به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17
  1. #11
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    نمیدونم چرا من زیاد با حرفای دوستان موافق نیستم
    مشکل شما شوهر بی فکر
    شوهری بی فکری که باعث شده خونه جهنم بشه طوری که نق نق کردن بچه که یکی از زیباترین لحظات زندگیه چون نشان دهنده وابستگی بچه به مادر براتون تلخ بشه
    متاسفانه دوستان شما رو میخوان به دکتر بفرستند در صورتی که یک بازنگری اساسی در اعتقادات شوهرتون و کمی خودتون باید صورت بپزیره

    اعتقاد که عوض بشه انگار یه وزنه ی 300 کیلیویی از روی شما برداشته شده
    یه نفس راحت میکشید و میگید اخیش چقدر راحت شدم
    تجربه به من ثابت کرده که فکر قوی تر از دارو هست باید طرز فکر خودتون و همسرتون تغییر کنه

    هر ادم عاقلی وقتی پیش کسی قرار میگره که پرده ی گوشش پاره کرده احساس تنفر بهش دست میده بجز اینکه پیغمبر باشه برای همین خدا دیه رو قرار داده و قصاص
    شما باید جفتتون به روانشناس بالینی اونم خوبببببببببببببببب مخصوصا همسرتون رجوع کند

  2. 2 کاربر از پست مفید خادم رضا تشکرکرده اند .

    masamasa (شنبه 22 مهر 96), ترنم بهاری (شنبه 22 مهر 96)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام شاپرک عزیز

    این پست رو همون دیشب برات نوشته بودم اما چون به حداکثر تعداد پست در روز رسیده بودم نتونستم ارسالش کنم پس الان برات می فرستم ... لطفا نوشته هامو با دقت بخون ...

    ببین من که دارم این پست رو برای تو می نویسم کسی هستم که خودم توی ماه اول ازدواجم در حالی که تازه عروس بودم بخاطر خشونت فیزیکی شوهرم با گوش متورم به پزشک قانونی رفتم و شکایت کردم و مثل تو تعهد گرفتم و بارها دعواهای شدید همراه با خشونت رو تجربه کردم ... و به لطف خدا بود که لطمه ای به سلامتیم وارد نشد ... این رو عمدا برات گفتم تا فکر نکنی کسانی که اینجا برات نظر می نویسن همه توی بهش برین هستن و نفسشون از جای گرمی بلند میشه و فقط تو رو نصحیت می کنن... همه زندگی ها مشکلاتی داره ... توی این وب سایت پر هست از کسانی مثل من و شما که با درددل و معضلات فراوان اومدن تاپیک گذاشتن اما یاد گرفتن و زندگی شون رو درست کردن ... همه هدفشون کمک به شماست پس دوستانه نگاه کن و فکر کن این حرفها رو خواهر خودت داره برات می نویسه ...

    ببین عزیزم تو دو راه داری ... یا باید این زندگی رو بپاشونی و بری جدا شی و یا باید اصلاحش کنی و حفظش کنی ... اول خووووب فکر کن ببین انتخابت کدام یک از این دو گزینه هست ؟؟؟

    اگر گزینه دوم رو انتخاب می کنی پس اول باید از خودت شروع کنی ... مهارت های زن بودن را یاد بگیری تا بتونی عکس العمل های همسرت رو هم تغییر بدی ...

    پس حالا خوب به حرفام گوش کن ...

    اول اینکه لطفا یکم آرام بگیر عزیزم ...

    دوم اینکه مشکل شما با منزل پدر رفتن حل نمیشه بلکه همه چیز بدتر هم میشه ...

    سوم درسته که عکس العمل شوهرتون به شکل کتک زدن به هیییییچ وجه صحیح و توجیه پذیر نیست ولی ببینید چرا دعواهای شما تا این حد خشن و وحشتناک میشه ؟؟؟ ... قبل از تمرکز بر معلول اول علت رو پیدا کنید ...

    چهارم من فکر می کنم شما با خودت هم درگیری و یک حالت افسردگی داری این از جملاتت که نوشتی از هیچی لذت نمیبری و از سفرت لذت نبردی کاملا مشخصه ... پس اول روی خودت کار کن تا به تبع اون بتونی رابطه ت با همسرت رو هم اصلاح کنی ...

    پنجم به چه دلیل و به چه دلیل و به چه دلیل ناراحتی های خودت رو سر بچه بی گناهت خالی می کنی ؟؟؟ ... نوشتی بهش فحش دادی ... با خودت فکر کن واقعا چرا ؟؟ ... چرا به یک موجود بی گناه 2 ساله که هیچ عمد و کنترلی روی رفتارهاش نداره پرخاش می کنی ؟؟ ... اون الان نیازمند محبت و تربیت شماست نه بدرفتاری شما ... و چرا با این کارها یک خرید ساده و لذتبخش رو تبدیل به یک موضوع پر تنش می کنی ؟؟؟ خووووب با خودت فکر کن عزیزم وقتی با بچه بدرفتاری می کنی آیا همسرت حق نداره ناراحت بشه ؟؟ اینکه بچه غذا نمی خوره یا نق میزنه نباید باعث بهم خوردن رابطه زناشویی شما دو نفر بشه یا توجیهی برای بدرفتاری شما با بچه باشه ... با مشورت با یک متخصص اطفال و مطالعه کتابهای روانشناسی کودک یا مشاوره خیلی راحت می تونی مساله بچه رو حل کنی ... من خودم توی کتابهای روانشناسی کودک کتابهایی رو دیدم که صرفا روی موضوع غذا نخوردن بچه تمرکز می کنه و راهکار میده ... با یه سرچ ساده تو کتابفروشی می تونی پیدا کنی ... مسائل بچه رو اصلا وارد رابطه زناشویی خودت و همسرت نکن ... بچه خودت رو با بچه های دیگه مقایسه نکن ... هر بچه ای خصوصیات خودشو داره و نق زدن و بهم ریختن خونه و خیلی از کارهاشم کاملا طبیعیه ... روزی صد هزار مرتبه خدا رو شکر کن که یه بچه سالم و سلامت داری ... به این فکر کن که خیلی از مادرها از بچه شون که بیماری یا نقص عضو یا مشکلات جسمی و ذهنی خاص داره با جون و دل مراقبت می کنن ... پس لطفا ناشکری نکن ...

    ششم اینکه وقتی توی خونه مدام بی میلی و تنش و دعوا باشه و یک مرد هیچ آرامش و امنیت روانی نداشته باشه طبیعتا رغبتی به برگزاری جشن تولد و مناسبت های خاص از خودش نشون نمیده چون دلش خوش نیست ... شما رک توی صورتش بهش میگی ازت بدم میاد و از دستت خسته شدم ... اون مرد یه خرید ساده ش برای رفع نیاز همسرش ( به جای قدردانی شما ) تبدیل میشه به تنش و دعوا اونم بی دلیل ... بعد شما انتظار داری ذوق کنه که شما براش جشن تولد میگیری ؟؟؟ عزیزم اول نیازهای مردانه ش را تامین کن بعد نیازهای کودکانه ش را ...

    پس:

    1- اینکه در گذشته چه اتفاقاتی افتاده و خاطرات تلخ رو از همین لحظه کلا بریز توی سطل زباله ...

    2- توی خونه خودت بمون ... برای خشم خودت و مشکلات کودکت از متخصص و روانشناس کمک بگیر ... سعی کن یک مادر آرام و مهربان باشی ... و اینو بدون عشق ورزیدن به کودکت و اون حس لطافت زنانه و مادرگونه ای که از خودت نشون خواهی داد عشق شوهرت به تو رو دوچندان می کنه ... ازت خواهش می کنم امتحان کن و نتیجه ش رو ببین ...

    3- تمااااااام سعی تو بکن تا آتیش خشونت رو تا جایی که می تونی خاموش کنی نه اینکه هیزم توی خاکستر خشم شوهرت بریزی ... حتی توی لحظه دعوا وقتی می خوای حرفتو بزنی قبلش بگو من دوستت دارم ... بگو چون دوستت دارم اینجوری میگم ... یه جاهایی کوتاه بیا ... زنانگی کن عیبی نداره مطمئن باش بد نمی بینی ... مثلا در مورد همون جشن تولد بجای گفتن اینکه تو لیاقت نداری، می تونستی بگی می خواستم برات تولد بگیرم چون دوستت دارم ... اینجوری حرف زدن معجزه می کنه باور کن ... بعد از این کار نگاه کن و ببین همسرت چطور از سورپرایز کردن ها و جشن ها و مناسبت ها ذوق زده میشه و استقبال می کنه ...

    4- به جای تمرکز مداوم روی نکات منفی زندگیت مدتی تمرین کن و به نکات مثبت فکر کن و ببین که چقدر حالت بهتر میشه ... به حسن هایی که شوهرت داره فکر کن ... به خاطرات خوبی که با هم داشتید ... به این فکر کن که چقدر قشنگه که تو یک مادر هستی و یک موجود دیگه نیازمند وجود تو ...

    شاپرک عزیزم

    شوهرت و کودکت به تو نیاز دارن ... به لطافتت ... زنانگی ت ... محبتت ... تو به وضوح داری اینو ازشون دریغ می کنی ... اینو ازشون دریغ نکن ...

    با توجه به نوشته های خودت من به عنوان خواننده مطلب شما، خطاهای شما رو کمتر از شوهرت نمی بینم ... عزیزدلم خودت هم کم مقصر نیستی ... روی خودت کار کن ان شاالله به نتایج خوبی میرسی ...

    فقط یه نکته رو هم اضافه کنم عزیزم اینکه حتی اسم خیانت رو به زبون بیاری فقط و فقط شخصیت خودتو خراب می کنی ... حتی عنوان کردنش توی زبون هم زشت و ناپسنده ... پس اصلا و ابدا بهش فکر نکن و این حرف رو تکرار نکن ...

    منتظرم با خبرهای خوب برگردی ...
    ویرایش توسط ملودی 94 : شنبه 22 مهر 96 در ساعت 22:08

  4. 4 کاربر از پست مفید ملودی 94 تشکرکرده اند .

    maryam123 (شنبه 22 مهر 96), masamasa (یکشنبه 23 مهر 96), بارن (یکشنبه 23 مهر 96), زن ایرانی (یکشنبه 23 مهر 96)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط تالين نمایش پست ها
    ببخشيد اينقدر رك حرف ميزنم. احساس ميكنم همدردي كردن با شما اوضاعتون رو بدتر ميكنه.
    عزيزم شما با دختر ٢ سالت كه هنوز زبون باز نكرده دشمني داري. چه برسه شوهرت كه باهاش سابقا مشكل هم داشتي.
    شما سر هيچ و پوچ تو خونه دعوا راه ميندازي. نق زدن بچت اينقدر اذيتت ميكنه و تحملش نميكني. اين كه ديگه جگر گوشته.
    حالا شما ادم به اين بزرگي، همسر، مادر، توقع داري مردي كه سگ دو ميزنه صبح تا شب و يه روز تعطيلشو برده نيازهاى شمارو تأمين كنه اينقدر نق زدن و اعصباني بودن و تلخ بودنتون رو تحمل كنه و هيچ اقدامي نكنه. احتمالا اگر قضيه از طرف ايشون اننطوري ختم نميشد شما تا صبحش نق ميزدي.
    خانومم. به خودت بيا. چرا اينقدر تلخي؟؟ هيچ كس تلخيو دوست نداره كه همسر شما دوست داشته باشه.
    باز هم ببخشيد كه رك ميگم. احساس ميكنم اغلب دعواهاتون هم به خاطر همين اوقات تلخ كردن شما بوده. اين همه نوشتي.... من اونقدري كه به رفتارهاي شما حس بدي پيدا كردم ، همونقدر دلم به حال ايشون سوخت. قضاوت من از روي گفته هاى شماست! واي به حال روزى كه ادم بشينه پاى درد دل شوهرت.

    به خودت بيا تا دير نشده و شوهرت و دخترت رو از دست ندادي.
    ناراحت نشو از گفته هام. ميخوام تكون بخوري! ديگه وقتشه! وگرنه دخترت هم به بك دختر عصبي و كج خلق با هزارتا مشكل رواني تبديل ميكني. اون كاملا داره ازتون الگو برداري ميكنه. اينقدر شوهرتو تحريك نكن كه كار به كتك كاري بكشه. مسلما وسط دعوا حلوا خيرات نميكنن. شروع كننده هم شما بودى .
    من قبول دارم رفتارم بادخترم اصلا خوب نیست خودمم ازاین موضوع خیلی ناراحتم ولی تقریبا 6روزبود که خیلی خوب خودمو کنترل کرده بودم وهیچ رفتاربدی بادخترم نداشتم تادیروز
    دخترم واقعا بی گناهه وسزاوار این بدرفتاری ها نیست من واقعا بایدبتونم خودمو کنترل کنم

    امادرمورد شوهرم حرفاتونو قبول ندارم مگه من ازش خواستم سگ دو بزنه؟اون آفریده شده برای سگ دو زدن تمام مردهای خانواده وفامیلش همینطورن حرفی که قبل ازعقدبرادرشوهرم بهم گفت مطمئن باشید اگه من ودخترمم نبودیم واین آدم مجرد بود باز درحال سگ دو زدن بود چون معتادکارشه چون عاشق کارشه چون کارش ازهمه چی براش مهم تره
    بعدم مگه من توخونه پدرم لنگ مونده بودم که یه نفرسگ دو بزنه برام پول خرج کنه؟خونه پدرم داشتم همین یه لقمه نون رو میخوردم شاغل بودم دستم توجیب خودم بود ماشینم زیرپام بود

    برام مهم نیست که همچین مرد بیخودی رو ازدست بدم خودم 1ماه پیش بهش گفتم برو باهرزن ودختری که میخوای باش برای من اصلا مهم نیست

    من ازاول اینقدرتلخ نبودم بقول شما
    کسی بودم که توجمع همیشه بالفظ آقا صداش میکردم همیشه بهش ...جان میگفتن ولی اون توی جمع 50نفری دادمیزد اسم منو بدون خانم وجان میگفت بااینکه بهش گفته بودم دوست ندارم منواینطوری توجمع صداکنه
    اسمش توگوشیم ...جان بود ولی یه ماهه که اون جان رو برداشتم وفقط اسم خالیشو سیو کردم
    کسی بودم که 50تاسوال نوشتم درموردلباس پوشیدن آشپزی سکس ورفتاروهرچی که توزندگی مهم هست سوال کردم ازش
    ولی آدم بی لیاقتی بود لیاقتش همین زن تلخ هست

    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    سلام

    خانم شاپرک 114 مشکل شما قبل ار چیز دیگری از ضعیف بودن اعصاب شما است. علتش دیگه مهم نیست. مهم اینه که اولا برگردید و درمان تان رو از نو شروع کنید.
    دوما در طول درمان خودتان و اطرافیان تان در حد توام محیط آرامی رو فراهم کنید. و از تفریحاتی که به تسکین روحیه و اعصاب کمک میکنه استفاده کنید.

    من شخصا کسانی رو می شناسم وضعیت بسیار بدتری داشتند، مشکلات حاد جسمی و روحی توام. (حتی تویضح دادنش هم سخته) ولی بعد از اینکه با مشقت زیاد، خواهش و تمنا، رزرو کردن خودسرانه وقت دکتر و تهدید به قطع رابطه،
    1. بالاخره نزد دکتر رفت.
    2. چند ماه اول رو به سختی گذروند و بعدش هم رو غلتک افتاد.
    3. توجیه شد و خودش به این نتیجه رسید که این درمان براش مفید است
    مهم این بود که وقتی راه افتاد و توجیه شد که نباید خودسر قطع کنه خودش همکاری کرد (البته بعد از دق دادن ما) و تا آخر رفت. الان هم مثل یه آدم عادی و نرمال هستش.
    تنها مشکلی که ایشون فعلا بهش گیر داده و ما هم نمی تونیم کمکی کنیم شوهر خواستن است که شکر خدا شما از این جهت براتون حل شده است

    راه نجات شما "فقط" از همین راه درمان می گذره. دست به عمل بزنید.

    موفق باشید
    منظورتون اینه که برم پیش روانپزشک ودارو مصرف کنم؟
    والا مشاوری که دوهفته پیش رفتم پیشش گفت چرا برای عصبانیتت رفتی دارو گرفتی ویه آدم قرصی شدی بایدبتونی رفتارتو اصلاح کنی که من اونقدرداغونم نمیتونم خودمو اصلاح کنم نهایت تلاشم این بوده که تونستم 6روز بادخترم خوب رفتارکنم وعصبانی نشم

    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    سلام
    نمیدونم چرا من زیاد با حرفای دوستان موافق نیستم
    مشکل شما شوهر بی فکر
    شوهری بی فکری که باعث شده خونه جهنم بشه طوری که نق نق کردن بچه که یکی از زیباترین لحظات زندگیه چون نشان دهنده وابستگی بچه به مادر براتون تلخ بشه
    متاسفانه دوستان شما رو میخوان به دکتر بفرستند در صورتی که یک بازنگری اساسی در اعتقادات شوهرتون و کمی خودتون باید صورت بپزیره

    اعتقاد که عوض بشه انگار یه وزنه ی 300 کیلیویی از روی شما برداشته شده
    یه نفس راحت میکشید و میگید اخیش چقدر راحت شدم
    تجربه به من ثابت کرده که فکر قوی تر از دارو هست باید طرز فکر خودتون و همسرتون تغییر کنه

    هر ادم عاقلی وقتی پیش کسی قرار میگره که پرده ی گوشش پاره کرده احساس تنفر بهش دست میده بجز اینکه پیغمبر باشه برای همین خدا دیه رو قرار داده و قصاص
    شما باید جفتتون به روانشناس بالینی اونم خوبببببببببببببببب مخصوصا همسرتون رجوع کند
    چه عجب یه نفر بامن همدردی کرد ومنوسرزنش نکرد
    حسرت به دل من موند که یه باربابت پاره کردن پرده گوشم ازم عذرخواهی کنه یه حلالیت بطلبه ولی این آدم نه به خدااعتقادداره نه آخرت هیچی براش مهم نیست
    من 6ماه تمام گوشمو باوازلین چرب میکردم پنبه میذاشتم توگوشم بعد نایلون میکشیدم رو گوشم میرفتم حموم بادستم نگهش میداشتم ویه دستی خودمو میشستم اینو میدونست بهش گفته بودم یه بارنگفت بذار یه بار بیام کمکت کنم

    آقااصلا رونشناس وروانپزشک قبول نداره البته برای خودش قبول نداره چون خودشو سالم میدونه همیشه به من میگه روانی
    اونقدرنامرده که بامن اومد پیش روانپزشک ودید دارو داده به من تواولین بحثمون بهم گفت روانی قرصی .قرص هاچاقم کرد زود اعتراض کردکه هیکلت خراب شده


    نقل قول نوشته اصلی توسط ملودی 94 نمایش پست ها
    سلام شاپرک عزیز

    این پست رو همون دیشب برات نوشته بودم اما چون به حداکثر تعداد پست در روز رسیده بودم نتونستم ارسالش کنم پس الان برات می فرستم ... لطفا نوشته هامو با دقت بخون ...

    ببین من که دارم این پست رو برای تو می نویسم کسی هستم که خودم توی ماه اول ازدواجم در حالی که تازه عروس بودم بخاطر خشونت فیزیکی شوهرم با گوش متورم به پزشک قانونی رفتم و شکایت کردم و مثل تو تعهد گرفتم و بارها دعواهای شدید همراه با خشونت رو تجربه کردم ... و به لطف خدا بود که لطمه ای به سلامتیم وارد نشد ... این رو عمدا برات گفتم تا فکر نکنی کسانی که اینجا برات نظر می نویسن همه توی بهش برین هستن و نفسشون از جای گرمی بلند میشه و فقط تو رو نصحیت می کنن... همه زندگی ها مشکلاتی داره ... توی این وب سایت پر هست از کسانی مثل من و شما که با درددل و معضلات فراوان اومدن تاپیک گذاشتن اما یاد گرفتن و زندگی شون رو درست کردن ... همه هدفشون کمک به شماست پس دوستانه نگاه کن و فکر کن این حرفها رو خواهر خودت داره برات می نویسه ...

    ببین عزیزم تو دو راه داری ... یا باید این زندگی رو بپاشونی و بری جدا شی و یا باید اصلاحش کنی و حفظش کنی ... اول خووووب فکر کن ببین انتخابت کدام یک از این دو گزینه هست ؟؟؟

    اگر گزینه دوم رو انتخاب می کنی پس اول باید از خودت شروع کنی ... مهارت های زن بودن را یاد بگیری تا بتونی عکس العمل های همسرت رو هم تغییر بدی ...

    پس حالا خوب به حرفام گوش کن ...

    اول اینکه لطفا یکم آرام بگیر عزیزم ...

    دوم اینکه مشکل شما با منزل پدر رفتن حل نمیشه بلکه همه چیز بدتر هم میشه ...

    سوم درسته که عکس العمل شوهرتون به شکل کتک زدن به هیییییچ وجه صحیح و توجیه پذیر نیست ولی ببینید چرا دعواهای شما تا این حد خشن و وحشتناک میشه ؟؟؟ ... قبل از تمرکز بر معلول اول علت رو پیدا کنید ...

    چهارم من فکر می کنم شما با خودت هم درگیری و یک حالت افسردگی داری این از جملاتت که نوشتی از هیچی لذت نمیبری و از سفرت لذت نبردی کاملا مشخصه ... پس اول روی خودت کار کن تا به تبع اون بتونی رابطه ت با همسرت رو هم اصلاح کنی ...

    پنجم به چه دلیل و به چه دلیل و به چه دلیل ناراحتی های خودت رو سر بچه بی گناهت خالی می کنی ؟؟؟ ... نوشتی بهش فحش دادی ... با خودت فکر کن واقعا چرا ؟؟ ... چرا به یک موجود بی گناه 2 ساله که هیچ عمد و کنترلی روی رفتارهاش نداره پرخاش می کنی ؟؟ ... اون الان نیازمند محبت و تربیت شماست نه بدرفتاری شما ... و چرا با این کارها یک خرید ساده و لذتبخش رو تبدیل به یک موضوع پر تنش می کنی ؟؟؟ خووووب با خودت فکر کن عزیزم وقتی با بچه بدرفتاری می کنی آیا همسرت حق نداره ناراحت بشه ؟؟ اینکه بچه غذا نمی خوره یا نق میزنه نباید باعث بهم خوردن رابطه زناشویی شما دو نفر بشه یا توجیهی برای بدرفتاری شما با بچه باشه ... با مشورت با یک متخصص اطفال و مطالعه کتابهای روانشناسی کودک یا مشاوره خیلی راحت می تونی مساله بچه رو حل کنی ... من خودم توی کتابهای روانشناسی کودک کتابهایی رو دیدم که صرفا روی موضوع غذا نخوردن بچه تمرکز می کنه و راهکار میده ... با یه سرچ ساده تو کتابفروشی می تونی پیدا کنی ... مسائل بچه رو اصلا وارد رابطه زناشویی خودت و همسرت نکن ... بچه خودت رو با بچه های دیگه مقایسه نکن ... هر بچه ای خصوصیات خودشو داره و نق زدن و بهم ریختن خونه و خیلی از کارهاشم کاملا طبیعیه ... روزی صد هزار مرتبه خدا رو شکر کن که یه بچه سالم و سلامت داری ... به این فکر کن که خیلی از مادرها از بچه شون که بیماری یا نقص عضو یا مشکلات جسمی و ذهنی خاص داره با جون و دل مراقبت می کنن ... پس لطفا ناشکری نکن ...

    ششم اینکه وقتی توی خونه مدام بی میلی و تنش و دعوا باشه و یک مرد هیچ آرامش و امنیت روانی نداشته باشه طبیعتا رغبتی به برگزاری جشن تولد و مناسبت های خاص از خودش نشون نمیده چون دلش خوش نیست ... شما رک توی صورتش بهش میگی ازت بدم میاد و از دستت خسته شدم ... اون مرد یه خرید ساده ش برای رفع نیاز همسرش ( به جای قدردانی شما ) تبدیل میشه به تنش و دعوا اونم بی دلیل ... بعد شما انتظار داری ذوق کنه که شما براش جشن تولد میگیری ؟؟؟ عزیزم اول نیازهای مردانه ش را تامین کن بعد نیازهای کودکانه ش را ...

    پس:

    1- اینکه در گذشته چه اتفاقاتی افتاده و خاطرات تلخ رو از همین لحظه کلا بریز توی سطل زباله ...

    2- توی خونه خودت بمون ... برای خشم خودت و مشکلات کودکت از متخصص و روانشناس کمک بگیر ... سعی کن یک مادر آرام و مهربان باشی ... و اینو بدون عشق ورزیدن به کودکت و اون حس لطافت زنانه و مادرگونه ای که از خودت نشون خواهی داد عشق شوهرت به تو رو دوچندان می کنه ... ازت خواهش می کنم امتحان کن و نتیجه ش رو ببین ...

    3- تمااااااام سعی تو بکن تا آتیش خشونت رو تا جایی که می تونی خاموش کنی نه اینکه هیزم توی خاکستر خشم شوهرت بریزی ... حتی توی لحظه دعوا وقتی می خوای حرفتو بزنی قبلش بگو من دوستت دارم ... بگو چون دوستت دارم اینجوری میگم ... یه جاهایی کوتاه بیا ... زنانگی کن عیبی نداره مطمئن باش بد نمی بینی ... مثلا در مورد همون جشن تولد بجای گفتن اینکه تو لیاقت نداری، می تونستی بگی می خواستم برات تولد بگیرم چون دوستت دارم ... اینجوری حرف زدن معجزه می کنه باور کن ... بعد از این کار نگاه کن و ببین همسرت چطور از سورپرایز کردن ها و جشن ها و مناسبت ها ذوق زده میشه و استقبال می کنه ...

    4- به جای تمرکز مداوم روی نکات منفی زندگیت مدتی تمرین کن و به نکات مثبت فکر کن و ببین که چقدر حالت بهتر میشه ... به حسن هایی که شوهرت داره فکر کن ... به خاطرات خوبی که با هم داشتید ... به این فکر کن که چقدر قشنگه که تو یک مادر هستی و یک موجود دیگه نیازمند وجود تو ...

    شاپرک عزیزم

    شوهرت و کودکت به تو نیاز دارن ... به لطافتت ... زنانگی ت ... محبتت ... تو به وضوح داری اینو ازشون دریغ می کنی ... اینو ازشون دریغ نکن ...

    با توجه به نوشته های خودت من به عنوان خواننده مطلب شما، خطاهای شما رو کمتر از شوهرت نمی بینم ... عزیزدلم خودت هم کم مقصر نیستی ... روی خودت کار کن ان شاالله به نتایج خوبی میرسی ...

    فقط یه نکته رو هم اضافه کنم عزیزم اینکه حتی اسم خیانت رو به زبون بیاری فقط و فقط شخصیت خودتو خراب می کنی ... حتی عنوان کردنش توی زبون هم زشت و ناپسنده ... پس اصلا و ابدا بهش فکر نکن و این حرف رو تکرار نکن ...

    منتظرم با خبرهای خوب برگردی ...
    من نه توان درست کردن این زندگی بیخود دارم نه توان طلاق گرفتنو
    البته بایدبتونم مثل خواهرشوهرم طبق نقشه پیش برم یه کم تحمل کنم پول جمع کنم یا برم کلاسی چیزی یاسرکاربرم بعد برای جداشدم اقدام کنم

    شوهرمن یه آدم کم طاقته ازهمون اول فحاش بودودست بزن داشت یه ماه بودعقدکرده بودیم که به من گفت بی پدرومادر 3ماه بودعقدکرده بودیم که کتکم زد شدید کی آخه تودوره عقد اینطوروحشیانه رفتارمیکنه؟کی تو خیابون زنشو میزنه؟
    چرامیخواین بگید من مقصرم من باعث میشم دعوا به کتک کاری بکشه این آدمم مشکل داره کنترلی روی خودش نداره کسی که توخیابون زنشو میزنه آدم عادی وسالمی هست فقط زنش مشکل داره؟

    نمیتونم بهش بگم دوستت دارم چون دوسش ندارم چون ازش بیزارم چرابایدبهش دروغ بگم؟دوست نداشتم برای تولدشم کاری کنم ولی گفتم شاید رابطمونو بهترکنه
    ضمنا من تودعوا اصلا اسم تولدنیاوردم خودش هنوز تولدش نرسیده حرفشو کشیدوسط بعداونقدرآدم مزخرفی هست که روز گند تولدش بیادوکاری هم نکنم بازاعتراض میکنه
    پارسال بهش حتی تبریکم نگفتم بعدا گله کردهمه پیام دادن تبریک گفتن جزتو گفتم توداشتی منوخفه میکردی چقدرپررویی که توقع داشتی بهت تبریکم بگم؟

    شوهرمن مثل سیب زمینی میمونی هیچ حسی نداره چندبارسورپرایزش کردم ولی هیچ واکنش خوبی ازش ندیدم لیاقت این آدم فقط کم محلی وبی اعتناییه
    هیچ خوبی ازش توذهنم نیست فقط میدونم منو حسرت به دل ساده ترین چیزهاگذاشت
    تواینستا براش پست محبت آمیزمیذاشتم فقط لایک میکرد بلد نبودپایین یه جمله قشنگ بنویسه هیچی بلدنیست
    پنجشنبه خونه خواهرم بودیم غذاش اصلا خوب نبود نمک هم نداشت کلا هیچ طعمی نداشت وقتی سوارماشین شدیم گفت دستپخت توکجا ودستپخت خواهرت کجا این چه غذایی بود؟گفتم فعلا که شانس اون بهتره ندیدی شوهرش بهش گفت دستت دردنکنه خیلی خوشمزه شده بودنمکش هم که کم بوداشکال نداره ضررش کمتره بعدم میشه نمک زد بهش
    عالم وآدم گفتن دستپخت من خوبه حسرت به دلم موند یه بار توجمع بگه دستپخت خانومم خوبه غذاهاشو دوست دارم ولی خدا نکنه یه ایرادی داشته باشه شب که میادمیگه غذات شوربود افغانی کور کن بود
    آخه دلم به چیه این آدم خوش باشه؟

    من هیچ امیدی به این زندگی ندارم دلم به هیچی خوش نیست شوهرمم نمیخوام مردی که حتی نمیتونه نیازهای جنسی منوتامین کنه به چه دردم میخوره؟
    نمیخوام ونمیتونم این زندگیو درست کنم چون شوهرم ازچشمم افتاده ودوسش ندارم حتی به مرگشم راضی ام

    فقط نمیخوام دخترم بیشترازاین ضربه بخوره فقط میخوام خودمو دربرابر اون کنترل کنم فقط دلم به حال دخترمعصوم وبی گناهم میسوزه وگرنه شوهرم برام پشیزی ارزش نداره من بخشیدمش به زنهای هرزه توخیابون چون لیاقتش همون ها هستن
    اونقدر ازش خشمگین هستم که هیچی آرومم نمیکنه ازحرصم لباسشو باقیچی پاره کردم دیگه هم براش غذادرست نمیکنم

    ----------------------------------------------------------
    ممنونم ازهمگی که برام وقت گذاشتید🌹🌹🌹🌹🌹
    ویرایش توسط شاپرک 114 : شنبه 22 مهر 96 در ساعت 23:05

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 آبان 96 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1396-7-18
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    315
    سطح
    6
    Points: 315, Level: 6
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 23 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.شاپرك جان ما به همسرت دسترسی نداریم اگه اون عضو اینجا بود مطمئن باش بابت حرکتش مورد شماتت کاربران قرار میگرفت.من شما رو و پستی که در این تاپیک میذاری دارم میبینم.حتی کاربرهایی که خلاف میلت حرف زدند موجب عصبانیتت شده و تو پستات نشون دادی.

    اگه میخوای بگم اره تو مظلومی و شوهرت ظالمه چرا کتکت زده قهر کن برو خونه بابات طلاق بگیر و... خیلی راحت میتونم برات بگم اما هیچ کمکی به شما نمیکنه و شرایط شما رو بدتر میکنه.

    در رابطه با خشم و عصبانیت اگه واقعا روانشناس متبحر سراغ داری برو و ازش کمک بگیر. اما من میگم اول دارو درمانی آرومت میکنه و باعث میشه اون وقت حرف های روانشناس روت اثر بذاره.
    اینم من بهت بگم برخی روانشناسا و روانپزشکا مثل طب سنتی و طب نوین هستند این میگه اون خوب نیست اون یکی میگه این خوب نیست
    تو آروم بشی شوهرتم با رفتار شما تغییر میکنه ، آروم میشه
    بچه تم به آرامش میرسه
    امیدوارم به آرامش برسی و این رو قبول کنی که هر چی گفتم برای سلامتی خودت و زندگیت گفتم
    ویرایش توسط اركیده : یکشنبه 23 مهر 96 در ساعت 08:07 دلیل: اصلاح

  7. 2 کاربر از پست مفید اركیده تشکرکرده اند .

    ملودی 94 (یکشنبه 23 مهر 96), Ye_Doost (یکشنبه 23 مهر 96)

  8. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 دی 99 [ 19:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,297
    سطح
    61
    Points: 8,297, Level: 61
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 153
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 201 در 111 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام عزیزم
    بنظر من دلیل دست به زن شوهرتان حاضر جوابی شماست و باهاش یکی بدو میکنید و اکثر مردا تو این حالت دست بلند میکنن
    بنظر من تو دیشب اخیرتون آدم گرسنه زودتر عصبانی میشه و همسرتان و شما گرسنه بودید و بجای بحث کردن بهش میگفتی ببخش عزیزم بچه نزاشت غذا رو گرم کنم بخوری؟ و . ..
    و بهتره برای بهبود زندگی تون و آرامش خودتون خودسازی کنید وگرنه از چشم شوهرتان میفتید
    دلیل اینکه شوهرتون گفته واسش کادو تولد نخرید بنظرم بیشتر بخاطر این بوده که دلش از شما شکسته و ازتون ناراحته که حق هم داره شما خیلی تند و عصبانی برخورد میکنید
    بچه حوصله و اعصاب شما رو ضعیف کرده و بهتره به مشاوره مراجعه کنید و یا تو گوگل راهکار پیدا کنید وگرنه با همین روش برید خدای ناکرده زندگی تون به جاهای بدی کشیده میشه
    خستگی و افسردگی همه چیز رو بدتر میکنه
    بنظر من از الان شروع کن به ابراز علاقه به همسرت با محبت بیشتر گوش میده تا با دعوا
    بهش پیامک عاشقانه بزن و با کلمات محبت آمیز باهاش حرف بزن موقعی که حرف و یا دعوا کرد فقط سکوت کن سکووووت میدونم سخته اما با تمرین و مداومت شدن یه
    بهش با آرامش بگو بچه خسته ات میکنه و باعث خستگی روحی و جسمی ات میشه و یا تو به نامه با کلمات با محبت درد و دل کن باهاش
    بنظرم دعوا و ... روح و اعصاب همسرتون رو خسته کرده و اونم آدم زود جوش و تندی هستن و هم شما دوتا آدم تند خوب زیادتر بحثشون میشه اما تا کی؟ بالاخره باید یکی خودش رو کنترل کنه و تغییر کنه
    بنظرم زنها زودتر میتونن تغییر کنن و بهتره تو زندگی و روال و اخلاقت تغیراتی انجام بدی
    خونه موندن افسردگی رو شدیدتر میکنه و بجای افسردگی بشین تو به دفتر اشتباهاتت رو بنویس و سعی کن هر هفته یکی اش رو کمتر بکنی یا کامل ترکش بکنی

    بخدا با تلاش همه چیز خوب میشه و قلق آروم کردن خودت رو پیدا کن


    👈👈👈👈👈یه راهنمایی خواهرانه هم داشتم که خودم خیلی انجام میدم و واسه آرامش اعصاب واقعا معجزه میکنه اینکه
    عرق اسطوخدوس مصرف میکنم
    روزی سه وعده نصف فنجان عرق اسطوخدوس میخورم واقعا بعد 10 روز مصرف انگار قوی ترین آرام بخش بهت تزریق شده و خییلییییی موثره
    اینم بگم باید دقیق و به اندازه مصرف بشه و اگه مقدار زیاد باشه ممکنه برعکس تاثیر بذاره مثلا بعضی عرقیجات روش نوشته رقیق بشه با اب باید حتما رقیق کنی اما اگه ننوشته به همان میزان که نوشتم مصرف کن و بعد یع مدت معجزه اش رو ببین

  9. کاربر روبرو از پست مفید بی همدم تشکرکرده است .

    ملودی 94 (یکشنبه 23 مهر 96)

  10. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    شما میگید بعد از شکایت کردن و در یک سال گذشته ایشون تقریبا خودش رو کنترل کرده. در واقع یا تغییر کرده یا از ترس قانون مراعات میکنه. ولی خود شما هنوز در گذشته به سر می برید. انگار دوست دارید از خودتون و ایشون انتقام بگیرید. احساس مظلومیت می کنید و الی آخر.خب این ها کمکی به حل مشکل نمی کنه. شما ببینید چی میخواهید. احساس همدردی کاربران رو میخواهید؟ میخواهید انتقام گذشته رو بگیرید؟ یا میخواهید اول خودتان و بعد اگر بشه زندگی تان رو درمان کنید.

    شوهر شما هرچی بود و هست به خودش مربوطه. شما خودتون و بچه تان را نجات بدید. برای اینکار اول باید خودتون رو نجات بدید. در وضعیت فعلی مشکل اول شما خود "شما" هستید و نه شوهر یا افراد دیگه. خودتون رو ازدست "خود افسرده و در گذشته مانده" نجات بدی. از گذشته بیرون بیائید و به فکر آینده باشید و برای اینده و متناسب با آن عمل کنید.

    "منظورتون اینه که برم پیش روانپزشک ودارو مصرف کنم؟
    والا مشاوری که دوهفته پیش رفتم پیشش گفت چرا برای عصبانیتت رفتی دارو گرفتی ویه آدم قرصی شدی"

    نمیدونم مشاورتان مشاور خانواده، روان شناس یا چی بوده. ولی هر کی بوده بی اندازه بی شعور و بی سواد بوده. بی شعور بوده برای اینکه روی مریض اسم می گذاره و اون رو ازنظر روحی برای مراجعه به دکتر (حال یا آینده) از حرف مردم می ترسونه. و بی سواد بوده چون مشکل شدید عصبی بودن شما رو نفهمیده. یا شاید هم فهمیده نخواسته مریض و پول ویزیتش رو ازدست بده. متاسفانه از این نوع مشاورها و دکترها زیاد هستند.

    بله شما الان شما نیاز به روان پزشک (با روان شناس اشتباه نگیرید) نیاز دارید. هم اینجا و هم قبلا خیلی براتون توضیح دادم.
    الان هم روح شما نیاز به درمان داره و هم جسم تان که آسیب دیده. منظور از جسم سیستم های عصبی و غیرعصبی تان است که آسیب دیده اند. این ها با کتاب خواندن یا مشاوره درمان نمی شوند همانطور که سر درد یا مشکلات مثلا تنفسی با مطالعه و مشورت صرف خوب نمی شوند. باید ریدنظر دکتر وان پزشک دارو مصرف کنید و مهم تر از آن تا آخر ادامه بدید.
    مطالب چند ارسال رو که براتون فرستاده بودم رو مجددا بخوانید.

    ار بقیه دوستان هم تقاضا می کنم ابتدا مشکل اصلی، عمده و فعلی مراجع رو درنظر بگیرند و بعد راهنمائی بدند. اینکه گذشته چطور بوده با تغییر نسبی شرایط و رفتار همسر ایشون در حال حاضر خیلی اهمیت نداره. کمک شون کنید از گذشته بیرون بیان و خودشون رو درمان کنند.

  11. کاربر روبرو از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده است .

    ملودی 94 (یکشنبه 23 مهر 96)

  12. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام شاپرک عزیز.راستش در مورد مشکلت باهمسرت چون تازه وارد سایت شدم ترجیح میدم چیزی ننویسم امیدوارم راهنمایی دوستان راهگشا باشه.اما درمورد مشکلت با دختر دردونه وعزیزت باید بگم که خوب منم یه مادرم.وفرزندم تقریبا هم سن دختر شماست.البته امیدوارم توصیه هایی رو که بهت میکنم رو نذاری به حساب اینکه تو مادر خوبی نیستی واین حرفا.این صرفا یه تبادل اطلاعاته.اینکه تو توی تمام پست هات به غذانخوردن دخترت اشاره میکنی نشون میده که دغدغهءبزرگی برات محسوب میشه وفقط یه مادر مثل من وتو میتونه اینو درک کنه که همین مسآلهءخیلی کوچیک هم میتونه همه جای زندگیت تآثیر بذاره.ولی خوب باید بگم تو خودت خیلی نقش داری تو غذاخوردن و در کل آرامش فرزندت.وقتی در دوران بارداری به مادر توصیه میشه که باید آروم باشه و از محیط های متشنج دوری کنه ویا حتی از پدر خواسته میشه با فرزند داخل شکم مادر حرف بزنه وابراز محبت کنه نشون میده که حتی یه جنینی که هنوز متولد نشده دارای شعور واحساس هست واز زمانی که روح درش دمیده میشه اون یه انسان محسوب میشه باتمام خصوصیات انسانیش.خوب حالا این بچه متولد شده وعواطف واحساساتش قویتر شده.اون بچه حتی وقتی در حالی که غمگین ویا عصبانی هستی در آغوشش میگیری متوجه تنفس وضربان قلب متفاوت تو میشه.چشم های مضطرب ونگران تو رو میفهمه.متوجه مشکلی که بین تو وپدرش هست میشه.تمام این ها رو به عینه دیدم وگرنه هرگز برات نمینوشتم.تو به هیچ عنوان تاکید میکنم به هیچ عنوان حق نداری وقتی بچه ت داره حتی خونه رو بهم میریزه فحشش بدی یا عصبانی بشی این معنیش نقض تربیت فرزند نیست اما مسلما راهش عصبانیت نیست.اینکه بچهءتو شیر ویاغذانمیخوره مطمئن باش تو وپدرش تو این بد غذایی سهم بزرگی دارین.بدغذایی بچه ها صرفا یک ادا واطوار کودکانه نیست شک نکن این یه واکنشه به حال روحیه مادرهمیشه مضطربش.یه اعتراضه.اگه تو امروز به کاری که از جانب دخترت انجام میشه ومورد پسندت نیست فریاد بزنی علاوه براینکه اون بچه رو لجبازتر ومضطربترش میکنی مجبوری فردا بلندتر داد بزنی.واین یک دور تسلسله تباهه.مطمئن باش هیچ بچه ای با غذایی تلف نمیشه.تو آروم باش.وقتی که حس میکنی الان ممکنه گرسنش باشه غذاشو بیار.اگه دیدی از خوردن امتناع کرد ظرف غذا رو ببر.وبیا باهاش بامحبت بازی کن یا توهر کار دیگه ای که توش مشغوله همراهیش کن.مطمئن باش لبخند وبازی تو از هرچیزی برای اون بچه مغذی تره.خواهشا وخواهشا هرگز هرگز هرگز جلوی بچه ت با پدرش بدخلقی نکن واز همسرت هم بخواه که حرمت تو رو پیش دخترت حفظ کنه.فرزند شما باید خط قرمزتون باشه.وبرعکس هر وقت که روابطتون حسنه شد پیش فرزندتون بهم ابراز محبت کنید.این مساله بدون شک روی اعتماد به نفس فرزندتون تاثیر میذاره.نکتهءدیگه اینکه مسئولیت ۱۰۰درصد دخترتون باشماوپدرشه اگر پدرش در این مورد کوتاهی ویا بی توجهی کرد شما حق ندارید از خودتون هم سلب مسئولیت کنید وبگید بچهءاونم هست من چرا خودم رو اذیت کنم البته من این مورد رو در شما ندیدم کلی گفتم.در نهایت شاپرک عزیز حتما مکمل های تقویتی مثل فی فول وکلسیم وهمینطور نرمش سبک حتی داخل منزل رو در برنامهءروزانه ت داشته باش.عدم توجه به هرکدوم ازاین سه مورد شما رو که در شرایط خاصی هستین رو بدخلق عصبی ومضطرب میکنه

  13. 2 کاربر از پست مفید آناهیتا۲۷ تشکرکرده اند .

    ملودی 94 (یکشنبه 23 مهر 96), بارن (یکشنبه 23 مهر 96)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.