سلام
حال من اصلا خوب نیست اصلا اززندگیم راضی نیستم مخصوصا ازشوهرم ورابطه ام باهاش .به شدت ازچشمم افتاده مثل سیب زمینی میمونه انگارهیچی حالیش نیست هیچی نمیفهمه الان چندماهه دارم بهش میگم من ازرابطه جنسی مون راضی نیستم نسبت بهت سرد شدم مثل قبل دوستت ندارم فقط میشنوه انگاربراش مهم نیست اصلا
فقط صبح تاشب میره سرکار.درطول شبانه روز فقط 2ساعت همدیگرو میبینیم فقط مغازه اش وکاسبی وچک براش مهمه .صبحهاکه میره من ودخترم خوابیم شب ساعت 10میاد تا12که بیداریم همدیگرو میبینیم جمعه هاهم از9صبح میره تا6-7عصر
امشب داشتم فکرمیکردم خیلی وقته دیگه تو خونه آرایش نکردم لباس قشنگ نپوشیدم
خیلی وقته دیگه غذارو تزیین نکردم برنجو آبکش نکردم وتودیس نکشیدم
منی که 4سال تمام این کارهارو میکردم ولی شوهرم اونقدرنفهمه وغرق درکارش شده که اصلا متوجه این چیزا نشده تاحالا نگفته چراآرایش نمیکنی مثل قبلا چراسفره نمیندازی مثل قبل انگار هیچی حالیش نیستی هیچی به حالش فرق نداره آراسته باشم یاشلخته سفره رنگین باشه یاساده
من کسی بودم که شب جمعه ها دونوع غذا درست میکردم دسر درست میکردم شمع روشن میکردم سرمیزغذا یه سورپرایز داشتم تورابطه براش لباس خواب میپوشیدم الان2ساله این کارهارو نکردم وشوهرم نفهمیده واعتراضی ام نکرده
دیگه دوسش ندارم به شدت ازش خشمگین هستم دوست دارم ولش کنم برم خونه پدرم بلکه به خودش بیاد
دوروز پیش بهش گفتم من ازرابطه جنسی مون خیلی ناراضی ام خیلی چیزا تواین رابطه نیست یه مدته علاقمندشدم به فیلمهای سکسی وگاهی نگاه میکنم گفتم حتما غیرتی میشه به خودش میاد ولی اصلا
تنهااعتراضش این مدت این بوده که من همه توجهم شده بچه وغذا خوردنش واینکه گوشی زیاددستم هست وچرا صبحها پانمیشم براش صبحونه درست کنم؟
قبلا خودم 50تاسوال مختلف براش مینوشتم وازش سوال میکردم چی ازم میخواد ولی الان اونقدرازش سرد شدم که میدونم چی میخوادولی حاضرنیستم انجامش بدم حتی صبحها اگه بیدارباشم دوست ندارم بلند بشم وبراش صبحونه درست کنم
به شدت حس میکنم که نمیخوامش دوسش ندارم اونقدر حرف تودلم جمع شده که دارم میترکم دوست دارم بایه مشاورحرف بزنم وهمه چیو بهش بگم
علاقه مندی ها (Bookmarks)