردن خانم ها گارد می گرفت!

    در حقیقت من خیلی هوشمندانه سخنرانی دکتر حبشی (کلید مرد)را با شرایط خودم بومی سازی کردم.جالبه دکتر حبشی مخالف کار کردن زنه.ولی من خیلی فکر کردم و همون کار کردنم را یه کاری کردم بشه مایه حفظ اقتدار شوهرم! یعنی حس تامین کنندگی شوهرم را در حمایت خودم برای رسیدن به علاقه ام برانگیختم و طوری شد شوهرم خودش بهم گفت برم سر کار... و الان هم خیلی حمایتم می کنه و در زمینه علمی هم خیلی تشویقم می کنه برای ادامه تحصیل!

    فقط نباید همسرت را حساس کنی و حرفش را اوایل گوش کن .نذار گارد بگیره.و اگر حالت لجبازی ایجاد کنی روی موضع خودش قطعا محکم تر هم میشه! اما به صورت جنگ نرم و ظریف جلو برو و با پنبه سر ببر!

    من همسرم مخالف روسری رنگی سر کردنم بود. چادر ساده را فقط قبول داشت اما الان نه(نه اینکه رو سری جیغ بپوشم) چادر لبنانی می پوشم در حالیکه اوایل اجازه نمی داد.

    برای مثال ما خواستیم بریم پیاده روی اربعین.گفتم خیلی سختمه بخوام اون همه راه را با چادر ساده راه برم.برام چادر لبنانی می خری؟ گفت باشه فقط تو همین مسیر بپوش... منم گفتم چشم! وقتی برام خرید کلی خوشحالی کردم و ازش واقعا تشکر کردم.تو مسیر گفتم خدا خیرت بده چقدر راحت تر می تونم پیاده روی کنم! ازت ممنونم.

    بعد اومدیم تهران!چند وقت بعدش گفتم اجازه می دی با این چادر برم خونه مامانم سورپرایز بشه. گفت باشه. گفتم وای ممنونم حتما خیلی خوششون میاد...

    چند وقت بعد خواستم برم دانشگاه گفتم مسیر رفت و آمدم سخته...چی کار کنم.کوله پشتیمو اینا را؟خودش گفت چرا چادر لبنانیت را نمی پوشی؟ گفتم وای آقایی تو چقدر خوبی!

    بعد مساوفرت و الان چادر لبنانی(البته طرح صدف که آزاده...) (جالبه همسرم اول ازدواج از من می خواست رو هم بگیرم و می گفت چون خیلی خوشگلی چهره ات زینت محسوب میشه! در حالیکه من فقط از نظر اون این طور بودم و البته این خیلی لذت بخشه برای یه زن!)

    بعد از اینکه نمی تونم مداوم رنگ تیره را تحمل کنم و غیره صحبت کردم. البته من با رنگ های خیلی شاد (در حد مهمانی) مخالفم و می گم نباید خودمو جلوه گر کنم توی خیابان. اما رنگهای ساده را می پوشم.

    اعتماد همسرم هم همه جوره جمع کردم و خودش برخورد منو با نامحرم دیده و می دونه خودم عقلم می رسه.خودم هم راستش به این نتیجه رسیدم هر چقدر حجابم را بهتر کنم خودم آرامش بیشتری دارم و الان یه جور شده خودم بیشتر از قبل حجابم را سفت کردم)

    خلاصه که به خاطر این موضوع اصلا همچین مردی را از دست نده.چون خیلی به نظرش زیبایی و دوستت داره.


    چطوری همسرتون راضی شد برید سر کار؟؟ چیا رو بهش گفتید؟
    راستش من همین چند روز پیش که میخواستم مراقب مسابقه قرآن مسجد شم روحانی مسجد که شماره گوشی هامون رو میخواست من چون میدونستم شوهرم کاملا مخالفه شماره گوشیم بدم شماره خونه رو دادم. بعد که رفتم پیش شوهرم و بهش گفتم شماره ازمون خواستن و من شماره خونه رو دادم داره میگه حالا چرا داری میگی؟!! یعنی خودت هم دوست داری شمارت رو بدی که اینو میگی!!! اگه خودت باشی که شمارتو همه جا میدی!!!!(یعنی حتی اگه بخوام سر بحث رو باز کنم هم گارد میگیره. حتی اگه منظوری نداشته باشم و کلی بحثمون میشه)خیلی به برخورد اینجور که گفت.
    بعدش هم ادامه داد حتما اگه بخوای بری سر کار هم دوست داری ارتباط کاری اینا داشته باشی دیگه!!!


    همسرم حتی با پیاده روی اربعین واسه خانم ها موافق نیست(ولی خودش دوست داره بره). میگه شلوغه و تنه ها به هم میخوره

    اکثرا سعی میکنه نظر خودش رو بهم قالب کنه و گاهی واسه چیزای بیخود میگه قول بده...
    اگه هم قول ندم کلی ناراحت میشه و منم مجبورم به خاطر این که ناراحت نشه قول بدم.

    اوایل عقدمون که کلی ازم درخواست میکرد و قول میگرفت طبق نظر بقیه اولش قبول میکردم که بعد سعی کنم کم کم نظر خودم رو بگم. ولی هر وقت میخواستم یه جوری بهش بگم میگفتش دیگه بحث قبل رو وسط نکش تو قول دادی یا قبول کردی و این حرفها...

    واسه روسری چطور گفتی؟؟ دانشگاه هم روسری سر میکنی؟؟ من حتی اجازه ندارم دانشگاه روسری مشکی سر کنم!!!
    اوایل حتی ازم قول گرفت دانشگاه نرم!!!
    راضیش کردم که برم
    اما همیشه دیگه بهم میگه همش من کوتاه اومدم گذاشتم دانشگاه بری

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره آشنا نمایش پست ها
    سلام آرزو جان

    من دقیقا شرایط مشابهی داشتم و تو خواستگاری هم با همسرم صحبت کردم. و می خواستم سر همین مسائل حتی به هم بزنم! و خدا را شکر (با مشورت با دو تا مشاور)که این کار را نکردم!!! و الان همسرم خیلی هم عادی است....

    آرزو جان همسر شما از جمله پسرهای بسیار پاک الان جامعه ماست... و علاقه شدید ایشون به شما باعث میشه شما را بسیار زیباتر ببینه. و چون خودش شما را زیبا می بینه فکر می کنه بقیه هم همین نگاه و احساس را دارند. ایشون الان در دوران شیفتگی عشق هستند احتمالا! و صد در صد هم شما عشق اولشونی!

    شما مهمترین کاری که باید بکنی اینه که با پنبه سر ببری! کاری که من کردم.
    و الان با حفظ حجاب اسلامی کار هم می کنم و کاری کردم خود همسرم اصلا خوشحال باشه که من برم سر کار! و خودش مشوقم شد! درحالیکه اوایل به کار کردن خانم ها گارد می گرفت!

    در حقیقت من خیلی هوشمندانه سخنرانی دکتر حبشی (کلید مرد)را با شرایط خودم بومی سازی کردم.جالبه دکتر حبشی مخالف کار کردن زنه.ولی من خیلی فکر کردم و همون کار کردنم را یه کاری کردم بشه مایه حفظ اقتدار شوهرم! یعنی حس تامین کنندگی شوهرم را در حمایت خودم برای رسیدن به علاقه ام برانگیختم و طوری شد شوهرم خودش بهم گفت برم سر کار... و الان هم خیلی حمایتم می کنه و در زمینه علمی هم خیلی تشویقم می کنه برای ادامه تحصیل!

    فقط نباید همسرت را حساس کنی و حرفش را اوایل گوش کن .نذار گارد بگیره.و اگر حالت لجبازی ایجاد کنی روی موضع خودش قطعا محکم تر هم میشه! اما به صورت جنگ نرم و ظریف جلو برو و با پنبه سر ببر!

    من همسرم مخالف روسری رنگی سر کردنم بود. چادر ساده را فقط قبول داشت اما الان نه(نه اینکه رو سری جیغ بپوشم) چادر لبنانی می پوشم در حالیکه اوایل اجازه نمی داد.

    برای مثال ما خواستیم بریم پیاده روی اربعین.گفتم خیلی سختمه بخوام اون همه راه را با چادر ساده راه برم.برام چادر لبنانی می خری؟ گفت باشه فقط تو همین مسیر بپوش... منم گفتم چشم! وقتی برام خرید کلی خوشحالی کردم و ازش واقعا تشکر کردم.تو مسیر گفتم خدا خیرت بده چقدر راحت تر می تونم پیاده روی کنم! ازت ممنونم.

    بعد اومدیم تهران!چند وقت بعدش گفتم اجازه می دی با این چادر برم خونه مامانم سورپرایز بشه. گفت باشه. گفتم وای ممنونم حتما خیلی خوششون میاد...

    چند وقت بعد خواستم برم دانشگاه گفتم مسیر رفت و آمدم سخته...چی کار کنم.کوله پشتیمو اینا را؟خودش گفت چرا چادر لبنانیت را نمی پوشی؟ گفتم وای آقایی تو چقدر خوبی!

    بعد مساوفرت و الان چادر لبنانی(البته طرح صدف که آزاده...) (جالبه همسرم اول ازدواج از من می خواست رو هم بگیرم و می گفت چون خیلی خوشگلی چهره ات زینت محسوب میشه! در حالیکه من فقط از نظر اون این طور بودم و البته این خیلی لذت بخشه برای یه زن!)

    بعد از اینکه نمی تونم مداوم رنگ تیره را تحمل کنم و غیره صحبت کردم. البته من با رنگ های خیلی شاد (در حد مهمانی) مخالفم و می گم نباید خودمو جلوه گر کنم توی خیابان. اما رنگهای ساده را می پوشم.

    اعتماد همسرم هم همه جوره جمع کردم و خودش برخورد منو با نامحرم دیده و می دونه خودم عقلم می رسه.خودم هم راستش به این نتیجه رسیدم هر چقدر حجابم را بهتر کنم خودم آرامش بیشتری دارم و الان یه جور شده خودم بیشتر از قبل حجابم را سفت کردم)

    خلاصه که به خاطر این موضوع اصلا همچین مردی را از دست نده.چون خیلی به نظرش زیبایی و دوستت داره.


    چطوری همسرتون راضی شد برید سر کار؟؟ چیا رو بهش گفتید؟
    راستش من همین چند روز پیش که میخواستم مراقب مسابقه قرآن مسجد شم روحانی مسجد که شماره گوشی هامون رو میخواست من چون میدونستم شوهرم کاملا مخالفه شماره گوشیم بدم شماره خونه رو دادم. بعد که رفتم پیش شوهرم و بهش گفتم شماره ازمون خواستن و من شماره خونه رو دادم داره میگه حالا چرا داری میگی؟!! یعنی خودت هم دوست داری شمارت رو بدی که اینو میگی!!! اگه خودت باشی که شمارتو همه جا میدی!!!!(یعنی حتی اگه بخوام سر بحث رو باز کنم هم گارد میگیره. حتی اگه منظوری نداشته باشم و کلی بحثمون میشه)خیلی به برخورد اینجور که گفت.
    بعدش هم ادامه داد حتما اگه بخوای بری سر کار هم دوست داری ارتباط کاری اینا داشته باشی دیگه!!!


    همسرم حتی با پیاده روی اربعین واسه خانم ها موافق نیست(ولی خودش دوست داره بره). میگه شلوغه و تنه ها به هم میخوره

    اکثرا سعی میکنه نظر خودش رو بهم قالب کنه و گاهی واسه چیزای بیخود میگه قول بده...
    اگه هم قول ندم کلی ناراحت میشه و منم مجبورم به خاطر این که ناراحت نشه قول بدم.

    اوایل عقدمون که کلی ازم درخواست میکرد و قول میگرفت طبق نظر بقیه اولش قبول میکردم که بعد سعی کنم کم کم نظر خودم رو بگم. ولی هر وقت میخواستم یه جوری بهش بگم میگفتش دیگه بحث قبل رو وسط نکش تو قول دادی یا قبول کردی و این حرفها...

    واسه روسری چطور گفتی؟؟ دانشگاه هم روسری سر میکنی؟؟ من حتی اجازه ندارم دانشگاه روسری مشکی سر کنم!!!
    اوایل حتی ازم قول گرفت دانشگاه نرم!!!
    راضیش کردم که برم
    اما همیشه دیگه بهم میگه همش من کوتاه اومدم گذاشتم دانشگاه بری

  6. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 99 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    7,750
    سطح
    58
    Points: 7,750, Level: 58
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Recommendation Second ClassVeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    887

    تشکرشده 279 در 146 پست

    Rep Power
    40
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره آشنا نمایش پست ها
    سلام آرزو جان

    من دقیقا شرایط مشابهی داشتم و تو خواستگاری هم با همسرم صحبت کردم. و می خواستم سر همین مسائل حتی به هم بزنم! و خدا را شکر (با مشورت با دو تا مشاور)که این کار را نکردم!!! و الان همسرم خیلی هم عادی است....

    آرزو جان همسر شما از جمله پسرهای بسیار پاک الان جامعه ماست... و علاقه شدید ایشون به شما باعث میشه شما را بسیار زیباتر ببینه. و چون خودش شما را زیبا می بینه فکر می کنه بقیه هم همین نگاه و احساس را دارند. ایشون الان در دوران شیفتگی عشق هستند احتمالا! و صد در صد هم شما عشق اولشونی!

    شما مهمترین کاری که باید بکنی اینه که با پنبه سر ببری! کاری که من کردم.
    و الان با حفظ حجاب اسلامی کار هم می کنم و کاری کردم خود همسرم اصلا خوشحال باشه که من برم سر کار! و خودش مشوقم شد! درحالیکه اوایل به کار کردن خانم ها گارد می گرفت!

    در حقیقت من خیلی هوشمندانه سخنرانی دکتر حبشی (کلید مرد)را با شرایط خودم بومی سازی کردم.جالبه دکتر حبشی مخالف کار کردن زنه.ولی من خیلی فکر کردم و همون کار کردنم را یه کاری کردم بشه مایه حفظ اقتدار شوهرم! یعنی حس تامین کنندگی شوهرم را در حمایت خودم برای رسیدن به علاقه ام برانگیختم و طوری شد شوهرم خودش بهم گفت برم سر کار... و الان هم خیلی حمایتم می کنه و در زمینه علمی هم خیلی تشویقم می کنه برای ادامه تحصیل!

    فقط نباید همسرت را حساس کنی و حرفش را اوایل گوش کن .نذار گارد بگیره.و اگر حالت لجبازی ایجاد کنی روی موضع خودش قطعا محکم تر هم میشه! اما به صورت جنگ نرم و ظریف جلو برو و با پنبه سر ببر!

    من همسرم مخالف روسری رنگی سر کردنم بود. چادر ساده را فقط قبول داشت اما الان نه(نه اینکه رو سری جیغ بپوشم) چادر لبنانی می پوشم در حالیکه اوایل اجازه نمی داد.

    برای مثال ما خواستیم بریم پیاده روی اربعین.گفتم خیلی سختمه بخوام اون همه راه را با چادر ساده راه برم.برام چادر لبنانی می خری؟ گفت باشه فقط تو همین مسیر بپوش... منم گفتم چشم! وقتی برام خرید کلی خوشحالی کردم و ازش واقعا تشکر کردم.تو مسیر گفتم خدا خیرت بده چقدر راحت تر می تونم پیاده روی کنم! ازت ممنونم.

    بعد اومدیم تهران!چند وقت بعدش گفتم اجازه می دی با این چادر برم خونه مامانم سورپرایز بشه. گفت باشه. گفتم وای ممنونم حتما خیلی خوششون میاد...

    چند وقت بعد خواستم برم دانشگاه گفتم مسیر رفت و آمدم سخته...چی کار کنم.کوله پشتیمو اینا را؟خودش گفت چرا چادر لبنانیت را نمی پوشی؟ گفتم وای آقایی تو چقدر خوبی!

    بعد مساوفرت و الان چادر لبنانی(البته طرح صدف که آزاده...) (جالبه همسرم اول ازدواج از من می خواست رو هم بگیرم و می گفت چون خیلی خوشگلی چهره ات زینت محسوب میشه! در حالیکه من فقط از نظر اون این طور بودم و البته این خیلی لذت بخشه برای یه زن!)

    بعد از اینکه نمی تونم مداوم رنگ تیره را تحمل کنم و غیره صحبت کردم. البته من با رنگ های خیلی شاد (در حد مهمانی) مخالفم و می گم نباید خودمو جلوه گر کنم توی خیابان. اما رنگهای ساده را می پوشم.

    اعتماد همسرم هم همه جوره جمع کردم و خودش برخورد منو با نامحرم دیده و می دونه خودم عقلم می رسه.خودم هم راستش به این نتیجه رسیدم هر چقدر حجابم را بهتر کنم خودم آرامش بیشتری دارم و الان یه جور شده خودم بیشتر از قبل حجابم را سفت کردم)

    خلاصه که به خاطر این موضوع اصلا همچین مردی را از دست نده.چون خیلی به نظرش زیبایی و دوستت داره.

    شوهر شما با شوهر ایشون متفاوته و به قول خودتون میتونید با پنبه و زبون سرشون رو ببرید

    ولی شوهر ایشون کلا داستانش فرق میکنه همونطور که می بینید . شوهر ایشون بددل و سؤظن و شکاکن و این ۱ بیماری هستش که با حرف و پنبه سربریدن و... حل که نمیشه بلگن بدتر هم میشه. ایشون حتی به مادر خودشون هم. که جلوی در . لبخند زده رحم نکرده و...

    این نشون میده که بحث دوست داشتن و حساس بودن و غیرت روی نامزد و... نیست ایشون سؤظن دارن و بد دل هستند.

    فقط ۱ راه داره که خود شخص انعطاف پذیر باشه و بیماریشو قبول کنه و از کانال روانپزشک و...با اراده خودش بره دنبال درمان که البته شاید ۱ به 1000 انعطاف پذیر و منطقی باشن و بیماریشون رو قبول کنن


    پس خواهش موضوعات رو دقیق تر و عمیق تر نگاه کنید.

    موفق باشید

  7. 4 کاربر از پست مفید mercedes62 تشکرکرده اند .

    Hildaa (جمعه 04 اسفند 96), maadar (جمعه 04 اسفند 96), sahar.66 (جمعه 04 اسفند 96), کلانتر جو (یکشنبه 06 اسفند 96)

  8. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    دوران نامزدی برای شناخت هست . خوشحال باشید که در این دوران متوجه این اشکال شدید. این به نفع شماست. به نظر میرسه این رفتارهای همسرتون حساسیتهای ساده اوایل زندگی و مربوط به مذهب نیست. به احتمال زیاد ایشان بیماری سوء ظن دارند و این یک نوع اختلال روانی هست و هیچ ارتباطی با دین و مذهب و فرهنگ و ... نداره. افراد مبتلا ،نوعی اختلال دراستدلال فکری و رابطه بین علت و معلول دارند. و با گذشت زمان هم شدید تر خواهد شد. حتما باید دارو درمانی شوند. ولی عموما چون قبول نمیکنند بیمار هستند به روانپزشک مراجعه نمیکنند. زندگی با این افراد تقریبا غیر قابل تحمل هست و فشار روحی زیادی به شریک زندگیشون وارد میشه. اگاه باشید و چشمتون رو باز کنید . خودتون رو گول نزنید و به خوبی بررسی کنید. شما سنتون کم هست و در دوران نامزدی هستید . هنوز فرصت برای جبران دارید. اگر همسرتون بیماری شکاکی دارند که با گفته هاتون به احتمال زیاد چنین هست ، صادقانه بهتون میگم دوتا پا دارید ، دوتاهم قرض بگیرید و فرار کنید. به پستها و نظرات دوستان دقت کنید ، تقریبا بیشتر دوستانی که نظر دادند در مورد بیماری و اختلال سوء ظن توافق نظر دارند. این موضوع رو سهل نگیرید.خودتون رو گول نزنید و کمک تخصصی بگیرید. در مورد مشکلتون با بزرگترها صحبت کنید و اگر حمل بر مذهب و دین کردند حتی پستهای این تاپیک رو براشون بخونید. با یک متخصص خوب روانشناس و یا روانپزشک مشورت کنید و اگر بزرگتری دارید مثل پدر یا برادر ازشون بخواهید شما رو همراهی کنند. اسم اینکارهای همسرتون رو هم از سختگیری دینی به بیماری تغییر بدید تا بتونید اطرافیانتون رو برای بررسی اگاهانه تر قانع کنید. چون احتمالا خانواده مذهبی دارید وممکن هست در اثر نااگاهی این بیماری رو با اموزه های دینی اشتباه بگیرند و با شما تقابل کنند.

  9. 3 کاربر از پست مفید maadar تشکرکرده اند .

    mercedes62 (شنبه 05 اسفند 96), کلانتر جو (سه شنبه 08 اسفند 96), Ye_Doost (یکشنبه 06 اسفند 96)

  10. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 خرداد 97 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1396-11-21
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    381
    سطح
    7
    Points: 381, Level: 7
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maadar نمایش پست ها
    سلام

    دوران نامزدی برای شناخت هست . خوشحال باشید که در این دوران متوجه این اشکال شدید. این به نفع شماست. به نظر میرسه این رفتارهای همسرتون حساسیتهای ساده اوایل زندگی و مربوط به مذهب نیست. به احتمال زیاد ایشان بیماری سوء ظن دارند و این یک نوع اختلال روانی هست و هیچ ارتباطی با دین و مذهب و فرهنگ و ... نداره. افراد مبتلا ،نوعی اختلال دراستدلال فکری و رابطه بین علت و معلول دارند. و با گذشت زمان هم شدید تر خواهد شد. حتما باید دارو درمانی شوند. ولی عموما چون قبول نمیکنند بیمار هستند به روانپزشک مراجعه نمیکنند. زندگی با این افراد تقریبا غیر قابل تحمل هست و فشار روحی زیادی به شریک زندگیشون وارد میشه. اگاه باشید و چشمتون رو باز کنید . خودتون رو گول نزنید و به خوبی بررسی کنید. شما سنتون کم هست و در دوران نامزدی هستید . هنوز فرصت برای جبران دارید. اگر همسرتون بیماری شکاکی دارند که با گفته هاتون به احتمال زیاد چنین هست ، صادقانه بهتون میگم دوتا پا دارید ، دوتاهم قرض بگیرید و فرار کنید. به پستها و نظرات دوستان دقت کنید ، تقریبا بیشتر دوستانی که نظر دادند در مورد بیماری و اختلال سوء ظن توافق نظر دارند. این موضوع رو سهل نگیرید.خودتون رو گول نزنید و کمک تخصصی بگیرید. در مورد مشکلتون با بزرگترها صحبت کنید و اگر حمل بر مذهب و دین کردند حتی پستهای این تاپیک رو براشون بخونید. با یک متخصص خوب روانشناس و یا روانپزشک مشورت کنید و اگر بزرگتری دارید مثل پدر یا برادر ازشون بخواهید شما رو همراهی کنند. اسم اینکارهای همسرتون رو هم از سختگیری دینی به بیماری تغییر بدید تا بتونید اطرافیانتون رو برای بررسی اگاهانه تر قانع کنید. چون احتمالا خانواده مذهبی دارید وممکن هست در اثر نااگاهی این بیماری رو با اموزه های دینی اشتباه بگیرند و با شما تقابل کنند.


    با خانواده ام مطرح کردم و اون ها هم میگن که سخت گیری های زیادیه ولی راستش از حرف و حدیث های بعدش هم میترسم اخه شهر ما کوچیکه و یکی که طلاق گرفت به سرعت پخش میشه و افراد مطلقه هم جایگاهشون نسبت به افراد مجرد خیلی پایین تره

  11. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 31 خرداد 97 [ 02:27]
    تاریخ عضویت
    1396-11-24
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,191
    سطح
    18
    Points: 1,191, Level: 18
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    189

    تشکرشده 84 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آرزوی خوبم!
    اگر دلیل ترست از جدا نشدن صرفا حرف و حدیث مردم هست و اینکه یک زن مطلقه ارج و قرب کمتری داره باید بهت بگم با توجه به تجربه زیستی خودم اگر چند سالی هم با نامزدت زندگی بکنی و نتونی با شرایط و مقرراتی که وضع کرده کنار بیای مجبوری خواهی بود برگردی خونه پدری و اونجاست که اگر بازهم حرف مردم رو مد نظر قرار بدی(که فکر نمیکنم واقعا اینجوری باشه و شخصیت آدمهاست تعیین می کنه دیگران چطور قضاوتش کنن نه داشتن یک طلاق تو شناسنامه)چون چند سال متاهل بودی جایگاهت بیشتر تنزل میکنه پیش مردم با این تفاوت که خودت از لحاظ روحی داغون شدی و به قول یکی از همدردی های عزیز بانک عاطفیتو کلا خرج کردی ورمقی برای ادامه نداری،چقدر ریسکه راهی که دیگران تجربه کردن رو دوباره تجربه کنی پس لطفا محتاطانه و منطقی قدم بردار .ولی باید یک نکته مدنظرت باشه که تمام این چیزایی که گفتیم منوط به اینکه نامزدت واقعا بیمار باشه و شما به این قطعیت رسیده باشی که قرار نیست نامزدت تغییر بکنه.

  12. 3 کاربر از پست مفید mastanehh تشکرکرده اند .

    maadar (دوشنبه 07 اسفند 96), کلانتر جو (سه شنبه 08 اسفند 96), Ye_Doost (یکشنبه 06 اسفند 96)

  13. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 خرداد 01 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1393-3-03
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    7,599
    سطح
    58
    Points: 7,599, Level: 58
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 151
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    622

    تشکرشده 16 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حتما حتما ببریدش پیش مشاور
    نمیاد؟
    خب شما هم محترمانه بگید مشکلاتی هست که فقط با کمک مشاور حل میشه. اگه نمیای این مشکلات پابرجا می مونه و اگه قرار باشه مشکلات حل نشن بهتره اصلا وارد فاز عروسی و این چیزا نشیم
    اگر ۱ درصد احتمال میداد که مشاور بهش حق میده فورا می پذیرفت
    محتاط باشید. به هیچ عنوان رابطه جنسی نداشته باشید. به هیچ عنوان بهش وابسته نشید.
    دختر ۲۰ ساله توی رابطه آسیب پذیرتر از پسر ۲۵ ساله است
    توصیه من رفتن پیش مشاوره
    اگه نپذیرفت لطفا خودتون رو از جهنم بی اعتمادی که در انتظارتونه نجات بدید. هیچ کس بعد ازدواج بهتر نشده. حاضری مثل خانم ستاره آشنا واسه یه تعویض چادر ساده انقدر غیر مستقیم اصرار کنی؟ ایشون راضیه از وضعش اما شما ممکنه تحمل نکنی.
    هشیار باش
    یا مشاوره، یا اتمام رابطه
    هیچکس از مشاوره فرار نمیکنه مگر این که میدونه مشکل از اونه

  14. 5 کاربر از پست مفید کلانتر جو تشکرکرده اند .

    maadar (دوشنبه 07 اسفند 96), mastanehh (یکشنبه 06 اسفند 96), mercedes62 (یکشنبه 06 اسفند 96), Ye_Doost (یکشنبه 06 اسفند 96), بارن (دوشنبه 07 اسفند 96)

  15. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 تیر 97 [ 14:07]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    8,869
    سطح
    63
    Points: 8,869, Level: 63
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    480

    تشکرشده 882 در 242 پست

    Rep Power
    60
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره آشنا نمایش پست ها
    سلام آرزو جان

    و الان همسرم خیلی هم عادی است....


    اما به صورت جنگ نرم و ظریف جلو برو و با پنبه سر ببر!

    برای مثال ما خواستیم بریم پیاده روی اربعین.گفتم خیلی سختمه بخوام اون همه راه را با چادر ساده راه برم.برام چادر لبنانی می خری؟ گفت باشه فقط تو همین مسیر بپوش... منم گفتم چشم! وقتی برام خرید کلی خوشحالی کردم و ازش واقعا تشکر کردم.تو مسیر گفتم خدا خیرت بده چقدر راحت تر می تونم پیاده روی کنم! ازت ممنونم.

    بعد اومدیم تهران!چند وقت بعدش گفتم اجازه می دی با این چادر برم خونه مامانم سورپرایز بشه. گفت باشه. گفتم وای ممنونم حتما خیلی خوششون میاد...

    چند وقت بعد خواستم برم دانشگاه گفتم مسیر رفت و آمدم سخته...چی کار کنم.کوله پشتیمو اینا را؟خودش گفت چرا چادر لبنانیت را نمی پوشی؟ گفتم وای آقایی تو چقدر خوبی!

    بعد مساوفرت و الان چادر لبنانی(البته طرح صدف که آزاده...)


    مگه قراره عمر نوح داشته باشیم که برای یه تعویض ساده چادر به چادر این همه برنامه استراتژیک طولانی تدوین کنیم ؟ !
    این مدل زندگی راحت و دوستانه نیست . اینکه از ترس حتی نتونی خواسته هاتو واضح بگی و منطقی در موردشون صحبت کنی. این زندگی شاد و سالم و نرمال نیست .

    اگه انتخاب شما هم این مدل زندگی کردنه بسم ال...
    وگرنه اگه زندگی طبیعی دو تا آدم طبیعی رو میخوای حتما برو مشاوره .

  16. 2 کاربر از پست مفید veis تشکرکرده اند .

    کلانتر جو (سه شنبه 08 اسفند 96), آنیتا123 (دوشنبه 07 اسفند 96)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.