به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 45
  1. #21
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    ممنون گیسوکمند عزیز که در این روزای سخت و پر استرس کنارمی

    همسرم از شنبه میره سرکار و اینروزا همش میگه کی شنبه شه من برم با پدرم حرفامو بزنم و میگه احتمال میدم بحثمون بشه. احترام والدین در زندگی خیلی برام مهمه و واجب.با اینکه خیلی دوست دارم مستقل شه کارش اما می ترسم این وسط دل پدرش شکسته شه و تاثیر بد روی زندگیمون داشته باشه.از طرفی حتی اگه اینکارو هم کنه از کجا معلوم دوباره پنهان کاری نداشته باشه.بیشتر از یه ماهه استرس های زیادی داشتم مساله خواهرم بیماری و عمل همسرم مساله بیمه کردنش لحظه نود و الانم که این قضیه.به دروغ پروانه به نام مادرش گرفته تا کارگر مادرش حساب شه و حق بیمش کم تر شه.این حق الناس نیست؟همش نگران مسائل شرعیم توی کارش. از مال حروم می ترسم دلم می خواد راحت بشم از همه چی
    وای که اینروزا دلم خیلی مامانم رو می خواد اما چه کنم که چیزی نگفتم بهش.حتی دیدنش هم بهم آرامش میده.حتی دیدن در حیاط خونه مامانم برام آرامش بخشه.اینروزا میام داخل پذیرایی و تنها و مواقعی که همسرم خوابه گریه می کنم امروز متوجه شد و اومد کنارم.و دلداریم داد. تحملش رو ندارم هر چی می کشم از بی فکریاشه.اما در ظاهر بهش مهربونی می کنم و مراعاتش می کنم.این دوحالت متناقض ظاهر و باطنم اینروزا خیلی عذابم میده
    ویرایش توسط *مونا* : پنجشنبه 12 بهمن 96 در ساعت 00:54

  2. کاربر روبرو از پست مفید *مونا* تشکرکرده است .

    گیسو کمند (پنجشنبه 12 بهمن 96)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 مرداد 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1396-11-08
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    1,164
    سطح
    18
    Points: 1,164, Level: 18
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من یک بار بهتون گفتم. ریشه ی تمام مسائلی که مطرح میکنید در ظاهر همسرتونه و اینکه شما دیگه علاقه ای به همسرتون ندارید.

    همین دوست نداشتن سبب میشه هر چیزی هرچند کوچک شمارو به هم بریزه.

    برای اینکه حرف منو بهتر متوجه بشید فرض کنید شوهرتون یه مرد فوق العاده خوش تیپ بود و همین اخلاقها رو هم داشت آیا بازهم از کارهاش حسی که الان دارید بهتون دست میداد؟

    اگه قصد ادامه زندگی رو دارید ( منظورم یه زندگی پرآرامش و سرشار از لذته) اول سعی کنید همسرتون رو دوست بدارید و با ظاهرشم کنار بیاید.

    من از حرفهای شما این برداشت رو کردم که از روز اول ایشون رو تحمل کردید. اصلا چرا با همچین کسی ازدواج کردید؟

    من به عنوان مردی که در این جامعه زندگی میکنم بهتون میگم همسرتون از حداقل 60-70 درصد مردهای جامعه سرتره.

  4. 2 کاربر از پست مفید reza.m1986 تشکرکرده اند .

    *مونا* (جمعه 20 بهمن 96), Quality (یکشنبه 15 بهمن 96)

  5. #23
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    من برم با پدرم حرفامو بزنم و میگه احتمال میدم بحثمون بشه. احترام والدین در زندگی خیلی برام مهمه و واجب.با اینکه خیلی دوست دارم مستقل شه کارش اما می ترسم این وسط دل پدرش شکسته شه و تاثیر بد روی زندگیمون داشته باشه.
    مونا جان دقت کن :

    بحث شراکت هست ، شراکت یعنی اولش قشنگه و همراهی داره ، وسطاش تنش و درگیری داره آخرش هم خدا میدونه . (باتوجه به خلقیات همسرتون ، پدرشون و البته شما )
    موضوع شما موقتی نیست که الان بگذرید در عوض بعدا در آرامش باشید ،

    اتفاقا علت اینکه بنا باشه الان به هم بخوره اینه که در آینده درگیری و تنش نداشته باشید .
    فردای روز سر تقسیم سود و ضرر ، کی بیشتر زحمت کشید کی کمتر ، کی شانه خالی کرد کی باعث سود شد کی باعث ضرر شد و... بحث و فکر مشغولی نداشته باشید.
    فردا که این مسائل مطرح بشه ، اون احترامه به مراتب بیشتر خدشه دار میشه ! حداقل الان چند پله جلوترید .

    ** شما نگرانیتون رو به همسرتون گفتید ، خوب هم مطرح کردید ، ایشونم داره اراده میکنه که مثلا درستش کنه ،
    دیگه تصمیم گیری رو بذارید به عهده خودشون ، کنار بشینید و به روابط شخص خودتون و او تمرکز کنید .
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !


    ویرایش توسط گیسو کمند : پنجشنبه 12 بهمن 96 در ساعت 09:17

  6. کاربر روبرو از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده است .

    *مونا* (جمعه 20 بهمن 96)

  7. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام
    تشکر آقا رضا برای پست مفیدتون.درست می فرمایید و من چون از ظاهر همسرم خوشم نمیاد تحمل اشتباهاتش رو ندارم.من یک ساله که متوجه شدم کمی کمالگرایی دارم و سعی کردم همسرم رو با ظاهرش بپذیرم و اینکارو هم کردم حتی من می ترسیدم بچمون بهش شبیه بشه ولی کنار اومدم اما وقتی من با تمام اینها دلم رو راضی می کنم و همش در تلاشم و از ایشون چنین پنهانکاری هایی می بینم و دورویی می بینم و یا اینکه من باید مجبور باشم هزینه درمانش رو بدم با اون همه که صبح تا شب تنهام خونه و ایشون سرکارشه بازم پول درمان نداره و همه این حرفا با خودم میگم این زندگی ارزش داره من انقدر خودمو اذیت کنم؟؟؟
    برای آدمی که انقدر دروغگوووویه
    البته ایشون می تونه باشگاه بره و کمی وزنش رو بالا ببره و کلی جذاب بشه اما اینکارو نمی کنه

    ممنونم گیسو کمند عزیز ان شاالله در زندگیت خیر ببینی

  8. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام
    تشکر آقا رضا برای پست مفیدتون.درست می فرمایید و من چون از ظاهر همسرم خوشم نمیاد تحمل اشتباهاتش رو ندارم.من یک ساله که متوجه شدم کمی کمالگرایی دارم و سعی کردم همسرم رو با ظاهرش بپذیرم و اینکارو هم کردم حتی من می ترسیدم بچمون بهش شبیه بشه ولی کنار اومدم اما وقتی من با تمام اینها دلم رو راضی می کنم و همش در تلاشم و از ایشون چنین پنهانکاری هایی می بینم و دورویی می بینم و یا اینکه من باید مجبور باشم هزینه درمانش رو بدم با اون همه که صبح تا شب تنهام خونه و ایشون سرکارشه بازم پول درمان نداره و همه این حرفا با خودم میگم این زندگی ارزش داره من انقدر خودمو اذیت کنم؟؟؟
    برای آدمی که انقدر دروغگوووویه
    البته ایشون می تونه باشگاه بره و کمی وزنش رو بالا ببره و کلی جذاب بشه اما اینکارو نمی کنه

    ممنونم گیسو کمند عزیز ان شاالله در زندگیت خیر ببینی
    خواهر شوهرم دیروز زنگ زده به همسرم که تو دروغ می گی رفتی فلانجا تو همینجایی حتما مثله اون داداشمون شدی رفتی عمل کردی خودتو به هیچ کی هم نگفتی هر چی هنسرم میگه نه اصرار می کنه که من میدونم همینه .امروز رفتیم خونه پدرشوهرم و اونها هم اونجا بودن و چپ میرفت راست میرفت هی با اشاره به این موضوع اشاره می کرد.خیلی عصبی بودم اما فقط لبخند میزدم یکی نیست بگه بابااااا توزرنگی مراعات غرور برادرت رو کن.
    اونم از پدرشوهرم که توی این چند روز با اینکه خبر داشت اومد و فقط یه سر زد یه تعارف الکی که چیزی لازم نیست و رفت. انگار نه انگار بیاد کمک حال باشه حداقل خریدی انجام بده.همسرم خیلی ازش دلخوره.منم می بینمش عصبی میشم

  9. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 مرداد 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1396-11-08
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    1,164
    سطح
    18
    Points: 1,164, Level: 18
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مسلما حق با شماست و همسرتون با ورزش می تونه تناسب اندام رو بدست بیاره ولی باید راهی پیدا کنید که به این کار تشویق بشه. اگه به یه باشگاه بدنسازی بره و تغذیه درستی داشته باشه در عرض دو ماه حداقل می تونه چند کیلو اضافه کنه. خوبی باشگاه بدنسازی هم اینه که تایم آزاد داره و حتما مجبور نیست سر ساعت مشخصی اونجا باشه.
    برای تشویقش بهتون پیشنهاد می کنم بعد از پایان درمانش و تایید پزشک یک ساک ورزشی به همراه لباسهای ورزشی به عنوان هدیه براش بخرید و دوماه بهش فشار بیارید که باشگاه بره، البته با مهربانی و روی خوش، و بعد از دوماه خودش شدیدا به ورزش اعتیاد پیدا می کنه.
    اینم اضافه کنم هیچ مردی نیست که زوایای پنهانی در زندگی نداشته باشه، بهتره به اون زوایای پنهان احترام بذارید. و در پایان میگم اگه همسرتون رو در مقابل خانواده ش قرار بدید، بدیهای خانواده شو بگید و . . . دودش تو چشم خودتون میره.

  10. 2 کاربر از پست مفید reza.m1986 تشکرکرده اند .

    *مونا* (جمعه 20 بهمن 96), گیسو کمند (یکشنبه 15 بهمن 96)

  11. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    دیروز که رفتیم خونه پدرشوهرم خواهرشوهرام فهمیدن و به پدرشوهرم گفتن و ایشونم گفته درسته و عمل کرده.حالا مادرشوهرم ناراحت که من مادرتم چرا به من نگفتی.امروز همسرم تماس گرفت به مادرش و دلجویی کرد که نخواستم نگران شی و دوست ندارم این قضیه پخش بشه و به خواهرامم بگو به کسی نگن.(البته بعید میدونم بتونن نگن)
    در کل برام مهم نیست در حال حاضر موقعیت شغلیه همسرم با پدرش برام مهمه و اینکه با این سابقه دروغگویی و پنهان کاری من تردید دارم به ادامه این زندگی با تحمل همه سختیاش.
    قراره همسرم با پدرش حرف بزنه من می ترسم دوباره نتیجه حرفاشون رو بهم دروغ بگه و پنهان کاری کنه چیکار کنم به نظرتون؟چطوره یه شب بریم خونشون و در حضور من و مادرشوهرم همه چیز روشن بشه و من خیالم راحت بشه؟البته من سعی می کنم فقط شنونده باشم.
    همسرم میگه من اگه پروانه به نام خودم می گرفتم باید 200 هزار بیشتر حق بیمه بدم و ندارم برا همین به نام مادرمه و پرسیدم نمیشه به نام همسر گرفت برا همین به نام مادرم گرفتم.میگه حرف میزنم باهاشون تعهد محضری بده مادرم که اینجا هر چی هست برا منه(یعنی همسرم)
    از طرفی اینکه به دروغ و فریب بیمه شدیم نگرانم می کنه می گم نکنه حرام باشه.البته همسرم میگه این راه رو اتحادیه جلو پامون گذاشته.نمیدونم خیلی نگرانم.
    ممنون از همراهیتون ان شاالله خیر ببینید

  12. #28
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام

    میدونستم دروغ میگه بازم و نمیره حرف بزنه.حرف زدم باهاش گفت بذار شنبه بشه میرم ال می کنم بل می کنم.......

    چهارشنبه شده کاری نکرده امشب پدرشوهرم اومدن خونمون.قبل اومدنشون به همسرم گفتم حرف زدین؟گفت نه گفتم چراا؟گفت دارم فکر می کنم چی بگمش.گفتم یه هفته فکر کردی چی بگیش؟

    خب امشب میان اینجا در حضور من حرف بزنید تا منم بدونم چی می گذره توی زندگیم منم بی خبرم
    گفت نه
    اومدن و رفتن هیچ حرفی نشد.بعد از رفتنشون به همسرم گفتم فردا شب هماهنگ کن بریم خونشون و با پدرومادرت حرف بزن منم فقط گوش میدم و حرفی نمیزنم.گفت خودم تنها باهاشون می حرفم.گفتم من نمی تونم اعتماد کنم و باید خودمم باشم.اما قبول نکرد

    فردا قراره بخیشو بکشه و دکتر بهش دارو بده
    آخر حرفامون گفت اصلا بخیمو هم نمیکشم و دارو هم نمی خورم و دکترم نمیرم.....
    داره منو مجبور می کنه به خاطر اینکه برا بچه همکاری کنه من ساکت شم.............


    بهش گفتم فدای سرم من تا الانشم فقط برای خدا موندم تا خوب بشی فک نکنی هر چقدر ناز کنی من نازت می کشم دیگه خسته شدم....چیکار مونده نکردم ...............چرا انقدر ازم پنهونکاری می کنی.................خدا می دونه چیا دیگه ازم پنهونه

    بهش گفتم تا آخر هفته باید بریم و حرف بزنی باهاشون وگرنه تکلیفم برام معلومه

    دوستان من واقعا دیگه عقلم به جایی نمیرسه نمی تونم با هر شرایطی بسازم در توانم نیست با آدم دروغگو و فریبکار بسازم
    میبینمش حس تنفر دارم از یس دروغگو و پنهونکاره.................

    آقا رضا درسته من ظاهرش رو دوست ندارم اما وقتی به زندگیم نگاه می کنم من اینهمه مدت موندم باهاش و اون رو دلیلی برا جدایی مورد قبول ندونستم

    من با اینکه فهمیدم مشکل بچه دار شدن داره حتی پولش ر دادم عمل کرد اما فریبکاریاش رو نمی تونم تحمل کنممممممممم با ظاهرش می تونم یسازم اما با دروغاش و پنهونکاریاش نه
    اینکه جاریام و خواهرشوهرام و مادرشوهر و پدرشوهر و اینها بدوووونن وضعیت مالیمون که پروانه به نام مادرشه و من ندونم و به اونها بگه به خانمم نگین داغوووونم می کنه

    اگه تا آخر هفته نیاد بریم باهاشون حرف بزنه تکیلفم روشنه و دیگه جای وجدانم شرمنده نیستم میرم همه چی رو به مامانم میگم و از این زندگی جونمو ور میدارم و فرارررررر می کنم.حیفه عمری که تلف کردم...................

  13. کاربر روبرو از پست مفید *مونا* تشکرکرده است .

    بارن (چهارشنبه 18 بهمن 96)

  14. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    نمیدونم چرا دوستان بهم راهنمایی نمیدن ولی من خیلی احتیاج به کمک دارم

    امروز ظهر اومد خونه و من رفتارم معمولی بود به بحث دیروز رو به روش نیاوردم ناهارشو خورد و خواست بره بیرون معجون برا عصرونش آماده کردم گفتم داخل یخچاله بردار ببر.

    برداشت و خواست بره گفت زنگ بزن و وقت بگیر برا دکتر بریم گفتم باشه.

    مشکل اصلیم اینه که می ترسه با پدرش حرف بزنه .نمیدونم چیکار کنم....

    امروز قراره ساعت7 عصر بریم دکترو دکتر بهش دارو بده من دیگه خیالم راحت میشه که تا درمانش بعد عمل تنهاش نذاشتم برم و حس گناه نمی کنم.

    ببینم تکلیفشو با پدرش روشن نمی کنه دیگه برای ترک این زندگی پیش وجدانم شرمنده نیستم....

  15. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.موناجان چرا همسرتو در مورد مسائل مالی،کار وشراکتش لای منگنه میذاری؟دقیقا میخوای همسرت چه صحبتی باپدرش داشته باشه؟
    اگه میخوای مورد اعتماد همسرت باشی ومیخوای که تو رو در جریان کارهاش بذاره با جیغ ودادواعصاب خوردی وخودزنی راه به جایی نمیبری.اعتماد شو جلب کن.گاهی وقتها از پدرشوهرت حمایت کن بذار این حس بهش دست بده که تو ادم منصفی هستی.گاهی وقتها از خوبیهای خانوادهءهمسرت صحبت کن .خانواده ،نقطه ضعف مردهاست.اگه بااونها بجنگی ناخود آگاه همسرت رو علیه خودت شوروندی.اگه مدام بخوای از پدرش وخانوادش ایراد بگیری وازشون پیش همسرت بدبگی وکلا ابراز نارضایتی کنی خوب همسرت نمیتونه بهت اعتماد کنه.بالاخره هرکسی بدمطلق نیست حتما خوبیهایی هم دارند.
    کلا رفتارهات طوریه که ادمه عادی رو هم مجبور به لجبازی میکنی حالا که همسرت یکم لجبازی داره اینجوری بدتر میشه.

  16. کاربر روبرو از پست مفید آناهیتا۲۷ تشکرکرده است .

    *مونا* (جمعه 20 بهمن 96)


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.