سلام آرزو جان
من دقیقا شرایط مشابهی داشتم و تو خواستگاری هم با همسرم صحبت کردم. و می خواستم سر همین مسائل حتی به هم بزنم! و خدا را شکر (با مشورت با دو تا مشاور)که این کار را نکردم!!! و الان همسرم خیلی هم عادی است....
آرزو جان همسر شما از جمله پسرهای بسیار پاک الان جامعه ماست... و علاقه شدید ایشون به شما باعث میشه شما را بسیار زیباتر ببینه. و چون خودش شما را زیبا می بینه فکر می کنه بقیه هم همین نگاه و احساس را دارند. ایشون الان در دوران شیفتگی عشق هستند احتمالا! و صد در صد هم شما عشق اولشونی!
شما مهمترین کاری که باید بکنی اینه که با پنبه سر ببری! کاری که من کردم.
و الان با حفظ حجاب اسلامی کار هم می کنم و کاری کردم خود همسرم اصلا خوشحال باشه که من برم سر کار! و خودش مشوقم شد! درحالیکه اوایل به کار کردن خانم ها گارد می گرفت!
در حقیقت من خیلی هوشمندانه سخنرانی دکتر حبشی (کلید مرد)را با شرایط خودم بومی سازی کردم.جالبه دکتر حبشی مخالف کار کردن زنه.ولی من خیلی فکر کردم و همون کار کردنم را یه کاری کردم بشه مایه حفظ اقتدار شوهرم! یعنی حس تامین کنندگی شوهرم را در حمایت خودم برای رسیدن به علاقه ام برانگیختم و طوری شد شوهرم خودش بهم گفت برم سر کار... و الان هم خیلی حمایتم می کنه و در زمینه علمی هم خیلی تشویقم می کنه برای ادامه تحصیل!
فقط نباید همسرت را حساس کنی و حرفش را اوایل گوش کن .نذار گارد بگیره.و اگر حالت لجبازی ایجاد کنی روی موضع خودش قطعا محکم تر هم میشه! اما به صورت جنگ نرم و ظریف جلو برو و با پنبه سر ببر!
من همسرم مخالف روسری رنگی سر کردنم بود. چادر ساده را فقط قبول داشت اما الان نه(نه اینکه رو سری جیغ بپوشم) چادر لبنانی می پوشم در حالیکه اوایل اجازه نمی داد.
برای مثال ما خواستیم بریم پیاده روی اربعین.گفتم خیلی سختمه بخوام اون همه راه را با چادر ساده راه برم.برام چادر لبنانی می خری؟ گفت باشه فقط تو همین مسیر بپوش... منم گفتم چشم! وقتی برام خرید کلی خوشحالی کردم و ازش واقعا تشکر کردم.تو مسیر گفتم خدا خیرت بده چقدر راحت تر می تونم پیاده روی کنم! ازت ممنونم.
بعد اومدیم تهران!چند وقت بعدش گفتم اجازه می دی با این چادر برم خونه مامانم سورپرایز بشه. گفت باشه. گفتم وای ممنونم حتما خیلی خوششون میاد...
چند وقت بعد خواستم برم دانشگاه گفتم مسیر رفت و آمدم سخته...چی کار کنم.کوله پشتیمو اینا را؟خودش گفت چرا چادر لبنانیت را نمی پوشی؟ گفتم وای آقایی تو چقدر خوبی!
بعد مساوفرت و الان چادر لبنانی(البته طرح صدف که آزاده...) (جالبه همسرم اول ازدواج از من می خواست رو هم بگیرم و می گفت چون خیلی خوشگلی چهره ات زینت محسوب میشه! در حالیکه من فقط از نظر اون این طور بودم و البته این خیلی لذت بخشه برای یه زن!
)
بعد از اینکه نمی تونم مداوم رنگ تیره را تحمل کنم و غیره صحبت کردم. البته من با رنگ های خیلی شاد (در حد مهمانی) مخالفم و می گم نباید خودمو جلوه گر کنم توی خیابان. اما رنگهای ساده را می پوشم.
اعتماد همسرم هم همه جوره جمع کردم و خودش برخورد منو با نامحرم دیده و می دونه خودم عقلم می رسه.خودم هم راستش به این نتیجه رسیدم هر چقدر حجابم را بهتر کنم خودم آرامش بیشتری دارم و الان یه جور شده خودم بیشتر از قبل حجابم را سفت کردم)
خلاصه که به خاطر این موضوع اصلا همچین مردی را از دست نده.چون خیلی به نظرش زیبایی و دوستت داره.
علاقه مندی ها (Bookmarks)