به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 38 , از مجموع 38
  1. #31
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زن ایرانی نمایش پست ها
    سلام تنهایی عزیز
    حدودا فکر میکنید چقدر زمان لازم هست تا مشکل خونتون حل بشه و بتونید مستقل بشید؟
    اگه زمان کمی مونده سعی کن تحمل کنی و با احترام برخورد کنی و یا اینکه چند روزی بری پیش پدر و مادرت ولی اگه زمان زیادی مجبورید زندگی اشتراکی داشته باشید.. باید فکر جدی تر بکنی. که من سعی کردم راه حل های خودم رو اینجا برات بگم که بنظرم خیلی خوب تونستم چندماه زندگی اشتراکی با خانواده همسر رو مدیریت کنم.
    زن ایرانی عزیز ممنونم که تواین شرایط تجربیاتتو دراختیارم میذاری.
    راستش اصلا حتی نمیتونم حدس بزنم کی تموم میشه ممکنه تا دوسه روز دیگه شرایط درست بشه ممکنه تا دوسه ماه دیگه نشه.
    من تو اون مدتی که قبل از مستقل شدنم اینجا بودم خیلی راهنماییاتون کمکم کرد خیلی اذیت میشدم ولی به کمک شما تحملش راحتتر شد.
    الان که دوباره برگشتم واقعا اذیت میشم ازین همه انتظار بیخودی که ازم هست، اینهمه مهمونیای مسخرشون که هرشب تاآخرشب مهمون میاد،وسایلمو گذاشتم یه گوشه که خودشون مشخص کردن ولی هرکی رد میشه یه چیز میگه بااینکه همیشه وسایلم مرتبه.
    الان دیگه به هیچی فک نمیکنم جز روان خودم که روز به روز بیشتر بهم میریزه چون هیچی جز احترام براشون نداشتم،تواین مدت 3کیلو لاغرتر شدم ازبس حرص میخورم دیگه واقعا تحمل این شرایط برام ممکن نیس بگید چیکارکنم مثل دیوونه ها شدم من اززندگی باخونواده شوهر متنفر بودم تمام توانم تواون 8ماه تموم شد الان دیگه فقط داره ازپادرم میاره تاحدی که هرروز توحموم ازشدت ناراحتی کارم گریه اس

  2. #32
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    همراهای عزیزم سلام دوباره اومدم میدونم تاپیکم از مشاوره خارج شده و جنبه درددل پیداکرده اما چیکارکنم تنها راه امیدم همین تاپیکه.
    زندگی شریکی من ادامه داره و من خیلی خسته شدم کاملا دارم میبینم احترامی که قبلا داشتم دیگه ندارم هرچی بیشتر جلو چشمشونم ایراد گرفتنا بیشتر و بی پروا تر میشه من همیشه بااحترام برخورد کردم اما دیگه احترام متقابلی نمیبینم.
    امروز ازون روزاییه که حتی نمیتونم ازجام پاشم و متاسفانه مادرشوهرم خونه مونده و بعدازمدتها یه ناهار پخته ازصبح داره غر میزنه پاشدم دستمال کشیدم باتیکه میگه نمیخوادخودمون تمیزش کردیم،بعدش جارو کردم میگه نمیخواد تمیزه ولی بخدا اینقد آشغال ریخته بود که نگو،بعد میگه چقد شلی فرز باش فقط میخواد کارامو بی ارزش کنه منم دیدم داره اذیت میکنه دیگه جارو نکردم. حالا اگه خودش زرنگ بود زورم نمیگرفت من هیچوقت کارام نمونده و نامرتب نبودم به کسیم واسه کارام نیاز نداشتم ولی دیگه انصافا خسته شدم ازین حرفای بیخود. دیشب با درد شام پختم ظرف شستم تاآخر شب فقط ظرف میوه موند که دیگه توان نداشتم حتی میوه هم نخورده بودم مادرشوهرم خودش شست کلی غر زد.
    بخدا من استراحت میخوام زندگی آروم میخوام ازاسترس خسته شدم توروخدایادم بدین چطوری بی تفاوت باشم

  3. #33
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 16:28]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,218
    سطح
    19
    Points: 1,218, Level: 19
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 89 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    تنهایی جان چرا فعالیت خارج از منزل که این همه سفارش کردیم بهت رو شروع نمیکنی تا زمانی که برگردین منزل خودتون؟ قرار بود شروع کنی چی شد؟
    معمولا کسی که بیرون از خونه فعالیتی انجام میده چه شاغل باشه چه هر فعالیت اجتماعی دیگه ای داشته باشه هم خودش روحیه قوی تری پیدا میکنه هم دیگران بهش با احترام و عزت بیشتری نگاه میکنن.
    از همسرتون بخواین که کمی از نظر اقتصادی ولو کم در مخارج خونه مادرشوهرتون همراهی کنن مثلا یک کیلو میوه بخرین مرغ و گوشت بخرین هرازگاه و این خرید رو هم شما تقبل کنین که انجام بدین نه همسرتون. برین بیرون از منزل روزی چندساعت و بعدم هرازگاه یه چیزی برای منزل بخرین و خودتون رو از این فشاری که روی جسم و روحتون هست نجات بدین.
    همسرتون رو هم برای رفت و آمد با خانواده و اقوامش کنترل نکنید. ایشون یک شخص بالغ هستن.

  4. کاربر روبرو از پست مفید Fariba.89 تشکرکرده است .

    tanhaeii (دوشنبه 04 دی 96)

  5. #34
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    تنهایی عزیز شرایط سختی داری
    ولی راستش من اگر جای شما بودم از اول نمی پذیرفتم در این شرایط قرار بگیرم

    آدمها هرچقدرم که خوب باشن این همه قاطی هم بودن حرمتها رو از بین می بره مخصوصا وقتی چند تا رفتار غیر منطقی و توقع بیجا هم بهش اضافه بشه

    سوالی که از شما دارم این هست که آیا نمی تونی مثلا دو روز یا سه روز در هفته بری خونه پدرت
    البته با صلح نه با قهر و دعوا
    فقط به همه اعلام کنی برای اینکه کسی معذب نباشه هفته ای چند روی میری منزل پدرت
    اصلا همسرت هم اگر خواست بیاد

    حداقل یه چند روزی از این فضا دور باشی

    راستش از دیدگاه من که فرد بسیار استقلال طلبی هستم شرایط شما واقعا سخته

    و اینکه توی اون شرایط هرچقدرم که خوب باشی باز هم از چشم می افتی

    اگر نمی تونی چند روز خونه پدرت باشی حداقل طوری برنامه های آموزشی برای خودت در نظر بگیر که چند روز در منزل نباشی

    باید شرایط رو برای خودت قابل تحمل کنی
    ببین از چه راهی میشه؟؟؟؟؟
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  6. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    tanhaeii (دوشنبه 04 دی 96), زن ایرانی (دوشنبه 04 دی 96)

  7. #35
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Fariba.89 نمایش پست ها
    تنهایی جان چرا فعالیت خارج از منزل که این همه سفارش کردیم بهت رو شروع نمیکنی تا زمانی که برگردین منزل خودتون؟ قرار بود شروع کنی چی شد؟
    معمولا کسی که بیرون از خونه فعالیتی انجام میده چه شاغل باشه چه هر فعالیت اجتماعی دیگه ای داشته باشه هم خودش روحیه قوی تری پیدا میکنه هم دیگران بهش با احترام و عزت بیشتری نگاه میکنن.
    از همسرتون بخواین که کمی از نظر اقتصادی ولو کم در مخارج خونه مادرشوهرتون همراهی کنن مثلا یک کیلو میوه بخرین مرغ و گوشت بخرین هرازگاه و این خرید رو هم شما تقبل کنین که انجام بدین نه همسرتون. برین بیرون از منزل روزی چندساعت و بعدم هرازگاه یه چیزی برای منزل بخرین و خودتون رو از این فشاری که روی جسم و روحتون هست نجات بدین.
    همسرتون رو هم برای رفت و آمد با خانواده و اقوامش کنترل نکنید. ایشون یک شخص بالغ هستن.
    فریبای عزیز سلام واقعا ممنونم که تاپیکمو پیگیری میکنی و خواهرانه راهنماییم میکنی.
    من کلاس نقاشیمو شروع کردم اما یه شرایطی اتفاق افتاد که درکمال ناباوری من اومدیم خونمون!الان خدارو شکر از خونه خودم پیام میذارم.
    ولی خب مجددا همسرم میخواست رفت وآمد رو طبق روال قبل شروع کنه این دفعه طبق راهنماییای شما خیلی قاطع به همسرم گفتم میخوام خونه خودم بمونم و واقعا ازین همه رفت و آمد خستم.همسرم جواب داد لطفا این بار بخاطر من بیا برگشتیم دربارش حرف میزنیم منم همراه همسرم رفتم چون این بار خلاف همیشه حاضرشد حرف بزنه.طبق معمول تادیروقت اونجا بودیم وقتی برگشتیم همسرم گفت بیا بخوابیم منم بهش گفتم شما بخواب من یکم کاردارم انجام بدم میام همسرم ناراحت شد که بعدا انجام بده منم ازفرصت استفاده کردم و خیلی آروم بهش گفتم ببین اینهمه رفت و آمد باعث میشه من مجبور باشم از فرصتایی که باهمیم بزنم و به برنامه های خونه برسم بهتر نیس کمش کنیم؟همسرم باز رفت تو فاز قهر که توازخونوادم بدت میاد اصلا دیگه نمیخواد بیای و... منم سکوت کردم طبق معمول قهر کرد پشت کرد که بخوابه منم بهش گفتم من هیچ مشکلی با خونوادت ندارم اما زندگی خودمون اولویت داره مشکل من خونوادت نیستن من دلم میخواد بیشتر خونه خودمون بمونم.
    همسرم سکوت کرد و خوابید اما ایندفعه هرچی داد زد و قهر کرد من سکوت کردم و اصلا هم کوتاه نیومدم روز بعد گفت کارت بده و باز غر زدی و... باید معذرت خواهی کنی،منم گفتم من هیچ کاربدی نکردم فقط میخوام زندگیم برنامه داشته باشه نه اینکه هرروز بریم خونه مامانت عذرخواهیم نمیکنم بعدش رفتار عادی خودموادامه دادم بالاخره همسرم بعد یه قهر گفت دیگه لازم نیس مثل قبل هرروز بریم حرفتو قبول دارم اما فعلا فقط حرفموقبول کرده ولی زیاد عمل نمیکنه منم از خواستم کوتاه نمیام امیدوارم با راهنماییاتون بتونم موفق بشم.
    درمورد کنترل کردن همسرم من اصلا نمیگم با پسرخالش رفت و آمد نکنه فقط سعی میکنم بیشتر کنارش باشم که خودش رفت و آمدشو کم کنه
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    سلام
    تنهایی عزیز شرایط سختی داری
    ولی راستش من اگر جای شما بودم از اول نمی پذیرفتم در این شرایط قرار بگیرم

    آدمها هرچقدرم که خوب باشن این همه قاطی هم بودن حرمتها رو از بین می بره مخصوصا وقتی چند تا رفتار غیر منطقی و توقع بیجا هم بهش اضافه بشه

    سوالی که از شما دارم این هست که آیا نمی تونی مثلا دو روز یا سه روز در هفته بری خونه پدرت
    البته با صلح نه با قهر و دعوا
    فقط به همه اعلام کنی برای اینکه کسی معذب نباشه هفته ای چند روی میری منزل پدرت
    اصلا همسرت هم اگر خواست بیاد

    حداقل یه چند روزی از این فضا دور باشی

    راستش از دیدگاه من که فرد بسیار استقلال طلبی هستم شرایط شما واقعا سخته

    و اینکه توی اون شرایط هرچقدرم که خوب باشی باز هم از چشم می افتی

    اگر نمی تونی چند روز خونه پدرت باشی حداقل طوری برنامه های آموزشی برای خودت در نظر بگیر که چند روز در منزل نباشی

    باید شرایط رو برای خودت قابل تحمل کنی
    ببین از چه راهی میشه؟؟؟؟؟
    فکور جان ممنونم از همراهیت.
    دقیقا حرفات درسته منم اصلا نمیخواستم اینجوری بشه اول ازدواجم که
    متاسفانه مجبور شدم این چندوقتم واقعا هیچ راه دیگه ای نبود.
    درست میگین قاطی بودن باعث میشه دم دستی باشی و احترامت ازبین میره.
    خداروشکر اومدم خونه خودم و الان به کمکتون نیاز دارم که بتونم رفت و آمد زیاد رو کنترل کنم

  8. #36
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 16:28]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,218
    سطح
    19
    Points: 1,218, Level: 19
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 89 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خداروشکر عزیزم خیلی خوشحال شدم برات امیدوارم بتونی کنار همسرت زندگی شیرینی داشته باشی.
    رفتار خوبی رو در پیش گرفتی. فقط باید روی جزئیاتش هم کار کنی. ببین همسر شما هنوز این قطعیت رو در شما مشاهده نکرده. مثلا اینکه به شما میگه بریم مهمونی بعد که برگشتیم حرف میزنیم ولی وقتی برمیگردین دیگه به حرفش عمل نمیکنه و میگه بیا بخوابیم! یعنی میدونه شما خوشت نمیاد و خسته ای ولی فکر میکنه میتونه به همین راحتی قضیه رو فیصله بده. شما باید خودت بعد از برگشتن از مهمونی خواستار صحبت میشدی حتی اگر نیمه شب بود و خسته بودین قرار یک صحبت برای روزهای آتی رو با هم در این مورد میذاشتین و این کارو میکردین. این محکم بودن شمارو اونجا میتونست نشون بده.
    و اینکه شما به همسرت میگی رفت و آمد باعث میشه به کار منزل نرسی هم خیلی توجیه خوبی نیست یعنی میشه بهتر عمل کرد. چون همسر شما بهرحال متوجه شدن که شما تمایلی به این رفت و آمدهای زیاد نداری چون میگن از خانواده من بدت میاد! پس لازم نیست بهانه ای پیدا کنین و بهتره صریح و صادقانه حرف دلتون رو بزنین که دوست دارین بیشتر در منزل خودتون باشین و محکم هم پای خواسته تون بایستین.
    رفتارتون در برابر قهرشون هم خیلی مناسب بود. و اگر به همین شیوه ادامه بدین و کوتاه نیاین ایشون کوتاه میان.
    اگر زمان هایی که در کنار هم هستین به هردو خوش بگذره مطمئن باشین ایشون خودشون تمایل بیشتری برای خلوت های دو نفرتون پیدا میکنن. به صورت مستقیم ازشون نخواین رابطه ش رو با دوست یا فامیل کم کنه و پیش شما بمونه و وقتایی که ایشون میرن شما هم برای خودتون سرگرمی یا معاشرتی با دیگران درست کنین که هم حوصله تون سر نره و هم همسرتون فکر نکنن که خوشحالی شما فقط در گرو بودن ایشونه چون این مردهارو میترسونه و فراری میده گاهی. روی روابط دو نفره و عاشقانه تون کار کنید. و اینکه همسرتون چه چیزی در رابطه ها براش جذابه مثلا اگر خیلی اهل گشت و گذار و بیرون رفتن هست با هم بیشتر بیرون برین یا حتی اگر با پسرخاله ش بازی خاصی انجام میده شما هم سعی کنید در اون بازی باهاش همراه بشید. از جذابیت های زنانه تون هم در این راه استفاده کنید خلاقیت به خرج بدین و سعی کنید برنامه ریزی کنید برای زمان های دو نفرتون.

  9. 2 کاربر از پست مفید Fariba.89 تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (دوشنبه 04 دی 96), زن ایرانی (سه شنبه 05 دی 96)

  10. #37
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    دوستای عزیزم سلام

    من بعداز مدتها اومدم که نتیجه تلاشمو بهتون بگم خدارو شکر بعداز راهنمایی های شما و قاطع بودن من اوضاع زندگیمون آرومترشد همسرم باور کرد خواسته من مهمه و خودشم همراهم شد یه مدت زندگیمون خیلی آروم شده بود اما باز بهم ریخت همسرم یه ماهه به بهانه اینکه آخرساله و آدم حوصله نداره خونه بمونه دوباره روال هرشب مهمونی رو پیش گرفت و این بار هرکاری کردم نتیجه نداد فقط این بار همسرم به جای دعوا با خواهش و التماس حرف میزنه که توروخدا بیا بیاریم و....
    و مشکل دیگه بازم انتظارات خونواده شوهرم برای انجام کاراس، ایندفعه من باهمسرم حرف زدم که درصورتی باهات میام که بعدازشام بریم اونم قبول کرد راستش میدونم اگه بخوام قبلش برم باید واسشون شامم بپزم!
    طبق معمول مادرشوهرم کلا به زندگی بیخیاله یعنی حتی مهمونم بیاد خونشون همه چی رو میذاره به عهده دخترش!من کلا خودموکشیدم کنار چون به من ارتباطی نداره اما اونا کوتاه نمیان.
    مثلا الان موردی که پیش اومده اینه نیاز دارم کمکم کنید تا برخورد درست داشته باشم: مادرشوهرم به دخترش یه هفتس میگه زودباش خونه تکونی کن اونم شروع کرد اماهمون روز من دعوت بودم و چون خواهرشوهرمم مریض بود و مثل هرسال نتونست تنها کارارو انجام بده مادرشوهرم مجبور شد خودش کمکش کنه درحالی که امسال خیالش راحت شده بود من هستم! باورتون نمیشه اگه بگم حتی دلش به حال دخترش نمیسوزه و هرسال یه خونه 300متری رو دخترش تنها تمیز میکنه.
    ازونجا که انتظارش از من برآورده نشده بود دوباره شروع کرد به متلک و غرغر و بی محلی منم گفتم ببخشید من دوس داشتم کمکتون کنم اماشرمنده مهمونم و نمیتونم وطبق معمول ایشون بامتلک و قهر و سردی جواب داد به نظر شما رفتاردرست چیه؟من باید چیکارکنم

  11. #38
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 خرداد 01 [ 02:25]
    تاریخ عضویت
    1396-9-29
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    5,314
    سطح
    46
    Points: 5,314, Level: 46
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 144 در 79 پست

    Rep Power
    28
    Array
    من فکر می کنم کار درستی کردید. شما وظیفه دارید بهشون کمک کنید اما وظیفه ندارید مسئولیت اونا رو به دوش بکشید. وارد تنش نشید و همین طور ادامه بدید.


 
صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:30 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.