به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 11 از 13 نخستنخست ... 2345678910111213 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 110 , از مجموع 126
  1. #101
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم خانم گیسو کمند من جواب شمارو کامل نمیدم حمل بر بی نزاکتی بنده نشه چون علاقه ای به بحث دو طرفه ندارین و میفرمایید اذیت میشین از جواب های طولانی بنده جواب کامل نمیدم وگرنه خیلی ممنونم از توضیحاتتون و با دقت خوندمشون. فقط این نکته رو میگم که منظور من از پست قبلیم این بود که تنها دیدگاهم دستخوش تغییر شده که دیگه نباید اصلا بزنمش ولی در عمل هنوز تغییر چندانی نکردم (مدل حرف زدن و موقعیت هایی که عصبانیم میکنه و باعث میشه فکر زدنش بیاد و علاقه به کنترل کردنش و... اینا درصد زیادی سرجاشونن و تغییری حاصل نشده) اینا منظورمه که تغییر نکرده و نگرانم میکنه برای زندگی باهاش.

    نقل قول نوشته اصلی توسط Dachi نمایش پست ها
    اسماعیل بالاخره توانست خودش را تغییر بده و این یعنی شما هم با کمی تلاش میتونید
    تشکر از نظری که دادین. وقتی دارید منو با یک شخصیت داستانی مقایسه میکنید مسلما این نتیجه گیری عقلانی نیست که بگین چون اون شخصیت داستانی تونسته تو هم میتونی!
    نقد داستان رو یه نگاهی انداختم بنده بی سواد نیستم سطح تحصیلاتم از خانمم بالاتره. متعصب هم نیستم خیلی از آزادی هایی که من به خانمم میدم مردهای دیگه عمرا بدن.



    برای دادن نامه عصبی و نگرانم. کاملا دارم دستشو باز میذارم و نمیدونم چه واکنشی ممکنه داشته باشه یا انتخابش چی میتونه باشه و این نداشتن تسلط و کنترل روی شرایط خیلی بهمم ریخته. فکر کنم همین یه موقعیتیه که من تمرین کنم دست از کنترل بردارم ولی واقعا بی قرارم کرده. تاپیک باغ ذهن جناب باغبان رو تا مقاله یازده خوندم سوالاشو جواب دادم و نتیجه اینکه انگیزه توقف نگرانیمو دارم ولی الان دیگه فرصت ندارم باقیشو بخونم و باید برم پیشش. اگر کسی یک توصیه ضرب العجلی داره به من بگه که چطوری امشب نامه رو خوند خودم بهش چند تا راه ندم و بتونم جلوی نظر دادن و دخالتمو بگیرم. میخوام امشب نهایت سعیمو بکنم روشن فکرانه رفتار کنم.

  2. 2 کاربر از پست مفید Amir A تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 14 بهمن 96), گیسو کمند (یکشنبه 15 بهمن 96)

  3. #102
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    امشب اصلا قرار نیست نامه رو جلوی شما بخونه.

    کاملا عادی برخورد کنید و موقع خداحافظی بهش بگید یه چیزی واست دارم و نامه رو بهش بدید و بگید سرفرصت و تو خلوت خودش بخونه و جوابش رو واستون بنویسه. (چه زمانی بهتون بده و .... رو مشخص نکنید) کلا هم منتظر نتیجه خاصی نباشید. اصلا فکر کنید هیچ نامه ای بهش ندادین یا فکر کنید یه تیکه کاغذ بهش دادین که خودتون تمرین کنید چگونه کنترل گری تون پایین بیاد، تمرکز رو خودتون باشه. نه ایشون. نه متن نامه، نه جواب خانم تون . فقط خودتون و ذهنتون.

    موفق باشید.

  4. 6 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Amir A (پنجشنبه 12 بهمن 96), Fariba.89 (یکشنبه 15 بهمن 96), mercedes62 (جمعه 13 بهمن 96), paiize (جمعه 13 بهمن 96), گیسو کمند (یکشنبه 15 بهمن 96), الهه زیبایی ها (پنجشنبه 12 بهمن 96)

  5. #103
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اقا امیر کار سختی نیست
    ببینید کودکان از چی خوششون میاد غیر از نیازها ی دیگر همسرتون اینها رو هم رعایت کنید
    و البته این رو هم در نظر داشته باشید که همسر شما فردی مستقل هستند که اصلا نیازی به تنبیه اینگونه نیست
    و دانستن اینها سبب میشه با کودک درون ایشون بهتر ارتباط برقرار کنید
    شده هر مقاله رو چندین بار مطالعه کنید تا یادتون بمونه
    از این مقاله ها زیاد در اینترنت
    چگونه کودک شادی داشته باشیم؟


    آيا می خواهيد فرزندتان حرف شنو باشد؟

  6. 2 کاربر از پست مفید خادم رضا تشکرکرده اند .

    Amir A (شنبه 14 بهمن 96), گیسو کمند (یکشنبه 15 بهمن 96)

  7. #104
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 12 بهمن 96 [ 23:53]
    تاریخ عضویت
    1396-10-18
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    77
    سطح
    1
    Points: 77, Level: 1
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    0
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir A نمایش پست ها
    ممنونم خانم گیسو کمند من جواب شمارو کامل نمیدم حمل بر بی نزاکتی بنده نشه چون علاقه ای به بحث دو طرفه ندارین و میفرمایید اذیت میشین از جواب های طولانی بنده جواب کامل نمیدم وگرنه خیلی ممنونم از توضیحاتتون و با دقت خوندمشون. فقط این نکته رو میگم که منظور من از پست قبلیم این بود که تنها دیدگاهم دستخوش تغییر شده که دیگه نباید اصلا بزنمش ولی در عمل هنوز تغییر چندانی نکردم (مدل حرف زدن و موقعیت هایی که عصبانیم میکنه و باعث میشه فکر زدنش بیاد و علاقه به کنترل کردنش و... اینا درصد زیادی سرجاشونن و تغییری حاصل نشده) اینا منظورمه که تغییر نکرده و نگرانم میکنه برای زندگی باهاش.


    تشکر از نظری که دادین. وقتی دارید منو با یک شخصیت داستانی مقایسه میکنید مسلما این نتیجه گیری عقلانی نیست که بگین چون اون شخصیت داستانی تونسته تو هم میتونی!
    نقد داستان رو یه نگاهی انداختم بنده بی سواد نیستم سطح تحصیلاتم از خانمم بالاتره. متعصب هم نیستم خیلی از آزادی هایی که من به خانمم میدم مردهای دیگه عمرا بدن.



    برای دادن نامه عصبی و نگرانم. کاملا دارم دستشو باز میذارم و نمیدونم چه واکنشی ممکنه داشته باشه یا انتخابش چی میتونه باشه و این نداشتن تسلط و کنترل روی شرایط خیلی بهمم ریخته. فکر کنم همین یه موقعیتیه که من تمرین کنم دست از کنترل بردارم ولی واقعا بی قرارم کرده. تاپیک باغ ذهن جناب باغبان رو تا مقاله یازده خوندم سوالاشو جواب دادم و نتیجه اینکه انگیزه توقف نگرانیمو دارم ولی الان دیگه فرصت ندارم باقیشو بخونم و باید برم پیشش. اگر کسی یک توصیه ضرب العجلی داره به من بگه که چطوری امشب نامه رو خوند خودم بهش چند تا راه ندم و بتونم جلوی نظر دادن و دخالتمو بگیرم. میخوام امشب نهایت سعیمو بکنم روشن فکرانه رفتار کنم.
    امیر جان گفتم که شما با اون فرق داری. اما به هرحال شباهت های جزیی هست
    مثلا همین که میگی :سطح تحصیلات من از خانمم بالاتره یعنی شما خودت را از خانمت برتر میدونی که این میتونه یکی از ریشه های حس سلطه گری شما باشه

    اینهایی که گفتی آزادی شاید در نگاه اول آزادی باشند اما واقعا آزادی نیستند. شما داری یک معامله با خانمت میکنی. به اون آزادی از نظر خودت میدی تا ایشون هم در قبال آزادی هایی که بهش دادی مطیع شما باشه
    اما خانمتون توی این تجارت با شما همکاری نکرده و انتظارات شما را برآورده نکرده و همین باعث خشم و عصبانیت شما شده
    شما آزادی را فروختنی میبینی. میگی من بهش آزادی میدم اون هم باید بها اش را بده... بهای آزادی اش را هم فکر کنم اگه چندتا پست قبلی ات را بخونی بفهمی منظورم چیه
    امیر جان اینهایی که گفتم برداشت هر همسری از رفتار و لحن شما هست. خب منم اگه جای ایشون بودم لجبازی میکردم

    شما روی لحن سخن گفتنتون خیلی خیلی باید کار کنید. نمیخام ناراحتتون کنم ولی ادبیات شما توی اون نامه جوری بود که اگر واقعا همیشه اینطوری صحبت میکنید بهتره هر چه زودتر تغییرش بدید تا زندگیتون آسیب جدی تری نبینه

  8. 2 کاربر از پست مفید Dachi تشکرکرده اند .

    Amir A (شنبه 14 بهمن 96), paiize (جمعه 13 بهمن 96)

  9. #105
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    سلام امير اقا ،

    يادم نيست در كدام كتاب خواندم (احتمال خيلي خيلي زياد تيوري انتخاب)كه قبل از ازدواج بايد ديد شدت هر نياز اساسي در هر يك از طرفين چقدر است و ازدواجهايي موفق هستند كه نيازهاي اساسي انها در هر كدام در يك حد باشد مثلا نياز به ازادي،

    اما خيلي خوب يادمه كه روزي داشتم سريال پرستاران را مي ديدم. شوهر خانمي تصادف كرده بود و بهمسرش خبر دادن كه همسرتان از لحاظ جسمي حالش خوب نيست و چون كادر بيمارستان شنيده بودند اين دو خيلي بهم وابسته اند و اقا هم خ مراقب خانم بود خيلي نگران بودند تا اينكه اقا بهوش امد و با هيجان اين خبر را بخانم دادند و اما در عين ناباوري ديدند خانم خيلي خوشحال نشد ، ايشون اذعان كرد كه همسرش خيلي مراقبش هست ولي از اين زندگي تر و تميز و باقاعده و همراه با مراقبتهاي زياد و خالي از ريسك خسته شده، بدش نمي امد بقيه عمر از اين ايزولگي درمي امد



    انروز خيلي تعجب كردم، تا اينكه بچشم خودم چنين رابطه اي را ديدم !!

    كنترل هاي زيادي كه خود شخص انها را خيلي طبيعي و حق مسلم خودش مي دانست و حاكي از عشق فراوان

    دوست من ايا مطمين هستيد كه اين قصر زيبا و رويايي كه قرار هست همسرتان را در ان ايزوله نگه دارين و از ديد شما خ زيباست از ديد همسرتان هم همين قدر رويايي و دوست داشتني است ؟!

    ايا از خودتان پرسيده ايد كه دوستان همسر شما با ان شرايط چه چيز هاي خاصي بهمسر شما مي دهند كه شما در دادن انها بهمسرتان مشكل داشته ايد؟

    انهم دوستاني با توصيفاتي كه شما داشتيد

    من مي دانم احساس امنيت. قضاوت نشدن و طرد نشدن و مورد ضرب و شتم قرار نگرفتن و،،

    عنوان تاپيك شما ،مفاد نامه اي كه نوشته ايد و حرفهاي شما و شرايط خانوادگي و ان احساس پدري و مادريي كه در حق برادر كوچكتان داشتيد همگي بيانگر اين است كه ان كسي كه اين بين احتياج بمشاوره و تغيير منش دارد تا حد زيادي شما هستيد (نه اينكه خانمتان بي نياز باشند )

    بعنوان كسي كه خودش را از چنين رابطه اي (البته به عقد و يا ضرب و شتم نرسيد) نجات داد و هيچوقت افسوس انرا نخورد حتي با وجود شرايط سختي كه تحمل مي كند اين دو مورد را بپذيزيد كه :
    روش نگه داشتن يك ماهي اين نيست كه محكم تر در دستانت فشارش بدهي چه بسا كه زودتر هم از دستش مي دهي ، اونوقت كسي هم باور نمي كند كه ماهي را خيلي دوست داشتي

    و دوم اينكه : كسي كه باورت ميكند يك قدم جلوتر از كسي هست كه دوستت دارد،
    يك ميليون بار بيان كني كه دوستش داري و بدون ايشان ديوانه ميشي اما در دلش ترس ايجاد كني انقدر كه يك مهماني با دوستانش را هم از شما كتمان كند يعني انقدر با شما احساس راحتي ندارد !!! بنظر شما مي شود انتظار داشت كه شما را انقدر دوست خودش بداند كه مسايل مهمش را با شما درميان بگذارد ؟

    باور كنيد كه خانمتان بشما نياز داشته كه پاي شما نشسته و گرنه دوستانش كه بودند!باور كنيد كه يك خانم زودتر از همسرش دوست دارد كه همسرش بداند كجاست يا مشكلاتش چيه! باور كنيد كه خانمها بقدرت و حمايت همسرانشان نياز دارند

    ببخشيد اگر خيلي صريح گفتم

    براي شما و همسر گراميتان ارزوي خير و خوشي دارم

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331

    ویرایش توسط مهرااد : جمعه 13 بهمن 96 در ساعت 01:22

  10. 6 کاربر از پست مفید مهرااد تشکرکرده اند .

    Amir A (شنبه 14 بهمن 96), paiize (جمعه 13 بهمن 96), گیسو کمند (یکشنبه 15 بهمن 96), میس بیوتی (جمعه 13 بهمن 96), آنیتا123 (شنبه 14 بهمن 96), اثر راشومون (پنجشنبه 26 بهمن 96)

  11. #106
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 22 اردیبهشت 03 [ 22:25]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,159
    امتیاز
    90,126
    سطح
    100
    Points: 90,126, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,809

    تشکرشده 6,781 در 2,371 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام آقا امیر

    ایام به کامتان خوش






    میگن یه کامپیوتر از چند لایه تشکیل شده :


    سخت افزار - سیستم عامل - نرم افزار،،،

    در واقع درونی ترین لایه سخت افزاره و بیرونی ترین لایه نرم افزار،،،

    یه فردی که می خواد کامپیوترش را بهینه کنه باید بره اول لایه سخت افزار را بهینه کنه ( ارتقاء قطعات ) و سپس متناسب با اون سیستم عامل و نرم افزار ها را ارتقاء بده ،،

    در مورد ماها هم همینه دوست عزیز ،،،



    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها

    1 – لایه سطحی قابل رویت: گفتار، رفتار ، تظاهرات بدنی
    2 – لایه عمقی تر: احساسات، هیجانات و انگیزه ها ....
    3 – لایه زیرین و عمیق تر: افکار، باورها و ...
    4 – عمیق ترین و ریشه ترین لایه : نیازهای فرد به خصوص نیازهای روانی خاص او





    امیر خان مسئله شما اینکه می خوای اول بری لایه اول را حل کنی ( گفتار - رفتار و ...)

    به نظرم باید برید از درونی ترین لایه شروع کنید ،،،و یواش یواش متناسب با هم لایه ها را ارتقا دهید .

    وقتی لایه های زیرین درست بشه ،،از قلبت نوشته های جینگول منگول میاد بیرون :) و همسرت لذت میبره،،،

    اون موقع مییتونی نامه های قشنگتری بنویسی و لذت ببری.



    باید روی مهارت های ارتباطی کار کنیم ،،مهارت ها ارتباطی ته نداره ! ،،،،هر چی یاد بگیریم باز میشه یاد گرفت ،،،

    به نظرم نکته مهم برای این مهم اینکه ،،،نقشه راه داشته باشیم و برنامه ریزی بلند مدت کنیم .

    ازدواج مثل کتاب آشپزی نیست که به همسرمون بگیم خانم من 20 گرم محبت می خوام - 15 گرم عشق می خوام ،،،35 گرم باید بیشتر حرف منو گوش بدی و ....

    باید صبور باشیم و در این مسیر سازگاری بیشتر ی کنیم .




    یه گل رز را در نظر بگیر ،،،

    یه گل رز برای اینکه برای ما گل رز باشه ،،،باید مثل گل رز باهاش رفتار کنیم ،،،

    وقتی با گل رز این گونه رفتار کنیم ،،می تونیم از زیبایی و بوی آن لذت ببریم .







    .............................................


    وقتی لایه های درونی ما گرفتار باشه ،،، در مهارت های ارتباطی مشکل پیدا می کنیم ،،،

    سعی کن علاوه بر اینجا ،، با یه مشاور هم در ارتباط باشی آقا امیر ،،، و در دراز مدت خودت را آزاد کنی

    لایه های درونی خودت را آزاد کن و درقفس نباش!

    پس پرواز کن ، ای کبوتر دلواپس پرواز






    یا حق .


    ویرایش توسط باغبان : جمعه 13 بهمن 96 در ساعت 15:33

  12. 7 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Amir A (شنبه 14 بهمن 96), Erica (جمعه 13 بهمن 96), Fariba.89 (یکشنبه 15 بهمن 96), mercedes62 (شنبه 14 بهمن 96), paiize (جمعه 13 بهمن 96), گیسو کمند (یکشنبه 15 بهمن 96), صبا_2009 (جمعه 13 بهمن 96)

  13. #107
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم از اینکه صادقانه نظرتونو میگین. از برادرم خواستم نظرشو راجع به این دوازده سالی که دوتایی زندگی کردیم بگه جرئت نکرد یه جمله درست حسابی نقد کنه اگه قبلا میگفت من مهربونم خیلی خوشحال میشدم الان ولی میگه دیگه شک دارم داره الکی واسه خر کردن من میگه یا میترسه از خونه بندازمش بیرون. کلا حس میکنم یه مشت دروغگو دورم کردن. فقط این دروغگوییشون بیشتر تقصیر خودمه. همه میترسن من عصبانی بشم. برادرم دسته گل آب میده میره به زنم میگه اون بیاد واسطه بشه زنم خرابکاری میکنه میره به پدرم میگه اون به من بگه. شریکم خبر بد میاره میره به اون یکی شریکم میگه اون بیاد به من بگه کلا هیچ کس نمیخواد خودش عصبانیت منو ببینه. این رفتارها تازه برام ناراحت کننده شده قبلا اهمیت نداشت.


    ممنونم صبا خانم از جواب سریعی که دادین. در موقعیت های اضطراری به دادم میرسین واقعا ممنونم ازتون. چون از پنج شنبه تا امروز صبح با هم بودیم میخواستم همون شب نامه رو با یک رفتار متشخصانه بدم بهش و مونده بودم چطوری خودمو کنترل کنم نامه رو خوند اون سه تا راهکار رو بعدش بهش نگم. ولی دیگه دیدم میگین موقع خداحافظی بده دیدم مطمئن ترین راه همینه تا امروز صبح صبر کردم نامه رو بدم خیلیم سخت بود من صبرم کمه. فکر کنم یکی دو روز طول بکشه جوابمو بده عجله ش نمیکنم. فقط از صبح هی پیام و زنگ زد که چرا تنهایی رفتی پیش اون زنه یعنی مشاور منظورشه. الانم مثلا قهر کرده جواب نمیده میگه بهم خیانت کردی! یه چیزیم بدهکار شدیم. از کل نامه همینو چسبیده.


    چقدر همه اینجا اهل فیلم و سریال هستن! من تابحال هیچ سریالی ندیدم یعنی فرصتشو نداشتم سریال دنبال کنم اصلا. فیلم هم فقط فیلم های تخیلی و با جلوه های ویژه خفن دیدم. وسط فیلم عاشقانه و خانوادگی اگه نتونم پاشم برم حتما خوابم میبره. فکر کنم این داستان های خانوادگی آموزنده ن که انقدر همه تجربه دارن و من بی تجربه م.


    مرسی آقا امید از لینک هایی که گذاشتین. از تحلیل رفتار متقابل یاد گرفتم که وقتی اون میره تو قالب کودک منم باید برم تو قالب والد نوازشگر نه والد انتقادگر ولی واقعا سخته وقتی اون داره منو اذیت میکنه من فقط محبت کنم. یعنی به معنای واقعی کلمه صبر ایوب میخواد. دنبال یه چیزیم بیشتر مبحث تی ای رو بفهمم چون فکر میکنم این والد نوازشگر در برابر کسیه که داره نقش یه کودک خوب و آرومو بازی میکنه نه کودکی که میخواد کچلت کنه! همین الانم بعضی از این کارایی که تو این لینک ها هست من انجام میدم ولی نمیخوام کلا باهاش مثل یه بچه واقعی رفتار کنم فکر میکنم هم برای خودم بده چون مستعد امر و نهی کردنم هم برای اون بده بیشتر بچه بازی درمیاره.


    من که نمیتونم خودمو تحقیر کنم که اون بیاد بالا! اگه بخواد از نظر تحصیلی بیاد بالا خودم کمکش میکنم ولی هیچ وقت خودمو نمیکشم پایین که به ظاهر هم سطح بشیم. این ربطی به خود برتربینی نداره. الان من بیام بزنم تو سر خودم که اصلا مدرک تحصیلی ارشد مهندسی من از دانشگاه سراسری تهران که با شب بیداری و کنار کار و بچه داری گرفتم کلا فاقد ارزشه لیسانس زبان خانمم از دانشگاه آزاد کرج خیلی باارزشه مشکل سلطه گریم حل میشه؟ یه چیزی هست به اسم واقع بینی که به تکبر و فروتنی بیخود هردو میچربه. تیپ شخصیتی من سلطه گره ولی خودمو از زنم در همه مسائل برتر نمیدونم. تو یه چیزهایی من از اون بهترم ولی خیلی مواردم اون از من خیلی زرنگ تر و بهتره و حتی خیلی جاها باهوش تره که میتونه منو بازی بده.


    راجع به آزادی هم من اصلا برای آزادی هایی که بهش دادم معامله نکردم تاحالا باهاش. تاحالا اینجوری فکر هم نکرده بودم. اگر تو چیزی دستشو باز گذاشتم حتی خواست خودشم تاثیری در آزاد گذاشتنش نداشته فرهنگ و عقیده خودم این بوده که مثلا زن همونقدری که مرد باید پوشش داشته باشه لازمه پوشش داشته باشه نه چیزی بیشتر یا بحث آرایش کردن هیچ وقت مثل مردهای دیگه بهش سخت نگرفتم.... میتونه هرچقدر دوست داره آرایش کنه و هرچی دوست داره به خودش برسه من اگر در مورد ظاهرشم باهاش مخالفت کنم معمولا سلیقه شخصی خودمه که مثلا از یه چیزهای خاص یا مصنوعی خوشم نمیاد نه اینکه بگم چون ممکنه دیگران نگات کنن اینکارو نکن. این اصلا تو نظر من توهین به خودمه انگار بهش بگم عرضه ندارم مراقبت باشم! کلا دوست ندارم کسی نگاش کنه ولی همچین چیزی پیش بیاد مقصر دیگران هستن که به حریم زن من میخوان تعرض کنن نه خانم من که داره طبق نیازهای نرمال و ذاتیش رفتار میکنه و به نظرم ظلمه بخوای زن رو که دوست داره انقدر به خودش برسه از این نیازش محروم کنی... واسه همچین آزادی هایی من هیچ وقت چیزی ازش نخواستم اینا لطف من به اون نبوده که معامله کنم نظر و طرز فکر خودمه. فقط فکر میکنم شاید این آزادی هایی که از اول دیده باهاش موافقم باعث شده قوانین دیگه مو جدی نگیره و منو با خواستگارهای سوسولش یکی ببینه. حالا که فهمیده از این خبرها نیست که تو همه چی آزاد باشه زده تو خط دروغ و اذیت.


    برای ارتباط هم من هیچ وقت نخواستم خانمم افسرده و خونه نشین بشه یا ایزوله ش کنم فقط با هرکسی دوست ندارم معاشرت کنه... خانم من کیفیت رو فدای کمیت میکنه اگه مثلا اینجا بود من مطمئنم میخواست با تمام خانمهای این انجمن دوست بشه با همشون قرار بذاره اینور اونور بره و همه رو دعوت کنه خونه. فرقی هم نمیکرد اصلا با کسی جور باشه یا نباشه همین که کسی پایه عشق و حال و صفا باشه برای دوستی کافیه! این باعث شده بین دوستاش آدم های نادرست پیدا بشن چون غربال کردن بلد نیست.
    دلم میخواد منم حداقل جز دوستاش حساب کنه از منم یه تاثیری بگیره ولی نمیدونم واقعا چطوری؟ خب اگر اون اینجوری فکر میکنه که میگین من باید چی کار کنم پیشم احساس امنیت کنه فکر نکنه میخوام قضاوتش کنم؟ ضرب و شتمم که فقط یه بار بود دیگه ضرب و شتم محسوب نمیشه اصلا... طردش نمیکنم فقط من همپای دوستاش نمیتونم باهاش دائم برم بگردم کدوم مردی وقت میکنه؟ نمیتونم همش به فکر تخلیه هیجاناتش باشم. با یه لشکر خانم جوون و پرانرژی طرفم که دغدغه خاصی تو زندگیشون ندارن و خب معلومه من در برابرشون کم میارم. چند ماه پیش رفتم با شوهر یکی از دوستاشم حرف زدم اون از منم بی خبرتر بود زنش داره چی کار میکنه.


    این که میگین اعتماد از علاقه بالاتره کاملا قبول دارم. تا هفت هشت ماه پیش اعتماد تو رابطه ما صد در صد وجود داشت. الان هم من خیلی مشکوک شدم بهش و هرچی میخوام جلوی خودمو بگیرم سختمه که آمارشو نگیرم از هر ده بار هشت بارش دارم شکست میخورم. هم اون انگار تازه ذات واقعی منو داره میبینه و ترسیده دیگه راست نمیگه هیچی رو دیگه برام تعریف نمیکنه. نه دیگه مسائل مهمو کلا هیچ چیز خاصی که تو روز براش اتفاق می افته رو برام تعریف نمیکنه مگه اینکه ازش دونه دونه بپرسم که بازم دیگه اعتماد ندارم چقدرش راسته و نمیتونم مطمئن بشم. اینکه نمیگه هم منو بیشتر کنجکاو میکنه که مگه چه خبره. خیلی زیاد و شدید دلم میخواد یه راهی پیدا کنم اعتماد رابطه م برگرده. ولی تو اینم موندم. نمیدونم راهش چیه.
    ویرایش توسط Amir A : شنبه 14 بهمن 96 در ساعت 22:13

  14. 4 کاربر از پست مفید Amir A تشکرکرده اند .

    Fariba.89 (یکشنبه 15 بهمن 96), گیسو کمند (یکشنبه 15 بهمن 96), میس بیوتی (یکشنبه 15 بهمن 96), صبا_2009 (یکشنبه 15 بهمن 96)

  15. #108
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    تشکر جناب باغبان
    تحلیلتون منطقیه. احتمالا به همین دلیله که من هنوز تغییر اساسی در خودم حس نکردم. جریانه این لایه هاست.
    منظور از لایه چهار برطرف کردن نیازهای روحیه یا منظور تغییر نیازهاست؟؟؟؟
    یعنی الان تلاش من برای درست کردن رفتار و گفتار کلا بی فایده ست؟ پس این مهارت ها که میگین باید مداوم یاد گرفت مربوط به چیه اگه رفتار و گفتار نیست؟

    بخوام از لایه چهار شروع کنم و به نیازهای روانیم بپردازم باید بشینم مثلا فکر کنم که چرا اصلا دوست دارم همه چیز تحت کنترلم باشه اینجوری یعنی؟ خیلی عمقی میشه قضیه. چیزیه که یکم من ازش فراریم.... لایه یک واسه م راحت تر بوده. البته عجله هم هست عجله دارم که زودتر جواب بگیرم در حد اینکه یکم اوضاعم بهتر بشه حداقل. نگران رفتار خودم با زنم نباشم... الان یه وقتا فکر میکنم اونقدری که من از اون میترسم اون از من نمیترسه. نگرانم هیچ جور نتونم تو این دو ماه باقیمونده خودمو درست کنم و باهاش برم زیر یه سقف دستم باز بلند بشه. واسه دیگران شاید خیلی ساده به نظر بیاد تصمیم میگیری نزنی دیگه هم نمیزنی ولی واسه من که متاسفانه عادت دارم به اینکار و راحت جز اولین راه حل هام تو عصبانیت به ذهنم میاد خیلی انرژی بره ترکش. نمیخوام ناامیدش کنم بهش قول دادم دیگه نمیزنم. حاضرم کنار هم زندگی نکنیم ولی این اتفاق دیگه نیفته... اونم که از من بدتر اصلا رعایت نمیکنه منو عصبانی نکنه. یا دل و جرئتش خیلی زیاده یا اصلا حالیش نیست چه اتفاقایی ممکنه بیفته. نمیدونم بخوام برم از لایه چهار با مشاور حتی شروع کنم تو دو ماه میتونم به گفتار و رفتار برسم یا نه؟ به نظر راه خیلی طولانی ای میاد.

    با مشاور در ارتباط هستم هر دو هفته یکبار میرم منتها اونم خیلی عمقی میخواد همه چیزو بکشه بیرون خودم حس میکنم که نسبت به عمق و ریشه مقاومت دارم یعنی تا یه حدی با مشاور راه میام بعدش خیلی ناراحت کننده میشه برام... من اصلا نمیتونم بعضی اتفاقای بچگیم رو تعریف کنم چه برسه بخوام بشینم به تحلیلشم گوش کنم... خیلی میره تو تحلیل وقایع گذشته منم عصبی میشم و دوبار شده که جلسه رو کلا خودم تموم کردم. وسطش فکر میکنم نمیکشم دیگه. اکثرا بعد جلسه ها تا چندساعت سردرد دارم و پشت سرم داغ میکنه. ولی روش های کنترل خشم رو هرچی میگه نت برمیدارم و انجام میدم. کلا با مهارت یاد گرفتن میونه م بهتره.

    باز باور و افکارو باهام یه مدت حرف میزنن کوتاه میام با اینکه اونم با میخ طویله رفته تو سرم ولی غد و یکدنده نیستم حرف منطقی رو بالاخره قبول میکنم ولی چهارمیه دیگه به منطق من ربط نداره خیلی کولاکه. نیاز رو نمیشه به این راحتیا عوض کرد (اگر منظور عوض کردنشه) اگه میشد خیلی دوست داشتم از اون قسمت همه چی عوض میشد میتونستم از ته دلم نه با کمک و تقلب اونجوری که خوشش بیاد با احترام باهاش حرف بزنم بفهمه من وحشی و بی شخصیت نیستم. حرف رمانتیک به وقتش زیاد بهش میگم ولی با ادب و نزاکت نمیتونم زیاد باهاش حرف بزنم. این نامه ای که نوشته بودم که خوبه دفعه پیش اینجا بهم گفتن نامه بده تو نامه مثلا براش نوشته بودم آدم باش بفهم تازه اون موقع در قهر کبری بود مراعات میکردم ولی خیلیم به نظر خودم عاشقانه و خوب بود نامه م. البته طفلک هیچی نمیگه به این مدل حرف زدن من عادت کرده. ولی وقتی اینجا میبینم حتی عنوان تاپیکم برای همه، نه حتی فقط خانمها بد معنی میده نه اینکه خودمو ببازم ولی متوجه میشم که خیلی اوضاع فکری من داغونه. اگه مثلا یه لایه صفری هم وجود داشت که به صورت تصنعی خودتو عوض میکردی من در اون حدم الان میتونستم پیشرفت کنم خوشحال میشدم.



    چندتا سواله کلی ذهنمو درگیر کرد با خوندن نظرات دوستان.

    اگر کنترل معنی عشق و علاقه نمیده (که در نظر من صد در صد همین معنی رو میده) چه مفهومی برای زنی که تحت کنترل و مراقبت همسرشه داره؟ بحث شک و اینا هم فکر کنیم نباشه و مرد اعتماد کامل داشته باشه به زنش. واقعا مراقبت مرد چی تعبیر میشه برای خانم؟ یعنی یک اپسیلون گوشه ذهنش به این فکر نمی افته که این کارا از سر عشق و دوست داشتنه؟ فقط فوری احساس اسارت؟ فقط فوری الفرار؟
    اصلا چرا زن باید به ماهی تشبیه بشه دوبار اینجا این حرفو تاحالا شنیدم چرا زن باید مثل ماهی مستعد لیز خوردن و در رفتن باشه؟ واسه من سواله. مگه اومده منو سر کار بذاره که مستعد در رفتنه؟ چرا تا از چیزی خوشش نیاد به خودش حق میده بذاره بره قهر کنه و...؟ مگه من چون مردم آدم حساب نمیشم یا چون پوست کلفت ترم به نظرش اصلا ناراحت نمیشم؟ اون منو وسط خیابون ول کنه بره فقط چون میتونه چون یکی هست همیشه نگرانشه دنبالشه واسش میمیره ولی این وسط چی سر اعصاب داغون من میاد مهم نیست؟ اون ماهیه میتونه در بره فقط؟ بعد منم با این دید خب لابد تور پهن کردم که گرفتمش بعد از اینم باید بندازمش تو تنگ دیگه در نره؟ همینو میخواد یعنی؟! یه زن وقتی در میره همین پیامو داره به مرد میده دیگه من پیام دیگه ای نمیگیرم ازش! اگه میتونی منو بگیر و سفت بچسب دیگه نذار در برم! هیچ مردی هم با یه حد نرمال از هورمون مردانه تو همچین کل کلی هرچقدرم بچگانه به نظرش بیاد جا نمیزنه و نمیتونه بکشه عقب.
    واقعا یه زن ترجیح میده شوهرش بمیره ولی دیگه تحت مراقبت و کنترل نباشه؟ یا این فقط تو فیلمه؟
    مراقبتی که همش از سر علاقه ست، برای رفاه حال خود زنه، برای امنیتشه. چرا انقدر موضع میگیرن زن ها در برابرش؟ چرا اینکه مرد بدونه زنش کجاست و چی کار میکنه انقدر بده به نظر خانمها؟ مگه قراره چی کار کنه تو نبود شوهر که دوست نداره بگه و خالی میبنده؟ حالا مثلا بگه و تعریف کنه کجا بوده و چی کار کرده چه اتفاق وحشتناکی می افته؟ چی ازش کم میشه؟ من اینارو درک نمیکنم واقعا.
    و اینکه اگر زن دوست نداره تحت مراقبت زیاد باشه چرا گاهی خودشو یه جوری نشون میده که انگار خیلی محتاج کمک و مراقبته و خودش از پس کاراش برنمیاد؟

    کسی لطفا ناراحت نشه فقط میخوام بفهمم چرا زن ها اینجوری فکر و رفتار میکنن.
    ویرایش توسط Amir A : شنبه 14 بهمن 96 در ساعت 22:34

  16. 3 کاربر از پست مفید Amir A تشکرکرده اند .

    Fariba.89 (یکشنبه 15 بهمن 96), گیسو کمند (یکشنبه 15 بهمن 96), صبا_2009 (یکشنبه 15 بهمن 96)

  17. #109
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 05:25]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,570
    امتیاز
    44,941
    سطح
    100
    Points: 44,941, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,990

    تشکرشده 6,469 در 1,465 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    361
    Array
    آقاامیرنمیدونم چراوقتی پستهاتون رومیخونم بایه لبخندازاول تاآخر جمله هاروپشت سرمیزارم!!!شایدبه خاطرراستگویی وگیجی ای(معذرت میخوام)که درموردخانمهابهتون دست میده واین همه سوال!!!!
    اگه میخوای نتیجه بگیری بایدازریشه همه چی روتعمیرکنی نمیگم تغییر بدی امابایدبتوتی تعادلی ایجادکنی بین گذشته والان...دنبال سریعترین راه نباشیدهرچه که زودتربخوای مشکل روحل کنی مطمئن باش زودترهم دوباره برمیگردی سرجای اول!!پس منطقی ودرستش اینه که اصولی همه چی رودرست کنی وبری جلو واسه همیشه...

    اون سوالاتتون برمیگرده به شناخت شماازجنس مونث که خیلی کمه...پیشنهادمیکنم کتابهایی که درمورد روحیات زن نوشته روحتمابخونید.
    درسته زن موجودپیچیده ای هست امااگه درست درکش کنی وبشناسیش اتفاقا خیلی هم آسون میشه باهاش زندگی کرد.
    ناراحت نشید هایه چیزی همیشه میخواستم بگم بهتون که نگفتم شمااینجاانتقادها روقبول مکنیدومیپذیریدامابازحرف خودتون رومیزنید
    مرغتون یه پاداره!!!البته نمیشه انتظارداشت توی این مدت کم فکرواندیشه تون تغییربدید اماخب اینقدرجبهه نگیرید دیگه...ببنیدهرکسی ازکنترل زیادبدش میاد،مردوزن نداره،این نگاه مردسالارانه که همیشه بوده واسه خانمهاهمیشه اذیت کننده بوده البته توی دوره جدیده که خانمهاتونستن حق اعتراض داشته باشن واین همه مقاله وکتاب و...برای خانمها نوشته بشه.پس انتظارنداشته باشیدکه خانمتون مثل زنهای چندقرن پیش باشه!!البته مطیع همسربودن گفتم که واجبه امامردهم بایدمراقب اوامرش باشه!!!سواستفاده نکنه.
    آقاامیراین حق شماست که بدونیدخانمتون ازخونه بیرون میره کجامیره و...
    اماروش شما اشتباست برای رسیدن به حقتون.تهدیدکردن ومدام گوشزدکردن،برنامه ریختن،تعیین تکلیف به این صورت و...اینهاست که حق شمانیست.
    حرف شمادرست،ماهی رودوست داری و میخوای بزاریش توی تنگ!حالابه نظرت ماهی خوشحاله؟؟؟چقدردوام میاره؟عمرش بیشترازاونهایی که توی دریاواقیانوس هستن؟؟؟
    امیرخان خط قرمزهای خودتون روکه منطقی ان بازهم میگم منطقی ان مشخص کنیدولحاظ کنیدتوی رابطه تون!وهمینطورخط قرمزهای خانمتون.
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...
    ویرایش توسط paiize : یکشنبه 15 بهمن 96 در ساعت 12:28

  18. 6 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 16 بهمن 96), Erica (یکشنبه 15 بهمن 96), Fariba.89 (یکشنبه 15 بهمن 96), mercedes62 (یکشنبه 15 بهمن 96), گیسو کمند (یکشنبه 15 بهمن 96), صبا_2009 (یکشنبه 15 بهمن 96)

  19. #110
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام
    کلا حس میکنم یه مشت دروغگو دورم کردن
    نه اینا دروغگو نیستن !
    شما انقدر جذبه داری که نمیتونن باهاتون ارتباط برقرار کنن . در واقع وقتی تا حالا نقدتون نکردن اصلا زبان نقد و کلا زبان ارتباط شما رو نمیدونن ( خودتون هم به 1علتش اشاره کردین که میترسن)
    اگر کنترل معنی عشق و علاقه نمیده (که در نظر من صد در صد همین معنی رو میده) چه مفهومی برای زنی که تحت کنترل و مراقبت همسرشه داره؟ بحث شک و اینا هم فکر کنیم نباشه و مرد اعتماد کامل داشته باشه به زنش. واقعا مراقبت مرد چی تعبیر میشه برای خانم؟ یعنی یک اپسیلون گوشه ذهنش به این فکر نمی افته که این کارا از سر عشق و دوست داشتنه؟ فقط فوری احساس اسارت؟ فقط فوری الفرار؟
    1**بشین و به بتمرگ یه معنی رو میده ولی خیلی فرق داره . (مثل متن اول نامه )
    2** محبت ذاتا خوبه ولی همین هم تا وقتی خوبه که دوزش زیاد نباشه . (چه برسه به کنترل )

    3** اینها ربطی به خانوم و آقا هم ندارن ، قوانین کلی هستن . (خودتون هم اشاره کردین ، برادرتون ، شریکتون ، پدرتون ، همسرتون همه یک واکنش رو داشتن . )

    اصلا چرا زن باید به ماهی تشبیه بشه دوبار اینجا این حرفو تاحالا شنیدم چرا زن باید مثل ماهی مستعد لیز خوردن و در رفتن باشه؟ ...........من اینارو درک نمیکنم واقعا
    تا اینجا بازم عمومیت داره و زن و مرد نداره و همون 3 تا ستاره بالا .
    به گذر زمان و فرصت دادن برای بلوغ شخصیت فکر کردید ، نتیجه چی شد ؟
    فکر کنید الان سال 98 هست و شما 40 درصد بهتر شدید و همسرتون 10 درصد ، باهاش ادامه نمیدید؟ قطعا ادامه میدید . از طرفی نمیخواهید که تا آخر عمر جدا زندگی کنید!
    خیلی ازین ترس صحبت کردید ، میدونید که بهترین راه نجات از ترس ها مواجه شدن باهاشه .
    من هر چی تاپیک شما رو میخونم بیشتر به پست اول و دومم میرسم .

    واقعا مراقبت مرد چی تعبیر میشه برای خانم؟
    اگر به شیوه شما باشه ، زورگویی .
    اینو خیلی صریح گفتم ، ببخشید چون خیلی برام ملموس بود .

    خوب من زیر دست پدری بزرگ شدم که دقیقا این بعدش مثل شماست ( کنترل گری ، سلطه ، نظم و قوانین ، مراقبت ، نحوه بیان احساسات و البته جذبه) در کنار (گذشت ، فروتنی ، خانواده دوستی ، صداقت و.. )
    فکر می کنم خیلی طول کشید تا زبان برقراری ارتباط با ایشون رو یاد بگیرم ، با اینکه زیر سایه ی او بزرگ شدم اما مثلا از 20 سالگیم به بعد بصورت خیلی خاص و زیرپوستی باهاش ارتباط میگیرم .
    مادرم تنها کسی هست که از رفتار پدرم هرگز شکایت نکرد ، او یه مادر نمونه و فداکاره اما اصلا زن جذابی نیست چون اگه با پدرم به مشکل نخوردن به این دلیل بود که خیلی سلطه پذیر و ذاتا منفعل بود! این مثال میتونه کمکتون کنه .
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !


    ویرایش توسط گیسو کمند : یکشنبه 15 بهمن 96 در ساعت 13:37

  20. 7 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 16 بهمن 96), Erica (یکشنبه 15 بهمن 96), Fariba.89 (یکشنبه 15 بهمن 96), mercedes62 (یکشنبه 15 بهمن 96), paiize (یکشنبه 15 بهمن 96), tavalode arezoo (یکشنبه 15 بهمن 96), صبا_2009 (یکشنبه 15 بهمن 96)


 
صفحه 11 از 13 نخستنخست ... 2345678910111213 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با مخفی کاری های شوهرم و رمز روی گوشیش چه برخوردی کنم؟!
    توسط Somebody20 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: شنبه 05 اردیبهشت 94, 10:24
  2. ایستگاه کنجکاوی ( در مورد نفر قبلیت کنجکاوی کن)
    توسط کنجکاو در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 شهریور 89, 10:23
  3. عرفان داروی دردهای بی‌درمان
    توسط پندار در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 آذر 88, 00:02
  4. تاثیر بیماری‌های روانی بر الگوی خرید
    توسط Niloo55 در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 12 تیر 88, 09:17

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.