نوشته اصلی توسط میشل
سلام دوستان
اینطور که پیداست قراره برای هر دوستی بیایم و بگیم که چه دعایی می کنیم. اما دعای من ثابته و اگر هم پستی نگذارم، برای اون دوستی که نوبتشه دعا می کنم. البته نه در اون موردی که خودش خواسته. دعای من، اونطور که مریم نوشته بود، چیز خاصی نیست. فقط تیکه هاشو از جاهای مختلف کنار هم گذاشتم، و یه چیزهایی هم از خودمه. به هر حال در مجموع طلب آمرزشه، برای ظلم هایی که به مخلوقات خدا (شامل خودتون) کردید. و من برای همتون همین دعا رو دارم. و به عینه دارم تجربه می کنم که این فراتر از هر چیزیه که در این تاپیک دیدم برای خودتون خواستید، چیزهایی مثل سلامتی و چه و چه.
هرچند من در واقع برای خودم هست که برای شما دعا می کنم. وقتی این تاپیک رو دیدم، به ذهنم رسید که ممکنه بتونه به منم کمک کنه. منظورم کمک واقعیه.
یه چیز خوبی که در این تاپیک هست اینه که شما همتون دنبال این هستید که اتفاق خوبی براتون بیفته. و این خوبه، شاید خودتون بهش توجه نکرده باشید که چقدر این چیز خوبیه. ولی من می فهمم، چون قلب من از خدا چیزی جز عذاب نمی خواد. اینکه انتقام جانی که گرفتم و ظلمی که کردم رو ازم بگیره.
اینهایی که می نویسم، به نوشتن ساده میاد. اما در حقیقتش خیلی مهلکه. اینکه جسمی رو بی جان کرده باشی. کسی رو از زندگی محروم کرده باشی. بهار بیاد و اونیکه تو مسبب مرگش شدی، ازش محروم باشه و تو درش عروسی بگیری و ماه عسل بری و خوش بگذرونی.
و نتونی بگی خدایا منو ببخش. نخوای و نخوای و قلبت راضی نشه که خدا از جان اونیکه بهش ظلم کردی، بگذره. دلت بخواد خدا حقش رو ازت بگیره. دلت بخواد له شدن و تیکه تیکه شدنت رو ببینی، و مطمئن نباشی که حداقل در اونصورت قلبت آروم بگیره.
وقتی برای فرشته و آرمین دعا می کردم، خوب بود. چون فکر کردم که اگه اونها به جای من بودند، دلم می خواست از دام ظلمشون آزاد بشن. دلم می خواست زندگی کنن. دلم می خواست زندگی کنن.
هرچند که بقیه هم به من می گن که مقصر نبودم، که باید به خودم کمک کنم. هرچند که خودم می دونم من هم مخلوق خدا هستم که دست خودم امانت هستم. و این هم یک جانه، این هم یک زندگیه. و اگه من جان کس دیگه ای رو گرفتم، اگه زندگی کس دیگه ای رو از بین بردم، نباید اینکارو با خودم بکنم. و این دوتا به یک اندازه بد هستند. اما اینها همش به حرفه. به عمل همون چیزیه که آرمین توی تاپیک حال و احوال نوشته بود. باری هست که هیچوقت نمی تونی از شونه هات زمین بگذاری. هرجا بری با توه.
به هرحال من هم می خوام بایت این تاپیک از مریم تشکر کنم. دعا کردن برای دیگران، که اگر ظلمی به کسی کردن، بخشیده بشن، یه جورایی منو مقابل خودم می گذاره. و شاید اینم یه اثر ناچیزی داشته باشه. هرچند که بالاخره یه چیزی متعالی تر از من باید این مشکل رو حل کنه، چیزی نیست که در توان آدمیزاد باشه.
سلام میشل عزیز
در زندگی امکان داره زمان هایی ناخواسته باعث ناراحتی یا ظلم در حق کسی بشیم
به شخصه تا امروز سعی و تلاشم و کردم که باعث ناراحتی فردی نشم
ولی خوب بازم بعضی اوقات اتفاقاتی می افته که دست خود ما هم نیست و کاری هم نمیتونیم بکنیم
فکر میکنم این اتفاق بد زندگی شما در اثر یه اتفاق ناخواسته باشه
میدونید چند وقت پیش اتفاق بدی تو زندگیم افتاد و احساس میکردم دیگه این زندگی رو واسه چی ادامه بدم
به چی میخوام برسم
به خاطر چی باید تلاش کنم
وقتی دیگه قرار نیست اون اتفاقی که منتظرش بودم بیفته
تو اون روزهای بدم یه تصمیم بد هم گرفته بودم
بعد از اون روزها یکی وارد زندگیم شد و کلی باعث تغییرم شد
زندگیم و از حالت خنثی و بی حرکتی در اورد و من و به جلو هل میداد
نمیذاشت برگردم به عقب یا همینطور ساکن بمونم
بعضی مواقع به افرادی تو زندگیم مون احتیاج داریم تا غرق در اتفاق ناگوار گذشته نشیم و به آینده نگاه کنیم
ولی با این وجود باز بعضی اوقات ...
اگه تو گذشته اتفاق ناگواری داشتی و الان اینجا هستی شاید خداوند بهتون فرصت جبران داره
یه قول یکی تو گذشته هیچ خبری نیست جز یه سری اتفاقات خوب و بد که با فکر کردن بهشون بیشتر خودتو ناراحت میکنی
چون دیگه قابل تغییر نیستن و کاری از دست کسی بر نمیاد
ولی اینده که نیومده
اگه خواسته یا ناخواسته اشتباهی در گذشته مرتکب شدیم باید سعی کنیم با کارهای خوب در اینده حداقل در نگاه خدامون
انسان بدی دیده نشیم
دوسته عزیزم بعضی افراد مثل من انقدر قوی نبودن که بتونن به تنهایی از دوران بد زندگی گذر کنن
شما که تنهایی تونستید عبور کنید یعنی انقدر قوی هستید که دیگه نذارید گذشت تون باعث ناراحیتون بشه
تو تاپیک حال و احوال هم نوشتم
برای من واقعا سخته فراموشش کنم و این و مطمعنم که هیچ موقع هم نمیتونم فراموشش کنم
چون دلم نمیذاره و هیچ کسی رو جز اون قبول نمیکنه
خوب دیگه چیکار میشه کرد
نمیشه به گذشته برگرد و درستش کرد که
ولی همین خدا که این و تقدیر کرده بود درست تو دوران سخت زندگیم به کمکم اومد
این و مطمعن هستم که خدا هم حواسش به زندگی شما هست و همین که بعد از اون اتفاق بد ازدواج کردید
میتونه یه نشونه خوبی باشه
من هم با نظر کاربر صبا موافق هستم و بهتره یه تاپیک جدا در مورد این بزنید بهتره
امیدوارم خدا هیچ موقع نگاه شو از زندگی مون برنداره
دلم گرفته از اینکه شمایی که این دوران سخت و داشتید برای ما دعا میکنید
ممنونم
پاسخ با نقل قول
علاقه مندی ها (Bookmarks)