به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 45
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام

    اگه خانم خونه در جریان مسائل مالی نباشه خیلی حسن داره ، مدام در حال حساب و کتاب نیست ، کم آوردیم چیکار کنیم ، اضافه موند چیکار کنیم .
    احترامتون محفوظ تره .
    اعصابتون آروم تره .
    راحت تر نیازاتو مطرح میکنی :
    ************************همسرت پول لازمه : تو وقتی نمیدونی فردا 5تومن چک داره با ذوق و هیجان بهش میگی میای بریم بیرون یه چرخی بزنیم خیلی وقته باهم بیرون نرفتیم ، بعدشم یه لباس بچه مبینی و با اشتیاق قیمت میکنی ، در حالت عادی همسرت میخردش ولی اگه بدونی فردا 5 تومن چک داره هیچی باید ساکت بشینی سرجات !

    ************************همسرت پس انداز داره : اگه بدونی یه رقمی پس انداز دارید میخواهی درگیر شی که چیکارش میکنه ، اگه پیشنهادی براش بدی ، همسرت مقاومت میکنه .
    اگه کلا ندونی چی به چیه ، خیلی عادی و توی روال خودش و قبلا بهش منتقل کردی چی میخواهی ( سفر - لباس - نیازهای خونه و..)

    مونا جان یه طوری پیشنهاداتو مطرح کن که جوابش درگیر کردن تو در مسائل مالی نباشه .
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  2. کاربر روبرو از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده است .

    *مونا* (دوشنبه 09 بهمن 96)

  3. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام دوستان
    خیلی تشکر می کنم که با قلم های پر مهرتون برام می نوسین نمیدونید در این روزهایی که دردم رو جز خدا به کسی نمی تونم بگم چقدر حضورتون بعد از حضور خدا دلگرم کنندسبرای همتون دعا می کنم ان شاالله عاقبت بخیر شین

    آقای حامد خیلی ممنون از پست مفیدتون بسیار کاربردی بود تا حدودی در گذشته استفاده کردم و در آینده هم همین کارو خواهم کرد.

    تشکر جناب یوسفی همسرم جوری که نشون میده من رو دوست داره اما در عمل طور دیگه ایه.من بسیار تلاش کردم و مشاوره بیرون و در سایت گرفتم .تا حدودی خوب میشه ولی دقیقا زمانی که فکر می کنم همه چی خوبه یه چیز جدید ازش می بینم زندگی کردن با ایشون بیشتر به سراب شبیه است.حالا در ادامه منظورمو توضیح میدم.


    دلجو و دلتنگ عزیز تشکر از همراهیت.

    اولا شما با اینکه به قول خودتان بسیاری از مشکلاتتان حل شده همجنان پرونده سنگین مشکلات گذشته را با خود حمل می کنید همانظور که در این تاپیک هم در پست اولتان به تمام مشکلات گذشته سعی کردید بپردازید در صورتی که لازم نبود. یعنی شما برای هر مشکل یک پرونده سبک ندارید بلکه یک پرونده قظور از مشکلات از ازل تا ابد زندگی مشترک. هر کس جای شما باشد تجمل حمل آن را بعد از مدتی نخواهد داشت. سعی کنید پرونده مشکلات گذشته را از این به بعد ببیندید و تنها تجربه و آموخته انرا با خود داشته باشید.

    درست می فرمایید اما هدف من از مطرح کردن این بود که دوستان گمان نکنن من تا تقی به توقی خورده میگم طلاق.خواستم بدونن که من سعی کردم کم نذارم.دوما، شما در نقش شاکی پرونده یا دادستان به مشکل نگاه می کنید در صورتیکه در زندگی مشترک شما باید وکیل مدافع همسرتان باشید. شاهد این قضیه هم پیش قضاوتهای شما در مورد نقشه برای یک میلیون شما یا بیخیالی خانواده همسر و ...

    راستش رو بخواین گاهی خودمم در برخی از مساِیل فک می کنم نباید زود قضاوت کنم اما شاید باورتون نشه در 60 الی 70 درصد مواقع درست حدس میزنم خصوصا در مورد همسرم که 90 درصد پیش بینیهام درست در میاد.در این مورد هم درست گفتم حالا در ادامه توضیح خواهم داد.

    به نظر من مساله فرزند یک مساله و مسولیت دو طرفه است و هر دو نفر باید در آرامش و با تفکر کافی به این نتیجه برسند که این مسولیت را بپذیرند. پس به همسرتان فرصت کافی بدهید تا او هم با شما همراه شود.

    به نظر شما 5 سال از زندگیه مشترکمون می گذره و دوسال و نیم هم عقد بودیم اینها فرصت کمی هست؟آقا رضا تشکر می کنم برای پست مفیدتون.اکثر مسایلی که فرمودین درسته و من هنوز ظاهر همسرم برام مشکل هست ولی انصافا وقتی مرتبه زیاد به چشمم نمیاد اما وقتی نامرتبه خیلی رنجم میده.ممنون از رها و تنهای عزیز حضورت دلگرم کنندس خواهر گلم.

    ساراجان ان شالله مشکلتون حل بشه تایپیکی ایجاد کنید و اونجا مشکلتون رو بیان کنیدگیسو کمند عزیز ممنون از حضورت.درسته اما درجایی که نه نداری رو بدونه نه دارایی رو اما همسرم همیشه من رو در استرس های کاریش شریک می کنه و وقت هایی که بازار خوبه من رو در جریان درآمد نمیذاره.


    ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



    خداروشکر همسرم دیروز عمل شدن و امروز مرخص شد حالش خوبه.همین طور که عرض کردم فقط پدرشوهرم در جریان بودن و به یکی از دوستانشون هم گفتیم برای شب همراهی بیمار بیاد بیمارستان.مورد اعتماد همسرم بود و خودش بهش گفته بود.

    تا همسرم شنید که من میگم پول عمل رو میدم اول گفت نه ولی بعد دوروز سکوت گفت باشه و رفتیم وقت گرفتیم.من هزینه رو دادم و با همسرم رفتیم بیمارستان و کارهای بستری رو کردیم پدرشوهرم هم زنگ زدیم آمدن و یک لحظه من و پدرشوهرم تنها شدیم و پدر شوهرم بهم گفت میدونی دیگه امید(اسم مستعار همسرم) بیمه مادرش شد؟بهت گفته؟(ما تازه بیمه شدیم دقیقا بعد از اینکه فهمیدیم باید عمل بشه)منم گفتم نه قرار بود به نام خودش پروانه بگیره و بیمه کنه .گفت من بهش گفتم چون ممکنه دوروز دیگه برای استخدامی پروانه به نامت باشه قبول نکنن به نام مادرت بگیر.پدرشوهرم خودش پروانه داره در همون صنف.

    قبلا در مورد کارشراکتی شون توضیح دادم که پارسال به خاطر اختلافاتمون من 25 روز قهر بودم خونه مامانم و پولی رو که برای خرید خونه کنار گذاشته بودیم(وامی بود که از حساب پدرشوهرم برداشتیم برا خودمون با رضایتش) رو همسرم برداشته و رفته با پدرش و برداراش کار زده در صورتی که اونا یک قرون نذاشته بودن.
    قبل قهرم هم میدیم که پدرشوهرم همش توی گوش همسرم می خوند که پولتو بیار بزنیم به کار و بعد خونه بخر و گاهی همسرم که به من می گفت من مخالفت می کردم و می گفتم تو مشکل کار نداری و چرا با ید با پول خونمون کار برا دیگران بزنیم؟آخه همسرم پسر کوچیک خونوادس و برادر شوهرام هم شاغلن و خونه دارن.وضعشون از ما بهتره.

    وقتی دیدم از نبود من سو استفاده کردن و پول خونمون رو کار زدن خیلی ناراحت شدم و دوباره خواستم برگردم خونه مامانم که همسرم نذاشت .من همونجا زنگ زدم به پدرشوهرم و گله کردم(پدرشوهرم وضعش خوبه و نیازی به این کار نداشت اما ما مستاجیم)و بهش گفتم که من راضی نیستم که با پول خونمون اینکارو کردین.ایشون هم در جواب من گفتن تو مگه چکاره ای که می گی راضی نیستم؟؟؟؟؟؟؟؟
    منم گفتم خدا میدونه من چکارم واگذارت کردم به خدا و خداحافظی کردم و گوشی رو قطع کردم.
    بازم به خاطر زندگیم گذشت کردم و ازش خواستم چیزی رو از هم پنهون نکنیم و چون قبل این شغل جدید همسرم مغازه لوازم یدکی داشت که هردو در کنار هم بودن بهش گفتم به خاطر این شغل جدید کارتو از دست ندی و گفت خاطرت جمع باشه اماااا.....

    گذشت و دوباره روابطمون بهتر شد برادر شوهرام که با دیدن دوماه بازار خراب همون اول پاشون رو کشیدن کنار و منم به همسرم گفتم شراکتت رو با پدرت بهم بزن و چون تو داری همه زحمت ها رو می کشی چرا دوروز دیگه نصفش بمونه برا وارث؟با وجود خانواده ایم که داره بیچارمون می کنن.گفتم مستقل شو .اول قبول نکرد و من هم ادامه ندادم و بی خیال شدم و با چند ماه تلاش دیگه (محبت محبت محبت صبر صبر صبر) راضی شد و گفت با پدرش حرف زده و گفته بدون برداشتن چیزی می ره کنار و قسطش رو خودمون بدیم منم خوشحااااال که تلاشام صبوریام نتیجه داد.
    دیروز که پدرشوهرم گفت پروانه به نام مادرشه صد نفر بهم گفتن حتما اون یکی حرفشم دروغه که شریک نیستن دیگه گفتم آقا جون اون مساله چی اونم دروغه؟؟گفت راستشو از من بشنو ما با همیم و جدایی نداره کارمون.خودش هم میدونه پسرش دروغگویه قهاریه.

    حالا من عصبااااانی نارااااحت نمیدونید چی بهم گذشت دیروز همسرم اومد و تقریبا کاراش تموم بود و آماده بستری.من به خدا گفتم خدایا چرا امرووووز من باید این موضوع رو متوجه شم؟داری امتحانم می کنی؟به خدا گفتم من فقط به خاطر رضای تو چیزی به روش نمیارم و بذار این دوهفته هم بگذره و من فقط به خاطر تو با ای دل شکستم دورش مثله پروانه می چرخم اما بعد از اون یه نامه براش می نویسم و ازش می خوام خودش اوضاع رو درست کنه به طور کاملا جدی باید همه چی رو درست کنه.الان روی این کار شراکتیش لوازم یدکی هم تعطیل شد.حالا اینم به نام مادرشه پروانه یعنی عملا ما هیچی نداریم هیچییییییییییییییی.

    خستم از اینهمه درووووغ اینهمه پنهانکاری اینکه باید من نفر آخر باشم که از مسایل مالیمون می فهمم.چرا فقط وقتی چک داره من باشم ؟ وقتی پول نداره که همیشه خدا میگه ندارم با ااینکه یا بار از دهنش پرید که اونجا خیلی درآمد داره.الکی میگه ندارم ندارم.محرمش خانوادشن موقع سختیاش من؟چرا یادش نیست دانشجوووو بود من باهاش ازدواج کردم؟همه فامیل متعجب از انتخاب من.خودمو بدبخت کردم.با بی کاریش بی پولیش ساختم الان باید این کارها رو کنه؟؟؟؟؟

    امروز هوای برفی پدرش به زور اومد از بیمارستان بردیمش خونه خیابونا یخ بندان بود نتونستم ماشین رو ببرم اومدش.خود همسرم میی گفت زنگ نزن بهش خودم رانندگی می کنم گفتم تو با این حالت می خوای بیچارمون کنی؟زنگ که زدم پدرش اونطور جواب میداد همسرم ناراحت شد گفت مگه نگفتم می شناسمشون که میگم.(نمیدونه من مساله پروانه رو میدونم فعلا حالش بده من بهش محبت می کنم با اینکه توی دلم ازش متنفرم)



    اگه قبول نکنه اوضاع رو درست کنه دیگه هیچ اعتمادی ندارم بهش و میرم.................

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 شهریور 00 [ 17:32]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    7,864
    سطح
    59
    Points: 7,864, Level: 59
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 325 در 136 پست

    Rep Power
    43
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط *مونا* نمایش پست ها
    کلا هر وقت هزینه های اینطوری پیش میاد ادا در میاره من چند ماه پیش رفتم چند تا دندون پر کنم میگفت فعلا نرو پول ندارم مامانم گفت من میدم بعدن بهم پس بدین.من می ترسم دوروز دیگه برا هزینه های بعدمداین کارهاش ادامه داشته باشه.
    می دونید چرا همسرتون زیر بار خرج کردن نمیرن؟ چون میدونند بالاخره این پول را یا شما پرداخت میکنید یا خانوادتون.

    یک سوال چرا اصرار دارید از مردی بچه دار بشید که یا به دلیل وضع مالی خراب یک میلیون پس انداز ندارند و یا از بی تدبیریشونه که پس انداز ندارند و یا چشمشون به جیب زن و خانواده زنشون هست, بچه دار بشید؟

    می دونید بچه دار شدن چقدر خرج داره. قراره خانوادتون خرج بچتون را بدهند یا همسرتون؟

    بله شما تا الان هفت سال صبر کردید ولی اگر لازمه بیشتر صبر کنید شما که سن و سالی ندارید هنوز خیلی فرصت دارید برای بچه دار شدن.

    این مشکل را حل کنید حتما بعد بچه دار بشید.

    برای حل این مشکل به همسرتون یاد بدید که این فقط وظیفه اونه که خرج زن و زندگیش را پرداخت کنه.
    اگر شده درد دندون را تحمل کنید ولی از مادرتون پول نگیرید.

    مونا جان هر مهر و محبتی باعث درست شدن زندگی نمیشه. راه و روش محبت کردن را یاد بگیرید. به قول یک دوستی اگر موی گربه را برعکس نوازش کنی برمیگرده و چنگت میزنه.

    مراقب باش روش محبت کردنت به ضرر زندگیت تموم نشه.

  5. 5 کاربر از پست مفید آنه ماری تشکرکرده اند .

    *مونا* (سه شنبه 10 بهمن 96), tavalode arezoo (سه شنبه 10 بهمن 96), گیسو کمند (سه شنبه 10 بهمن 96), نادیا-7777 (سه شنبه 10 بهمن 96), بارن (سه شنبه 10 بهمن 96)

  6. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    پول زور به کسی دادن زور داره ، واسه همینم انقد خشمگینی و طبیعیه ،
    مونا با این خشم چه کارایی میشه انجام داد ؟ این حرص خوردنا اثراتش الان معلوم نمیشه ، بعدها ازت یه آدم عصبی میسازه .
    مونا جان تصمیمت چیه ؟ میخوای جدا بشی یا بمونی ؟

    اول ببین چی میخواهی . تو خودتو بهتر از ما میشناسی ، شرایط و موقعیتتو بهتر میدونی .
    بعد از طلاق میتونی خودتو مرمت کنی.
    موقعیت خوبی داری و حتما میتونی ازدواج دوم بهتری داشته باشی . اگه نمیتونی در عوض میتونی تا آخر عمرت مجرد بمونی و خانوده حمایتگری داری .
    به هیچ عنون حاضر نیستی با همسرت زندگی کنی .

    اگه3تا مورد بالا در مورد شخص تو درسته پس تصمیم به طلاق هست ، خودتو راحت کن .

    اما
    تو 3تا گزینه بالا رو نداری ،
    پس آش کشک خاله است ، بخوری پاته نخوری پاته . یعنی اینکه این زندگیه تو ، همسرت ، خانوادش ، شغلش و خصوصیاتش ،
    تو که نمیخواهی به خاطر اینا پیر کنی خودتو ؟

    راه اینکه اینقد اذیت نشی اینه که شرایطتتو بسنجی تصمیم بگیری میخواهی بری یا بمونی
    بعدش این شرایطی که توش هستی رو بپذیری
    بعدش هم این کمکهای مالی خودت و خانوادتو قطع کنی که بعدش اینقد برات زور نداشته باشه

    همین الان ، اگه انقد کمک مالی نداشتی اینهمه عصبانی بودی ؟
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  7. 3 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    *مونا* (سه شنبه 10 بهمن 96), Erica (سه شنبه 10 بهمن 96), الهه زیبایی ها (سه شنبه 10 بهمن 96)

  8. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    1,325
    سطح
    20
    Points: 1,325, Level: 20
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 56 در 43 پست

    Rep Power
    19
    Array
    سلام مونا جان،
    چرا اینقدر دوست داری درگیر مسایل مالی ، این چی داره و ما چی داریم بشی. اگر خودت و خانواده ات درآمدی داری خب مواظب باش خیلی زیاد دست تو جیبت نکنن مگر مواردی مثل همین جراحی که زندگیت بهش بنده. برو خدا رو شکر کن هم خودت خانواده داری و سالم هستن و همسرت هم همین طور . یعنی لااقل بی کس نیستید . خیلی ها هستن پدر و مادر از دست داده اند و یکجوری بی کس و تنها هستند.

  9. کاربر روبرو از پست مفید رهاوتنها تشکرکرده است .

    *مونا* (سه شنبه 10 بهمن 96)

  10. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آنه ماری نمایش پست ها
    می دونید چرا همسرتون زیر بار خرج کردن نمیرن؟ چون میدونند بالاخره این پول را یا شما پرداخت میکنید یا خانوادتون.

    یک سوال چرا اصرار دارید از مردی بچه دار بشید که یا به دلیل وضع مالی خراب یک میلیون پس انداز ندارند و یا از بی تدبیریشونه که پس انداز ندارند و یا چشمشون به جیب زن و خانواده زنشون هست, بچه دار بشید؟

    می دونید بچه دار شدن چقدر خرج داره. قراره خانوادتون خرج بچتون را بدهند یا همسرتون؟

    بله شما تا الان هفت سال صبر کردید ولی اگر لازمه بیشتر صبر کنید شما که سن و سالی ندارید هنوز خیلی فرصت دارید برای بچه دار شدن.

    این مشکل را حل کنید حتما بعد بچه دار بشید.

    برای حل این مشکل به همسرتون یاد بدید که این فقط وظیفه اونه که خرج زن و زندگیش را پرداخت کنه.
    اگر شده درد دندون را تحمل کنید ولی از مادرتون پول نگیرید.

    مونا جان هر مهر و محبتی باعث درست شدن زندگی نمیشه. راه و روش محبت کردن را یاد بگیرید. به قول یک دوستی اگر موی گربه را برعکس نوازش کنی برمیگرده و چنگت میزنه.

    مراقب باش روش محبت کردنت به ضرر زندگیت تموم نشه.
    سلام
    تشکر از شما دوست عزیز
    همسرم برام خرج می کنه دور از انصافه بگم روشش همیشه اینطوره. خیلی وقتا برای خرید میریم تا من خرید نکنم تمام و کمال برای خودش چیزی نمی خره اتفاقا من از این رفتارش هم خوشم نمیاد چون باعث میشه از نظر ظاهر و لباس نامرتب باشه.برای خودش ارزش قائل نیست. اتفاقا من اصلا همیشه بهش کمک مالی نمی کنم و خانوادم هم همینطور. ما از اول تابستون برنامه ریزی کردیم که از اول مهر برای بچه اقدام کنیم و خودش خواست و این خواسته دوطرفه بود و اجبارش نکردم. در طی تابستون هم چون بی برنامگیای مالیشو میدونم چند بار یادآوریش کردم که برانامه ریزی کنه برای مخارج دندان پزشکی آزمایشات قبل بارداری و اینها.
    و دیگه چیزی نگفتم.درست نیست من مدام بهش بگم.من خییلی مراعات اعتماد به نفس و اقتدار و اینهاشو می کنم.گاهی فکر می کنم بهش بی توجه باشم بهتره.
    مهرماه که شد خواستم برم دندان پزشکی هی این ماه نرو اون ماه برو می کرد منم یه مدت صبر کردم و طبق گفتش برای زمانی که گفته بود وقت گرفتم اما چند روز مونده به وقت دندان پزشکی گفت لغو کن الان پول ندارم.مامانم در جریان بود اون موقع و اونم همسرم رو می شناسه که به فکر پوله و از طرفی مامانم ناراحته که چرا الان 5ساله از ازدواجم می گذره و من بچه دار نشدم همش می گه مشکل براتون پیش میاد اقدام کنید که البته راستم می گفت.نمی خوام بگم برا همه همین طوره برای من یکی که درست بود.گفت وقتت رو لغو نکن بریم من میدم پولشو قرضی.البته بعد یه ماه برگردون همسرم.همین الانم گفته پول عمل رو میده بهم و من مطمینم میده.اصلا برام پولی که دادم مهم نیست.برام این مهمه چرا هرچی داره انقدر سرمایه در کار می کنه که برای چنین روزایی حسابش خالی باشه.در عوض کارگاهش پر جنس.طمع داره در کار. حداقل دلم خوش بود که کارش داره خوب میشه حالا عب نداره خونه نخریدیم . عب نداره کم خرج کنیم تازه داشتم به پس انداز بیشتر فکر می کردم که چیکار کنم هزینه هامون کم تر بشه.باشگاه میرفتم گفت نرو ندارم هزینشو بدم منم نرفتم.عید قراره مامانم و خواهرم مسافرت برن به ما هم اصرار دارن باهاشون بریم من خودمو مایل نشون ندادم تا همسرم بتونه بیشتر پس انداز کنه و پیشرفت کنیم ولی ایشون با دیدن همه ی اینها میره پروانه به نام مادرش می گیره و با پدرش شریک می مونه و به من دروغ میگه.
    اعتمادی ندارم به حرفاش.
    اینروزا خونس و ازش مراقبت می کنم و بهش می رسم اما توی دلم ازش نفرت دارم.شاید حرف خوبی نباشه اما حس می کنم خیلی بی عرضه و بی فکره.که حاصل همه زحماتش رو پروانه زده به نام مادرش.اونم مادری که مدام در گوش پدرشوهرم می خونه پسر و دختر باید به اندازه هم ارث ببرن. حالا همه زندگیه ما دستشه و من احساس بی امنیتی می کنم.
    خیلی خودم رو کنترل می کنم تا زودتر این دوهفته تموم بشه و حالش بهتر شه و حرفام رو بزنم.امروز بهم میگه تو چرا این چندروزه انقدر لاغر شدی . نمیدونه دارم چه زجری از کارهاش می کشم.
    اینروزا با خودم میگم کاش عقد بودم جدا میشدم کاش زودتر جدا میشدم چرا موندم چرا چرا چرا
    خواستم تلاش کنم درست شه زندگیم اما هر بار وقیح تر از قبل میشه در دروغگوییییی.خدا میدونه من بدون اجازش از مالش به یک گدا کمک نمی کنم.همیشه اجازه می گیرم و با خودم میگم من توی این خونه امانت دار ماله همسرم هستم اما ایشون بی فکره

  11. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    پول زور به کسی دادن زور داره ، واسه همینم انقد خشمگینی و طبیعیه ،
    مونا با این خشم چه کارایی میشه انجام داد ؟ این حرص خوردنا اثراتش الان معلوم نمیشه ، بعدها ازت یه آدم عصبی میسازه .
    مونا جان تصمیمت چیه ؟ میخوای جدا بشی یا بمونی ؟

    اول ببین چی میخواهی . تو خودتو بهتر از ما میشناسی ، شرایط و موقعیتتو بهتر میدونی .
    بعد از طلاق میتونی خودتو مرمت کنی.
    موقعیت خوبی داری و حتما میتونی ازدواج دوم بهتری داشته باشی . اگه نمیتونی در عوض میتونی تا آخر عمرت مجرد بمونی و خانوده حمایتگری داری .
    به هیچ عنون حاضر نیستی با همسرت زندگی کنی .

    اگه3تا مورد بالا در مورد شخص تو درسته پس تصمیم به طلاق هست ، خودتو راحت کن .

    سلام دوست عزیز تشکر از حضورت
    من کمی در مورد مرمت کردن خودم نگرانم می ترسم نتونم تحمل کنم و از حضور در بین مردم دوری کنم.خداروشکر خانوادم حمایتگرن من پدر و برادر ندارم اما مادرم حمایتم می کنه در مورد ازدواج هم کسی از آینده خبر نداره از اینکه مجرد بمونم می ترسم دوست ندارم تنها بمونم نمیدونم چرا تازگیا خیلی دلم می خواد بچه داشته باشم می ترسم فرصتش رو از دست بدم.


    اما
    تو 3تا گزینه بالا رو نداری ،
    پس آش کشک خاله است ، بخوری پاته نخوری پاته . یعنی اینکه این زندگیه تو ، همسرت ، خانوادش ، شغلش و خصوصیاتش ،
    تو که نمیخواهی به خاطر اینا پیر کنی خودتو ؟

    راه اینکه اینقد اذیت نشی اینه که شرایطتتو بسنجی تصمیم بگیری میخواهی بری یا بمونی
    بعدش این شرایطی که توش هستی رو بپذیری
    بعدش هم این کمکهای مالی خودت و خانوادتو قطع کنی که بعدش اینقد برات زور نداشته باشه

    کمک مالی در مواقع اضطراری می کنم مثله همین مورد که زمان برام مهم بود و می شناسمش پشت گوش می اندازه.
    همین الان ، اگه انقد کمک مالی نداشتی اینهمه عصبانی بودی ؟
    آره بازم عصبانی بودم چون من باهاش از صفر شروع کردم هیچی نداشت هیچیییی. اما الان که داره وضعش خوب میشه خانوادش شدن همه کاره و همه چیمون به نام مادرش.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط رهاوتنها نمایش پست ها
    سلام مونا جان،
    چرا اینقدر دوست داری درگیر مسایل مالی ، این چی داره و ما چی داریم بشی. اگر خودت و خانواده ات درآمدی داری خب مواظب باش خیلی زیاد دست تو جیبت نکنن مگر مواردی مثل همین جراحی که زندگیت بهش بنده. برو خدا رو شکر کن هم خودت خانواده داری و سالم هستن و همسرت هم همین طور . یعنی لااقل بی کس نیستید . خیلی ها هستن پدر و مادر از دست داده اند و یکجوری بی کس و تنها هستند.
    سلام دوست عزیز تشکر از حضورت
    من در مواقع اضطراری کمک می کنم و همیشگی نیست.
    ویرایش توسط *مونا* : سه شنبه 10 بهمن 96 در ساعت 19:07

  12. کاربر روبرو از پست مفید *مونا* تشکرکرده است .

    گیسو کمند (سه شنبه 10 بهمن 96)

  13. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    مونا جان قبلا وقتی پول خرید خونه رفت برای شراکت با پدرشوهرت ، با پدرشوهرت تماس گرفتی و بهش گفتی که ازین موضوع ناراحتی و نباید اونطور میشد .

    واضحه که الان پیش خودش داره باشما میجنگه ،
    که مبادا این شراکتو به هم نزنی .
    باتوجه به روابط خانواده همسرت و خصوصیات ایشون و با توجه به شخصیت خودت، این کار اگر موفقیت آمیز هم باشه کنار پولی که میاره دعوا و تنش هم میاره .

    وقتی پدرشوهرتون پول خرید خونه پسرشون رو که هر پدرمادری آرزوشو داره برای شراکت و کاسبی خودشون استفاده میکنن در حالی که میتونست حداقل اگه شراکتی هم در کاره ، عادلانه باشه و هر کسی دنگ خودشو بیاره
    مطمئنا در آینده هم سر تقسیم سود و ضرر عدالت و توافق منطقی وجود نداره و تنش خواهید داشت ،
    از طرفی الان که روابط شما و همسرت در آرامش عاطفی هست و ایشون متوجه آثار اذیت و خستگی در چهره شما شده ، اتفاقا بهترین زمان برای صحبت در این رابطه است .

    حالا شما بررسی کن نهایتا چی میخواهید که ممکن هم باشه ، ازشون درخواست کنید .
    میتونید بگید با توجه به اینکه خانواده شما حمایتگر نیستن و حتما در آینده با ادامه شراکت او و پدرشون ، زندگی شما درگیر تنش ها و مشکلات بیشتری خواهد بود لذا شرط ادامه با ایشون برهم زدن این شرکت می باشد .

    در این صورت خودتون بهتر میدونید چی میخواهید و اونچه میخواهید آیا اونقدر براتون حیاتی و لاینحل هست که در قالب شرط ادامه زندگی مطرح شود یا خیر .

    مونا جان دقت کنید که درخواست شما کوتاه باشد ،
    علتش شفاف شود و توضیح کوتاه ی درمورد علت بدهید،
    قاطع و محکم باشد ،
    از موضع نگرانی و مهر باشد ، یعنی مشخص باشه نگران او و خودت هستی .
    و بعد از مطرح کردنش اگر قولی گرفتید ، همچنان این حالت برقرار باشه چون اصولا همسرتون فراموش میکنند که شما تا چه حد از وضع جاری ناراحتید .

    مهربون باشید . حداقل در ظاهر و رفتارتون با ایشون .
    در باطن هم مهربان باشید چون همسر شما بدون عزت نفس بزرگ شده ، او اینطور تربیت شده ولی شما رو دوست داره هرچند راه و روش بلد نیست ولی زندگیشو دوست داره .
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  14. 2 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    *مونا* (چهارشنبه 11 بهمن 96), رویـای.خیس (چهارشنبه 11 بهمن 96)

  15. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام تشکر از همراهیتون

    امروز روز سومی بود که عمل کرده بود و من به خودم و خدا گفته بودم تا دوهفته منتظر می مونم تا حالش بهتر شه و بهش استرس وارد نشه بعد بگم. همسرم داخل اتاق خواب هست و من سعی می کنم بهش برسم اما تحمل دیدنش رو ندارم حس می کنم خیلی خائنه.میرم پیشش می خوام خفه شم من اصلا بلد نیستم دورو راشم مثله ایشون.من صاف و سادم ظاهر باطنم یکیه.شاید درست نباشه اما اینطورم.
    اما بهش خیلی میرسم از نظر تغذیه و همش تشکر می کنه و بغلم می کنه ابراز علاقه می کنه اما من حسی بهش ندارم فکر می کنم همش دروووغه.
    امروز عصر بهم گفت تو از بیمارستان که برگشتیم خیلی تغییر کردی فک می کنم حالت خوب نیست.من خیلی خودم رو کنترل می کنم خیلی اما ناراحتیم مشخصه هرکار کنم نمی تونم پنهون کنم.
    بهش گفتم توی دنیا چی برات از همه چی مهم تره بعد از خدا و خودت؟گفت زندیگم.گفت دلم می خواد زودتر بچه دار شیم زندگیه راحتی داشته باشیم.گفتم منم شامل زندگیت هستم؟گفت آره دیگه.فک کردی من برای کی تلاش می کنم برای تو.گفتم یعنی اگه من نباشم کار نمی کنی؟من مهم ترم از شغلت؟گفت آره شاید کار کنم اما نه انقدر.
    نتونستم جلو خودم رو بگیرم و همه اتفاقاتی پیش اومده رو براش گفتم گفتم پدرش چیا گفته.پیشونیشو گرفت گفت وااای پس فهمیدی.
    اول کمی از کارش دفاع کرد.بعد که براش گفتم مگه تو نگفتی شراکتتون تموم شده پس چرا پدرت می گه ما هنوز شریکیم.گفت اینو راست گفتم .
    معلوم شد پدرشوهرم پشیمون شده و پیش خودش هنوز با پسرش شریکه.
    گفتم پدرت گفته من با پسرم قرار گذاشتم که بعد من سهم من از این کار برسه به زنم و الانم که پروانه گرفته به نام مادرت حسابی محکم کرده تا خیالش راحت باشه.اینو که شنید بهم ریخت.گوشی رو برداشت زنگ بزنه به پدرش من نذاشتم گفتم بذار حالت بهتر شد الان وقتش نیست روی خودت فشار نیار.بهش گفتم خودت میدونی و پدرت و مادرت.هرکاری می خوای بکن اما درستش کن مستقل شو.سهم پدرت رو هم بده دلم نمی خواد حق الناس بیاری توی این خونه.گفتم من تا بهبودیت که بخیه هاتو بکشی یعنی تا ده روز دیگه حرفی نمیزنم الانم درست نبود گفتنش ولی من از درون داشتم داغون میشدم اما بعد از اون باید همه چیز درست کنی وگرنه من تحمل این زندگی ندارم . وقتی حرف میزدم گریم می گرفت و نمی تونستم.بلند شد بغلم کرد گریه کرد گفت بهت قول میدم درستش کنم اینبار با سند و مدرک بهت ثابت می کنم.
    بعد که آروم شدیم زنگ زد به دوستش که مشهده (ما شهرمون تا مشهد 2 ساعت فاصلس) دوستش وضعش عالیه و خیلی با هم صمیمی اند.بهش گفت من می خوام بیام مشهد می تونی برام کار جور کنی گفت بیا یا جور می کنم یا با خودم باش.قطع که کرد گفتم خودت اینجا کار به این خوبی داری نکنه می خوای همه چیز رو تقدیم کنی به پدرت گفت نه بذار شنبه شه ببینم چکار کنم.گفتم الان کاری نکن دوست ندارم بهش فکر کنی من اشتباه کردم بهت گفتم تو نباید استرس داشته باشی بذار خوب شی بعدش لطفا قبل از هر چیزی منم در جریان بذار نه اینکه کار از کار رد شه بفهمم. گفت باشه.

    امشب غذا نخورد معلوم بود استرس گرفته.درد اومد سراغش.خیلی احساس عذاب وجدان دارم می ترسم براش تاثیر بد داشته باشه.همش می گم کاش صبر می کردم.میذاشتم حالش خوب شه می گفتم اما کم آوردم
    از طرفی دلم می خواد از این زندگی فرار کنم واقعا نمی تونم بهش اعتماد کنم هزاران بار قول داده و کار خودش رو کرده. دلم سیاه شده دوست دارم راحت شم.من هرچی مشاوره میرم تلاش می کنم برای بهبود زندگی اون به جای تلاش بیشتر پنهانکاری و دروغ می گه

  16. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    مونا جان کارخوبی کردی باهاش صحبت کردی ،
    خودتو سرزنش نکن ، برای شخص شما این موقعیت بهترین زمان بود برای صحبت . این دردی که داره با دارو کنترل میشه نگران نباش .

    یکسری مفاهیمو ما اشتباهی فهمیدیم ، مثل افسردگی، گریه و یا استرس و..
    مثل گریه که همیشه بد نیست گاهی خیلی لازمه ، استرس هم همینطور ، استرس لازمه تا کسی که خیالش راحته کمی به خودش بیاد و بتونه تصمیم قاطعانه بگیره اراده کنه .
    این حکمت خلقت استرس توی وجود ماست .

    قدر این موقعیت پیش اومده رو بدون و دست از این سرزنش و عقب نشینی بردار
    با این کارت داری به همسرت میگی ، اشتباه کردی ، چون میشد بعدا هم گفت

    نباید اینو بگی چون دقیقا همسرت رو ازین جهت متوقع میکنی که وقتی توی بستر بیماری بودم ، مونا مراعات منو نکرد.
    میتونی اینطور بگی وقتی تو در بستر بیماری بودی نگران وضعیت تو بودم و از طرفی غصه دار صحبتهای پدرتون و آینده شغلیت .

    چرا همسرت میخواد فکراشو جمع کنه و سر عقل بیاد مدام تکرار میکنی نکن ، زنگ نزن الان وقتش نیست .
    اگه همسرت با پدرش صحبت میکرد همونجا در حضور شما معلوم میشد که پدرشون چه هدفی دارن .
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  17. 3 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    *مونا* (جمعه 20 بهمن 96), میس بیوتی (چهارشنبه 11 بهمن 96), بارن (چهارشنبه 11 بهمن 96)


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.