به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 10 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 100 , از مجموع 114
  1. #91
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    روناک عزیز من نمیدونم الان همسرت در چه حالیه و اینکه ترک کرده یا نکرده
    خوب میتونی در این زمینه تحقیق کنی
    اینکه همسرت باز هم سمت اعتیاد یا خیانت میره یا نه رو هم کسی نمیتونه پیش بینی کنه یا تضمین بده

    ولی یک چیز رو مطمئن هستم شما باید سعی کنی به استقلال مالی برسی
    منتظر حمایت هیچ کس نمیتونی باشی
    ببین کجا به این استقلال میتونی برسی همون جا رو انتخاب کن

    اگر خونه پدرت میتونی اونجا باش اگر خونه همسرت مناسبتره برو خونه همسرت (البته اگر برات خطر جانی نداشته باشه) و در کنار تلاش برای ساختن زندگی و ترک دادن همسرت حتما حتما به پیدا کردن یه راه عقلانی برای استقلال مالی فکر کن

    یه مهارتی یاد بگیر یه پولی جمع کن خودت رو از وابستگی به این همسر و این پدر و مادر نجات بده
    بعدا راجع به مدل ادامه زندگی تصمیم می گیری

    نمیدونم حرفهام چقدر با اهداف این تالار مطابقت داره ولی اگر جای شما بودم برای خودم یه امنیت مالی ایجاد میکردم.

    وقتی از نظر مالی به کسی وابسته نباشی کسی هم نمیتونه برات تصمیم بگیره
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  2. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    نادیا-7777 (یکشنبه 07 آبان 96), میس بیوتی (یکشنبه 07 آبان 96)

  3. #92
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام

    این وسط خیلی سوال ها مطرح است.
    * چرا شوهر خواهرتون اومد دعوا راه انداخت؟ کار که یک شبه راه نمیفته. قطعا هفته ها و شاید ماه ها در خانواده درباره اش بحث شده. قصد و غرض واقعی ایشون از ایجاد درگیری چی بوده؟
    * چرا خانواده شما می گند خواهرتون شما رو به طلاق تشویق می کنه؟ می گید تصمیم درمورد طلاق رو به خود شما واگذار کرده اند. ولی تمایل باطنی آنان در مورد رابطه شما و همسرتان چی است؟ اگر مخالف باشند طبیعی است بترسند شما از خواهرتان الگو بگیرید. اگر حمایت می کنند پس چرا؟. به نظر من خیلی مایل به جدائی شما نیستند ولی درضمن نمی خواهند مسئولیت ادامه زندگی شما و احتمالا فرزند آینده رو بپذیرند (فکر کنم الان فرزند ندارید؟) به همین دلیل نمی خواهند با ایشون مراوده داشته و استقلال مالی نیز داشته باشد. (شاید !؟)

    *در مورد برخوردهای غیورانه!!! خانواده تان به نظرم تا وقتی این برخوردها ادامه داره که شما وضعیت تون نامعلوم باشه. شما چه برگردید خانه همسرتان و چه جدا بشید زن مستقلی هستید و قانونا می تونید سر کار بروید و کلا مستقل باشید. ولی ابتدا باید استقلال اراده، فکری و عملی پیدا کنید.

    * شما تکلیف خودتون با همسرتون رو باید روشن کنید. حداقل در حد گرفتن تصمیم قطعی و شروع آن باید خودتون و دیگران رو مطمئن کنید که چه کار می خواهید بکنید.
    بعد از اون چه بخواهید جدا بشید و چه بخواهید برگردید کمتر با شما مقابله می کنند چون می دونند تصمیم گرفته شده و نمی تونند با این برخوردها روی شما تاثیرگذاری غیرمستقیم داشته باشند. اگر هم بخواهند مانع ایجاد کنند چون قبلا مسیر زندگی تان رو مشخص کرده اید می توانید بدون اتکا به انان و مطابق خواسته خودتان جلو بروید و قانون هم ازتان پشتیبانی می کنه.

    * درنهایت اگر فکر می کنید هیچ کدام از این راه ها فعلا کارساز نیست می توانید مشکلات رو یکی یکی و جداگانه حل کنید. یعنی اول پیش همسرتان برگردید (به شرط اینکه ایشان اجازه دهند مشغول شوید) تا چند ماه که نزد خانواده تان جا بیفتد که شاغل هستید. در همین مدت می توانید اعتیاد همسرتان رو زیرنظر بگیرید و بعد از ازبین بردن حساسیت ها در مورد اشتغال تان آن را هم بسته به اینکه ترک کرده باشند یا خیر حل کنید.

    * به نظر عموتون منطقی است؟ گر اینطوره از ایشون کمک بخواهید.

    موفق باشید
    ویرایش توسط Ye_Doost : یکشنبه 07 آبان 96 در ساعت 14:59

  4. #93
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    سلام

    این وسط خیلی سوال ها مطرح است.
    * چرا شوهر خواهرتون اومد دعوا راه انداخت؟ کار که یک شبه راه نمیفته. قطعا هفته ها و شاید ماه ها در خانواده درباره اش بحث شده. قصد و غرض واقعی ایشون از ایجاد درگیری چی بوده؟
    * چرا خانواده شما می گند خواهرتون شما رو به طلاق تشویق می کنه؟ می گید تصمیم درمورد طلاق رو به خود شما واگذار کرده اند. ولی تمایل باطنی آنان در مورد رابطه شما و همسرتان چی است؟ اگر مخالف باشند طبیعی است بترسند شما از خواهرتان الگو بگیرید. اگر حمایت می کنند پس چرا؟. به نظر من خیلی مایل به جدائی شما نیستند ولی درضمن نمی خواهند مسئولیت ادامه زندگی شما و احتمالا فرزند آینده رو بپذیرند (فکر کنم الان فرزند ندارید؟) به همین دلیل نمی خواهند با ایشون مراوده داشته و استقلال مالی نیز داشته باشد. (شاید !؟)

    *در مورد برخوردهای غیورانه!!! خانواده تان به نظرم تا وقتی این برخوردها ادامه داره که شما وضعیت تون نامعلوم باشه. شما چه برگردید خانه همسرتان و چه جدا بشید زن مستقلی هستید و قانونا می تونید سر کار بروید و کلا مستقل باشید. ولی ابتدا باید استقلال اراده، فکری و عملی پیدا کنید.

    * شما تکلیف خودتون با همسرتون رو باید روشن کنید. حداقل در حد گرفتن تصمیم قطعی و شروع آن باید خودتون و دیگران رو مطمئن کنید که چه کار می خواهید بکنید.
    بعد از اون چه بخواهید جدا بشید و چه بخواهید برگردید کمتر با شما مقابله می کنند چون می دونند تصمیم گرفته شده و نمی تونند با این برخوردها روی شما تاثیرگذاری غیرمستقیم داشته باشند. اگر هم بخواهند مانع ایجاد کنند چون قبلا مسیر زندگی تان رو مشخص کرده اید می توانید بدون اتکا به انان و مطابق خواسته خودتان جلو بروید و قانون هم ازتان پشتیبانی می کنه.

    * درنهایت اگر فکر می کنید هیچ کدام از این راه ها فعلا کارساز نیست می توانید مشکلات رو یکی یکی و جداگانه حل کنید. یعنی اول پیش همسرتان برگردید (به شرط اینکه ایشان اجازه دهند مشغول شوید) تا چند ماه که نزد خانواده تان جا بیفتد که شاغل هستید. در همین مدت می توانید اعتیاد همسرتان رو زیرنظر بگیرید و بعد از ازبین بردن حساسیت ها در مورد اشتغال تان آن را هم بسته به اینکه ترک کرده باشند یا خیر حل کنید.

    * به نظر عموتون منطقی است؟ گر اینطوره از ایشون کمک بخواهید.

    موفق باشید
    شوهر خواهرم بخاطر اینکه خواهرم با یه اقا شریک شده و تهمت زد که حتما دوستته و باهاش سر و سری داری چون خواهرم بهش گفت رستوران کار میکنم نگفت کجا و چجوری بخاطر اینکه ماهیانه خواهرمو قطع میکرد اگه میفهمید و ادم نامردی بود و بچه هارو اذیت میکرد باهاشون نمیساخت
    قصد و قرضشم این بود که از ضعف خانوادگیم که تعصب کورکورانست و همین الان همسایمونم بیاد بگه دخترتون مورد داره و فلانه باور میکنن استفاده کنه و کاری کنه خواهرم باشون درگیر بشه و کلا از کار بیکار بشه که موفق هم شد کلا اخلاق خانوادم اینه هر کی هر چی بگه درباره جنس دختر باور میکنن میگن واسه مرد همه چی مجازه و ایراد نداره حتی برادرام هر گندی بگید میزنن و پدرم دنبالشونه جمعشون کنه اما محبتش رو از ماها دریغ میکنه و بی انصافی قضاوت میکنن
    چون خواهرم از همسر اولش بخاطر اعتیاد و سارق بودنش جدا شد میگن تشویقت میکنه به طلاق خودشونم فقط به زبون میگن حمایتت میکنیم اما تو کل مدتی که اینجام ینفر نمیگه این دختر شاغل نیست از کجا میاره پول بده وکیل حتی ۱۰۰تومن پول وکیل کمک نکردن یا تعارف کتن بازم حداخیر بده وکیلم رو که داره بدون انتظار و توقع کارم رو انجام میده با هزینه خودش وگرنه باید کلا بیخیال وکیل و جدایی میشدم...
    بله اونا نمیتونن مجبورم کنن برگردم یا جدابشم چون این اجازه رو نمیدم ولی خودشون هنوز مطلقه نشدم با حرفاشون نیش میزنن ،تمایل باطنیشون رو نمیدونم ولی به ظاهر میگن تصمیم گیرنده خودتی چون چتدبار پدرم خواست برم گردونه تو روش وایسادم و مانع شدم ....
    خودمم حس میکنم خیلی تمایل ندارن جدابشن جون کاملا سنتی هستن ولی میگم که به زبون حمایت میکنن اما قدمی برام برنمیدارن حرف و عملشون بکی نیست و خودم ینفر تنهای تنهام‌.خیر من فعلا فرزندی ندارم اگه داشتم که اصلا داخل خونشون رامم نمیدادن.میگن خواهر اولت طلاق گرفت ۲بار تو هم اینجوری همش سرکوفت من مسئول اشتباهات خواهرم نیستم که اونم کاملا از رو اجبار ازدواج کردم چون خانوادم پولی بش نمیدادن و واقعا نیاز مالی داشت خودشم کار میکرد دوتا دختر بزرگ داره به هرحال ....
    میدونن من با خواهرم باشم قدرت میگیرم مستقل میشم و مسیرم عوض میشه چون خواهرم خیلی بهم اعتماد بنفس میده میگن اره تو هم میخای راهه اونو بری و جدابشی و با کسی باشی و....درصورتیکه خواهرم اصلا اینجور نیست و بخاطر مطلقه بودنش هر چیزی بش میچسبونن
    نه بعد طلاقم بدتر هم میشن چون بهم گفتن که بعد طلاق باید سرتو بندازی مایین زندگیتو کنی و هر چی ما گفتیم گوش کنی و....الان نمیتونن چون میدونن شوهر دارم هنوز تو دعوا هم به برادرم گفتم تو انگشت به من بزنی یابخوای بزنیم بیخود میکنی من هنوز بی صاحاب نشدم بخاطر ترس از شوهرم چون میدونن اگه اون بفهمه انگشت کسی بم خورده یا اذیتم کردن براشون میگه اینکارو نمیکنن....ولی بعد طلاق بدتر هم میشن درست عین خواهرم
    عموم زیاد منطقی نیست ولی مادیه یعنی چون میدونه پول خواهرم وسطه و پسر خودشم پیش خواهرم کار میکنه اینجور برخورد میکنه....
    خیلی دلم میخاد برگردم اما همسرم دنبالمم نیومده و نمیخام خودمو کوچیک کنم یعنی با خودم گفتم اگر اومد و شرایطم رو پذیرفت میرم باهاش و زندگیم رو میسازم اگر هم نپذیرفت یا نیومد که کلا جدا میشم جون به خدا توکل کردم و میدونم بهترین هارو برام رقم میزنه میدونم اگه صلاحم باشه جدابشم خودش شرایطش رو مهیا میکنه و اگر صلاحم باشه برگردم باز همینطور
    الان خواهرم بعد طلاقش میخاد بره رستورانش رو باز کنه و منم دلم میخواد برگردم سر کار اما خانوادم نمیزارن خیلی بهم ریختم دیگه توان بحث و درگیری باهاشون و توهین شنیدن رو ندارم روزی هزار لار خودمو لعنت میکنم که چرا اومدم قهر وقتی انقدر پشتم خالیه و بی کسم
    همسرم میگه تامینت میکنم و نیازی به کار نیست اما اگه قرار شد برگردم راجع به این موضوع صحبت میکنم
    بنظرتون با شناسنامه خانوادگیمون و این اوضاع من اینجا ایندم بهتره یا خونه شوهرم؟شانس زندگی خوب کجا بیشتره؟یه پدر و برادر معتاد که کل شهر میشناسنشون و اعتباری نداریم جداازاینا اینم از اخلاقیاتشون و برخورداشون ...
    اینم از اوضاع زندگی خواهرام.....
    ممنونم
    میدونم شما دوستا رو هم خیلی اذیت میکنم ولی چاره و امیدی جز اینجا ندارم و شده دلخوشیم که راه رو نشونم بده

  5. کاربر روبرو از پست مفید روناک محمدی تشکرکرده است .

    Ye_Doost (دوشنبه 08 آبان 96)

  6. #94
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    اگر مایل هستی یه شانس دیگه به زندگیت بدی نیاز نیست منتظر باشی شوهرت بیاد دنبالت

    باهاش تماس بگیر و یه قرار حضوری بذار و توی اون قرار شروطت رو بگو و نظراتش رو بشنو
    اون چند بار ازت خواسته برگردی پس نیازی نیست بیاد دنبالت

    یادت باشه شما هدف اولت پس انداز و داشتن استقلال مالی هست چه با شوهر و چه بدون شوهر

    یعنی اگر رفتی خونه همسرت تبدیل نشی به یه زن خانه دار و وابسته به همسر

    زندگی شما شرایط خاصی داره و شما به استقلال نیاز مبرم داری

    این نظر شخصی من هست
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  7. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (یکشنبه 07 آبان 96), Ye_Doost (دوشنبه 08 آبان 96)

  8. #95
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    سلام
    روناک عزیز من نمیدونم الان همسرت در چه حالیه و اینکه ترک کرده یا نکرده
    خوب میتونی در این زمینه تحقیق کنی
    اینکه همسرت باز هم سمت اعتیاد یا خیانت میره یا نه رو هم کسی نمیتونه پیش بینی کنه یا تضمین بده

    ولی یک چیز رو مطمئن هستم شما باید سعی کنی به استقلال مالی برسی
    منتظر حمایت هیچ کس نمیتونی باشی
    ببین کجا به این استقلال میتونی برسی همون جا رو انتخاب کن

    اگر خونه پدرت میتونی اونجا باش اگر خونه همسرت مناسبتره برو خونه همسرت (البته اگر برات خطر جانی نداشته باشه) و در کنار تلاش برای ساختن زندگی و ترک دادن همسرت حتما حتما به پیدا کردن یه راه عقلانی برای استقلال مالی فکر کن

    یه مهارتی یاد بگیر یه پولی جمع کن خودت رو از وابستگی به این همسر و این پدر و مادر نجات بده
    بعدا راجع به مدل ادامه زندگی تصمیم می گیری

    نمیدونم حرفهام چقدر با اهداف این تالار مطابقت داره ولی اگر جای شما بودم برای خودم یه امنیت مالی ایجاد میکردم.

    وقتی از نظر مالی به کسی وابسته نباشی کسی هم نمیتونه برات تصمیم بگیره
    سلام فکور جان
    ممنون بابت راهنماییت
    باید بگم که فک کنم خونه پدرم استقلال مالی میتونم داشته باشم اما اونم مشخص نیست همسرمم که میگه نمیزارم کار کنی با اینکه خق کار قانونی و ثبتی دارم
    خطر جانی برام نداشته و تحت درمانه اما ازش خبری ندارم
    شرایطم خونه همسرم از نظر مالی بهتر بود تا اینجا
    خانوادمم سختگیرن تو کار کردن و اگه برم سرکار انتظاراتی دارن و دیگه همون جزئی رو هم نمیدن یعنی مامانم از اول گفت رفتی سرکار باید ماهیانه به منم مبلغی بدی و.....الانشم سر جهیزیه و مهریم حساب کردن
    خودمم تو تصمیم گیری دو دلم و نمیدونم برگردم بهتره یا بمونم هر جند خونه پدرم تنها اینده ای که شااااید داشته باشم کار کردنه اونم مشخص نیست چون حمایتم نمیکنن و نمیزارن استارت کارم رو هم بزنم
    از نظر آرامش روحی خونه همسرم بهتر بود چون با یک نفر درگیر بودم حداقل اینجا با چند نفرررر گیرم و به همه باید جواب پس بدم
    واقعا نمیدونم تصمیم درست چیه و چکار باید انجام بدم که بعد پشیمون نشم دارم تمام معایب و جوانب رو در نظر میگیرم
    من دلم میخواد برگردم سر کار با خواهرم اما نمیزارن و اصلا درک نمیکنن فکور حان من چند جا رفتم استخدامی خیلییی جاها بودن اما تا شرایط منو متوجه میشدن میخواستن سواستفاده کنن ازطرفی نمیتونستم دروغ بگم بهشون چون میگفتم شاااید همسرم محل کارم رو پیدا کنه و پیگیرم باشه درجریان باشن بهتره و با صداقت جلو برم
    حداقل با کار پیش خواهرم سابقه کاری پیدا میکنم و میتونم پیشرفت کنم اما خودشون که کاری نمیکنن هیییچ نظردهی هم میکنن خب زورم میاد وقتی هیچ رقمه حمایت نمیشم پس لااقل بزارن زندگیم رو کنم و گلیم خودمو بتونم از اب بکشم بیرون اما این اجازه رو نمیدن و با کوتاه فکری و تعصب متظاهرشون فقط اعصابم رو بهم میریزن
    من به برادرم و پدرم گفتم که لااقل پیش شوهرم حمایت میشدم اخلاقش بد بود درست ولی دیگه خودشو نمیزد به اون راه که پولی نده من دندونم شکست تو دهنم به مدرم گفتم پول بهم قرض بده تا طلا بره بالا که طلامو بفروشم خیلی قشنگ گفت ندارم بعدشم طلامو فروختم یعنی هیییچکس پشتم نیست حتی اگه بیفتم بمیرم ولی شوهرم پول نداشت رفت قرض کرد پول داد اون موقع ۶۵۰واسه یه دندونم که درستش کنم جالبه که مدرم گفت ندارم ولی بعدش فهمیدم ۳۰۰رفته گوشت و مرغ خریده واسه پسراش فرستاده دلم میشکنه حس میکنم سربارم خب چکار کنم آخه....از طدفی همسرم میگه گذشته رو فراموش کن برگرد از نو شروع کنیم و زندگیمونو بسازیم میگه فهمیدم هیجکس بدردم نمیخوره و هر کسی سر زندگیه خودشه گفت بیا واسه هم زندگی کنیم به دور از حاشیه خونه رو هم جدا میکنم راحت باشی و کسی دخالت نکنه تو زندگیت فکر کن الان اومدم خواستگاریت اصلا به گذشته فکر نکن من اشتباهاتم رو پذیرفتم و ازشون درس گرفتم گفت چه خانواده تو چه من چه فامیل هر کی هم هرچی گفت نشنیده بگیریم و فقط بخاطر هم کنار هم زندگی کنیم فهمیدم زندگی ارزش نداره و باید از لحظه لحظش استفاده کرد و لذت برد به دور از حاشیه ها .....اما میترسم از اخلاقیاتش و اینکه ببازم ریسکش بالاس وکالت طلاق رو هم بم نمیده میگه میدونم دوباره هجولانه و بچگانه تصمیم میگیری اونموقع دیگه دستم به هیچ جا بند نیست و نمیخام از دست دادنت رو با دست خودم امضا کنم....تمامه راه های ارتباطیم باهاش قطع کردم دوروزه خبری ازش نیست...
    گیج شدم نمیدونم چکاری درسته چی غلط
    لطفا راه جلو پام بزارید برگردم بنفعمه؟یا بمونم اینجا؟کجا آینده بهتری میتونم داشته باشم؟

  9. #96
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مرداد 98 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1396-6-04
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    4,103
    سطح
    40
    Points: 4,103, Level: 40
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    244

    تشکرشده 259 در 139 پست

    Rep Power
    40
    Array
    برگرد و یه فرصت دیگه به خودت و زندگیت و شوهرت بده.
    ولی برای سر کار رفتنت حتما راضیش کن.
    من جات باشم میرم پیش کسی که منو بخواد ، نه جایی که هیچ ارزشی توش ندارم (ببخشید رک گفتم)
    بعضی وقتها مجبوریم بین بد و بدتر ، بد رو انتخاب کنیم.
    حالا که میگی شوهرت واست خطر جانی نداره برگرد.
    من که نظرم کارشناسی نیست ، فقط اگه جای تو بودم این کارو میکردم.
    امیدتو برای بهتر شدن زندگیت از دست نده.

  10. کاربر روبرو از پست مفید Happy.girl.69 تشکرکرده است .

    Ye_Doost (دوشنبه 08 آبان 96)

  11. #97
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام روناک جان
    تمامی پست هات رو خوندم و با تک تکش احساس همدردی کردم زندگی منم خیلی خیلی شبیه به توئه
    نمی دونم از کجا شروع کنم
    سال 92 عقد کردم با کسی که خیلی از من پایین تر بود

    پدرم به خاطر اعتیادش به تریاک و علاقه شدید به دوست هاش یه مشت لاشخور رو دور و بر خودش جمع کرده بود و هر شب توی یه باغ بساط منقلش جور بود و با اینکه درامد خیلی خوبی داشت همه اش رفت و دود شد و بعدش هم ورشکست شد و وقتی که سکته کرد حتی یکی از اون دوست ها ش نیومد بگه حالت چطوره زنده ای ؟؟؟؟؟
    و بعد از تمام این ها افسرگی شدید که می گفتن اختلال دو قطبیه
    و بنده خدا مامانم بود که تموم سختی ها رو کشید از بابام عین یه بچه نگهداری کرد ولی بابام هیچ وقت قدرشناسش نبود
    مامانم دختر نماینده مجلس قبل انقلاب کسی که برای خودش کلاس و ابهتی داشت الان مجبوره برای ادامه زندگی قالی ببافه
    پدر نامزد سابق من هم ، هم منقلی بابام بود و وقتی اومدن خوستگاری بابام انگار خدا دنیا رو بهش داده بود با اینکه کاملا می دونست نامزد من تریاک واسه باباش و اشناهاش تامین می کنه(اونم در حد یک کیلو و دو کیلو ) بابام همه این چیز ها رو در مورد نامزد من می دونست ولی به من حرفی نزد با اینکه تموم فک و فامیل پسره دوست های صمیمی بابام بودن بابام یه زنگ بهشون نزد و تحقیق نکرد
    بعد خواستگاری نامزدم ما رو برد تو منطقه ای که باغ داشتن و مامانم گفت برو از چند نفر اینجا بپرس ببین چجور ادمیه بابام هم گفت نه زشته اگه دوستم بفهمه ناراحت می شه
    خلاصه بگم بهت من بابام دو تا خواهر داره و 4 تا دختر که عمه اولم بنده خدا سر 7 تا نا بچه ای ازدواج کرد عمه دومم با یه پسری که مشکل روانی داشت ازدواج کرد و طلاق گرفت خواهر اولم قصر در رفت و خدا رو شکر طلاق نداشت خواهر دومم ازدواج اولش طلاق گرفت و منم همینطور طلاق گرفتم این در شرایطی که از نجابت ، از اهل زندگی بودن از زیبایی از تحصیلات هممون زبانزد هستیم

    نمی گم پدرم مقصر بود ولی اصلا وقت دختر شوهر دادن انگار نه انگار ، انگار داره سیب زمینی می فروشه
    کلا خودشو می کشه کنار تا االان یه یه بارم واسه بچه هاش تحقیق نرفته
    فقط خوبی ادم ها رو می بینه دیگه واسه خواهر آخریم ما خودمون رفتیم توی یه استان دیگه براش تحقیق کردیم
    پدر من هم مثل پدر تو مثل یکی دیگه از دوستان که کامنت گذاشته بود اسمشون خاطرم نیست
    منم مثل توام عجیب یه خشم و کینه ای تو دلم از بابام گرفتم فکر می کنم باعث ایین اتفاقات تو زندگیم اون بوده
    شاید تنها کسی که حرف های من و باور کنه فقط خودت باشی
    منم واسه وکیل هیچ کسی نگفت پول داری نداری چی کار می کنی
    من از یه دوستام قرض کردم بعد خرد خرد بهش دادم از روزی که عقد کردم تا روز ی که طلاق گرفتم یه قرون ازشون نگرفتم با اینکه می تونستم مهریه ام رو بگیرم بابام گفت اگه بخوای اسم مهریه رو بیاری اصلا طلاقت رو نمی گیرم این در صورتی بود که دیگه باکره هم نبودم و این بیشتر از هر چیزی عذابم می ده حس اینکه یکی یک سال حسابی کیف خودش رو کرده باشه ، حسابی عذابت داده باشه و بعدم هیچی به هیچی بره دنبال زندگی خودش (البته بابام این موضوع رو نمی دونست و گرنه به زور مجبورم می کرد بهش برگردم)
    واسه طلاقم که مامانم چند دست کتک خورد تا بابام راضی شد منم طلاق بگیرم
    می گفت به من ربطی نداره خودت کردی !!!! فکر می کنی چرا بهم می گفت خودت کرد ی ؟؟؟؟ چون من اول صیغه محرمیت خوندن و بعد دو روز تو دفتر ثبت شد روزی که ثبت محضری شد بابام گفت من نمیام تو دفتر ولش کن بذار یه روز دیگه حاالا جدا از اینکه قبلش چقد منو تهدید کردن هر چی زودتر باید محضری کنی و ... خلاصه اصلا راضی نمی شد بیاد محضر دیگه ماماانم به زور فرستادش محضر و منم که اومدم محضر دیدم بابای نامزد سابقم نیومده و برادرش رو فرستاده بود و می دونم عمدا این کار رو کرده بود و اون موقع بابام بازم حرفی نزد بعدش که ثبت دفتری شد گفت تو باید از دفتر برمی گشتی وقتی می دیدی باباش نیومده و این شد سرکوفت برای من ... که خودت خواستی و خودت کردی

    وقتی با پسره حرفمون می شد به بابام می گفتم باهاش محکم حرف بزن با پدرش محکم حرف بزن بگو دست از این کاراش برداره (من معمولا نمی گذاشتم خانواده ام از مشکلاتمون خبر دار شن ) بعد که با پدر پسره می رفتن سر منقل به بگو و بخند و پدر پسره هم چند تا متلک گنده بار بابام کرده بود و تمام ...
    بابام همیشه اشتباهاتش رو می انداخت گردن مامانم همیشه

    با ابن همه در امدی که بابام داشت ما رو تو یه دهات نشونده بود به خاطر خود خواهی خودش چون محل کار خودش نزدیک همونجا بود
    بعد 18 سال مامانم با کمک خواهر برادراش با نارضایتی بابام تو شهر خونه اجاره کردیم چون راننده سرویس خواهرم که دبیرستانی بود تصادف کرد و چهار تا از دوستای خواهرم تو اون تصادف کشته شدن و شانس خواهرم بود که اون روز مریض شده بود و نرفته بود مدرسه
    دیگه بابام واسه ماماننم ابرو نگذاشت هه جا نشست و بدی مامانم رو گفت و پیش همین پدر نامزد من کلی چرت و پرت گفته بود اینم فقط واسه اینکه مامام برای اولین بار رو خواسته پدرم نه گفته بود
    و این بدگویی ها تا اونجا بود که وقتی من با پسر همین مرد نامزد کردم مدام به من سرکوفت این حرف ها رو می زد
    نمی گم بابام بد ، نمی گم مقصر بود ولی هیچ وقت پشت بچه هاش رو نگرفت همیشه حق با طرف مقابل بود
    باورت نمی شه بعد طلاقم هر کسی بابام رو می دید می گفت خب تو می خواستی یه زنگ به من بزنی بپرسی این ادم چجور ادمیه
    بعضی وقتا دوستام رو می بینم با خیال راحت بدون دغدغه ازدواج می کنن و خیالشون راحته چون می دونن خانواده اشون حسابی براشون تحقیق کردن
    بابام عاشق اینکه که یکی یه نفر رو برای ما معرفی کنه اینجوری دیگه انگار تحقیق کردن از روی دوشش ساقط می شه و می افته با اون طرف
    هیچ وقت درک نکردم چرا پدری که بیست سال –سی سال برای بچش زحمت می کشه بعد برای شوهر دادنش اینقدر بی خیال می شه
    برای طلاقم من خودم 99 درصد مقصر بودم و پای تمام عواقبش هم ایستادم ولی اینکه پدرم خیلی چیز ها رو می دونست و به من نگفت و حداقلش اینکه مخالفت می کرد حداقلش اینکه می دونست پسره تو حمل مواد مخدره باید به من می گفت تا من اینقدر عذاب نکشم
    بعد از طلاقم اونو با 30 کیلو تریاک گرفتن ولی خب به خاطر نفوذ باباش ازادش کردن


    راستش تو فامیل ما تموم دختر هایی که پدر تریاکی داشتن روزگارشون شبیه ماهاس
    **************
    در مورد شوهرت بگم
    حقیقتش رو بخوای مشاوره حضوری خیلی بیشتر کمکت می کنه ولی منم به خاطر خیانت جدا شدم ببین یه سری کار ها اگه قبحش بریزه دیگه کاریش نمی شه کرد
    اعتیاد به شیشه هم که دیگه مشخصه ...
    ببین فکر نکن تو خونه ما هم بعد طلاق من گل و بلبل بود بعد 4 سال همین جمعه من با بابام بحثم شد و اون تموم اون 4 سال رو پیش چشمم زنده کرد به همراه نفرین !!!

    من دو سال اول بعد از طلاقم رسما از نظر اجتماعی فلج شدم همون موقع از کارم اومدم بیرون چون جو فاسدی داشت
    و فقط کتاب خوندم برام یه سوال بزرگ پیش اومده بود که ایا طلاق کار درستی بود که من انجام دادم یا این فرد قابل درست شدن بود ؟؟؟؟ ( با اینکه اون شخص حتی یه sms هم به من نداد که بابا برگرد تو زن عقدی من بودی زندکی مشترک من اینطوری تموم شد دعوا به خاطر فاش شدن خیانتش---- ----- 4 ماه بی خبری مطلق از خودش و حتی پدر و مادرش هم واسطه نشدن-------- طلاق ) ولی چون من خیلی دوستش داشتم باورم نمی شد که اون اینقد بی خیال باشه نسبت به من کتاب آیا تو همسر مناسبی برای من هستی از باربارا بهم کمک کرد که به این سوال درونی خودم که ایا با این فرد اینده دارم یا نه ؟؟؟
    خودم فهمیدم چقدر چیز های مهمی بوده که من نادیده گرفته بودم و حتی از تغییرات شدید خلق و خوش احساس کردم چیزی هم مصرف می کرده
    کتاب چطور به اینجا رسیدم از بااربارا دی انجلیس هم کتاب فوق العاده ای هست اگه تو زندگیت احساس گم شدن بهت دست داده و همه چیز داره پشت سر هم خراب می شه بدون لازمه این کتاب رو بخونی
    روناک عزیز منم خیلی حرف ها به دلم نشست و برای هر کدومشون کلی گریه کردم ولی الان می بینم حیف همون یه قطره اشکی که ریختم الان چشم هام خیلی ضعیف شده به خاطر چیز هایی که اصلا ارزش نداشت حتی بهش فکر کنم چه برسه به اینکه ارامشم رو براش به هم بریزم
    یه زمانی حتی محتاج یه یه ریالی بودم ولی الان خدا رو شکر مدیر یه بخش از یه شرکت خصوصیم حقوقمم خدا رو شکر خوبه برای من خوبه
    و خانواده ام هم همه جا کلاس می ذارن که دخترشون مدیر شده
    و نامزد سابقم هم تا اونجا که می دونم خرج زن و بچه اش رو خانواده اش می دن
    شاید نظرم کارشناسانه نباشه ولی درکت می کنم که چی می گی من تک تک اتفاقاتی رو که گفتی درک می کنم
    اینکه حس می کنی تمام در های دنیا به روت بسته شده رو حس می کنم
    اینکه غیر از خدا هیچ فریاد رسی نیست و غیر از اون به هیچ کسی نمی تونی امید داشته باشی
    در مورد پدرت حضورش رو شاکر باش ، خدا رو شکر کن که بی سرپرست نیستی ولی انتظار حمایت ازشون نداشته باش
    به خودت تکیه کن البته الان مثل کسی هستی که دست و پاهاش شکسته نمی تونی راه بری اگه ازت انتظار دویدن داشته باشیم اشتباهه
    صبر کن به خودت زمان بده کتاب بخون مشاوره حضوری برو این کتاب چطور به اینجا رسیدم کتاب عالیه لینک دانلودش هم تو اینترنت هست
    حالت که کم کم بهتر شد قدم های بزرگ تری بردار
    در مورد زندگی مشترکت حرفی ندارم بهت بزنم ولی اصلا از طلاق نترس سختیش یک سال اولشه
    بعد که کم کم چشم هات باز شد و نمی دونم شاید کار خدا باشه که حقایق رو برات روشن می کنه به خودت احسنت می گی که از پسش بر اومدی
    شاید تمام این سختی ها رو خدا برات قرار داده که خودش به خودش احسنت بگه ، بگه ببین چه بنده ای افریدم که اینقدر قویه از پس همه مشکلات بر میاد...
    از کتاب چطور به اینجا رسیدم :
    نخست اشک می ریزید.نقطه آغاز اندوه استو به نظر می رسد این آغاز، هرگز پایانی نداشته باشد.شاید کسی این را به گونه ای دیگر تعریف کند، ولی درد و رنج ناشی از نزدیک شدن ، مقدم برهر گشایش تازه ای در زندگی ما خواهد بود...

  12. کاربر روبرو از پست مفید دختر 7 تشکرکرده است .

    میس بیوتی (دوشنبه 08 آبان 96)

  13. #98
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    همگی ممنونم
    فکور جان خانوادم نمیزارن وگرنه چند بار همسرم بهم پیشنهاد داد که بیام بریم بیرون حرف بزنیم و....اما خانوادم میگن مگه ما اینجا چغندریم یا بی صاحابی تو خانواده داری و ماهم شرایطی داریم اول باید بیاد اینجا خرف بزنه بعدشم با همون بار اول نمیزاریمت برگردی اگه رفتی قیدمونو بزن بینشون گیر کردم ازطرفی بهش گفتم با خانوادم صحبت کن گفت باشه با بابا صحبت میکنم اما اینکارو نکرد منم راه های ارتباطیم رو قطع کردم شاید بخودش بیاد و بفهمه داره از دستم میده نگران بشه و بیاد جلو و قدمی برداره....از نظر کار کردن نمیزاره کار کنم ولی من خودم خیلی دوست دارم همسرم میگه من ۱۴روز نیستم ۱۴روزیکه هستم میخام تو مدام کنارم باشی حق کار هم چون دوستم داشت و نمیخاست از دستم بده پذیرفت اما ازم قول گرفت ازش استفاده نکنم ولی با درس خوندنم مشکلی نداره میگه بیا اینبار دوتامون باهم بخونیم تو برو ارشد من میرم واسه کارشناسی اما فکر میکنم ارگانهای دولتی بزاره کار کنم ولی هر جایی نمیزاره میگه کمرم نبریده خودم کار میکنم اما شاید به مروز زمان بزاره چون قبلا داشت سرد میشد و میگفت ارگان دولتی بود برو
    Happy.girl.69 جان از شما هم ممنونم
    باید بگم که آره اینجا احترامی نمیبینم فقط روزای اول اونم بخاطر اینکه تازه اومده بودم بعدشم من کلا کار به کار کسی ندارم وگرنه بخوام حاضر جوابی کنم یا تو روشون بایستم اوضاعم بدتر هم میشه من یجورایی هر چی بگن گوش میکنم
    خودمم تا الان نتیجه ای که از دوستان و شرایطم دریافت کردم برگشتمه و ف صت دوباره دادن اما هنوز مطمئن نیستم و تا زمانیکه همسرم نیاد اینجا دنبالم و خانوادمو قانع نکنه نمیتونم برگردم بالاخره اینا هم هر چی باشن خانوادمن و ۴ماه نگهداری کردن ازم خوب یا بد نمیتونم کوچیکشون کنم و حقم دارن میگن حتی زنگ نزده تو کجا میخای بری .بعد اخلاق همسرم طوریه که اگه من برم سمتش دیگه ازم حساب هم نمیبره و میگه هر وقت بره اینجوری برمیگرده میخام یه مقدار بخودش بیاد اینجور تو ترکش هم فک کنم تاثیر داشته باشه و شاید بخاطر زندگیمون و از دست ندادن منم شده دیگه نره سمت مواد ولی من برم طرفش بدطور هوا برش میداره که حتما جایی نداشتی اونجا و راحت نبودی چون من براش جا انداختم اینجا راحته راحتم ....
    فعلا صبر کردم صبر اوج حکمت خداست و به خدا سپردم همه جی رو صبر میکنم ببینم اوضاعم چجوری میشه اگر اومد دنبالم و شرایط رو پذیرفت برمیگردم شما هم برام دعا کنید
    سلام دختر ۷جان
    عزیزم منم کاملا درکت میکنم و تحسینت میکنم بخاطر محکم بودنت و ایستادگیت از اینکه تجربیاتت رو در اختیارم گذاشتی ممنونم
    باید بگم همسر من پیام میده و همش میگه یه شانس دیگه به دوتامون بده فقط برای اخرین بار و اصلا نمایلی نداره طلاق بده اما من الان راه ارتباطیم رو فعلا باهاش قطع کردم تا ببینم چی پیش میاد
    خیلی خوشحال شدم برات که اینجور حس رضایت کردی تحسینت میکنم که ایندت رو ساختی و بخودت متکی هستی واسه منم دعا کن بتونم
    درباره طلاقم من به خدا سپردم همه چیز رو بااینکه از اسمشم وحشت دارم اما هر چی برام رقم بزنه راضیم
    منم صحنه ای که پیام های خیانت همسرم رو خوندم از جلو چشمام نمیره الان بهترشدم چون متوجه شدم زنه بهش جا میداده مواد بکشه اما بازم تا یاد این موضوع میفتم فاصله میگیرم
    بازم خداروشکر خانوادت مانع پیشرفتت نشدن حداقل کمکی نکردن بهت اما کاری هم نداشتن کار کنی یا نکنی من که اینم ندارم و نمیزارن استارت کار رو بزنم هر کجا بطریقی میخوان مانعم بشن اخه میدونی استقلال مالی انقدر خوبه که شاید حتی دیگه به همسرم و مشکلات خونه پدرم فکر هم نکنم
    پدرتون دقیقا عین پدر منه میفهممت منم پدرم از وقتی یادمه یه ادم ظالم بوده و بساطش پهن بوده و عمو هام و شوهر عمم و داماد عموم و داماد اول خودمون رو جمع میکرده و میکشیدن و فقط ما عذاب میکشیدیم
    دلم میخواد به همسرم فرصت دوباره بدم ولی هم میترسم هم ریسکش بالاست طبق شرایطم اما من خودمو واسه همه چی اماده کردم وقتی تو این راه (طلاق)قدم برداشتم.دیشب پدرم گفت اگه با خواهرت رفتی سرکار برادرات میان انقدر میزننت ناقصت میکنن بعدشم پرتت میکن اینجا و میرن اینو برادرات گفتن (یعنی اصلا انگار نه انگار من سرپرستی به اسم پدر دارم هم پدرم هم مادرم خودشونو کنار کشیدن)بارها شده از اومدن قهرم خیلی پشیمون شدم ولی چیزیه که شده چون همش میگم زندگیم قابل ساختن بود شاید باید کمی صبرمیکردم اخه میدونی دختر جان من خیلی قهر اومدم این بار سوم یا چهارمه ما کلا ۱سال باهم زندگی کردیم که تو این ۱سال همسرم ۶ماه کنارم بود بخاطر شغلش دفعه های اول دنبالم اومد التماس کرد ولی الان فقط با پیام التماس و اصرار داره و دنبالم نیومده خانوادشم که به گوشم رسیده دارن بهش میگن طلاقش بده دخار لوس و قهر قهرو بدرد زندگی نمیخوره بهتر این هست تو فامیلمون و....اما همسرم گفته نمیتونم و دوسش دارم قیدشو نمیزنم
    دوراهیه خیلی سختیه.....منم شنیدم که بعد طلاق تازه حس تنهایی پیاد سراغت و دردات شروع میشن اما با خودم میگم اونم میگذره همسر من خانواده ارومی داشت و اصلاااا اعتیاد بینشون زیاد دیده نمیشد پدرش معلم بازنشسته بود مادرش هم قبلا شاغل بوده با ابرو بودن تو محل کلا ولی خانواده من نه همیشه دام میخواست یه خانواده اینجور داشتم که به وجودشون افتخار کنم دامادامون همیشه سرکوفت پدرمو میزنن به خواهرام حتی همون دامادمون گه سالمه سالمه ولی به طریقی دیگه خواهرمو بچشو ازار میده....هیچموقع یادم نمیاد همسرم بخواد سرکوفتی بابت رفتارهاشون بم بزنه یا توبیخم کنه
    من برات خوشحالم که خودت رو از اون زندگی پر تنش نجات دادی و الان داری واسه خودت زندگی میکنی
    میشه از معایب طلاق برام بگی؟؟؟از بعدش ....

  14. #99
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    روناک عزیز
    خانواده ات حق دارن هر چقدر هم تهدیدت کنن که اگه رفتی دیگه برنگرد اینها الکیه تا مامانت رو داری غصه نخور
    والا اگه یکسال از ترگ اعتیاد همسرت گذشته بود بهت می گفتم به خاطر خیانتش ببخشش و یه فرصت دیگه بهش بده
    والا شوهر خواهر منم ملی حفاریه و 14 به 14 ولی اصلا اینطوری نیست که رو دکلشون کسی بخواد راحت مواد مصرف کنه و تا اون جا که می دونم مرتب و به صورت ناگهانی ازشون ازمایش عدم اعتیاد می گیرن و به محض مشاهده چیزی فورا نامه تعلیق و اخراجشون رو می زنن
    منم مثل خودت ادم احساسی هستم و اگه تونستم از اون فرد جدا بشم فقط به این دلیل بود که خودش پا پیش نگذاشت وگرنه اگه اون اومده بود جلو قطعا من هم خودمو بدبخت کرده بودم
    ببین عزیزم
    مشکل تو با مشاوره اینطوری و نظر بچه ها حل نمی شه ، شاید بتونی یه کم تسکین پیدا کنی ولی هیچ کسی جای تو نیست
    منم دفعه اول که اومدم و تو این تالار تاپیک گذاشتم خیلی ها گفتن جدا شو ، خیلی ها گفتن مشکل از توئه و خیلی ها هم گفتن بهش فرصت بده و منم چون دلم با فرصت مجدد دادن بود قید خانواده ام رو زدم و بهش فرصت دادم این زمانی بود که فقط 5 ماه از عقدم گذشته بود
    و متاسفانه توی این مدت بعد از فرصت مجدد بهتر که نشد هزار مرتبه بدتر هم شد وقیح تر هم شد پر رو تر هم شد و به این اطمینان رسیده بود که من قطعا عرضه جدا شدن رو ندارم و فکر می کرد می خوام با حرف طلاق بترسونمش
    و اینکه گفتی اون خانم فقط بهش جا می داده که مواد مصرف کنه به نظرت یه خانم ابرو دار هر کسی رو تو خونه اش راه می ده ؟؟؟
    به نظرم اگه قرار هم شد فرصتی بدی حتما حق طلاق رو ازش بگیر
    حقیقتا افرادی که شیشه مصرف می کنن ادم در کنارشون امنیت جانی نداره بحث کمی نیست الان تو تو این سن کم نباید با این چیز ها سر و کله بزنی یه زندگی اروم و بی دغدغه حق مسلم توئه
    به نظرم تو تنها جایی که بهت حس خواستنی بودن می ده پیش شوهرته به خاطره همینه که بیشتر دوست داری برگردی پیشش
    خودت رو دوست داشته باش ، تو لایق داشتن یه زندگی اروم هستی ، خودت رو ارزون نفروش
    در مورد دوران پس از طلاق بستگی به خودت داره
    من چون نامزدم فامیل بود هر کسی که ازش خبر می اورد اول اخطار می دادم که م خوشم نمیاد در موردشون حرف بزنید و اگه دفعه دومی این پیش می اومد دورشون یه خط قرمز می کشیدم برام هم مهم نبود می خواد عمه ام باشه می خواد داییم باشه و...
    دوست خیلی صمیمیم هم که از روی نادونی ازشون خبر می اورد چند بار ضایعش کردم و تا اینکه دیگه خودش اخلاقش رو درست کرد
    جاهایی که می دونستم احتمال داره خانواده اش رو ببینم نرفتم
    من توی این چهار سال فقط هفته پیش جاری سابقم رو توی استخر دیدم و هیچ کدومشون رو ندیدم
    بعد طلاق خیلی حس تنهایی سراغت میاد که مهم نیست دوست داری واسه اینده خودت یه کاری انجام بدی ولی نمی تونی
    مثل یه ادم فلج باید کم کم راه بیفتی از خودت انتظار زیاد نداشته باشی
    به خلاء خیلی بزرگ درونت به وجود میاد که با هیچی پر نمی شه
    فرد به فرد فرق داره
    خواهرم روزی که طلاق گرفت از خوشحالی می رقصید چون به زور بابام ازدواج کرده بود و پسره رو نمی خواست پسره هم که شکاک و بد دل در اومد خواهرم جدا شد
    خواهرم اصلا مثل من نبود خیلی خوشحال بود
    ولی من داغون شدم خیلی داغون
    وقتی شنیدم که اون مجدد ازدواج کرده خیلی ناراحت شدم اصلا قصد برگشتن نداشتم و واقعا ازش متنفر یودم ولی برام یه سوال خیلی بزرگ به جا مونده بود که منی که اینقدر دوستش داشتم و از همه چیزم به حاطرش گذشتم چرا برا برگردوندن من هیچ کاری نکرد؟؟؟؟ الان می فهمم که خواست خدا بود وگرنه من بازم می بخشیدمش
    خلاصه بگم برات سال دوم پی این افتادم که ادامه تحصیل بدم و رشته ام رو تغییر دادم و کنکور ارشد با اینکه رتبه ام خیلی خوب شد ولی جایی رو نیاورم و قبول نشدم
    بعد از اون کم کم تو فکر افتادم برم سر کار و خدا خواست و اینجایی که الان هستم کار می کنم
    در کل وقتی نگاه می کنم بعد از طلاقم چیزی غیر از تنهایی نتونست اذیتم کنه که اون رو هم بهش اهمیت ندادم اصلا هم دنبال دوست پسر و این چیز ها هم نرفتم که بخوام تنهاییم رو پر کنم حداقلش اینکه تو این چند سال قلبم نشکست!!!
    طلاق چیز بدی نیست ...
    به پشت سرم که نگاه می کنم می بینم که خدا رو شکر که این راه رو انتخاب کردم و گرنه معلوم نبود ایا اگه باز هم برگشته بودم با این همه تحقیر و اعصاب خوردی و کثافت کاری های اون الان این اعتماد به نفس رو داشتم که طلاق بگیرم ؟؟؟؟
    منی که اینقدر حساس و دل نازک هستم اگه بچه داشتم می تونستم قید بچه ام رو بزنم و جدا شم ؟؟؟؟
    قطعا جوابم نه هست مجبور بودم عمرم رو تلف کنم سر هیچی

    من واقعا و از صمیم قلب پدرم رو دوست دارم می دونم هر کاری هم کرده ارادی نیوده و غیر عمد چون کلا با زمین و زمان رو دربایستی داره و تو زندگیش هم هر چی به سرش اومده از اعتماد بی جاش به ادم ها بوده
    ظالم نبود ولی به کارش هم دانا نبود حرف گوش کن نبود و از شکست هاش درس نمی گرفت هزار بار از یه نقطه ضربه میخورد بازم درس نمی گرفت
    و چون نم ی خواست شکست ها ش رو به گردن بگیره می انداخت گردن کس دیگه ...

    و اینم بگم بابام اگه درمون نبود درد هم نبود صبح تا شب تو خودش بود و کاری به کارم نداشت اون اوایل بیشتر درگیری داشتیم که منم بی تقصیر نبودم ولی خب حمایت هم نمی کرد شید چون توان مالیش رو نداشت...

  15. #100
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر 7 نمایش پست ها
    روناک عزیز
    خانواده ات حق دارن هر چقدر هم تهدیدت کنن که اگه رفتی دیگه برنگرد اینها الکیه تا مامانت رو داری غصه نخور
    والا اگه یکسال از ترگ اعتیاد همسرت گذشته بود بهت می گفتم به خاطر خیانتش ببخشش و یه فرصت دیگه بهش بده
    والا شوهر خواهر منم ملی حفاریه و 14 به 14 ولی اصلا اینطوری نیست که رو دکلشون کسی بخواد راحت مواد مصرف کنه و تا اون جا که می دونم مرتب و به صورت ناگهانی ازشون ازمایش عدم اعتیاد می گیرن و به محض مشاهده چیزی فورا نامه تعلیق و اخراجشون رو می زنن
    منم مثل خودت ادم احساسی هستم و اگه تونستم از اون فرد جدا بشم فقط به این دلیل بود که خودش پا پیش نگذاشت وگرنه اگه اون اومده بود جلو قطعا من هم خودمو بدبخت کرده بودم
    ببین عزیزم
    مشکل تو با مشاوره اینطوری و نظر بچه ها حل نمی شه ، شاید بتونی یه کم تسکین پیدا کنی ولی هیچ کسی جای تو نیست
    منم دفعه اول که اومدم و تو این تالار تاپیک گذاشتم خیلی ها گفتن جدا شو ، خیلی ها گفتن مشکل از توئه و خیلی ها هم گفتن بهش فرصت بده و منم چون دلم با فرصت مجدد دادن بود قید خانواده ام رو زدم و بهش فرصت دادم این زمانی بود که فقط 5 ماه از عقدم گذشته بود
    و متاسفانه توی این مدت بعد از فرصت مجدد بهتر که نشد هزار مرتبه بدتر هم شد وقیح تر هم شد پر رو تر هم شد و به این اطمینان رسیده بود که من قطعا عرضه جدا شدن رو ندارم و فکر می کرد می خوام با حرف طلاق بترسونمش
    و اینکه گفتی اون خانم فقط بهش جا می داده که مواد مصرف کنه به نظرت یه خانم ابرو دار هر کسی رو تو خونه اش راه می ده ؟؟؟
    به نظرم اگه قرار هم شد فرصتی بدی حتما حق طلاق رو ازش بگیر
    حقیقتا افرادی که شیشه مصرف می کنن ادم در کنارشون امنیت جانی نداره بحث کمی نیست الان تو تو این سن کم نباید با این چیز ها سر و کله بزنی یه زندگی اروم و بی دغدغه حق مسلم توئه
    به نظرم تو تنها جایی که بهت حس خواستنی بودن می ده پیش شوهرته به خاطره همینه که بیشتر دوست داری برگردی پیشش
    خودت رو دوست داشته باش ، تو لایق داشتن یه زندگی اروم هستی ، خودت رو ارزون نفروش
    در مورد دوران پس از طلاق بستگی به خودت داره
    من چون نامزدم فامیل بود هر کسی که ازش خبر می اورد اول اخطار می دادم که م خوشم نمیاد در موردشون حرف بزنید و اگه دفعه دومی این پیش می اومد دورشون یه خط قرمز می کشیدم برام هم مهم نبود می خواد عمه ام باشه می خواد داییم باشه و...
    دوست خیلی صمیمیم هم که از روی نادونی ازشون خبر می اورد چند بار ضایعش کردم و تا اینکه دیگه خودش اخلاقش رو درست کرد
    جاهایی که می دونستم احتمال داره خانواده اش رو ببینم نرفتم
    من توی این چهار سال فقط هفته پیش جاری سابقم رو توی استخر دیدم و هیچ کدومشون رو ندیدم
    بعد طلاق خیلی حس تنهایی سراغت میاد که مهم نیست دوست داری واسه اینده خودت یه کاری انجام بدی ولی نمی تونی
    مثل یه ادم فلج باید کم کم راه بیفتی از خودت انتظار زیاد نداشته باشی
    به خلاء خیلی بزرگ درونت به وجود میاد که با هیچی پر نمی شه
    فرد به فرد فرق داره
    خواهرم روزی که طلاق گرفت از خوشحالی می رقصید چون به زور بابام ازدواج کرده بود و پسره رو نمی خواست پسره هم که شکاک و بد دل در اومد خواهرم جدا شد
    خواهرم اصلا مثل من نبود خیلی خوشحال بود
    ولی من داغون شدم خیلی داغون
    وقتی شنیدم که اون مجدد ازدواج کرده خیلی ناراحت شدم اصلا قصد برگشتن نداشتم و واقعا ازش متنفر یودم ولی برام یه سوال خیلی بزرگ به جا مونده بود که منی که اینقدر دوستش داشتم و از همه چیزم به حاطرش گذشتم چرا برا برگردوندن من هیچ کاری نکرد؟؟؟؟ الان می فهمم که خواست خدا بود وگرنه من بازم می بخشیدمش
    خلاصه بگم برات سال دوم پی این افتادم که ادامه تحصیل بدم و رشته ام رو تغییر دادم و کنکور ارشد با اینکه رتبه ام خیلی خوب شد ولی جایی رو نیاورم و قبول نشدم
    بعد از اون کم کم تو فکر افتادم برم سر کار و خدا خواست و اینجایی که الان هستم کار می کنم
    در کل وقتی نگاه می کنم بعد از طلاقم چیزی غیر از تنهایی نتونست اذیتم کنه که اون رو هم بهش اهمیت ندادم اصلا هم دنبال دوست پسر و این چیز ها هم نرفتم که بخوام تنهاییم رو پر کنم حداقلش اینکه تو این چند سال قلبم نشکست!!!
    طلاق چیز بدی نیست ...
    به پشت سرم که نگاه می کنم می بینم که خدا رو شکر که این راه رو انتخاب کردم و گرنه معلوم نبود ایا اگه باز هم برگشته بودم با این همه تحقیر و اعصاب خوردی و کثافت کاری های اون الان این اعتماد به نفس رو داشتم که طلاق بگیرم ؟؟؟؟
    منی که اینقدر حساس و دل نازک هستم اگه بچه داشتم می تونستم قید بچه ام رو بزنم و جدا شم ؟؟؟؟
    قطعا جوابم نه هست مجبور بودم عمرم رو تلف کنم سر هیچی

    من واقعا و از صمیم قلب پدرم رو دوست دارم می دونم هر کاری هم کرده ارادی نیوده و غیر عمد چون کلا با زمین و زمان رو دربایستی داره و تو زندگیش هم هر چی به سرش اومده از اعتماد بی جاش به ادم ها بوده
    ظالم نبود ولی به کارش هم دانا نبود حرف گوش کن نبود و از شکست هاش درس نمی گرفت هزار بار از یه نقطه ضربه میخورد بازم درس نمی گرفت
    و چون نم ی خواست شکست ها ش رو به گردن بگیره می انداخت گردن کس دیگه ...

    و اینم بگم بابام اگه درمون نبود درد هم نبود صبح تا شب تو خودش بود و کاری به کارم نداشت اون اوایل بیشتر درگیری داشتیم که منم بی تقصیر نبودم ولی خب حمایت هم نمی کرد شید چون توان مالیش رو نداشت...
    ممنونم بابت توضیحات کاملت
    باید بگم که همسرم تحت درمان کنگره۶۰هست و گفته هر نوع ازمایشی هر زمان بخوای میدم بعدشم گفت هر چی بخوای قبول میکنم اما تیکه تیکمم کنن حق طلاق رو بهت نمیدم چون نمیخوام از دستت بدم چون تو سر هر بحث و دعوایی بلند میشی میری قهر
    وقتی خانمایی مثل شمارو میبینم انرژی میگیرم واقعا قابل تحسین هستی و حرفاتون کاملا درسته
    منم به خدا سپردم همه چیزرو و راضیم به حکمتش
    پدر من با همه چی کار داره برعکس شما و ادم شلیته و بددهنی هستش تحملش سخته برام حرفاش سنگینن خیلی
    کلا جو حونمون متشنجه یعنی مشکل من فقط حمایت مالی نشدن نیست من عاطفی هم حمایت نمیشم میدونی دیشب پدرم ومادرم چی بهم میگن؟بهم میگن بخاطد کارای شماست که پسرام نمیان اینجا گفتم خب نیان گفت واسه تو مهم نیست اما پسرام تکیه گاهمن پشتمن کمر منن گفتم بله میدونم بااینکه خداشاهده تاحالا قدمی واسشون برنداشتن بعد بش میگم نمیدونم شاید چون من هیجوقت حضور برادرامو حس نکردم اینجورم میگه هر بلایی سر شما بیاد برام مهم نیست اما پسرام چیزیشون نشه نمیدونی چقدر دلم شکست
    خواهر وسطیم خودش هزار مشکل باشوهرش داره اما جدانمیشه بااینکه حضانت بچشم داره بخاطر همین جیزا خواهرم شاغله و هممممش دستش تو دهن مدر مادرمه یعنی اگه بهشون پول نده حتی اخلاق خانوادم با بچشم عوض میشه خب ادم اینهممممه تبعیض رو میبینه دلسرد میشه و مسلما فکر برگشت میفته
    من میگم باشه حمایتم نمیکنن لااقل ولم کنن راحت کار کنم و ایندمو بسازم دیگه سوهان روحم نشن دردم یکی دوتا نیست هزااااار تا درد دارم باورت نمیشه از وقتی اومدم واسه طلاق بجا ارامش داشتن اینحا همش استرس های شدید دارم سوزش معده دارم دیگه واقعا باهاشون کم اوردم از اینهمه خرفایی که بارم میکنن و فقط باید سکوت کنم
    دیشبم دوباره بحث کردیم دیگه گفتم توروخدا دست از سر من بردارید باشه کار نمیکنم با خواهرم فقط ولم کنید بزارید نفس راحت بکشم از شوهرم راحت شدم نوبت شماهاست....مامانم میگه اره شما ۳تا خواهر بلد نیستید زندگ کنید و زندگیاتون رو حفظ کنید میخواید طلاق بگیرید که گند بزنید فقط بش گفتم مامان میشه تنهام بزاری خواهشااااا گفت اره تحمل حرف منطقی نداری گفتم خو بهم بگو چه خطایی ازسم سر زده چکااار کردم چون رفتم با خواهرم که ۲بار طلاق گرفته کار کنم؟؟چون می۷استم خودمو بالابکشم که فردا دستم جلو کسی دراز نباشه؟ اخه مگه اینا خرفای کمی هستن بعدشم خانوادم تمایل بیشتری به برگشت من دارن .هیچکدوم از خواهرام خاضر نیستن اینجارو تحمل کنن چون اونا هم دله خوشی ندارن و ترجیح میدن بسوزن و بسازن یا بقوله خواهرم میگه زمانی جدامیشم که بدونم پشتم از نظر مالی پره و بتونم مستقل با بچم زندگی کنم چون دنباله ارامشم
    نمیتونید خدس بزنید چه شرایط بدی رو میگذرونم مشکلم فقط مادی و خمایت نشدن نیست راحتم بزارن و بزارن زندگی کنم نه که هرجا میرم واسه کار بگن مادرتم ببر مامانمم ۴۰تا ایراد میگیره بابامم میگه فقط ارگان دولتی میزاریمت کار کنی اصلا درک نمیکنن شرایط رو ....کاش این روزها زود بگذرن اما سنگینن و دیر میگذرن ...


 
صفحه 10 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اعتیاد برادر
    توسط negin_winter در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 اسفند 96, 02:48
  2. با اعتیاد همسرم به قلیان چگونه برخورد کنم؟
    توسط سینان در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 13:14
  3. اعتیاد شوهر خاله ام
    توسط الف-ح در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 10 آذر 91, 15:52
  4. مشکل با اعتیاد پدر دختر مورد علاقه ام(کمکم کنین)
    توسط pesare_baran در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 آذر 91, 12:38

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.