به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 شهریور 02 [ 15:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-28
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    10,451
    سطح
    68
    Points: 10,451, Level: 68
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 399
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    340

    تشکرشده 500 در 154 پست

    Rep Power
    37
    Array

    عدم توانایی در کنترل احساسات و غرائز

    با سلام و وقت بخیر


    من یه مرد 29 ساله ام که استقلال کمی افراطی دارم! خیلی خلاصه ادامه میدم

    یه ماه پیش یه توییتی رو می خوندم که زن از شوهرش می پرسه "چرا قبل ازدواج نگفتی انقدر فقیری؟!" و شوهر هم میگه "من که همیشه می گفتم جز تو در این دنیا هیچی ندارم" و تو خوشحال می شدی و می خندیدی! متاسفانه من نمی تونم درست احساسات و غرائزم رو جهت دهی کنم و این موضوع باعث شده دچار دردسرهای عقیم و احمقانه، از دست دادن موقعیت ها، و تکرر اشتباهاتی بشم که صرفا فردی نیستن، حتی سر این مسایل نزدیک بود تو یه دعوا مرتکب قتل بشم! که طرف کوتاه اومد

    من رابطه افلاطونی قبلیم رو نتونستم کاملا رها کنم! رابطه ای که خشم و نارضایتیش باعث شد با دخترای خیلی زیادی دوست بشم و 48 ساعت کات کنم. تو آخرین اشتباهم تصمیم گرفتم استوپ بدم و بیخیال شم ولی الان حوادث دارن میان سمت من! من اشتباهاتم رو نادیده نمی گیرم ولی الان همزمان 6 نفر بهم پیام میدن! تو ساختمون یه خانم آرایشگر متاهل هست حدودا همسن منِ که گیر داده به من! بار اول که تو دفترکارش(با یه بهونه منطقی) باهام حرف زد کامل دوزاریم افتاد، پر از نشخوار ذهنی شده بودم بعضیا آرزوشون موقعیت من بود ولی من برای کم کردن این نشخوارهای هوس آلود خودارضایی(راه حل زودبازده!) می کردم بالاخره یه روز نقطه ضعف نشون دادم و بعد یه ماه دوباره حضوری دیدمش یه لحظه به بدنم دست زد، چیزی نگفتم ولی نزاشتم ادامه بده، حس کردم بدنم سرد شده، اصلا احساس ترس نداشتم ولی میخاستم فرار کنم از خودم، حس بدی سراغم اومده بود، می دویدم تو پله ها، یکی از تلخ ترین تجربیاتم همونجا رقم خورد، طوری که شبا از ناراحتی بیدار می شدم، حس بدی داشتم

    ازدواج
    27 سالگیم که تو یه رابطه عاشقانه بودم دو تا خانم که یکی مطلقه و یکی متاهل بود بهم پیشنهاد دوستی دادن ولی من خیلی محترمانه محلشون نزاشتم، اردیبهشت تصمیم گرفتم ازدواج کنم، من بمیرم هم سنتی ازدواج نمی کنم، از یه نفر خیلی خوشم میومد با اینکه شرایط اولیه من خوب بود ولی اون دختر 28 ساله که کلا تو عمرش 2 تا خواستگار داشت حتی اجازه نداد من خواستگاریش برم، اونجا تراژدی کودکیم جلوی چشمم اومد. من متولد و تربیت شده یه خانواده سکولار، نوگرا و ارزش آفرینم که در عین حال بی کله و ماجراجواند حتی مادرم وقتی از دستم عصبانی میشه بهم میگه لعنت به نسلت! من می دونم تو به کیا کشیدی(منظورش پدران خودش)! کوتاه بگم که من خودم رو حزب تک نفر می دونم، نظر دیگران برام اهمیتی نداره، از هیچ کس پیروی و تقلید نمی کنم و بسیار برای اطرافیانم گنگم، من علاقه ای ندارم که در زمینه مذهبی من نقد کنید علت بیان این موضوع این بود که دوستام همیشه بهم می گفتن که جامعه از آدمهایی مثل تو انتقام خودش می گیره حتی اون دختر بهم گفت تو خیلی فرق داری با بقیه و با من هم خیلی متفاوتی

    من از شکست نمی ترسم، احساس تنهایی هم نمی کنم ولی میخام احساسات قلبیم رو بروز بدم(چه تو بعد عاطفی چه تو بعد جسمی)، با تمام وجودم بند بند جمله فروغ رو می فهمم که میگه " اگر به سویت این چنین دویده ام به عشق عاشقم نه بر وصال تو ..." من چطور باید احساساتم رو توی این شرایط کنترل کنم؟؟

    صمیمانه ممنون که وقت گرانبهاتون رو صرف خوندن این متن کردید و براتون آرزوی بهترین ها رو می کنم

    ویرایش توسط باران13 : دوشنبه 23 بهمن 96 در ساعت 02:54

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 تیر 98 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1395-12-03
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    3,601
    سطح
    37
    Points: 3,601, Level: 37
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 258 در 107 پست

    Rep Power
    34
    Array
    یکم در هم نوشتین،انگار ذهنتون شلوغ پلوغه.

    ببینین به نظرم کمی خشن هستین و من که اینجا تاپیک شما رو خوندم از اون تیکه دعوا ترسیدم و اول از همه مدیریت خشم و احساسات منفی برای شما خیلی لازمه.

    احتمال زیاد خواهر نداشتین.معمولا پسرهایی که خواهر ندارن و یا تو محیطهای مردونه بزرگ میشن معمولا تو ابراز احساسات کمی مشکل دارن.
    اول از همه روی خشمتون و مهارش کار کنین چون خانوما از خشونت خوششون نمیاد و مثلا من خودم از آدم خشن احساس خوبی نمیگیرم حالا چه زنش یا چه مردش.

    برای ابراز احساسات باید اول وجودمون پر از مهر باشه. و حس دوست داشتن رو اول از همه واسه خودمون داشته باشیم و با خودمون در صلح و صفا باشیم.
    میدونین من برداشتم اینه که یه رگ و ریشه هایی از گذشته هنوز شما رو ول نکرده و هنوزم خاطرات ناخوشایند کودکی یادتون مونده. یه خشم سرکوب شده.

    من مهر و محبت رو مثل گل پیچک میدونم تو وجود همه هست ولی خشم و احساسات منفی مثل بدبینی کینه بغض و غیره مثل یک علف هرز به دور این گل میپیچند و نمیذارن گل به اوج زیبایی خودش برسه.
    تو خودتون بررسی کنین ببینین وقتی که میخواین ابراز احساسات کنین اولین واکنشتون چیه؟ اولین ندای درونیتون چیه؟چه عاملی هست که بازدارنده هست؟ پرونده عاطفی قبلی چقدر ذهن شما رو به خودش مشغول کرده؟

  3. کاربر روبرو از پست مفید خندون تشکرکرده است .

    باران13 (دوشنبه 23 بهمن 96)

  4. #3
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دوست من بشین خیلی منطقی با خودت صحبت کن
    شما چی دوست دارید بشوید ؟؟
    هدفتون از زندگی چیه؟؟؟؟
    بالاخره انسان باید یکجایی هدفشو مشخص کنه
    دوست دارید فردی بشوید که کارش رفع کردن نیاز های خانم هاست ؟؟؟اره واقعا؟؟؟
    به ایندش فکر کردید؟؟ به اینکه شاید یکی از این خانم ها مریض باشند؟؟
    من کاری به دینتون ندارم ولی انسان اگر فقط خدا رو قبول داشته باشه باید برای هر عملی جلوی خداوند پاسخگو باشد
    واقعا فکر کردید ادما به وجود میان فقط برا رفع غرایض پس فرق ما با حیوان در چیست؟؟؟
    اخه اونا هم همینن میخورن میخوابن تولید نسل میکنند البته گفتن که عبادت هم میکنند
    و اخر اینجور زندگی پوچیه چون هیچکسی نمیگه خدا اون گربه پشمالو رو رحمت کنه اصلا یادشون نمیاد
    دوست خوب من اینده من و شما هم اگر اینجور باشیم همینه

    حلقه گمشده ی اینجا کجاست؟؟؟
    ایا انسانیت ما نیست؟؟
    انسانیت که زیبایی میبخشه به انسان
    ازادگی حتی اگر دین درستی نداری

    ازادگی موجب میشه تو در اخرین لحظات تصمیم درست بگیری مثل حر
    1400 سال مردم براش گریه میکنند نامش مقدس ماند
    ایا انسانیت قبول میکنه که شما هر روز با احساسات دیگران و مخصوصا خانواده های اینجور ادما که خدا میدونه به قلبشون چی میگزره وقتی یه مدت با شمان بازی کنید بعدشم ولشون کنید

    هدفتون انتخاب کنید
    ویرایش توسط خادم رضا : دوشنبه 23 بهمن 96 در ساعت 19:23

  5. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    باران13 (دوشنبه 23 بهمن 96)

  6. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 شهریور 02 [ 15:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-28
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    10,451
    سطح
    68
    Points: 10,451, Level: 68
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 399
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    340

    تشکرشده 500 در 154 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام خندون عزیز، ممنون از اظهار نظرت

    یکم در هم نوشتین،انگار ذهنتون شلوغ پلوغه.
    احساسات نمیزارن درست فکر کنم


    ببینین به نظرم کمی خشن هستین و من که اینجا تاپیک شما رو خوندم از اون تیکه دعوا ترسیدم
    من اصلا خشن نیستم، نوازندگی 2 تا آلت موسیقی رو بلدم، یکی از تفریحام طبیعت گردی و گوش کردن به صدای پرنده هاست، دقیقآ سه شنبه هفته پیش استادم سرم داد میزد که چرا حریفام رو نوازش می کنم و جدی نمی زنمشون، تو اون قضیه اون طرف با سلاح سرد به مرگ تهدیدم کرد و منم خواستم درسی بهش بدم که تا زمان مرگ سوز سیلیش تو گوشش بمونه، عامل مسبب این رویارویی همین مسایل بود



    احتمال زیاد خواهر نداشتین.معمولا پسرهایی که خواهر ندارن و یا تو محیطهای مردونه بزرگ میشن معمولا تو ابراز احساسات کمی مشکل دارن.
    من راحت گریه می کنم، به سخت ترین و مغرورترین دخترها هم راحت اگه ازشون خوشم بیاد ابراز علاقه می کنم و از رد شدن ابایی ندارم




    برای ابراز احساسات باید اول وجودمون پر از مهر باشه. و حس دوست داشتن رو اول از همه واسه خودمون داشته باشیم و با خودمون در صلح و صفا باشیم
    .
    بله می دونم، کسی که خودش رو دوست نداشته باشه چطور دیگری رو دوست داشته باشه! به قول یه مثل آفریقایی شک کن به عریانی که لباس پیشکش می کنه




    میدونین من برداشتم اینه که یه رگ و ریشه هایی از گذشته هنوز شما رو ول نکرده و هنوزم خاطرات ناخوشایند کودکی یادتون مونده. یه خشم سرکوب شده.
    من از گذشتم آزادم، همه رو بخشیدم، به خودم افتخار می کنم که اون شرایط وحشتناک رو پشت سر گذاشتم، به خودم اعتماد و ایمان دارم




    من مهر و محبت رو مثل گل پیچک میدونم تو وجود همه هست ولی خشم و احساسات منفی مثل بدبینی کینه بغض و غیره مثل یک علف هرز به دور این گل میپیچند و نمیذارن گل به اوج زیبایی خودش برسه.
    تو خودتون بررسی کنین ببینین وقتی که میخواین ابراز احساسات کنین اولین واکنشتون چیه؟ اولین ندای درونیتون چیه؟چه عاملی هست که بازدارنده هست؟ پرونده عاطفی قبلی چقدر ذهن شما رو به خودش مشغول کرده؟
    من فکر می کنم بد توضیح دادم به خاطر خلاصه وار گفتن، یکی از علتای اینکه من راحت با جنس مخالف تعامل می کنم از قول دوستام خوشرویی و محبت، یا مثلا به یه موسسه کمک مالی می کنم، بچه های اونجا به من لقب مرد مهربان رو دادن گرچه که ظاهرم(فیزیک) خیلی از اوقات رزمی کارای غریبه رو هم می ترسونه، صادقانه میگم که خشن ترین ورزشکارا که وحشیانه مبارزه می کنند با من با لبخند و دوستی تمرین می کنند






    سلام امید عزیز، چرا انقدر تقابل و جبهه گیری

    هدفتون از زندگی چیه؟؟؟؟
    بالاخره انسان باید یکجایی هدفشو مشخص کنه
    دوست عزیز زندگی که فقط یک بعد نیست، شما که از موفقیت ها و پویایی زندگی من خبری نداری که به سادگی من قضاوت می کنید، مگه زندگی فقط یک بعد؟! صفر یا 100 فکر نکن، انسان رو سیاه یا سفید نبین؟! شاید یه انسان تو یه زمینه ای خیلی سیاه باشه ولی همین آدم تو بعد دیگه پر از کمالات باشه، هر انسانی جوهره ای از خدا در وجودش چرا اینجوری برخورد می کنی؟! حتی تو گودال لجنی هم لمحه ای از زیبایی ماه پیداست



    دوست دارید فردی بشوید که کارش رفع کردن نیاز های خانم هاست ؟؟؟اره واقعا؟؟؟
    به ایندش فکر کردید؟؟ به اینکه شاید یکی از این خانم ها مریض باشند؟؟
    من کاری به دینتون ندارم ولی انسان اگر فقط خدا رو قبول داشته باشه باید برای هر عملی جلوی خداوند پاسخگو باشد
    واقعا فکر کردید ادما به وجود میان فقط برا رفع غرایض پس فرق ما با حیوان در چیست؟؟؟
    اخه اونا هم همینن میخورن میخوابن تولید نسل میکنند البته گفتن که عبادت هم میکنند
    و اخر اینجور زندگی پوچیه چون هیچکسی نمیگه خدا اون گربه پشمالو رو رحمت کنه اصلا یادشون نمیاد
    دوست خوب من اینده من و شما هم اگر اینجور باشیم همینه
    حلقه گمشده ی اینجا کجاست؟؟؟
    ایا انسانیت ما نیست؟؟
    انسانیت که زیبایی میبخشه به انسان
    ازادگی حتی اگر دین درستی نداری
    دوست عزیز شما که از شرایط من خبری نداری، اگه یه زن زیبا بهت پیشنهاد جنسی داد و قبول نکردی اون وقت من میگم که تو یقین داری، لطفا شعار نده چون من تو همین تاپیک می تونم افرادی رو نام ببرم که همفکر شمان و 1000 برابر بهتر و جامع تر از شما حرف می زدن برای مخاطباشون ولی از ریا و رسوایی هاشون حالت تهوع به آدم دست میده، برادر من که گفتم اشتباهم رو پذیرفتم، چرا به جای راهکار شعار میدی؟!! برادر چشمات باز کن شعارای همفکرای شما ببین چه بر سر این جامعه آورده، تو رو خدا با چشمای خودت دنیا رو ببین




    ایا انسانیت قبول میکنه که شما هر روز با احساسات دیگران و مخصوصا خانواده های اینجور ادما که خدا میدونه به قلبشون چی میگزره وقتی یه مدت با شمان بازی کنید بعدشم ولشون کنید
    اتفاقا من به خاطر انسانیت 48 ساعت کات کردم چون توانایی خیلی از کارها رو داشتم و دارم و نکردم، من اشتباهاتم رو می پذیرم و واقعا هم تکرار نکردم ولی ضعف دارم، دارم صادقانه از ضعفای شخصیتیم حرف می زنم شاید من وقیح بدونی ولی اینجور در موردم فکر نکن، برنامه عملی ارائه وگرنه با شعار دادن و گفتن اینکه انسان باید خوب باشه دهن هم شیرین نمیشه

    ببخش اگه لحنم در ظاهر تند بود ولی لازم بود
    بسترزدایی راه حل خوبی ولی از کار و زندگی میوفتم

    ویرایش توسط باران13 : دوشنبه 23 بهمن 96 در ساعت 21:22

  7. #5
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    برادر عزیز کاشکی من شما رو مدیدم و از روبه رو با شما حرف میزدم تا فکر نکنید من با لحن تند برای شما نوشتم
    شما هم عین برادر منید
    برای خودم هم این نظر دارم
    من صفر تا صد نگاه نکردم
    دوست من فقط منظورم رو کنترل غرایز بود و احساسات بود
    اگر مثالی هم زدم به این خاطر بود

    شما ادم خوبی هستید ولی کاری که قبلن انجام مدادید اشتباه بوده


    من نه مخوام بگم من خوبم و نیمدم اینجا که بگم من خوبم تو بدی
    من دوست داشتم به شما کمک کنم تا تغییر کنیم
    گفتین بر نامه عملی
    شما بهتر طرز دیدتون تغییر بدید خانم هایی که مبینید رو مثل خواهرتون ببنید
    مثل خواهرتون بهش کمک کنید
    دلسوز باشید
    ویرایش توسط خادم رضا : دوشنبه 23 بهمن 96 در ساعت 22:20

  8. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    باران13 (سه شنبه 24 بهمن 96)

  9. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 شهریور 02 [ 15:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-28
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    10,451
    سطح
    68
    Points: 10,451, Level: 68
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 399
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    340

    تشکرشده 500 در 154 پست

    Rep Power
    37
    Array
    امید عزیز، برادر خوبم همیشه شادکام باشی


  10. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 اردیبهشت 03 [ 16:32]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,156
    امتیاز
    90,044
    سطح
    100
    Points: 90,044, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,808

    تشکرشده 6,772 در 2,368 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باران13 نمایش پست ها

    من چطور باید احساساتم رو توی این شرایط کنترل کنم؟؟



    با سلام

    تاپیک زیر و لینک ها ی مرتبط آن را مطالعه بفرمایید :


    http://www.hamdardi.net/thread-9047.html


    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 24 بهمن 96 در ساعت 16:08

  11. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Glut.tiny (سه شنبه 24 بهمن 96), باران13 (چهارشنبه 25 بهمن 96)

  12. #8
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,057
    امتیاز
    147,222
    سطح
    100
    Points: 147,222, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,670

    تشکرشده 36,010 در 7,405 پست

    Rep Power
    1093
    Array
    با سلام

    مسئله شما سبک زندگی است و نداشتن معیاری مشخص ، قوی ، پویا و ماندگار برای زندگی کردن است .





  13. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    باران13 (چهارشنبه 25 بهمن 96), باغبان (دوشنبه 30 بهمن 96)

  14. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 شهریور 02 [ 15:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-28
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    10,451
    سطح
    68
    Points: 10,451, Level: 68
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 399
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    340

    تشکرشده 500 در 154 پست

    Rep Power
    37
    Array
    با سلام

    تاپیک زیر و لینک ها ی مرتبط آن را مطالعه بفرمایید :

    http://www.hamdardi.net/thread-9047.html

    سلام مرد خوش قلب ، من اون پست رو سوم آبان 95 خوندم و تشکر زدم، هنوزم مونده، میتونی ببینی
    ببین عزیزم، من خیلی چیزهایی که مردم صرفا میگن غلط رو حس کردم و انجام نمیدم، درواقع شعار نمیدم بلکه عمل کرده و می کنم، من اشتباهات رو پذیرفتم، من یکبار به صورت تکانه ای و جنون وار اشتباهات فراوان کردم، یک بار هم تکرار کردم و استوپ دادم، پروردگارم رو به شهادت میگیرم الان که دارم تایپ می کنم خانمی که همسایست تو ساختمون و با من جزو هیعت مدیرست به من اس ام اس میده(اصلا پیام های غیرموجه نمیده) یک بار هم بهش ابراز علاقه نکردم، 13 سال از من بزرگ تر، تازه پلیس هم هست، به من میگه از تماشای راه رفتنت هم لذت میبرم! با بثیه اون زن ها هم من کاری نداشتم
    ببین باغبان من الان تو یه چالشم، چند روز پیش دوستم بهم گفت یوزارسیف بودن چه حسی داره؟!! گفتم این روابطی که من احاطه کردن مثل بوسه های قبرستانن شوهرعمه خاله بابابزرگ زن داییت از روی عرف و سنت میاد صورتت رو مرطوب می کنه! بوسه هاش نه عمق دارن(علاقه قلبی) نه هیجان(شهوت) دقیقا مثل روایط من، شاید توش هیجان باشه ولی من احساسم رو میشناسم یک بار برخلافش عمل کردم دیدم واقعا به من نمیسازه من تو باشگاه همیشه به رزمی کارا میگم به خودت بگی که هیچیت نمیشه واقعا هم هیچیت نمیشه، بترسی و فکر آسیب بیاد سرت، ممکن آسیب ببینی! من ایمان دارم که لذت نمیبرم از هم آغوشی بدون علاقه به قول رفیقام این دیدگاه توعه نه واقعیت!
    من الان تو یه چالشم! وجودی که پر از احساس و تو جاهای دیگه مثل شغل(عاشق کارمم)، کودکان و... خودش رو بروز داده، تنور احساسات من داغ! من نیاز به رابطه عمیق تر دارم اونا به درد من نمی خورن! من تا بخام تو ایران ازدواج کنم(گرچه نگاهم به ازدواج کاملا متفاوت) معلوم نیست کی موفق بشم! و تا موفق نشم با نیازهای عمیق درونیم چه کنم؟! من یه دختر نیستم که منتظر بمونم(دختر هم بودم منتظر نمی موندم)! و از مردای دیگه هم خیلی خیلی آزادترم(به قول رفیقام تو آزاد نیستی تو وِلی!) چطوری جلوی این تکانه که ریشه تو عدم ارضای نیازهای حقیقی که خدا تو وجود گذاشته داره مقابه کنم؟!!




    با سلام

    مسئله شما سبک زندگی است و نداشتن معیاری مشخص ، قوی ، پویا و ماندگار برای زندگی کردن است .
    با سلام و عرض احترام، وقتم که خالی تر شد پاسخ خواهم داد.


  15. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 شهریور 02 [ 15:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-28
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    10,451
    سطح
    68
    Points: 10,451, Level: 68
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 399
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    340

    تشکرشده 500 در 154 پست

    Rep Power
    37
    Array
    با سلام

    مسئله شما سبک زندگی است و نداشتن معیاری مشخص ، قوی ، پویا و ماندگار برای زندگی کردن است .

    با سلام و احترام

    عذر میخام که دیر جواب میدم


    چند تا نکته رو بگم قبلش

    اولا کلمات لیبلند(label) و دقیقا نمی تونند بار معنایی چیزایی که میخایم انتقال بدیم رو به دوش بکشند ولی خیلی مفیدند به قول سهراب " واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد..."

    از اشتباه کردن اصلا نمی ترسم اتفاقا اشتباهات ادم رو پخته تر، بادرک تر و پذیراتر می کنه، ولی از تکرار مکرر یه اشتباه خوشم نمیاد، اگه خودم رو عقل کل می دونستم هیچ وقت دنبال مشورت نمی رفتم، اتفاقا نظرات واگرا رو به نظرات همگرا ترجیح میدم

    اگه ما از یه هنرمند یا مخترع که یه اثر بدیع خلق کرده بپرسیم مطمعن باشید بهتون میگه که زمین و زمان کمکش کردن (تجربه کردم) حتی اگه از واژه سنگین الهام استفاده کنم گزافه گویی نکردم

    من خیلی راحت میگم که به چیزی اعتقاد ندارم، کاملا مستقل و آزادم و از هیچ چیز و هیچ کس پیروی و اطاعت صرف نمی کنم، نگاهم به خدا نگاه عرفی نیست، من باورستیز نیستم، و چیزی رو که باهاش جلو میرم فراتر از اعتقاد و واژه ای برای نامگذاری معناش پیدا نمی کنم حتی کلمه اعتماد اونقدرها مناسب نیست براش ولی چه کنم دگر! توصیفش می کنم تا پاسختون رو داده باشم.
    اعتقاد آرامش میده ولو سطحی به قول توییتی شاخ ترین آتعیست ایران هم تو پیچای جاده چالوس یا ابلفضل میگه! ولی چیزی که من قبولش دارم تو رو تو چالش و جستجو میندازه، ریسکیِ، اعتقاد رو در اکثر موارد دیگران بهت میدن ولی اعتماد رو خودت به دست میاری، باور یه فکر منجمد دقت کنید به باورهای پرجدل و آخرش چطور به اسم اینکه فرمان خداست و سمعا و طاعتا جستجو متوقف میشه! ولی اعتماد یه چیز درحرکت، اعتقاد با شک متزلزل میشه، به قول یونگ تعصب شکی که سرکوب شده، افراد معتقد بیشتر متعصبند ولی اعتماد با شک شکوفه میده، شک پاهاش، شک اعتقاد رو ممکن بشکنه ولی اعتماد رو شکوفاتر می کنه، اعتقاد بیشتر وابسته به حافظست ولی اعتماد مبتنی بر جسارت و هوش، اعتقاد جمعی و سازمان یافتست ولی اعتماد فردگراست و در اکثر موارد سازمان یافته نیست ولی اعتماد فردی سازمان یافته خیلی قوی تر از اعتقاد جمعی، به رهبران معنوی و غیرمعنوی دقت کنید. عدم سازمان یافتگی در من داره موج میزنه و درعین حال روحیه جستجوگری در من زنده تر شده ،اعتقاد کم تر قابل لمس مثل اطلاعات ولی اعتماد مثل تجربست و برای فرد ملموس، اعتقاد پیرو بودن ولی اعتماد پیش رو بودن



    به نظر شما پویایی یعنی چی؟



    در مورد معنای زندگی خدمتتون عرض کنم که تجربیات معنوی انسان های بزرگ برای ما صرفا اطلاعات عمومی، بالاتر گفتم که کسی که چیزی رو خلق می کنه واقعا زمین و زمان به کمکش میان چه خلقی بالاتر از خلق خویشتن، به خودم و خدای خودم اعتماد دارم و جلو میرم، هر تقدیری برام پیش بیاد رحمتی از سمت خدا برای من


    در آخر ترجیح میدم با پاهای خودم تو تاریکی ها قدم بزنم تا راه رو پیدا کنم تا اینکه دیگران من رو تو نور حمل کنند!


    بهترین ها رو برای خودم و شما آرزو می کنم

    ویرایش توسط باران13 : شنبه 28 بهمن 96 در ساعت 02:46


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مشاعره ( با اشعار گلچین و محتوایی)
    توسط مدیرهمدردی در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1860
    آخرين نوشته: دوشنبه 31 شهریور 99, 12:14
  2. عدم توانایی انتخاب خانم مناسب به دلایل گوناگون
    توسط Peaceful در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 فروردین 96, 11:24
  3. نقد محتوایی و شکلی امضاء ها از نظر شکلی و محتوایی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 12 مهر 93, 03:09
  4. تورو خدا منو راهنمایی کنید
    توسط غزل خوان در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 دی 87, 01:51

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.