سلام به دوستای خوبم
بی نهایت عزیزم کم پیدا شدی ؛ امیدوارم حالت خوب باشه و اوضاع بر وفق مرادت باشه
در شرایطی هستم که شدیدا نیازمند به رویکرد مساله مدار هستم ؛ اما انگار فشار افکارم قوت و انرژی لازم رو ازم گرفته.
قرار بود بهمن ماه از پایان نامه ام دفاع کنم اما هرچی به موعدش نزدیکتر میشدم احساس ترس و اضطراب پیدا میکردم. و با خودم فکر میکردم کار من در حدی نیست که بتونم ارائه اش کنم! پس جای اینکه بخوام با تلاش بیشتر سعی کنم کارم رو زودتر به سرانجام برسونم دوست داشتم کارم رو به تعویق بندازم. الان هم قصد دارم برای اسفند پایان نامم رو آماده کنم اما یک مساله ای پیش اومد که ناراحتم کرده .
2 ماه پیش نرم افزار دوتا از سیستم ها و تجهیزاتی که باهاش کار میکردم منقضی شد. و قرار شد اساتیدم اینهارو برای شرکت سازنده که توی استان دیگه ای بود ببرن. من تقریبا یک ماه پیگیر بودم و منتظر که کی اینها آماده میشه و من تست عملی رو بتونم بگیرم. اما بعد 1ماه رفتم توی آزمایشگاه و بعد 3ساعت که سیستم رو راه انداختم تازه فهمیدم که 2تا از تجهیزات نرم افزارشون مشکل داشت اما استادم فقط یکیش رو برای تعمیر برد و من هم اصلاااا اصلاااا یادم نبود به استادام بگم و تاکید کنم این مساله رو .الان معلوم نیست شاید یکی دوماه هم برای این وقت هدر بره! موندم که حواسم کجا بوده پس من داشتم چیکار میکردم؟! الان دارم چیکار میکنم؟ چرا کارهام پیش نمیره؟
فکر میکنم کاملا برخلاف رویکرد مساله مدار حرکت کردم .
اول اینکه با ظهور شرایط جدید در حالت اضطراب و عجولانه تصمیم و برنامه داشتم. حتی تماس با استادم و توضیح مساله عجولانه بوده. میتونستم مقداری صبرکنم تا آروم بشم و بعد طی یک روز تصمیم گیری کنم و اونها رو روی کاغذ بنویسم و بعد با استادم تماس بگیرم و مشکلات رو عنوان کنم.
اما من به محض بروز مشکل ؛ اون رو بد و فاجعه آمیز دیدم پس فکر کردم خیلی بد شده که دستگاه مشکل پیدا کرده این یعنی نمیتونم به موقع دفاع کنم! اما الان میبینم اگر آرامشم رو حفظ کرده بودم حداقل الان داشتم نتایج عملی ام رو ثبت می کردم
اما این روزها: دارم با آرامش و صبر بیشتری تصمیم گیری میکنم ولی خب تحت تاثیر شرایط انگیره و اشتیاقم کم شده. گاهی برای اینکه به خودم سخت نگیرم خیلی آسون میگیرم! هیچکدومش رو دوست ندارم.
امیدوارم هرچه زودتر اوضاع رو به راه بشه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)