حال بسيار بد به خاطر شغل جديد
سلام، فك كنم خيليا ديگه منو اينحا مى شناسند. راستش بعد ازينكه تو خونه همه ش بيكاو بودم و فكراى منفى ميكردم تو سن ٢٥ سالگى تصميم گرفتم برم دنبال ي كارى. اولش همه حمايت كردن، صد تا شغل اومد تو ذهنمون ك هركدوم ب دليلى رد شد، اخر تصميم گرفتم كلاس نقاشى برگزار كنم چون هم خيلى در اين زمينه استعداد دارم هم كلاساشو رفتم.
حالا يه هفته اى ميشه يه جارو گرفتم، اما چون اجاره خا خيلى بالا بود جايى ك گرفتم حالت انبارى داره ك ميخوام يكم بهش برسم. اما اصن حس خوبى بهش ندارم، هركسم ازون روز اومده ديده امواج منفى ميدن ك اينجا چيه و اينحا دلت ميگيره و...
منم ديگه انقد حس بدى پيدا كردم ب اونحا، ازون شب از استرس اينكه اصن معلوم ميس كسى مياد پيشم كلاس يا نه از يه طرف، از يه طرف از استرس اينكت جام بده و اونحا دلم تنگ ميشه ديگه نرفتم اونجا. خيلى حال بدى دارم، دلم گرفته و تصلا پشيمونم ازينكه به داشتن شغل فكر كردم.خيلى ميترسم، اگه كسى نياد با چه رويى جمع كنم كلاسمو؟؟
شوهرم دايم ميگه ملت ميان كلاس نقاشى دلشون وا شه، نه ك تو دخمه ى تو دلشون بگيره. منم رفتم كلى رنگ گرفتم اونحارو رنگى رنگى كنم، اما ديگه الان دلم نميخواد حتى در رنگارو وا كنم.
كاش همه چى مثل قبل شه و بشينم تو خوونه ������
جرأتم ندارم اين خرفارو به شوهزم يا بابام بگم، منو ميكشن اگه بگم پشيمونم
يا راهي خواهم يافت
يا راهي خواهم ساخت
ویرایش توسط Somebody20 : سه شنبه 12 دی 96 در ساعت 18:40
علاقه مندی ها (Bookmarks)