مادرم به شدت افسرده شده و همین باعث فلج شدن زندگی همه ما شده چکار کنم

[tommy]

با سلام نمیدونم انجمنی که درش مشاورین پاسخگو باشند کدوم هست اگر مشاوران عزیزم این پست رو میبینن لطفا راهنمایی کنند هزینه هر چقدر باشه پرداخت میکنم فقط کمکم کنید تروخدا
من 28ساله متاهل و دارای یک فرزند دو ساله و برادرم 18ساله و امسال رفته دانشگاه در شهری به فاصله چهار پنج ساعت با ما ... من و همسرم طبقه بالا مادرم اینا زندگی میکنیم... پدر فوق العاده خوبی دارم که خودش رو وقف خانواده کرده و ما و مادرم رو بینهایت دوست داره... مشکل مادرم هست مادرم تا پارسال انسانی شوخ، شاد اجتماعی، فعال و اهل رفت و آمد بود از عید امسال نمیدونم چه اتفاقی افتاده که مدام در حال گریه هست و انگار قرصی مصرف میکنه که به شدت گیجش میکنه و همش در حال تلو تلو خوردن و گنگ حرف زدن با چشم های نیمه بازه یعنی جلو شوهرم و هر مهمونی میاد ابرو برای ما نمونده تا ازش میپرسم چته میزنه زیر گریه، با خودم باشگاه هم میبرم ولی اونجا هم همین اشو همین کاسه... کلا اگر ولش کنه صبح تا شب میخوابه... نمیدونم چش شده دکتر هم نمیاد اسم قرص هاشم نمیدونیم.. ترو خدا کمک کنید در ضمن مادرم شاغل هستند و امسال کلی مرخصی گرفتن اصلا حال سر کار رفتن ندارن ممنون

[تمنای عشق]

سلام
خدا مادرتو حفظ کنه
با مهربانی و ملایمت ازش بپرسید مشکلش چیه!
چون فرمودید شاداب بوده یهو بهم ریخته ، دنبال علتش باشید که چرا افسرده شده؟ یه دردی داره بنده خدا

[miss seven]

سلام دوست عزیز

شما چند تا عامل رو در نظر بگیرین :

از یه جهت ممکنه به خاطر قبولی برادرتون در دانشگاهی باشه که با شما فاصله داره چن ساعت و شاید نگرانی و اضطراب موجب این افسردگی شده .

یه عامل دیگه این هست که روابط شما با همسرتون چطوره ؟ مشکلی با هم ندارید؟ چون بالأخره پدر و مادر ها و بخصوص مادر ها خیلی نگران زندگی فرزندانشون هستند.

از جهت دیگر روابط شوهر و خانواده ی شوهرتون با خانواده شما چگونه هستش؟

یه حدس دیگر هم اینکه ممکنه از این بحران هایی باشه که در سن های خاصی بوجود میاد.

ولی افسردگی علت اصلیش ترس و اضطرابه ... شما خودتون باید ببینید چه خلأ هایی بوجود اومده در زندگی مادرتون .

[miss seven]

سلام مجدد
ببخشید انگار یه مورد مهم رو از قلم انداختم.

گفتید پدرتون خیلی مادرتون رو دوست داره و خودش رو وقف خانواده کرده .

شغل پدرتون چگونه بوده ؟
از اونجایی که گفتید خودشو وقف خانواده کرده احساسم گفت شاید زیاد در خونه نبودن تا کنار مادرتون باشن و بخاطر همین مادرتون برای جلوگیری از تنهایی اهل رفت و آمد و اجتماعی بودن زیاد و غیره بودن و الآن دیگه این مشکل تنهایی سر باز کرده ..البته همه ی اینا حدسه ...شما باید ببینید که کدوم عامل بوده.

[tommy]

سلام ممنون از پاسخ های شما
تمنا عزیز چندین بار شده با ملایمت پرسیدیم ولی اون کلا منکر میشه میگه شما میخوایین منو افسرده جلوه بدین!!!
7 عزیزم به نکات خوبی اشاره کردید منو همسرم چند باری خیلی بد دعوا کردیم و من حسابی پر از خشم شده بودم تا جایی که رفتم و گفتم فقط طلاق میخوام بگیرم... واقعا مشکل بزرگی نبود ولی من نمیدونم چرا بزرگش کردم و همین باعث شد تا چند روزی خانواده در استرس باشن به خصوص اینکه ما نزدیک هم هم زندگی میکنیم و در جریان کارهای هم هستیم البته اینم بگم دعوای ما خیلی بعد تر از افسردگی ایشون اتفاق افتاد ولی صد در صد نمیشه گفت تاثیری روی بدتر شدن حالش نذاشته
دوری برادرم هم خیلی موثر بود چون مادرم بی نهایت برادرم رو دوست داره و همیشه وقتی از برادرم حرف میزنیم گریه میکنه
چیزی که هست اینه که گریه هاش طبیعی نیست مثلا یهو میبینی یک نفر هفت پشت غریبه زنگ میزنه خونه مادرم و کاری داره بعد یهو پشت تلفن به مامانم میگه سرما خوردی انگار صدات گرفته بعد مامانم میزنه زیر گریه هر چقدر میگم مادرم اینجوری نکن حیثیت برای ما نذاشتی... یا یهو دیدی الکی خندید... خیلی فراموش کار هم شده مثلا میریم باشگاه همیشه شماره کمدش رو یادش میره من به روش نمیارم ولی خیلی وقتها شده زمان کارهایی که کرده قاطی میکنه مثلا اگر دیروز رفته باشه جایی فکر میکنه امروز رفته به ظاهرش هم نمبرسه در صورتی که قبلا همیشه آرایش داشت الان جلو همه همیشه چشماش نیمه باز و خماره شل صحبت میکنه اصلا وحشتناکه حال همه ما خراب شده پریشب پدر شوهرم پرسید مامانت چی شده اون آدم سابق نیست نتونستم خودمو کنترل کنم زدم زیر گریه واقعا موندم چکار کنم همه ما داغون شدیم
پدرم کارمند بازنشسته هستند و همیشه در کنار ما بودن

[tommy]

کارشناسان محترم لطفا راهنمایی کنید نمیدونم چکار کنم درمونده شدیم لطفا کمکم کنید :(((

[Parastou]

من فکر می کنم با زور هم که شده ایشون رو باید پیش پزشک ببرید چون این احتمال وجود داره که مسئله چیزی جز افسردگی باشه.


امیدوارم این مشکل به راحتی حل بشه و آرامش به خانواده تون برگرده

[tommy]

بردیمش روانپزشک فعلا یک جلسه رفته هیچ تغییری نکرده فراموشیش بیشتر شده... خیلی ناراحتم نمیدونم باید چکار کنم هیچ‌وقت تا این حد داغون نشده بودم خدا خودش کمک کنه هیچ کدوم از مدیران سایت هم که کمکی نکردن انگار حتما باید موضوع طلاق باشه