به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 بهمن 96 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-15
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    86
    سطح
    1
    Points: 86, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ترس از سر کار رفتن

    سلام به همه
    راستش نمی دونم چجوری بگم شاید خیلی عجیب باشه ولی مشکل من شبیه فوبیا مثل فوبیا به خفگی
    من الان 33 تموم شد ولی تا امروز نتونستم برم سر کار من بعد از لیسانس یک ماه رفتم سر کار ولی نتونستم بمونم وامدم بیرون کار برنامه نویسی بود فک کردم مشکل از نوع کاره دوباره رفتم کلاسهای مختلف تا فیلد کاریمو عوض کنم ولی باز رفتم ولی این دفعه هم یکماه نشد امدم بیرون
    اگه بخوام بگم حالم چجوری سر کار باید بگم انگار دارن منو میبرن زندان حالم بشدت بد میشه اصن انگار دارم روانی میشم سر کار دلم میخواد بیام بیرون اصلا نمیتونم تحمل کنم
    بعد از اون رفتم فوق خوندم الان درسم داره تموم میشه و خانواده منتظرن من برم سر کار
    ولی حال من داره دوباره بد میشه اصن میترسم دلم میخواد فرار کنم برم یه جای دور
    اگه نرم سر کار چجوری زندگی کنم چجوری ازدواج کنم
    کار دیگه هم نمیتونم بکنم چون سرمایه ندارم
    خانواده هم میخوان بگن بیا برو فلان شرکت سر کار و من حتی فکرشم داره دیونم میکنه
    تورو خدا یکی کمکم کنه

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام

    **شما الان 33ساله هستید ، تا حالا هیچ وقت هیچ کاری نداشتید ؟ یعنی همیشه از سمت خانواده تامین مالی بودید !
    در مورد نظم و کلا سبک زندگیتون چهطور هستید ؟
    **خودتون گفتین برنامه نویس هستید و بعدش دوباره رفتید تخصص دیگه ای یاد گرفتید ، ارشد گرفتید . پس یعنی میتونید یه کاری رو شروع کنید و تا آخرش ادامه بدید .

    وقتی این 2مورد رو کنار هم میذاریم ، ظاهرا علت این فرار و بی قراری اینه که تجربه حضور در محیط کار و چالش های اون رو نداشتید .
    اما واضحه که شما تواناییش رو دارید .

    میتونید بفرمایید اگر الان توی چه شرایط (کاری) بودید ، خوشحال بودید ؟ ( خیلی صریح بفرمایید و نگران قضاوتی نباشید )
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  3. کاربر روبرو از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده است .

    باغبان (چهارشنبه 18 بهمن 96)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 بهمن 96 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-15
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    86
    سطح
    1
    Points: 86, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    سلام

    **شما الان 33ساله هستید ، تا حالا هیچ وقت هیچ کاری نداشتید ؟ یعنی همیشه از سمت خانواده تامین مالی بودید !
    در مورد نظم و کلا سبک زندگیتون چهطور هستید ؟
    **خودتون گفتین برنامه نویس هستید و بعدش دوباره رفتید تخصص دیگه ای یاد گرفتید ، ارشد گرفتید . پس یعنی میتونید یه کاری رو شروع کنید و تا آخرش ادامه بدید .

    وقتی این 2مورد رو کنار هم میذاریم ، ظاهرا علت این فرار و بی قراری اینه که تجربه حضور در محیط کار و چالش های اون رو نداشتید .
    اما واضحه که شما تواناییش رو دارید .

    میتونید بفرمایید اگر الان توی چه شرایط (کاری) بودید ، خوشحال بودید ؟ ( خیلی صریح بفرمایید و نگران قضاوتی نباشید )

    من مثلا تو شرایطی که خودم مسوول کار باشم راحتم مثلا تدریس و خیلی دوست دارم
    تا حالا تدریس خصوصی داشتم از تدریس لذت میبرم
    ولی جایی بهم کار تدریس نمیدن هر جا میرم میگن روزمه تدریس ندارین
    این تنها کاری که تو زمینه تحصیلیم دوست دارم
    در غیر اون تدریس تو دانشگاه هم خیلی دوست دارم که نمیذارن
    کارای غیر علمی هم دوست داشتم تو بازار مثلا برا خودم کار داشتم
    یا برا خودم یه کسب و کار
    خیلی دنبالش رفتم که یه بیزنس تحت اینترنت راه بندازم ولی تنهایی نمیشه بعدش الان تحت فشارم از سمت خانواده که بور سر کار
    اصن نمیدونم چی کار کنم
    اینکه گفتین تواناییشو خیلی دارم هر دو جا قبلی بدونه سابقه فقط رو تواناییم کار دادن
    ولی من نمی تونم تو چاچوب اونا کار کنم هروز سر ساعت کارت بزنم یه جا بشینم اصن روانی میشم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    سلام

    **شما الان 33ساله هستید ، تا حالا هیچ وقت هیچ کاری نداشتید ؟ یعنی همیشه از سمت خانواده تامین مالی بودید !
    در مورد نظم و کلا سبک زندگیتون چهطور هستید ؟
    **خودتون گفتین برنامه نویس هستید و بعدش دوباره رفتید تخصص دیگه ای یاد گرفتید ، ارشد گرفتید . پس یعنی میتونید یه کاری رو شروع کنید و تا آخرش ادامه بدید .

    وقتی این 2مورد رو کنار هم میذاریم ، ظاهرا علت این فرار و بی قراری اینه که تجربه حضور در محیط کار و چالش های اون رو نداشتید .
    اما واضحه که شما تواناییش رو دارید .

    میتونید بفرمایید اگر الان توی چه شرایط (کاری) بودید ، خوشحال بودید ؟ ( خیلی صریح بفرمایید و نگران قضاوتی نباشید )
    اها راجع به نظمم که فرمودین خیلی خیلی منظم هستم اما نمیتونم تو چارچوب تحمیلی کار کنم :((((((((

  5. کاربر روبرو از پست مفید amirk84 تشکرکرده است .

    گیسو کمند (سه شنبه 17 بهمن 96)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط amirk84 نمایش پست ها
    من مثلا تو شرایطی که خودم مسوول کار باشم راحتم
    تا حالا تدریس خصوصی داشتم از تدریس لذت میبرم
    کارای غیر علمی هم دوست داشتم تو بازار مثلا برا خودم کار داشتم
    یا برا خودم یه کسب و کار

    ولی من نمی تونم تو چاچوب اونا کار کنم هروز سر ساعت کارت بزنم یه جا بشینم اصن روانی میشم
    خیلی خیلی منظم هستم اما نمیتونم تو چارچوب تحمیلی کار کنم
    همه ما خیلی وقتها از سرکار رفتن خسته میشیم ، ازینکه هر روز و هرروز مجبور باشیم کار کنیم ،
    همه ما بارها برامون پیش میاد که حوصله سرکار رفتن رو نداریم و اون روز صبح به زور خودمون رو از رختخواب جدا می کنیم .
    اما نهایتا از جامون بلند میشیم و میریم سرکارمون و اتفاقا اون حس ها فراموش شدن و میتونه روز خوبی باشه .

    گاهی انگیزه ، گاهی جبر ، گاهی علاقه و گاهی تجربه ، محرک ما هستند .
    اما ، قدم اول برای همه چیز اینه که باید واقع بین باشیم و بپذیریم .
    قدم بعدی که مهم تر هم هست اینه که برنامه ریزی شده و هدف دار بشوید . کوتاه مدت و بلند مدت . (چاره مشکل شما در یک جمله )

    1*شما در حال حاضر باید برید سرکار ، پس اینو بپذیرید و باهاش کنار بیایید .
    1-2 تایم کاری رو برای خودتون خیلی بزرگ کردین ، این غول رو بشکنید . " یه لیییواااان آآآآب ! " با " یه لیوان آب " با هم برابرند .
    راهکار :
    ابتدای هر روز به اینکه قراره چه کارهایی در طول روز انجام بدید فکر کنید .
    ****1-2-1 بعدش برای اون روز برنامه ریزی کنید : امروز تا قبل از تایم نهار فانکشن x رو تعریف می کنم . بعد از نهار تا پایان تایم کار x رو انجام میدم .
    این برنامه روزانه در ظاهر راحت و البته کم اهمیته اما در عمل شبیه معجزه است .

    2*برای خودتون انگیزه های کوچیک و بزرگ بسازید .
    انگیزه کوچک : امروز بعد از کار با دوستام میریم استخر .
    انگیزه بزرگ : باید کار کنم سرمایه جمع کنم برای کار/هدف x .

    امیرخان ، این هفته برید فکر کنید ،
    --به کاری که دوست دارید ، -- به سرمایه ای که ممکنه برای راه اندازیش بخواهید ،
    --به ازدواج .
    --به اینکه اگر شما الان دنبال کار باشید کی مشغول میشید و احتمالا با چه حقوقی .
    -- یک سال بعدش با کسر هزینه های احتمالیه خودتون چقدر میتونید پس انداز داشته باشید .
    -- این پس انداز در اولویت اول برای کدوم یک از برنامه آینده که در بندهای اول تعریف کردید هزینه بشه . شاید لازم باشه بهش دست نزنید و بمونه با سرمایه سال بعدتون و شاید سال بعدترتون جمع بشه . بتونید کلنگ کار X رو بزنید .

    پس حسابی فکر کنید و خودتون رو به چالش بکشید ، نتیجه هر چی بود (هر چی حتی یه جدول که فقط عنوان داره بقیه اش خالیه )
    اینجا بذارید .
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  7. کاربر روبرو از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده است .

    باغبان (چهارشنبه 18 بهمن 96)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 بهمن 96 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-15
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    86
    سطح
    1
    Points: 86, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    همه ما خیلی وقتها از سرکار رفتن خسته میشیم ، ازینکه هر روز و هرروز مجبور باشیم کار کنیم ،
    همه ما بارها برامون پیش میاد که حوصله سرکار رفتن رو نداریم و اون روز صبح به زور خودمون رو از رختخواب جدا می کنیم .
    اما نهایتا از جامون بلند میشیم و میریم سرکارمون و اتفاقا اون حس ها فراموش شدن و میتونه روز خوبی باشه .

    گاهی انگیزه ، گاهی جبر ، گاهی علاقه و گاهی تجربه ، محرک ما هستند .
    اما ، قدم اول برای همه چیز اینه که باید واقع بین باشیم و بپذیریم .
    قدم بعدی که مهم تر هم هست اینه که برنامه ریزی شده و هدف دار بشوید . کوتاه مدت و بلند مدت . (چاره مشکل شما در یک جمله )

    1*شما در حال حاضر باید برید سرکار ، پس اینو بپذیرید و باهاش کنار بیایید .
    1-2 تایم کاری رو برای خودتون خیلی بزرگ کردین ، این غول رو بشکنید . " یه لیییواااان آآآآب ! " با " یه لیوان آب " با هم برابرند .
    راهکار :
    ابتدای هر روز به اینکه قراره چه کارهایی در طول روز انجام بدید فکر کنید .
    ****1-2-1 بعدش برای اون روز برنامه ریزی کنید : امروز تا قبل از تایم نهار فانکشن x رو تعریف می کنم . بعد از نهار تا پایان تایم کار x رو انجام میدم .
    این برنامه روزانه در ظاهر راحت و البته کم اهمیته اما در عمل شبیه معجزه است .

    2*برای خودتون انگیزه های کوچیک و بزرگ بسازید .
    انگیزه کوچک : امروز بعد از کار با دوستام میریم استخر .
    انگیزه بزرگ : باید کار کنم سرمایه جمع کنم برای کار/هدف x .

    امیرخان ، این هفته برید فکر کنید ،
    --به کاری که دوست دارید ، -- به سرمایه ای که ممکنه برای راه اندازیش بخواهید ،
    --به ازدواج .
    --به اینکه اگر شما الان دنبال کار باشید کی مشغول میشید و احتمالا با چه حقوقی .
    -- یک سال بعدش با کسر هزینه های احتمالیه خودتون چقدر میتونید پس انداز داشته باشید .
    -- این پس انداز در اولویت اول برای کدوم یک از برنامه آینده که در بندهای اول تعریف کردید هزینه بشه . شاید لازم باشه بهش دست نزنید و بمونه با سرمایه سال بعدتون و شاید سال بعدترتون جمع بشه . بتونید کلنگ کار X رو بزنید .

    پس حسابی فکر کنید و خودتون رو به چالش بکشید ، نتیجه هر چی بود (هر چی حتی یه جدول که فقط عنوان داره بقیه اش خالیه )
    اینجا بذارید .
    اولا مممممممممنون از پاسخ خوبتون و سعی میکنم انجام بدم کارهایی که گفتینو
    اما یه چیزی تا حالا فوبیا داشتین به چیزی؟ من مشکل با اونه بخشه که نیمذاره اینا رو که گفتینو انجام بدم
    چون اون لحظه مثل حمله یه فویباس اصن ادمو ول نمیکنه من با اون چی کار کنم؟

  9. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط amirk84 نمایش پست ها
    یه چیزی تا حالا فوبیا داشتین به چیزی؟
    بله داشتم ، همه دارند ، یکی به سوسک و گربه فوبیا داره ، یکی به جشن و مهمونی غریبه ها یکی مثل شما . پیش مشاور و روانشناس هم برید معجزه نمیکنند ، میگن کم کم باهاش روبرو شو. یعنی اصولا خودت باید مثل یه قهرمان این غول رو شکستش بدی .
    نقل قول نوشته اصلی توسط amirk84 نمایش پست ها
    مشکلم با اون بخشه که نیمذاره اینا رو که گفتینو انجام بدم چون اون لحظه مثل حمله یه فویباس اصن ادمو ول نمیکنه من با اون چی کار کنم؟
    یعنی علاوه بر اینکه نمیتونید سرکار بمونید و قبلا گفته بودید :
    "اگه بخوام بگم حالم چجوری سر کار باید بگم انگار دارن منو میبرن زندان حالم بشدت بد میشه اصن انگار دارم روانی میشم سر کار دلم میخواد بیام بیرون اصلا نمیتونم تحمل کنم"
    من برداشتم این بود شما نمیتونید سرکار بند بشید و نهایتا تصمیم میگیرید که دیگه نرید .
    ولی میفرمایید اینکه بخواهید یه کاغذ و خودکار جلوتون بزارید و هر چی بلدید روش پیاده کنید هم دچار اضطراب میشید.
    خوب راهش ساده است
    اینکه ، این کار رو انجام بدید .
    امتحانش کنید و نتیجه رو اینجا بذارید . در ضمن هفته داره تموم میشه و منتظریم .
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 بهمن 96 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-15
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    86
    سطح
    1
    Points: 86, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    بله داشتم ، همه دارند ، یکی به سوسک و گربه فوبیا داره ، یکی به جشن و مهمونی غریبه ها یکی مثل شما . پیش مشاور و روانشناس هم برید معجزه نمیکنند ، میگن کم کم باهاش روبرو شو. یعنی اصولا خودت باید مثل یه قهرمان این غول رو شکستش بدی .

    یعنی علاوه بر اینکه نمیتونید سرکار بمونید و قبلا گفته بودید :
    "اگه بخوام بگم حالم چجوری سر کار باید بگم انگار دارن منو میبرن زندان حالم بشدت بد میشه اصن انگار دارم روانی میشم سر کار دلم میخواد بیام بیرون اصلا نمیتونم تحمل کنم"
    من برداشتم این بود شما نمیتونید سرکار بند بشید و نهایتا تصمیم میگیرید که دیگه نرید .
    ولی میفرمایید اینکه بخواهید یه کاغذ و خودکار جلوتون بزارید و هر چی بلدید روش پیاده کنید هم دچار اضطراب میشید.
    خوب راهش ساده است
    اینکه ، این کار رو انجام بدید .
    امتحانش کنید و نتیجه رو اینجا بذارید . در ضمن هفته داره تموم میشه و منتظریم .
    "من برداشتم این بود شما نمیتونید سرکار بند بشید و نهایتا تصمیم میگیرید که دیگه نرید "
    این برداشتتون کاملا درسته
    "ولی میفرمایید اینکه بخواهید یه کاغذ و خودکار جلوتون بزارید و هر چی بلدید روش پیاده کنید هم دچار اضطراب میشید"
    ولی اینو متوجه منظورتون نشدم یعنی الان چی کار کنم؟

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    بله داشتم ، همه دارند ، یکی به سوسک و گربه فوبیا داره ، یکی به جشن و مهمونی غریبه ها یکی مثل شما . پیش مشاور و روانشناس هم برید معجزه نمیکنند ، میگن کم کم باهاش روبرو شو. یعنی اصولا خودت باید مثل یه قهرمان این غول رو شکستش بدی .

    یعنی علاوه بر اینکه نمیتونید سرکار بمونید و قبلا گفته بودید :
    "اگه بخوام بگم حالم چجوری سر کار باید بگم انگار دارن منو میبرن زندان حالم بشدت بد میشه اصن انگار دارم روانی میشم سر کار دلم میخواد بیام بیرون اصلا نمیتونم تحمل کنم"
    من برداشتم این بود شما نمیتونید سرکار بند بشید و نهایتا تصمیم میگیرید که دیگه نرید .
    ولی میفرمایید اینکه بخواهید یه کاغذ و خودکار جلوتون بزارید و هر چی بلدید روش پیاده کنید هم دچار اضطراب میشید.
    خوب راهش ساده است
    اینکه ، این کار رو انجام بدید .
    امتحانش کنید و نتیجه رو اینجا بذارید . در ضمن هفته داره تموم میشه و منتظریم .
    راه حلتون برای فوبیاش چیه خب چی کار کنم؟

  11. کاربر روبرو از پست مفید amirk84 تشکرکرده است .

    گیسو کمند (پنجشنبه 19 بهمن 96)

  12. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    خوب راهش ساده است ، اینکه ، این کار رو انجام بدید .
    نقل قول نوشته اصلی توسط amirk84 نمایش پست ها
    راه حلتون برای فوبیاش چیه خب چی کار کنم؟
    اگر ذهن پیچیده رو ذهن پر بار که قبلا به راه حل های مختلف و پیچیده مجهز شده در نظر بگیریم و ذهن ساده رو ذهنی که هنوز ورزیده نشده .
    شخصا عقیده دارم که ذهن های پیچیده جواب های ساده ای دارن ، و ذهن های ساده جواب پیچیده .
    از طرفی افرادی که دنبال راههای ساده میروند و خودشون رو در اون به چالش میکشند قطعا به نتیجه میرسند و اونها که دنبال راهکار پیچیده هستن دچار چالش نمیشن و عموما به نتیجه نمیرسن .

    برای فهم فلسفه بالا
    کامپیوترهای قدیم که ساده بودند و مجهز نبودن به تکنیکهای خاص ، برای حل یک معادله صدها خط کد رو اجرا میکردن .
    کامپیوترهای الان که پیچیده و پیشرفته هستن برای حل همون معادله فقط چند خط کد رو اجرا میکنن .

    حالا این فلسفه در پزشکی ، دین و عرفان و.. هم وجود داره .
    به این مثال دقت کن :
    شخص بیماری سراغ پزشک حاذقی میره و مرضش رو شرح میده، توقع داره دکتر یه لیست بلند بالا دستش بده و نسخه شلوغی براش بپیچه
    اما دکتر نسخه ساده ای دستش میده " تنظیم خواب+1قرص"
    چه بسا پزشکان زیادی که دقیقا نسخه های بلندی به بیمار میدن و البته که بیشتر بیمار رو راضی نگه میدارن تا اینکه درمان کنن .

    ما میتونیم ساعتها در مورد فوبیا صحبت کنیم ،
    در مورد داروهای آرام بخش ، در مورد الکل و خیلی راهکار ها که مبتلایان به فوبیا ازش استفاده میکنند .
    اما اینها نتیجه درستی نخواهد داد فقط ما رو با مسائل و نتیجه های کوتاه مدتی درگیر میکنه تا از نتیجه نهایی دورمون کنه .
    راهکار اصلی که علی رغم سادگی شما رو به چالش میکشه و حتما به نتیجه میرسید همون پست شماره 4 هست .
    __________________________________________________ __________________________________________________ _______________________


    در این صفحه از فوبیای پرواز صحبت شده ، فوبیایی که همکارم سالها بهش مبتلا بود و ماموریت های کاری رو بخاطر ترس از پرواز نمیرفت
    او دنبال راهکار علمی خاصی بود مثل آرمیدگی عضلانی که چند مرحله داره یکیش سوار ماکت هواپیما شدنه !
    یک سالی بود که هر بار ماموریت میخورد، با او در مورد تسلیم شدن صحبت میکردیم و اثر نداشت. نهایتا هفته گذشته به ماموریت رفت .
    هیچ کدوم از روش های خاص و دارو نجاتش نداد ، رفتیم به ایشون گفتیم که قراره در سه شهر جنوبی پروژه داشته باشیم و نیازه که شما مدام به اون شهرها رفت و آمد کنی ، مدیرعامل گفته اگه آقای ایکس این ماموریت فعلی رو نره یعنی نمیتونیم روشون حساب کنیم و برمیگرده به سمتی که اولین بار توی شرکت داشت ! در واقع خواستیم پیامد این کارش و خسارتی که ممکنه ببینه رو لمس کنه .
    ایشون که بلیط تهیه کرده بودن نهایتا در فرودگاه پرواز رو از دست میدن ! اما نهایتا تسلیم میشه و مجددا بلیط میگیره .
    هفته گذشته 2بار ماموریت رفت .
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 بهمن 96 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-15
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    86
    سطح
    1
    Points: 86, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    [/RIGHT]
    اگر ذهن پیچیده رو ذهن پر بار که قبلا به راه حل های مختلف و پیچیده مجهز شده در نظر بگیریم و ذهن ساده رو ذهنی که هنوز ورزیده نشده .
    شخصا عقیده دارم که ذهن های پیچیده جواب های ساده ای دارن ، و ذهن های ساده جواب پیچیده .
    از طرفی افرادی که دنبال راههای ساده میروند و خودشون رو در اون به چالش میکشند قطعا به نتیجه میرسند و اونها که دنبال راهکار پیچیده هستن دچار چالش نمیشن و عموما به نتیجه نمیرسن .

    برای فهم فلسفه بالا
    کامپیوترهای قدیم که ساده بودند و مجهز نبودن به تکنیکهای خاص ، برای حل یک معادله صدها خط کد رو اجرا میکردن .
    کامپیوترهای الان که پیچیده و پیشرفته هستن برای حل همون معادله فقط چند خط کد رو اجرا میکنن .

    حالا این فلسفه در پزشکی ، دین و عرفان و.. هم وجود داره .
    به این مثال دقت کن :
    شخص بیماری سراغ پزشک حاذقی میره و مرضش رو شرح میده، توقع داره دکتر یه لیست بلند بالا دستش بده و نسخه شلوغی براش بپیچه
    اما دکتر نسخه ساده ای دستش میده " تنظیم خواب+1قرص"
    چه بسا پزشکان زیادی که دقیقا نسخه های بلندی به بیمار میدن و البته که بیشتر بیمار رو راضی نگه میدارن تا اینکه درمان کنن .

    ما میتونیم ساعتها در مورد فوبیا صحبت کنیم ،
    در مورد داروهای آرام بخش ، در مورد الکل و خیلی راهکار ها که مبتلایان به فوبیا ازش استفاده میکنند .
    اما اینها نتیجه درستی نخواهد داد فقط ما رو با مسائل و نتیجه های کوتاه مدتی درگیر میکنه تا از نتیجه نهایی دورمون کنه .
    راهکار اصلی که علی رغم سادگی شما رو به چالش میکشه و حتما به نتیجه میرسید همون پست شماره 4 هست .
    __________________________________________________ __________________________________________________ _______________________


    در این صفحه از فوبیای پرواز صحبت شده ، فوبیایی که همکارم سالها بهش مبتلا بود و ماموریت های کاری رو بخاطر ترس از پرواز نمیرفت
    او دنبال راهکار علمی خاصی بود مثل آرمیدگی عضلانی که چند مرحله داره یکیش سوار ماکت هواپیما شدنه !
    یک سالی بود که هر بار ماموریت میخورد، با او در مورد تسلیم شدن صحبت میکردیم و اثر نداشت. نهایتا هفته گذشته به ماموریت رفت .
    هیچ کدوم از روش های خاص و دارو نجاتش نداد ، رفتیم به ایشون گفتیم که قراره در سه شهر جنوبی پروژه داشته باشیم و نیازه که شما مدام به اون شهرها رفت و آمد کنی ، مدیرعامل گفته اگه آقای ایکس این ماموریت فعلی رو نره یعنی نمیتونیم روشون حساب کنیم و برمیگرده به سمتی که اولین بار توی شرکت داشت ! در واقع خواستیم پیامد این کارش و خسارتی که ممکنه ببینه رو لمس کنه .
    ایشون که بلیط تهیه کرده بودن نهایتا در فرودگاه پرواز رو از دست میدن ! اما نهایتا تسلیم میشه و مجددا بلیط میگیره .
    هفته گذشته 2بار ماموریت رفت .
    حرفاتون کاملا درسته ولی حال من اصلا نرمال نمیشه که بخوام اینا رو که میگین انجام بدم الان به سدت اضطراب گرفتم یا بهتر بگم وحشت تو رو خدا بگین من چی کار کنم

  14. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 مرداد 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1396-11-08
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    1,164
    سطح
    18
    Points: 1,164, Level: 18
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همونطور که گفتید علاقمند هستید برای خودتون کار کنید ولی ایراد بزرگی که حس می کنم دارید اینه که شما انتظار درآمد کافی هم دارید. گفتید به تدریس علاقمندید اما جایی به شما تدریس نمیدن.

    من حس میکنم شما به اندازه کافی جستجو نکردید وگرنه میتونید کار تدریس انجام بدید یا کارهایی که در ارتباط با رشته شما باشه و توی خونه بتونید ازش پول دربیارید.

    شما حتما که نباید برای تدریس دست به دامان آموزشگاهها بشید ، میتونید توی سایتهای تبلیغاتی رایگان آگهی بدید یا حتی تراکت چاپ کنید و تبلیغات کنید.

    به شما پیشنهاد میکنم سطح توقعات مالیتونو از کار پایین بیارید و یه کار هرچند کوچیک راه بندازید.

    یه تجربه شخصی هم خدمتتون میگم به هیچ کاری نه نگید گاهی درهای کوچیک درهای بزرگتری به روتون باز میکنن.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.