بخش کاربریاخبارراهنمای سامانهمعرفی مشاورانخدمات مشاوره تلفنیمراکز حضوری مشاورهکتابخانهسوالات رایجدرباره ما
دریا (دریا)
کاربر
خروج


مشاوره : مشکل خانوادگی
مشاور 032 تاریخ شروع مشاوره 1396/11/19 بخش مشاوره مشکلات خانوادگی
متن شما برای مشاور


لطفا قبل از ادامه متن بالا را یکبار دیگر مرور نمایید بعد از ارسال متن شما قابل ویرایش نمی باشد.

در صورتی که خطای فارسی نبودن حروف را دریافت میکنید اینجا را کلیک نمایید
نوشته شده توسط کاربر دریا در تاریخ 19, بهمن 1396
میترسم از همه چی میترسم میترسم باز به این زندگی لعنتی ادامه بدم و شوهرم نتونه از پسش بربیاد... باورش ندارم همشم میکوبم تو سرش ایین موضوعو... دارم کم کم نسبت بهش سرد میشم اونم خیلی مقاومت کرده تا حالا خیلی دوستم داره ولی میبینم دوست داشتنش برا من فایده ای نداشته در عمل
نوشته شده توسط کاربر دریا در تاریخ 19, بهمن 1396
خانوادش در اصل جوری که من برداشت کردم میخوان یجوری ما رو از هم جدا کنن تا طلاق بگیریم و همه تقصیرا رو بندازن گردن ما تا مهریه هم ندن من چیکار بابد بکنم
نوشته شده توسط کاربر دریا در تاریخ 19, بهمن 1396
جتی اگر شماره هس برای مشاوره تلفنی بدین بهش بگم زنگ بزنه... خدا خیرتون بده زندگیم داره خراب میشه
نوشته شده توسط کاربر دریا در تاریخ 19, بهمن 1396
تو رو خدا یه راه حل عملی بدین
نوشته شده توسط کاربر دریا در تاریخ 19, بهمن 1396
به خدا اگر طلاق بهترین راه حله میرم طلاق میگیرم ولی این کابوس تموم شه
نوشته شده توسط کاربر دریا در تاریخ 19, بهمن 1396
سلام و خسته نباشید من پنج ماهه عقد کردم و شوهرم دیابت داره و خودم پسوریازیس در حد کم. من همون اول ازدواج بهش گفتم به خانوادشم بگه... بعد از گذشت سه ماه حالا خانوادش مدعی شدن که تو به ما نگفتی و دروغ گفتی و هرچی رسیدن به من و خانوادم گفتن مخصوصا مادرش... به کل فامیلشون زنگ زده گفته... خون منو دو ماهه تو شیشه کردن... زنگ میزنن میگن میریم شکایت میکنیم و فلان... جلوی مام یجورن و جلوی پسرش یجور دیگه.. همسرم طرفدار منه در حرف ولی متاسفانه تا حالا هرچی باهاشون دعوا کرده فایده نداشته... همسرم این توانو نداره که حریمای خانوادگی رو مشخص کنه خودشم میدونه در این مورد ناتوانه... منم دیگه از بس اینو کوبیدم تو سرش خسته شدم... دلم نمیخواد ولی مجبور شدم... حالا خانوادش میگن اگه بریم زیر یه سقف باید شوهرم دور کل خانوادشو خط بکشه... شوهرم میگه بیا بریم دکتر تا بهشون ثابت شه تو مشکلت حاد نیس میگم اگر ثابت نشد چی میگه اونوقت حاصرم از خانوادم دست بکشم... ولی من میترسم بازم نتونه به خدا خسته شدم تو رو خدا یه راه حل بدین من نمیخوام طلاق بگیرم ولی این با وضعم نمیتونم ادامه بدم... در ضمن شوهرم شهر دیگه ای هس خونشون
من تو ذهنم این رفته که شوهرم یه ادم وابستس که نمیتونه از خانوادش دل بکنه و اینجور برداشت کردم که مادرش اینا میخوان ما طلاق یریم و مهریه هم ندن