به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 35

موضوع: قهر از خانه

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 خرداد 97 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1396-10-22
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    392
    سطح
    7
    Points: 392, Level: 7
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    قهر از خانه

    سلام دوستان من 28 سالمه و قبلا یک ازدواج ناموفق داشتم الان 5ماهه که با اقایی که یک فرزند دختر 7 ساله داره ازدواج کردم تو این مدت باهم مشکلات زیادی داشتیم سر بچش ولی من کم کم باهمه چی کنار اومدم و مشکل خاصی نبود فقط از زندگی تکراری و بی روحمون خسته شده بودم از ایفای نقش مادری برای فرزند یکی دیگه و محدودیتایی که داشتم خیلی اتفاقی باهمسرم درمورد بچه دارشدن خودمون حرف زدم که شدیدا مخالفت کرد و گفت باید تمرکزمون روی بچه خودم باشه بعدم بحث و قهر 2روز حرف نزدیم منم اومدم خونه پدرم الان یک هفته ست ازش خبری نیست نمیدونم چیکار کنم؟

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام رضوانه جان

    کسانی مثل من و شما که ازدواج دوممون هست باید خیلی هوشیار تر و اگاه تر انتخاب کنیم

    در هر صورت شما قبول کردی فرزند ایشون رو و با علم به این موضوع جواب مثبت دادی...شاید الان کمی دور از انصاف باشه که بعده 5 ماه و خیلی زود این رفتار رو نشون میدی

    شما 5 ماهه ازدواج کردی و خیلی خیلی زوده که مسئله بچه دار شدن رو مطرح کردی....حتی دز ازدواج های اول هم یکی دو سالی زمان لازمه تا زن و مرد بخوان برای بچه دار شدن اماده بشن....

    اینکه در 5 ماه این همه مشکلات داشتی کمی جای تعلل و فکر داره و اکیدا توصیه میکنم حتی اگر همسرتم موافقت کرد شما فعلا بچه دار نشو

    چطور در این 5 ماه انقدر زود به این نتیجه رسیدی که زندگی شما و همسرت بی روح و خسته کنندست؟

    محدودیت هایی که ازش میگی چیا هستن؟

    خطاب به همه زنها....

    چرا سر هر مسئله ای زن های ما یاد گرفتن خونه شون رو ترک کنن...بخدا بزرگترین اشتباه رو میکنید.وقتی میرید ارج و قرب خودتون رو میارید پایین.خونه پدر هیچ خیری تقسیم نمیکنن....خونه زندگیاتون رو ول نکنین.اون بیرون زن ها و دخترهایی هستن که اماده جایگزین شدن هستن....
    وقتی خونه رو ترک میکنین به هر دلیلی تنها راهتون اینه انقدر منتظر بمونین تا بیان سراغتون و اگر خودتون دوباره برگردین یعنی خفت و خواری ...
    هیچکدومتون تحمل ندارید و سریع میاین میگین چیکار کنیم و ....خیلی ها با خفت و منت کشی برمیگردن و همون میشه منشا خوده خیلی از سرکوفت ها


    دوست عزیز از شما انتظار میره با توجه به اینکه ازدواج دومت هست خیلی پخته تر رفتار کنی
    قهر و ترک خونه و ....رفتارهای کاملا کودکانه و غلطی هست و در نهایت شما متضرر خواهی شد

    الان هییییییییییییییییییچ کاری نکن.فقط منتظر بمون.و در این مدت فکر کن و ببین از زندگی چی میخوای و هدفت از ازدواج چی بوده و چرا انقدر صبر و تحمل و سعه صدرت پایینه....
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  3. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    Aram_577 (دوشنبه 25 دی 96), میس بیوتی (یکشنبه 24 دی 96)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 خرداد 97 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1396-10-22
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    392
    سطح
    7
    Points: 392, Level: 7
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    سلام رضوانه جان

    کسانی مثل من و شما که ازدواج دوممون هست باید خیلی هوشیار تر و اگاه تر انتخاب کنیم

    در هر صورت شما قبول کردی فرزند ایشون رو و با علم به این موضوع جواب مثبت دادی...شاید الان کمی دور از انصاف باشه که بعده 5 ماه و خیلی زود این رفتار رو نشون میدی

    شما 5 ماهه ازدواج کردی و خیلی خیلی زوده که مسئله بچه دار شدن رو مطرح کردی....حتی دز ازدواج های اول هم یکی دو سالی زمان لازمه تا زن و مرد بخوان برای بچه دار شدن اماده بشن....

    اینکه در 5 ماه این همه مشکلات داشتی کمی جای تعلل و فکر داره و اکیدا توصیه میکنم حتی اگر همسرتم موافقت کرد شما فعلا بچه دار نشو

    چطور در این 5 ماه انقدر زود به این نتیجه رسیدی که زندگی شما و همسرت بی روح و خسته کنندست؟

    محدودیت هایی که ازش میگی چیا هستن؟

    خطاب به همه زنها....

    چرا سر هر مسئله ای زن های ما یاد گرفتن خونه شون رو ترک کنن...بخدا بزرگترین اشتباه رو میکنید.وقتی میرید ارج و قرب خودتون رو میارید پایین.خونه پدر هیچ خیری تقسیم نمیکنن....خونه زندگیاتون رو ول نکنین.اون بیرون زن ها و دخترهایی هستن که اماده جایگزین شدن هستن....
    وقتی خونه رو ترک میکنین به هر دلیلی تنها راهتون اینه انقدر منتظر بمونین تا بیان سراغتون و اگر خودتون دوباره برگردین یعنی خفت و خواری ...
    هیچکدومتون تحمل ندارید و سریع میاین میگین چیکار کنیم و ....خیلی ها با خفت و منت کشی برمیگردن و همون میشه منشا خوده خیلی از سرکوفت ها


    دوست عزیز از شما انتظار میره با توجه به اینکه ازدواج دومت هست خیلی پخته تر رفتار کنی
    قهر و ترک خونه و ....رفتارهای کاملا کودکانه و غلطی هست و در نهایت شما متضرر خواهی شد

    الان هییییییییییییییییییچ کاری نکن.فقط منتظر بمون.و در این مدت فکر کن و ببین از زندگی چی میخوای و هدفت از ازدواج چی بوده و چرا انقدر صبر و تحمل و سعه صدرت پایینه....
    من واقعا نمیدونستم ازدواج با یه مرد بچه دار اونم از نوع دخترش که فوق العاده لوس و وابسته هست سخت باشه اوایل از طرف شوهرم و خانوادش خیلی اذیت میشدم چون همش زیر ذره بین بودم متلک و دستورای جور واجور که بچه رو چ جوری صدا کن عصبانی نشی ی وقت فلان کارو کن دوست داشته باشه و این جور چیزا که حس میکردم چه اشتباه بزرگی کردم و بعد 8 سال مجرد موندن حالام شدم پرستار بچه کلا یه حس حسادت و اضافه بودن و افسردگی بهم دست داده بود ولی وقتی رفتیم خونه خودمون کم کم شوهرم تلاش و محبتای منو دید و منم کمتر احساساتمو بروز میدادم شوهرمم حساسیتش به من کمتر شده بود فقط گاهی سر اینکه چرا نمیتونیم تنها باشیم و مسافرت بریم و اینا دعوامون میشد اخریا تو این فکر بودم که حالا که کل روز من داره بخاطر یه بچه میره اخرشبم باشوهرم نه عشق و حالی دارم نه خلوتی نه تفریحی و من موندم و کلی حسرت، چرا بچه خودمم کنارش بزرگ نکنم؟
    میدونین اتفاقا اینجور زندگیا که با بچه شروع میشه اگه زن خودش مادر باشه یا بچه دار بشه همه چی خیلی بهتر میشه حسای بد ازبین میرن و ادم حس مادری رو درک میکنه
    اینجوری من حس یه پرستار بچه رو دارم فقط که بخاطرش باید تمام روزمو بزارم بهش درس بدم اوقات فراغت نداشته باشم کلاس نرم ورزش نرم تفریح نداشته باشم باشوهرم خوش نگذرونم وحتی اجازه نداشته باشم مادر بشم چون ممکنه بچشون ناراحت بشه؟ این دیگه واقعا زور داره و نتونستم تحمل کنم

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    من چند تا سوال دارم اگر پاسخ بدید بهتر میشه راهنمایی تون کرد

    همسرتون در ازدواج اول شون خانمشون رو طلاق دادند و یا ایشون فوت شدند؟ در صورتی که در قید حیاط هستند ایا با دخترش در ارتباط هست یا نه؟ و چگونه دیدار میکنند؟

    ایا شما توانستید ارتباط خوبی با دخترتون برقرار کنید یا خیر؟

    رفتار و ارتباط خانواده همسرتون با شما چگونه است؟ و ایا در ارتباط بین شما و دختر تون دخالت میکنند یا خیر؟

    اگر بتونید با یک مثال توضیح بدید که تا الان چه نوع مشکلاتی با همسر و دخترتون داشتید کمی قضیه روشن تر میشه و بهتر میشه کمک کرد.


    5 ماه مدت خیلی کوتاهی هست و برای ایجاد اعتماد و ارتباط خوب و موثر در شرایط شما به زمان بیشتری نیاز هست. به نظر میرسه شما فکر میکنید با بچه دار شدن خودتون میتونید صورت مسیله رو پاک کنید. شما در این زندگی چه فرزندی به دنیا بیارید چه نیارید در هر دو صورت مجبور هستید و باید این دختر بچه معصوم رو از صمیم دل به عنوان فرزند خودتون بپزیرید و در تربیت و پرورش و مراقبت از اون نهایت تلاشتون رو انجام بدید. هر عملی در جهت خلاص شدن از انجام وظیفه مادری در حق این بچه به ضرر دنیا و اخرت شما خواهد بود.

  6. کاربر روبرو از پست مفید maadar تشکرکرده است .

    میشل (جمعه 22 دی 96)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 خرداد 97 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1396-10-22
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    392
    سطح
    7
    Points: 392, Level: 7
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    بله بچه هر دوهفته 2 روز پیش مادرشه و خیلی هم مادرشو دوست داره
    مادرش بعد طلاق ازدواج کرده و دوباره طلاق گرفته و ظاهرا خیلی دوست داره به زندگی قبلیش برگرده ولی شوهرم قبول نکرده
    من ارتباطم بادخترش خوب بود و اون منو مامان صدامیزنه نه بخاطر کمبود وجود مادر بخاطر اینکه چند سال با مادربزرگش زندگی کرده و تو این مدت خیلی دوست داشته یه مادر جوون داشته باشه و جلوی مردم بخاطر مادربزرگش خجالت میکشیده در هر حال هرچقدرم رابطمون خوب باشه اون منو مادر واقعیش نمیبینه و هروقت چیزی خلاف میلش انجام بشه میگه تو مامان من نیستی و مامان خودم بهتره
    این دختر بچه حتی از الان با من حس رقابت داره مثلا به محض اینکه ببینه منو شوهرم داریم حرف میزنیم میخاد از موضوع باخبربشه یا اگه شوهرم منو بوس کنه میاد گله که منم بوس کن اگه شوهرم دست منو بگیره میاد وسطمون اگه من شوهرمو ناز کنم منو میکشه کنار اگه بوسش کنم اون دوتا میکنه همینجوری مثل هوو ها
    اویل دخالت خانواده همسرم زیاد بود الان چون دورشدیم فقط موقعی که مادرشوهر یا پدرشوهرم بیان خونمون یه مقدار متلک و حرف میشنوم که مهم نیست
    اوایل مثلا دعوامون سر اخرهفته هابود که من میگفتم فعلا که تازه عروس دامادیم بچه رو بزار پیش مادرت که تنها باشیم یه کم یا بریم مسافرت که شوهرم میگفت نه نمیتونم بچمو نبینم و تو چرا مثل نامادریا هستی و مادرخوبی نمیشی و اگه منو بچم اذیت بشیم باید طلاق بگیریم که بعد کلی بحث به این قضیه راضی شد که البته نشد انجامش بدیم چون اکثر اوقات مادرشوهرم مسافرته و بعد 4 سال بچه داری داره نفس میکشه انگار
    بعد اینکه من قرار نیست با بچه دارشدنم به بچه اون گرسنگی بدم یا شکنجش کنم یا دیگه بهش درس یاد ندم من میخام حالا که تمام وفت و اعصاب و انرژیم صرف بچه داری میشه بچه خودمم کنارش بزرگ کنم و انقد بی انگیزه و غصه دار نباشم که چرا عمرم تلف شد و از زندگی و شوهرداری هیچی نفهمیدم
    ویرایش توسط Rezveneh : جمعه 22 دی 96 در ساعت 16:15

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 دی 96 [ 01:21]
    تاریخ عضویت
    1396-10-18
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    57
    سطح
    1
    Points: 57, Level: 1
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    .هیچ وقت نمی تونید جای مادرش رو بگیرید خیلی خیلی خیلی مهربونم
    باشید باز زن بابا هستید و کوچکترین رفتار تون با این دختر زیر ذره بینه. اجازه بدید یه مدت بگذره اخلاق و رفتار همو بشناسید .سعی کنید
    باهاش دوست بشید.حس رقابت و حسادت رو نداشته باشید.و یه خبر خوب اینه که دختر خانم ها خیلی زود بزرگ میشن و عاقل.و شما
    شانس آوردید بچه پسر نیست.در مورد وقت برای خلوت دو نفره.یه کم زرنگ باشیده شب ها حتما 9:30
    و 10بخوابه.بهش بگیداینجوری صبحا زود بیدار میشه.یا میتونید عصر چهارشنبه بفرستیدش خونه مادر بزرگش.البته با سیاست.به بهانه دلتنگی
    واسه مادر بزرگ.جمع شدن دختر عمو و پسر عموهاش و بازی کردن با اونها.وقتی تنها شدید سعی کنید با همسرتون خوش باشید و البته
    از اینکه دخترش نیست احساس خوشحالی نکنید.حالا هم که قهر کردید.صبر کنید خودشون بیان دنبالتون.پیشقدم نشید.و
    این قولم به خودتون باید که دفعه اخریه که با قهر برمیگردید خونه پدرتون

  9. کاربر روبرو از پست مفید snasn تشکرکرده است .

    بارن (یکشنبه 24 دی 96)

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    ایا شما قبل از ازدواج در مورد به دنیا اوردن فرزند با همسرتون صحبت و توافقی داشتید یا خیر؟ و اگر داشتید به چه صورت بوده؟
    مادر شدن و ارزوی فرزند داشتن حق شماست . و شما قطعا باید این حقتون رو مطالبه کنید. برای دخترتون هم خیلی خوبه که خواهر و برادری داشته باشه. و برای فرزندی که در اینده متولد خواهد شد ار تباط خوب شما با دخترتون و ارتباط خوب بین خواهر و برادرها حتما لازم هست برقرار بشه. شما مدت خیلی کوتاهی هست که ازدواج کردید و این مشکلاتی که پیش اومده طبیعی هست. ما خانمها باید محکم و مقاوم باشیم و نباید از مشکلات فرار کنیم. باید ایستاد و مسیله رو حل کرد. ما وقتی سنگرمون رو ترک میکنیم که راه دیگری نباشه.


    احساس شما کاملا موجه و قابل درک هست. متاسفانه دخالت و ترس های اطرافیان مانع از ایجاد رابطه و حس مادری در شما شده. در حالی که شاید اگر همین بچه با همین خصوصیات فرزند خوانده شما بود اوضاع بسیار متفاوت میشد. ما خانمها ذاتا در درونمون احساس مادری و مراقبت رو داریم ولی متاسفانه رفتارهای اشتباه اطرافیان و خصوصا همسر مانع رشد و شکوفایی این حس میشه و به همین شکل باعث سردرگمی احساسی بچه هم میشه و قطعا این بچه اسیب های خیلی بیشتری در این وضعیت متوجه اش هست. در حالی که اگر اطرافیان و همسرتون حساسیت نداشته باشن و شما دوتا رو به حال خودتون بزارن مطمینا هر دو رابطه بهتری خواهید داشت.

    و اما در مورد حسادتهای دختر گلتون باید بگم که دختر بچه ها حتی به مادر واقعی خودشون هم حسادت میکنند و معمولا بابایی هستند و این یک مرحله رشد طبیعی هست . من خودم وقتی بچه بودم میرفتم به پدذم از مادرم بدگویی میکردم و یک جورهایی زیر اب میزدم. لباسها و کفش های مامانم رو میپوشیدم. اینها یک مقدار طبیعی هست و شما نگران نباشید و بی توجه باشید. یک مقدار هم ممکن هست اطرافیان بچه رو حساس کرده باشند. خصوصا همسرتون. وقتی میگن میخواهی نامادری کنی ! خوب بچه هم میشنوه و نگران میشه و شروع میکنه یک جورهایی به دفاع از خودش. نگرانی های همسرتون و شما به بچه منتقل میشه. یادتون باشه اون فقط یک بچه هست و احساس و رفتارش تحت تاثیر شما و همسرتون و سایر بزرگترهایی هست که باهش ارتباط دارند. با یک بچه مثل یک بچه برخورد کنید نه هوو!این افکار رو از فکرتون بیرون کنید و سعی کنید ارتباط بین خودتون و همسرتون رو بیشتر کنید و ارامش رو به خانه بیارید. اگر هم همسرتون موافق باشه به یک مشاور حضوری مراجعه کنید.

    در مورد احساستون با همسرتون صحبت کنید و بگید رفتارها و عدم اعتماد ایشون باعث میشه دخترتون حس خوبی نداشته باشه و اسیب بخوره. و از حق داشتن یک مادر واقعی محروم بشه. میدونم که الان ناراحت هستید ولی حسی که الان دارید اصلا خوب نیست و اینکه احساس میکنید پرستار بچه هستید کاملا اسیب زننده هست . نباید تحت تاثیر افکار و رفتار اشتباه دیگران به این حس برسید. استحکام و قدرت روحی خودتون رو بالا ببرید . مادر شدن که فقط به دنیا اوردن نیست.مادر واقعی کسی هست که مراقبت میکنه و پرورش میده و تربیت میکنه.
    شما یک مادر هستید. هر چقدر هم دیگران باور نداشته باشند باز هم شما یک مادر هستید. این حس رو در خودتون باور کنید. مادر بودنتون رو باور کنید. الان که اونجا در خانه پدری هستید نگران دخترتون بشید . اینکه ایا الان ناهار خورده یا نه؟ ایا لباس تمیز داره؟ ایا تکالیفش رو انجام داده؟ شما باور کنید که مادر هستید اون وقت دخترتون نفر اول خواهد بود که به این باور میرسه و بعد همسرتون و بعد دیگران. شما باور کنید که یک مادر هستید تا دیگران هم باور کنند.
    من جای شما بودم اگر خانه رو برای قهر ترک میکردم حتما دخترم رو هم باخودم میبردم. کاری که یک مادر انجام میده.
    ویرایش توسط maadar : جمعه 22 دی 96 در ساعت 17:10

  11. 2 کاربر از پست مفید maadar تشکرکرده اند .

    maryam123 (جمعه 22 دی 96), میشل (جمعه 22 دی 96)

  12. #8
    تمنای عشق
    مهمان
    سلام

    رضوانه خانم بچه دار شدنِ الآن ، مشکل شما رو حل نمیکنه بنظرم مشکلات تون بیشتر میشه خواه ناخواه توجه شما میره سمت بچه جدید و اون دختر خانم حسادتش بیشتر برانگیخته میشه و باقیشو خودتون می دونید

    برای فرار کردن از این وضعیت بچه دار شدنو انتخاب نکن.همسرت حق داره بترسه چون فکر میکنند الآن که بچه نداری با فرزندش مشکل دارین دیگه بچه بیاری حتما کلا بچه شو رها میکنی باید بهش ثابت کنی چنین نیست و با میل هر دوتون بچه دار بشید قبلشم دخترخانمو آماده کنید

    عزیزم شما از همون اول دیدی این آقا بچه داره باید فکر همه جاشو میکردی همسر شما هم در قبال فرزندشون مسئول هستند می تونید با برنامه ریزی به تفریح تون هم بپردازید

    اصلا فرض کن بچه ی خودتو داری چطوری برنامه ریزی می کنی با همسرت تنها باشی و تفریح کنی؟! فکر کن بهش عزیزم

  13. کاربر روبرو از پست مفید تمنای عشق تشکرکرده است .

    آناهید. (یکشنبه 24 دی 96)

  14. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    رضوانه جان

    خیلی کار غلطی هست که شما و همسرت جلوی این بچه همدیگرو بوس و ناز و نوازش کنین ..علاوه بر اینکه باعث ایجاد بلوغ زودرس در اون بچه میشید، باعث ایجاد حس حسادت و خشم و ..هم میشید.

    همسر شما ترسش از بچه دار شدن اینه که مبادا شما دخترش رو فراموش کنی...اگر با سیاست و درایت رابطه ات رو با اون بچه خوب کنی مطمئن باش وقتی خیال همسرت راحت بشه برای اینکه دخترش از تنهایی هم دربیاد تن به بچه دار شدن میده.مطمئن باش.اما وقتی ببینه شما همچنان با این بچه درگیری و مشکلات داری خب طبیعتا زیر بار نمیره.

    و اینکه چرا حس پرستار بودن بهت دست داده؟این یک نعمته که نصیبت شده...بچه ای که مادرش به هر دلیلی نتونسته نگهش داره و شما این لیاقت رو داشتی که برای این بچه مادری کنی.

    چاره راه تو قهر و دعوا نیست...حرف بزن و صحبت کن.سیاست داشته باش.
    یک بچه رو خیلی راحت میشه اروم کرد...با جایزه کادو محبت و ....حس رقابت بهش نده و خیلی کارهای شخصی و خصوصی و دو نفره رو با همسرت جلوش نکن...

    مطمئن باش با محبت به اون بچه همسرت هم اروم میشه...اگر ببینه با دخترش رابطه خوبی داری بدون شک رابطه تو با همسرتم بهتر میشه...
    از این بچه برای خود عزیزی و تو کردن خودت توی دل همسرت نهایت استفاده رو ببر.
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  15. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    آناهید. (یکشنبه 24 دی 96)

  16. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    راستش من هم فکر می کنم بیرون اومدن شما از خونه به حالت قهر خیلی شما رو عقب میندازه توی اهدافتون
    الان همسرت خیلی به رابطه شما و دخترش بدبین تر میشه

    الان که خودت به یه دلیل غیر منطقی از خونه اومدی بیرون به نظرم نمیشه منتظر باشی کسی با معذرت خواهی بیاد دنبالت
    خودت باید برگردی
    ولی حداقل جوری برگرد که بدبینی ها رو نسبت به خودت کم کنی

    برگرد خونه یه غذای حسابی درست کن و بگو دلم می خواست فلانی (همون دختر) رو ببینم که اومدم
    البته احتمالا در کنار احساس منفی که داری یه حس علاقه هم به اون دختر داشته باشی دیگه توی این مدت

    اگر واقعا شرایط برات قابل تحمل نیست به این زندگی ادامه نده ولی اگر میخوای ادامه بدی تا دو سال دیگه حرف از بچه نزن مگر اینکه خود شوهرت راجع بهش حرف بزنه

    زیادم دنبال تازه عروس و داماد بازی نباش همسر شما یک دختر بزرگ داره معلومه که دنبال این برنامه ها زیاد نباشه

    ظاهرا مشکل خاصی با خود همسرت نداری

    یکی از اقوام همسرم سر زایمان فوت کرد خیلی خانم خوبی بود بچه هاش دو قلو بودن
    از همون روز اول یتیم شدن
    یکی دو سال بعد پدرشون ازدواج کرد شرطش برای ازدواج بچه دار نشدن تا آخر عمر بود
    و همسرش قبول کرد
    رابطه همسرش با دخترها ظاهرا خوبه و مورد تایید هست

    الان می گفتن چند وقت پیش اون آقا می گفته که من بار بعد هم که خواستم بچه دار بشم یه دو قلو میخوام

    و ظاهرا مایل هست که باز هم بچه داشته باشه

    شما در صورتی می تونی راجع به بچه دار شدن صحبت کنی که کاملا مورد تایید همسرت باشی

    سعی کن اون دختر رو دوست داشته باشی و کاملا احساس کنی مادرش هستی
    هر کار که برای دختر خودت قرار بوده انجام بدی براش انجام بده

    پیش خدا مسلما اجر بیشتر از یه مادر واقعی داری

    اون دختر دو روز از هفته پیش شما نیست
    خوب اون دو روز رو به حالت عادی زندگی کن
    چرا دنبال این هستی که علاوه بر اون دو روز آخر هفته ها رو هم از زندگیت حذفش کنی

    اگر میخوای زندگیت روال عادی داشته باشه برو سر خونه زندگیت و به همسرت و اون دختر ابراز دلتنگی کن و سعی کن دیدگاهتو کامل عوض کنی از امروز سعی کن اون دختر رو واقعا دوست داشته باشی مطمئنا این احساس شما از جانب اطرافیان به طور کامل درک میشه و خودت هم راحت تر با قضیه کنار میای

    موفق باشی
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  17. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    آناهید. (یکشنبه 24 دی 96), زن ایرانی (یکشنبه 24 دی 96)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.