سلام من مهدی ام...19 سالمه امسال پدربزرگم فوت کرد بعد من تو ختم پدر بزرگم یکی از فامیلامو بعد 6 سال دیدم اسمش هستی بود تو بچگی هم بازیش بودم ولی هیچ حس خاصی بهش نداشتم.بعد 6 سال تو ختم دیدمش..نمیدونم چرا یدفعه یجوری شدم...اول نشناختمش ولی بعد که بهم گفت کیه من یادم اومد..بعد من خیلی با پدر بزرگم بودم..یعنی کلا از همه رفیقامو خوانوادم بیشتر دوسش داشتم...بعد هستی ازم درخواست کرد که باهاش بریم خونشون خلاصه مامانمم گفت برم عیبی نداره حالمم بهتر شه.خلاصه رفتم.بعد داداش هستی هم رفیق جینگم بود.اونم بعد 6 سال دیدم.چند روز خونشون بودم و انگا ردونیا رو بهم داده بودن..میدونید..خیلی خوشحال بودم که کنار هستی ام و دوست نداشتم اون لحظه ها تموم شه...یک بار خواستم بهش بگم که چقدر دوستش دارم ولی بحثو عوض کردم...خلاص معلوم بود که اونم دوستم داره بعدشم که اونا خونشنو عوض کردنو رفتن یک شهر دیگه و منم 9 ماهه ندیدمش و شمارشم گم کردم...خیلی دلم براش تنگ شده دوست داشتم بهش بگم که چه حسی بهش داشتم.خیلی افسرده شدم چیکار کنم؟