به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 45
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array

    نمیدونم حس می کنم راهی جز طلاق برام نمونده

    با سلام و احترام
    فک می کنم من رو می شناسین و همیشه هم نسبت بهم لطف داشتین و راهنماییم کردین.خلاصه ای میگم برای دوستانی که در جریان نیستن.
    من 27.5 سالمه و همسرم 32 سالشونه.من کارشناسی دارم و در حال حاضر خانه دارم و همسرم کارشناسی ارشد دارن و شغل آزاد دارن که با وام دوتا شغل راه انداخته یکی لوازم یدکی و کارگاه دروپنجره سازی و پروفیل که فروش ورق هم انجام میدن در اونجا.
    مشکلات زیادی با هم داریم مثلا:
    من حق اینکه بدونم چقدر درآمد و سرمایه داریم رو ندارم
    مشکلات جنسی با همسرم که تقریبا حل شد
    خانوادش توقع دارن بهشون خوبی بشه و اونها هر چقدر هم بدی کنن من باید خوبی کنم.
    همسرم راز دار نیست و مسائل خونه رو مو به مو برای خانوادش میگه
    از نظر ظاهر مورد رضایتم نیست ولی من بازم خودمو راضی می کنم اما ایشون براش مهم نیست حتی به موقع حمام بره و یا اینکه با ورزش و اینها کمی چاق بشه.خیلی لاغر
    که من با توجه به راهنمایی ها و مطالعاتم به این نتیجه رسیدم یه مدت محبت کنم و دخالتی در کارهاش نداشته باشم تا ببینم چی میشه.مشکلات تا حدی حل شد ولی همچنان در مورد مسائل مالی بهم چیزی نمیگه.
    با توجه به مسائلی که گفتم من تصمیم گرفتم گذشت کنم و قانع باشم و چشمم رو خیلی مسائل بستم.و تصمیم گرفتیم بچه دار شیم یک ماهه متوجه شدیم که همسرم واریکوسل دوطرفه دارن و باید عمل بشه و دکتر گفته دوماه و نیم بعد عمل دوباره باید آزمایش بده ببینیم حل شده یا نه.5 ساله ازدواج کردیم و تا الان هم فقط به خاطر بهتر شدن مسائل مالیمون و روابط بینمون بچه دار شدن رو عقب انداختیم.اما الان که میدونه چنین مشکلی وجود داره تازه به فکر بیمه شدن افتاده با اینکه من از پارسال بهش گفتم بیمه کن هردومون رو.الان یک ماهه منتظر موندم بیمه کنه الانم که بیمه شدیم میگه پول ندارم چک دارم بدهکارم بازار خرابه فعلا نمی تونم عمل کنم.بهش میگم خب تو الان یک ماهه میدونی این قضیه رو چرا به خاطر یک میلیون تومن هزینه عمل داری معالجه رو عقب می ندازی. میگه ندارم.من یک میلیون پس انداز دارم و میدونه و بارها و بارها سعی کرده ازم بگیره فک کنید چشمش به یک تومن منه. منم میدونم داره این اداهارو در میاره تا من پول عملش رو بدم چونددقیقا این مشکل رو برادر شوهرمم داشت تا چند وقت عملش روعقب انداخت یه روز به خواهر شوهرم گفتم چرا عمل نمی کنن گفت خودش پول نداره زنشم بهش پول نمیده با اینکه پدر شوهرم وضع مالیش خیلی خوبه اینا انتظار داشتن زنش پول عمل رو بده یعنی دریغ از ذره ای خجاااااالت.
    منم میدونم چنین فکری داره می کنه با خودش دیشب بهش گفتم باشه بیا این یک تومن رو من میدم برو عمل کن میگه من اصلا عمل نمی کنم از تو هم پول نمی خوام.
    آخه من چیکار کنم باهاش من فهمیدم مشکلش رو خدا میدونه چقدر تحت فشار استرس بودم ولی بازم به روش نمی آوردم و بهش روحیه میدادم.
    کلا هر وقت هزینه های اینطوری پیش میاد ادا در میاره من چند ماه پیش رفتم چند تا دندون پر کنم میگفت فعلا نرو پول ندارم مامانم گفت من میدم بعدن بهم پس بدین.من می ترسم دوروز دیگه برا هزینه های بعدمداین کارهاش ادامه داشته باشه.
    از طرفی من رو در جریان مسائل مالیش نمیذاره خب منم بهش گفتم آدمی که اینطوره مسئول مالی زندگیش رو بر عهده می گیره و برای روزای سختش برنامه می ریزه نه اینکه الان یک تومن می گز نداری برای معالجه
    خدایااااااا من دیگه فکرم نمی کشه خستم
    کاری می کنه که آرزوی مرگم رو می کنم.
    انقدر بهم استرس وارد می کنه انقدر بهم عذاب داده سر این موضوع همش اینروزا خودم رو میزنم جلوش و گریه می کنم تا راضی شه زودتر عمل کنه اما انگار نه انگااااااار.نه زبوش خوش حالیشه نه سرصدااااا
    می ترسم زمان رو از دست بدیم
    خدامیدونه من دهنم رو برا همه چیز بستم نمیدونم اگه این مشکل برا من بود و من نمی تونستم همه جا رو پر می کرد و به خانوادش می گفت ولی من حتی به مادرم نگفتم همه رو توی دلم کردم.برای حفظ غرورش حفظ اعتماد به نفسش اما تا صبرم رو لبریز نکنه دست بردار نیست.انقدر دیروز خودم رو زدم به خودم اومدم می بینم پیشونیم رو فشار دادم به فرش دون دون خون مرده شده. رگای گردنم گرفته می ترسم از دستش سکته کنم.خدا میدونه با تمام این حرفا دوسش دارم بهش می گم من تورو دوست دارم زندگیم رو دوست دارم نکن اینکارو با زندگیمون نکن.
    این موضوع رو فقط به پدرشوهرم گفتیم دیروز بهش زنگ زدم میگم آقاجون تنها بیاین خونمون کارتون دارم در مورد چنین چیزی میگه من چیزی نمیدونم به درووووغ میگه من نمیدونم با اینکه همسرم میگه بهش گفتم.پاشده دیشب با مادرشوهرم و خواهرشوهرم اومده من بهش گفتم تنها بیااااا.منم حرفی نزدم جلو اونها تا همسرم جلو مادرش و خواهرش مشکلش رو نشه اما اونها اصلا براشون مهم نیست.حرفی نزدیم و فیلم دیدیم باهم و حرفای دیگه زدیم.
    وقتی رفتن میگم این از خودت که بی خیالی طی می کنی اینم از پدرت
    خدایااااا کمک من فقط تورووو دارم.
    ویرایش توسط *مونا* : جمعه 06 بهمن 96 در ساعت 15:57

  2. کاربر روبرو از پست مفید *مونا* تشکرکرده است .

    yyousefi1981 (شنبه 07 بهمن 96)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    می تونم یک سوال از شما بپرسم؟ لطفا خوب فکر کنید و جواب بدید.
    چرا وقتی احساس می کنید راهی حز طلاق با این مرد ندارید باز می خواهید بچه ای ازش داشته باشید؟
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  4. 8 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    *مونا* (جمعه 06 بهمن 96), tavalode arezoo (جمعه 06 بهمن 96), نیکیا (جمعه 06 بهمن 96), میس بیوتی (دوشنبه 09 بهمن 96), yyousefi1981 (شنبه 07 بهمن 96), بارن (شنبه 07 بهمن 96), زن ایرانی (شنبه 07 بهمن 96), صبا_2009 (جمعه 06 بهمن 96)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    1,325
    سطح
    20
    Points: 1,325, Level: 20
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 56 در 43 پست

    Rep Power
    19
    Array
    سلام مونا جان
    منم تقریبا مشکل تو رو داشتم. با فرق اینکه خرج خودم با خودم بود . هزینه های پزشکی هم با من بود اونم خارج کشور. به نظر منکه پول عملش رو بده . ولی اینجور مردها معمولا روز به روز پر توقع تر میشن. خدا شاهده مشکل منم بچه بود . تازه من تقبل کلیه مسایل مالی رو کرده بودم . مشکل از خودش بود که قبلا عمل کرده بود ولی به من نگفته بود . وقتی فهمیدم خیلی بهم فشار آمد چون باید پولش رو خودم میدادم و جسم من میرفت زیر فشار . افسرده شدم ولی باز رفتم زیر بار این کارها . آخرشم طلاقم دادن گفتن افسرده شدی . البته مهریه نداشتم . امیدوارم تو لااقل مهریه داشته باشی که اگر نداشته باشی چاره ای جز باج دادن نداری . طلاقم فقط بدتر میکنه اوضاع رو . کاش مشکل من با پول حل میشد. فقط مواظب خودت باش از پا نیفتی چون کسی نمیاد بگه از صبوری اینجوری شدی . مواظب در میان گذاشتن ها باش گاهی همین میشه بهانه لج بازی و طلاق.

  6. 3 کاربر از پست مفید رهاوتنها تشکرکرده اند .

    *مونا* (شنبه 07 بهمن 96), گیسو کمند (دوشنبه 09 بهمن 96), yyousefi1981 (شنبه 07 بهمن 96)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام مونا جان من سر فرصت حالم بهتر بشه برات مینویسم

    اما طلاق خیلی سخته...انقدر زندگیت بد نیست که بخوای به طلاق فکر کنی...قابل حل مشکلاتت

    خودت برو پیش پدر شوهرت و باهاش صحبت کن.منتظر نباش اون بیاد.یکروز سر فرصت برو و باهاش در میون بذار.چون گفتی اونم میدونه
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  8. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    *مونا* (شنبه 07 بهمن 96), yyousefi1981 (شنبه 07 بهمن 96)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    [سلام ممنونم از همراهیه همیشگیتون

    دلجو جان تشکر می کنم از پستی که گذاشتین راستش مشکلات زیادی با همسرم دارم اما ایشون خوبی هایی هم دارن و من این مدت که بهش محبت یک طرفه می کردم خیلی خوب شده بودیم با هم جز مسئله مالی که من تصمیم گرفتم واقعا در این موضوع دخالت نکنم و مسئولش خودش باشه و تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم .اما مشکلی که پیش اومدا بخواد عمل کنه من هستم و مراقبت می کنم ازش و اصلا به روش نمیارم اما لجبازیاش برای عمل نکردن در آستانه تحمل من نیست و تحمل پشت گوش انداختنش رو ندارم.


    ممنون رها و تنهای عزیز امیدوارم در زندگی موفق شی و سالم و سلامت باشی. من خانواده همسرم رو می شناسم و برادر شوهرم که همین مشکل رو داشت و عمل کرد باردار شد زنش و بچه سقط شد و خانوادش با اینکه موضوع رو میدونن اما می گن شاید زنش هم مشکل داره و چرا مراقب نبوده مهمونی رفته مهمونی گرفته بچه از بین رفته.یک درصد هم بروز نمیدن و تقصیر رو میندازن گردن جاریم.
    من با همه این حرفا نیت کردم که اگه همسرم بخواد معالجه شه فقط به خاطر رضای خدا همراهیش کنم و مراقبت کنم و چیزیم به خانوادم نگم .اما خیلی داره ادا در میاره من نمی کشم دیگه.


    مریم عزیز تشکر برای مهربونیت.خدا میدونه که برای سلامتیت دعا می کنم.میدونم طلاق سخته و برای همینم الان 5 ساله دارم برای بهبود زندگیم و سرپا موندنش تلاش می کنم.اما من می تونم برم جای همسرم عمل شم؟؟؟؟ تا الان سر مشکلاتی که داشتیم یا سکوت کرده یا گفته نمیدونم و یا فحاشی و گاهیم که منم جواب میدم کتکاری. همیشه لجبازی می کنه و من دیگه دهنمو بستم و دارم زندگیمو می کنم حتی با وجود این ناراحتیایی که ازش توی دلمه بهش محبت می کنم. اما توی این مورد نمیدونم باید چه کنم.پدرشوهرم اصلا آدم منطقی ای نیست اگه متوجه باشه میدونه که همسرم فقط به اون گفته و ازش خواهش کرده چیزی به کسی نگه پا نمیشه دیشب با زن و دخترش بیاااااد. دلش می خواست دهن باز کنم جلو مادرشوهرم بگم پسرت این مشکل رو داره حاضر نیست معالجه کنه؟؟؟؟دلشون می خواست آبرو همسرم رو جلو خواهر و مادرش ببرم؟؟؟؟خدا میدونه چه فشاری رو دارم تحمل می کنم از دست اینها. نمیدونم توی سرشون چی می گذره.
    موقعی که برادر شوهرم این مشکل رو داشت و بعد8 سال هنوز جاریم باکره بود و تازه بهشون گفتن ناراحت بودن چرا دیر گفتین زودتر نگفتین خب من که گفتم دارین چه گلی میزنین به سرموووون؟؟؟
    یا اینکه خواهر شوهرم همش به مامانش می گفت وردار عروستو ببر دکتر شاید مشکل از خودشه و داره همه چیز رو می اندازه گردن برادرمون.
    با همه این حرفا بذار هر چی می خوان بگن فقط همسرم مهمه راضی شه معالجه کنه من به خاطر رضای خدا و آینده خودم همراهیش می کنم.

    توی پرانتز(نمیدونم درسته این حرف یا نه اما امروز با خودم گفتم خب تلاشمم کردم شده 27 سالم کاش زودتر طلاق می گرفتم و خودم رو راحت می کردم نه الان که سنم بیشتر شده.نمیدونم همین الانم چرا توی این خونه موندم)

  10. 2 کاربر از پست مفید *مونا* تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (شنبه 07 بهمن 96), yyousefi1981 (شنبه 07 بهمن 96)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 دی 00 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1386-11-26
    محل سکونت
    تهران بزرگ
    نوشته ها
    1,452
    امتیاز
    50,483
    سطح
    100
    Points: 50,483, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First Class50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    1
    تشکرها
    2,842

    تشکرشده 3,286 در 817 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    درود

    1 - اعتماد سازی کنید تا پرسش های متوالی !

    2 - آرام باشید تا ایجاد تنش !

    3 - مشکلات را دو نفره حل کنید

    4 - برای حل مشکلات ، زمان مناسب را انتخاب کنید

    5 - حتما در محل و مکان مناسب با او حرف بزنید

    6 - خواسته ها و توقع هایتان را تک تک و با یک روند مناسب بیان کنید

    * پشت سر هم موضوعات مختلف را بیان نکنید

    7 - برای تحقق پیدا کردن خواسته ها ، زمان بدهید و عجول نباشید

    8 - سلامتی را یادآوردی کنید ، نه اینکه تحمیل و زور کنید

    9 - نگاه های همسرتان را آنالیز کنید و در لحظه با او حرکت کنید

    10 - گاهی برایش نامه بنویسید و غیر مستقیم با او حرف بزنید

    11 - پرخاشگری را کاملا تعطیل کنید

    * داد نزنید - خودتان را نزنید و .....

    12 - جراحی واریگوسل زمان خاص و پریود زمانی محدودی ندارد حساس نشوید !

    13 - بیشتر با خودتان به آرامش برسید

    14 - طلاق گرفتن شما بیشتر یک شوخیه تا واقعیت ! پس در موردش دیگر فکر نکنید .
    اگه خوب تا کردی ، نشد ؛

    مچاله اش کن !

  12. 6 کاربر از پست مفید lord.hamed تشکرکرده اند .

    *مونا* (شنبه 07 بهمن 96), abs (شنبه 07 بهمن 96), deljoo_deltang (شنبه 07 بهمن 96), maryam123 (شنبه 07 بهمن 96), گیسو کمند (دوشنبه 09 بهمن 96), yyousefi1981 (شنبه 07 بهمن 96)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مرداد 98 [ 12:03]
    تاریخ عضویت
    1396-11-01
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    1,447
    سطح
    21
    Points: 1,447, Level: 21
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    66

    تشکرشده 19 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط *مونا* نمایش پست ها
    با سلام و احترام
    فک می کنم من رو می شناسین و همیشه هم نسبت بهم لطف داشتین و راهنماییم کردین.خلاصه ای میگم برای دوستانی که در جریان نیستن.
    من 27.5 سالمه و همسرم 32 سالشونه.من کارشناسی دارم و در حال حاضر خانه دارم و همسرم کارشناسی ارشد دارن و شغل آزاد دارن که با وام دوتا شغل راه انداخته یکی لوازم یدکی و کارگاه دروپنجره سازی و پروفیل که فروش ورق هم انجام میدن در اونجا.
    مشکلات زیادی با هم داریم مثلا:
    من حق اینکه بدونم چقدر درآمد و سرمایه داریم رو ندارم
    مشکلات جنسی با همسرم که تقریبا حل شد
    خانوادش توقع دارن بهشون خوبی بشه و اونها هر چقدر هم بدی کنن من باید خوبی کنم.
    همسرم راز دار نیست و مسائل خونه رو مو به مو برای خانوادش میگه
    از نظر ظاهر مورد رضایتم نیست ولی من بازم خودمو راضی می کنم اما ایشون براش مهم نیست حتی به موقع حمام بره و یا اینکه با ورزش و اینها کمی چاق بشه.خیلی لاغر
    که من با توجه به راهنمایی ها و مطالعاتم به این نتیجه رسیدم یه مدت محبت کنم و دخالتی در کارهاش نداشته باشم تا ببینم چی میشه.مشکلات تا حدی حل شد ولی همچنان در مورد مسائل مالی بهم چیزی نمیگه.
    با توجه به مسائلی که گفتم من تصمیم گرفتم گذشت کنم و قانع باشم و چشمم رو خیلی مسائل بستم.و تصمیم گرفتیم بچه دار شیم یک ماهه متوجه شدیم که همسرم واریکوسل دوطرفه دارن و باید عمل بشه و دکتر گفته دوماه و نیم بعد عمل دوباره باید آزمایش بده ببینیم حل شده یا نه.5 ساله ازدواج کردیم و تا الان هم فقط به خاطر بهتر شدن مسائل مالیمون و روابط بینمون بچه دار شدن رو عقب انداختیم.اما الان که میدونه چنین مشکلی وجود داره تازه به فکر بیمه شدن افتاده با اینکه من از پارسال بهش گفتم بیمه کن هردومون رو.الان یک ماهه منتظر موندم بیمه کنه الانم که بیمه شدیم میگه پول ندارم چک دارم بدهکارم بازار خرابه فعلا نمی تونم عمل کنم.بهش میگم خب تو الان یک ماهه میدونی این قضیه رو چرا به خاطر یک میلیون تومن هزینه عمل داری معالجه رو عقب می ندازی. میگه ندارم.من یک میلیون پس انداز دارم و میدونه و بارها و بارها سعی کرده ازم بگیره فک کنید چشمش به یک تومن منه. منم میدونم داره این اداهارو در میاره تا من پول عملش رو بدم چونددقیقا این مشکل رو برادر شوهرمم داشت تا چند وقت عملش روعقب انداخت یه روز به خواهر شوهرم گفتم چرا عمل نمی کنن گفت خودش پول نداره زنشم بهش پول نمیده با اینکه پدر شوهرم وضع مالیش خیلی خوبه اینا انتظار داشتن زنش پول عمل رو بده یعنی دریغ از ذره ای خجاااااالت.
    منم میدونم چنین فکری داره می کنه با خودش دیشب بهش گفتم باشه بیا این یک تومن رو من میدم برو عمل کن میگه من اصلا عمل نمی کنم از تو هم پول نمی خوام.
    آخه من چیکار کنم باهاش من فهمیدم مشکلش رو خدا میدونه چقدر تحت فشار استرس بودم ولی بازم به روش نمی آوردم و بهش روحیه میدادم.
    کلا هر وقت هزینه های اینطوری پیش میاد ادا در میاره من چند ماه پیش رفتم چند تا دندون پر کنم میگفت فعلا نرو پول ندارم مامانم گفت من میدم بعدن بهم پس بدین.من می ترسم دوروز دیگه برا هزینه های بعدمداین کارهاش ادامه داشته باشه.
    از طرفی من رو در جریان مسائل مالیش نمیذاره خب منم بهش گفتم آدمی که اینطوره مسئول مالی زندگیش رو بر عهده می گیره و برای روزای سختش برنامه می ریزه نه اینکه الان یک تومن می گز نداری برای معالجه
    خدایااااااا من دیگه فکرم نمی کشه خستم
    کاری می کنه که آرزوی مرگم رو می کنم.
    انقدر بهم استرس وارد می کنه انقدر بهم عذاب داده سر این موضوع همش اینروزا خودم رو میزنم جلوش و گریه می کنم تا راضی شه زودتر عمل کنه اما انگار نه انگااااااار.نه زبوش خوش حالیشه نه سرصدااااا
    می ترسم زمان رو از دست بدیم
    خدامیدونه من دهنم رو برا همه چیز بستم نمیدونم اگه این مشکل برا من بود و من نمی تونستم همه جا رو پر می کرد و به خانوادش می گفت ولی من حتی به مادرم نگفتم همه رو توی دلم کردم.برای حفظ غرورش حفظ اعتماد به نفسش اما تا صبرم رو لبریز نکنه دست بردار نیست.انقدر دیروز خودم رو زدم به خودم اومدم می بینم پیشونیم رو فشار دادم به فرش دون دون خون مرده شده. رگای گردنم گرفته می ترسم از دستش سکته کنم.خدا میدونه با تمام این حرفا دوسش دارم بهش می گم من تورو دوست دارم زندگیم رو دوست دارم نکن اینکارو با زندگیمون نکن.
    این موضوع رو فقط به پدرشوهرم گفتیم دیروز بهش زنگ زدم میگم آقاجون تنها بیاین خونمون کارتون دارم در مورد چنین چیزی میگه من چیزی نمیدونم به درووووغ میگه من نمیدونم با اینکه همسرم میگه بهش گفتم.پاشده دیشب با مادرشوهرم و خواهرشوهرم اومده من بهش گفتم تنها بیااااا.منم حرفی نزدم جلو اونها تا همسرم جلو مادرش و خواهرش مشکلش رو نشه اما اونها اصلا براشون مهم نیست.حرفی نزدیم و فیلم دیدیم باهم و حرفای دیگه زدیم.
    وقتی رفتن میگم این از خودت که بی خیالی طی می کنی اینم از پدرت
    خدایااااا کمک من فقط تورووو دارم.
    شوهر شما کارش سخت و نیمه خشن هست . سعی کن روحیه شو تلطیف کنی و اونو عاشق خودت بکنی. اون اگر عاشقت بشه هم برات پول خرج میکنه هم حرفها و اسرارتو به خونوادش نمیده. در ضمن ضرورتی نداره شما ریز حساب و کتابشو بدونی شما بصورت کلی بفهم که اوضاع مالی خوبه یا نه.
    مهارت های اینکه چگونه شوهرت رو عاشق خودت کنی را یاد بگیر و بکار ببند.ضمنا عجول نباش و به خودت و همسرت زمان بده. اصلا مشکلات شما در رِنج طلاق و این حرفها نیست

  14. 2 کاربر از پست مفید yyousefi1981 تشکرکرده اند .

    *مونا* (دوشنبه 09 بهمن 96), گیسو کمند (دوشنبه 09 بهمن 96)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط *مونا* نمایش پست ها
    [سلام ممنونم از همراهیه همیشگیتون

    دلجو جان تشکر می کنم از پستی که گذاشتین راستش مشکلات زیادی با همسرم دارم اما ایشون خوبی هایی هم دارن و من این مدت که بهش محبت یک طرفه می کردم خیلی خوب شده بودیم با هم جز مسئله مالی که من تصمیم گرفتم واقعا در این موضوع دخالت نکنم و مسئولش خودش باشه و تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم .اما مشکلی که پیش اومدا بخواد عمل کنه من هستم و مراقبت می کنم ازش و اصلا به روش نمیارم اما لجبازیاش برای عمل نکردن در آستانه تحمل من نیست و تحمل پشت گوش انداختنش رو ندارم.

    اینطور که شما در جواب من نوشتید پس الان مشکلی که شما با آن درگیر هستید قانع کردن همسر برای همراهی در بچه دار شدن است و این تنها یک مشکل است. این مشکل به تنهایی چرا باید موجب واکنش ها و احساسات هیجانی شدید شما شود. منظورم این است که شدت عکس العمل شما با شدت عمل انجام شده همخوانی ندارد. مشکل اصلی که شما را به ستوه در آورده از نظر من این است:

    اولا شما با اینکه به قول خودتان بسیاری از مشکلاتتان حل شده همجنان پرونده سنگین مشکلات گذشته را با خود حمل می کنید همانظور که در این تاپیک هم در پست اولتان به تمام مشکلات گذشته سعی کردید بپردازید در صورتی که لازم نبود. یعنی شما برای هر مشکل یک پرونده سبک ندارید بلکه یک پرونده قظور از مشکلات از ازل تا ابد زندگی مشترک. هر کس جای شما باشد تجمل حمل آن را بعد از مدتی نخواهد داشت. سعی کنید پرونده مشکلات گذشته را از این به بعد ببیندید و تنها تجربه و آموخته انرا با خود داشته باشید.

    دوما، شما در نقش شاکی پرونده یا دادستان به مشکل نگاه می کنید در صورتیکه در زندگی مشترک شما باید وکیل مدافع همسرتان باشید. شاهد این قضیه هم پیش قضاوتهای شما در مورد نقشه برای یک میلیون شما یا بیخیالی خانواده همسر و ...

    به نظر من مساله فرزند یک مساله و مسولیت دو طرفه است و هر دو نفر باید در آرامش و با تفکر کافی به این نتیجه برسند که این مسولیت را بپذیرند. پس به همسرتان فرصت کافی بدهید تا او هم با شما همراه شود.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند
    ویرایش توسط deljoo_deltang : شنبه 07 بهمن 96 در ساعت 17:22

  16. 3 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    *مونا* (دوشنبه 09 بهمن 96), گیسو کمند (دوشنبه 09 بهمن 96), صبا_2009 (شنبه 07 بهمن 96)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 مرداد 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1396-11-08
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    1,164
    سطح
    18
    Points: 1,164, Level: 18
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    من مدتی است تاپیکهای شما را مطالعه می کنم. قبل از اراِیه راه حل پیشنهاد ساده ای میدم. مدتی وقت بذارید و موضوعات مختلف این تالار رو مطالعه کنید. مشکلاتی که اعضای محترم باهاش مواجه بودند تا ببینید مشکلات شما چقدر کوچک و قابل چشم پوشی است. اینجوری حداقل از زندگی حال حاضر کمی بیشتر لذت میبرید.
    و اما مطلبی به شما عرض میکنم که شاید ریشه ی مشکلات مطرح شده باشه. مشکل اصلی شما قطعا ظاهر همسرتون هست وگرنه با وصفی که از همسرتون داشتید فردی تحصیل کرده، پرتلاش و همونطور که سربسته گفتید خوبی هایی هم دارند. ببخشید این حرفو میزنم ولی ظاهر همسر شما طبق گفته شما به شکلی هست که سبب بهانه جویی های مختلف شما میشه و شما اینجا رو دادگاهی برای محکومیتش در نظر گرفتید.
    برای اینکه حرفم رو اثبات کنم مشکلات شما رو باز میکنم. مشکلات با خانواده طرفین حتی در بهترین زوجها هم وجود داره و شما امکان نداره زوجی رو پیدا کنید که با خانواده طرفش اختلاف نظر نداشته باشه و مسایلی سبب رنجش نشه منتهی این اختلافات گاهی بسیار شدید و غیرقابل چشم پوشی و در بسیاری از مواقع با کمی سعه صدر قابل چشم پوشی است.
    در مورد مسایل مالی هم وقتی شما همسرتون رو تحت فشار قرار میدید مسلما دوست نداره راجع بهش صحبت کنه. وقتی میگه بازار خرابه و چک دارم و ... باید بهش حق بدید و در این مورد بهش زمان بدید تا وقتی شرایطش مهیا شد عمل رو انجام بده. بخصوص شوهر شما که کارش تا حدودی سنگینه و مسلما این عمل ممکنه تا مدتی از کار بندازتش.
    اما برمیگردم به ظاهر همسرتون، من حس میکنم شما ایشون رو با کسی مقابسه میکنید و در اولین قدم باید از مقایسه دست بکشید. در مورد لاغری عمدتا بخشیش به ژنتیک طرف ربط داره و ممکنه کسی هرکاری کنه چاق نشه و با توجه به حجم و فشار کاری ممکنه امکان ورزش کردن هم براش فراهم نباشه پس سعی کنید باهاش کنار بیاید و از وجودش لذت ببرید. اما در مورد پاکیزگی بهتره تشویقش کنید، حمام را هر روز آماده کنید و تا از سر کار اومد بهش بگید تا یه دوش 5 دقیقه ای بگیرید من چایی رو آماده میکنم.
    در کل سعی کنید به شوهرتون تو خونه جایگاه بزرگی بدید. اگه این کار رو انجام بدید مردها مثل موم نرم و تغییرپذیر خواهند شد.

  18. 3 کاربر از پست مفید reza.m1986 تشکرکرده اند .

    *مونا* (دوشنبه 09 بهمن 96), Quality (یکشنبه 08 بهمن 96), آناهیتا۲۷ (یکشنبه 08 بهمن 96)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    1,325
    سطح
    20
    Points: 1,325, Level: 20
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 56 در 43 پست

    Rep Power
    19
    Array
    سلام مونا جان
    من کامل درکت میکنم . ولی خیلی ها مشکلات بدتر از تو دارند. خود من مشکل بچه رو با شوهرم داشتم . فرقش این بود که قبلا عمل کرده بود و دو سال تحت نظر ولی پنهان کرده بود . نمی خوام ذهنت بد بیاد ولی خیلی ها عمل می کنند بدتر میشن . یا مثلا تو بچه دار میشی ولی سقط میشه . تو همین که تحت فشار نیستی خرج خودت یا بخشی از خونه رو بدی خیلی شانس آوردی . چون مثلا خود من یا خیلی های دیگه اینجا یا تو غربت ضمن مدیریت این استرس ها تحت فشار برای پول درآوردن هم هستند. کلا سخت نگیر . بدتر میشه. همین توصیه های کاربران دیگه رو اجرا کنی مدیریت میشه زندگیت خانمی.

  20. کاربر روبرو از پست مفید رهاوتنها تشکرکرده است .

    *مونا* (دوشنبه 09 بهمن 96)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.