به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 13 نخستنخست 123456789101112 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 126
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام

    خواسته شما رو در رابطه با اینکه دوست دارین از رفت و آمد خانمتون مطلع باشید کاملا درک می کنم.آقا امیر خانمتون فهمیده که شما روی قهرش نقطه ضعف داری برای همینم تهدید می کنه.
    هرچقدر شما بیشتر تحت فشارش بذاری مخفی کاریش بیشتر میشه. من تجربه این موضوع رو دارم که خدمتتون عرض می کنم و در همین تالار به این اشتباهم پی بردم که گیر دادن و تحت فشار قرار دادن تاثیر زیادی در دروغگویی و مخفی کاریه طرف مقابل داره.
    در هر صورت خانمتون کاری که بخواد رو می کنه بهتر اینه که زیاد تحت فشار نباشه تا از شما مخفی کنه. باهاش مثله یه دوست باشید نه خیلی نگرانش و کنترلگر.بهش این رو تلقین کنید که میدونید خودش خوب رو از بد تشخیص میده و بهش اعتماد دارین. اصرار نداشته باشین هرجا میره شما دنبالش برید. کمی بهش فرصت بدین تا دلتنگتون باشه همیشه ور دلش نباشید.از دور مراقبش باشید اما اجازه ندین متوجه بشه بذارین فک کنه بزرگ شده. وقتی اشتباهی می کنه انقدر پاپیچش نشید که بفهمونید بهش اشتباهشو بذارین خودش بفهمه.صبور باشید.

    خوشبخت باشید
    ویرایش توسط *مونا* : شنبه 16 دی 96 در ساعت 02:29

  2. 2 کاربر از پست مفید *مونا* تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 17 دی 96), نادیا-7777 (شنبه 23 دی 96)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام دوباره

    تو تاپیک قبلی براتون نظر گذاشتم..

    اینجام براتون نظرمو میگم..

    شما دو تا تو دنیای متفاوتی سیر میکنین..

    من چیز شبیه و مشترکی تو شما نمیبینم..

    کلا مسیرتون و نگاهتون با هم در تضادده..

    و بیشترین تقصیر هم در شماست امیر آقا.. رفتار شما بسیار هیجانی و توام با خشمه.. رفتار خانمتونم هم هنوز بچه گانه و در حد مجردی..

    من فکر نمیکنم با این منوالی که پیش میرین به نتیجه برسین..

    شما هنوزم رفتارهایی رو که رو برادرتون داشتین با کمی تخفیف رو خانمتون دارین اجرا میکنین

  4. 3 کاربر از پست مفید جوادیان تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 17 دی 96), maryam123 (شنبه 16 دی 96), میس بیوتی (شنبه 16 دی 96)

  5. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    راستشو بخواین با دیدن پست شما کاملا عصبانی شدم
    خانم شما قبل از حضور شما در زندگیش هم داشته زندگی می کرده نیاز به این همه مراقبت و امر و نهی نداشته. چرا فکر می کنید اگر مراقب نباشید لولو میخوردش
    ذهنتون رو رها کنید و اون رو زندانی افکار خودتون نکنید
    اگر انقدر به عقل و درایتش بی اعتماد بودید چرا اصلا باهاش ازدواج کردید؟ یعنی ایشون نمی تونه بره بیرون و مواظب خودش باشه یعنی قبلا که شما نبودید دائم براش اتفاقای وحشتناک می افتاده؟

    من دفعه پیش بهتون گفتم وقتی در مورد چیزی از خانمتون تقاضایی دارید بگید فلان موضوع ناراحتم می کنه به خاطر من فلان طور انجامش بده اگر بار بعد به همون شیوه قبلی رفتار کرد فقط و فقط باهاش سرد برخورد کنید حتما علت سردی رو جویا میشه می تونید بهش بگید از فلان موضوع ناراحتم (با یه لحن سرد ولی بدون هیچگونه خشونت)
    مجبورم نیستید دوباره همون شب برید دیدنش
    جواب همه تلفنها و پیامهاش رو بدید و اصلا قهر اون مدلی که هیچ راه ارتباطی خانمتون نداشته باشه رو انجام ندید جواب همه تلفنهاش رو بدید منتها نه با احساس و با گرمی
    گاها برید باهاش گردش ولی نه با شور و حرارت قبلی
    یعنی تقریبا همون رابطه قبلی با کمی سردی
    کم کم هم به حالت عادی برگردید اگر مجددا تکرار کرد این بار یکی دو روز بیشتر توی فاز سردی باشید

    خانمها تحمل سردی و قهر رو در زمانی که مقصر خودشون باشن ندارن
    ولی شما دقیقا کاری می کنید که حتی اگر اولش ایشون مقصر بوده ولی آخرش شما مقصر باشید یعنی توی این حالت سردی و قهر شما، فقط و فقط شما رو به مرور از چشم همسرتون می اندازه

    همونطور که شیدا براتون نوشت
    کلماتی مثل اجازه، اطاعت، حق نداری، ببین چی کارت می کنم و ... رو از ادبیاتتون به طور کلی حذف کنید shift+delete

    اگر در رابطه با بیرون رفتن توی آشوبها با این ادبیان باهاش صحبت می کردید چه نتیجه ای می گرفتید: من با توجه به شرایط جامعه خیلی نگران هستم که شما بری بیرون و یه موقع اتفاقی بیفته بنابراین اگر کاری داشتی باهام تماس بگیر با هم بریم انجام بدیم فعلا تا شرایط اینجوریه باید بیشتر مراقب بود تا ان شاالله همه چیز به حالت عادی برگرده

    به نظرتون خانمتون به حرفتون گوش نمی کرد؟

    ولی اینکه بگید اگه رفتی کاری می کنم دعوای قبلی در برابرش چیزی نباشه
    خیلی حس بدی به آدم دست میده خیلی زیاد
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  6. 6 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 17 دی 96), Erica (چهارشنبه 20 دی 96), Happy.girl.69 (شنبه 16 دی 96), paiize (یکشنبه 17 دی 96), پامچال (چهارشنبه 20 دی 96), میس بیوتی (یکشنبه 17 دی 96)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    امیر اقا شما شخصا دچار مشکلاتی هستید که نه تنها در ازدواج که در مواقع دیگر زندگی هم میتونه مشکلات زیادی براتون ایجاد کنه که مهمترینش تربیت فرزند هست. لطفا به تنهایی و بدون همسرتون به متخصص و مشاور مراجعه کنید و مسایل شخصی و روحی خودتون رو درمان کنید.

    کنترل گری و خشم که کاملا مشهود هست. ولی من به غیر از اینها وابستگی و علایمی از وسواس هم میبینم ولی باید توسط متخصص از نزدیک و طی چند جلسه بررسی بشه.

    اگر درمان بشید طرز فکرتون عوض میشه و زمانی که نحوه تفکر تغییر پیدا بکنه اون وقت کلمات و جملاتی هم که استفاده میکنید خود بخود عوض میشه. کلام و رفتار هر انسان نشان دهنده طرز تفکرش هست.

    این مشکلات شما با حذف چند کلمه از گفتار درست نمیشه. شما باید طرز فکرتون رو تغییر بدید.

    فقط لطفا مراقب باشید فعلا بچه دار نشید. تصور کودکی در خانه ای با پدری مثل شما و مادری مثل همسرتون واقعا غم انگیزه.

    شمامتوجه عمق مشکلتون نیستید.


    باز هم تکرار میکنم حتما به تنهایی و بدون همسرتون برای حل مشکلات شخص خودتون به مشاور مراجعه کنید.

  8. 4 کاربر از پست مفید maadar تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 17 دی 96), Happy.girl.69 (شنبه 16 دی 96), maryam123 (شنبه 16 دی 96), پامچال (چهارشنبه 20 دی 96)

  9. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    تشکر از همگی
    یکم بهش فضا دادم و دیگه بهش گیر ندادم که درست رفتار کنه. رفت و آمدشم کنترل نمیکنم چند روزه و زنگ میزنم با مادرش حرف میزنم. امر و نهی هم تا جایی که تونستم نکردم. دیگه توهین نمیکنه و خوش اخلاق تر شده ابراز علاقه میکنه ولی هنوز حاضر جوابی هاشو داره، حرف گوش نمیده و گاهی شدیدا لجبازی و مقاومت میکنه.... برای یه خواسته کوچیکی که ازش دارم یه ساعت باید به سبک های مختلف باهاش بحث کنم تا راضی بشه. با اینا نمیدونم چی کار کنم؟؟؟ البته حاضرجوابی رو از قبل هم داشت ولی ترکیبش با لجبازی و حرف گوش نکردن الان خیلی بد شده. هرچی هم من نرم تر برخورد میکنم حس میکنم اون داره جسورتر و پرروتر میشه. در مورد عوض کردن گفتارم هم به یه مشکل خوردم که حالا میپرسم ازتون راه حلش چیه.
    احساس میکنم کلا هدفش اینه قدرت منو ازم بگیره و منو به زانو دربیاره حالا از هر راهی. به جای اینکه قدر صبوری و مدارای الان منو بدونه و تشویقم کنه همینطوری بمونم بدتر تحریکم میکنه که عصبانی بشم. شایدم داره امتحانم میکنه که ببینه میتونم خودمو کنترل کنم دیگه نزنمش یا نه.
    فقط یه رفتار مثبت جدید هم ازش دیدم که حالا نمیدونم ادامه پیدا کنه یا نه و فکر میکنم اثر جسور شدنشه. یه حرفی که بین خودمون بود و من بهش گفته بودم به کسی نگه رو رفته صاف گذاشته کف دست پدرم و یه جوریم گفته که انگار از طرف من بوده و مثلا من زنمو فرستادم از اون کمک بگیرم! البته قصدش کمک به من بوده ولی هنوز پدر منو نشناخته. قبلا وقتی همچین کارایی میکرد به من نمیگفت و من وقتی از جای دیگه میفهمیدم خیلی عصبانی میشدم چون کلا میگفت من کاری نکردم! ولی این دفعه خودش اومد اعتراف کرد همچین کاری کرده و منم گفتم اشکالی نداره خودم درستش میکنم یعنی اصلا بهش نگفتم چرا اینکارو کردی حتی بهش گفتم خوب کاری کردی قبل از اینکه از دیگران بشنوم خودت اومدی گفتی. خواستم بدونه صداقتش برام مهمتره. دلم میخواد این حالتو نگه داره اگه این روراستی با من رو نگه داره و دیگه نخواد به من کلک بزنه و زیرآبی بره اتفاق خیلی مثبتی تو رابطمونه و میتونم تو سایر مسائلم بیشتر بهش اعتماد کنم.


    خانم پاییزه ممنونم از شما
    من بعد از اون قهر یکماهه دچار یه نگرانی خیلی شدیدی شدم قبلا اینجوری نبودم و حتی تو دعوا میگفتم هرچی دوست داری قهر کن و از موضعم راحت کوتاه نمی اومدم اونم زود بچه بازیشو تموم میکرد... ولی سر این جریان آخری بخاطر طولانی شدن قهرش به من فشار وحشتناکی اومد.... منی که هفته ای یکی دو بسته سیگار بیشتر نمیکشیدم اون موقع روزی یه بسته و نیم داشتم میکشیدم.... گاهی قفسه سینه م تیر میکشید و فکر میکردم دارم سکته میکنم... برای دوست آرایشگرش نقشه کشیده بودم که اگه زنمو از دست بدم برم بکشمش در این حد عصبانی بودم. خودتون که وضعیت پریشون منو دیدین. می اومدم اینجا انتظار یه راه حل برق آسا و فوری داشتم مشاوره حضوری همینطور. شدیدا نگران از دست دادنش بودم و الان این ترس و نگرانی من تاحدودی هنوز هست... وقتی کاری میکنه تو اوج عصبانیتم نگرانم قهر کنه و نمیتونم زیاد چیزی بهش بگم. اینم یه فشار دیگه ست واسه منی که کارای ریزشم گاهی عصبیم میکنه. الان یکم که دعواش میکنم و ساکت میشه نگران میشم چی داره فکر میکنه و میگم نکنه خیلی تند رفته باشم.
    اونم همینطور که میگین مسلما فهمیده این نگرانی منو و داره نهایت سواستفاده رو میکنه. نمیدونم چطوری نگرانیم از قهرشو از بین ببرم؟ به خودم دلداری میدم که دیگه اینجوری نمیکنه و خودمم تجربه به دست آوردم و یه چیزهایی یاد گرفتم ولی بازم خیالم راحت نمیشه بخصوص که تهدید هم میکنه تا چیزی میشه حرف قهرو میکشه وسط. میگه یکی از دوستاش چهار سال با شوهرش قهر بوده!!!! مگه میشه اصلا همچین چیزی؟؟
    راجع به لباس و اینا معمولا وقتی کنار منه خودم براش تعیین میکنم چی بپوشه چی بخوره کجا بریم و چی کار بکنه البته برعکسشم هست مثلا به سر و وضع من خیلی میرسه و برام لباس انتخاب میکنه و خودشم تو همه چی نظر میده ولی حرف آخرو در همه موارد من میزنم. شکایتی هم نداره و وقتی دعوا نداریم کامل به من تکیه میکنه. گاهی کنارشم نیستم خودش زنگ میزنه ازم میپرسه واسه کاراش که من واقعا این کارشو دوست دارم. اون به اسم نظر پرسیدن زنگ میزنه ولی من به اسم اجازه گرفتن میبینم. اینه که این چیزا بینمون عادیه کاملا.
    درست میگین من نباید اصلا بعد برگشت از سفر راجع به اون دعوا باهاش حرف میزدم مشکل از کمال گرایی خودمه که فکر میکردم اینکارو نکنم ممکنه چیزی تو دلش بمونه و از یه جایی تو رابطه مون دربیاد ولی با پیش کشیدن اون دعوا زدم خراب کردم همه چیزو. یه جوریه که انگار با خودشم درگیره هم میخواد با من راه بیاد هم جلوم گارد میگیره.


    خانم بیوتی اگر بیاد مشاوره من الانم میبرمش. چون رفتیم مسافرت بین جلسات وقفه افتاد و الانم چون من بهش گفتم برای قضاوت و حل اون دعوا بریم مشاوره دیگه میگه نمیاد میترسه مشاور بهش بگه تو هم مقصری. من اصلا دنبال متهم و مقصر نبودم میخواستم فقط بیاد مشاوره و یکی دیگه باهاش حرف بزنه قبول کنه کارش اشتباه بوده که دیگه اون کارو تکرار نکنه همین واقعا هدف من بود. چون حرف منو قبول نمیکرد. هدفم سرکوفت یا اذیتش نبود واقعا. الان دیگه کلا بیخیال این مسئله م شدم و برای دوتایی مشاوره رفتنم تا مشکل جدی ای بینمون پیش نیاد دیگه بهش حرفی نمیزنم مگه اینکه خودش پیشنهاد بده.
    برای مشکل خودم هم رفتم مشاوره ولی حس خوبی نداشتم منو با خلافکارهای خطرناک مقایسه میکرد.


    ممنونم آقا مصطفی واقعیتش من الان اصلا فرصت کتاب خوندن رو ندارم و شدیدا کار و درگیریهام زیاد شده. ولی این دو کتاب رو در لیست کارهام قرار دادم و سرم خلوت بشه تهیه میکنم تشکر.
    من سهم خودم برای تغییر رو دارم سعی میکنم ادا کنم توقع دارم اونم یه تلاشی بکنه. در نهایت اگر راضی به تغییر نشه بله باید همینجوری که هست و الان بهش تبدیل شده بپذیرمش. ولی قبلش میخوام سعیمو بکنم.


    خانم مهتابان فکر میکنم تحلیلتون درسته. خانم من بارها بهم گفته از اینکه من حواسم به همه چیز هست و به همه مسائلش توجه میکنم خوشش میاد و این تفاوت رو هم اینجا کامل دارم میبینم که مثلا یه سری از جبهه گیری هایی که خانمها در برابر من میکنن با توجه به شخصیت خودشونه نه شخصیت سر به هوا و بازیگوش خانم من و زن من کانون توجه بودن رو دوست داره اینکه لباس هاشو بگیره جلوی من و بپرسه کدومو بپوشم دوست داره، شاید هنوز از گیر دادن منم خوشش بیاد قبلا میگفت دوست داره چون تو خونه پدرش کسی بهش گیر نمیده و کاملا آزاده. البته الان ممکنه خسته شده باشه یا کلا دیده شوخی و بازی نیست نظرش برگشته باشه ولی من خودمم دوست دارم مراقبش باشم. رفتارهای شاد و بچگانه شو تا زمانی که براش بد نباشه و در کنارش به حرف منم گوش کنه دوست دارم. کلا شاد و خوشحال بودنشو دوست دارم بهم آرامش میده و خستگیمو میبره. اونم اخلاقای منو دوست داشت حداقل قبلا.
    خب نمیشه خیلی مواقع بذارم کاری که میخواد رو بکنه خیلی هیجان طلبه اگه مثلا ولش میکردم و میرفت توی درگیری ها اتفاقی براش می افتاد دیگه چه اهمیتی داشت که چیزی یاد گرفته باشه؟!

    جریمه تعیین کردن هم فکر خوبیه اوایل عقد امثال این کارارو میکردم البته برای اون، نه جفتمون. باید دوباره امتحان کنم.
    نمیتونم بهش بگم تو هم میتونی در جریان رفت و آمد من قرار بگیری! همینجوریش الان پررو شده چه برسه همچین چیزی هم بگم. دلیلی هم نداره اونم بخواد از رفت و آمد من خبر داشته باشه من گاهی مسافرت کاری هم میرم اون نمیفهمه تا برگردم.


    سمیرا خانم من 30 و همسرم 25 ساله هستیم.
    نه فقط دوره مجردیش که الانم خیلی خوش گذرونه و من هرکاری بکنم حاضر نمیشه قید روابط و خوشی هاشو بزنه فقط میتونم تا جای ممکن باهاش همراهی کنم و نشون بدم مشکلی با روابطش ندارم که ازم چیزیو پنهون نکنه.
    نه ما قبل ازدواج دوست نبودیم البته میشه گفت یه جورایی دوست شدیم ولی من اول رفته بودم خواستگاریش و اولین بار اصلا تو خواستگاری باهاش حرف زدم. بعد خواستگاری چون پدرش مخالفت کرد و نذاشت حتی نامزد کنیم مجبور شدم باهاش سه سال تقریبا یواشکی در تماس باشم. بیشتر تماسمون هم از راه دور بود و همزمان من با پدر و مادرشم در تماس بودم و ازشون فرصت میخواستم. کم میتونستم ببینمش و اون زمان هم رابطه مون خیلی رمانتیک بود و جفتمون شدیدا میخواستیم بهم برسیم. اگه همون سال اول خانواده ش موافقت میکردن من همون چهارسال پیش میخواستم عروسی هم بگیرم و اصلا وقت برای روابط دوستی هم نداشتم هیچ وقت.
    راجع به اون یکی سوالتون هم نخیر خانم من قبل از من عاشق کسی نبوده. من به خوبی و پاکیش اعتماد دارم و قبل عقد هم از تمام خواستگارها و خاطرخواه هاش خبر داشتم و خودشم منو در جریان همه چی میذاشت. عاشق و مزاحم زیاد داشته ولی اینکه خودش عاشق کسی بشه هیچ وقت بهش فکر نکردم و اگرم بوده که نمیاد به من بگه میدونه درجا میکشمش. کلا فکر کردن بهشم خوب نیست و علاقه ای ندارم اینجوری تصور کنم وقتی چیز مشکوکی ازش ندیدم.
    قضیه آزادی تو سفر خب برای من بعضی جاها راحت نبود و یکم اذیت میشدم و تازه اون موقع تمام مدت جلوی چشمم بود الان که برگشتیم روزها که دیگه پیش من نیست نمیتونم به اون حد آزاد بذارمش که بره هرکاری بکنه.
    متوجه نشدم منظورتون از دام عشق چیه؟ عاشقم شده که جواب بله داده دیگه.
    قبلا خودمم فکر میکردم از اینکه منو اذیت کنه لذت میبره و میگفتم خب منم اذیتش میکنم و شوخیه اشکالی نداره ولی الان دیگه یه سری از اذیت هاش خیلی طولانی و بد شده نمیتونم اینجوری فکر کنم.
    نمیتونم نگرانش کنم یه اتفاقی برای من می افته خیلی هول میکنه و زودم گریه ش در میاد یا میره به دیگران خبر میده که بیان به من کمک کنن و نمیشه بهش زیاد از مشکلاتم بگم. چه برسه الکی بخوام نگرانش کنم.
    خودمم به انتقام فکر میکنم. و اینکه میخواد با من جنگ قدرت راه بندازه.


    میام بقیه رو جواب میدم.
    تشکر از راهنمایی هاتون.

  10. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    مونا خانم ممنون که درک میکنید این نیاز من رو به اطلاع دادن همسرم در رفت و آمد. واقعا این مسئله خیلی مهمیه حداقل برای مردها. اینجا اکثرا خانم هستن ممکنه به نظرشون این خیلی مسئله بی اهمیتی باشه همونطور که برای خانم من بی اهمیته ولی برای من خیلی حیاتیه و من دلم میخواست اگه تا جلوی در حیاط هم میخواست بره و برگرده به من قبلش خبر میداد نه اینکه یهو بفهمم نصفه شب یه جاییه که اصلا نباید اونجا باشه!
    اینکه زنگ بزنه به من بگه میخواد یه جایی بره برای من از صدتا دوستت دارمی که بگه باارزش تره.
    من تمام حرف شمارو قبول دارم ولی واقعا نمیدونم چطوری میتونم بیخیال باشم و پیگیر و پاپیچش نشم. اعتمادمو تو این مسائل از بین برده انقدر که دروغ گفته. مگه اینکه کسی رو مامور قرار بدم که اون با زنم در ارتباط باشه و به من بگه در چه حاله و خودم کاریش نداشته باشم دیگه. واقعا همین به فکر من میرسه که پیدا کردن همچین آدم فداکاری هم سخته اگه خواهر داشتم شاید حاضر میشد همچین کاری برام بکنه که متاسفانه ندارم.


    جناب جوادیان ممنون از نظر دوباره تون.
    واقعا رفتاری که من با زنم دارم قابل قیاس با رفتارم با برادرم نیست نه اینکه یکم نرم تر باشه کلا قابل قیاس نیست من تا جایی که صبر و طاقتم اجازه میده ملاحظه شو میکنم ولی قبول دارم تقصیر اصلی گردن خودم هست که نتونستم مسائل رو درست مدیریت کنم.
    از تفاوت دنیاهامون شکایتی ندارم و حتی فکر میکنم بخاطر تفاوت هامون جذب هم شدیم. بهرحال الان این دختر با همه اخلاقیات و تفاوت هاش با من، زن منه و این که بشینم آیه یاس بخونم که به درد هم نمیخوردیم یا متناسب هم نیستیم مشکلی رو حل نمیکنه هرچند من اصلا خودم اینجوری فکر هم نمیکنم.


    تشکر خانم فکور از راهنمایی های خوبتون
    من الان دارم رو جمله های امری بیشتر دقت میکنم که یه جور دیگه بگم ولی وقتی عصبانیم میکنه گاهی دیگه حواسم نیست چی میگم بهش. مواقع عادی هم یه مشکلی دارم با این عوض کردن حرفام اونم اینه که من چون عادت ندارم به یه سری کلماتی رو گفتن مثل اینکه ازش مودبانه نظر بخوام یا کلا لحن خواهشی و اینا و بعدم چون به صورت عادت خیلی تند حرف میزنم (منظورم سرعت حرف زدنم هست) وقتی میخوام جمله های بهتری از اونی که توی دیفالت ذهنم هست براش بیارم یکم مکث میکنم و دنبال جایگزین میگردم بعد اون شروع میکنه خندیدن که چرا دارم اینجوری حرف میزنم و سرعت حرف زدنم کند میشه و عجیب میشه براش و کلا یه موقعیت جدی و مهم برای من، اسباب خنده و مسخره بازی برای اون میشه. عادتم نداره من ازش خواهش کنم و نظر بپرسم وقتی اینجوری حرف میزنم میگه خیلی خنده دار میشی. میخنده اشکالی نداره اینکه حرفم رو جدی نمیگیره مهمه برام. دعواشم نمیتونم بکنم تو اون حالت چون از خنده ش خودمم خنده م میگیره و نمیتونم ادامه بدم حرفمو و کلا اهمیت مسئله براش مشخص نمیشه. الان تو این هفته دو سه بار خواستم اینجوری حرفمو بهش بفهمونم نشد و هربار مسخره بازی دراورد.

    قبل اینکه تهدیدش کنم بهش گفته بودم که هرجا میخواد بره به من خبر بده با هم بریم و گفت نمیای و بهانه آورد که نمیتونه بشینه خونه و هیچ جا نره (اینم میدونم که هدفش دقیقا چی بود چون روحیه هیجان طلبی داره) منم مجبور شدم تهدیدش کنم و براش محدوده مشخص کنم چون در غیر این صورت مجبور بودم کلا بگم هیچ جا نرو.
    نمیدونم اگر با ادبیات شما میگفتم چه واکنشی نشون میداد. ممکن بود باز بخنده شایدم اثر میکرد.
    یه مطلب دیگه اگه من بهش بگم که فلان موضوع ناراحتم میکنه پیش خودش فکر نمیکنه من آدم ضعیفیم که دارم اینجوری میگم؟؟؟


    ممنونم خانم مادر
    شما چرا انقدر به پدر شدن من حساسید!! من آدمم هیولا که نیستم! حوصله بچه های دیگرانو معمولا ندارم ولی اگه بچه خودم باشه خیلی هم دوست دارم. اتفاقا فکر میکنم پدر خوبی میشم سر و کله زدن با بچه ها خیلی راحت تر از یه دختریه که بیست سال به یه سبک غلط تربیت شده و میخوای عوضش کنی. بچه ها انعطافشون زیاده.


    راستش من دو جلسه مشاوره برای کنترل خشمم رفتم و از چیزهایی که عصبانیم میکنه بهش گفتم که همشم ربط به خانمم نداشت و کلی نسبت به همه چی بود... موارد مهم و موجه که عصبانی میشم که جای خود من از چیزهای کوچیک هم گاهی شدید عصبانی میشم و قبلا زیاد بهش دقت نکرده بودم یعنی فکر نمیکردم غیرطبیعی باشه... مثلا از نوچ گفتن زنم گاهی خیلی عصبانی میشم... از شونه بالا انداختنش همینطور.. وقتی آدامس میجوه گاهی فقط تجسم میکنم میزنم تو دهنش و آدامسو درمیارم البته بهش نشون نمیدم عصبانیتمو ولی با اینکه میدونم حق ندارم در این موارد عصبانی بشم همچین چیزهای کوچیک و بی اهمیتی هم منو گاهی خیلی عصبانی میکنه....
    یا مثلا از اینکه توی ماشین آرایش بکنه حتی اگه هیچ کسم تو کل خیابون نباشه وحشتناک شدید عصبانی میشم و میخوام اون لحظه خودشو و کیف و وسایلشو با هم از ماشین پرت کنم بیرون. یه دفعه م واقعا کیف و وسایلشو گرفتم ازش انداختم بیرون ولی درست نشد و بازم کارشو ادامه میده.
    موقع عصبانیت گاهی فکرهای خیلی ناجوری میاد تو سرم که با اینکه هیچ کدومو اجرایی نمیکنم ولی مشاور میگه اگه جلوشون گرفته نشه ممکنه یه زمان بدون اینکه بهشون فکر کنم یکی رو انجام بدم دست خودمم نیست و اون لحظه که فکرش میاد میدونم اگه اینکارو بکنم بعدش پشیمون میشم یا میدونم ممکنه بهش صدمه بزنم یا اصلا اینکه نمیخوام ازم ناراحت بشه ولی بازم نمیتونم جلوی فکرشو بگیرم و قبلا فکر میکردم این فکرام باعث میشه عصبانیتم فروکش کنه ولی مشاور میگه ابراز خشم و فکر کردن بهش حتی خشم رو بیشتر میکنه نه کمتر!
    فقطم در مورد زنم نیست همسایه م هم سر و صدا کنه ممکنه برم باهاش دعوا کنم... اگه بخوام تو خونه م بخوابم و صدای تلویزیون یا کلا سر و صدا باشه هم عصبانی میشم و ممکنه داد و بیداد راه بندازم یه چیزی رو هم بزنم داغون کنم... تو ترافیک گاهی خیلی عصبانی میشم... ماشینم کثیف بشه شدید عصبانی میشم... سرکار گاهی با یه اشتباه چند نفرو با هم به رگبار میبندم و تقریبا هر سه چهار ماه یه بار باید منشی عوض کنم چون نمیتونم تجمع اشتباهات یک نفرو تحمل کنم...
    کلا این حالت عصبانیت خیلی وقت ها با من هست فقط کم و زیاد داره و اینکه بتونم کنترلش کنم یا نه و البته برخورد طرف مقابلم چی باشه خیلی تعیین کننده ست... مثلا من وقتی از یه چیزی یا کسی غیر از زنم عصبانی میشم اون خوب بلده چطوری منو آروم کنه و واقعا کارش درسته. ولی وقتی خودش علت عصبانیت منه نه اصلا با حرفاش گاهی بدتر هم میکنه همه چیزو.
    مشاور نظرش این بود غیر از مشاوره، دارو هم باید بخورم ولی من نمیتونم الان بخاطر درگیریهام و نزدیک شدن تاریخ عروسی و حجم وحشتناک کاری که سرم ریخته و عقب هم افتاده باید خیلی هوشیار باشم و نمیتونم الان یه دارویی که نمیدونم اصلا عوارضش روم چیه و چه بلایی سرم میاره مصرف کنم. قرار شد روان درمانی رو فعلا طی کنیم که اونم چون مشاور خیلی علاقه داشت راجع به دوره بچگی من که خیلیم پر فراز و نشیب بوده حرف بزنیم و من علاقه ای نداشتم خیلی مسائل گذشته مو مفصل تعریف کنم و به نظرم کار بیخود و بیفایده ای هم هست و میخواستم فقط راهکار کنترل خشم بهم بده ترجیح دادم بعد عروسی برم دکتر دارو بگیرم. حالا شاید اینجوری میگین بازم وقت گرفتم رفتم خب مسلما من مشکل عصبانیت دارم ولی هیچ علاقه ای ندارم زندگی گذشته مو شخم بزنم.


    چند تا تست هم دادم فقط گفتن شخصیت سلطه گر دارم و مشکل اساسیم هم که همین خشم و پرخاشگریمه که از حد نرمال خیلی اونورتره و مشاور گفت تو بیست سال کارش تا حالا کسی با این حد پرخاشگری و عصبانیت ندیده بوده. براش عجیب بود من تاحالا جرم و جنایتی مرتکب نشدم! برای همین خیلی اصرار داشت من از بچگیم هم بشینم تعریف کنم و احتمال میداد من خشم فروخورده شدیدی داشته باشم از اون دوران.
    البته یه سری راهکار برای کنترل خشم به من داده که همونا این مدت باعث شده من بتونم رفتار فعلی زنمو تحمل کنم و باهاش دعوا نکنم.


    این حساسیت های الان من، همونطور که در جواب خانم پاییزه هم نوشتم بخاطر نگرانیم بابت قهرشه. اگه خیالم ازش راحت باشه و مثلا بدونم میشینه خونه جایی نمیره میتونم یک ماهم به عنوان تنبیهش نرم دیدنش هرچند دلتنگش بشم... اینکه مثلا یه صبح تا شب باهاش حرف نمیزنم بعد میرم دیدنش دلیلش اینه که میدونم اگه لج کنه میره یه کاری که میدونه منو ناراحت میکنه عمدا انجام میده که مثلا انتقام بی تفاوتی منو بگیره (قبلا از این کارا کرده). برای همین سردی و بی محلی رو نمیتونم خیلی کش بدم. معمولا هم تو روز اون بیشتر با من تماس میگیره و پیام میده تا من و انتظار محبت و توجه فول تایم داره که من یه وقتایی نمیتونم همه انتظاراتشو برآورده کنم ولی تا جایی که توانم هست سعی میکنم کمبودی نداشته باشه. فکر نمیکنم مشکل وابستگی یا وسواس داشته باشم فقط دارم مدارا میکنم یه وقتایی اذیت میکنه فقط چشامو میبندم و فکر میکنم یه جای دیگه م و اصلا صداشو نمیشنوم.


    بعیده بتونم کلا شخصیت یا طرز فکرمو عوض کنم بهرحال من به یه چیزهایی اعتقاد راسخ دارم مثل همین بحث حرف گوش کردن یا اجازه گرفتن برای بیرون رفتنش یا حالا به قول دوستان همون اطلاع دادن. نهایتا بتونم از یه سری خواسته هام کوتاه بیام یا یکم ساده تر بگیرم ولی بعید میدونم کسی بتونه کلا شخصیتشو عوض کنه. بهرحال از من طرفدار فمینیسم که درنمیاد. همین که بتونم لحن و نوع حرف زدنم رو هم جلوش تغییر بدم برای من خیلی کار سختیه در حال حاضر. بتونم اینارو درستش کنم و نتیجه بگیرم شاهکار کردم.


    شرمنده خیلی طولانی شد جوابهام.

  11. کاربر روبرو از پست مفید Amir A تشکرکرده است .

    جوادیان (چهارشنبه 20 دی 96)

  12. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام
    من تمام حرف شمارو قبول دارم ولی واقعا نمیدونم چطوری میتونم بیخیال باشم و پیگیر و پاپیچش نشم

    انقدر به خودتون و همسرتون سخت نگیرین.مگه بهش اعتماد ندارین؟
    وقتی اعتماد هست دیگه چرا پاپیچ شدن؟چرا کنترلگری بیش از حد؟

    این رفتار شما بیشتر از خانمتون خودتون رو اذیت می کنه.

    بهش تلقین کنید که بهش اعتماد دارین و میدونید بهترین تصمیم و اقدام رو در لحظه داره.
    من فکر می کنم اکثر خانم ها اینهمه کنترلگری رو نتونن بپذیرن چون احساس می کنن اختیاری که خدا بهشون داده رو یه نفر داره حبس می کنه. حس زندانی بودن می کنن.
    شما باهاش دوست باشین بهش نشون بدین که براتون قابل اعتماده.
    اصلا نفر سومی رو مامور به پلیس بازی نکنید حتی اگه خواهر میداشتید هم اصلا کار درستی نبود.
    وقتی بهش اعتماد داشته باشید و به وظایفتون عمل کنید چرا باید نگران از دست دادنش باشید؟
    البته اگه اختیارش رو حبس کنید و ایشون فکر کنند که زندانی هستن باید نگران از دست دادنش باشید.
    هرچقدر ماهی رو سعی کنی محکم تر در دست بگیری زودتر در میره.
    نه خیلی بی خیال نه خیلی کنترلگر.
    متعادل
    ویرایش توسط *مونا* : چهارشنبه 20 دی 96 در ساعت 00:48

  13. کاربر روبرو از پست مفید *مونا* تشکرکرده است .

    Amir A (چهارشنبه 20 دی 96)

  14. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم
    چرا به وفاداریش کاملا اعتماد دارم ولی به رفت و آمدش اصلا اعتماد ندارم. چون هم خیلی جاها اجازه نمیگیره و یواشکی میره هم بعدش دروغ میگه! به دوستاش و شرایط جامعه هم اعتماد ندارم و نمیخوام تحت تاثیر دیگران رفتاری بکنه که به ضرر رابطه مونه.
    از امروز بهش میگم به کارا و تصمیماتش اعتماد دارم دستشو باز میذارم ببینم چه تغییری میکنه. نمیخوام اختیارشو بگیرم دلم میخواد خودش عاقل باشه و منو اذیت نکنه. واقعا هم من بیشتر دارم اذیت میشم اینطوری. سعی میکنم خونسردتر رفتار بکنم.
    تشکر از شما

  15. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 98 [ 10:02]
    تاریخ عضویت
    1393-4-14
    نوشته ها
    146
    امتیاز
    5,852
    سطح
    49
    Points: 5,852, Level: 49
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    161

    تشکرشده 223 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array
    حق هم دارین نگران رابطه با دوستاشون بشین
    خانوما توی دورهمی هاشون بعضا چیزای بدی از هم یاد میگیرن و روی هم تاثیر منفی میذارن
    همون اول نتونستین خط قرمز خودتون رو مشخص کنید و ایشون جدی نگرفتن این خط قرمزها رو. الان کار سخت شده
    در دوره ی شناخت با روحیات هم آشنا نشدین؟ خط قرمزها رو براشون تشریح کرده بودین و ایشون قبول کرده بودن؟

  16. 2 کاربر از پست مفید nahid-111 تشکرکرده اند .

    Amir A (جمعه 22 دی 96), Happy.girl.69 (پنجشنبه 21 دی 96)

  17. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 دی 96 [ 01:21]
    تاریخ عضویت
    1396-10-18
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    57
    سطح
    1
    Points: 57, Level: 1
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما یه حرف زدید که من خیلی تو فکر رفتم.گفتید سروکله زدن با یه بچه خیلی راحت تره.تا یه آدمی که بیست سال تربیت غلط شده
    یعنی شما واقعا چنین فکری در مورد همسرتون دارید؟
    چرا فکر میکنید دوستاش ادمهای بدی هستن و ایشون راه بد واشتباه رو میره؟
    این راهی که دارید میرید عاقبت خوبی نداره.باور کنید هرچقدر خانومتون رو کنترل کنید به همون اندازه از شما دور میشه و مخفی کاری بیشتر
    مخفی کاری نه اینکه کار اشتباه کنه.مطمئن باشید دیگه حتی کوچکترین مسائل که واسه شما مهم هم نباشن بهتون نمی گن.سعی کنید همیشه
    تعریف و تمجیدش کنید به آدم خوب بودن.زنگ میزنه از شما نظر میخواد بهش بگید مطمینید که بهترین تصمیم و بهترین کار رو انجام میده
    چون خانم خوب و باشخصیتیه.با شما بد حرف میزنه یا کلمات زشت به کار میبره.بگید که این واسه شخصیت اون خیلی حیفه و بد.و اصلا به
    شخصیتش نمیاد اینطوری حرف زدن.باور کنید وقتی ازشون تعریف کنید اونم سعی میکنه همون طوری باشه که شما میخواید.در مورد دوست
    ارایشگرش یه مدت اظهار نظر نکنید.بعد که یه بار برای آرایش رفتن پیشش. یه ایراد از کارش بگید که مثلا فلان جا و فلان کارو بد انجام داده.
    بهش پیشنهاد یه آرایشگاه بهتر و معروف تر بدید.اینجوری میتونی فاصله بندازی.باورکنید زنها خیلی زود مطیع شوهرشون میشن.به شرطی که
    اجبار نباشه. اون وقت با دل و جون چیزی که شوهرشون میخوان انجام میدن و میشن

  18. کاربر روبرو از پست مفید snasn تشکرکرده است .

    Amir A (جمعه 22 دی 96)


 
صفحه 2 از 13 نخستنخست 123456789101112 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با مخفی کاری های شوهرم و رمز روی گوشیش چه برخوردی کنم؟!
    توسط Somebody20 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: شنبه 05 اردیبهشت 94, 10:24
  2. ایستگاه کنجکاوی ( در مورد نفر قبلیت کنجکاوی کن)
    توسط کنجکاو در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 شهریور 89, 10:23
  3. عرفان داروی دردهای بی‌درمان
    توسط پندار در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 آذر 88, 00:02
  4. تاثیر بیماری‌های روانی بر الگوی خرید
    توسط Niloo55 در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 12 تیر 88, 09:17

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.