به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 16 , از مجموع 16
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Shayeste نمایش پست ها
    عزيزم انقدر استرس به خودت راه نده. چرا مسير زندگيت رو تا اونجا كشوندى كه حتى شب از استرس رفتار همسرت خواب نداشته باشى؟؟ براى خودت توى اين زندگى سهمى قائل باش.
    بله بهتره پدرت بدون دخالت كسى زمين رو بفروشه ولى لزومى نداره كه بلافاصله همسرت رو مطلع كنين. چون باز هم تصور ميكنه همه و من جمله پدر شما از داد و هوار ايشون حساب ميبره. يادت باشه كسى كه دعوا ميكنه يك نقطه ضعف بزرگ داره و اون هم اينه كه نميتونه از هيچ مسيرى به خواسته هاش برسه و درواقع خودش رو ضعيف شده ميبينه پس سعى ميكنه اينطورى بزرگتر به نظر بياد.

    چاره زندگى شما و آرامش پسرت، اين نيست كه بشينى يك گوشه و تمام عمرت رو مثل يك اسير زندگى كنى. پسرت از اين رفتار شما هم ضربه خواهد خورد. پس كمى رفتارها رو تعديل كن. اگه در مقابل همسرت سكوت ميكنى نبايد از سر استيصال باشه بلكه بايد از سر سياست باشه.
    ممنونم که کنارمین

    من خیلی تلاش کردم تو زندگیم اما نمیدونم چرا اینقد نتایج مثبتش کم بوده
    منم مثل همه دخترا دوست نداشتم پدرم برام هزینه کنن اما کسی از زندگی من خبر نداره
    خدا شاهده تازه ازدواج کرده بودیم چه دعواها میکرد که تو چرا ماشین نداری بابات خسیسه بابات به پسراش ماشین داده بابات فلانه خشک مغزه بین دختر و پسر فرق میذاره....
    چیکار که سر خونه نکرد من مدتها شبها کارم گریه بود از بس تحت فشار بودم که خونه بابات چرا نمیخرن چرا برای داداشات خریدن...

    ازینور هم پدرم ناراحت بودن ما مستاجریم و اصرار که بذار خونه براتون بخرم...
    من این وسط له شدم. حتی پدرم بعد خرید خونه منو در جریان گذاشتن از بس من مخالف بودم
    دیگه باید چیکار میکردم؟ با ماهیانه ای کمتر از ۷سال پیش که پدرم تو مجردیم بهم میدادن دارم زندگی میکنم هیچی برای خودم نمیخرم که از پدرم پول نگیرم
    چقد مادرم داپم بهم میگن تو از کی لباس نخریدی چرا نمیذاری برات بخرم چرا از بابا پول نمیگیری... خب چیکار کنم دیگه؟
    من میسازم با پولی که همسرم داره اما خانوادم و همسرم منو تحت فشار میذارن

    مرتب هم پیش میاد
    همسرم دکترا قبول شد بیچارم کرد که بابات چرا بهم کادو نمیده (پدر خودش وضعش خوبه متوسطه اما آب از دستش نمیچکه) من تا آخر عمرم باید استرس داشته باشم استرس عصبانیت های همسرمُ استرس توقعاتش... مگه من دلم آرامش نمیخواد؟ چیکار دیگه باید بکنم؟
    مسافرت میخواستیم بریم بیچارم کرد که بابات چرا داداشتو سفر فرستاد مارو هم باید بفرسته...

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط deljoo_deltang نمایش پست ها
    به نظر من هم از زبان پدرت مستقیم بشنون خیلی بهتره. چون هم مردها از مردها بیشتر حساب می برن و از طرفی با پدرتون طرفن. اما نقش شما مهمه در بعد از این ماجرا که اگر همسرتوم حرفی از حق و حقوق بچتون یا شما زد حتی با عصبانیت بعد از آرام کردن ایشون با مهربانی و نرمی و نیاز زنانه بهشون نشون بدید که دوست دارید به ایشون تکیه کنید و داشته های همسرتون برای بچتون کافیه و همین که ایشون بالای سر شما و کودکتون هستند مهمتر از هر چیزیه و دعاتون اینه که خدا عمرشون رو طولانی کنه.
    ممنونم از اینهمه لطف و درکتون
    بله منم همین برنامه رو دارم ان شاالله
    فقط میهش بگین با حرفای پدرم موافقین؟
    پدرم پیشنهادشون این بود ابتدا که با پول اضافی زمین و همین خونه که میشینیم یک واحد بهتر بهمون بدن که من خیلی مخالفت کردم
    و نظر من اینه کلا بشه بگن حسابی نداریم اما پدرم قبول نمیکنن و میگن حداقل اینه که یا یک واحد کوچیک برات بخرم یا بگم این پول پیش من محفوظه که بعدا بهت میدم
    من با مورد اخری بازم موافقترم
    خواهشا بگین پدرم چی بگن بهتره؟

    - - - Updated - - -

    متاسفانه پسرم که بیدار بشه من دیگه نمیتونم بیام همدردی برای همین مجبورم الان بیدار بمونم

  2. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    ببین هیچ کس نمی تونه برای کس دیگه و یا همسرت و یا پدرت نسخه بپیچه. من فقط سه نکته می گم که به تجربه بهم ثابت شده خیلی مهمه. 1- در هر حال هر چی پیش اومد و گفتگو هر جور پیش رفت شما طبق اصول خودت و رضای خدا پیش برو تا بتونی ثابت قدم باشی. 2- به هیچ وجه استرس نداشته باش و دستپاچه نباش که چی می شه و ... نتیجه هر چی باشه شمیم الزهرا راه درست خودش رو میره و به خدا توکل می کنه. این استرسی که الان داری رو اگر نگه داری به طرفین منتقل می کنی و این اصلا خوب نیست چون تشدید کننده است. باید بتونی آرامشتو در هر حالی حفظ کنی. 3- هر چی پیش اومد ربطی به محبت بین شما و همسرت نداره و اون رو سعی کن حفظ کنی و همسرت رو درک کنی حتی اگر نظرتاتش مخالف شماست و اونو با زبون ناخوش به شما منتقل کنه.

    اما در مورد اینکه پدرتون چی بگن به نظرم بیشتر نحوه گفتن مهمه تا چی بگن . هر چی خواستن بگن به نظرم به هر دوی شما و رودرروی هر دوی شما بگن بهتر است تا اینکه به شما بگن تا همسرتون بشنون. به همسرتون و شما بگن بچه ها بیایید بنشینید با هر دوی شما صحبت دارم و بقیه ماجرا.
    اگر واقعا قصدت اینه که همسرت توقعاتش تموم بشه به نظر من در هر دو حال و مخصوصا حالت دوم که گفتی باز همسرت دنبال بقیه مال می مونه و این مساله باز کش پیدا می کنه.

    - - - Updated - - -

    مهمترین وظیفه تو الان اینه که آرامشتو حقظ کنی و استراحت کنی تا بتونی نیاز به امنیت و آرامش رو برای فرزندت بر آورده کنی. بقیه ماجرا و کش و واکش های همسرت و پدرت باید در حاشیه باشه .
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  3. 2 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (سه شنبه 28 آذر 96), شمیم الزهرا (سه شنبه 28 آذر 96)

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 تیر 99 [ 18:51]
    تاریخ عضویت
    1391-9-02
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    7,727
    سطح
    58
    Points: 7,727, Level: 58
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    53

    تشکرشده 100 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    به نظر من هم این که همسرتون جریان رو از زبون پدرتون بشنوه خیلی بهتره چون ممکنه بعدا شما رو به فریبکاری و مخفی کاری متهم کنن و هم اینکه بیشتر از پدرتون حساب میبرن و در نتیجه اعتراض کمتری به شما میشه. فقط لطفا خونسردی خودتون رو حفظ کنین با این همه استرسی که شما دارین به نظر میرسه کار اشتباهی کردین در حالی که شما هیچ کار اشتباهی نکردین این یک مساله شخصی بین شما و پدرتون هست و همسرتون حق دخالت ندارن. من فکر میکنم که بعد از رفتن پدرتون همسرتون واکنش نشون میده اون موقع سعی کنین خونسرد و قاطع و در عین حال باملاحظه و مهربون باشین. موفق باشین

  5. کاربر روبرو از پست مفید tati تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (سه شنبه 28 آذر 96)

  6. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط deljoo_deltang نمایش پست ها
    ببین هیچ کس نمی تونه برای کس دیگه و یا همسرت و یا پدرت نسخه بپیچه. من فقط سه نکته می گم که به تجربه بهم ثابت شده خیلی مهمه. 1- در هر حال هر چی پیش اومد و گفتگو هر جور پیش رفت شما طبق اصول خودت و رضای خدا پیش برو تا بتونی ثابت قدم باشی. 2- به هیچ وجه استرس نداشته باش و دستپاچه نباش که چی می شه و ... نتیجه هر چی باشه شمیم الزهرا راه درست خودش رو میره و به خدا توکل می کنه. این استرسی که الان داری رو اگر نگه داری به طرفین منتقل می کنی و این اصلا خوب نیست چون تشدید کننده است. باید بتونی آرامشتو در هر حالی حفظ کنی. 3- هر چی پیش اومد ربطی به محبت بین شما و همسرت نداره و اون رو سعی کن حفظ کنی و همسرت رو درک کنی حتی اگر نظرتاتش مخالف شماست و اونو با زبون ناخوش به شما منتقل کنه.

    اما در مورد اینکه پدرتون چی بگن به نظرم بیشتر نحوه گفتن مهمه تا چی بگن . هر چی خواستن بگن به نظرم به هر دوی شما و رودرروی هر دوی شما بگن بهتر است تا اینکه به شما بگن تا همسرتون بشنون. به همسرتون و شما بگن بچه ها بیایید بنشینید با هر دوی شما صحبت دارم و بقیه ماجرا.
    اگر واقعا قصدت اینه که همسرت توقعاتش تموم بشه به نظر من در هر دو حال و مخصوصا حالت دوم که گفتی باز همسرت دنبال بقیه مال می مونه و این مساله باز کش پیدا می کنه.

    - - - Updated - - -

    مهمترین وظیفه تو الان اینه که آرامشتو حقظ کنی و استراحت کنی تا بتونی نیاز به امنیت و آرامش رو برای فرزندت بر آورده کنی. بقیه ماجرا و کش و واکش های همسرت و پدرت باید در حاشیه باشه .
    پستتون خیلی بهم آرامش داد ممنونم
    متاسفانه برادرم به پدرم فشار آوردن که این یک قضیه بین شما و دخترته و ربطی نداره اصلا بخواین به داماد بگین
    قرار بود دیشب بیان خونم اما خیلی دیر کردن و ما رفتیم جایی (همسرم اطلاع نداشتن از اومدنشون)
    امروز هم گفتن اول که نه صحبت نمیکنم و بعد قبول کردن ولی گفتن خونت نمیام باشه جمعه که شما اومدین یه گوشه باهاش حرف میزنم
    نظرتون چیه:؟

    همسر من رو کلمات اتفاقا خیلی حساسن و باید خیلی حساب شده بابام حرف بزنن
    و بابام میخوان مقداد ما به تفاوت خرج هایی که کردن رو از زمین کم کنن و بهم بدن به هر شکلی که ما بخوایم و قبول نکردن که ندن
    امروز هم معاملشون انجام میدن و میفروشن زمینو
    از همراهی همتون خیلی ممنونم

    - - - Updated - - -

    ممنونم تاتی عزیز برای آرامشم دعا کنین

  7. #15
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,668

    تشکرشده 36,005 در 7,404 پست

    Rep Power
    1093
    Array
    با سلام

    هم شما و هم پدرتون روش اشتباهی داشتید که همسرتون را تا این حد دخالت در مسائل مالی بین خودتان دادید و می دهید و یا حتی اطلاعات مالی پدرتون در اختیار ایشون هست و بهتر هست پدرتان این روند به نام کردنها را که توقع ایجاد می کند را کنار بگذارد بخصوص در مورد شما با توجه به روحیات همسرتان و توقعاتش .

    هیچ کدام هیچ توضیحی نیاز نیست بدهید .پدرتان زمین را بفروشد و توضیحی هم نیاز نیست بدهد که خود توضیحات و راضی کردن همسرتان ایجاد توقع می کند و زمینه دخالت کردن دادن است ....

    اگر زمانی همسرتان فهمید هرچه داد و بیداد هم راه انداخت شما آرام و خونسرد و محکم باشید هم شما و هم خانواده شما .... در موقعیتی که ( هرچند روز که طول بکشد ) آرامش برقرار شد با حالتی عاطفی دلخوری خودتان را از برخوردش بروز دهید و احساستان را به زیبایی بیان کنید و بگید با این رفتارها و توقعات این برداشت برای من پیش می آید که انتخاب من برای ازدواج بخاطر خودم نبوده بلکه بخاطر مال و امول پدرم بوده ... این خیلی دلمو شکسته ... سخته آدم احساس کنه همسرش دوستش نداره و مال و اموال پدریش از خود او براش مهمتره و اگر همسرت ابراز کنه تو برام مهمی و این حق تو هست و حق بچه های منه ... بگو حقی در کار نیست ... پدرم اموالی دارد که اختیار آنرا دارد ... خودت را جای او بگذار که روزی بخواهد دامادت اینگونه از تو طلبکار باشد و برخورد کند در آن صورت چه می کنی ؟ دختر ما باید به همسرش بگوید پدرم یعنی تو اختیار مالش را دارد و من هیچ توقعی ندارم ....

    از طرفی وقتی می گویی حق بچه های منه باز هم یعنی خود من جایگاهی ندارم و ارزشم به اینه که وسیله ای برای رسیدن خودت و بچه ها به پول پدرم هست ... پس جایگاه من کجاست ؟.... وبگو چقدر قشنگه وقتی زنی که پدر ثروتمندی داره همسرش را ببینه بی هیچ چشمداشتی به اموال پدر همسرش فقط مهم براش آرامش زنش باشه .... یعنی من باید باور کنم همسرم اینطور نیست و من و آرامشم براش مهم نیست ؟؟؟

    خلاصه جرأتمندی را با عاطفه در هم آمیز در مقابل دخالت و توقعات جرأتمندانه سکوت و مقاومت داشته باش و اجازه دخالت نده و در مقابل پرخاشهاش در وقت و زمان مناسب و زمان فروکش کردن هیجانات عصبانیتش با عواطف و کلام لین و مهارت زنانه گله مندیت از برخورد خنشن او داشته باش

    پدر شما نیز باید
    و محترمانه قاطع باشد و اجازه دخالت ندهد و بگوید مال مال من هست و هرموقع هرطور صلاح بدانم عمل می کنم .نکنه خدای ناکرده شما بخاطر مال و اموال من اومدی خواستگاری دخترم ؟خدا نکنه همچین چیزی باشد ، باورش برای من سخته ...





  8. 6 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    Eram (شنبه 02 دی 96), Erica (چهارشنبه 29 آذر 96), mohamad.reza164 (چهارشنبه 29 آذر 96), میس بیوتی (پنجشنبه 30 آذر 96), شمیم الزهرا (شنبه 09 تیر 97), صبا_2009 (چهارشنبه 29 آذر 96)

  9. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 خرداد 01 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1393-3-03
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    7,599
    سطح
    58
    Points: 7,599, Level: 58
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 151
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    622

    تشکرشده 16 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام روزتون بخیر.
    تمام تاپیک ها یا به قول خودتون تایپیک هاتون (: رو خوندم.
    از ابتدای اولی تا انتهای آخری.
    چیزی که من دیدم اینه که شما اصلا عوض نشدید.... این حس منه.
    فقط سعی کردید کمتر اظهار وجود کنید تا کمتر مورد خشم واقع بشید. این راهش نیست!
    حس میکنم به هیچکدوم از توصیه ها و راهکارهای دوستان در مورد رفتار جراتمندانه و خروج از انفعال عمل نکردید.
    شوهر شما رفتارهای منفعلانه بی شماری از شما دیده و هم شما و هم خانواده محترمتون بیش از حدش (حد او، نه نه حد یک داماد ایده آل و مطلوب) بهش اهمیت دادید و بزرگش کردید. من شما و ایشون رو نمیشناسم و پیشاپیش عذر میخوتم اما اما شخصیت افراد با هم متفاوته و فردی با این شخصیت و ویژگی ها حقیقتا شایستگی اطلاع از همه چیز رو نداره. نباید در جریان همه امور قرار بگیره. خصوصا اموری که ابدا بهش مربوط نیست!
    برای یک مرد واقعا کسر شانه که مثل بچه هایی که تولدشونه بگه چرا بابات بهم کادو نداد؟! چرا برام خونه نخرید؟! یقینا از روز اول اینطور آدمی نبوده. جراتش رو نداشته. اما به مرور پیدا کرده. به لطف انفعال شما و کوتاه اومدن های بی مورد شما و خانواده تون.
    شما با رفتار منفعلانه تون ایشون رو جری کردید و نتیجه اش میشه این که ایشون چنین انتظارات بیجا و بچگانه ای داشته باشن. اگر در مورد فروش زمین بخواید کوچکترین توضیحی بهش بدید یا کوچکترین انفعالی از خودتون نشون بدید، با اطمینان بهتون میگم روزگارتون سیاه خواهد شد. یک میلیارد ابدا شوخی نیست. کاری نکنید که خودش رو سر سوزنی ذی حق بدونه. شوهری که واسه ۱۰ هزار تومن به خانواده "همسرش" فحش ناموس میده، وقتی فکر کنه ۱ میلیارد حقش بوده و بهش داده نشده، زندگی رو از اینی که هست براتون صد درجه بدتر میکنه.
    به توصیه های دوستان گوش کنید.
    ازتون خواهش می کنم تغییر کنید...
    از همین مساله شروع کنید.
    سر این قضیه دیگه واقعا نگرانم براتون! به هیچ وجه شوخی بردار نیست. فراموش نکنید که این بار انفعال شما، امضای حکم مرگ این زندگیه...

  10. 2 کاربر از پست مفید کلانتر جو تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (یکشنبه 26 فروردین 97), شمیم الزهرا (شنبه 09 تیر 97)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.