به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 23
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 اسفند 96 [ 13:00]
    تاریخ عضویت
    1396-10-15
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    206
    سطح
    4
    Points: 206, Level: 4
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 88.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    یه دوست و همراه می خوام که برای ادامه ی تحصیلم و رسیدن به موفقیت بتونه کمکم کنه و بهم انگیزه و روحیه بده

    سلام دوستان. راستش من یه مدتیه (حدود 4 ماه) که انگیزه و اراده ام رو برای هدفی که از ابتدای سال انتخاب کردم از دست دادم.
    من لیسانس روانشناسی دارم اما به دلایل شخصی که خیلی هم مهم و واجب هست می خوام تغییر رشته بدم و تو یه رشته ی با درآمد بهتر ادامه ی تحصیل بدم. مثل پزشکی یا دندون پزشکی. شاید بگین این یه بلندپروازی غیر عاقلانه است اما هم اینکه من مجبور هستم این راه و ادامه بدم. ( چون شرایط زندگیم اینطور ایجاب می کنه) هم اینکه همچین هم به این رشته ها بی علاقه نیستم و از ابتدا به علوم تجربی و ریاضی علاقمند بودم اما خب نتونستم واردشون بشم. آی کیوی کافی رو هم فکر می کنم دارم و حیفم میاد که نخونم. مثلا من فقط دو هفته کتاب ریاضیات دوم تجربی رو خوندم و نمره ی 17 ازش گرفتم. درحالی که ابتدای کار که شروع کردم به خوندن، چون رشته ام تو دبیرستان انسانی بود و 5 سالی هم هست که فارق تحصیل هستم، ریاضیاتم در حدی ضعیف بود که نمی دونستم منفی 3 منهای 2 می شه چند. یا حتی اسم جذر و رادیکال رو یادم رفته بود و خیلی خیلی موارد ساده رو فراموش کرده بودم. پس برای خوندن ریاضی مجبور شدم برم از معلوماتِ دوره ی ابتدایی و سوم و چهارم ابتدایی شروع کنم به خوندن و اینطور نبود که فقط یه کتاب ریاضی دوم تجربی رو بخوام بخونم و تمام. حالا اون دو هفته هم روزی دو ساعت وقت می زاشتم واسه ریاضی و بقیه ی روز هم درسای دیگه. تا آخر تابستون هم اوضاع خیلی خوب بود و خیلی امید و انگیزه داشتم. حتی رفتم قلم چی هم ثبت نام کردم.
    متاسفانه فکر می کنم یکی از دلایل بی انگیزگیم همین قلم چی باشه. نمی خوام مورد منفی راجع بهشون بگم اما مشاوری که با من در بدو ورود صحبت کرد کاملا منفی گرا حرف زد و گفت که نمی تونم بخونم و بی خود دارم تلاش می کنم و نیاز هست که حتی 5 یا 6 سال از عمرم و شب و روز زحمت بکشم و عرق بریزم تا بتونم قبول شم. حتی ثبت نامم نمی کرد و مجبور شدم دوباره برم تا راضی به ثبت نام بشه. آخرشم بهم گفت سنگ بزرگ علامت نزدنه!!
    این درحالی هست که شهری که من توش ساکنم هیچ کلاس آموزشی و هیچ برنامه ی واقعی واسه آدمایی مث من نداره.
    من تا پایان تابستون خیلی خوب کار می کردم. روزی حداقل 9 یا 10 ساعت مطالعه داشتم. اما چون هنوز تو ریاضیات ضعیف بودم و نمی تونستم تو آزمونا نمره ی خوب بیارم خیلی روی روحیه ام اثر منفی گذاشت و همش به حرفای اون مشاور فکر می کردم و اعتماد بنفسم می اومد پایین. پاییز که دیگه روزی دو ساعت بزور می خوندم. این اواخر هم دی ماه و اصلا نخوندم و قبل از اون یه روز در میون شاید یه ساعت می خوندم. درحالی که اتفاقعا الان درسا برام راحت تر از قبل شده. دو تا از سه تا کتاب زیست و تو همون تابستون خوندم. ریاضیات 2 و 3 و نصف پیش رو دوباره و کامل خوندم. فیزیک 2 کامل و نصف 3 با نصفی از فیزیک پیش و خوندم و کلا الان هر مسئله ای می خوام حل کنم راحت تر انجامش می دم. شیمی هم 2 و یکم هم از 3 خوندم. عربی و زبان رو هم مقدماتشون و خوندم. (اینا بیشترشون کار تابستونم هست البته غیر از ریاضی و فیزیک که تو پاییز هم ادامه دادم)
    من می دونم برای طی کردن یه مسیر باید قدم به قدم پیش رفت اما هر چی می گذره ترس از شکست بیشتر تو وجودم رخنه می کنه و می ترسم وقتی شکست خوردم دیگران بگن حالا دیدی داشتی تلاش بی خودی می کردی. هر چی می گذره بیشتر حس می کنم نمی تونم انجامش بدم.
    مشکل اصلیم هم الان این هست که خیلی بی حوصله شدم و این افکار باعث افسردگیم شده. دیگه حوصله ی درس خوندن ندارم و صبح ها دیر از خواب بیدار می شم و تا دیر وقت هم یک سره یا با موبایل یا لپ تاپ بازی می کنم (البته منظورم بازی واقعی نیست) یا اینکه خودم و با کارای خونه ام سرگرم می کنم.
    من 28 ساله ام. 11 ساله ازدواج کرده ام. دو تا بچه هم دارم. 4 سالی هم هست که تو یه شهر غریب هستیم و این تنهایی خیلی باعث افسردگیم شده.
    هدفم از عضویت تو این سایت این بود که کسی رو پیدا کنم که بتونه برام یه دوست اینترنتی و حتی تلفنی بشه که ارتباط مداوم داشته باشیم و بتونه کمکم کنه تا کم کم دوباره راه بیافتم و بازم به برنامه هام عمل کنم. من هدفم از ابتدا این بود که حداقل دو سال برای کنکور بخونم اما حالا حس می کنم همه ی اون دو سال می گذره و من هنوز از افسردگی خلاص نشدم. متاسفانه بعد از تابستون هیچ کدوم از آزمون ها رو شرکت نکردم درحالی که یه تومن برای ثبت نامشون پول پرداخت کرده بودم و حتی امتحانات دبیرستان هم ثبت نام کردم و نرفتم و کاملا بی اعتماد بنفس شدم.
    لطفا اگه کسی می تونه کمکم کنه. من بیشتر از اینکه به راهنمایی های چند خطی نیازمند باشم، به یه دوست بااراده نیاز دارم که همراهم بشه و بهم انگیزه بده.

  2. کاربر روبرو از پست مفید sayeh. تشکرکرده است .

    yyousefi1981 (سه شنبه 03 بهمن 96)

  3. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بر سایه خانوم
    خوبید؟؟
    سایه خانوم اول بهتون تبریک میگم که یک هدف دارید در زندگیتون
    سایه خانوم شما به پول این رشته نیازی دارید؟؟
    اگر دارید که هیچ شده 6 سالم بخونید ارزش داره
    اما رشته هایی هم هست که حقوقشون خوبه مثل برنامه نویسی زحمت دندانپزشکی رو هم نداره
    حقوقشم خوبه مهندسم که میشید
    اگر به اون احترامش نیاز دارید که مردم میزارن به موقعیت شما
    فردی که بخودش احترام میزاره افسرده نمیشه اصلا این حق بخودش نمیده
    بخودش این حق نمیده که بشینه یک گوشه غصه بخوره چون همه ادمها یه سری ضعفا دارن یه سری ارزو ها دارن که بهش نرسیدن
    شاید حکمتی در نرسیدن ما باشه
    حکایت اون کرم شد که به خدا شکایت کرد که چرا من یک کرمم چند وقت دیگه که پروانه شد خدا رو شکر کرد که یک روز کرم بود

    موفق باشید سایه خانوم

  4. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    sayeh. (پنجشنبه 26 بهمن 96)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مرداد 98 [ 12:03]
    تاریخ عضویت
    1396-11-01
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    1,447
    سطح
    21
    Points: 1,447, Level: 21
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    66

    تشکرشده 19 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sayeh. نمایش پست ها
    سلام دوستان. راستش من یه مدتیه (حدود 4 ماه) که انگیزه و اراده ام رو برای هدفی که از ابتدای سال انتخاب کردم از دست دادم.
    من لیسانس روانشناسی دارم اما به دلایل شخصی که خیلی هم مهم و واجب هست می خوام تغییر رشته بدم و تو یه رشته ی با درآمد بهتر ادامه ی تحصیل بدم. مثل پزشکی یا دندون پزشکی. شاید بگین این یه بلندپروازی غیر عاقلانه است اما هم اینکه من مجبور هستم این راه و ادامه بدم. ( چون شرایط زندگیم اینطور ایجاب می کنه) هم اینکه همچین هم به این رشته ها بی علاقه نیستم و از ابتدا به علوم تجربی و ریاضی علاقمند بودم اما خب نتونستم واردشون بشم. آی کیوی کافی رو هم فکر می کنم دارم و حیفم میاد که نخونم. مثلا من فقط دو هفته کتاب ریاضیات دوم تجربی رو خوندم و نمره ی 17 ازش گرفتم. درحالی که ابتدای کار که شروع کردم به خوندن، چون رشته ام تو دبیرستان انسانی بود و 5 سالی هم هست که فارق تحصیل هستم، ریاضیاتم در حدی ضعیف بود که نمی دونستم منفی 3 منهای 2 می شه چند. یا حتی اسم جذر و رادیکال رو یادم رفته بود و خیلی خیلی موارد ساده رو فراموش کرده بودم. پس برای خوندن ریاضی مجبور شدم برم از معلوماتِ دوره ی ابتدایی و سوم و چهارم ابتدایی شروع کنم به خوندن و اینطور نبود که فقط یه کتاب ریاضی دوم تجربی رو بخوام بخونم و تمام. حالا اون دو هفته هم روزی دو ساعت وقت می زاشتم واسه ریاضی و بقیه ی روز هم درسای دیگه. تا آخر تابستون هم اوضاع خیلی خوب بود و خیلی امید و انگیزه داشتم. حتی رفتم قلم چی هم ثبت نام کردم.
    متاسفانه فکر می کنم یکی از دلایل بی انگیزگیم همین قلم چی باشه. نمی خوام مورد منفی راجع بهشون بگم اما مشاوری که با من در بدو ورود صحبت کرد کاملا منفی گرا حرف زد و گفت که نمی تونم بخونم و بی خود دارم تلاش می کنم و نیاز هست که حتی 5 یا 6 سال از عمرم و شب و روز زحمت بکشم و عرق بریزم تا بتونم قبول شم. حتی ثبت نامم نمی کرد و مجبور شدم دوباره برم تا راضی به ثبت نام بشه. آخرشم بهم گفت سنگ بزرگ علامت نزدنه!!
    این درحالی هست که شهری که من توش ساکنم هیچ کلاس آموزشی و هیچ برنامه ی واقعی واسه آدمایی مث من نداره.
    من تا پایان تابستون خیلی خوب کار می کردم. روزی حداقل 9 یا 10 ساعت مطالعه داشتم. اما چون هنوز تو ریاضیات ضعیف بودم و نمی تونستم تو آزمونا نمره ی خوب بیارم خیلی روی روحیه ام اثر منفی گذاشت و همش به حرفای اون مشاور فکر می کردم و اعتماد بنفسم می اومد پایین. پاییز که دیگه روزی دو ساعت بزور می خوندم. این اواخر هم دی ماه و اصلا نخوندم و قبل از اون یه روز در میون شاید یه ساعت می خوندم. درحالی که اتفاقعا الان درسا برام راحت تر از قبل شده. دو تا از سه تا کتاب زیست و تو همون تابستون خوندم. ریاضیات 2 و 3 و نصف پیش رو دوباره و کامل خوندم. فیزیک 2 کامل و نصف 3 با نصفی از فیزیک پیش و خوندم و کلا الان هر مسئله ای می خوام حل کنم راحت تر انجامش می دم. شیمی هم 2 و یکم هم از 3 خوندم. عربی و زبان رو هم مقدماتشون و خوندم. (اینا بیشترشون کار تابستونم هست البته غیر از ریاضی و فیزیک که تو پاییز هم ادامه دادم)
    من می دونم برای طی کردن یه مسیر باید قدم به قدم پیش رفت اما هر چی می گذره ترس از شکست بیشتر تو وجودم رخنه می کنه و می ترسم وقتی شکست خوردم دیگران بگن حالا دیدی داشتی تلاش بی خودی می کردی. هر چی می گذره بیشتر حس می کنم نمی تونم انجامش بدم.
    مشکل اصلیم هم الان این هست که خیلی بی حوصله شدم و این افکار باعث افسردگیم شده. دیگه حوصله ی درس خوندن ندارم و صبح ها دیر از خواب بیدار می شم و تا دیر وقت هم یک سره یا با موبایل یا لپ تاپ بازی می کنم (البته منظورم بازی واقعی نیست) یا اینکه خودم و با کارای خونه ام سرگرم می کنم.
    من 28 ساله ام. 11 ساله ازدواج کرده ام. دو تا بچه هم دارم. 4 سالی هم هست که تو یه شهر غریب هستیم و این تنهایی خیلی باعث افسردگیم شده.
    هدفم از عضویت تو این سایت این بود که کسی رو پیدا کنم که بتونه برام یه دوست اینترنتی و حتی تلفنی بشه که ارتباط مداوم داشته باشیم و بتونه کمکم کنه تا کم کم دوباره راه بیافتم و بازم به برنامه هام عمل کنم. من هدفم از ابتدا این بود که حداقل دو سال برای کنکور بخونم اما حالا حس می کنم همه ی اون دو سال می گذره و من هنوز از افسردگی خلاص نشدم. متاسفانه بعد از تابستون هیچ کدوم از آزمون ها رو شرکت نکردم درحالی که یه تومن برای ثبت نامشون پول پرداخت کرده بودم و حتی امتحانات دبیرستان هم ثبت نام کردم و نرفتم و کاملا بی اعتماد بنفس شدم.
    لطفا اگه کسی می تونه کمکم کنه. من بیشتر از اینکه به راهنمایی های چند خطی نیازمند باشم، به یه دوست بااراده نیاز دارم که همراهم بشه و بهم انگیزه بده.
    قدم اول قبل از تعیین هدف خودشناسی واقع گرایانه هست و اینکه صرفا من رشته ای رو دوست دارم یا بهش نیاز دارم و حس هم می کنم میتونم کافی نیست! شما مراجعه کن به مشاور و تست های مختلف بده دتا توان خودت رو دقیق بدونی.
    مساله دیگه اینه که ظاهرا شما تمامی راههای موفقیت خودت رو ختم به یه رشته خاص کردی که کار درستی نیست و باید بقیهی فرصت های زندگی خودت رو هم بشناسی /میتونی همسالان و دوستان خودت رو مطالعه کنی و فرصت های دیگه ای رو کشف بکنی /بنظر من اولین بودن در یک رشته متوسط بهتر از آخرین بودن یا پذیرفته نشدن در یک رشته عالی هست

  6. کاربر روبرو از پست مفید yyousefi1981 تشکرکرده است .

    sayeh. (پنجشنبه 26 بهمن 96)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    تغییر رشته کار ساده ای نیست مخصوصا برای کسی که متاهل هم باشه. حداقل چند سال نحصیل و بعد هم چند سال تجربه کاری نیاز داره. این ها سوای امکانات موردنیاز برای شروع کار مستقل مانند سرمایه، رقابت و ... است. اول فکر کنید برای خاطر خودتون (علاقه) می خواهید تغییر رشته بدید یا درآمد یا هر چیز دیگه. بعدش هم خوب بررسی کنید اولا می تونید در اون رشته شروع به تحصیل کنید و دوما با فرض شروع و موفقیت در تحصیل زمینه و امکانات رسیدن به هدف ناهئی تان را دارید؟

    دوست اینترنتی و تلفنی به چه درد شما میخوره؟ شما باید از خانواده تان حمایت و تشویق بشید. دوستان اینترنتی که نمیان به همسر و فرزندان شما رسیدگی کنند.

    بهتره این خواست شما از روی هوس یا نارضایتی از وضعیت زندگی تان نبوده باشه.

    موفق باشید

  8. 3 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    khakestari (شنبه 21 بهمن 96), sayeh. (پنجشنبه 26 بهمن 96), صبا_2009 (سه شنبه 03 بهمن 96)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 شهریور 97 [ 12:32]
    تاریخ عضویت
    1392-7-03
    نوشته ها
    230
    امتیاز
    4,961
    سطح
    45
    Points: 4,961, Level: 45
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger First Class
    تشکرها
    21

    تشکرشده 244 در 115 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام
    دوست عزیز شما هدفت رو وقتی مشخص کنی و بهش علاقه داشته باشی روحیه میگیری
    اهدافت رو بیار رو کاغذ خیلی تاثیرش جالبه
    اینکه تصمیم گرفتی پزشکی بخونی یا هر رشته دیگه دلیل نمیشه که نتونی یا بلند پروازی خطابش کنی
    انسان اگه بخاد میتونه فقط کافیه هدف داشته باشه و تلاش کنه
    اما اینم بدون هر هدفی سختیای خودشو داره تا بهش برسی و بعداز پشت سر گذاشتن سختیه که دلچسب میشه رسیدن به اون چیزی که میخای

  10. کاربر روبرو از پست مفید sadafdarya تشکرکرده است .

    sayeh. (پنجشنبه 26 بهمن 96)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 خرداد 99 [ 03:22]
    تاریخ عضویت
    1394-7-18
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    5,563
    سطح
    48
    Points: 5,563, Level: 48
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 187
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 35 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sayeh. نمایش پست ها
    سلام دوستان. راستش من یه مدتیه (حدود 4 ماه) که انگیزه و اراده ام رو برای هدفی که از ابتدای سال انتخاب کردم از دست دادم.
    من لیسانس روانشناسی دارم اما به دلایل شخصی که خیلی هم مهم و واجب هست می خوام تغییر رشته بدم و تو یه رشته ی با درآمد بهتر ادامه ی تحصیل بدم. مثل پزشکی یا دندون پزشکی. شاید بگین این یه بلندپروازی غیر عاقلانه است اما هم اینکه من مجبور هستم این راه و ادامه بدم. ( چون شرایط زندگیم اینطور ایجاب می کنه) هم اینکه همچین هم به این رشته ها بی علاقه نیستم و از ابتدا به علوم تجربی و ریاضی علاقمند بودم اما خب نتونستم واردشون بشم. آی کیوی کافی رو هم فکر می کنم دارم و حیفم میاد که نخونم. مثلا من فقط دو هفته کتاب ریاضیات دوم تجربی رو خوندم و نمره ی 17 ازش گرفتم. درحالی که ابتدای کار که شروع کردم به خوندن، چون رشته ام تو دبیرستان انسانی بود و 5 سالی هم هست که فارق تحصیل هستم، ریاضیاتم در حدی ضعیف بود که نمی دونستم منفی 3 منهای 2 می شه چند. یا حتی اسم جذر و رادیکال رو یادم رفته بود و خیلی خیلی موارد ساده رو فراموش کرده بودم. پس برای خوندن ریاضی مجبور شدم برم از معلوماتِ دوره ی ابتدایی و سوم و چهارم ابتدایی شروع کنم به خوندن و اینطور نبود که فقط یه کتاب ریاضی دوم تجربی رو بخوام بخونم و تمام. حالا اون دو هفته هم روزی دو ساعت وقت می زاشتم واسه ریاضی و بقیه ی روز هم درسای دیگه. تا آخر تابستون هم اوضاع خیلی خوب بود و خیلی امید و انگیزه داشتم. حتی رفتم قلم چی هم ثبت نام کردم.
    متاسفانه فکر می کنم یکی از دلایل بی انگیزگیم همین قلم چی باشه. نمی خوام مورد منفی راجع بهشون بگم اما مشاوری که با من در بدو ورود صحبت کرد کاملا منفی گرا حرف زد و گفت که نمی تونم بخونم و بی خود دارم تلاش می کنم و نیاز هست که حتی 5 یا 6 سال از عمرم و شب و روز زحمت بکشم و عرق بریزم تا بتونم قبول شم. حتی ثبت نامم نمی کرد و مجبور شدم دوباره برم تا راضی به ثبت نام بشه. آخرشم بهم گفت سنگ بزرگ علامت نزدنه!!
    این درحالی هست که شهری که من توش ساکنم هیچ کلاس آموزشی و هیچ برنامه ی واقعی واسه آدمایی مث من نداره.
    من تا پایان تابستون خیلی خوب کار می کردم. روزی حداقل 9 یا 10 ساعت مطالعه داشتم. اما چون هنوز تو ریاضیات ضعیف بودم و نمی تونستم تو آزمونا نمره ی خوب بیارم خیلی روی روحیه ام اثر منفی گذاشت و همش به حرفای اون مشاور فکر می کردم و اعتماد بنفسم می اومد پایین. پاییز که دیگه روزی دو ساعت بزور می خوندم. این اواخر هم دی ماه و اصلا نخوندم و قبل از اون یه روز در میون شاید یه ساعت می خوندم. درحالی که اتفاقعا الان درسا برام راحت تر از قبل شده. دو تا از سه تا کتاب زیست و تو همون تابستون خوندم. ریاضیات 2 و 3 و نصف پیش رو دوباره و کامل خوندم. فیزیک 2 کامل و نصف 3 با نصفی از فیزیک پیش و خوندم و کلا الان هر مسئله ای می خوام حل کنم راحت تر انجامش می دم. شیمی هم 2 و یکم هم از 3 خوندم. عربی و زبان رو هم مقدماتشون و خوندم. (اینا بیشترشون کار تابستونم هست البته غیر از ریاضی و فیزیک که تو پاییز هم ادامه دادم)
    من می دونم برای طی کردن یه مسیر باید قدم به قدم پیش رفت اما هر چی می گذره ترس از شکست بیشتر تو وجودم رخنه می کنه و می ترسم وقتی شکست خوردم دیگران بگن حالا دیدی داشتی تلاش بی خودی می کردی. هر چی می گذره بیشتر حس می کنم نمی تونم انجامش بدم.
    مشکل اصلیم هم الان این هست که خیلی بی حوصله شدم و این افکار باعث افسردگیم شده. دیگه حوصله ی درس خوندن ندارم و صبح ها دیر از خواب بیدار می شم و تا دیر وقت هم یک سره یا با موبایل یا لپ تاپ بازی می کنم (البته منظورم بازی واقعی نیست) یا اینکه خودم و با کارای خونه ام سرگرم می کنم.
    من 28 ساله ام. 11 ساله ازدواج کرده ام. دو تا بچه هم دارم. 4 سالی هم هست که تو یه شهر غریب هستیم و این تنهایی خیلی باعث افسردگیم شده.
    هدفم از عضویت تو این سایت این بود که کسی رو پیدا کنم که بتونه برام یه دوست اینترنتی و حتی تلفنی بشه که ارتباط مداوم داشته باشیم و بتونه کمکم کنه تا کم کم دوباره راه بیافتم و بازم به برنامه هام عمل کنم. من هدفم از ابتدا این بود که حداقل دو سال برای کنکور بخونم اما حالا حس می کنم همه ی اون دو سال می گذره و من هنوز از افسردگی خلاص نشدم. متاسفانه بعد از تابستون هیچ کدوم از آزمون ها رو شرکت نکردم درحالی که یه تومن برای ثبت نامشون پول پرداخت کرده بودم و حتی امتحانات دبیرستان هم ثبت نام کردم و نرفتم و کاملا بی اعتماد بنفس شدم.
    لطفا اگه کسی می تونه کمکم کنه. من بیشتر از اینکه به راهنمایی های چند خطی نیازمند باشم، به یه دوست بااراده نیاز دارم که همراهم بشه و بهم انگیزه بده.
    سلام دوست عزیز
    بهتون تبریک میگم برای این تغییر جهت مثبت و بزرگ
    من هم دارم برای قبولی تو رشته پزشکی یا دندون میخونم،رشته ام ریاضی بوده و ارشد مهندسیمو تموم کردم،روزانه و از دانشگاه خوب، اما نه شرایط کاری مناسبی برام هست و نه علاقه ایی به مدل محیط کاری این رشته دارم ،علاوه بر اینکه کار هم نیست!و درآمد و ساعت کار هم مناسب خانم نیست، بهترین رشته تو کشور ما الان و تا سالهای سال فقط پزشکی و پیراپزشکیه، مهندسیا هم اغلب فقط تو تهران و مراکز استان های بزرگ کار دارن وگرنه بقیه شهرا بیکارن ، منم شهرستانی ام و کلاس کنکور نمیتونم برم، خودم میخونم و چند جلسه ایی هم با یه دبیر عادی(غیر کنکوری) کلاس گرفتم ولی مفید نبود، قلم چی ثبت نام کردم و آزموناشو چه نخونده باشم چه خونده باشم شرکت میکنم، به شما توصیه میکنم حتما این کارو انجام بدید،
    این که زیست و ریاضی دو و سه و فیزیک و شیمی سال دوم رو تونستید تو تابستون بخونید بعلاوه بخشی از کتابای دیگه فوق العاده اس و نشان از پشتکار خوبتون داره و مشخصه تواناییاتون بالاس
    در مورد خودم بگم که با تراز خیلی پایین در ابتدای شرکت تو آزمونا الان جزو رتبه های برترم
    الان روزانه ده ساعت درس میخونم و البته اینم بگم که مث شما روزای این شکلی هم داشتم، روزایی که دو سه ساعت میخوندمو پاک ناامید بودم و دائما وقتم با گوشی تلف میشد یا بیرون میرفتم یا آهنگ گوش میدادم ، من تا حدود زیادی درکتون میکنم و راهکارای خوبی هم براتون دارم که مطمینم براتون مثبت و تاثیر گذاره اگر به تاپیکتون سر میزنید بگید تا براتون بنویسم سر فرصت. موفق باشید

  12. کاربر روبرو از پست مفید razieh181 تشکرکرده است .

    sayeh. (پنجشنبه 26 بهمن 96)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 اسفند 96 [ 13:00]
    تاریخ عضویت
    1396-10-15
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    206
    سطح
    4
    Points: 206, Level: 4
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 88.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    اول مرسی از اینکه توجه کردید و پاسخ دادید. واقعا این مدت اصلا یک درصد هم فکرش و نمی کردم کسی به تاپیکم پاسخی بده. بخاطر همین هم چند باری که به فکرم زد سر بزنم، پشیمون شدم و سر نزدم. چون فکر می کردم با دیدن تاپیک خالی، فقط بیشتر ناراحت می شم. اما حالا واقعا خوشحالم که نه یکی بلکه چند تا پاسخ می بینم که این نشون می ده انسان های خوب هنوز هستن...
    راجع به اون سوالتون، خب بله نیاز دارم. واقعیت اینه که من اصلا آدم جاه طلبی نیستم. هرگز از اون خانم هایی نبودم که وقتم و تو بازارها و مغازه ها تلف کنم. یا درمورد موارد بی اهمیت صحبت کنم. همیشه یه مورد مهم برای صحبت کردن در موردش داشتم. افکارم مهم بود. حرفهام مهم بود. همیشه برنامه ریزی داشتم. حتی یک ثانیه رو در شبانه روز هدر نمی دادم. بخاطر همین این وضعیت که الان توش هستم بدجوری ناراحتم می کنه.
    دنبال آرزوهای دور و دراز و زندگی مرفه اصلا نیستم. اما خب متاسفانه زندگی از اول انگار در این مورد با من سرجنگ داشته. شاید خیال کنید که فقط آقایون هستن که گاهی اونقدر لازمه درآمد کسب کنن که اگه این درآمد و کسب نکنن زندگی چند نفر و تحت شعاع فقرشون قرار می دن. خب این اشتباهه. گاهی ممکنه یه خانم هم تو همچین موقعیتی قرار بگیره. من الان کاملا علم به این دارم که اگه نتونم موفق بشم و رک بگم درآمد خوب کسب نکنم، زندگی خودم نه، بلکه باید شاهد پسرفت چندین زندگیِ دیگه باشم. این که این چطور ممکنه رو بزارید به حساب مسائل شخصی و اینکه فکر نمی کنم اینجا جاش باشه که ازین مسائل صحبت کنم. فقط در این حد بهم اعتماد کنید که شاید اگر روزی به درآمد خوب رسیدم، اونقدر موقعیت درست و مفید واسه خرج کردنش دارم که پولی واسه یه جفت کفش هم برای خودم نمونه!
    همسر من درآمد خوبی داره. زندگی خوبی هم برام ساخته و می دونم بهترش رو هم برای خودم و بچه هام خواهد ساخت. اما هم به این دلیلی که عرض کردم و هم به این دلیلی که شما گفتید من باید خودم به موفقیت برسم. راستش اینکه مورد احترام دیگران باشم برام تو کمترین درجه ی اهمیته. بلکه فقط این برام مهمه که هر لحظه ای که تو آینه به خودم نگاه می کنم، خودم بتونم به خودم احترام بزارم و زنی که تو آینه هست و لایق احترام بدونم. متاسفانه اونقدر خانم های ظاهربین و سطحی نگر زیاد شدن که مردم همه ی خانم ها رو به این چشم نگاه می کنن غافل از اینکه شاید خانم هایی هم هستن که از اول نوجوانی رویاشون رسیدن به هدف های بزرگ و انجام یه کار مهم در زندگی باشه. متاسفانه من از اون دخترهایی بودم که بشدت از فقر فرهنگی و ضد زن جامعه مون ضربه خوردم اما هنوز هم با اینکه نزدیک به سی سالم شده فکر می کنم باید این حصار و بشکنم و خودم و حداقل به خودم ثابت کنم. شاید نوجوون که بودم دوست داشتم یه تاثیرگذار جهانی بشم اما خب حالا بنظرم تنها ضرری که سن بالاتر بهم زده، این بوده که جهانم و کوچیکتر کرده. من هنوزم می تونم تاثیرگذار باشم اما تو جهان کوچیکتر خودم که بنظرم همون برام آرامش کافی رو میاره.
    در مورد مهندسی خب بنظرم هم علاقه هم استعدادش و دارم. اطرافیانم هم مهندس های موفقی هستن و درآمدهای خیلی بالایی هم دارن اما می دونم که متاسفانه شرایطش برای من فراهم نیست. یعنی می تونم تحصیل کنم اما برای شاغل شدن حتما به دردسر می افتم. البته اینم می دونم که رشته های پزشکی هم دردسرهای شغلی خودشون و دارن و خیلی هم تحقیق کردم اما خب، حالا که هدفی رو انتخاب کردم، نمی خوام ازش دست بکشم. هر شغلی دردسرهای خودش و داره. هدف من راحت بودن نیست که اگه بود، اصلا قدم به این راه نمی زاشتم.
    در مورد اون صحبت آخرتون هم راستش خودم گاهی بهش فکر می کنم اما بنظرم این فقط یه بهانه است. من به خدا ایمان دارم و به خاطر همین ایمانم می تونم تصور کنم که خدا اون آخر راه چه سوالی ازم می پرسه و من چی می گم.
    - خدایا چرا من و بدبخت آفریدی که بدبخت زندگی کنم؟
    - من تو رو قوی آفریدم. تو خودت، خودت و باور نداشتی. حالا تو بگو. چرا وقتی من تو رو قوی آفریدم، به بدبختی خودت راضی شدی و هیچ کاری نکردی؟!
    - من خیال کردم این حکمت توئه.
    - حکمت من ضعف و بدبختی تو نیست. کم کاری خودت و گردن من ننداز لطفا!
    من فقط وقتی می تونم واقعا این و حکمت خدا بدونم که تا پایان عمرم تمام تلاش خودم و کرده باشم!
    بازم مرسی از پاسختون. همین مکالمه ها خیلی کمکم می کنه روحیه ام و دوباره بدست بیارم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    سلام بر سایه خانوم
    خوبید؟؟
    سایه خانوم اول بهتون تبریک میگم که یک هدف دارید در زندگیتون
    سایه خانوم شما به پول این رشته نیازی دارید؟؟
    اگر دارید که هیچ شده 6 سالم بخونید ارزش داره
    اما رشته هایی هم هست که حقوقشون خوبه مثل برنامه نویسی زحمت دندانپزشکی رو هم نداره
    حقوقشم خوبه مهندسم که میشید
    اگر به اون احترامش نیاز دارید که مردم میزارن به موقعیت شما
    فردی که بخودش احترام میزاره افسرده نمیشه اصلا این حق بخودش نمیده
    بخودش این حق نمیده که بشینه یک گوشه غصه بخوره چون همه ادمها یه سری ضعفا دارن یه سری ارزو ها دارن که بهش نرسیدن
    شاید حکمتی در نرسیدن ما باشه
    حکایت اون کرم شد که به خدا شکایت کرد که چرا من یک کرمم چند وقت دیگه که پروانه شد خدا رو شکر کرد که یک روز کرم بود

    موفق باشید سایه خانوم

    سلام.
    اول مرسی از اینکه توجه کردید و پاسخ دادید. واقعا این مدت اصلا یک درصد هم فکرش و نمی کردم کسی به تاپیکم پاسخی بده. بخاطر همین هم چند باری که به فکرم زد سر بزنم، پشیمون شدم و سر نزدم. چون فکر می کردم با دیدن تاپیک خالی، فقط بیشتر ناراحت می شم. اما حالا واقعا خوشحالم که نه یکی بلکه چند تا پاسخ می بینم که این نشون می ده انسان های خوب هنوز هستن...
    راجع به اون سوالتون، خب بله نیاز دارم. واقعیت اینه که من اصلا آدم جاه طلبی نیستم. هرگز از اون خانم هایی نبودم که وقتم و تو بازارها و مغازه ها تلف کنم. یا درمورد موارد بی اهمیت صحبت کنم. همیشه یه مورد مهم برای صحبت کردن در موردش داشتم. افکارم مهم بود. حرفهام مهم بود. همیشه برنامه ریزی داشتم. حتی یک ثانیه رو در شبانه روز هدر نمی دادم. بخاطر همین این وضعیت که الان توش هستم بدجوری ناراحتم می کنه.
    دنبال آرزوهای دور و دراز و زندگی مرفه اصلا نیستم. اما خب متاسفانه زندگی از اول انگار در این مورد با من سرجنگ داشته. شاید خیال کنید که فقط آقایون هستن که گاهی اونقدر لازمه درآمد کسب کنن که اگه این درآمد و کسب نکنن زندگی چند نفر و تحت شعاع فقرشون قرار می دن. خب این اشتباهه. گاهی ممکنه یه خانم هم تو همچین موقعیتی قرار بگیره. من الان کاملا علم به این دارم که اگه نتونم موفق بشم و رک بگم درآمد خوب کسب نکنم، زندگی خودم نه، بلکه باید شاهد پسرفت چندین زندگیِ دیگه باشم. این که این چطور ممکنه رو بزارید به حساب مسائل شخصی و اینکه فکر نمی کنم اینجا جاش باشه که ازین مسائل صحبت کنم. فقط در این حد بهم اعتماد کنید که شاید اگر روزی به درآمد خوب رسیدم، اونقدر موقعیت درست و مفید واسه خرج کردنش دارم که پولی واسه یه جفت کفش هم برای خودم نمونه!
    همسر من درآمد خوبی داره. زندگی خوبی هم برام ساخته و می دونم بهترش رو هم برای خودم و بچه هام خواهد ساخت. اما هم به این دلیلی که عرض کردم و هم به این دلیلی که شما گفتید من باید خودم به موفقیت برسم. راستش اینکه مورد احترام دیگران باشم برام تو کمترین درجه ی اهمیته. بلکه فقط این برام مهمه که هر لحظه ای که تو آینه به خودم نگاه می کنم، خودم بتونم به خودم احترام بزارم و زنی که تو آینه هست و لایق احترام بدونم. متاسفانه اونقدر خانم های ظاهربین و سطحی نگر زیاد شدن که مردم همه ی خانم ها رو به این چشم نگاه می کنن غافل از اینکه شاید خانم هایی هم هستن که از اول نوجوانی رویاشون رسیدن به هدف های بزرگ و انجام یه کار مهم در زندگی باشه. متاسفانه من از اون دخترهایی بودم که بشدت از فقر فرهنگی و ضد زن جامعه مون ضربه خوردم اما هنوز هم با اینکه نزدیک به سی سالم شده فکر می کنم باید این حصار و بشکنم و خودم و حداقل به خودم ثابت کنم. شاید نوجوون که بودم دوست داشتم یه تاثیرگذار جهانی بشم اما خب حالا بنظرم تنها ضرری که سن بالاتر بهم زده، این بوده که جهانم و کوچیکتر کرده. من هنوزم می تونم تاثیرگذار باشم اما تو جهان کوچیکتر خودم که بنظرم همون برام آرامش کافی رو میاره.
    در مورد مهندسی خب بنظرم هم علاقه هم استعدادش و دارم. اطرافیانم هم مهندس های موفقی هستن و درآمدهای خیلی بالایی هم دارن اما می دونم که متاسفانه شرایطش برای من فراهم نیست. یعنی می تونم تحصیل کنم اما برای شاغل شدن حتما به دردسر می افتم. البته اینم می دونم که رشته های پزشکی هم دردسرهای شغلی خودشون و دارن و خیلی هم تحقیق کردم اما خب، حالا که هدفی رو انتخاب کردم، نمی خوام ازش دست بکشم. هر شغلی دردسرهای خودش و داره. هدف من راحت بودن نیست که اگه بود، اصلا قدم به این راه نمی زاشتم.
    در مورد اون صحبت آخرتون هم راستش خودم گاهی بهش فکر می کنم اما بنظرم این فقط یه بهانه است. من به خدا ایمان دارم و به خاطر همین ایمانم می تونم تصور کنم که خدا اون آخر راه چه سوالی ازم می پرسه و من چی می گم.
    - خدایا چرا من و بدبخت آفریدی که بدبخت زندگی کنم؟
    - من تو رو قوی آفریدم. تو خودت، خودت و باور نداشتی. حالا تو بگو. چرا وقتی من تو رو قوی آفریدم، به بدبختی خودت راضی شدی و هیچ کاری نکردی؟!
    - من خیال کردم این حکمت توئه.
    - حکمت من ضعف و بدبختی تو نیست. کم کاری خودت و گردن من ننداز لطفا!
    من فقط وقتی می تونم واقعا این و حکمت خدا بدونم که تا پایان عمرم تمام تلاش خودم و کرده باشم!
    بازم مرسی از پاسختون. همین مکالمه ها خیلی کمکم می کنه روحیه ام و دوباره بدست بیارم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط yyousefi1981 نمایش پست ها
    قدم اول قبل از تعیین هدف خودشناسی واقع گرایانه هست و اینکه صرفا من رشته ای رو دوست دارم یا بهش نیاز دارم و حس هم می کنم میتونم کافی نیست! شما مراجعه کن به مشاور و تست های مختلف بده دتا توان خودت رو دقیق بدونی.
    مساله دیگه اینه که ظاهرا شما تمامی راههای موفقیت خودت رو ختم به یه رشته خاص کردی که کار درستی نیست و باید بقیهی فرصت های زندگی خودت رو هم بشناسی /میتونی همسالان و دوستان خودت رو مطالعه کنی و فرصت های دیگه ای رو کشف بکنی /بنظر من اولین بودن در یک رشته متوسط بهتر از آخرین بودن یا پذیرفته نشدن در یک رشته عالی هست
    خب اول مرسی که توجه کردید به پیام من.
    درسته حق باشماست. اما من فکر می کنم به اندازه ی کافی سال های سال وقت صرف خودشناسی کردم و خیلی هم درگیر این مساله بودم اتفاقعا. هم از لحاظ روانی و هم از لحاظ هوش و استعداد خیلی همیشه خودم و امتحان و تجزیه و تحلیل می کردم اما متاسفانه من تو شهر کوچیکی هستم و اون مشاورهایی که شما ازشون گفتید اینجا پیدا نمی شن. پس همه چیز به خودم بستگی داره. شاید اوایل شک داشتم که آیا توان این کار و دارم یا نه اما حالا مطمئن هستم که توانش و دارم. این و فقط زنی درک می کنه که با وجود دو تا بچه و متاهل بودن و تنها بودن و مشکلات دیگه، بازم بتونه فقط یک روز، 9 ساعت درس بخونه و فکرش و متمرکز کنه.
    تست هوش هم تقریبا دو سال پیش گرفتم. آی کیوی 145 رو نشون داد که فکر می کنم بد نیست. ولی الان نمی دونم دقیق.
    در مورد رشته ها و زمینه های دیگه که گفتید، راستش من 28 سالمه و تمام این مدت، از زندگی عادی یه زن جدا بودم. خوشگذرانی های ساده ی زنانه رو همیشه در زندگیم کنار گذاشتم. خودم و به سختی انداختم و تو چند تا رشته و زمینه واقعا تلاش کردم اما متاسفانه موفق نشدم. پس می تونید مطمئن باشید که حداقل تو دو زمینه ی دیگه که علاقه هم بهشون داشتم، نهایت تلاش خودم و کردم اما فقط برای خودم ناامیدی به بار آوردم. پس فکر کردم که شاید از اول راهم اشتباه بوده. این که بخوای از صفر شروع کنی به نظرم بد نیست. این بده که اصلا نخوای شروع کنی!

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط sadafdarya نمایش پست ها
    سلام
    دوست عزیز شما هدفت رو وقتی مشخص کنی و بهش علاقه داشته باشی روحیه میگیری
    اهدافت رو بیار رو کاغذ خیلی تاثیرش جالبه
    اینکه تصمیم گرفتی پزشکی بخونی یا هر رشته دیگه دلیل نمیشه که نتونی یا بلند پروازی خطابش کنی
    انسان اگه بخاد میتونه فقط کافیه هدف داشته باشه و تلاش کنه
    اما اینم بدون هر هدفی سختیای خودشو داره تا بهش برسی و بعداز پشت سر گذاشتن سختیه که دلچسب میشه رسیدن به اون چیزی که میخای
    مرسی ازت عزیزم واقعا پیامت برام دلگرم کننده بود. مرسی از توجهت. حتما این کار و می کنم. متاسفانه با مواردی که توضیح دادم هنوزم بعضی دوستان مثل همون مشاور قلم چی با من صحبت کردن و تو پاسخشون این پیام هویدا بود که تو نمی تونی!
    مرسی از پیام زیبات بازم ممنون

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 اسفند 96 [ 13:00]
    تاریخ عضویت
    1396-10-15
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    206
    سطح
    4
    Points: 206, Level: 4
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 88.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    تغییر رشته کار ساده ای نیست مخصوصا برای کسی که متاهل هم باشه. حداقل چند سال نحصیل و بعد هم چند سال تجربه کاری نیاز داره. این ها سوای امکانات موردنیاز برای شروع کار مستقل مانند سرمایه، رقابت و ... است. اول فکر کنید برای خاطر خودتون (علاقه) می خواهید تغییر رشته بدید یا درآمد یا هر چیز دیگه. بعدش هم خوب بررسی کنید اولا می تونید در اون رشته شروع به تحصیل کنید و دوما با فرض شروع و موفقیت در تحصیل زمینه و امکانات رسیدن به هدف ناهئی تان را دارید؟

    دوست اینترنتی و تلفنی به چه درد شما میخوره؟ شما باید از خانواده تان حمایت و تشویق بشید. دوستان اینترنتی که نمیان به همسر و فرزندان شما رسیدگی کنند.

    بهتره این خواست شما از روی هوس یا نارضایتی از وضعیت زندگی تان نبوده باشه.

    موفق باشید

    مرسی بابت توجه دقیقتون.
    اول بگم که بله متوجهم چی میگید و قبول دارم. خیلی هم در مورد این موارد فکر کردم نهایتا به این نتیجه رسیدم که تنها کاری که می تونم واقعا انجام بدم اینه که تمام تلاشم و بکنم. حالا اینکه بتونم به موفقیت کامل برسم، نمی تونم آینده رو پیش بینی کنم. تا وقتی وارد یه رشته نشم نمی تونم بفهمم از پسش برمیام یا نه. اما خب فکر می کنم درآینده بیشتر حمایت همسر و خانواده ام و داشته باشم و از لحاظ شغلی مشکل چندانی واسم پیش نیاد. مشکل اصلی من الان داشتن روحیه ی عالی برای تحصیل و ادامه دادن مسیر هست.
    در مورد دوست هم. اگر دقت کنید من گفتم که 4 سال هست در شهر غریب هستم. اینجا متاسفانه هیچ دوست و خانواده ای واسم وجود نداره. خیلی هم تلاش کردم که یه دوست خوب پیدا کنم اما تنها نتیجه ای که واسم داشت این بود که فهمیدم تمام تبلیغاتی که از مهمون نوازی ایرانی ها و شهرستانی ها می شه همش پوچ و باد هواست. واقعیت اینه که هیچ کس با یه آدم غریب تو یه شهر غریب دوستی نمی کنه و مردم مهمان نوازی رو اصلا و ابدا بلد نیستن!
    پس گزینه ی خانواده و دوستان رو بزارید کنار کاملا!...هیچ کس نیست. فقط خودم هستم. باید روی پای خودم وایسم.
    در مورد رضایت و نارضایتی از زندگیم...خب من از زندگیم ناراضی ام. شکی درش نیست. اما زندگی شخصی خودم. نه از زندگی زناشویی و خانوادگیم. من از خودم ناراضی ام!...
    و ناگهان،
    دلت می گیرد.
    از فاصله ی آنچه که می خواستی،
    و آنچه که هستی!
    این همه ی نارضایتی منه. امیدوارم درک کنید. بعلاوه اینکه من پیشنهاد دوستی از طرف یکی از رتبه های برتر که خودشون الان مشغول تحصیل دندون پزشکی هستن هم داشتم که خیلی هم سعی می کرد کمک کنه بهم اما خب، چون ایشون آقا بودن، قبول نکردم. ضمن اینکه اگر صرفا دنبال یه دوستی هرز و ساده بودم، خیلی اپلیکیشن ها بنظرم برای اینکار هست که استفاده ازشون هم ساده تره تا اومدن تو این سایت و توضیح این موارد!
    بعلاوه من از اینکه یه دوست حضوری داشته باشم خیلی هم استقبال می کنم اما دوستی که اینترنتی و تلفنی هم باشه، بنظرم می تونه هر لحظه از شبانه روز در کنارم باشه و با هم باشیم و دوریمون کمتر شه. به خاطر همین روی تلفنی و اینترنتی تاکید کردم. امیدوارم بد برداشت نشه.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط razieh181 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    بهتون تبریک میگم برای این تغییر جهت مثبت و بزرگ
    من هم دارم برای قبولی تو رشته پزشکی یا دندون میخونم،رشته ام ریاضی بوده و ارشد مهندسیمو تموم کردم،روزانه و از دانشگاه خوب، اما نه شرایط کاری مناسبی برام هست و نه علاقه ایی به مدل محیط کاری این رشته دارم ،علاوه بر اینکه کار هم نیست!و درآمد و ساعت کار هم مناسب خانم نیست، بهترین رشته تو کشور ما الان و تا سالهای سال فقط پزشکی و پیراپزشکیه، مهندسیا هم اغلب فقط تو تهران و مراکز استان های بزرگ کار دارن وگرنه بقیه شهرا بیکارن ، منم شهرستانی ام و کلاس کنکور نمیتونم برم، خودم میخونم و چند جلسه ایی هم با یه دبیر عادی(غیر کنکوری) کلاس گرفتم ولی مفید نبود، قلم چی ثبت نام کردم و آزموناشو چه نخونده باشم چه خونده باشم شرکت میکنم، به شما توصیه میکنم حتما این کارو انجام بدید،
    این که زیست و ریاضی دو و سه و فیزیک و شیمی سال دوم رو تونستید تو تابستون بخونید بعلاوه بخشی از کتابای دیگه فوق العاده اس و نشان از پشتکار خوبتون داره و مشخصه تواناییاتون بالاس
    در مورد خودم بگم که با تراز خیلی پایین در ابتدای شرکت تو آزمونا الان جزو رتبه های برترم
    الان روزانه ده ساعت درس میخونم و البته اینم بگم که مث شما روزای این شکلی هم داشتم، روزایی که دو سه ساعت میخوندمو پاک ناامید بودم و دائما وقتم با گوشی تلف میشد یا بیرون میرفتم یا آهنگ گوش میدادم ، من تا حدود زیادی درکتون میکنم و راهکارای خوبی هم براتون دارم که مطمینم براتون مثبت و تاثیر گذاره اگر به تاپیکتون سر میزنید بگید تا براتون بنویسم سر فرصت. موفق باشید
    سلام راضیه جان. مرسی از توجهت. واقعا خوشحال شدم وقتی پیامتون و دیدم.
    بله حتما مشتاق شنیدن راهکارهاتون هستم. اگه دوست داشته باشید بیشتر با هم آشنا شیم. واقعا صحبت هاتون برام روحیه آور و تاثیرگذار بود. در مورد رشته های مهندسی و ریاضی که گفتین بله درک می کنم چون قبلا در موردشون تحقیق کردم و درسته محیط کارشون هم سخته برای خانم ها بیشتر مناسب نیست. بخصوص اینکه بنظرم تو زندگی بچه هاشون هم تاثیر منفی می زاره. چون یه جورایی احساس می کنم روحیه شون رو زبر می کنه.
    حتما منتظر پیامتون هستم. بازم مرسی از توجهت. امیدوارم موفق باشی رشته ای که می خوای قبول شی عزیزم.

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 اسفند 96 [ 20:58]
    تاریخ عضویت
    1396-10-25
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    183
    سطح
    3
    Points: 183, Level: 3
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    23

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ببنید شما اول باید تمام جوانب رو بسنجید
    اول اینکه باید ببینید همسر شما موافق هست یا نه؟ دوم اینکه درس خوندن شما چه تاثیری رو بچه هاتون میزاره؟ سوم اینکه وظایفتون نسبت به همسر و فرزندان میتونید کامل انجام بدید یا نه؟
    به نظر من و با توجه به حرفاتون شما قصد محافظت از یک سری از افراد رو در زندگیتون چه حال چه آینده میخواید داشته باشید و دنبال استقلال مالی هستید

    نه دنبال قلم چی برید نه گزینه 2 و ....
    خودتون با توجه به شرایطتتون و تواناییتون برای خودتون برنامه ریزی کنید
    شما اراده کافی ندارید برای طی این مسیر بسیار دشوار شما نیاز به یک انگیزه قوی دارید این انگیزه و امید رو در این میبنید که اطرافیانتون بهتون انرژی لازم بدن زمانی که کم میارید
    اما باید تمرکزتون روی هدفتون بزارید این درس خوندن برای چی هست؟آینده من به کجا میخوام برسم؟ باید از چه افرادی حمایت کنم؟ هر روز هر ثانیه باید به هدفتون فکر کنید
    از هر چی افکار منفی دوری کنید هر هدف سختی به آسونی بدست نمیاد

    در اطراف من موارد متعددی رخ داده به چشم خودم دیدم کسی رو که تو سن 32 سالگی از زندگی و درآمدش راضی نبود رفت و خوند دندون پزشک شد
    یا اساتیدی رو دیدم که به دانشجوی یک موسسه غیر انتفاعی میگفتن امکان نداره ارشد بتونی جای خوبی قبول بشی و حداقل چند سال عقبی از دیگران ولی همون شخص در دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی تهران تونست در یک رشته بسیار خوب قبول بشه از نظر خیلیا معجزه بود ولی فقط به خاظر پشت کار این فرد بود
    یک مورد دیگه هم دوستی که 4 سال برای پزشکی خوند حتی سربازی هم رفت آخر امسال در کنکور تونست پزشکی قبول بشه اونم در سن 25 سالگی

    همه چیز ممکن هست فقط اراده میخواد
    به هدفتون ایمان داشته باشید ناامید نشید از افرادی که موج منفی میدن دوری کنید

    این مطلب که لینکش روقرار میدم میتونه برای شما مفید باشه از این دست افراد فراوان هستند

    https://www.konkooriha.com/2017/05/0...C%D8%B1%D8%A8/


    موفق باشید

  16. کاربر روبرو از پست مفید Amirhossein96 تشکرکرده است .

    sayeh. (پنجشنبه 26 بهمن 96)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 اسفند 96 [ 13:00]
    تاریخ عضویت
    1396-10-15
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    206
    سطح
    4
    Points: 206, Level: 4
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 88.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Amirhossein96 نمایش پست ها
    سلام ببنید شما اول باید تمام جوانب رو بسنجید
    اول اینکه باید ببینید همسر شما موافق هست یا نه؟ دوم اینکه درس خوندن شما چه تاثیری رو بچه هاتون میزاره؟ سوم اینکه وظایفتون نسبت به همسر و فرزندان میتونید کامل انجام بدید یا نه؟
    به نظر من و با توجه به حرفاتون شما قصد محافظت از یک سری از افراد رو در زندگیتون چه حال چه آینده میخواید داشته باشید و دنبال استقلال مالی هستید

    نه دنبال قلم چی برید نه گزینه 2 و ....
    خودتون با توجه به شرایطتتون و تواناییتون برای خودتون برنامه ریزی کنید
    شما اراده کافی ندارید برای طی این مسیر بسیار دشوار شما نیاز به یک انگیزه قوی دارید این انگیزه و امید رو در این میبنید که اطرافیانتون بهتون انرژی لازم بدن زمانی که کم میارید
    اما باید تمرکزتون روی هدفتون بزارید این درس خوندن برای چی هست؟آینده من به کجا میخوام برسم؟ باید از چه افرادی حمایت کنم؟ هر روز هر ثانیه باید به هدفتون فکر کنید
    از هر چی افکار منفی دوری کنید هر هدف سختی به آسونی بدست نمیاد

    در اطراف من موارد متعددی رخ داده به چشم خودم دیدم کسی رو که تو سن 32 سالگی از زندگی و درآمدش راضی نبود رفت و خوند دندون پزشک شد
    یا اساتیدی رو دیدم که به دانشجوی یک موسسه غیر انتفاعی میگفتن امکان نداره ارشد بتونی جای خوبی قبول بشی و حداقل چند سال عقبی از دیگران ولی همون شخص در دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی تهران تونست در یک رشته بسیار خوب قبول بشه از نظر خیلیا معجزه بود ولی فقط به خاظر پشت کار این فرد بود
    یک مورد دیگه هم دوستی که 4 سال برای پزشکی خوند حتی سربازی هم رفت آخر امسال در کنکور تونست پزشکی قبول بشه اونم در سن 25 سالگی

    همه چیز ممکن هست فقط اراده میخواد
    به هدفتون ایمان داشته باشید ناامید نشید از افرادی که موج منفی میدن دوری کنید

    این مطلب که لینکش روقرار میدم میتونه برای شما مفید باشه از این دست افراد فراوان هستند

    https://www.konkooriha.com/2017/05/0...C%D8%B1%D8%A8/


    موفق باشید
    سلام. مرسی بابت توجه و راهنمایی عالی تون.
    باید بگم که بله خب همسرم راضی هست. اگر رضایت ایشون نبود که اصلا به همچین هدفی فکر هم نمی کردم. البته خب اول کار، خیلی موج منفی زیاد بود. بخصوص از سمت همسرم. مخالفتی نمی کرد اما با رفتارش نشون می داد که بهم ایمان نداره. البته من روانشناسم و می دونم که نباید از آدم های اطرافمون انتظار داشته باشیم به خودی خود بهمون باور داشته باشن. من چندسالی بود که فارق التحصیل شده بودم و همسرم فکر می کرد بیش از حد از فضای درس و تحصیل دور شدم. بعد از مدتی که تلاشم و می دید، می فهمیدم که ایمانش بهم بیشتر شده. تا حدی از لحاظ روانی حمایتم می کرد و این و کاملا متوجه می شدم که خیلی هم خوشحال هست. اما هنوز من و هدفم رو جدی نگرفته. متاسفانه ایشون چندان روحیه ی حمایت گری و امیددهی ندارن. اهل تشویق نیستن و هیچ وقت هم تعریف و تمجید الکی نمی کنن و درکل، من برای داشتن اعتماد بنفس، بیشتر باید به خودم و موفقیت های خودم متکی باشم. البته خب شکایتی نیست. این یه چیز طبیعیه و درستش هم همینه. اما چون قبلا تو یه زمینه هایی با شکست مواجه شدم همش می ترسم که اینم بشه یه شکست بزرگ دیگه تو زندگیم.
    حق با شماست. اصلا نباید تو هیچ آزمونی ثبت نام می کردم. خودم هم به همین نتیجه رسیده ام. احتمالا برای سال بعد هم فقط آزمون های نزدیکِ کنکور و ثبت نام کنم. چون همین که تو آزمونی شرکت می کنم و ترازم پایین تر از دیگران می شه خیلی اثر منفی روی روحیه ام می زاره و کلا از درس خوندن زده می شم چون فکر می کنم هرچقدر تلاش کنم بی فایده است. درحالی که همزمان اینم می دونم که من بیشتر از دیگران تلاش کردم و پیشرفتم هم به طور نسبی بیشتر بوده اما باز هم نمی تونم به این افکار بد غلبه کنم.
    اما در مورد تاثیر تحصیلم روی بچه هام. خب نمی گم که تاثیر نداشته. بنظر من هدف یکی از اعضای خانواده بخصوص پدر یا مادر، هدف کل اعضای خانواده هست و همه تو بد و خوبش سهیم هستن. اما واقعیت اینه که روحیه ی من با خانه داری صرف، سازگار نیست. بعد از 11 سال زندگی مشترک این و فهمیده ام که اگه کاری نکنم، باید هر روز بیشتر از روز قبل افسرده شم. افسردگی مادر هم یعنی افسردگی کل اعضای خانواده. و تاثیرش به مراتب بدتر از محصل و شاغل بودن مادره. البته خب روحیه ام طوری هم نیست که 24 ساعته بخوام درگیر درس یا کار بشم. تا بحال هم تمام سعی ام و کرده ام که چیزی برای خانواده ام کم نذارم اما هنوز هم از آینده مطمئن نیستم. بله. همیشه به این فکر می کنم که ممکنه به خانواده ام لطمه بزنم. با توجه به وجودِ این ریسک همچین تصمیمی گرفتم و تنها کاری که می تونم انجام بدم اینه که تمام تلاشم و برای لطمه نخوردنِ خانواده ام انجام بدم. تا بحال که هر روزی که خوب درس خوندم، شادتر بودم و خانواده ام هم شادتر بودن. حالا سوای از اینکه تو این چندماهه تازه فهمیده ام که اگه ریاضیات و نمی خوندم، درآینده حتی نمی تونستم تو ساده ترین درسهای بچه هام بهشون کمک کنم. به همین خاطر تو هر مقطعی اگه ترک تحصیل کنم، می دونم که از درسی که خونده ام و زمانی که گذاشته ام پشیمون نمی شم.
    در مورد انگیزه ای که گفتید کاملا حرفتون و قبول دارم و درسته. دوره ی تابستون من واقعا انگیزه ی عالی داشتم. تمام مواردی که گفتید تو وجودم بود. اهدافم هم اول تابستون واقع گرایانه تر بودن واسه ی آخرش. اما متاسفانه مشاوره با افراد اشتباه، باعث شد اهدافی بیش از حد توانم برای خودم تعیین کنم و با نرسیدن بهشون، روحیه و از دست بدم...
    ممنون بابت صفحه ای که لینک کردید و مواردی که گفتید. من در مورد آقای رحمانی تا چند روز پیش خبر نداشتم و وقتی فهمیدم واقعا چند روزی ذهنم و درگیر کرده بود که هنوز هم بهش فکر می کنم. حتما اون صفحه رو می خونم.
    بازم مرسی ازتون

  18. کاربر روبرو از پست مفید sayeh. تشکرکرده است .

    Amirhossein96 (پنجشنبه 26 بهمن 96)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. در انتخاب مسیر شغلی تحصیلی زندگیم تردید دارم
    توسط سپیده_7071 در انجمن ارتباط مراجعان - مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 اسفند 93, 02:26
  2. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 فروردین 93, 08:09
  3. سردرگمی در رسیدن به اهدافم ازدواج،کار ،تحصیل
    توسط yaghoott در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 11 تیر 92, 20:12
  4. یجاد انگیزه‌ی تحصیلی در دانش‌آموزان
    توسط Niloo55 در انجمن مقالات آموزشی روانشناسی کودک
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 تیر 88, 20:43

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.