به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 19 , از مجموع 19
  1. #11
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوباره سلام
    زن ستیز هههه
    دوست من شما نوشته بودید در حد پیام و تلفن این کار رو انجام دادید منم منظورم همون قدر بود
    درست که دو قطبی ژنتیکیه ولی بیشتر با یک اتفاق این بیماری خودشو نشون میده و شخص بیمار میشه
    جهت اطلاع شما باید بگم یکی از عزیزان منم این بیماری داره و ما داریم مثل دو انسان باهم زندگی میکنیم درست بعضی وقتها میگه دلم گرفته و باید یه خورده داروهاشو زیاد کنه تا این حالتا از بین بره ولی هیچ مشکلی نداره
    البته شاید بخاطره اینکه ایشون خیلی با ما همکاری میکنن و داروهاشون میخورن
    مگه زمان قدیمه که هر کی مشکل روانی داشت غیر قابل حل باشه طرد بشه منزوی بشه کسی نتونه باهاشون زندگی کنه یا ببرننش تیمارستان همنیجوری یه جا زنجیرش کنند
    الان یک وسایلی اومده در حوزه روانپزشکی در خارج از کشور که اصلا نمیتونید تصور کنید .داروهایی به بازار اومده که از ادم افسرده و یا یک دوقطبی فرد سر حال تری از حد نرمال هم درست میکند فقط باید با راهکاری داروهاشون قطع نشه یعنی بهشون نگن روانی و بگن تو قرص اعصاب میخوری روانی هستی تا اوناهم لجبازی نکنن و بگن ما سالمیم احتیاج به هیچ قرصی هم نداریم

    اگر من حرفی زدم بخاطره انالیز کردن خودتون بود و الا من کی باشم که کسی رو مقصر کنم منم به نوعی همدردم ولی کنار اومدم البته با کمک خودش
    شیدا خانوم سلام .گفتم شاید کسی به ابشون تا حالا نگفته شاید سهمی از بهم خوردن زندگیش داشته باشند که شاید طرز نگاهشون عوض کنن برای اینده بچه ها
    اگر ناراحت شدید از اینکه من کمکتون کردم تا بتونید گذشته تون انالیز کنید تا به درد حالتون بخوره عذر میخوام

  2. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    شیدا. (شنبه 27 خرداد 96)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 خرداد 96 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1396-2-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    205
    سطح
    4
    Points: 205, Level: 4
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ممنون از پاسخ تمامی کاربران

    باسلام و ممنون از پاسخ تمامی کاربران
    آقای امید خداروشکر که همسرتون زندگیشو دوست داره و به زندگیش کمک میکنه
    بله متاسفانه من توی تایپیک قبلیم نوشته بودم دوست دارم دوباره بهش خیانت کنم منظورم از خیانت این بود که چون شوهر سابقم منو طلاق نمیدادن مجبور شدم وانمود کنم هم به شوهر سابقم هم به خانوادم که بله من دارم خیانت میکنم که طلاقم بدن ولی خوب این کارو نکردم حداقل به شوهر دومم نه نبوده .
    و متاسفانه دلیل طلاق من بیماری شوهرم بنود چون دوستش داشتم و عاشقانه پرستیدمش ...
    همه کاری کردم واسش ...
    اگه دلیل طلاقم بیماریش بود 8 سال بخ پاش نبودم و همه جوره و توی بدترین شرایط همپاش باشم ولی دیگه جایی نتونستم تحمل کنم که متاسفانه بهم خیانت شد بار اول بعد از بدنیا اومدن بچه اولم بود که خوب وقتی فهمیدم بهم قول داد دیگه تکرار نشه و چون من باردار بودم بهم خیانت کرده اونم با دختر 13 ساله ...
    ولی بار دوم شد و بار سوم و دیگه جایی شد که منو میفرستاد خونه پدرم به بهانه اینکه بچه ها اذیت نمیکنن و آرامشش گرفته میشه و فهمیدم خونه رو به دوستاش میداده و وقتی هم بهش میگفتم میگفت من نمیتونم به دوستام بگم نه (حتی اگه تورو هم ازم بخوان نمیتونم بگم نه )
    و تا جایی که دوستی که خودش هم زن داشت دوست داشت با من دوست بشه و اونم شب نمییومد خونه و به بهانه اینکه دوستم میاد بهت سر بزنه دوستشو میفرستاد خونه که دوستش با من تنها شه ... ( البته بگم منم خداوکلیه هیچ وقت حتی با اون آقا حرفم نزدم چه برسه به دوستی )
    و وقتی هم میگفتم آدم باش من نمیخوام طلاق بگیرم میخوام زندگی کنم فقط آدم باش انقدر کثافت بازی نکن ( و متاسفانه واسم ثابت شد که اواخر هم شیشه مصرف داشت )
    جوابم میداد که حالا طلاق بگیر ببینم چه تغییری توی زندگی من میشه من خلبانم تو بدبخت میشی نه من ...
    (متاسفانه نمیخواستم موضوع مصرف شیشه و خیانت رو بگم )...
    ...

    - - - Updated - - -

    و البته بگم و قتی ازدواج کردم با شوهرم حتی یک دوست دختر هم نداشت و اصلا معنی دخترو تجربه نکرده بود و کلا با یک آقای روحانی زندگی کرده بود و یک پسر هم سن خودش
    که بعد از طلاق تازه فهمیدم با اون پسر هم سن خودش رابطه جنسی داشته که اصلا طرف دختری نرفته بوده ....

  4. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    راستش توی صحبتهای شما تناقض زیاد هست تا حدی که اصلا برخی قسمتهاش رو غیر قابل باور می کنه

    نمیدونم چرا توی اون تاپیک نوشتید که خیانت کردید در حد تلفنی و ...
    الان میگید که نکردید فقط نقشش رو برای همسر سابق و خانوادتون بازی کردید
    ظاهرا نقش خیانت رو برای کاربرای اینجا هم بازی کردید
    این جملات زیر نوشته خودتون هست لطفا بخونیدشون

    نقل قول نوشته اصلی توسط heliyaa نمایش پست ها
    با سلام
    من دختری هستم 28 ساله سه ساله طلاق گرفتم البته بعد از 9 سال زندگی .دلیل طلاقمم مشکلات روانی و نداشتن هیچ گونه رابطه با همسرم بوده.
    و به حدی همسر سابقم مشکلات روانی داشت و هیچ گونه هیییچ گونه رابطه ای با هم نداشتیم که من مجبور به روابط نامشروع شدم در سال اخر زندگیم.
    و بخاطر عذاب وجدان و اینکه واقعا نمیتونستم خیانت کنم طلاق گرفتم.
    و با اقای مجری ازدواج کردم و سه ساله ازدواج کردم .
    همسرم قبل از من خیلی دوست دختر داشته همراه با رابطه جنسی و من هر روز از این موضوع رنج میبرم .خیلی شوهرمو دوست دارم و این سه سال زندگیمون پاک مونده و درواقع من جونی واسش نذاشتم.
    در حالی که این موضوع انقدر برام سخت هست که وقتی یادم میاد قبل از من رابطه جنسی داشته منم باز بهش خیانت میکنم شده در حد تلفنی به کسی پیام بازی کنم.
    حالا نمیدونم چطور با این موضوع کنار بیام؟

    اینکه رویه زندگی شما به چه صورت هست یه موضوع شخصیه و نه به من و نه به بقیه کاربرها ارتباطی نداره
    ولی اگر اینجا به دنبال راهنمایی گرفتن هستید بهتر هست صادقانه صحبت کنید تا کسی که میخواد نظر بده همه جوانب قضیه رو بتونه در نظر بگیره و بعد نظر بده
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  5. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    شیدا. (شنبه 27 خرداد 96)

  6. #14
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط heliyaa نمایش پست ها
    باسلام و ممنون از پاسخ تمامی کاربران
    آقای امید خداروشکر که همسرتون زندگیشو دوست داره و به زندگیش کمک میکنه
    بله متاسفانه من توی تایپیک قبلیم نوشته بودم دوست دارم دوباره بهش خیانت کنم منظورم از خیانت این بود که چون شوهر سابقم منو طلاق نمیدادن مجبور شدم وانمود کنم هم به شوهر سابقم هم به خانوادم که بله من دارم خیانت میکنم که طلاقم بدن ولی خوب این کارو نکردم حداقل به شوهر دومم نه نبوده .
    و متاسفانه دلیل طلاق من بیماری شوهرم بنود چون دوستش داشتم و عاشقانه پرستیدمش ...
    همه کاری کردم واسش ...
    اگه دلیل طلاقم بیماریش بود 8 سال بخ پاش نبودم و همه جوره و توی بدترین شرایط همپاش باشم ولی دیگه جایی نتونستم تحمل کنم که متاسفانه بهم خیانت شد بار اول بعد از بدنیا اومدن بچه اولم بود که خوب وقتی فهمیدم بهم قول داد دیگه تکرار نشه و چون من باردار بودم بهم خیانت کرده اونم با دختر 13 ساله ...
    ولی بار دوم شد و بار سوم و دیگه جایی شد که منو میفرستاد خونه پدرم به بهانه اینکه بچه ها اذیت نمیکنن و آرامشش گرفته میشه و فهمیدم خونه رو به دوستاش میداده و وقتی هم بهش میگفتم میگفت من نمیتونم به دوستام بگم نه (حتی اگه تورو هم ازم بخوان نمیتونم بگم نه )
    و تا جایی که دوستی که خودش هم زن داشت دوست داشت با من دوست بشه و اونم شب نمییومد خونه و به بهانه اینکه دوستم میاد بهت سر بزنه دوستشو میفرستاد خونه که دوستش با من تنها شه ... ( البته بگم منم خداوکلیه هیچ وقت حتی با اون آقا حرفم نزدم چه برسه به دوستی )
    و وقتی هم میگفتم آدم باش من نمیخوام طلاق بگیرم میخوام زندگی کنم فقط آدم باش انقدر کثافت بازی نکن ( و متاسفانه واسم ثابت شد که اواخر هم شیشه مصرف داشت )
    جوابم میداد که حالا طلاق بگیر ببینم چه تغییری توی زندگی من میشه من خلبانم تو بدبخت میشی نه من ...
    (متاسفانه نمیخواستم موضوع مصرف شیشه و خیانت رو بگم )...
    ...

    - - - Updated - - -

    و البته بگم و قتی ازدواج کردم با شوهرم حتی یک دوست دختر هم نداشت و اصلا معنی دخترو تجربه نکرده بود و کلا با یک آقای روحانی زندگی کرده بود و یک پسر هم سن خودش
    که بعد از طلاق تازه فهمیدم با اون پسر هم سن خودش رابطه جنسی داشته که اصلا طرف دختری نرفته بوده ....
    با خانم فکور موافقم. شما روشن صحبت نمی کنید.
    توی تاپیک قبلی بارها گفتید که خیانت کردید. در هر دو ازدواجتون، در سطوح مختلف.

    توی این پست معجونی از مشکلات را گنجوندید از رابطه با همجنس و ارتباط جنسی با کودک 13 ساله و مصرف شیشه و ....

    ضمن این که حتی توی همین پست جملات ابتدایی و انتهایی هماهنگی نداره.
    شما می گی وانمود کردم خیانت می کنم که من را طلاق بده!
    بعد می گی خودش دوستش را می فرستاد خونه که با من تنها باشه ...
    این آدم دیگه خیانت کردن و وانمود کردن براش مهم نیست که !!!! خودش می خواسته شما با کس دیگه باشی.


    شاید این چیزایی که می گی درست باشه، اما اینقد ذهنت آشفته است که همه چی را قاطی کردی.
    راستش اگه همه این اتفاقها برات افتاده باشه، نباید الان آدم خیلی نرمالی باشی و نیاز شدید به روانشناس داری.
    پراکنده گویی و ضد و نقیض گوییهات هم شاید برای همینه.

    به هر حال دلیلش هر چی هست ... شما روانشناس نیاز داری.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  7. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 خرداد 96 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1396-2-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    205
    سطح
    4
    Points: 205, Level: 4
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ممنون از پاسخ تمامی کاربران

    ببخشید کابران محترم ممنون میشم به لینک قبلی مراجعه کنید .
    ((چکار کنم شوهر سابقم کمتر بچه هامو اذیت کنه )) این لینک قبلی بوده
    بله درسته من چون خیلی افکارم پریشان هست تیکه تیکه و آشوفته و پراکنده مشکلاتو مطرح میکنم .
    توی اون لینک توضیح دادم که چون خانوادم اصلا راضی به طلاق نبودن مجبور شدم وانمود کنم که دوست پسر دارم و درسته شوهر سابقم وقتی دوست دختر گرفت دیگه منو هم دوست نداشت با اینکه فقط یک سال طول کشید که خانواده با ازدواجمون رضایت بدن ...ولی خوب میگفت من جوونی نکردم تو باید بشینی بچه ها رو بزرگ کنی و منم جوونی کنم و خودم و خالی کنم بعد درست میشم ولی دو سال شد درست نشد بدتر هم شد جوری شد که با چند تا دختر میرفتن قلیونخونه و ...
    و شش ماه قبل از طلاقم با آقای یه هفته تلفنی حرف زدم و چون من 18 سالم بود با شوهر سابقم آشنا شدم و اصلا هیچ اصلاعاتی در مورد آقایون و نحوه مصرف مواد و ... نداشتم و شک کرده بودم که شوهر سابقم شیشه مصرف داره یعنی کسی بهم گفته بود بع با کسی دوست شدم که بتونم بپرسم و خیلی روحیه داغونی داشتم و فهمیدم بله درسته مصرف شیشه داره
    و درسته من تایپیک اولم عنوان این بوده که مثل قبل به شوهر دومم خیانت میکنم منظورم مثل زندگی قبلم بوده چون شوهر دومم خیلی دوست دارم محاله بهش خیانت کنم ...
    و متاسفانه درست بود اون مصرف شیشه و همجنسگرایی شوهر سابقم وی اصلا نمیخواستم مطرح کنم چون خیلی واسه خودم کسر شان میبینم .

    ممنون از همگی واقعا بهم کمک کردین بله درسته کاربر فکور ...
    شما درست میفرمایید من نباید اصلا بچه هامو بگیرم اون طفلکی ها خیلی از این دست به اون دست شدن دوباره نمیخوام آسیب ببینم درسته تنها کمکی که میتونم بکنم اینه که محل زندگیمو تغییر بدم و برگردم شهری که خانوادم هستن تا حداقل بتونم از دور بچه ها رو نطارت کنم ...
    نمیخوام دوباره اون روانی بچه ها رو اذیت کنه ...

  8. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 خرداد 96 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1396-2-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    205
    سطح
    4
    Points: 205, Level: 4
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    البته توی 8 سال زندگی هم به شوهر سابقم خیانت نکردم ولی شش ماه آخر واقعا به حد خودکشی رسیده بودم ...
    چون خانواده که نمیزاشتن جدا شم شوهر سابقمم دیگه اوج ظلم یک حیوون میرسوند واقعا حیوون ...
    و توی 8 سال زندگی با اینکه شوهر سابقم همش داشت درس میخوند یا با رفیقاش بیرون بود و من همش خونه تنها بودم پاک موندم بودم ...
    البته خوب دوست پسر هم که گرفتم چون خانوادم میگفتن دوست پسر بگیر ولی طلاق نگیر منم با کسی دوست شدم و بعد چند روز قطع رابطه دوباره با کس دیگه ای دوست شدم و بعد از چند روز قطع رابطه البته تلفنی بود چون کلا توی خونه بودم و دوتا بچه داشتم و جوری واسه خانوادم نقش بازی کردم که خوب اوکی من دوست شدم ولی بهم خورد حالا بعدی و بعدی و ... حالا دارم خراب میشم بازم نمیزاری طلاق بگیرم که دیگه موافقت کردن ...
    ولی متاسفانه من هنوز بعد سه شال که جدا شدم دارم دارو میخورم چون اگه نخورم تشنج ، اسپاسم لگن و یک جور خاصی یک صدایی توی سرم میپیچه ...
    این دست مزدم برای کمک به شوهر سابقم و 8 سال موندن توی اون زندگی لعنتی هست چون فقط ما طلاق توی خانواده نداشتیم و حتی خانوادم حاضر بودن من خودکشی کنم ولی طلاق نگیرم که حرف مردم درست در نیاد

  9. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    عزیزم از همه این حرفا بگذریم بهتره فعلا بذاری بچه ها پیش پدر مادرت بمونن واسشون خیلی بهتره.تمرکزت رو بذار روی خودت تا به ارامش و ثبات روحی روانی برسی و بتونی واسه بردن بچه ها پیش خودت اقدام کنی.در حال حاضر اصلا شرایطشو نداری...همسر سابقتم فراموش کن و دیگه راجع بهش حرف نزن...

  10. 2 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    نادیا-7777 (سه شنبه 30 خرداد 96), شیدا. (یکشنبه 28 خرداد 96)

  11. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 خرداد 96 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1396-2-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    205
    سطح
    4
    Points: 205, Level: 4
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    شوهر سابقم اومد و بچه هامو برد و هیچ نشونی هم ازش خودش نذاشته نه گوشی ج میده

    متاسفانه شوهر سابقم اومد و دوباره بچه ها رو برد و مثل اینکه محل زندگیشو عوض کرده بوده و الان دیگه هیچ نشونی از بچه ها هم ندارم...
    دیگه مغزم رد داده این ادم ظلمش و روانی بازیهاش تمومی نداره ...
    آیا مملکت ما که حق رو به پدر میدن الان این پدره روانی بچه های منو واسم پیدا میکنه ؟
    کلا از دیروز تا الان هر کاری بگید کردم ولی میگن شاید گوشی جواب نمیده رفته مسافرت و خودش پیداش میشه
    الان من دقیقا باید چکار کنم ؟
    ....
    ...
    ...
    ...

    - - - Updated - - -

    کاش میمردم
    فقط دارم سکته میکنم
    ...
    به خانوادمم پیغام داده دنبالم نگردین که بچه ها مادرشونو فراموش کنن چون من ازدواج کردم و میخوام به زنم بگن مامان
    و اگه دنبالم گشتین از کشور خارج میشم ...
    ولی همش حرفی بوده هیچ مدرکی از حرفاش ندارم چکار کنم ...

  12. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    هلیا جان متاسفم بابت این اتفاق! فکر میکنم باید با به وکیل مشورت کنی تا قانونی این قضیه رو دنبال کنی.احساس من اینه که همسرت بچه هارو وسیله ای برای عذاب دادن و تحت فشار دادن تو قرار داده تا برگردی پیشش!واسه همین هی حرفشو عوض میکنه و میاد میبره و دوباره میاره! نگران نباش!معمولا هیچ زنی حاضر نیست اول زندگی بچه های یکی دیگه رو ترو خشک کنه!تو هم اشتباه کزدی اینقدر اشتیاق به بودن با بچه ها نشون دادی!!احتمالا همسرت بفهمه نمیتونه با این ترفند تورو برگردونه سر خونه زندگیش بی خیال اینکارا شه و بچه ها رو برگردونه! شایدم بهتر باشه بهش بفهمونی که ازدواج کردی و قصدم نداری بچه هارو ببری پیش خودت!
    ویرایش توسط میس بیوتی : پنجشنبه 01 تیر 96 در ساعت 11:36


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چطو ر میتونم از این وضعیت راحت شم ؟
    توسط aftab6 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 63
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 اردیبهشت 95, 03:46
  2. ازوضعیت بد مالی شوهرم خسته شدم تواین شرایط چه کار میتونم بکنم؟
    توسط شاپرک 114 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 02 خرداد 94, 10:55
  3. تو هرکدوم از این موقعیت ها چه رفتار بهتری میتونستم داشته باشم؟
    توسط nafiseh joon2 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 آذر 93, 13:19
  4. چطوری به کسی که نمیتونه بخاطرموقعیت شغلیش ابراز علاقه کنه کمک کنیم؟
    توسط bahar5005 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 19 بهمن 92, 11:24
  5. طلاق گرفتم. نمیتونم با وضعیت جدیدم کنار بیام
    توسط Lnaz در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 70
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 مهر 92, 15:13

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.