به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 13 1234567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 126
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array

    برای حرف شنوی خانمم چی کار کنم؟

    سلام خدمت همگی
    دوستان اینجا در جریان تاپیک قبلی من هستن. مختصر بخوام یه توضیحی بدم من و خانمم سر مسئله ای که خودشم مقصر بود دعوامون شد من روش دست بلند کردم و اونم بعد از پنج هفته قهر، بالاخره بخاطر اینکه زلزله اومد و ترسیده بود، باهام آشتی کرد.
    مطمئن نیستم ولی فکر میکنم شاید اثر اون دعوا و قهر هنوز توی رابطه مون مونده.
    من شرایط فعلی رو سعی میکنم کامل توضیح بدم لطف کنید راهنمایی بفرمایید بعد از این باید چی کار کنم باهاش.


    بعد از آشتی که رابطه مون یه ده روزی عالی بود. بردمش شمال و یک هفته فقط خوش گذروندیم کوچکترین نظارتی روی هیچ کارش نداشتم.. همونطور که اینجا بهم گفتین به خودم گفتم قرار نیست بچه بزرگ کنی و بذار چند روز خودش خوب و بدو انتخاب کنه.. حتی برای اینکه چه لباس گرمی بپوشه که سرما نخوره هم جلوی خودمو میگرفتم چیزی نگم فقط لباس اضافه برمیداشتم که هرجا سردش شد خودش بپوشه دیگه مستقیم دخالت نمیکردم... از شیشه ماشین تا کمر میرفت بیرون هیچی نمیگفتم قبلا به زور میکشیدمش تو و یه ساعت دعوا داشتیم آخرم قهر میکرد این دفعه هربار اینکارو کرد یا یه چیزی ازش میخواستم که خودش بیاد تو و مشغول بشه یا به یه بهانه میزدم کنار و کلا تو همه چی به همین شکل آزاد گذاشتمش... همه جوره با شیطنت هاش راه اومدم و خودمم باهاش همکاری کردم... محبت کلامیمو خیلی زیاد کردم که البته بیشتر غیرارادی و از سر دلتنگی زیادم از دوره قهرش بود خلاصه هرکاری کردم که خوشحال و راضی باشه به جفتمون خیلی خوش گذشت... اونم اون یک هفته تماسش با دوستاش و فامیلاشو کم کرد که کاش میشد همیشه اونجوری میموند.... در حد یک اخم هم مشکلی بینمون پیش نیومد و با هم هماهنگ بودیم و علی رغم آب و هوا همه چی فوق العاده عالی و شاد بود هرجا میرفتیم اصلا درها به رومون باز میشد نمیدونم حتی بتونم ماه عسل هم به این اندازه براش خاطره خوب بسازم.
    خیلی مسافرت عالی ای بود و بعد از اون همه تنشی که هردو داشتیم برامون خیلی لازم و مفید بود. اعصاب من خیلی آروم شد، اضطراب خانمم هم فکر میکنم کامل از بین رفته. خداروشکر میگه دیگه کابوس نمیبینه و خوابشم درست شده. خلاصه با این حد استراحت و حس های خوب من فکر میکردم میتونم خودم بعدش باهاش به جاهای خوبی برسم و لازم نیست بیام دیگه وقت دوستان رو هم اینجا بگیرم.


    بعد از سفر میخواستم راجع به دعوایی که داشتیم که باعث قهرش شده بود باهاش جدی صحبت کنم چون اصلا بعد از آشتی کردنش هیچ کدوم یک کلمه راجع بهش حرف نزده بودیم که از اینجا اوضاع خراب شد یا من خراب کردم نمیدونم. مهمترین خواستمم این بود که بعد از این بدون اجازه من جایی نره و اگرم حتی به هر دلیل مجبور شد و رفت حداقل ازم پنهون نکنه بهم راستشو بگه. خب من اینو حق خودم میدونم.
    همه شرایطم سعی کردم مناسب باشه که استرس نگیره گذاشتم یه روزم از سفرمون بگذره و خستگیش بره و بعد خواستم صحبت کنیم که اصلا خوشش نیومد و بهش گفتم برام مهمه بدونم تو اون مهمونی کیا بودن گفت نمیشناسیشون و ازش خواستم اسم ببره، فقط چهار تا اسم دوستاشو گفت که اصلا یادم نمی اومد سه تاشون کی بودن و گفت برو از هرکی میخوای بپرس تو اون مهمونی فقط زن بوده... منم دیگه سخت نگرفتم گفتم باشه و من حرفتو باور میکنم این مسئله تموم ولی برای بی اجازه رفتنت و مخفی کاریت باید عذرخواهی کنی که خیلی بهش برخورد و گفت تو منو زدی من بیام عذرخواهی کنم و من داداشت نیستم میزنی تو گوشش میاد معذرت میخواد و یه ربع غرغر کرد و من هیچی نگفتم حتی گفت یه بار دیگه انگشتمو روش بلند کنم تا ابد باهام حرف نمیزنه!!! در حالی که قبلا میذاشت کاری میکرد من به عنوان هشدار یواش بزنمش همون در حد انگشتی نه زدن واقعی. دردش نمی اومد اصلا. الان فکر کنم منظورش اینه دیگه اون کارم نکنم.
    مسئله عذرخواهی نیست و منم عقده عذرخواهی شنیدنش رو ندارم ولی چون قبول نمیکنه اشتباهشو نمیتونم بهش اعتماد کنم که باز اینکارو تکرار نمیکنه و این یکم اذیتم میکنه.
    بهش گفتم بریم مشاوره نظر اونو بپرسیم ببینیم میگه تقصیر تو هم هست یا نه... میگه مشاورمون چون زنه طرف تورو میگیره من دیگه نمیام! در حالی که مشاور کامل مراعات حال اونو میکرد و مرتب به من توصیه میکرد ملاحظه شو بکنم و باهاش مهربون باشم.


    سعی کردم بدون اینکه عصبانی بشم این چند روز در موقعیت های مختلف باهاش راجع به این مسئله حرف بزنم چند بار بهش گفتم حداقل عذرخواهی نمیکنی قول بده دیگه اینکارو تکرار نمیکنی که من خیالم راحت بشه بگو دیگه بی اجازه جایی نمیری که فقط میگفت باشه! بعد میگفتم قول بده هرچی اصرار میکردم بگه قول میده میگفت ولم کن گیر نده چرا انقدر دوست داری نبش قبر کنی! خب اگر باشه رو داره راست میگه دیگه چرا اینجوری مقاومت میکنه برای قول دادن؟


    بهش میگم دیگه قهر نداریم قهر ممنوعه میگه بازم وحشی بازی دربیاری بدتر از اینو میبینی!!
    کلا این چند روز از وقتی از سفر برگشتیم چون سر این مسائل حرفمون شده رفتارشو باز یه جوری کرده. بی احترامی میکنه. بهم تیکه میندازه. کاری میکنه نگاشم میکنم که یعنی این چه کاری بود میگه میخوای بیا منو بزن! یا مثلا بهش میگم دوستت دارم فقط میگه می تو! یا میگم من دیوونه تم میگه منم دیوونه خودمم در حالی که تا قبل این حتی تو همین مسافرت آخرمون جواب این چیزارو درست میداد. دارم باهاش حرف میزنم برمیگردم میبینم داره تلفنی با یکی حرف میزنه با اینکه میدونه من چقدر از اینکه وسط حرف من تلفن جواب بده بدم میاد! یا مثلا بهش میگم چرا از خونه فلانی زنگ نزدی من بیام دنبالت میگه روز درگیر جهاز خونه ی تو بودم شب میخواستم با دخترها مجردی حال کنم!! قبلا به این افتضاحی جوابمو نمیداد. یا بهش میگم ببین من این همه بهت محبت میکنم هرکار میخوای برات میکنم بازم میگی من قلب ندارم؟ میگه نه قلب داری خیلیم مهربونی فقط وقتی وحشی میشی بیشعور میشی!!!! بهش میگم این چه طرز حرف زدنه الان من چی کارت کردم تو یه جمله دوتا فحش بهم میدی میگه ببین باز داری بیشعور میشی!!! باز همون حرف زشتشو تکرار میکنه!
    میدونم ممکنه این کاراش از سر لجبازی و حتی انتقام گرفتنش باشه ولی صبر منم دیگه حدی داره و نمیخوام هم این رفتارها عادتش بشه.



    پریشب دیگه جدی بهش توپیدم و تقریبا دعوامون شد که بهش گفتم رفتار و حرف زدنتو درست نکنی منم مال خودمو عوض میکنم گفت هرکاری دوست داری بکن و من دیروز یه صبح تا شب باهاش حرف نزدم و جواب زنگ و پیامشو ندادم شب رفتم دیدنش کلی ژست و قیافه اومد برام و آخرم منو برای رابطه جنسی تهدید کرد.
    میتونم از جریان دعوایی که داشتیم بگذرم و برام مسئله خیلی حادی نیست مقاومت کنه و قولم نده تکرار نکنه هرچند اذیتم میکنه ولی نهایتا خودم مجبورم بیشتر مراقبش باشم و غیرمستقیم کنترلش کنم ولی لازمه یکم حرف شنوی ازم داشته باشه و الان حس میکنم کلا کرک و پرم ریخته براش. قبلا میترسید سرش داد میزدم و رفتارشو درست میکرد الان چون خیالش راحته اینکارو نمیکنم و بهش گفتم اخلاقمو درست میکنم هرچی دلش میخواد میگه و هرکار میخواد میکنه.


    بهش میگم تحت هر شرایطی و هرجایی که بودی باید از این به بعد موبایلتو جواب بدی وقتی من زنگ میزنم میگه مگه خودت جواب میدی میگم من سر کارم گاهی نمیتونم جلوی دیگران حرف بزنم میگه من از داداشت پرسیدم جواب اونو همیشه میدی فقط با من لجی! براش دلیل میارم که داداشم از من حرف رمانتیک نمیخواد و تلفنشم زیر یه دقیقه تموم میشه میگه منم دیگه ازت حرف رمانتیک نمیخوام! در حالی که پدر منو درمیاره اگه جلوی کسی باشم و پشت تلفن یکم رسمی باهاش حرف بزنم. میگم یه بار دیگه گوشیتو جواب ندی گوشیتو ازت میگیرم میگه بگیر میرم یه گوشی و خط جدید میخرم به همه میسپرم شماره مو بهت ندن!!

    خب من چی کار کنم وقتی انقدر حاضرجوابه؟
    تنها حرفی که کل این مدت گوش کرده راجع به رفت و آمدش در سطح شهر بود که بخاطر اوضاع مملکت و سرکشی هایی که داره میکنه مجبور شدم یکم تند باهاش حرف بزنم و ممنوعش کنم بدون من و پیاده یه جاهایی بره که این یه حرف منو فعلا این پنج شش روزه گوش کرده اونم چون بهش گفتم اگه بفهمم سرخود جاهایی که ممنوع کردم رفته و بازم منو پیچونده این دفعه رفتاری از من میبینه که کتکی که خورده کلا یادش میره و این دیگه خونه دوستش رفتن نیست و با این مسئله شوخی نمیشه بکنه. یعنی چون تهدیدش کردم گوش کرد. جاهایی که حق نداره بره رو هم روی نقشه براش بزرگ علامت زدم دادم دستش که نگه یادم نبود و مسخره بازی دربیاره ولی همین یه تندی رو بهش کردم و این صحبتمون هم زیاد طول نکشید چون بهش گفتم هیچ حرفی نمیخوام راجع به این مسئله بشنوم و باید فقط گوش کنه اونم مقاومت و لجبازی ای نکرد و پرونده ش بسته شد. ولی نمیتونم برای همه چی تهدیدش کنم و اگرم اینکارو بکنم تهدیدم دیگه بی اثر میشه چون برنامه ای برای اجرای تهدیدم ندارم و فقط اینجوری بهش گفتم که جدی بگیره قضیه رو و گوش کنه.



    راجع به دوستشم که اصلا دیگه بهش چیزی نگفتم.


    من یه حد متعادل ازش میخوام نه میخوام اونقدر بترسه ازم که باز دروغ بگه و مخفی کاری کنه نه انقدر به نظرش بی بخار بیام که جرئت کنه تهدیدم کنه و هیچ حسابی نبره. مشکل اینجاست که الان میدونه من چقدر مثلا قهر کردنش برام مهمه بعد منو با همین مسئله تهدید میکنه یا مسائل دیگه. از نقطه ضعف هام علیه م استفاده میکنه. چیزهایی که من صادقانه بهش گفتم.


    فعلا چون تازه خستگی در کردم و از مسافرت اومدیم و تازه هم آشتی کرده قاطی نمیکنم سر کاراش ولی آدم صبوری هم نیستم زیاد و معمولا وقتی خیلی تحمل میکنم بعدشم بدتر عصبانی میشم و چون باید مراقب باشم دستمم دیگه روش بلند نشه نبایدم بذارم اصلا به شرایط قاطی کردن برسم. ولی کنترل رفتارش برام خیلی سخت شده چون من عادت داشتم دوتا داد میزدم سرش و اونم میترسید حرفمو گوش میکرد ولی الان دارم کنترل میکنم اینکارو هم نکنم و راه ملایم تری هم بلد نیستم که به حرفم گوش کنه. سعیم کردم به قول یکی از دوستان اینجا از در قلبش وارد بشم و با محبت بخوام مطیعش کنم که اصلا گوش نمیده و منو به هیچی حساب نمیکنه. لطیف ظریف تر از اینم بلد نیستم دیگه واقعا رفتار کنم. برام هم مهمه اطاعت کنه و طبق نظر مشاور بیشتر شخصیت سلطه گر دارم نمیتونم کلا بذارم هرکاری خواست همیشه بکنه.


    الان نمیدونم چطوری باید باهاش رفتار کنم که هم ازم نترسه و مشکلی دیگه پیش نیاد هم به حرفم گوش کنه و درست رفتار کنه.


    فقط لطفا در راستای همین مسئله ای که مطرح کردم و توضیحاتی که دادم اگر میتونید به بنده بازم مشورت بدین. اینکه من حق ندارم بخوام زنم ازم اطاعت کنه یا آدم خیلی بدی هستم که زدمش و توضیح باید بدم و ندامت و پشیمونی ای که باید در این مورد ابراز کنم مهم نیست برام اینجا و به حل مسئله م کمک نمیکنه. اونقدر که من اینجا ابراز پشیمونی کردم جلوی زنم نکردم. البته این نظراتم محترمه و منو به فکر میبره ولی واقعا الان کاربردی برام نداره. وقتی هم چندتا موضوع همزمان با هم مطرح میشن نمیتونم نتیجه گیری کنم و بدتر گیج میشم.

    پیشاپیش ممنون از راهنماییتون.

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام

    امیر اقا چرا شما و همسرتون این رفتارهای کودکانه رو رها نمیکنید ؟!
    شما دو تا میخواین زندگی کنین یا فقط هدفتون لج و لجبازی و گرفتن حال همدیگه و ...است ؟
    واقعا چرا اون مسئله کتکاری رو فراموش نمیکنید ؟! چرا دوباره پیش میکشیش؟
    ( یه پیشنهاد بهت بدم، یکروز مرخصی بگیر برو دادگاه خانواده...ببین چقدر از اختلافا بخاطر همین نبش قبر کردن مشکلات قبلیه)
    دقیقا چی رو شما میخوای ثابت کنی من نمیفهمم !!

    چرا مجبورش به عذرخواهی میخواهی بکنی ؟هرکسی رو به کاری اجبار بکنی نتیجه عکس خواهد داد.حالا شما بعده این همه درگیری که توش کم مقصر نبودی، داری مجبور به عذرخواهیش میکنی ؟! بعد توقع داری اونم بگه چشم ؟!

    شما اجاره نداری حتی به نیت هشدار و با انگشت و ضربه یواش و ...ایشون رو بخوای تربیت کنی ! برخورد فیزیکیه نرم و خشن نداره.در هر صورت برخورد فیزیکیه.و چقدر این رفتار زشته و یک زن رو در حد غیر قابل تصوری کوچیک و خرد میکنه.

    بله شاید جسمش درد نگیره اما روحش داغون میشه.

    مگه دعوای دو تا بچه سر یه خوراکیه که برید پیش مادرتون ( مشاور ) و اون بهتون بگه کی درست میگه کی غلط...؟!!؟ خواهشا اگر زندگیتو دوست داری دست از این رفتارهای مادرانه برای همسرت بردار.
    امیر اقا باور کن من که دارم رفتارهای شما رو میخونم (کاری به رفتارهای خانمت ندارم فعلا) از کنار مردی با خصوصیات اخلاقی شما بودن واقعا حالم بد میشه.

    من رفتارهای خانمت رو نمیپسندم اما بخاطر فشارهای بدی که شما داری بهش میاری اونم فاز و رفتارشو تغییر داده.دقیقا منم اینطوری بودم.انقدر تحت فشار و توهین از سمت همسر سابقم قرار گرفتم که منم شروع کردم به پرخاشگری.و برای همه عجیب بود .اما هر ادمی ظرفیتی داره و شما و همسرت با رفتارهای کودکانه دارید همدیگرو ازار میدین.

    شما نه تنها کرک و پرت ریخته برشا بلکه مردانگی و تکیه گاه بودن خودت رو هم زیر سوال بردی.زن تکیه گاه میخواد نه مردی که براش مادری کنه.

    یعنی چی تحت هر شرایطی بودی باید گوشیتو جواب بدی ؟! یعنی ببخشید معذرت میخوام ایشون اگر بیرون روی گرفته باشه و توی دستشویی مونده باشه هم باید گوشیش رو جواب بده ؟!چون شما دستور میدی ؟
    والله اینم انسانه...زنته....با این رفتارهای غلط شما هرکی باشه بدتر از این میشه....

    شما همه تیرهای توی خشابت رو استفاده کردی و الان مثل سربازی هستی که هیچی برای دفاع از خودش نداره.

    شما که نمیتونی در مورد همه کارها و رفتارهای ایشون نظر بدی و تصمیم بگیری..ایشون همسرت شماست نه عروسک دستت.
    یک
    انسان مستقل با افکار مستقل...
    شما به شدت تفکرات مرد سالارانه داری و این برای هر زنی ازار دهندست.

    در واقع دو تا از بدترین رفتارهایی که یک مرد میتونه داشته باشه رو شما داری

    از جمله محبت های مادرانه و نا بجا و در عین حال مرد سالار.

    ایشون مگه بچه 2ساله است که شما براش لباس گرم برمیداری؟این کار شما یعنی شما ایشون رو حداقل به اندازه یک انسان بالغ قبول نداری و همش میخوای بهش امر و نهی کنی.

    من واقعا باورم نمیشه شما نقشه گذاشتی جلوت و جاهایی که نباید بره رو علامت زدی....این کار واقعا زشت بوده...بازم شعور و فهمشو بردی زیر سوال و توقع داری اون مثل یک زن عاقل و پخته باهات رفتار کنه....

    شما و خانمت در یک سیکل معیوب افتادین.شما ایشون رو انسان بالغ حساب نمیکنی ایشونم رفتارهای کودکانه میکنه و این روند ادامه داره.بعد توقع منطق ازش داری.

    امیر اقا
    مجددا بهت تاکید میکنم رفتار شما به یک زن احساس بی ارزشی، کم شعوری، نادانی ، زور شنیدن و ...میده.این اتفاقایی که داره برای زندگی شما میفته مسبب اصلیش خودتی.
    البته رفتارهای همسرت قابل توجیه نیست.ایشون هم ظرفیت زیادی نداره و شما دو تا با داشتن چند تا ویژگی اخلاقی غلط در کنار هم قرار گرفتین و این زندگیتون رو مختل کرده...
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  3. 15 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    Amir A (جمعه 15 دی 96), Erica (جمعه 15 دی 96), maadar (شنبه 16 دی 96), mercedes62 (جمعه 15 دی 96), paiize (جمعه 15 دی 96), tavalode arezoo (جمعه 15 دی 96), فکور (شنبه 16 دی 96), پامچال (چهارشنبه 20 دی 96), نیکیا (جمعه 15 دی 96), نادیا-7777 (شنبه 23 دی 96), بانوی آفتاب (جمعه 15 دی 96), بارن (شنبه 16 دی 96), جوادیان (شنبه 16 دی 96), زن ایرانی (جمعه 15 دی 96), شیدا. (جمعه 15 دی 96)

  4. #3
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    نمی دونم این مدل مشاوره گرفتن و دادن درسته یا نه. شما جزییات را گزارش وار می نویسی و ما هم به جزییات بپردازیم.
    یه چیزی که من تو رفتار شما می بینم اینه که احساس می کنی همسرت، بچه ات هست و شما هم مث یه مادر (نه حتی پدر) باید ازش مراقبت کنی.
    ممکنه به خاطر شرایط خانوادگیت و نبودن مادرتون و مراقبت از برادرتون و ... باشه. به هر حال هر دلیلی که داره، رفتار شما مث یه مادر کنترلگر نگران هست که به اسم مراقبت از بچه داره دیوونه اش می کنه. یعنی یه مادر نرمال هم نیستین.

    در کنار اینها همسرتون هم یه دختر لوس و کمی جسور ( شاید پررو) هست که اونم مشکل آفرین می شه برای شما.
    مث یه دختر بچه ی پرروی زبون دراز برخورد می کنه.

    هر دوتون خوش قلب و مهربون هستید و هر دوتون همدیگه را دوست دارید، اما مث زوج و همسر نیستید. ایشون دختر لوس باباست و شما هم مامان کنترلگر.

    بعد از آشتی که رابطه مون یه ده روزی عالی بود. بردمش شمال و یک هفته فقط خوش گذروندیم کوچکترین نظارتی روی هیچ کارش نداشتم.. همونطور که اینجا بهم گفتین به خودم گفتم قرار نیست بچه بزرگ کنی و بذار چند روز خودش خوب و بدو انتخاب کنه.. حتی برای اینکه چه لباس گرمی بپوشه که سرما نخوره هم جلوی خودمو میگرفتم چیزی نگم فقط لباس اضافه برمیداشتم که هرجا سردش شد خودش بپوشه دیگه مستقیم دخالت نمیکردم... مگه دارید بچه 4 ساله می برید گردش؟ یه خانم که خودش حواسش به لباسش و گرما و سرما نباشه می خواد فردا بشه مادر بچه ی شما؟ وقتی سردش بشه، وقتی متوجه بشه لباس برنداشته، دفعه بعد ذهنش مشغول چی بردارم و چطور باید بریم بیرون می شه و اینقد بی مسئولیت و فارغ از هر مشکلی نیست که این همه شیطنت بچه گانه ( از شیشه ماشین تا کمر میرفت بیرون) داشته باشه. کم کم خانم و پخته تر می شه.

    دو سال دیگه شما با یه نوزاد تو ماشین که لباس گرم و شیر و پوشک اضافی برنداشته و مامانش هم از شیشه آویزونه می خوای چیکار کنی؟
    چطور می خوای به بچه ات یاد بدی دستش را از ماشین ببره بیرون خطرناکه، وقتی مامانش نصف تنه اش از ماشین بیرونه؟



    از شیشه ماشین تا کمر میرفت بیرون هیچی نمیگفتم قبلا به زور میکشیدمش تو و یه ساعت دعوا داشتیم آخرم قهر میکرد این دفعه هربار اینکارو کرد یا یه چیزی ازش میخواستم که خودش بیاد تو و مشغول بشه یا به یه بهانه میزدم کنار و کلا تو همه چی به همین شکل آزاد گذاشتمش...
    از خودش یاد بگیر. همونطور که با قهر و سرد برخورد کردن شما را داره وادار می کنه اشتباهتون را تکرار نکنید ( کتکش نزنید)، شما هم به جای این که مث بچه سرش را گرم کنید، جدی باهاش صحبت کنید و بگید از شیطنتهای خطرناک و بی جا خوشتون نمی آد. وقتی هم انجام داد کوتاه بگید که ناراحت شدید و سرد برخورد کنید تا زمانی که خودش پیشقدم بشه برای ارتباط با شما و نشون بده پشیمونه یا نمی خواد تکرار کنه. دو سه بار هم ممکنه اشتباه کنه و تکرار کنه اما اگه تنبیه بشه ( سردی شما) کم کم این رفتارها را ترک می کنه.



    همه جوره با شیطنت هاش راه اومدم و خودمم باهاش همکاری کردم... محبت کلامیمو خیلی زیاد کردم که البته بیشتر غیرارادی و از سر دلتنگی زیادم از دوره قهرش بود خلاصه هرکاری کردم که خوشحال و راضی باشه به جفتمون خیلی خوش گذشت... اونم اون یک هفته تماسش با دوستاش و فامیلاشو کم کرد که کاش میشد همیشه اونجوری میموند.... در حد یک اخم هم مشکلی بینمون پیش نیومد و با هم هماهنگ بودیم و علی رغم آب و هوا همه چی فوق العاده عالی و شاد بود هرجا میرفتیم اصلا درها به رومون باز میشد نمیدونم حتی بتونم ماه عسل هم به این اندازه براش خاطره خوب بسازم.

    داره به شما نشون می ده که من تا زمانی خوبم که همه چی اونجوری که من می خوام باشه. هر رفتاری می کنم تحمل کنی و قربون صدقه ام هم بری. ظاهرا موفق هم بوده.
    اما زندگی همه اش مسافرت نیست. همیشه شما نمی تونی مراقب دختر کوچولوت باشی. برگشتی سر زندگیت و می بینی مشکلات سرجاشه.


    خیلی مسافرت عالی ای بود و بعد از اون همه تنشی که هردو داشتیم برامون خیلی لازم و مفید بود. اعصاب من خیلی آروم شد، اضطراب خانمم هم فکر میکنم کامل از بین رفته. خداروشکر میگه دیگه کابوس نمیبینه و خوابشم درست شده. خلاصه با این حد استراحت و حس های خوب من فکر میکردم میتونم خودم بعدش باهاش به جاهای خوبی برسم و لازم نیست بیام دیگه وقت دوستان رو هم اینجا بگیرم.

    بعد از سفر میخواستم راجع به دعوایی که داشتیم که باعث قهرش شده بود باهاش جدی صحبت کنم چون اصلا بعد از آشتی کردنش هیچ کدوم یک کلمه راجع بهش حرف نزده بودیم که از اینجا اوضاع خراب شد یا من خراب کردم نمیدونم. مهمترین خواستمم این بود که بعد از این بدون اجازه من جایی نره
    لغت "اجازه" خیلی سنگینه.
    شما به هر کی بگی از من اجازه بگیر، گارد می گیره.
    خیلی ساده می تونستی بگی "اطلاع" بده.
    به نظر من هر دومون در مورد معاشرتهامون و کارهای عمده ی روزمره مون باید به اون یکی اطلاع بدیم. نظر تو چیه؟
    ببین اصن نظرش چیه. شاید از بیخ و بن با این فکر شما مخالفه.
    و اگرم حتی به هر دلیل مجبور شد و رفت حداقل ازم پنهون نکنه بهم راستشو بگه. خب من اینو حق خودم میدونم.

    همه شرایطم سعی کردم مناسب باشه که استرس نگیره گذاشتم یه روزم از سفرمون بگذره و خستگیش بره و بعد خواستم صحبت کنیم که اصلا خوشش نیومد و بهش گفتم برام مهمه بدونم تو اون مهمونی کیا بودن گفت نمیشناسیشون و ازش خواستم اسم ببره، فقط چهار تا اسم دوستاشو گفت که اصلا یادم نمی اومد سه تاشون کی بودن و گفت برو از هرکی میخوای بپرس تو اون مهمونی فقط زن بوده... منم دیگه سخت نگرفتم گفتم باشه
    به نظر من بهتره دیگه از اون مهمونی حرفی نزنید. مشکل شما اون مهمونی نیست که حالا اسامی حاضرین و غایبینش را بپرسین. دیگه اسمش را نیارید.
    اما مشکل اصلیتون که نوع نگاه شما به این جور مهمونیها و همینطور مطلع بودن زن و شوهر از رفت و آمدهای همدیگه هست را حل کنید.


    و من حرفتو باور میکنم این مسئله تموم ولی برای بی اجازه رفتنت و مخفی کاریت باید عذرخواهی کنی که خیلی بهش برخورد و گفت تو منو زدی من بیام عذرخواهی کنم و من داداشت نیستم میزنی تو گوشش میاد معذرت میخواد
    (برادرتون غرور داره و در آینده زندگی مستقل خواهد داشت. اطلاعات بیش از حد از روابط خودتون به همسرتون ندید. تصور کنید فردا همسرتون جلوی همسرش حرفی شبیه این بزنه). حالا بماند که همین الان هم داره همون را می کوبه تو سرشما. چماق دستش ندین

    و یه ربع غرغر کرد و من هیچی نگفتم حتی گفت یه بار دیگه انگشتمو روش بلند کنم تا ابد باهام حرف نمیزنه!!! در حالی که قبلا میذاشت کاری میکرد من به عنوان هشدار یواش بزنمش
    ؟؟
    همون در حد انگشتی نه زدن واقعی. دردش نمی اومد اصلا. الان فکر کنم منظورش اینه دیگه اون کارم نکنم.
    بله. کلا این کار را بذارید کنار. چه در مورد برادرتون، چه همسرتون، چه فرزند آتی ... برای این کنترلگری و روشهای خشن تنبیه که دارید حتما مشاوره طولانی بگیرید. فردا بچه تون هم به این جمع اضافه می شه.

    مسئله عذرخواهی نیست و منم عقده عذرخواهی شنیدنش رو ندارم ولی چون قبول نمیکنه اشتباهشو نمیتونم بهش اعتماد کنم که باز اینکارو تکرار نمیکنه و این یکم اذیتم میکنه.
    صحبت کنید باهاش. من اون بار ناراحت شدم بدون اطلاع من رفتی. درسته ناراحتیم را بد نشون دادم، اما این که بدون اطلاع رفتی همچنان سر جای خودش هست. ازت انتظار دارم ناراحتی من را درک کنی و دیگه تکرار نکنی.
    جمله ای نگو که توش جواب بخوای. همسر شما آدمی نیست که جواب مثبت به این درخواستت بده ( عذرخواهی یا اجازه یا ... لغاتی که گفتی). پس محکم تر باش. حرفت را بزن. بدون علامت سوال. جمله خبری بگو.


    بهش گفتم بریم مشاوره نظر اونو بپرسیم ببینیم میگه تقصیر تو هم هست یا نه... میگه مشاورمون چون زنه طرف تورو میگیره من دیگه نمیام! در حالی که مشاور کامل مراعات حال اونو میکرد و مرتب به من توصیه میکرد ملاحظه شو بکنم و باهاش مهربون باشم.

    یکی از لغاتی که تو زندگی مشترک باید کمتر استفاده کنی یا کلا حذفش کنی، تقصیر هست. مهم نیست مقصر کیه. مهم اینه که شما سر این موضوع توافق ندارید و باید حل بشه.
    وقتی به یکی می گی مقصری، گارد می گیره. این لغت را هم بذار کنار.


    سعی کردم بدون اینکه عصبانی بشم این چند روز در موقعیت های مختلف باهاش راجع به این مسئله حرف بزنم چند بار بهش گفتم حداقل عذرخواهی نمیکنی قول بده دیگه اینکارو تکرار نمیکنی که من خیالم راحت بشه بگو دیگه بی اجازه جایی نمیری که فقط میگفت باشه!
    من بودم دستام را می ذاشتم روی گوشم و داد می زدم باشه باشه باشه !!!!! .... بابا دست بردارین دیگه. چقد این مساله را مطرح می کنی. داره می گه باشه. قبول کن بره. اینقد نگو عذرخواهی کن. مقصر کیه. اجازه بگیر ...


    بعد میگفتم قول بده هرچی اصرار میکردم بگه قول میده میگفت ولم کن گیر نده چرا انقدر دوست داری نبش قبر کنی!
    دقیقا !

    خب اگر باشه رو داره راست میگه دیگه چرا اینجوری مقاومت میکنه برای قول دادن؟
    وقتی اینقد گیر بدین، این مدل برخورد خیلی بعید نیست. معنیش این نیست که "نباشه". براش سخته مث یه معلم سخت گیر وایسی بالا سرش و اینقد بهش سخت بگیری.

    می خواستم همینطوری ادامه بدم بقیه پارگرافها را
    ولی خسته شدم

    برای کنترلگریتون برید پیش یه روانشناس یا روانکاو خوب .
    دیر وقت می دن. اما در کل شما لازم دارید.

    روی نشون دادن اقتدارتون به شیوه ی دیگه ای غیر از تنبیه فیزیکی کار کنید، فکر کنید، تمرین کنید.

    هر جا و تو هر شرایطی بودی باید تلفن منو جواب بدی امری هست. همسرت گماشته ی شما نیست که بگه چشم قربان !
    عزیزم من وقتی زنگ می زنم جواب نمی دی نگران می شم. اگه نتونستی جواب بدی بعدش یه پیام کوتاه یا زنگ به من بزن که نگرانیم رفع بشه.

    به جای این توجیهات که برادرم کوتاه حرف می زنه یا ...
    خیلی عادی قبل از این که کار به این حرفها برسه، باید می گفتید که وقتی کسی تو محل کار دور و برم باشه نمی شه طولانی حرف بزنم یا رمانتیک حرف بزنم. برای هر کسی قابل فهمه !

    یه تاپیکی آقای "باغبان" دارند در مورد این که مغز ما چطور یه یه چیزهایی عادت می کنه. بخونیدش.
    کمکتون می کنه کتک زدن را ترک کنید.
    کمکتون می کنه بفهمید چرا خانمتون قبلا از یه داد شما می ترسید، الان دیگه اهمیت نمی ده.
    فعلا به حاضر جوابی رو آورده.
    فردا ممکنه سرتون داد هم بزنه.

    مسیر را هموار نکنید ...
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  5. 17 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Amir A (جمعه 15 دی 96), Erica (جمعه 15 دی 96), Happy.girl.69 (جمعه 15 دی 96), maadar (شنبه 16 دی 96), maryam123 (جمعه 15 دی 96), paiize (جمعه 15 دی 96), tavalode arezoo (جمعه 15 دی 96), فکور (شنبه 16 دی 96), گیسو کمند (چهارشنبه 11 بهمن 96), پامچال (چهارشنبه 20 دی 96), نیکیا (جمعه 15 دی 96), نادیا-7777 (شنبه 23 دی 96), میس بیوتی (جمعه 15 دی 96), بهاره جون (جمعه 15 دی 96), بانوی آفتاب (جمعه 15 دی 96), بارن (شنبه 16 دی 96), جوادیان (شنبه 16 دی 96)

  6. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    یک نکته هم الان به ذهن من رسید بعد از اینکه پست شیدای عزیز رو خوندم....

    یادمه تاپیک قبلی شما به علت این بسته شد که داشتین گزارش وار میگفتین چه کردیم..کجا رفتیم..اون چی گفت...من چی گفتم و ....الان این تاپیکتون رو هم دارید به همین منوال ادامه میدین.

    این روش مشاوره گرفتن نیست.یه جورایی فقط تخلیه احساسات روانی و هیجانی هست و شاید هم لا به لاش دنبال این میگردین کسی تاییدتون کنه....در هر صورت لازمه که شما از تایپک قبلیتون بتونین یک نتیجه بگیرید که با توجه به نوشته های امروزتون من تغییر مثبتی در شما ندیدم و کماکان مسیر خودتون رو دارید ادامه میدین و این یعنی توصیه ها رو به کار نمگیرید.

    چون اگر این توصیه ها رو به کار گرفته بودین الان دوباره دم از کتک ( با انگشت !!) و اجازه و بازکردن مسائل گذشته و مادری کردن و و ...نمیزدین.

    یکمی روی پست ها تامل کنید.چون اگر شما به این منوال پیش برید من با توجه به تجربه ام دارم میگم بهتون اخر این زندگی جدایی خواهد بود..اگر هم جدا نشین دچار طلاق عاطفی خواهید شد.
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  7. 5 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    Amir A (جمعه 15 دی 96), Erica (جمعه 15 دی 96), paiize (جمعه 15 دی 96), گیسو کمند (چهارشنبه 11 بهمن 96), پامچال (چهارشنبه 20 دی 96)

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    سلام
    من فکر میکردم خیلی خوب رفتار کردم این سری و برام عجیب بود چرا نتیجه نداده! الان فکر میکنم تا حدودی متوجه شدم ایراد کار کجاست. خب من لحنمو تغییر دادم نرم تر باهاش حرف میزنم و محبتمو زیاد کردم سرشم داد نمیزنم دیگه فحشم نمیدم بهش و فکر میکردم همین حد درسته. ولی انگار بازم به نظرش دارم دستور میدم. یعنی اگر لحنم محکم تر باشه ولی یه سری کلمات رو حذف کنم شاید جواب بهتری بگیرم. این چیزیه که من از متن شما دو بزرگوار برداشت کردم. خانم شیدا مثال هایی که جایگزین کردین خیلی خوب بودن. یکم طول میکشه من بتونم اینجوری باهاش حرف بزنم ولی حتما روش کار میکنم.


    خیر مریم خانم من دنبال تایید گرفتن از کسی نیستم فقط خیلی تحلیلی و جزئی نگر دنبال پیدا کردن عیب و ایراد کار خودم و زنمم.
    اگر رفتار بالغانه ازش میدیدم خب مجبور نبودم خیلی کنترلش کنم و بهش بگم چی کار باید بکنه یا نکنه خودمم راحت تر بودم.
    ممنون بهرحال
    سعی میکنم روی همین نکاتی که گفتین کار کنم.

  9. کاربر روبرو از پست مفید Amir A تشکرکرده است .

    نیکیا (جمعه 15 دی 96)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,451 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    359
    Array
    سلام
    همین که دوباره تاپیک زدین وهمین که داریددنبال ایرادواشکال رفتارتون میگردین عالیه،راستش من هم حس کردم دوتابچه دارن میزنن توسروکله هم
    شیداجان هم که مثل همیشه خوب تحلیل کردن،روی پستها تمرکزکنید،مثلا چندروز این روشهاروبکاربگیرید بعدبیاید بنویسید،سریع ظرفیت تاپیک پرنکنید

    یه نگرانی ای که من بهم دست داد رفتارخامتونه که خیلی شبیه به دخترهای پانزده ساله حاضرجوابه که مدام مادرش داره بهش گوشزد میکنه،نقطه ضعف دادین دستش واون هم ترستون ازقهره دوباره ست ،مشخصه که توی اون مدت خیلی آویزون شده بودین،به نظرمنم بهتره که وقتی کاری میکنه سردبرخوردکنیدتا متوجه بشه،حالا نه اینکه همش این رفتاروداشته باشین که یه مشکل جدیدبه وجودبیاد
    من ازکارتون خیلی تعجب کردم که واسش لباس گرم گذاشتین!خب نهایتش سرمامیخوره وکم کم خودش متوجه میشه بایدحواسش باشه،خانمتون پخته نیست بایدبهش فرصت بدید
    اون ماجراروهم فراموش کنید،همونطورکه اون فراموش کرد،دیگه حتی یه کلمه هم راجع بهش نگید
    آقاامیراینقدرنترسید که نکنه ازدستش بدین وگرنه تاآخرعمرباید این رفتارهاشوتحمل کنید،منفعل نباشید والبته خشن وکنترلگرهم نه!
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  11. 4 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 17 دی 96), maadar (شنبه 16 دی 96), maryam123 (جمعه 15 دی 96), بارن (شنبه 16 دی 96)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    اقا امیر شما کافی بود به جای پیش کشیدن این همه بحث فقط مشاوره رفتنتونو ادامه میدادین...یه چند جلسه به تنهایی و جلسات بعد با همسرتون!!

  13. 3 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 17 دی 96), maadar (شنبه 16 دی 96), پامچال (چهارشنبه 20 دی 96)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 شهریور 99 [ 16:54]
    تاریخ عضویت
    1387-12-29
    نوشته ها
    359
    امتیاز
    14,355
    سطح
    77
    Points: 14,355, Level: 77
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    655

    تشکرشده 679 در 210 پست

    Rep Power
    52
    Array
    اینکه بخواهید تغییری توی همسرتون بوجود بیارید که خیلی سخت و تقریبا محاله و بهتره خودتونو خسته نکنید.
    پیشنهاد میکنم روی خودتون کار کنید و واقعیت زندگی با همسرتون با تمام اخلاقی که داره بپذیرید.
    کتابهای ازدواج بدون شکست و تئوری انتخاب، نوشته دکتر گلسر و ترجمه دکتر صاحبی رو پیشنهاد می کنم بخونید.
    خلاصه اش اینه که بیخودی سعی نکن طرف مقابلتو تغییر بدی یا با انتقاد و توهین و تنبیه و .... باهاش برخورد کنی که کاملا بی فایده اس و فقط اوضاعو بد تر می کنه. خودتو و ایده آلهایی که ساختی عوض کن.
    هميشه براي يك قدم بيشتر، انرژي دارم!

  15. 3 کاربر از پست مفید mostafun تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 17 دی 96), Happy.girl.69 (جمعه 15 دی 96), بانوی آفتاب (جمعه 15 دی 96)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 01:14]
    تاریخ عضویت
    1394-9-11
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    3,516
    سطح
    37
    Points: 3,516, Level: 37
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    8

    تشکرشده 111 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مجدد امیر اقا
    چیزی که هست اینه که خانومتون هم بطور ناخوداگاه از این رفتارای مادرانه شما و مراقبت هاتون ناراحت نیستن اما کنارش ازادی یک دختر بالغ و عاقل میخوان.
    در واقع اگر این رفتاراتون نمیپسندیدن باهاتون ازدواج نمیکردن ،میگم ولی ناخوداگاه و در شیوه تربیت ایشون و روند زندگیشون شکل گرفته همینطور که کنترل گری و رفتار مادرانه شما هم همینطوره و هر دوتون جذب هم شدین بدون اینکه دلیلشو بدونید
    خودتون نگاه کنید خانومتون مدام نقش یه دختر کوچولو لجباز بازی میکنن که فقط با تهدید و امر و نهی که مسایل میپذیرن. بذارید بزرگ شوند بهشون فضا بدین که مسوولیت هاشو در قبال همسر و همینطور مسولیت های مراقبتی ازخودش را انجام بده و به عنوان یه فرد 25 ساله باهاش برخورد کنید نه بچه ای که مدام باید مراقبش بود و حتی متوجه نیست که نباید مناطقی که بخاطر مسایل سیاسی شلوغه بره و برای مسایل ساده باید تهدیدش کرد و با جدیت برخورد کرد . بذارید با عواقب یسری کاراش روبرو بشه تا تکرارش نکنه مثلا همین لباس گرم
    دیگه نه خودتون کلماتی مثل غلط کردی و خفه شو و.. بکارببرید نه به خانومتون اجازشو بدین که بگن بیشعور و.. .مثلا میتونید بگین این لحن این حسو بهم میده که از هم خیلی دوریم و دوست دارم هر دو ترکش کنیم و حتی میتونید با هم یسری جریمه تعیین کنید براش کارایی که حتی عاشقانه هم باشه (مثل کادو گرفتن یا اینکه مثلا n بار باید طرف مقابل ببوسه و...)

    در مورد مواردی هم که براتون مهمه با قاطعیت برخورد کنید یک بار باهاشون قاطع صحبت کنید(نه امری و خشن) مثلا همین رفت و امدها بگین هر دو باید در جریان رفت و امدهای همدیگه باشیم و... خلافشو انجام دادن سرسنگین باشین زمان میبره اما وقتی یه رفتار ثابت از شما تو این مسایل و خط قرمزهاتون ببینه کم کم تغییر رویه میدن .بحث نکنید و دعوا یبار قاطع مسایل مطرح کنید و اجرایی کنید دنبال تایید مستقیم و کلامی ایشون نباشید.

  17. کاربر روبرو از پست مفید mahtaban تشکرکرده است .

    Amir A (یکشنبه 17 دی 96)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 05 مهر 97 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1396-7-21
    نوشته ها
    55
    امتیاز
    1,358
    سطح
    20
    Points: 1,358, Level: 20
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 90 در 41 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام:
    مشکل شما برمیگرده به لحن حرف زدنتون.... هم شما هم خانومتون... راستی قید نکردید چند سالتونه؟ چند سالشونه؟
    من میگم لحن حرف زدن:" یعنی شما پذیرفتن محبت و دلسوزیتونو "قید میکنید" اطـــــــــــــــــــــــ اعت کردن.... :) خب اخه برادر من اطاعت کردن رو به هرکی بگی یه خشت میندازه بالا سر کله ی خودش یا دیگری رو میشکنه...
    اسمش رو نذار اطاعت از حرفای من..... " بهش بگو توجه.... رابطه فقط یه توجه دو طرفست یه احترام... احترام به علایق هم"همین" بعد هم قانع کردن همدیگه درمورد علایقمون.... اونم با داد و فریاد و خط و نشون کشیدن نه....
    چند حالت داره:
    یا این خانوم دوران مجردیش یه دختر خوش گذران اهل تفریح و گشتن با دوستان و ... بوده و اینکه الان یهو بخواد پابند یه زندگی باشه براش سخته..... یعنی حالا حالاها جا نمیوفته..... و زمان میبره.... که راهکار این برمیگرده به حکومت بر قلب" ببین تو اگه بتونی با رفتارات عاشقش کنی (در حد قوی) نه فقط عادت.... اون موقع به تموم خواسته هات میرسی.... یه زن عاشق خیلی رام تر از یه زن عادت کردست "شک نکن"
    و مورد بعدی که حالا دو دلم بنویسم یا نه: چون فقط حدسای خودمو مینویسم.... من معمولا وقتی مشکل کسی رو میخونم خودمو جای اون دو نفر میذارم و بعد استدلالم رو شرح میدم:
    اصلا قصد جریحه دار کردن احساسات شما یا توپیدن به ایشون رو ندارم فقط حدس وگمانمو میگم"
    شما قبل ازدواج دوست بودید باهم؟؟؟؟ ایشون قبلا کسی تو زندگیش نبوده؟ در حد یه عشق قوی"؟؟؟؟؟؟ یه عشق ناکام که شاید گاهی بوش به حوالیش برسه؟ البته خواهش میکنم تند نرید من فقط یه سوال پرسیدم. همین. شاید حسش به شما علاقه زیاد هست اما .. نمیدونم"
    مورد بعدی اینکه بعد اون دست بلند کردن شما" ممکنه سرد شده باشه اونم جوری که از دلش برید.... کامل نه اما خب کمم نه.... که اینم راهکارش کم و زیاد بودنه.... میدونی ادما تاب زیاد بودن رو ندارن دل زده میشن تو باید هنر اینو داشته باشی که اونو وابسته کنی... عاشق کنی. یه عشق عمیق.... راهکارش زیاده کادوهای یهویی گاه ب گاه (نه همیشه چون همیشه دل زده میشه) باید یه جوری نزدیک و دور شی.... خیلی از ادما اینجوری عاشق شدن.....
    شایدم مورد بعدم: این باشه که اون خیلی دوست داره و با این کارش و اذیت کردنت لذت میبره :)
    یا مثلا انتقام.... چون نمیتونسته دست رو شما بلند کنه....
    راستی یه مساله که پیش میاد همون روز با مهربونی و منطق حلش کن. بعدها کش بدی نه مخاطبت دلش میخواد ادامه بده... ن حتی برا خودت خوبه.....
    میتونی گاهی بعضی کاراشو به خودش نشون بدی... یعنی کاری ک اون میکنه و تورو اذیت میکنه. تو اون کارو کنی.... "مادر این قصه یه مقدارم اون باشه"
    نگرانش کنی.... مث خودش باشی....
    بخوام نتیجه گیری کنم اینه که دیکتاتور بودن و مطیع خواستن فقط خودتو عذاب میده و اونو دور تر میکنه...
    براش دام بذار "دام عــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــشق" صبور باش تا عاشق شه. اون موقع حتما بهت احترام میذاره و حواسش پی تو خواهد بود.
    ولی نخواه که یه شبه یه دختر دهه هفتادی رو تغییر بدی" صبور باش . پله پله....
    تو مسافرت که ازادش گذاشتی گاهی تو همین شهر خودتونم ایم کارو کن. بعد که خواستی مثلا از رفتن به بعضی جاها منع اش کنی ب جای دستوری گفتن بشین با صبر و احترام و لبخند بهش بگو دلیل این حرفم اینه حالا باز اگه دلت خواست میتونی بری ام من چون خیلی دوست دارم و نگرانت میشم نمیخوام این کارو کنی...
    کلا لحن جملاتت تغیر کنه زندگیت بهتر میشه....
    موفق ترین شی

  19. کاربر روبرو از پست مفید dr-samira تشکرکرده است .

    Amir A (یکشنبه 17 دی 96)


 
صفحه 1 از 13 1234567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با مخفی کاری های شوهرم و رمز روی گوشیش چه برخوردی کنم؟!
    توسط Somebody20 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: شنبه 05 اردیبهشت 94, 10:24
  2. ایستگاه کنجکاوی ( در مورد نفر قبلیت کنجکاوی کن)
    توسط کنجکاو در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 شهریور 89, 10:23
  3. عرفان داروی دردهای بی‌درمان
    توسط پندار در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 آذر 88, 00:02
  4. تاثیر بیماری‌های روانی بر الگوی خرید
    توسط Niloo55 در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 12 تیر 88, 09:17

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.